تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱۳۹۱ - ۱۳:۱۶  ، 
کد خبر : ۲۱۸۹۷۲

نقش بخش خصوصی و دولت در اقتصاد ایران (بخش دوم و پایانی)

اشاره: آنچه پیش رو دارید، دومین بخش از ماحصل بحثی است تحت عنوان «بخش خصوصی و دولت در اقتصاد ایران، که در سومین سمینار بررسی مسائل اقتصادی ایران در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران با شرکت آقایان دکتر علی رشیدی، دکتر ابراهیم رزاقی و کمال اطهاری برگزار شده است یادآور می‌شود، بخش اول این بحث در تاریخ 24/6/73 در صفحه اقتصاد درج شده است.

سخنان دکتر ابراهیم رزاقی
آقای دکتر رشیدی یک تصویر جهانی را ارائه کردند و مسائلی نظیر اطلاع‌رسانی، علوم پایه، و.... را مطرح کردند و گفتند این مسائل جهانی شده است. و در انتهای کار گفتند که شرکتهای فراملیتی در همه جای دنیا، بدون توجه به ملیتشان می‌روند.
به نظر من این نکته آخر کاملاً بیان می‌کند که چرا فضای بین‌المللی تغییر کرده است و باید تغییر کند یعنی منافع شرکتهای چندملیتی اقتضا می‌کند که چنین شود و به نظر من این بحث مربوط به «تابعیت منافع ملی» ملتها است این بحث احترام نسبت به حیثیت انسان نیست و این حیثیت اصولاً مورد توجه نیست و بحث رسیدن به سود حداکثر در جهان امروز بوسیله شرکتهای فراملیتی است و اجباراً این وضعیت را تحمیل می‌کند.
به شکلی که فضای بین‌المللی به طور نسبی نسبت به قبل بهتر می‌شود ولی آن‌چنان نیست که فکر بکنیم همه چیز براساس عقل و منطق انسانی است در مورد تصویری که از دموکراتیزه شدن دادند که استفاده از امکانات و رعایت حقوق انسان است ما می‌بینیم که حداقل محیط‌‌زیست، بوسیله شرکتهای صنعتی و چندملیتی برای جهان و کشورهای توسعه یافته غیرقابل زیست شده است.
با این دید ضمن قبول نسبی بودن و بهتر شدن وضع، نمی‌توان گفت که تصویر و وضع جهان کاملاً دگرگون شده است. نکته بعد این است که فرمودند یکی از دلایل تمرکزگرایی در ایران این است که ما از ابتدای کار ایلی بودیم و خان‌خانی بوده‌ایم باید گفت که این مسئله تنها مربوط به ایران نیست، تمام دنیا همینطور بوده است و با همین جامعه ایلی در زمان کورش یکی از بزرگترین امپراتوری‌های جهان شکل گرفت.
ایران در یک موقعیت جغرافیایی خاصی بوده است و تحت هجوم شرق و غرب و شمال و جنوب بوده است و ما مجبور بودیم که تمرکز داشته باشیم، در زمانهایی که تمرکز نیرو داشته‌ایم استقلال ایران حفظ شده است و در تمام مواردی که عدم تمرکز بوده است از اطراف به ایران حمله کرده‌اند و متلاشی کرده‌اند و حاکمیت ملی ما را تحت‌تاثیر قرار داده‌اند و یکی از ضرورت‌های ما این نکته بوده است.
البته طبیعی است که تمرکز موجب فساد خواهد شد و فساد در زمان تمرکز نیرو بوده است اما باید توجه داشت که علت تمرکز و خودکامگی تنها مسئله ایلی نبوده است. ما مسیری را طی کرده‌ایم که به عقب بوده است. و ناچار بوده‌ایم که بعد از 1000 سال یکجانشینی دوباره ایل‌نشینی را روانه دهیم، چون بعد از حمله مغولان، در ایران ایلهایی بوجود آمدند و ایل‌نشینی گسترش پیدا کرد. و طبیعی است که این عقب‌گردها تحمیل شده به جامعه و اقتصاد ایران بود.
