* طرفداران نظریه جهانی شدن معتقدند امروز دیگر عنصر دولت ـ ملت توانایی تبیین تحولات آتی بینالمللی را ندارد و باید با الگوی جدیدی مبتنی بر نظریه جهانی شدن، تحولات جهانی را تحلیل کرد. حال با عنایت به شعارهای جهانشمول انقلاب اسلامی در راستای اصلاح وضعیت نظام بینالملل، نظریه شما ر در این ارتباط خواستاریم؟ به عقیده شما آیا وقوع انقلاب اسلامی با شعارهای انترناسیونالیستی عدالت و برابری در نظام بینالملل تا چه اندازه بر این فرآیند میتواند موثر تلقی شود؟
** دکتر دهشیری ـ انقلاب اسلامی با ارتقای سطح تحلیل سیاست بینالمللی از عرصه دولت ـ ملت به حوزه تمدنی، توانست نقش دین را با تجدید حیات اسلامخواهی و بیداری اسلامی احیاء کند و در دوران واسط بین مدرنیته و پسامدرنیسم، هماندیشه خداکشی مدرنیسم و هم رویکرد انسانکشی پسانوگرایی را نفی کند و با مطرح کردن عقلانیت اخلاقی و خردگرایی غایی در کنار عقلانیت ابزاری مدرنیته و خردگرایی مفاهمهای فرامدرنیته، نوعی هدایت اخلاقی، معنوی و معرفتی به بشریت اعطاء نماید و با تکیه بر مکتب الهی و وحیانی اسلام که از مبانی یکتاپرستی و انسانشناختی مستحکمی برخوردار است و نیز پرداختن به مفاهیمی از قبیل تلفیق اخلاق و سیاست، پیوند دین و سیاست، مبانی متافیزیکی دانش، ارتباط دقیق علم و دین، عرفیزدایی از عالم، حیات دینی جدید، عدالتگرایی و حقطلبی، نظام بینالمللی فارغ از سلطه قدرتهای استکباری، اخوت اسلامی، هویت دینی و بازگشت به خویشتن، بر موج تحولات جهانی فائق آید و مسیر آن را در جهت عدالتگرایانه سوق دهد.
با این اقدام، انقلاب اسلامی توانست عنان شعارهای جهانشمول و انترناسیونالیستی موجود را به دست گیرد و در عین حال با افزودن بار ارزشی به آن، از روند استحالهگرایی و از خودبیگانگی ناشی از اتکاء آن به خرد خودبنیاد مدرنیته جلوگیری نماید. بنابراین، انقلاب اسلامی موجب شد که دین به عنوان اصلی اساسی در سیاست جهانی و روابط بینالمللی به فعالیت و نقشآفرینی پردازد و با تجدید حیات دینی و نوزایی اسلامی ثابت کند که امکان دینداری همگام با مدرن شدن وجود دارد به ویژه آنکه ارزشهای دینی و هنجارهای سنتی به بسیاری از جوامع هویت و به زندگی آنها هدف و معنا میبخشند. انقلاب اسلامی ایران به عنوان انقلابی عالمگیر و فراگیر توانست در متن سیاست جهانی و بر قواعد و هنجارهای آن تاثیراتی شگرف گذارد و با تاکید بر ضرورت بازگشت به خویشتن و تکیه بر حوزه معنویت و جستوجوی معنا، به جهان اسلامی هویتی حقیقی بخشد و از رهگذر ایجاد وحدت بین نخبگان فکری و سیاسی و حوزویان و دانشگاهیان به بازتولید و بازسازی فکر و اندیشه بپردازد و با تشویق جهان اسلامی به ابتکار و خلاقیت و ابتکای درونی به تواناییهای خود، از شکاف ژرف بین واقعیتهای اجتماعی و خردورزیهای آکادمیک بکاهد و به بحران معنا، هویت و فرهنگ در جامعه بینالملل خاتمه دهد و از دینزدایی و سکولاریزه شدن علوم دانشگاهی پیشگیری نماید و اثبات کند که نه تنها جوامع لزوم همزمان با مدرن شدن سکولار نمیشوند بلکه جهانی شدن فقط مختص ادیان است چرا که مکاتب وحیانی و الهی به یک حقیقت غایی در سایه اعمال و مناسک خاص باور دارند و به یک اصل یا وجود ذاتی یا به یک جوهر فرد و واحد اعتقاد دارند.
به علاوه، انقلاب اسلامی ایران ضمن تقویت مبانی ارزشی و سنتی و بازتولید فرهنگی، به اشاعه ارزشهای عالمگیر و جهانی اسلام مانند عدالت، حقطلبی و معنویتگرایی از رهگذر رسانههای کوچک مانند نوارهای ضبط صوت و اعلامیهها و پیامهای امام خمینی(ره) پرداخت تا نشان دهد که اندیشهورزی و برخورداری از اعتقادات ناب و به عبارت دیگر قدرت نرمافزاری میتواند بر ابزارهای مادی ارتباطی فائق آید و حتی با شبکههای اطلاعرسانی غیر رسمی و سنتی نیز به انتقال پیام و معنا اهتمام ورزد.
در زمانی که غرب بر محور توسعه مادیگرایی اقتصادی و جهانیسازی سرمایه و کار و نیز استیلای اقلیت مسلط بر دنیای پولی و رسانهای بر اکثریت جامعه جهانی استوار بود، انقلاب اسلامی ایران با طرح پروژه امتسازی به تبیین این نکته پرداخت که ارزشهای انترناسیونالیستی غرب نه تنها به تحقق دموکراسی و حقوق بشر نمیانجامد بلکه آن را تهدید میکند. انقلاب اسلامی با بیان اینکه فرایند بینالمللی شدن باید در خدمت شهروندان معمولی و مستضعفان و نه در خدمت یک اقلیت قدرتمند و استکباری باشد بر ضرورت سازماندهی موثر اکثریت قربانی پروژه جهانیسازی غرب تاکید کرد و با ایجاد قطبی قوی و جاذب و جبههای ثالث در برابر تئوریهای جهانیسازی سرمایهداری و کمونیستی، به توسعه «آدمی شدن» و «اخلاقی کردن» و تاکید بر نقش عنصر ایمان در فرآیند جهانی شدن اهتمام ورزید. انقلاب اسلامی با تکیه بر نقش تمدن اسلامی در عرصه جهانی و با بسترسازی برای تحقق امت واحده جهانی مبتنی بر ایده موعود و جهانگیر مهدویت و سیطره ایده آسمانی بر تمام شئون اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و اهتمام به حقوق بشر با ارتقای بینش بر ضرورت وحدت و مودت آحاد ابناء بشری و اهمیت شناختن یکدیگر از رهگذر ارتباطات تاکید کرد. به دلیل وجود چنین پتانسیلهای جهاناندیشی و جهانشمولی در ذات اسلامگرایی بود که انقلاب اسلامی ایران توانست شعارهای انترناسیونالیستی عدالت و برابری را در نظام بینالملل در مسیر موردنظر و مطلوب معنوی خود جهت دهد و با امتزاج دینی با سیاست، بر روابط و مناسبات جهانی تاثیر فزاینده گذارد.
