برخی روزنامه های صبح امروز سرمقاله های خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.
* تهران امروز
روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان "تشویش از یک استفتا؟! "به قلم حسامالدین کاوه آورده است:استفتای اخیر از مقام معظم رهبری درباره مفهوم «التزام به ولایت فقیه» و پاسخ ولی فقیه زمان، حضرت آیتالله خامنهای به این استفتا بار دیگر خشم معاندان انقلاب اسلامی را برانگیخت. پاسخ ولی امر فقیه به این استفتا نه بر حوزه و حیطه وظایف و اختیارات ولی فقیه افزوده است، نه چیزی از آن کاسته شده است. اهمیت موضوع در این جاست که با تاکید بر اصل ولایت فقیه، دایره کسانی که در درون نظام فکری مبتنی بر ولایت فقیه قرار میگیرند، گستردهتر شده است چرا که عمل به احکام حکومتی، دستکم در استفتای مذکور، شرط التزام توصیف شده است. اما رسانههای غربی و معاند، چرا با شیوه غوغاسالاری در برابر این رهنمون مقام معظم رهبری، به شیوهای خصمانه موضع گرفتهاند؟ مگر موضوع پیروی از اصل ولایت فقیه یا موضوعات انضمامی آن یا وجوه فقهی این اصل و تاکید محکم بر آن در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، موضوع تازهای است؟
بیشک پاسخ منفی است اما این پرسش همچنان مطرح است که پس اینگونه غوغا و جنجالآفرینی برای چیست؟ واقعیت این است که پاسخ به استفتا آنگاه اهمیتی دوچندان مییابد که آن را در متن ایده «جذب حداکثری و دفع حداقلی» بازخوانی کنیم. بدین ترتیب بسیاری از امیدهای طراحان ایده کوچک شدن مستمر طرفداران انقلاب و نظام جمهوری اسلامی، نقش بر آب میشود.
برخی از طراحان نقشه جدایی امت از رهبر در جایگاهی قرار دارند که خصومت و عناد آنان با اصل ولایت فقیه بدیهی مینماید. وابستگان به دولتهای غربی معاند و دستگاهها و سازمانهای تبلیغاتی و رسانهای غربی، اگر خود شهروند کشورهای غربی باشند، بدیهی است که در جهت منافع – هر چند نامشروع – دولتهای خود بکوشند.
از آن دسته از ایرانیانی که شرمنده از ملت و با کارنامهای سیاه به دامان اینگونه کشورها پناه بردهاند و به طوطی دستآموز آنان تبدیل شدهاند نیز انتظاری بیش از این نمیرود که آخرت خود را به دنیای به دست نیاوردهای بفروشند که وعدهاش را دولتهای معاند و مخاصم دولت جمهوری اسلامی ایران به آنان دادهاند.
ولایت فقیه از این رو آماج حملات رسانهای و تبلیغات کشورهای غربی است که از دید آنان پدیدهای خطرناک به شمار میرود چرا که میتواند به عنوان عامل اساسی وحدت مسلمانان در برابر نظام سلطه، برآیند جوامع اسلامی اثرگذار باشد و یک بار برای همیشه موجب رهایی جوامع مسلمان از سلطه نظام استکباری شود که با تبلیغ تحمیق دموکراتیک خود، از تودهها، گروههای بیشکل و انسجام نایافتهای میسازد که میتوانند منافع نظام سلطه و استکبار را برآورده سازند. از این لحاظ مفهوم و پدیده ولایت فقیه برای نظام سلطه و استکبار خطرناک است و چه بسا میتواند آغازی برای پایان به شمار رود، پایان عصر سلطه و استکبار.
بدین ترتیب تکلیف معتقدان به ولایت فقیه در برابر ارتش رسانهای نظام سلطه و پیاده نظام آن، به خوبی روشن و واضح است. اما در جامعه اسلامی برخی از افراد و شخصیتها که میباید در برابر هجمه سنگین تبلیغاتی ارتش رسانهای نظام سلطه، موضعگیری و موضوع این استفتا را برای افکار عمومی تبیین و روشن سازند، سستی و کاهلی از خود نشان دادند.
در درون نظام جمهوری اسلامی مجموعهای گسترده از نیروهای فعال با گرایشهای متفاوت حضور دارند؛ با این تاکید که سرچشمه حیات و تداوم فعالیت آنان، وابسته به انقلاب و نظام اسلامی است. نمیتوان انکار کرد که در صدر انقلاب و در راهبری آن به سوی پیروزی و نیز در استقرار نظام جمهوری اسلامی و سپس در ثبات و استمرار آن، ولیفقیه نقشی بیبدیل و غیرقابل چشمپوشی داشته است. به سخن دیگر نظام جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه، نظامی تهی از معنا و راهنمای مسیر است. فرض وجود جمهوری اسلامی بدون ولایت فقیه، فرضی است باطل و کاملا نادرست.
در اینکه افراد و گروهها، به نسبت دیدگاهها و روشهای سیاسی خویش، میباید در سنجه قرب و بعد از ولایت فقیه قرار گیرند، تردیدی نیست اما در این نیز نباید تردیدی باشد که در بعیدترین حالتها، نسبت فرد یا گروه سیاسی، به ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی گسسته نمیشود مگر آنکه از دایره نیروهای درون نظام، خارج شود.
تجربیات حاصل از زعامت پربار و پربرکت حضرت امام خمینی(ره) و جانشین بر حق وی حضرت آیتالله خامنهای مصداق همین مدعاست که هیچکس و هیچ گروهی از دایره نیروهای نظام بیرون رانده نمیشود مگر آنکه خود خواسته باشد.
بار دیگر به پاسخ استفتا باز میگردیم. شرط التزام به ولایت فقیه، تنها پذیرفتن احکام حکومتی توصیف شده است و در موضوع تقلید از مراجع دیگر در زمینه احکام مربوط به فروع دین و مذهب، افراد در تقلید از مرجعی که خود اختیار کردهاند، مختارند. امور تقلیدی (جز در احکام حکومتی) منطقهالفراغ فقهی از دیدگاه ولایت فقیه است. اما همین استفتا و پاسخ آن که دایره معتقدان را افزایش داده و بر حسب آیه شریفه «محمد رسول الله، والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم.»1 آنان که در راستای «یا ایها الذین آمنوا، اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولیالامر منکم»2 ره میپویند، قطعا در گستره مفهومی «و الذین معه» قرار میگیرند. همین گستره و بازه مفهومی و عملی است که خصم را به خشم آورده و برخی دلهای ناآرام را تشویش داده است در حالی که قلب تمامی مومنانی که ولایت فقیه را در طول ولایت ائمه هدی (علیهم السلام) و حضرت ختمی مرتبت(ص) و خداوند تبارک و تعالی، توصیف میکنند آرامشی دوچندان یافته است.
در میان طیف گسترده اصولگرایان که از اساس با میزان قرابت فکری و رفتاری با ولایت فقیه شناخته میشوند، فرآیندی که استفتا مذکور و پاسخ مبارک به آن، در آغازیدهاند، از این پس یکی از ملاکها و معیارهای قرب و بعد به شمار میرود.
1 - سوره ص آیه 118
2 - سوره نساء آیه 59
* ابتکار
روزنامه ابتکار درنگاه ویژه خود با عنوان "دیپلماسی هوشمندانه "به قلم سید صادق خرازی آورده است: این روزها ایران در کانون گرم اخبار عالم قرار گرفته است. گویا موضوع ایران پایان ناپذیر است و روز به روز دامنه سوء تفاهمات افزوده میشود. چیستی و چرایی این ماجرا در چیست؟ آیا میتوانیم با دیپلماسی و اتخاذ تصمیمات سنجیده و به هنگام، دامنه تهدیدات و اصولا نوع زبان و ادبیات نا موزون سیاسی نسبت به کشورمان را تغییر دهیم؟ یا اینکه بایست در انتظار روز واقعه بنشینیم ودست بر روی دست بگذاریم تا ببینیم سرشت و سرنوشت و مقدرات کشور و ملت چه میشود؟ ماشین تبلیغات و جنگ روانی علیه ایران به راه افتاده است و چنان قلب حقایق میکنند که حتی تردید و ابهام را در دایره دوستان ایران نیز جا انداختهاند.