نکته دیگر اینکه فرمودند در دوره رضاشاهی اینطور شد و آنطور شد. من درست عکس این نظر را دارم و فکر می‌کنم که کلیه گرفتاریهای ما در زمانی آغاز شده است که «الگوی توسعه رضاشاهی» اتفاق افتاده است. یعنی ما خواسته‌ایم که سرمایه‌داری را به روش اروپائیها داشته باشیم، رضاشاه در الگوی توسعه اقتصادی ایران دخالت کرد و روی الگوی فرهنگی ایران تاثیر گذاشت و آن را متلاشی کرد.
حیثیت و هویت انسان ایرانی را تحت‌تاثیر قرار داد. چیزی را از ما ساخت که می‌خواستیم یا فرانسوی یا انگلیسی شویم. این حرکت ما بود و وی می‌خواست تا زیر قدرت جهانی قرار بگیریم و کسانی می‌خواستند تا اقتصاد ایران را به روش و مدل اقتصادی اروپائیان توسعه دهند و دیدیم که ژاپن هم با این روش توسعه یافت و این روش توسعه مانند «روش توسعه قائم‌مقام فراهانی و امیرکبیر» نبود و مانند «روش توسعه مرحوم دکتر محمد مصدق» نیز نبود.
رضاشاه نمونه خودش بود و یک نمونه وابسته بود و حرکتی که در ایران انجام شد برای رشد سرمایه‌داری وابسته بود و برای گشایش بازار وابسته و فعالیت بخش خصوصی وابسته بود. اقتصاد ایران در همین دوره گرایش به خارج پیدا می‌کند و همه چیز را از خارج تامین می‌کند و اوج این الگوی وابسته توسعه اقتصادی در دوره محمد رضاشاه بود.
در اینکه گفته می‌شود موسسات دولتی بعد از انقلاب دچار مشکل شده‌اند و سیاستهای نامناسبی داشته‌اند. بحثی نیست ولی اگر بخواهیم ریشه همه مشکلات را ناشی از دولتی کردن بدانیم به خطا رفته‌ایم. مدیریتها و سیاستها نادرست و نامناسب بوده که بخشهای دولتی را با مشکل روبرو کرده است و نکته بسیار مهم این است که ما باید «مسئله جنگ» را در نظر بگیریم و شرایط داخلی مملکت را در نظر بگیریم و فروش نفت را با آن مشکلات و با آن وضعیت در نظر بگیریم، ما یک زمان 20 میلیارد دلار نفت می‌فروختیم و در زمان جنگ برخی سالها حدود 7 یا 8 میلیارد نفت می‌فروختیم و بعد از انقلاب تنها در 2 یا 3 سال فروش نفت بالاتر از 15 میلیارد دلار بوده است.
این نشان می‌دهد که اگر البته نادرست عمل نمی‌کردیم شاید وضع به این وخامت نمی‌کشید ولی این دلیل نمی‌شود که ما بگوئیم بخش دولتی باید کنار گذاشته شود و حتماً بخش خصوصی باید مورد توجه قرار بگیرد. «بخش خصوصی ایران در تمام دوران گذشته حساب خودش را پس داده است» و خوب عمل نکرده است و به واسطه‌گری، سوداگری و کارهای انگلی توجه داشته است و این مسئله ناشی از الگوی توسعه سرمایه‌داری رضاشاهی است با توجه به این الگوی توسعه وابسته تمام میهن‌پرستان سرکوب می‌شده‌اند و تمام کسانی را که از حکومت تجلیل می‌کردند تقویت می‌کرده‌اند، بخش خصوصی ایران اینگونه بوجود آمده و مسلط شده است و چیزی بنام هویت سرمایه‌داری ایرانی را بجای نگذاشته است.