دکتر حاجی یوسفی ـ جهانی شدن چه یک پدیده نو باشد و چه یک پدیده قدیمی و چه یک پروژه باشد و چه یک فرآیند، واقعیتی انکارناپذیر است که خواه ناخواه همه در عرصههای زندگی بشر را در برمیگیرد و سیاره زمین را در نهایت شامل میشود. در پاسخ به این پرسش از مفروض خود شما شروع میکنم و تعریف دیگری ارائه نمیدهم. یکی از پیامدهای جهانی شدن (هر تعریفی که از آن داشته باشیم) عبارت است از تضعیف دولت ـ ملت البته و صد البته این به معنای نابودی قریبالوقوع دولت ـ ملت نیست (هرچند چنین دیدگاه سادهانگارانهای نیز وجود دارد)، بلکه دولتها با دشواریهای جدیدی روبهرو میشوند که در حیطه توانایی خود نمیبینند که با آنها به مقابله برخیزند. معنای حاکمیت دولت دگرگون شدن است، دولتها چون گذشته نفوذناپذیر نیستند، مداخله در امور داخلی کشورها با عناوین انساندوستانه به امری عادی تبدیل گشته است، سیارهای شدن در اثر انقلاب تکنولوژی اطلاعات موجب شده که کشورها بسیار به یکدیگر وابسته و در هم تنیده گردیده و دگرگونی در یک گوشه عالم بقیه آن را تحت تاثیر قرار دهد، سرنوشت ملتها به هم گره خورده است، امنیت صبغه بینالمللی و سیارهای یافته است، مشکلات سیارهای و بینالمللی چون محیط زیست همه را شامل میشود و گریزی از آن نیست. اینها همگی شاهدی است بر این مدعا که دیگر یک دولت نمیتواند به تنهایی از پس این همه مشکلات برآید. دولتها حتی در کشور خویش نیز ریاست کمرنگی دارند، بدین ترتیب که حتی نمیتوانند شهروندان خویش را کنترل نمایند. گسترش تکنولوژی ارتباطاتی به همان اندازه که به شهروندان آزادی و استقلال عمل داده است، از استقلال عمل دولتها کاسته است. آیا عمر دولت ـ ملت به معنای وستفالیایی آن به سر آمده است؟ من بر این باورم که جواب مثبت است.
به عبارت دیگر، هر چند زوال و نابودی دولت ـ ملت در اثر جهانی شدن را قریبالوقوع نمیدانم، اما بر این باورم که ویژگیهای آن در حال دگرگونی است. دولت ـ ملت باید خود را با شرایط جدید دنیای نوین سازواری دهد والا گور خویش را با دستان خویش کنده است. یکی از بهترین استراتژیهای موجود بر سر راه دولتها برای غلبه بر این مشکلات، همگرایی و تشکیل کیانهایی فراملی است تا بتوانند به کمک یکدیگر بر مشکلات غلبه نمایند. از این رو، در عین این که جهانی شدن ادامه خواهد داشت. منطقهای شدن نیز گسترش خواهد یافت. حال با توجه به مرحله جدیدی که در آن وارد شدهایم و دولتها دریافتهاند که تضعیف شدهاند و نیاز مبرم به همکاری دیگر دولتها دارند، میتوان شعارهای جهانشمول انقلاب اسلامی و ادعاهای آن مبتنی بر تشکیل حکومت جهانی را بهتر درک نمود. راهحل اسلام و انقلاب اسلامی تشکیل حکومت واحد جهانی است. به نظر میرسد جهانی شدن هر چند در آیندهای دور، ضرورت این مدل از حکومت را به رخ بکشند، مسائل و مشکلات، گسترده سیارهای یافتهاند و تنها واحدها یا کیانهایی میتوانند به حل آنها بپردازند که بیش از گذشته سیارهای و فراملی داشته باشند.
* بسیاری از نظریات موجود مدعیاند که با فروپاشی اتحاد شوروی سابق، غرب بر تمام ایدئولوژیها و اندیشههای بشری غلبه یافته است. به نظر شما این نکته تا چه اندازه قابل قبول است؟
** دکتر دهشیری ـ این نقطه نظر بیشتر مبتنی بر نظریه «پایان تاریخ» فرانسیس فوکویاماست که بر حاکمیت ایدئولوژی نئولیبرال و نظام سرمایهداری در دوران پساجنگ سرد تاکید نموده است. در واقع، غرب سعی دارد با تاکید بر تحولات نوین در عرصه روابط بینالملل از قبیل سرعت و وسعت تغییرات در عصر اطلاعات و ارتباطات، کاهش نقش تنظیمکننده و حمایتگرایانه دولت ملی در عرصه اقتصاد و بروز دولت دیجیتالی و الکترونیک در عصر جهانی شدن، فرسایش حاکمیتها و کمرنگ شدن مرزها، فشردگی پرشتاب فضا و زمان، در هم تنیدگی بخشها و مناطق مختلف جهان و تحول در قلمرو بسیاری از مفاهیم کلاسیک چون نظم، دولت، اقتدار، حاکمیت، فرهنگ، هویت و امنیت، بسیاری از این تحولات را به حاکمیت سرمایهداری و موفقیت نظریه بازار آزاد و تجارت نئولیبرالیسم نسبت دهد تا بدین ترتیب از فرآیند موجود در راستای پروژه جهانیسازی بهره گیرد و با جایگزین کردن شرکتهای چند ملیتی یا فراملیتی به جای دولتها در اقتصاد بینالملل و با حمایت از حقوق شرکتهای بینالمللی در برابر آزادی دولتها، بر حاکمیت سرمایهداری و ضرورت غربی شدن جهان تاکید ورزد. در این رهگذر، تلاش غربیان آن است که با توسل به مفهوم نیکوی آزادی، تجارت آزاد را با آزادی یکسان نمایانند حال آنکه چنین آزادی صرفا به استیلای حقوق قدرتهای بزرگ بر ملل ضعیف میانجامد و در واقع آنچه که میتواند رابطه میان قوی و ضعیف را سامان بخشد قانون است و نه آزادی، غرب با ترفند «شدن» سعی دارد با بیان مفاهیمی چون «جهانی شدن» چنین وانمود کند که این روند حتما و به ناگزیر باید روی دهد و هیچ تردیدی در وقوع آن وجود ندارد و این «شدن»ها نیرومندتر از آنند که نیاز به کارگزار و عامل پیش برنده داشته باشند. غرب مدرن با بهرهگیری از ترفند «شدن» خود را به شکل اسطورهای خدشهناپذیر مینمایاند که هیچ جایگزین و هماوردی ندارد و با قبولاندن اینکه این امور و واقعیات اجتنابناپذیر هستند سعی در فریب هویتهای مخالف و سرکوب آنها با تکیه بر مدیاکراسی (حاکمیت رسانهها) دارد تا از طریق رسانهها، به هویتتراشی کاذب برای فرهنگ جهانی مبتنی بر غربی شدن اهتمام ورزد. لذا غرب سعی دارد با بهرهگیری از فرآیند طبیعی و تدریجی گسترش اطلاعات و ارتباطات، آن را به مثابه تفوق سرمایهداری مبتنی بر تجارت آزاد و پذیرش همگانی حقوق بشر غربی و نظام اطلاعاتی سرمایهداری قلمداد نماید. از این روست که رسانههای جهانی غربی قدرت روزافزون خود را به پیشبرد ایدئولوژی نئولیبرال اختصاص دادهاند.