امروزه یکی از جدال آمیزترین و مهمترین چالشهای ایران مسائل مربوط به سیاست خارجی است. آیا میشود گفت تعامل به تنهائی یک راهبرد است، همانگونه که مذاکره به خودی خود یک راهبرد تلقی نمیشود؟ لفاظیهای متوهم، راهبردهای شکست خورده به همراه داشته است. اصولا چرا جهان این مقدار با عدالت فاصله پیدا کرده است؟ از زمانی که از امکانات سازمان ملل متحد بهره برداری شرورانه شده و با ابزاری نمودن امکانات سیاسی و بینالمللی سیاستهای تهدید امیز اعمال میشود، دامنه تهدیدات بینالمللی بیش از گذشته شده است. برای آنکه سازمان ملل متحد و شورای امنیت و دیگر ساز و کارهای بینالمللی برخوردار از وجاهت و اعتبار باشند، اجرای عدالت وعدم سیاست دوگانه در رفتار غرب و اعمال تبعیض آمیز قوانین محدودیتهای عمدهای را برای سازمان ملل متحد که نهادی است منتج از تلاش وعقل بشر به وجود آورده است. اظهارات غیرمسولانه در راستای تهدید مرزی با روح منشور سازمان ملل متحد سازگاری ندارد. حتی تحریمهای چندجانبه و هماهنگ شده در کانون قدرتهای جهانی، ابزاری معیوب و ناکارامد هستند و هرگونه تحریمها خسارات عینی و واقعیش را بر ملتها میگذارد. چارچوب فهم تحریمها نیازمند درک دقیقتر فضای به وجود آمده است. چگونه میتوان برداشتها و عکسالعملهای انتزاعی به وجود آمده در عرصه جهانی و بینالمللی را بهتر درک کرد و فهمید. ابعاد تحریمها و انگیزه شناسی این تحریمها دارای معانی خاص است که تامل و دقت خاص خودش را مطالبه میکند. فضای موجود همان تداوم تحریمهای قبلی، البته با دامنهای وسیعتر و حرکتی هماهنگتر از خصومت قدرتهای جهانی است. وقتی به تاریخ مناسبات سیاسی ایران با دول خارجی مینگریم، میبینیم که از منظر تاریخی همواره ایران از دوره قاجار تاکنون گهگاه با تحریمهای ناگفته و نانوشتهای روبرو بوده است. در دوره قاجاریه ایران تامین کننده برنج روسیه بود که روسها آن را تحریم کردند. در دوره بحران نفت در دهه پنجاه میلادی بحث تحریم نفت ایران مطرح بوده است. بسیاری از اتفاقات جدید در عرصه تحریم مربوط به ملاحظات و مناسبات روابط ایران و ایالات متحده امریکاست. از نظر دولت واشنگتن، روابط ایران-امریکا حالت اضطراری دارد. به همین دلیل تغییرات جدی در جنس و نوع تحریمهای بینالمللی و حتی تحریمهای امریکا-اتحادیه اروپا و برخی دیگر از متحدانشان پدید آمده است.
پدیده نظریه اوباما و پیوندش با تحریمها پدیدهای غیرمنتظره و در عین حال جدید است که آن را با مسائل داخل ایران آمیخته کرده است و این نکته جدید قابل تاملی است که حتما دست اندرکاران سیاست خارجی بایست بدان توجه جدی کنند. نکته مهم دیگر ترکیبی بودن تحریمهاست. این تحریمها روند و فرایندی است که اعمال تدریجی آن زیانبار است. ابعاد تحریم نکته بسیار مهم دیگری است که بایست فارغ از تصمیمات سیاسی بدان نگریست. مهمترین بعد تحریم، فلج کردن اقتصاد ملی ایران، نشانه گرفتن تکنولوژی و صنعت به ویژه در بخش انرژی ایران است که تحریم امریکا-اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد بدان توجه کردهاند. ابعاد دیگری از تحریمها، محدودیت سازی برای معاملات اسلحه است و مهمتر از آن هدف قرار دادن بخشهایی از حاکمیت ایران است.
انگیزه قدرتهای جهانی از این تحریمها این است که بتوانند اجماع جهانی علیه ایران به وجود آورند. خود آنها باور دارند که با اعمال تحریمها نمیتوانند رفتار ایران را تغییر دهند. سه انگیزه اصلی از بلوغ این تحریمها وجود دارد. تضعیف مبانی قدرت ایران، تضعیف موقعیت اقتصاد خارجی-انرژی و حمل و نقل ایران و تضعیف موقعیت مالی و پولی ایران. طراحان تحریم ضمنا به دنبال تحریک منطقه علیه ایران هستند. اسرائیل به دنبال تحریک ایالات متحده برای راه اندازی جنگ علیه ایران است. در مقابل، آنها به دنبال تحریک ایران و تخریب مبانی قدرت ایران نیز هستند. غرب به غلط مفروض میداند و اینگونه میپندارد که ایران به دنبال سلاح هستهای است و در آینده تهدیدی برای منافع ایشان محسوب میشوند. در غرب با دو نگاه متفاوت اما با یک هدف به مسائل تحریم مینگرند:
-جلوگیری از پیشرفت ایران در زمینه فناوری هستهای : در این مسیر از تحمیل هزینههای سنگین، اعمال تحریمهای تکمیلی و درگیرسازی مجموعه نهادهای بینالمللی و اتحادیههای سیاسی و اقتصادی با مسائل ایران دریغ نمیکنند. هم اینک سیر تحریمهای تکمیلی یعنی تحریمهای شورای امنیت، امریکا، اروپا، تحریمهای دوجانبه طراحی عملیات روانی و رسانهای در بیان تحریمها و پمپاژ خبری برای مردم ایران، همه و همه با یک هدف و آن هم متوقف ساختن برنامههای هستهای ایران صورت میگیرد.
-تحمیل تضییقات علیه مردم ایران: نکته دیگری که هم اینک اعراب و غرب بدان توجه جدی کرده است. تحمیل تضییقات سیاسی- بینالمللی-اقتصادی و ملی برای ایران است. افزایش قیمت تمام شده واردات ایران، عقب نگاه داشتن ایران از فضای رقابتی در منطقه و در مقابل رشد رقبای ایران در منطقه مانند عربستان سعودی و ترکیه از اهرمهای غرب در این زمینه است. در این میان سیر نزولی تاثیرگذاری ایران در معادلات انرژی جهان و سرعت بهره برداری همسایگان از چاههای مشترک که هر دو به دلیل دست و پنجه نرم کردن ایران با تحریمها و نشانههای بینالمللی است که ضربات زیادی را به اقتصاد ایران وارد میکند.غرب همچنین با همکاری روسیه و چین تلاش دارد نقش منطقهای ایران را تضعیف کند که نمونه آن مخالفت با عضویت ایران در سازمانهای منطقهای مانند معاهده شانگهای است.
غرب خوب میداند همکاری ایران با آژانس تاکنون از قلب حقایق نسبت به برنامه هستهای ایران جلوگیری کرده است ولی اهداف سیاسی آنان رو در رو قرار دادن ایران با نظام بینالمللی است. حتی عدهای که در اطاق بحران سازی غرب نشستهاند بی تمایل نیستند که ایران از NPT خارج شود و فضای بینالمللی را برای برخورد نظامی فراهم آورند. عقل سیاسی و همت و منطق ملی حکم میکند تا بررسی محاسبههای دقیق با پدیده ایران هراسی امروز مواجه شویم و با تدبیر بتوانیم مسائل را درک و سپس حل و فصل نمائیم.
* جام جم
روزنامه جام جم در یادداشت خود با عنوان "تقابل خیر و شر در زیر هشت "به قلم طاهره آشیانی آورده است: سیروس مقدم کار بلد تلویزیون است. او به عنوان یک کارگردان میداند که در کنار همه آدمهای غیر متعادلی که در جامعه وجود دارند، آدمهای متعادل و خوب هم زندگی میکنند.
در کنار شرارت، خیر هم دیده میشود، چون خداوند سکاندار دنیاست و قرار نیست دنیا را شرارت اداره کند. مردم آثار مقدم را دوست دارند چون او در آثارش هم خوبیها را میبیند و هم بدها را.
در کنار نسرین ـ سریال نرگس ـ خواهرش نرگس هم بود که میخواست توازن را در زندگی رعایت کند. در سریال اغماء در کنار شیطان، دختر و همکار دکتر هم بودند. در سریال روز حسرت شخصیتهای خوب در کنار شخصیتهای بد معنای زندگی را درک میکردند.
در سریال رستگاران اما تعداد آدمهای شرور بیشتر از آدم خوبها شد. اما بازهم آدم خوبه قصه آنقدر قدرت داشت که یک تنه جلوی همه بدیها بایستد. اما واقعیت این است که در سریال «زیر هشت»، صحنه زندگی در دست آدمهای بد است. آنها زیادهخواه و کینهتوز هستند و راهی به جز کشتن و انتقامگیری بلد نیستند.
دکوپاژ و ساختار آگاهانهای که مقدم برای «زیر هشت» انتخاب کرده، این خشونت را بیشتر به نمایش میگذارد. یک قمه که با تعدادی برلیان در طاقچه حمامی قدیمی پنهان میشود، انگشتان دستی که زیر ارهبرقی نجاری بریده میشود، نوزادی از آغوش مادر روی پلههای سنگی پرتاب میشود و جان میبازد، مردی که از فراق فرزند خود بیتاب شده و گلوی سرایدار را تا حد خفگی میفشارد، چماقی که بر سر مردی پایین میآید و خون تمام صورت او را میگیرد و.... همه اینها تصاویری است که در سریال «زیر هشت» به نمایش در آمده است.