نکته بعدی شناخت مفهوم انسان و نیازهای اوست، سؤال اینجاست که کدام نیازها؟ و کدام مفهوم انسان اقتصادی؟ «انسان اقتصادی غربی یا انسان اقتصادی ایرانی؟ ما یک کشور در حال توسعه هستیم، نیازها را باید خودمان تشخیص بدهیم. امکانات تولید ما باید هماهنگ با این نیازها باشد و امکانات ما باید این نیازها را مشخص کند، ما چگونه می‌توانیم نیاز خودمان را با ژاپن و آمریکا و فرانسه و.... مقایسه کنیم.
در حالیکه بهیچ‌وجه امکانات تولید آنها را نداریم. نیاز را باید با امکانات تولیدی داخلی برطرف کرد. تناقضها باید مشخص شود. باید بطور موردی مطالعه کنیم ما احتیاج به بررسی بیشتر داریم. بنظر می‌رسد که ما هر نوع خطا و اشکالی را ناشی از دخالت دولت در اقتصاد می‌بینیم اگر دولت عمل‌کننده خوبی نیست پس چه چیز و چه بخشی عمل‌کننده مناسب اقتصادی است؟
بخش خصوصی با چنین پیشینه‌ای؟!؟ ما هر کدام می‌گوئیم که حرفهای دیگران غلط است و حرفهایی که من می‌گویم درست است. این آمارها غلط است ولی آمار من درست است مثل داستان وامهای دولت از خارج است شخصی در یک سخنرانی می‌گفت «دولت 60 میلیارد دلار بدهکار است».
یک مسئول دولتی گفت: «یک دلار هم بدهکار نیستیم» و وزیر اقتصاد گفت: «بدهی در حدود 30 میلیارد دلار است» یکی دیگر از مسئولان گفت: «بدهی 20 میلیارد دلار است» این تفاوتها وجود دارد اما ما مجبوریم بر روی یک سند مشترک و آمار مشترک و مبانی مشترک گفتگو کنیم. وگرنه گفتگو امکان‌پذیر نخواهد بود و هرکس صحبت خودش را می‌کند و این سیال بودن مسئله ادامه پیدا می‌کند و به برآیند مناسبی از اندیشه و تصمیم و گفتگو نمی‌رسیم.
سخنان کمال اطهاری
من سعی می‌کنم محور بحثم را روی مبانی تئوریک قضیه ببرم بنظر من تصویری را که آقای دکتر رشیدی از ربع آخر قرن بیستم دادند همراه با یکنوع «جبرگرایی» است، همان جبرگرایی که به نوعی در مارکسیسم وجود داشته است و دلیل شکست مارکسیسم هم «جبرگرایی» و پیش‌بینی‌های انتزاعی بود. گفتاری وجود دارد که می‌گوید «تاریخ پایان یافته است.»
این گفتار را قبلاً جریان مارکسیسم طرح می‌کرد که وقتی ما به جامعه بی‌طبقه می‌رسیم تضادهای تاریخی دیگر پایان می‌پذیرد، در تصویری که در حال حاضر وجود دارد این است که ما به جامعه و اقتصاد مبتنی بر بازار رسیده‌ایم و به این ترتیب که «تاریخ پایان پیدا کرده باشد» و ما موظف هستیم از آن «چیزی که به صحت نسبی رسیده ولی اثبات نشده» تبعیت بکنیم مثل تبعیت از قواعد بازار، تبعیت از چیزی که به نام جهانی شدن گفته می‌شود و....
بازار در درجه اول ناتوانائیهای بسیاری را که ما از لحاظ تئوریک می‌دانیم از خود نشان می‌دهد شکست بازار در بسیاری از عرصه‌ها حضور پیدا می‌کند بخصوص عرصه‌هایی مثل فراهم ‌آوردن امکانات زیربنایی برای جامعه و....
در درجه دوم بازار ناتوانائیهایی را در زمینه محیط‌زیست در جامعه بشری بوجود آورده است و تولیدی که براساس مصلحت شخصی است کره زمین را دارد ویران می‌کند.