حال آنکه جهان مبتنی بر پلیسانترسیم و تکثر فرهنگی با ادعاهای تبلیغاتی آنان در تضاد است. در واقع، غرب با شعار «جهانی شدن» خواهان یافتن راهی برای برونرفت از تضادهایی است که پستمدرنیته برای مدرنیسم ایجاد کرده است. چرا که پسانوگرایی هر فراروایتی را نفی میکند. از این رو، مدرنیسم برای نجات خود بر «جهانی شدن» تکیه میزند تا بدینوسیله به احیای خود بپردازد. به عبارت دیگر، هژمونی نوینی که سرمایهداری نئولیبرال از آن دم میزند برای فرار از چالشها و تضادهای درونی آن است از آن رو که از یکسو سود سرمایهداری با نیازهای مردم تضاد دارد و از سوی دیگر گرایش درونی جامعه به عدالت برخلاف روند غیر عادلانه جهانیسازی است. در واقع، کشورهای غربی، با هیاهوی تبلیغاتی تفوق ایدئولوژی نئولیبرال سعی دارند کلیه مقاومتها را در برابر گردش آزاد سرمایه، کالا و خدمات از میان بردارند که در این رابطه اقدام به عرفیسازی دین، دنیاگرایی، دینزدایی، از خود بیگانهسازی و الیناسیون فرهنگی، برداشتن موانع ملی به ویژه مسخ هویتهای ملی مینمایند تا روند کنونی را به سوی پروژه نظم نوین جهانی سوق دهند. حال آنکه واقعیت آن است که هم مقاومتهایی در درون از قدرتهای بزرگ درجه دوم و نیز از طرف کشورهای در حال توسعه در قبال این پروژه جهانیسازی وجود دارد که ادعای تفوق دیدگاه آمریکایی بر تمام شئون بشری را خدشهدار میسازد. کوتاه سخن، آنکه آمریکا برای جهانیسازی فرهنگ پروتستانتیزم بر مبنای برقراری بازار آزاد و برپایی لیبرال دمکراسی، به شعارهایی از قبیل رفع انحصار فردی، رفع محدودیتهای تجاری، محو رتبهبندیها و تعلقات جمعی از قبیل سنتها و رسوم ملی و مذهبی، اعطای فرصتهای یکسان به افراد، انتخاب آزادانه و حاکمیت قانون روی آورده است تا با عمل در چارچوب ظاهرا دمکراتیک به بازتولید سلطه سرمایه مالی نظام سرمایهداری غرب در درون کشورهای دیگر اقدام کند. با این وجود، غرب همزمان درصدد است تا با تبدیل جهانی شدن به یک پروسه به یک پروژه، از این روند در جهت برونرفت از تضادهای ذاتی و فرافکن کردن بنبستهای سرمایهداری و مدرنیسم برای دیکته کردن تسلط خود به صورت گسترده بر تمام جهان مدد گیرد. از این رو دستکم جهانیسازی را فراتر از قدرت نظارت انسان معرفی میکند تا با این روش از مقاومت کشورها بکاهد و اسطوره شکستناپذیری خود را بر آنها تحمیل کند.
دکتر حاجی یوسفی ـ فروپاشی شوروی را شکست یک شیوه تولید و یک شیوه توسعه میدانم به عبارت دیگر، شکست شوروی را پیروزی اردوگاه مقابل نمیدانم، بلکه نتیجه ضعفهای داخلی شوروی قلمداد مینمایم. به سبب این که سالها میان اردوگاه غرب و اردوگاه شرق در طول جنگ سرد منازعه و رقابت وجود داشت، بدیهی بود که شکست شوروی را پیروزی خویش قلمداد نمایند. البته باید اذعان داشت که سرمایهداری غرب بهتر توانسته است خود را با نیازهای زمانه تطبیق دهد در حالی که در شوروی چنین اتفاقی نیفتاده است اما در عین حال این غرب نبوده که شرق را به زانو درآورد بلکه ضعفهای درونی شیوه تولید دولتسالارانه شوروی و شیوه توسعه صنعتگرانه آن بود که موجبات زوالش را فراهم ساخت. البته باید توجه داشت که فشارها و محدودیتهای خارجی نیز در این امر موثر بودهاند، اما آنچه از همه مهمتر است عدم توانایی تطبیق شوروی با الزامات دنیای نو بود که این هم ریشه در تولید این نظام داشت.
* آیا شما جهانی شدن را مفهومی مختص اتمسفر گفتمانی پس از جنگ سرد میدانید؟ اساسا آیا جهانی شدن از جوشش درونی برخوردار است و حاصل فرایند طبیعی تحولات بینالمللی است یا اینکه باید آن را «جهانیسازی» خواند و آن را محصول تلاش جدید و پیشرونده بازیگران اصلی نظام بینالملل برای حفظ هژمونی، گسترش و تعمیق آن در وضعیت جدید معرفی نمود.
** دکتر دهشیری ـ جهانی شدن از یکسو جریانی خلقالساعه و ناگهانی نیست بلکه به مرور زمان در بستر تاریخ تکامل یافته است و از سوی دیگر امری است که در دوران پساجنگ سرد گسترش و تعمیق یافته است. به عبارت دیگر، جریان فعلی جهانی شدن مربوط به موج سوم از جریانی است که ابتدا از دوره رنسانس با کشفیات درونی و انقلاب تجارت دریایی آغاز شده و توسط موج دومی با آغاز انقلاب صنعتی در اواخر قرن 18 تا عصر ما، ادامه یافته است به گونهای که با افزایش سریع حجم تجارت بینالمللی به ویژه در سالهای 1860 تا 1930 شاهد افزایش وابستگی متقابل اقتصادی در دهههای اخیر سده بیستم میلادی هستیم که با انقلاب تکنولوژیک، جهان را به سوی موج سوم اطلاعات و ارتباطات سوق داد. جریان فعلی مربوط به پیشرفتهای فوقالعاده فنآوریهای رایانهای، مخابراتی و حمل و نقل میشود که تغییراتی عمیقی را در جریانات تولیدی مدیریت و بازارشناسی به وجود آورده است و تاثیرات عمدهای را بر روند تولید و جریان سرمایه و کالا گذاشته است. بنابراین، مشخصه سوم موج سوم جهانی شدن، رشد کمی تجارت، تسهیل در حرکت سرمایه و ایجاد نهادهای مربوط به این امر از جمله شرکتهای بزرگ چند ملیتی است. این فرآیند عمومی ناشی از توسعه امکانات مخابراتی و فنآوریهای جدید در رشتههایی مانند تولید محصولات الکترونیک، توسعه جدید نرمافزاری و روشهای الکترونیک، افزایش بهرهوری و همچنین نوآوری در بازارهای مالی، محصولات مالی و ارتباطات جمعی است. البته در دهه 1990 به ویژه پس از فروپاشی شوروی سابق، روند جهانی شدن را تشدید گردید که نمودهای آن را میتوان در سال 1995 به وجود آمدن «سازمان تجارت جهانی» مبتنی بر قبولاندن برنامههای «انطباق ساختاری»، تشکیل اتحادیه اروپایی و انعقاد پیمان نفتا که اولویت را به سرمایهگذاری مشترک و حقوق مالکیت فردی گذاشتند و نیز در سال 1998 شکلگیری اتحاد پولی یازده کشور اروپایی قلمداد کرد.