حالا دیگر میتوان این پرسش را با مقدم مطرح کرد که کجا هستند آن آدمهای خوبی که باعث توازن قصه میشدند؟ عیوضی ـ آتیلا پسیانی ـ که قرار بود شخصیت مثبت قصه باشد آنقدر ناتوان و بیمار است که حتی نمیتواند خانواده خودش را به سرو سامان برساند چه برسد به «عطا» که فقط خونخواهی میتواند سیرابش کند.
زیر هشت داستان آدمهایی است که به انتهای خط رسیدهاند. شاید برخی از آنها در انتهای سریال رستگار شوند. اما واقعیت این است که وقتی خشونت ذره ذره به کام مخاطب ریخته میشود باید به همان سان هم از ذهن او زدوده شود. مقدم این پالایش را به خوبی بلد است و قاعدتا باید منتظر پایان سریال و سرنوشتی باشیم که برای بازیگران آن رقم میخورد.
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "نقض حقوق بشر در غرب " به قلم صالح اسکندری آورده است: جرج گالووی رهبر حزب ریسپکت در پارلمان انگلیس یکی از سیاستمداران مطرح بریتانیایی است که معتقد است: معیارهای دوگانه، حقوق بشر و سیاست های بین المللی را به سخره گرفته است. به زعم وی سلاح های اتمی رژیم صهیونیستی خطرناک و ضد حقوق بشر است با این حال ایران که سلاح اتمی ندارد و قصد ساختن بمب اتمی را نیز ندارد،از طریق تحریم و تهدید به جنگ، مورد مجازات قرار می گیرد.
اما به نظر راقم این سطور مسئله فراتر از معیارهای دوگانه است و امروز ما شاهد شکل گیری یک جبهه متخاصم غربی در خصوص موضوعات حقوق بشری در قبال کشورهای جهان سوم و بخصوص جمهوری اسلامی هستیم که بخشی از پازل آماده سازی افکار عمومی برای اقدامات غیر معمول علیه ملت ایران می باشد. امروز در اغلب مجامع بین المللی اثبات شده است بیشترین آمار نقض حقوق بشر در آمریکا و اسرائیل علیه کشورهای جهان سوم ساختگی است و این در اسناد قطعی نیز موجود و قابل ارائه به مجامع بین المللی بی طرف است. بیشتر این آمارها به عنوان اهرمهای فشار برای پیشبرد اهداف استعماری غرب جعل می شوند و با فرمول تکرار یک دروغ صد بار در رسانه های آمریکایی، صهیونیستی و اروپایی انعکاس می یابد.
اصطلاح حقوق بشرhuman rights( ) اصطلاحی نسبتا جدید است و پس از جنگ جهانی دوم و تاسیس سازمان ملل متحد در سال1945 وارد افواه عمومی شده است.
این اصطلاح خاستگاه غربی و منطبق بر معیارهای غربی صورت بندی شده است. طبیعی است که بسیاری از فرهنگ ها که به مراتب متمدن تر و با سابقه تر از دنیای غرب هستند تمام این ملاک ها و بایسته ها را نپذیرند. تحمیل یک طرفه ارزشهای مورد نظر غرب بر دیگر مردم دنیا به عنوان یک اصل ثابت در اعلامیه جهانی حقوق بشر است. “رادیکا کومارا سومی” از اندیشمندان حقوق بشر، در این باره گفته است: “ اگرچه حقوق بشر در همه فرهن—گ های جهان خاستگاه هایی دارد اما خاستگاه های نظری نهضت حقوق بشر بدون تردید غربی است ... تنها این خاستگاه های تاریخی است که بسیاری از ملی گرایان فرهنگی را بر آن داشته است که نهضت حقوق بشر را به عنوان یک هنجار و معیار جهانی نپذیرند ... و این موضوع به عنوان یک بحران عمده در نهضت های حقوق بشر در نیمه دوم قرن بیستم همچنان باقی است.”
تحمیل یکجانبه اعلامیه جهانی حقوق بشر که غربی ها نگارش و تدوین آن را بر عهده داشته اند خود بزرگترین ظلم به حقوق بشر است و این نوعی دیکتاتوری عصر جدید محسوب می شود که باید با تمسک به مبانی استدلالی و احتجاجات صحیح، آن را به چالش کشید.
امروز جمهوری اسلامی ایران که خود یکی از بزرگترین قربانیان تروریسم است ناجوانمردانه در یک شارلاتانیسم رسانه ای هدفمند به نقض حقوق بشر متهم
می شود. مبتنی بر همین معیارهای دوگانه و بی اساس کشتارهای گروه تروریستی منافقین در هفت تیر و هشت شهر یور و به گلوله بستن مردم بی گناه در کوچه و خیابان به جرم اینکه چادر داشتند و یا ریش دارند و یا اینکه در مسجد محل فعال هستند در سالهای آغازین انقلاب نادیده گرفته می شود اما اعدام تعدادی از قاتلین مردم بی گناه و کسانی که به کشتار زنان و کودکان اعتراف کرده اند و اعترافات و اسناد قطعی آن نیز موجود است که در سال1367 صورت گرفت در رسانه های غربی به نقض حقوق بشر ترجمه می شود.
هنوز افکار عمومی دنیا سوزاندن پیروان “دیویدیه” یکی از وحشیانه ترین کشتارهای تاریخ در آمریکا را فراموش نکرده است. این واقعه در28 فوریه سال1993 تا19 آوریل با یورش ناگهانی به شیوه جنگی در شهر واکو واقع در ایالت تگزاس آغاز شد و در19 آوریل، دولت آمریکا تانک ها را برای تخریب و نابودی و پخش کردن گاز در ساختمانی که مردم در آن زندگی می کردند، به محل اعزام کرد. این اقدام در نهایت منجر به آتش سوزی بسیار وحشتناک و جهنمی شد که حدود40 دقیقه ساختمان و تمام افرادی را که در آن ساکن بودند سوزاند که این یکی از وحشیانه ترین نوع کشتار در طول تاریخ است.
براساس آمار منتشر شده در مطبوعات آمریکا،بیشترین قربانیان جنایت که بر اثر خشونت های تبعیض نژادی جان خود را از دست می دهندغیر سفیدها هستند. آمار نشان می دهد که درمقابل هر سفید پوست جوان که در آمریکا به قتل می رسد پنج غیر سفید پوست کشته می شوند.طبق گفته وزارت بهداری و وزارت تعلیم وتربیت و رفاه آن کشور، هر ساله این مسئله به طرزوحشتناکی رو به افزایش
است . مجله (پروگرسیو) چاپ آمریکا در این رابطه می نویسد: (از هر17 غیر سفیدپوست مرد و از هر32 غیرسفیدپوست زن یک نفر در سنین بین16 تا19 سالگی قربانی جنایات فجیع در هر سال می شوند.)
دستگیری افراد بی گناه ،شهادت کذب و جعل اسناد و در نهایت محکوم ساختن افراد به فعالیتهای تروریستی وخرابکارانه ، خصوصا در مواردی که اشخاص متهم به ارتکاب جرایم سیاسی باشند از جمله مواردی است که بی عدالتی و مجازات عمدی رادر (دنیای به اصطلاح متمدن ) اثبات می کند. به طورمثال : پس از هجده سال ، در زندان دارام انگلیس ، به خانم جودیت وارد، گفته شد: بازداشت شمااشتباهی بوده و شما می توانید زندان راترک کنید. این خانم بی گناه ، چون مظنون به عضویت درارتش جمهوریخواه ایرلند بوده با همدستی مقامات پلیسی و قضائی انگلیس به این مجازات عمدی محکوم گردیده بود.
امروز رژیم صهیونیستی بیشترین فجایع و جنایت ها را در سرزمین های اشغالی به بار آورده است. مسائل غزه و محاصره چند ساله یک جمعیت متراکم و امتناع از ورود دارو و غذا به این منطقه توسط سربازان صهیونیستی یک موضوع بسیار مهم برای پیگرد بین المللی و جهانی در مکانیسم های حقوق بشری در کنار پیگردهای سیاسی است پس چرا نهادهای حقوق بشری ساکت نشسته اند. مگر انسان با انسان فرقی می کند مگر خون اروپایی ها یا سفید پوست ها پر رنگ تر از آسیایی ها و رنگین پوستان است.