در درجه سوم، عملکرد بازار نوسانات ادواری را نیز بدنبال می‌آورد و باعث اتلاف منابع بشری می‌شود و به این دلیل بازار نمی‌تواند بطور کامل مسلط شود و در حال حاضر رکود و تورم شدیدی را که در غرب حاکم است و باعث این شده که سدهای گمرکی و بلوک‌بندی‌ها به شکلهایی مطرح شود و واردات را کنترل کنند و... و در واقع نشان‌دهنده حرکتی در خلاف جهت «جهانی شدن بازارها» شکل گرفته و بسته ‌شدن بازارها تصویری از وضعیت و تعمیم روز است و این مسئله نشان می‌دهد که بازار چندان موفق نبوده است و این کلیتی است که در سطح جهانی وجود دارد.
ولی در کشورهای جهان سوم و تقریباً در بسیاری از این دسته کشورها اصلاً بازار وجود ندارد یعنی ساختار اقتصادی آنقدر عقب‌مانده است که هنوز بازار شکل نگرفته است و در ساختارهای نامناسب و نامتجانس و وابسته اقتصادی شکل نگرفته و جایی ندارد ما برای بازار دو طرف را در نظر می‌گیریم یک طرف آزادی تولید‌کننده است که این آزادی را ندارد و در طرف دیگر بدلیل اینکه عوامل تولید در اختیارش نیست و مشکلات ساختاری زیربنایی دارد نمی‌تواند تولید بکند، پس بازار در کشورهای جهان سوم از سوی تولید هنوز شکل نگرفته است چون مصرف‌کننده‌ها توانایی مالی و توانایی تشخیص ندارند که بتوانند در بازار حضور فعال داشته باشند پس در جهان سوم بازار شکل نگرفته‌ای وجود دارد.
پس وقتی که رجوع می‌کنیم و یک الگو ارائه می‌دهیم برای اینکه یک کشور جهان سومی مثل ما بخواهد از آن الگوی عمومی تبعیت بکند در واقع خود الگو زیر سؤال است و بسیاری مسائل و مشکلات وجود دارد و در کشوری مثل ایران هنوز به آن درجه نرسیده‌ایم‌ که بخواهیم مسئله‌ای را طرح بکنیم و الگو و نظری در ارتباط با بازار ایران بدهیم یعنی ما برای اینکه بتوانیم از بازار بگونه‌ای استفاده کنیم که تخصیص منابع را بهتر کند زیرا که آنچه بازار باید مورد توجه قرار دهد تخصیص منابع بهتر است در مقابل دولتی باید باشد که تصمیم‌گیری کند تا تخصیص منابع را بهتر نماید اگر ما این اصل را قبول داشته باشیم باید توجه کنیم که در کشورهای جهان سوم هنوز بازاری شکل نگرفته است که ما بتوانیم از طریق آن تخصیص منابع بهتری را انجام دهیم. بطور مثال 90 درصد مسکن جدید در ایران برای مصرف شخصی ساخته می‌شود مثل این می‌ماند که 90 درصد را خود مردم بسازند و بازار در مورد این کالا شکل نگرفته است با این زمینه فکر می‌کنم که با موقعیت کنونی اقتصاد ایران اگر بخواهیم به راه گریزی توجه بکنیم حتی اگر بخواهیم از تخصیص منابع بهتر بازار استفاده بکنیم اول باید بیاییم بازار را تشکیل بدهیم اول باید بخش خصوصی را به نوعی که بتواند فعالیت بکند به میدان بیاوریم، مشکلی را که اقتصاد ایران در موقعیت کنونی دارد این است که می‌خواهد این کار را با «شوک‌درمانی» انجام دهد شوک‌درمانی که بدون توجه به مسائل ساختاری اقتصاد می‌خواهد با یک ضربه که سپردن همه چیز به بازار است مسائلش را حل کند این مسئله قابل حل نیست، این رویکرد به بازار مشکلاتی را ایجاد می‌کند که اقتصاد ایران الان با آن روبرو است و از عدم توجه به مسائل ساختاری است.