با این وجود، گرچه «جهانی شدن» را میتوان فرآیند طبیعی و روندی در حال تحول ارزیابی کرد اما قدرتهای بزرگ به ویژه ایالات متحده درصدد تبدیل آن به پروژه «غربیسازی» و آمریکایی کردن هستند که از آن بر «جهانی شدن» تعبیر میشود. بنابراین، جهانی شدن (Globalization) دلالت بر امر اجتماعی دارد که در حال وقوع است در حالی که منظور از جهانی شدن (Globalism) امری است که با قصد و فعل ارادی همراه است. یعنی ایالات متحده آمریکا سعی دارد از روند تحرک شگفتآور سرمایهها و کاهش چشمگیر قدرت دولتها و محدود شدن حیطه فعالیت و عملیات آنها در جهت ایجاد نظم نوین جهانی مبتنی بر ایدئولوژی نئولیبرال بهره گیرد و با توجه به افزایش نقش بازار آزاد و خودمختاری آن در تنظیم عملیات اقتصادی، زمینهساز حاکمیت شرکتهای چند ملیتی و اقتصاد ایدئولوژیک نئولیبرال گردد. لذا آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت رقابت اقتصادی جهان درصدد تبدیل جهانی شدن به یک نوع «آمریکایی کردن» اقتصاد جهانی است. بنابراین در پس «جهانی شدن» که به عنوان یک فرآیند اجتماعی تلقی میشود یک نوع «ایسم» یعنی «جهانیسازی» قرار دارد که سعی داد از نتیجه انقلاب تکنولوژیک و با بهرهگیری از فنآوریهای پیشرفته به نفع قدرتهای سرمایهداری استفاده کند. به عبارت دیگر، جهانی شدن امروزه ملازم با یک آیین فکری یا تفکر ارادی و به تعبیری ملازم با جهانگرایی است. چرا که در عرصه اجتماع هیچ شدنی بدون ابعاد هنجاری وجود ندارد و این روند صرفا یک فرآیند خودانگیخته است. وانمود کردن به اینکه جهانی شدن هیچگونه بعد هنجاری و هیچ مایه ایدئولوژیکی در بر ندارد، در واقع پوششی است برای اینکه چنین القاء شود که جهانی شدن امری اجتنابناپذیر و گریزناپذیر است. کوتاه سخن آنکه، گرچه جهانیسازی را میتوان فرآیندی دانست که به مرور زمان تحول یافته است. اما بازیگران اصلی نظام بینالملل به مدد امکانات سختافزاری و نرمافزاری خود درصدد بهرهگیری از این روند برای گسترش هژمونی خویش و تبدیل پروسه به پروژه یا ایدئولوژی نئولیبرالیسم برآمدهاند. بدین معنا که این قدرتها توانستهاند از طریق مدیریت بهتر شرایط، بهره خود را بیشینه نمایند. آمارهای موجود گواه آن است که در عرصه جهانیسازی امتیازات قدرتهای متروپل نسبت به کشورهای پیرامونی روز به روز در حال افزایش است به گونهای که اگر امتیازات مرکز نسبت به امتیازات پیرامون در جریان انقلاب تجارت دریایی به نسبت 2 بر 1 و در دوره جریان صنعتی به نسبت 10 بر یک بوده است در جریان فعلی به حدود 60 بر یک رسیده است و این حکاتی از آن دارد که قدرتهای صنعتی توانستهاند در دوران پس از جنگ سرد از فضای به وجود آمده ناشی از نظام پساوستفالی، دوران پسا صنعتی شدن نظم نئولیبرال و موج سوم اطلاعات و ارتباطات در جهت تقسیم کار جهانی و رشد فعالیت شرکتهای چند ملیتی بهره گیرند و با توجه به اینکه امروزه در حال حرکت به سمت جامعه دانش هستیم از فضا و شرایط موجود برای گسترش تجارت آزاد و تحکیم نظام سرمایهداری استفاده کنند.
دکتر حاجی یوسفی ـ در جهانی شدن صحبت از فرآیندهایی در مقیاس سیاره زمین میباشد فرآیندهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در مقیاس سیاره به چشم میخورند. سیارهای شدن و در مقیاس جهانی عمل کردن پدیدهای است نو که مرتبط با انقلاب تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات است. این در حالی است که فرآیندهای بینالمللی شدن و فراملی شدن از قبل وجود داشته است و پدیدهای نو نمیباشد. انقلاب در تکنولوژی اطلاعات موجب دگرگونی عمیق در مفاهیم زمان و مکان (به یک عبارت، درهم فشردگی زمان و مکان) شده است و جهانی شدن عمدتا بدین علت ممکن گردیده است. این پدیده پیامدهای سازنده و ویرانگری را در بر خواهد داشت. کشورها و مناطق به یک اندازه از آن سود نخواهند برد و به یک اندازه از آن متضرر نخواهند شد. عدهای با توجه به این که عمده نفع برندگان جهانی شدن کشورهای غنی شمال هستند به این نتیجه رسیدهاند که پس حتما این فرایند توسط آنها هدایت شده و میشود. چنین نتیجهگیری نه میتواند صد در صد درست باشد و نه صد در صد نادرست. به عبارت دیگر، میتوان عناصری از واقعیت را در آن یافت. از سوی دیگر میخواهم بیان کنم که کشورهای در حال توسعه همیشه به دنبال توجیه و بهانه آوردن بودهاند و در بسیاری موارد مسبب مشکلات خود را از طریق فرافکنی، دیگران قلمداد مینمایند. از این رو کسانی که جهانی شدن را یک پروژه میدانند نیز تا حدی اسیر چنین حالتی هستند. به عبارت دیگر، هر چند نمیخواهم بگویم که جهانیسازی وجود ندارد (هم جهانی شدن را قبول دارم که وجود دارد و هم جهانیسازی) اما باید توجه داشت که ضعفهای خود را بر دوش دیگران گذاشتن وسیلهای التیام زخمهای کشورهای در حال توسعه بوده و بدیهی است که در مورد جهانی شدن نیز بدان متوسل گردند.