آیا چنین کشورهایی که خود مجرمان اصلی در نقض حقوق انسان ها هستند صلاحیت لازم را برای تدوین و دفاع از حقوق بشر دارند. به تعبیر آیت الله صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه کدام عقل سلیم می پذیرد که کشوری که حجاب را برای زنان ممنوع می کند، بتواند صاحب نظر در تبیین معیارهای حقوق بشری باشد.
امروز داعیه داران حقوق بشر با تسلط بر کشورهای مظلوم در پوشش مبارزه با تروریسم، زنان و کودکان را مورد حمله قرار می دهند. بنابر اعلام مراجع پزشکی در عراق و افغانستان به دلیل استفاده از اورانیوم ضعیف شده تا چند سال دیگر کمتر بچه سالم متولد می شود. آمریکا و ناتو در افغانستان با وجود ادعای مبارزه با مواد مخدر، باعث شده اند که نه تنها تولید این مواد چند برابر شود بلکه حتی تولید مواد سنتی به مواد مخدر شیمیایی و خطرناک تر تغییر جهت دهد.
امروز یک مطالبه بین المللی و گفتمان عمومی برای بازنویسی اعلامیه جهانی حقوق بشر در حال شکل گیری است به گونه ای که بساط این ظلم آشکار به انسانیت جمع شود.
اکنون نوبت دفاع و سیاست های ایجابی است و متفکرین مسلمان که وارث اکمل ادیان و برترین طریقت زندگی هستند شایسته است ضمن به چالش کشیدن مبانی سست حقوق بشر غربی زمینه های لازم را برای بازنویسی اعلامیه حقوق بشر مبتنی بر ارزشهای اصیل اسلامی و با در نظر گرفتن اختصاصات ارزشها و ایستار های فرهنگی زاد بوم های مختلف فراهم نمایند.
* کیهان
روزنامه کیهان در یادداشت روز خود با عنوان "به جای آقای پانتا " به قلم مهدی محمدی آورده است: خودتان را جای رابرت گیتس یا مایکل مولن بگذارید. لئون پانتا هم بد نیست. در اتاقی نشسته اید و قصد دارید فکر کنید. آقای اوباما دو هفته قبل گفته ایران مهم ترین مسئله امنیت ملی امریکاست و شما می خواهید از این جمله آقای پرزیدنت سر در بیاورید. بالاخره او رئیس جمهور است. وقتی حرفی می زند باید پی اش را گرفت. سوالی که شما را آرام نمی گذارد این است: وقتی کسی برای مسئله ای راه حل ندارد نباید آن را تا این حد بزرگ کند، اما آیا اوباما برای مسئله ایران راه حلی دارد؟
بدون شک ایران دردسر بزرگی برای امریکاست. شاید هیچ کشوری در ابعاد ملی، منطقه ای و فرامنطقه ای چنین امریکا را آزار نداده است. به لحاظ ملی، 30 سال پس از انقلاب اسلامی، اگر نگوییم بیشتر، لااقل به همان اندازه سال های 1980- 1981 انقلابی است. نفوذ چندین ساله دوستان امریکا بر مجلس و دولت ایران، نه فقط جامعه را سکولارتر نکرد بلکه به روی کار آمدن یکی از انقلابی ترین دولت های ایران پس از انقلاب منجر شد. شکاف دولت وملت هرگز چنان که باید رشد نکرد و در معدود مواردی که اعتراض سیاسی به پدیده امنیتی تبدیل شد، قبل از هر کس خود مردم جلوی آن ایستادند. مهم تر از همه، ساختار نظام ایران تا امروز به خوبی از خود مراقبت کرده است. این ساختار به وقت لزوم کاملا منعطف یا متصلب بوده و به همین دلیل هرگز نشکسته است. راس این ساختار همچنان موثرترین و برای آمریکا ناشناخته ترین نیرویی است که با آن مواجه بوده است. در 30 سال گذشته، به ازای هر یک روز پروژه ای برای اقتدارزدایی از این راس طراحی و اجرا شده ولی راس سیستم از همیشه قدرتمندتر است نشان به آن نشان که سال گذشته سنگین ترین پروژه امریکا را که 20 سال برای آن برنامه ریزی شده بود در چند ماه با کمترین هزینه مدیریت کرد. در محیط منطقه ای، امریکا از وقتی که با ایران همسایه شده تازه به عمق قدرت آن پی برده است. پس از 10 سال از آغاز لشکر کشی امریکا به خاورمیانه اکنون شما (فرقی نمی کند خودتان را به جای کدامیک از آقایان گذاشته اید) بهتر از هر کسی می توانید شهادت بدهید که چگونه همه چیز وقتی به رویارویی با ایران می رسد قفل می شود. بعد از 10 سال کشمکش پنهان، آخرین ایده ای که به ذهن آقای اوباما رسیده این است که پرونده های خاورمیانه فقط راه حل منطقه ای دارد و هیچ کدام از آنها را نمی توان با مکانیسم های فرامنطقه ای حل کرد. شما بهتر از هر کسی می دانید که راه حل منطقه ای اسم مستعاری است برای به رسمیت شناختن نقش و قدرت ایران و تلاش برای یافتن راهی برای همکاری با آن بدون اینکه آبروریزی شود. به لحاظ فرامنطقه ای اما مشکل جدی تر است. واشینگتن می خواهد دنیا درباره ایران همانطور فکر -و در نتیجه، عمل- کند که امریکا می خواهد ولی اتفاقی که عملا در حال رخ دادن است این است که جهان هر چه بیشتر درباره امریکا همانطور فکر می کند که ایران می خواهد. به همین دلیل است که -باز شما بهتر از هر کسی می دانید- همه آنها که جلوی دوربین با مقام های امریکایی عکس های آنچنانی می گیرند و پشت میکروفن خود را متحدان همیشگی امریکا می خوانند، هیچ منظوری جز این ندارند که امریکا همین حرف های مختصر را از آنها قبول کند و توقع عمل نداشته باشد. عملا آنچه در جهان در جریان است این است که نیاز به ایران یک نیاز جایگزین ناپذیر برای بسیاری از کشورهای جهان است و به همین دلیل آنها گزینه «یا ایران یا امریکا» را در عمل هرگز به رسمیت نشناخته اند. خوب به یاد می آورید که چند نفر از مقام های برجسته اروپایی بارها به شما گفته اند مگر شما توانسته اید خودتان را از ایران بی نیاز کنید که ما بتوانیم؟! آزاردهنده ترین موضوع در ابعاد فرامنطقه ای اما شاید این است که ایران اکنون تبدیل به یک قدرت هسته ای شده و راهی هم برای بازگرداندن آن نیست.
اینجاست که بلند می شوید و پنجره را باز می کنید. موضوع به جای حساسی رسیده است. چگونه می توان کاری کرد که ایران از ادامه مسیری که در پیش گرفته منصرف شود؟ اصلا آیا چنین چیزی امکانپذیر است؟ بهتر است باشد، چون شما می دانید که راه دیگری وجود ندارد و واشینگتن بیش از 2 سال است که همه انرژی خود را برای تبدیل کردن این موضوع به یک «گزینه» به کار گرفته است. چگونه می توان به چنین هدفی رسید؟چیزی که شما را وادار می کند هر چه بیشتر برای فکر کردن درباره این موضوع وقت بگذارید این است که چند ماه دیگر دو حزب جمهوری خواه و دموکرات باید در انتخابات کنگره به رقابت بپردازند و وضع دموکرات ها در دو سال گذشته هرگز چنین خراب نبوده است. روزنامه های امریکایی که هر روز بریده مطالب آنها را برای شما می آورند حتی روزنامه های نزدیک به حزب دموکرات احتمال می دهند در انتخابات نوامبر که در آن تمام مجلس نمایندگان و بخشی از مجلس سنا به رای گذاشته خواهد شد، دموکرات ها برای حفظ مجلس نمایندگان هیچ شانسی ندارند و سنا هم محتمل است که از دست برود. این کابوس بزرگی است. اگر دموکرات ها، کنگره (مجموع مجلس نمایندگان و سنا) را از دست بدهند، آن وقت این احتمال بسیار جدی خواهد بود که اوباما تبدیل به یکی از معدود روسای جمهور یک دوره ای در امریکا بشود. بازی مرگ و زندگی است و شوخی ندارد. همین حالا که جمهوری خواهان کاره ای نیستند لایحه کلیدی دولت در مورد بیمه بیکاری را در کنگره قفل کرده اند چه رسد به اینکه اختیار کنگره را به طور کامل به دست بگیرند. چطور می توان از این مخمصه خلاص شد. اوضاع کلافه کننده است. همه چیز به این بر می گردد که آقای رئیس جمهور کارنامه ای برای عرضه کردن ندارد و مردم از دست او سخت خشمگینند. ماجرای افغانستان حاد شده و هیچ راه حل منطقه ای شکل نگرفته چون ایران علاقه ای به حل کردن مشکلات امریکا با امکانات خود ندارد. موضوع آلودگی نفتی در خلیج مکزیک هم علاوه بر اینکه روابط امریکا و انگلیس را به هم ریخته، برای آقای رئیس جمهور در امریکا آبرو نگذاشته است. بدتر از همه این که همه گزینه هایی که احتمال می رفت ایران را متوقف کند مصرف شده و سبد گزینه ها خالی است اما ایران همچنان به راه خود ادامه می دهد. با خودتان فکر می کنید که اگر بتوان به نحوی ایران را متوقف کرد یا لااقل یک امتیاز ولو رسانه ای از آن گرفت، ممکن است سرنوشت انتخابات نوامبر تغییرکند.