مسائل ساختاری ما یک مسائل زیربنایی است دوم نهادهای اقتصادی لازم است که ما فاقد آن هستیم. سوم نهادهای اجتماعی لازم است که باز فاقد آنها هستیم این مسائلی که ما با آن روبرو هستیم فکر نمی‌کنم عدم تبعیت از آن چیزی باشد که جهان ارائه می‌کند. موقعیت خاص ما ایجاب می‌کند که بجای شوک‌درمانی به رفع مسائل و مشکلات ساختاری خودمان در عرصه‌هایی که لازم است برگردیم.
دکتر علی رشیدی
در رابطه با مطالبی که آقای دکتر رزاقی مطرح فرمودند باید گفت: آنچه که جنبه تاریخی دارد جوابش در کتب تاریخی وجود دارد، اما یکسری اظهارنظرهای سیاسی اقتصادی درباره نقش دولت، نقش بخش خصوصی مطرح می‌شود که بیشتر ناشی از اعتقادات افراد است و پاسخ این معتقدات را نیز تجربیات تاریخی تا حد زیادی داده است بحث شرکتهای چندملیتی با اقتصاد آزاد و آنچه که ما به عنوان تحولات جهانی ذکر کردیم اولاً در هیچ موردی نگفته‌ام و کسی هم نمی‌تواند مدعی باشد که ما در هر زمینه‌ای به ته خط رسیده‌ایم.
نمی‌توان انقلاب اطلاعاتی را انکار کرد مسئله وصل شدن اقتصادها به هم و محتاج شدن بلوکهای اقتصادی به همدیگر از واقعیت‌ها است، بنابراین ما باید این واقعیت‌ها را در نظر بگیریم. مسئله این نیست که یک ملت باید منافع ملی خودش را نادیده بگیرد یا اینکه چشم و گوش بسته تابع این تحولات جهانی شود.
با وجود هزارها سهامدار در شرکتهای چندملیتی مدیر شرکتهای چندملیتی چه مسئولیتی دارد، مدیر و هیئت مدیره نسبت به سهامداران تعهد دارند و بدنبال این هستند که حداکثر سود را تامین بکنند، و شرکت سهامی در واقع می‌تواند شکل دموکراتیک تجمع سرمایه باشد و اتخاذ تصمیمات اقتصادی باشد، این مقیاس اقتصادی امروز بزرگتر شده است.
بورس محل داد و ستدی است که هر کس به اندازه پولش می‌تواند حرف بزند، نظام اقتصاد بازار این است. نکته مهم این است که در این چارچوب یک ملت عقب‌مانده تازه به سر خط رسیده چگونه باید منافع خودش را حفظ کند، اما یک واقعیت هم وجود دارد که این شرکتهای چندملیتی در بسیاری از نقاط دنیا شغل و درآمد و اشتغال ایجاد کرده‌اند.
پس نکته این است که ما چگونه می‌توانیم سرمایه‌های داخلی را اندازه کنیم یا بتوانیم جلب کمک و سرمایه از بخش خصوصی و عمومی بکنیم و از هر یک از این سازمانها کمک بگیریم، منتها این ما هستیم که باید شرایط بازی را تعیین بکنیم و در این چارچوب به منافع ملی کمک کنیم. بستن مملکت نتیجه‌ای ندارد. «افغانستان و حبشه و بوتسووانا» را در نظر بگیرید اینها می‌توانند تا ابد این راه را بروند ما نیز می‌توانیم به این تصمیمات ادامه بدهیم، ولی در پایان یک دهه ما کجا هستیم؟
کشورهای دیگر کجا هستند؟ امثال افغانستان کجا هستند؟ کشورهایی که توانسته‌اند خوب بازی بکنند امروز از آنهایی که بازیگر خوبی نبوده‌اند جلوترند یک سؤال اساسی وجود دارد و آن اینکه «آیا ما می‌توانیم بدون هوشیاری به نیازهای یک جمعیت 60 میلیونی که 42 میلیون نفر آن در سنین زیر 20 سال قرار دارند، جواب بدهیم؟»
ساده‌ترین نیازها این است که ما سالی 150 میلیون جفت کفش می‌خواهیم، یک میلیارد جلد کتاب می‌خواهیم، روزی 22 هزار تن شیر می‌خواهیم، این نیازها را چگونه باید پاسخ بگوییم. اگر ما کم و بیش به اقتصادهای مبتنی بر بازار که کارآیی خودش را طی 400 سال نشان داده است برویم شاید بهتر بتوان به نیازها پاسخ گفت.