* لیبرالیسم نو را باید بخشی از فرآیند سیاسی جهانی شدن، نه یک نظریه علمی برطرف در نظر گرفت گرچه برخی از ارزشهای انترناسیونالیسم لیبرال مانند احترام به حقوق بشر و دموکراسی در بیشتر نقاط جهان پذیرش روزافزون یافته است، اما شکل امروزی آن برای پاسخگویی به بسیاری از مسائل جهان در حال توسعه مانند فقر، قطبی شدن جامعه و بیکاری تودهای، ناکارآمد است. نظر شما در این مورد چیست؟ چه الگویی در این ارتباط میتواند پوششدهنده این مولفهها باشد؟ آیا انقلاب اسلامی دارای این توان است؟
** دکتر دهشیری ـ باید اذعان داشت که به رغم ادعای رسانههای غربی مبنی بر احترام جامعه غرب به ارزشهایی مانند دمکراسی و حقوق بشر، چنین ارزشهایی به ویژه در پروژه جهانیسازی رنگ باختهاند چرا که به قول آنها با جهانی شدن به دوره پساجامعه (Post-society) رسیدهایم که در آن مفاهیمی چون حقوق شهروندی، جامعه مدنی، مرزهای جغرافیایی و دولت ملی رنگ میبازند. در واقع، نظام سرمایهداری لجامگسیخته مبتنی بر مصرفگرایی، سوداگرای و اطلاعاتگرایی زمینهساز رفع نظارت قانونی و دمکراتیک دولت از برنامههای اقتصادی به بهای افزایش قدرت اقتصادی نهادهای ذینفوذ و ذینفع شده است. آنان با ممانعت از اجرای سیاستهای دمکراتیک و مقاومت در برابر نشانههای دمکراسی اجتماعی به نابودسازی عملی جامعه مدنی میپردازند. در واقع، قدرتهای اقتصادی و پولی و رسانهای با تقویت سوداگران و تضعیف اقشار ضعیف عملا توازن قدرت را به نفع اقتصاد به هم میزنند و با حمایت مالی از احزاب سیاسی به هنگام انتخابات در عمل مدیاکراسی را بر دمکراسی حاکم میگردانند و با تحمیل نظام سیاسی، فرهنگی و ارزشی خاص خود به دیگران عملا از طریق رسانهها به جریانسازی و جهتدهی به افکار عمومی میپردازند. از این رو، از آن جا که جهانیسازی همواره با انگیزه اقتصادی و برای دستیابی به اهداف مالی به پیش رفته است و نظر بر اینکه رسانههای جهانیسازی را ابزاری برای تحقق منافع نخبگان سیاسی و صاحبان شرکتهای چند ملیتی دانست که با جایگزینسازی بازار خرید و فروش آراء به جای بازار آزاد آراء کلا به دمکراسی حمله میکنند و با سلطه اقتصادی بر رسانههای گروهی و شبکههای خبری باعث تضعیف دمکراسی میشوند و توانایی دولت را برای پاسخگویی به تقاضاهای اکثریت کاهش، میدهند. حتی ایدئولوژی نئولیبرال با تبلیغ فردگرایی افراطی و ارزش مسئولیت فردی سعی میکند افراد را در برابر شرکتهای بزرگ قرار دهد و از این رهگذر فرد را مغلوب شرکتهای بینالمللی کند. از دیگر سو، در عرصه بینالمللی نیز جهانی شدن در یک نظام نابرابر صورت میگیرد چرا که عنان جهانی شدن در اختیار تعداد محدودی از کشورهای قدرتمند صنعتی است که با ابزار هژمونیک تکنولوژی ارتباطی به تعمیق نابرابری و افزایش تسلط بر دنیای تجارت، فرهنگ، اطلاعات و ارتباطات میپردازند. از این رو دست کم تجارت فرامرزی و سرمایهگذاری جهانی موجب افزایش سطح مداخلهگریها و سلطهجوییهای قدرتهای بزرگ بر جوامع در حال توسعه میشود و برای کشورهای ضعیف ضررهای اقتصادی جبرانناپذیری را بردارد. به علاوه، نظر به اینکه صاحبان منفعت و فنآوری سعی دارند از انتقال دانش تکنولوژیک به جوامع در حال توسعه ممانعت به عمل آورند. در عمل سعی میکنند حرکت اصلی فرآیند جهانیسازی را به سمت افزایش نابرابری میان دولتهای فرادست و فرودست سوق دهند. جهانی شدن علاوه بر ایجاد شکافهای عمیق اقتصادی در بخش غنی و فقیر جهان، در قدرت سیاسی آنها نیز گسلهای زیادی را به وجود آورده است. تحلیل توان اقتصادی و سیاسی دولتها در برابر فرایند قطبسازی جهانیسازی و تضعیف استقلال عمل و کارآمدی اقتصادی دولتها به نفع شرکتهای چند ملیتی به دلیل مقرراتزدایی آنان از بازارهای مالی موجب شده است. در نظام سرمایهداری جهانی، کشورهای در حال توسعه نتوانند قاطعانه به حل مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود بپردازند. در واقع، افزایش بیثباتی مالی و بیشتر شدن تهدید بحرانهای مالی در جهان سوم موجب افزایش شکاف درآمدی بین داراها و ندارها (have have - nots) در نظام بینالملل شده است. در بیست سال گذشته، درآمد سرانه بیش از 70 کشور دنیا کاهش یافته است. حدود سه میلیارد نفر یعنی نیمی از جمعیت جهان با درآمد کمتر از 2 دلار در روز زندگی میکنند و 800 میلیون نفر از سوء تغذیه رنج میبرند و سالانه 75 میلیون نفر از مردم جنوب به کشورهای شمال پناهنده میشوند.