یک موضوع بسیار بغرنج نقشی است که جمهوری خواهان در این میانه بازی می کنند. هفته پیش 47 نفر از آنها بدون اینکه با شما یا هیچ کدام دیگر از اعضای دولت مشورت کنند، اعلام کردند در صورت پیروزی در انتخابات نوامبر و به دست گرفتن اختیار کنگره، طرحی تصویب خواهند کرد که مطابق آن دولت امریکا اجازه ندارد جلوی حمله اسراییل به ایران را بگیرد. خیلی ها این موضوع را درست نفهمیدند و مثلا خیال کردند سناتورها همین حالا در فکر حمله به ایران هستند ولی شما که از نزدیک با موضوع درگیر هستید می دانید که همه چیز به تبلیغات انتخاباتی باز می گردد. اساسا از این به بعد هر اتفاق واظهارنظر و تصمیمی در امریکا حتما یک جنبه انتخاباتی خواهد داشت. همه می خواهند بگویند یک راه حل در اختیار دارند که مسئله ایران را حل خواهد کرد. با خود فکر می کنید که دموکرات ها نباید از این قافله عقب بمانند. تبلیغات است دیگر. در حرف زدن نباید مضایقه کرد شاید افاقه ای بکند.
به این ترتیب است که کاغذ و قلمتان را به دست می گیرید و شروع به نوشتن می کنید: «تنها راه این است که ایران احساس کند ما آماده استفاده از همه گزینه ها هستیم. ایران باید عملا ببیند که ما حتی برای استفاده از این گزینه ها تدارک می کنیم. همه مقام های امریکایی باید یکباره تغییر لحن بدهند. ایران باید احساس کند در امریکا اتفاقی افتاده و تصمیم جدیدی گرفته شده است. حداقل این است که ایران باید فکر کند این بار دیگر امریکا انگیزه برای اینکه جلوی اسراییل را بگیرد ندارد. ایران باید احساس کند این بار بر خلاف دفعات قبلی تحریم ها «واقعا در حال اجرا شدن» است. ایران فقط زمانی کوتاه خواهد آمد که فشار محاسباتش عوض بشود و محاسباتش فقط زمانی عوض خواهد شد که یک فشار واقعی روی خودش احساس کند. ایران باید احساس کند امنیت و آرامشش به مخاطره افتاده به جای اینکه بیشتر شده باشد. ایران باید فکر کند اوضاع داخلی هم دارد دوباره از کنترل خارج می شود و رهبران داخلی جریان معترض هم باید کار و زندگی خود را ول کنند دائما از اثرات تحریم بر سرنوشت ملت حرف بزنند. ایران باید «فکر» کند... ». کار تمام است. دست نوشته را با طبقه بندی بالا برای رئیس جمهور می فرستید تا در جلسه 3 نفره اوباما، کلینتون، جونز که مخصوص تصمیم گیری در امور ایران است مطرح شود. همه ایده شما این است که باید روی ذهن ایران طوری کار کرد که این بار وقتی ایران شروع به محاسبه مجدد کرد احساس کند که همه چیز فرق کرده است.
بازی شروع می شود. آقای اوباما در دیدار نتانیاهو به او اطمینان می دهد هیچ گزینه ای را از روی میز حذف نکرده و آماده استفاده از هر گزینه ای است. «مایکل هایدن» رئیس سابق سازمان سیا به عنوان کسی که به پشت پرده ها دسترسی دارد ناگهان اعلام می کند امریکا دارد به این نتیجه می رسد که حمله نظامی به ایران بدترین گزینه نیست. مایکل مولن رئیس ستاد ارتش تاکید می کند اگر بنا باشد حمله ای انجام شود، نقشه آن آماده است. استوارت لوی و رابرت آینهورن مسئولان پروژه تحریم ایران اعلام می کند که تصمیم گرفته اند به کشورهای مختلف بویژه در آسیا سفر کنند تا مطمئن شوند کسی تحریم ها را فشل نخواهد کرد. اتحادیه اروپا مامور می شود اعلام کند سنگین ترین تحریم های تاریخش علیه ایران را وضع کرده است. موسوی و کروبی در ایران مامور می شوند تا هفته ای دو مرتبه با همدیگر ملاقات کنند یا جداگانه بیانیه بدهند که در کشور لبه پرتگاه است و تحریم ها مملکت را فلج کرده و ... چند هفته از آغاز پروژه گذشته و شما باز هم در دفترتان نسشته اید و دوباره گفته اید نمی خواهید کسی مزاحمتان شود. ذهنتان سخت مشغول است: آیا ایران آنطور که امریکا می خواهد «فکر» خواهد کرد؟...
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان " " آورده است: تشویق صهیونیستها به گستاخی
بسم الله الرحمن الرحیم
رژیم صهیونیستی با از سرگیری حملات وحشیانهاش به غزه طی 48 ساعت گذشته دهها فلسطینی را به خاک و خون کشیده و چندین واحد مسکونی را نیز ویران ساخته است. دور تازه جنایات اخیر رژیم صهیونیستی و جریتر شدن این رژیم در جنگ افروزی را باید نخستین نتیجه اجلاس خیانت بار هفته پیش وزرای خارجه عرب در قاهره و موافقت ذلتبار آنها با از سرگیری مذاکره مستقیم با تل آویو دانست.
وزیر خارجه قطر در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با عمروموسی، دبیرکل اتحادیه عرب در پایان اجلاس هفته گذشته قاهره، در توجیه تسلیم شدن خفت بار به مشارکت در روند سازش گفت: میخواهیم به دنیا ثابت کنیم که صلح طلب هستیم!
این توجیه مضحک وزیر خارجه قطر درحالی صورت میگیرد که طرف مقابل، یعنی رژیم صهیونیستی به هیچ معیار صلحی پایبندی ندارد و بدون کمترین ملاحظه ای، اعلام کرده است حاضر به دادن هیچ امتیازی به اعراب نیست و اعراب باید با همین شرایط به صلح با این رژیم تن دهند. تصمیم اعراب در اجلاس قاهره آنچنان ذلیلانه و منفعلانه بود که حتی صهیونیستها نیز انتظار چنین امتیازدهی را نداشتند و بلافاصله و با ذوق زدگی از این تصمیم استقبال کردند. آمریکا و اتحادیه اروپا نیز از تصمیم شرکت کنندگان اجلاس قاهره استقبال نموده و آنرا گامی "بزرگ و امیدوار کننده " خواندند.
شگفت زدگی صهیونیستها و حامیان بینالمللی آنها از آن جهت بود که با وجود سیاستهای افراطی بنیامین نتانیاهو و کابینه تندرو او، اعراب چنین تصمیمی اتخاذ کردهاند. نتانیاهو، صهیونیست افراطی، درطول یکسال حضور دوباره اش در مسند قدرت در رژیم صهیونیستی، بیشترین ظلمها را در حق فلسطینیها روا داشته، سیاست یهودی سازی مناطق فلسطینی به ویژه بیت المقدس را با جدیت و سرعت دنبال نموده و تمامی مفاد پیمانهای گذشته سازش با اعراب را زیر پا گذاشته است.
نتانیاهو حتی با وجود درخواست باراک اوباما، حاضر نشد از سیاست شهرک سازی، ولو به طور موقت چشم بپوشد تا اوباما بتواند با این مستمسک، برای فریب دادن اعراب خود را صلح طلب و میانجی منصف معرفی کند. پذیرش مذاکره با چنین کابینهای که برای اعراب هیچ حقی قائل نیست و آنرا به صراحت نیز اعلام کرده است هیچ دلیلی جز ضعف و زبونی حکومتهای عرب و وابستگی و سرسپردگی آنها ندارد.
آمریکا و دیگر دولتهای غربی متحد رژیم صهیونیستی از چندی پیش به تکاپو افتادهاند تا با احیای روند سازش و برگزاری دور جدیدی از مذاکرات نمایشی، بلکه بتوانند قضیه فلسطین را بدون اینکه امتیاز قابل ملاحظهای به اعراب داده شود و ضرر و خسرانی متوجه رژیم صهیونیستی بشود، فیصله دهند.