نکته دیگر اینکه ادعایی وجود ندارد که بگوید اقتصاد مبتنی بر بازار بحران ندارد، بحرانهای 1929 و 1980 و... انواع و اقسام بحرانها است. دیگر اینکه نظام اقتصاد آزاد عاری از سودجویی فردی نیست. نکته مهم این است که دنیا از 1890 تا بحال در حدود 100 سال این تجربه را دارد که چگونه در مقابل قدرت، باید قدرت داشت. ما در ایران از ترس سیاسی شدن جامعه، از ترس سیاسی شدن طبقه کارگر هرگز اتحادیه کارگری نداشته‌ایم، و هر چه تا بحال وجود داشته دروغین و قلابی بوده است و تنها ابزاری در دست حکومت بوده است، شاه از کارگر می‌ترسید، از باسواد کردن جامعه می‌ترسید در نتیجه اتحادیه‌های دولتی درست کرده بود.
بنابراین ما باید با رعایت آزادی‌ها و حقوق مردم برای تشکل‌های صنفی تشکل‌های حرفه‌ای، تشکل‌های دانشجویی، تشکل‌های استادی و تشکل در تمام اقشار جامعه و دادن حق به این تشکل‌ها و مردم، مشارکت اینها را جلب بکنیم. آنوقت است که «استثمار سرمایه‌دار از کارگر می‌تواند به حداقل برسد» امروز در بعضی از نقاط کارگرانی وجود دارند که سرمایه‌دار را استثمار می‌کنند، کار این کارگر 3 درصد افزایش می‌یابد در حالیکه 6 درصد مزد افزایش می‌یابد.
و اگر سرمایه‌دار این مزد را تامین نکند، کارگر تهدید به اعتصاب می‌کند، پس آلات و ابزار سرمایه‌داری و تاسیسات لازم برای اقتصاد آزاد را باید شناسایی کنیم و بوجود بیاوریم تا یک تعادل حق و تکلیف در جامعه پیدا شود، این اصل قضیه است. به عقیده من انقلاب ایران حق ملت ایران بوده است.
یعنی رژیم شاهنشاهی نتوانسته به خواست ملت ایران جواب دهد و این واقعیت را باید پذیرفت ما دیکتاتوری رضاشاه را می‌بینیم، محدود کردن آزادی‌های سیاسی، دستگیری استادان دانشگاه، تصاحب 800 روستا، دزدی و.... که «آقای مکی» هم در پنج جلد تاریخ قبل از شهریور 20 بطور مفصل اینها را شرح داده است، اما باید به طرف دیگر قضیه هم توجه کرد، از بین بردن بیماریهای آبله و انواع و اقسام امراض و تاسیس بیمارستان و.... را هم باید توجه کرد.
به این الگوی اقتصادی رضاشاهی می‌گویند الگوی وابسته، اما باید توجه کرد که وابستگی و ارتباط در سراسر جهان وجود دارد و طبیعتاً نیاز به تکنولوژی و علم و اطلاعات و... ارتباط و وابستگی را ایجاد می‌کند پس باید واقع‌بینانه حق هر کس را شناسایی کنیم، منتها با هوشیاری درصدد پیشرفت باشیم.