از آنچه که قدرتهای صنعتی برای سرپوش گذاشتن بر مداخلهگریهای خود و نیز برای برونرفت از تضادهای ذاتی سرمایهداری عملا و قولا بر اجتنابناپذیر بودن «جهانی شدن» تاکید میکنند، انقلاب اسلامی ایران میتواند با طرح مفاهیمی از قبیل عدالت اقتصادی و اجتماعی، مبارزه با فقر و تبعیض، تنوع و تکثر فرهنگی جوامع، گفتوگوی تمدنها، ائتلاف برای صلح جهانی، حمایت از محیط زیستگرایی، اندیشهورزی مبتنی بر ارائه دیدگاههای عملی، روزآمد، کارآمد و منطقی تاکید بر اهمیت دانش در عرصه بزرگراههای اطلاعاتی و ضرورت حاکمیت ادیان توحیدی که مرزهای سیاسی و جغرافیایی را در مینوردند، به مخالفت با اندیشههای نئولیبرال که در پس پروژه جهانیسازی قرار دارد برخیزد. به عبارت دیگر، از آنجا که جهانیسازی ریشه در نسبیگرایی و نسبینگری و شک و عدم قطعیت دارد و بر قراردادگرایی و جوهرزدایی از انسان با تکیه بر خرد خودبنیاد که در عین حال خودویرانگر است تاکید دارد و نظر به اینکه جهانیسازی بر ابزارانگاری در خدمت تکنولوژی مبتنی است، انقلاب اسلامی میتواند با نفی هیچانگاری اخلاقی مدرنیسم و مقابله با هیچانگاری معرفتی پسامدرنیسم که هر دو در پس پروژه جهانیسازی قرار دارند تناقضات درونی جهانی شدن را آشکار سازد و با شعار «نه شرقی، نه غربی» از تبدیل جهانی شدن به «غربی شدن» جلوگیری کند و عقلانیت اخلاقی و غایی را بر عقلانیت ابزاری مستولی سازد و با تکیه بر هویت اسلامی خود به بحران هویت و معنویت ناشی از الیناسیون فرهنگی جوامع در حال توسعه خاتمه بخشد. انقلاب اسلامی میتواند این اندیشه را ترویج بخشد که راه مقابله با روند یکسویه جهانیسازی، بازگشت به خویشتن، بومیگرایی و توجه به سنتهای اجتماعی است. چرا که سنت دینی معطوف به یک حقیقت غایی یعنی فردگرایی و خدامحوری یا باور به یک اصل و وجود ضروری یا حقیقت غایی و رجعت به سنت الهی و دینی است که اصول محکم و ثابتی برای انسان و خرد او به شمار میآید. تاکید بر اهمیت انسانگرایی مبتنی بر خدامحوری یا انسانشناسی متصل به خداست که میتواند بشریت را از دام نسبیگرایی و پوچگرایی محض رهایی بخشد و به زندگی بشری هویت و معنا دهد. انقلاب اسلامی ایران میتواند به جهانیان تبیین کند که جهانی شدن حقیقی در گرو گفتوگوی بین ادیان است چرا که تنها مکتب و ایدهای که مرز نمیشناسد ادیان هستند.
دکتر حاجی یوسفی ـ الگوی حاکم توسعه در حال حاضر الگوی نئولیبرالیسم اقتصادی است که توسط کشورهای صنعتی و از طریق بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول تبلیغ گشته و جا افتاده است. لیبرالهای اقتصادی همیشه بر این باور بودهاند که مناسبات کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته مناسباتی نیست که ذاتا بر پایه منازعه باشد، بلکه با گسترش تجارت و اقتصاد بینالملل میتوان فاصله این کشورها را کمتر کرد و بر مشکلاتی چون فقر و توسعهنیافتگی غلبه یافت. اما این ادعا از واقعیت چندانی برخوردار نبوده است و به رغم ادعاهایی مبنی بر ضرورت آزادسازی تجاری و اقتصادی برای نیل به توسعه، در کشورهای در حال توسعه شاهد وخامت بیشتر اوضاع هستیم. ما نیاز به الگویی داریم که توسعه و عدالت را با هم در نظر گیرد و هیچ یک از مدلهای توسعه تاکنون چنین توانایی را از خود بروز ندادهاند. انقلاب اسلامی ایران در شعارهای خود نویدبخش چنین الگویی بوده است که البته باید توسط معتقدان به آن مورد عرضه قرار گیرد.
* دیدگاههای گوناگونی درباره مساله «جهانی شدن» وجود دارد. برخی جهانی شدن را چیزی فراتر از مرحله گذرا در تاریخ نمیدانند، گروهی آن را آخرین تبلور رشد سرمایهداری غرب و نوسازی تلقی میکنند، دسته سوم، جهانی شدن را تحول اساسی در سیاست جهانی قلمداد میکنند که شناخت آن نیازمند تفکری تازه است. نظر شما چیست؟ با شناختی که از انقلاب اسلامی دارید از نظر شما موضع انقلاب اسلامی در این ارتباط چه میتواند باشد؟
** دکتر دهشیری ـ همانگونه که قبلا بیان شد جهانی شدن یک فرآیند و جهانیسازی یک پروژه است. جهانی شدن ناشی از روند گسترش تحولات در عرصه جهانی است که به مدد انقلاب اطلاعات و ارتباطات زمان را کوتاه و مکان را کوچک کرده است که دیوید هاروی از آن به «فشردگی زمان و مکان» و آنتوانی گیدنز آن را «جدایش زمان از مکان» و رابرتسون آن را «زمینهساز فشردگی جهان و تشدید آگاهیهای جهانی در قالب یک کل منسجم» تعبیر میکنند. لذاست که از این منظر وجه ارتباطی و گستردگی تراکم زمانی و مکانی جهانی شدن که موجب افزایش ارزشهای مشترک بشری میگردد اهمیت مییابد. با این وجود جهانی شدن یک فرآیند است نه یک وضعیت غایی. فرآیند «شدن» که به مدد نیروهای مهمی چون ارتباطات، شرکتهای فراملی، سازمانهای بینالمللی و... مرزهای ملی را در نوردیده و بسیاری از پدیدهها را دستخوش تحویل و تبدیل کرده است. به صورت یک وضعیت پایدار باقی نمیماند و عاقبت خود وارد مرحله دیگری میشود که میتواند هم خیر باشد (در صورتی که بر عدالت و در جهت یکپارچگی جهان مبتنی باشد) و هم شر (در صورتی که به مداخلهگرایی و چپاولگری و خشونتگرایی منجر شود) اما جهانیسازی از سه مولفه اساسی فرهنگ، سیاست و اقتصاد برخوردار است در عرصه فرهنگی، با ترویج ارزشهایی مانند حقوق بشر، لیبرال دمکراسی و آزادی سعی در ترویج نئولیبرالیسم و سیطره فرهنگ آمریکایی به عنوان فرهنگ جهانی و تبلیغ نظریه پایان تاریخ دارد. در حوزه سیاسی، هدف جهانیسازی کاستن از نقش دولتها به قیمت گسترش نقش شرکتهای چند ملیتی اقتصادی است. جالب این است که در روند هدایت شده جهانیسازی، این دولتها هستند که به دلیل عدم آگاهی کافی خود عامل جهانی شدن سرمایهداری و تضعیف خویش میکردند. آنان با پیوستن ارادی به شبکه سازمان تجارت جهانی مبادرت به تضعیف درونی خود میکنند و در این میان به کامیابی کشورهای مرکزی و تسلط یافتن روزافزون آنها بر کشورهای حاشیه کمک میکنند. در عرصه اقتصادی نیز جهانیسازی مدد تکنولوژی ارتباطی و اطلاعاتگرایی به عنوان شیوه جدید توسعه، در خدمت نظام سرمایهداری عمل میکند و با تاکید بر تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات، به بعد نرمافزاری توسعه سرمایهداری کمک مینماید. البته از این رهگذر از واژههای جذابی چون دولت الکترونیک، حکومت دیجیتالی، اقتصادی دیجیتالی و دیپلماسی استفاده میکنند.