انگیزه صهیونیستها و حامیان بینالمللی آنها از عجله و شتاب در تحرکات اخیر نیز یکی اینست که اکنون به زعم آنها حکام عرب در ضعیفترین شرایط قرار دارند و دوم آنکه احساس خطر میکنند که با مرگ مبارک رئیس رژیم مصر، که نقش محوری در جناح سازش طلب عرب ایفا میکند، شرایط دگرگون شود و اوضاع از کنترل خارج گردد. به جرات باید گفت درصورت مرگ مبارک، کمتر کسی میتواند و یا حاضر میشود جای وی را در ساختار سیاسی منطقه برای آمریکا و رژیم صهیونیستی بگیرد و استفاده حداکثری از این متحد سرسپرده منطقهای آمریکا و صهیونیستها، هم اکنون در دستور کار واشنگتن و تل اویو قرار گرفته است. دیدارهای پی در پی مقامات رژیم صهیونیستی و همچنین فرستاده آمریکا از قاهره در همین چارچوب قرار دارد. پس از دیدار هفته گذشته نتانیاهو و میچل فرستاده آمریکا، شیمون پرز رژیم صهیونیستی نیز این هفته در قاهره با مبارک ملاقات و مذاکره کرد.
وجود مبارک تا به آن حد برای صهیونیستها حیاتی است که هفته گذشته یک مقام دولتی آمریکا با گستاخی اعلام کرد کاخ سفید باید مبارک را در زمان حیاتش برای تعیین جانشین خود تحت فشار قرار دهد. این ضعف و زبونی حاکم بر حکام جهان عرب، عامل اصلی مصیبتهای مردم منطقه و بویژه ملت فلسطین است.
حکومتهای کنونی کشورهای عربی به دلیل وابستگی محض به آمریکا، نه تنها قدرت هیچ تحرک و اقدام عملی در احقاق حقوق تضییع شده خود را ندارند بلکه از بیم به خطر افتادن پایههای حاکمیت خود تا حد یک مزدور تنزل کرده و ذلیلانه به همه دیکتههای واشنگتن عمل میکنند.
در مقطع کنونی نیز، این حاکمان به دستور آمریکا به تکاپو افتادهاند تا با امضای پیمان سازشی دیگر، خوش خدمتی خود را به آمریکا و رژیم صهیونیستی به اثبات برسانند و ضمن ایجاد زمینه آتش افروزیهای جدید رژیم صهیونیستی در فلسطین و منطقه، زمان آزادی فلسطین را به تاخیر انداخته و برگی دیگر بر پرونده خیانت بار خود بیفزایند.
مشارکت در مذاکره مستقیم با رژیم صهیونیستی با شرایط حاضر، به مفهوم پذیرش شرایط قلدرمآبانه و توسعه طلبانه صهیونیستها و به مثابه مشروعیت بخشیدن به موجودیت این رژیم جعلی است.
سران عرب باید بدانند با این اقدام، چشم بسته خود را در دامی میاندازند که صهیونیستها برای آنها پهن کردهاند و چه بسا امکان رهایی از این دام را پیدا نکنند چرا که ملتهای منطقه با چنین تحرکات خائنانهای مخالف هستند و هرگز زیر بار پیمانهای ذلت بار نخواهند رفت.
اکنون ملتهای منطقه حاضر نیستند زورگویی صهونیستها و متحدین آنها را تحمل کنند. گرایش گسترده به گروههای مبارز و ضد صهیونیست در مناطق و دیگر جوامع مسلمان منطقه موید این واقعیت است که سازش طلبی جایی در میان ملتها ندارد و تنها با مبارزه و مقاومت است که میشود صهیونیستها را به استرداد حقوق ملتهای منطقه مجاب کرد.
20 سال تجربه مذاکرات سازش نشان داد که این گونه مذاکرات هیچ دستاوردی برای اعراب ندارد و تنها به ادامه حیات شرورانه و توسعه طلبی رژیم صهیونیستی کمک میکند. هر آنچه فلسطینی ها، لبنانیها و دیگر ملل مورد تعدی صهیونیستها به دست آوردهاند بر اثر مبارزه و نبرد با صهیونیستها بوده است چرا که این، تنها زبانی است که صهیونیستها آن را میفهمند.
در چنین شرایطی، مشارکت در هرگونه مذاکره و مصالحه با این رژیم، چه مستقیم و یا غیرمستقیم، یک خیانت بزرگ تلقی میشود. در سرمقاله دیروز تاریخ جنگ 33 روزه لبنان، سال 1385صحیح میباشد.
* مردمسالاری
روزنامه مردمسالاری در سرمقاله روز خود با عنوان "غر امت جنگی حق مسلم "به قلم آورده است: جهان شاهد جنگ های متعددی بوده است اما پس از جنگ جهانی اول و تحمیل خواست های فاتحان بر مغلوبان رفته رفته موضوع غرامت به امری رایج تبدیل شد که پس از تشکیل سازمان ملل و معاهده ژنوشکل قانونی به خود گرفت. در حقوق بین الملل معمولا نقض قوانین بین الملل یا آغاز جنگ ها و... نوعی مسوولیت برای کشورها به وجود میآورد; مسوولیت کیفری بین المللی مقامات و مسوولیت کیفری بین المللی کشورها که در کنوانسیون 1983 وین، جانشینی دولت ها نسبت به اموال، اسناد و بدهی ها ابلا غ شده است. در 31 شهریور سال 1359 دولت بعثی عراق خاک ایران اسلا می را از زمین و هوا مورد حمله قرار داد تا جنگ خونین 8ساله بر ایران تحمیل شود. نیروهای عراقی در زمان حمله به ایران موافقتنامه دوجانبه 1975، کنوانسیون چهارگانه ژنو 1949 درباره حقوق جنگ و پروتکل 1925 درباره منع به کارگیری سلا ح های شیمیایی را صریحا نقض کردند. سرانجام جنگ با پذیرش قطعنامه 598 پایان یافت.
در بند 7 قطعنامه 598 شورای امنیت، دبیر کل وقت سازمان ملل در تاریخ 31 روئیه 1991 گزارشی به شورای امنیت ارائه کرد که در آن خسارات وارده به ایران در حدود 97/2 میلیارد دلا ر تخمین زده شده بود.این رقم در حالی اعلا م شد که سازمان برنامه و بودجه، به عنوان نهاد مسوول در آن زمان رقمی بالغ بر یک هزار میلیارد دلا ر را به عنوان حداقل خسارت وارد شده به ایران اعلا م کرد. 8 سال جنگ تحمیلی بیش از 220 هزار شهید، 500 هزار جانباز و 2/5 میلیون آواره به مردم ایران تحمیل کرد. در پرونده غرامت پرونده لا کربی، دولتهای بریتانیا و آمریکا به ازای هر مسافر هواپیمای پان آمریکن که در لا کربی توسط لیبی منهدم شد مبلغ 10 میلیون دلا ر روح معامله گر غرامت دریافت کردند. اگر مقیاس پرونده لا کربی درباره شهدای ایرانی اعمال شود تنها خون بهای شهدای ایرانی چقدر خواهد شد؟ عراق در زمان صدام حسین تنها به ایران حمله نکرده بلکه پس از پایان حمله به ایران به خاک کویت نیز یورش برد. شورای امنیت طی قطعنامه 687 در سال 1991، عراق را به عنوان مقصر در حمله به کویت مجرم شناخت و در راستای این قطعنامه، هفته گذشته سازمان ملل650 میلیون دلا ر به کویت برای جبران خسارات ناشی از جنگ پرداخت تا میزان غرامت پرداختی عراق به کویت به عدد 30 میلیارد و 15 میلیون دلا ر برسد و کویتی ها 22 میلیارد و 300 میلیون دلا ر دیگر را نیز مطالبه کنند. در میان اهمال کاری ایران در پیگیری موضوع غرامت جنگی از عراق، زمزمه های گاه و بی گاهی که از عراق به گوش می رسد این موضوع را متبادر می کند که عراقی ها تنها به کویت برای پرداخت غرامت متعهد هستند و پرداخت غرامت به ایران اسلا می جایگاهی برای آنها ندارد. نکته جالب در این بین این نکته است که برخی حتی خود را در جایگاه شاکی از ایران قرار می دهند. در کنار پرونده غرامت حمله عراق به ایران مدتی است که موضوع پیگیری غرامت ایران از متحدین در زمان جنگ جهانی دوم برای اشغال خاک ایران هم مطرح شده است. این که موضوع احقاق خون ایرانیان و سو» استفاده از خاک ایران به عنوان پل پیروزی مطرح شده موضوعی قابل تحسین است. اما جای یک سوال مطرح است و آن این که چگونه است که سالگرد پیروزی روسیه بر نازی ها در همان جنگ دستمایه پیام تبریک می شود؟آیا اشغال خاک ایران توسط روس ها به باد فراموشی سپرده شده است؟صدای میرزا کوچک خان در جنگل های شمال ایران شنیده میشود که از گور برخاسته شدن روح معامله گر کراسین(1) به خشم آمده است. روس ها با خشونت بیشتری نسبت به چکمه پوشان ملکه ویکتوریا خاک ایران را به خاک و خون کشاندند و مخالفان خود و احزاب دست نشانده شان را به جوخه های اعدام سپردند و آنهایی که بدشانس تر بودند رهسپار اردوگاه های کار اجباری در سیبری شدند. خون بهای آنها چه می شود؟ چه کسی پاسخ گوی خون نهضت جنگل و به توپ بسته شدن مجلس توسط لیاخوف خواهد بود؟ امروز عرصه بین الملل جایی برای دلسوزی یا ترحم نیست. در جهان و کشورهای مختلف، منافع ملی و دفاع از حیثیت کشورها در خط مقدم منازعات قرار دارد. گرچه برخی نژاد و زبان خود را در درجه دوم معادلا ت قرار می دهند. موضوع غرامت در کشورهای مختلف همواره به عنوان حق یک گروه یا دولت خاص در نظر گرفته نشده است که بتوان آن را بخشید یا نادیده گرفت; ملت های مختلف از موضوع غرامت به عنوان حق ملی یاد می کنند که باید مطالبه شود. موضوع غرامت می تواند همانند یک زخم همیشه باز و خوب نشدنی روابط کشورها را تهدید کند. موضوع خون بها از بعد دیگری قابل نقد است، حقی که گرفتنی است اگر کسب نشود به نوعی عدم تاثیرگذاری در مجامع بین المللی را می رساند. این که هر کس هر کاری خواست علیه منافع کشورها انجام دهد و پاسخ گو نباشد. هرچند، حال که برای دریافت غرامت از عراق به نتیجه ای نرسیدیم، امیدی هم به دریافت غرامت جنگ جهانی هم نیست.