به اعتقاد سمیر امین، جهانیسازی نتیجه حرکتی است که از بخش مرکزی آغاز گردیده و هماکنون در حال تسخیر کلیه نقاط جهان است. به اعتقاد وی، جهانیسازی محصول انحصار پنج منبع جهان یعنی فنآوری، سرمایه مالی، منابع طبیعی، رسانهها و سلاحهای کشتار جمعی توسط قدرتهای متروپل است. همچنین از دیدگاه نظریهپردازان مکتب فرانکفورت، رسانههای غربی در پروژه جهانیسازی درصدد سیطره فرهنگ جهانی بر فرهنگهای بومی برمیآیند که از این کنش با عناوینی از قبیل امپریالیسم فرهنگی، امپریالیسم رسانهای، سرمایهداری نرمافزاری، مک دونالدی شدن، کارت اعتباری شدن و یا مصرفگرایی تعبیر میکنند.
حال در مورد موضع انقلاب اسلامی در قبال جهانی شدن باید اذعان داشت که برخی انقیاد و تسلیم محض و پذیرش سلطه نظام سرمایهداری و برخی دیگر مقابله سرسختانه و مبارزه بیامان با جهانی شدن را پیشنهاد کردهاند. اما به نظر اینجانب، بهترین گزینه، «مدیریت تحول است». بدین معنا که مقابله با روند جهانیسازی به دلیل قدرتمند بودن گروههای ذینفوذ در این روند و نیز عمل کردن این انقلاب ضد دمکراتیک در چارچوب ساختارهای ظاهرا دمکراتیک دشوار است. مضافا آنکه جنبههای مثبتی از آن از قبیل فنآوریهای اطلاعاتی و ارتباطاتی و حمل و نقل نیز انکارناپذیر است. لذا نباید توصیفی کاملا منفی در قبال جهانی شدن به دلیل ترس از لطمات احتمالی آن اتخاذ کرد. زیرا تلقی جهانیسازی به مثابه موج نوینی که از کانون اندیشه غربی پدیدار شده و به سان غول ترسناکی که در مسیر حرکت رو به جلوی خود اجزای ضعیف را زیر پای خود له میکند و همانند رودخانه سرکشی که سیلابش تهدیدی فراگیر برای جوامع ضعیف قلمداد میشود گرچه در ابتدا نوعی مقاومت را در جهان سوم به وجود میآورد. اما سرانجام به آغاز موضع مثبت منجر خواهد شد که حاصلی جز خودباختگی و تسلیم مطلق در برابر این رود خروشان در بر ندارد. لذاست که باید با برنامهریزی و پیشبینی ابزارها و راهکارهای ضروری برای جهتدهی به مسیر رود سرکش در مسیر مطلوب و در جهت تحقق اهداف و آرمانهای خود پرداخت. از این رو، به منظور مدیریت تحول و ارتقای توان بازیگری انقلاب اسلامی در عرصه روابط بینالملل در عرصه جهانی شدن راهکارهای زیر پیشنهاد و توصیه میشود:
1- بهرهگیری از عنصر زمان که از آن به عنوان ترمواستراتژی تعبیر میشود. بدین معنا که در عصر مدیاکراسی که تصویرسازی(image building) و مدیریت تصویر (image management) برای جهتدهی به افکار عمومی بینالمللی ضروری مینماید، انقلاب اسلامی ایران باید با بهرهگیری از ابزارهای رسانهای و سرعت واکنش برای انعکاس اخبار و اطلاعرسانی عملا به نقشآفرینی در عرصه سیاستهای اعلامی و تبلیغی بپردازد چرا که در عصر دمکراسی الکترونیکی و پارلمانی مجازی و گسترش روزافزون رسانههای گروهی الکترونیک، ماهوارههای فضایی و آژانسهای تبلیغاتی فراملیتی، مجهز شدن به دانش اطلاعات و ارتباطات و فنآوریهای پیشرفته و منابع اطلاعات گسترده برای تبیین سیاستهای اعلامی و برخورداری از تفکر مدیریتی منسجم و خلاق و پویا و مبتکر از اهمیت به سزایی برخوردار است. البته گاه سیاست دفع الوقت و تاخیراندازی نیز میتواند به عنوان شیوهای موثر برای بهرهگیری بهینه از عنصر زمان تلقی گردد.
2- اهمیتدهی به اندیشهورزی: نظر به اینکه قدرتافزاری و عنصر دانایی در موج سوم اطلاعات و ارتباطات از اهمیت روزافزونی در ارتقای توان بازیگری و مدیریت تحول در عصر جهانی شدن برخوردار است شایسته است نسبت به تقویت بنیادهای نظری اندیشه انقلاب اسلامی به عنوان پشتوانهای برای پویایی و پایانی نظریه انقلاب اسلامی اهتمام گردد.
در این رابطه تکیه بر مفاهیمی از قبیل معنویتگرایی، عدالتگرایی، عقلانیتگرایی، حقطلبی و مردمسالاری دینی حائز اهمیت است. به علاوه، در عرصه اندیشهورزی، عنایت به نخبگان فکری و عملی به عنوان سرمایه اصلی انقلاب اسلامی شایان عطف توجه است چرا که کشوری در عرصه جهانی شدن موفق و پیروز بیرون میآید که فضا و شرایط و زمینه مساعد و مناسب را برای شکوفایی مغزهای خود فراهم آورده باشد. به هر تقدیر، اهمیت عنصر دانش و دانایی برای افزایش توان مدیریت در عرصههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی نباید فراموش شود چرا که تکیه بر این سرمایه است که سیاستمداران میتوانند به محاسبه هزینه ـ فایده (costbenefitanalysis) بپردازند به گونهای که به اقدامی مبادرت نمایند که کمترین خسارت و بیشترین سود را برای انقلاب اسلامی در برداشته باشد.
3- اهتمام به همگرایی منطقهای: نظر به اینکه در عرصه جهانی ـ محلی شدن (Glocalization) جریان تصمیمگیری همزمان هم از بالا به پایین (Up-down) و هم از پایین به بالا (Bottom-up) است انقلاب اسلامی میتواند با روی آوردن به سوی اتحادیههای منطقهای به مقابله با روند یکسویه و جلوگیری از تحقق پروژه قطبساز جهانی بپردازد و با تکیه بر هویت تمدنی خود به طور یکپارچه و منسجم بر فرآیندهای تصمیمگیری در عرصه سیاست بینالملل تاثیرگذارد. انقلاب اسلامی همچنین میتواند با تقویت همگرایی منطقهای امکان تعیین سیاستهای توسعهای مناسب برای خروج از شرایط توسعهنیافتگی را نیز به دست آورد.
4- توجه به بازیگران غیر حکومتی: از آنجا که در کنار دولتها، بازیگران غیر دولتی اعم از شرکتهای چند ملیتی (NGOها) (سازمانهای بینالمللی غیر حکومتی) به ایفای نقش در نظام بینالملل میپردازند، انقلاب اسلامی میتواند به تحقق اهداف و آرمانهای خود با بهرهگیری از دیپلماسی غیر دولتی اقدام کند. بدین معنا که همزمان با اهتمام به روابط دیپلماتیک در سطح تحلیل رسمی و در عرصه مناسبات بین حکومتی (Intergarenmenntal) به روابط غیر رسمی و مناسبات بینملتی (Transnational) روی آوردن و دیپلماسیهای دوگانه (Trak Two Diplomacy) سهگانه (Triple Track Diplomacy) را به مرحله اجرا گذارد و بر سناریوی بلوغ مبتنی بر مبادله و گفتوگوی برابر میان فرهنگها و افزایش قدرت اقناع و چانهزنی تاکید ورزد.
دکتر حاجی یوسفی ـ به نظر میرسد در یک نگاه کلان به تاریخ میتوان انقلاب اسلامی ایران را مقاومتی آگاهانه در مقابل ملزومات جهانی شدن دانست. انقلاب در تکنولوژی اطلاعات که موجب شده فعالیتهای اقتصادی جنبه سیارهای پیدا کنند (دگرگونی در سازمان تولید، دگرگونی در نیروی کار، دگرگونی در معیارهای رقابتی بودن و...) زمان و مکان در هم فشرده شوند و رسانههای فراگیر به ویژه اینترنت به نوعی یکسانسازی فرهنگی بینجامند، همگی تاثیرات مهم فرهنگی و اجتماعی به کلیه جوامع گذاشته و میگذارد. به عبارت دیگر، جهانی شدن نمیتواند بدون دگرگونی در بنیانهای اجتماعی و فرهنگی جوامع صورت گیرد و در نتیجه طبیعی است که موجد مقاومت از سوی آن جوامع خواهد شد. جنبشهای جدید اجتماعی مانند فمینیسم، محیط زیستگرایی و به نظر من از همه مهمتر بنیادگرایی مذهبی جلوههای این مقاومت به شمار میروند. انقلاب اسلامی ایران را میتواند در این چارچوب قرار داد. بنیانهای فرهنگی و هویتی جامعه ایران در اثر فرآیندهای جهانی شدن (در قالب نوسازی و توسعه به سبک غربی) در معرض چالش واقع شده بود و انقلاب اسلامی مقاومتی در مقابل این جریانات قلمداد میشود. به عبارت دیگر، میتوان انقلاب اسلامی را یکی از منابع هویتساز و دنیایی دانست که به شدت در حال جهانی شدن بود.
* اگر در دهه 1990 فرآیند جهانی شدن در عرصه امور اقتصادی ظهور و بروز جدی داشته است در عرصه سیاسی و فرهنگی شاهد بازگشت به ناسیونالیسم و توجه ویژه به هویتهای مذهبی و ملی و قومی بودهایم؛ این پارادکس آیا حل شدنی خواهد بود؟ آیا به یک تضاد و Conflict تبدیل خواهد شد؟
** دکتر دهشیری ـ جهانی شدن پدیدهای متناقض است که با مفاهیم دوگانهای چون جهانی ـ محلی، منطقهگرایی ـ جهانگرایی، رقابت ـ همکاری (Coopetition) و همگرایی ـ واگرایی همراه است. باید اعتراف کرد که جهانی شدن در بطن خود تضادهای متعددی را در بر دارد. به عنوان مثال، جهانی شدن با محلهگرایی و منطقهگرایی یا زمینهگرایی پیوند دارد و همزمان با آنها سر ناسازگاری دارد. البته عدهای چون رابرتسون سعی داشتهاند به رفع این تضاد درونی بپردازند و با طرح مفهوم ابتکاری «واهمگرایی» (fragmegrotion) و ارائه الگوی «تفکر جهانی، ذائقه محلی» یا «جهانی فکر کن، محلی عمل کن» یا «جهانی شدن را از منطقهای شدن آغاز کنیم» درصدد برآمدهاند ضمن تاکید بر دیالکتیک محلی ـ جهانی در عصر جهانی ـ محلی شدن (Glocalization) فرآیندهایی چون واگرایی، محلیگرایی و استقلالطلبی را مکمل جهانی شدن و نه ناقض آن تلقی نمایند که از این روند رابرتسون به دیالکتیک خاص ـ عام تعبیر میکند. یعنی در فرآیند جهانی شدن شاهد عام شدن خاص و خاص شدن عام هستیم که در زمانی کنونی شتاب و شدت گرفته است. یعنی همزمان هم فرهنگ و تمدن عامل جهانی و فراگیر و هم فرهنگهای محلی و هویتهای خاص و منطقهای وجود دارد. جالب آنکه انقلاب اسلامی نیز با تلفیق مردمسالاری و دین به تطبیق امر عام (دمکراسی به عنوان فرهنگ جهانی) با وجه خاص (دین به عنوان ارزش خاص در فرهنگ بومی ایران) اهتمام نموده است. با این وجود گرچه جهانی شدن موجب ارتقای خودآگاهی جمعی بشری میشود اما با افزایش آگاهی افراد، گروهها و اقوام نسبت به تمایزها و تفاوتهای فرهنگی ـ تمدنی، واکنشهای قومیگرایانه و ملیگرایانه و حتی بنیادگرایانه را برانگیخته است. در واقع، جهانی شدن چون به نفع جامعه و دولت ملی و هویت ملی پرداخته است، در مقابل، هویتهای قومی را زنده کرده است و موجب افزایش محلیگرایی و ملیگرایی یعنی نفی فراروایتها و ایجاد خرده روایتها شده است. لذا جهانی شدن با زیر سئوال بردن مفهوم جامعه و ملت، در بطن خود آبستن خردهروایتها و نفی فراروایتها نیز هست که نوعی عینی آن محلیگراییها، اصولگراییها، ملیگراییها و بنیادگراییهای موجود است. و حتی بدین دلیل است که عدهای تروریسم نوین را مرحله نهایی جهانیسازی قلمداد نمودهاند چرا که با بهرهگیری از ابزارهای پیشرفته به مقابله با نمادهای سرمایهداری لیبرال به ویژه در واقعه 11 سپتامبر پرداخت.
در واقع، جهانی شدن از دامنهای پراکنده و مصادیقی لجام گسیخته و گاه متناقض برخوردار است. به گونهای که همزمان با رشد رسانههای الکترونیکی در قالب نظام ارتباطات جهانی، شاهد آفات رشد تکنولوژیک در زمینه تخریب محیط زیست، افزایش خشونتهای اجتماعی و جنایات سازمان یافته هستیم. لذاست که زیگمونت باومن جهانی شدن را حامل نظم جدیدی موسوم به «بینظمی نوین جهانی» میداند که در آن هویتهای محلی در کنار رشد هویت جهانی تقویت میشود.