1-کراسین:نماینده وقت دولت شوروی در لندن بود که بر سر میرزا کوچک خان از بریتانیا برای روسیه کسب امتیازات اقتصادی کرد.
* جوان
روزنامه جوان در یادداشت امروز خود با عنوان "امریکا در چنگال صهیونیسم " به قلم سعید دانا آورده است: حدود چهار ماه پس از تهدید باراک اوباما، رئیسجمهور ایالات متحده مبنی بر اینکه اگر ایران دست از فعالیتهای ولو صلحآمیز هستهای برندارد، همه گزینهها از جمله حمله اتمی به جمهوری اسلامی روی میز کاخ سفید است، با توجه به نزدیک شدن به زمان افتتاح رسمی نیروگاه اتمی بوشهر، جمهوریخواهان کنگره امریکا طرحی را در دست تصویب دارند که به رژیمصهیونیستی اجازه میدهد با اقدام به حمله پیشدستانه نظامی به ایران، برنامه هستهای تهران را متوقف کند.
اقدام جمهوریخواهان کنگره که بیشتر برای ایجاد «جنگ روانی» در میان مردم و مسئولان ایران انجام شده است، نشان میدهد به رغم شعارهای پرطمطراق حقوق بشر، دموکراسی و صلحطلبیای که از سوی غرب و امریکا مکرراً گفته میشود،سردمداران ایالات متحده و رژیم صهیونیستی هیچ اعتقادی به چنین شعارهای زیبایی ندارند و برای جلوگیری از پیشرفت هر کشوری و تابع کردن آن، حتی دست به جنایت علیه بشریت و مردم بیگناه میزنند.
دولتهای فعلی امریکا و رژیمصهیونیستی که در فاصلهای دوماهه از یکدیگر روی کار آمدند، طی یک سال و نیم گذشته با وانمود به داشتن اختلاف و در حقیقت جنگ زرگری، توانستند بسیاری از سیاستمداران و حتی مردم کشورهای جهان به ویژه دول و ملل عربی را فریب داده و اوباما با گرفتن ژست مخالفت با سیاستهای افراطی بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر سفاک اسرائیل چهرهای معتدل و متفاوت از دوران بوش کوچک در افکار عمومی دنیا از خود به نمایش گذاشت اما دیدار ماه گذشته نتانیاهو از واشنگتن، واقعیت ماجرا را برملا کرد و بار دیگر نشان داد سیاستهای کاخ سفید، کنگره و مجلس سنای امریکا حتی اگر به ظاهر اسرائیل را محکوم کند، در حقیقت به طور کامل با اهداف صهیونیستها، هماهنگ و یکسان است.
به عنوان مثال در رسانهها و افکار عمومی دنیا این طور القا میشد که امریکا و اسرائیل درباره فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران، دچار اختلافند و رفتار دوگانه تلآویو در داشتن دهها کلاهک هستهای و امتناع از پیوستن به N.P.T از یک سو و تحت فشار قرار دادن امریکا و اروپا برای تحریم بیشتر و شدیدتر تهران و تلاش برای کسب اجازه از واشنگتن برای حمله نظامی اسرائیل به ایران، از سوی دیگر به صورتی نمایش داده میشد که گویی اوباما با توجه به شعار «تغییر»ش، با ممانعت از حمله به جمهوری اسلامی، رژیم صهیونیستی را به خطر انداخته است. اما رئیسجمهور ایالات متحده، روز هفتم جولای
(16 تیرماه) حمایت علنی و رسمی خود را از جلوگیری تلآویو از بازرسی تأسیسات هستهایاش از سوی آژانس بینالمللی انرژی اتمی اعلام کرد و گفت اسراییل را برای خودداریاش از پیوستن به N.P.T درک میکند!
اقدام کنگره امریکا در بازگذاشتن دست جنایتکار تلآویو برای حمله نظامی به تهران نیز بار دیگر ثابت کرد، اگر چه بنا به مصالحی، چندی نمایش سرگرمکننده اختلاف اسرائیل– امریکا برای جهانیان به نمایش درآمد اما صهیونیسم بینالملل، میخ خود را چنان در ایالات متحده کوبانده است که هر دولت و کنگره و سنایی در رأس تشکیلات یانکیها باشد، چارهای جز تبعیت از دستورات رژیمصهیونیستی ندارد.
رویکرد دوگانه قدرتهای جهانی،به ویژه کشورهای سلطهطلب غرب درباره برنامه هستهای صلحآمیز ایران که مکرراً از سوی بازرسان آژانس مورد بازبینی قرار میگیرد و هیچ تخلفی تاکنون مشاهده نشده است و کلاهکهای هستهای اسرائیل که با نپیوستن به N.P.T اجازه حضور بازرسان آژانس را نمیدهد، بار دیگر نشان میدهد هیچ منطقی در میان سردمداران غرب وحشی نیست و قرائت صهیونیسم و استکبار جهانی از قوانین بینالمللی است که ملاک قرار میگیرد.
در این میان، نکتهای که موجب جسارت امریکا و اسرائیل برای تهدید اتمی و نظامی علیه جمهوری اسلامی شده است، بیشک حرکتهای اغتشاشگرانه سال گذشته سران فتنه – که دیگر در وابستگیشان به اسرائیل و امریکا تردیدی وجود ندارد – است؛ کسانی که بزرگترین موفقیت و فرصت ایران در کسب مشروعیت داخلی از ملت و حضور بینظیر مردم و استفاده بینالمللی و جهانی از این افتخار را با دروغ بزرگ و ثابت نشده تقلب به تهدید تبدیل کردند؛ تهدیدی که البته با حضور کربلایی مردم ایران و حمایت کامل ملت مسلمان از ولی فقیه، بیتردید به سوی خود امریکا و اسرائیل باز خواهد گشت.
* قدس
روزنامه قدس در سرمقاله روز خود با عنوان "ترفندهای تاریک "به قلم غلامرضا قلندریان آورده است: در روزهای اخیر موضوع هسته ای ایران و تبدیل شدن این مسأله به سوژه مهمی برای تحلیلگران و صاحب نظران سیاسی که هر کدام از زاویه ای خاص بدان پرداخته اند، اذهان عمومی را متوجه راه انداختن حرکت جدید غرب با محوریت آمریکا علیه ایران نموده است.
از سوی دیگر، نمی توان در تحلیل رخدادهای منطقه موضوع ایران را به عنوان بحثی مستقل مورد توجه قرار داد، بلکه این موضوع در تحلیلهای مرتبط به حوادث خاورمیانه بویژه فلسطین و لبنان ارزیابی می شود.
بزرگنمایی خطر جمهوری اسلامی در رسانه های جهان از گستره قابل اعتنایی برخوردار گردیده است. اکنون این پرسش به ذهن می رسد که غرب با ایجاد جنگ روانی جدید از سوژه ایران کدام هدف را پیگیری می کند.
برجسته نمودن خطر ایران و اتهامهای بی اساس و فاقد استدلال، سبب تخریب چهره ایران می شود و کاخ سفید از این منظر تلاش می کند تا با یارگیری و القای تهدیدآمیز بودن پروژه هسته ای ایران، بستر سناریوهای تدوین شده در کمیته آیپک را تحقق ببخشد. این در حالی است که جمهوری اسلامی آمادگی خود را برای مذاکره در چارچوب توافقهای بیانیه تهران اعلام نموده است و فراتر از آن رئیس جمهور در همایش ایرانیان خارج از کشور بود که اعلام نمود آماده است با رئیس جمهور آمریکا در بالاترین سطح در حضور رسانه ها مذاکره کند.
پرداختن به موضوع ایران و لشکرکشی رسانه ای در دنیای ارتباطات مجازی، سبب ایجاد حاشیه امن برای مقامهای تل آویو می گردد تا آنها در غیاب رسانه ها و افکار عمومی، هدفهای ضد بشری خود را تعقیب کنند. حملات جنگنده های این رژیم به باریکه غزه و طرحهای اسرائیل برای یهودی سازی قدس که تلاش می شود با گمراه کردن افکار عمومی جهان در سکوت رسانه ای انجام گیرد، در این راستا قابل ارزیابی است.
رژیم صهیونیستی با بهره برداری از پیش نویس بیانیه کنگره آمریکا که در یکی از مفاد آن مجوز حمله را به ایران می دهد، با فضاسازی از قبیل برگزاری مانور در برخی از کشورهای اروپایی، فاصله تل آویو تا تهران را شبیه سازی و تلاش می کند تا افکار عمومی جهان را از تحولات داخلی سرزمینهای اشغالی به خارج از مرزها معطوف نماید. سران این رژیم نیک می دانند که تاکنون بارها برخی از دولتمردان آنها ایران را تهدید کرده اند، ولی هر بار با واکنش قاطعانه جمهوری اسلامی، در اظهاراتی ناشی از ضعف و استیصال وادار به عقب نشینی شده اند. هنوز اظهارات «شائول موفاز» رئیس ستاد مشترک این رژیم از اذهان محو نگردیده است که در سخنانی مدعی گردید تل آویو آماده است تا نیروگاه اتمی بوشهر را بمباران کند، ولی در مقابل پاسخ کوبنده و قاطعانه وزیر دفاع وقت جمهوری اسلامی، ناگزیر شد در اظهاراتی اعلام نماید: «من نگفته بودم که ما آماده حمله به ایران می شویم، گفته بودم در صورت حمله ایران به اسرائیل قادریم نیروهایمان را به گونه ای جا به جا کنیم که آسیب پذیری را به حداقل برساند، ولی روزنامه هاآرتص اظهارات مرا تحریف نموده بود».
نامه اوباما به آقای محمود عباس در خصوص مذاکره، چراغ سبز برخی سران عرب برای آغاز مذاکرات مستقیم بین تشکیلات خودگردان و رژیم صهیونیستی، بهره برداری از سفر پادشاه عربستان به بیروت و امان و پرداختن به دادگاه بین المللی رفیق حریری با محوریت اتهام زنی به مقاومت لبنان، منجر به تعرضهای این رژیم جعلی به نوار غزه گردید که برای اجتناب از تمرکز رسانه ای بر حوادث فلسطین، نیازمند سناریوسازی هستند.
ممانعت این رژیم از ورود کشتی های کمک رسان جهانیان به مردم محاصره شده غزه و حمله نیروهای این رژیم غاصب به کشتی مرمره و قتل عام انسانهای آزاده ای که صرفاً برای انجام یک وظیفه انسانی به همنوعان در بند خود عازم غزه بودند و همین طور اعلان سران این رژیم در مقابله مشابه با کمکهای امدادی دیگر، سبب شکل گیری موجی از نفرت جهانی از این رژیم و حامیان آن گردید. از این رو، برای کاستن از این فشارهای روانی به ایجاد یک سوژه جدید نیاز دارند که گزینه ایران را در شرایط کنونی مقرون به نتیجه ارزیابی می کنند.
گفتنی است، از آغاز ژانویه سال جدید افزون براستمرار محاصره غزه، تلفات جانی و تحمیل خسارتهای مالی ناشی از تعرضها تا پایان ژوئیه، 2340 شهروند فلسطینی به اسارت رژیم صهیونیستی درآمده اند که از این تعداد 150 نفر کودک بوده اند.
برخی سران عرب باید بدانند، فرار از واقعیتها و رقصیدن با ساز صهیونیستی- آمریکایی، حیثیت عربی- اسلامی آنها را مخدوش می نماید. بنابراین، کشورهای اسلامی می باید با اتخاذ مواضع رئالیستی، نسبت به سناریوهای دشمن صهیونیستی غفلت نکنند و در اقدامی اسلامی، زمینه همگرایی گروه های فلسطینی را برای اعاده حاکمیت اسلامی- فلسطینی در سرزمینهای اشغالی فراهم نمایند، به نحوی که بشار اسد رئیس جمهور کشور سوریه در اظهاراتی اذعان داشت: «کاملاً باور قلبی دارم که هزینه ایستادگی و مقاومت هرچه باشد کمتر از هزینه سرسپردگی و تسلیم است و تصریح کرد: عربده کشی های اخیر این رژیم دلیلی بر قدرت آنان نیست، بلکه شاهدی است بر ترس، پریشانی و تشویش در دیدگاه آنان.
* وطن امروز
روزنامه وطن امروز در سرمقاله خود با عنوان "خائنان؛ مجازات قانونی یا مردمی؟ "به قلم فرهاد مستوفی آورده است: درباره وطنپرستی و اهتمام داشتن به حفظ شئون ملی سخن بسیار گفته شده اما این روزها پیش از آنکه به این موضوع پرداخته شود، نقیض آن را باید مورد بحث قرار داد چراکه متاسفانه در برهه کنونی باید بیاعتنایی به میهن را که در رفتار برخی افراد بروز و ظهور بسیار دارد به تماشا نشست. شاید تصور بر این بوده و باشد که تجربه تلخ قاجاریه و پس از آن پهلوی باعث شده باشد تا کنشگران سیاسی این بوم درس عبرت گیرند و وطنپرستی را در زمره اصلیترین اعتقادات خود قرار دهند و به مدح آن پردازند اما متاسفانه بنا به هر دلیلی که شاید مهمترین آن ضعف اعتقادات باشد، این روزها برخی افراد بهرغم آشکار شدن خیانتشان به میهن و مردم، گستاخانه به زیست همهجانبه خود میپردازند. آیا خیانت نیز مفهومی نسبی دارد؟
* * *
طی چند ماه گذشته خبرهای مختلف ولی بسیاری شنیده و در مجاری رسانهای منتشر شد که حاکی از تحویل مقادیر فراوانی پول از سوی مخالفان جمهوری اسلامی به برخی گروههای داخلی بود. برای جلوگیری از اطاله کلام، در قالب چند پرسش - و بدون بیان پاسخ- به چند مورد ریشهای باید پرداخت. دریافت پول از مخالفان جمهوری اسلامی آن هم در انتخاباتی که در چارچوب نظام جمهوری اسلامی برگزار میشود با چه هدفی دنبال میشود؟ آنان که پول خرج میکنند و آنان که پولها را دریافت میکنند چه اشتراکاتی در اهداف و احتمالا مبانی فکری و ایدئولوژیک دارند؟ اصولا این پولها خرج میشوند تا چه چیزی بهدست آید؟ آنچه باعث خیانت داخلیها میشود، چیست؟ و از همه مهمتر، چرا افشای خیانت موجب احساس مذمت در خائنان نمیشود؟
* * *
فتنه پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم دستاوردهای مهم کوتاه مدت و بلند مدت بسیاری داشته و خواهد داشت. نقاب از چهره بسیاری افتاد و چه اندیشهها که رسوا نشد. چه اتفاقی باید رخ میداد تا ماهیت برخی افراد اینگونه آشکار شود؟ از این حیث باید افشای خیانتپیشگی این جماعت را به فالنیک گرفت. از دیگر سو اما باید پذیرفت که افکار عمومی و نیز اصول و مبانی امنیتی توصیه به برخورد قاطعانه با خیانتپیشگان میکند. نمیتوان پذیرفت به صرف اینکه افشای خیانت موجب افشای هویت این افراد میشود، از برخورد قانونی با متخلفان و خائنان چشمپوشی شود، این موضوع در حالی است که افکار عمومی هیچگاه هیچگونه تفسیری را برای نازل کردن خیانت برنمیتابد. به نظر میرسد در اینباره باید از بهترین شیوه که تمسک به قانون است، پیروی شود اما نباید این مهم را از نظر دور داشت که تاریخ ایران سرشار از اقدامات مردمی برای مجازات خائنان است.