نکته دیگر اینکه جزم‌گرایی مارکسیستی با این جزم‌گرایی فرق می‌کند. جزم‌گرایی مارکسیستی محصول مغز یک انسان بوده است و چون همراه با توجه به فرد انسان خواست انسان و آزادی و اراده انسان نبوده، نتیجه‌گیری‌های مناسبی نداشته است، اما آنچه ما نتیجه‌گیری می‌کنیم و به عنوان واقعیت‌های علمی می‌گوییم، اینها واقعیت علمی و عینی و بیرونی است. اگر ما در عرض چند ثانیه می‌توانیم با سفینه‌ای که در حال حرکت است صحبت بکنیم و دستور دهیم تا کاری را انجام دهد. این یک واقعیت است و از یک مغز خالی بیرون نیامده است.
* س: مسئله اقتصادی ما مسئله وام از بانک جهانی و تک‌نرخی شدن ارز و... است آیا این اقدامات مشکلات ما را حل می‌کند؟
** دکتر رشیدی: جواب منفی است. وامهای بانک جهانی وامهای توجیهی و مبتنی بر خرید و اجرا و پرداخت به تهیه‌کننده مواد و قطعات و ماشین‌آلات است. بنابراین این دردی را دوا نمی‌کند. چند سال طول می‌کشد که یک سد ساخته شود فرض کنیم 300 میلیون هم بابت این کار دادند و 50 میلیون هم بابت یک پروژه دیگری دادند. باید توجه داشت که درد مملکت پروژه فلان سد یا فلان رودخانه و... نیست.
مسئله تک‌نرخی کردن ارز نیز مسئله‌ای را حل نخواهد کرد جز اینکه ریخت‌و‌پاش و فشار درون شرکتهای دولتی را حذف می‌کند که البته شرطش این است که این شرکتها نتوانند از بانک مرکزی وام بگیرند. اگر یک شرکت دولتی کاری را انجام می‌دهد که تولید و بازده دارد باید اوراق قرضه منتشر کند و از مردم وام بگیرد و دولت هم باید آن درجه از اعتماد را در مردم ایجاد کند تا مردم ورقه قرضه دولتی را با اعتماد و اطمینان بخرند و در اقتصاد خودمان باید درجه اعتماد و اطمینان ایجاد بکنیم تا مردم اوراق قرضه دولتی را به راحتی بخرند پس تک‌نرخی شدن ارز نیازمند اقداماتی است که مکمل این سیاست است و این سیاست به تنهایی نمی‌تواند کارآ باشد.
* س: در مورد آینده مسائل پولی و ارزی و بهره ایران بحث کنید.
** دکتر رشیدی: نکته قابل توجه این است که بانک مرکزی باید مستقل شود به این معنی که هیچ نهاد دولتی مستقیماً سیاست ارزی و پولی مملکت را به بانک مرکزی دیکته نکند در حال حاضر بانک مرکزی یک شعبه‌ای از وزارت دارایی است و رئیس بانک مرکزی عامل و نماینده وزیر دارایی است و وزیر دارایی هم منتخب رئیس‌جمهور است در نتیجه هر چه نرخ ارز گرانتر باشد درآمد بیشتری ایجاد می‌شود.
کسر بودجه کم می‌شود و از این نظر مشکلی وجود نخواهد داشت اما این وضعیت معلوم نیست که با منافع ملت و منافع وارد‌کننده یکسان باشد!؟! ممکن است که دلار 1000 تومان شود و یا 100 تومان شود ولی بانک مرکزی تا این لحظه هنوز نگفته است که نرخ تعادلی دلار در چه حدودی است و در واقع نظام فعلی نظام دنباله‌روی از جو دلالها و بازارهاست.
یک زمانی دلار 122 تومان بود و در سال 70 به 132 تومان رسید و در سال 71 به 149 تومان رسید دو سازمان دولتی با خریدهای 10 میلیون دلاری و 15 میلیون دلاری نرخ بازار را به 154 تومان رساندند بانک مرکزی 1543 ریال را پایه قرار داد در ابتدای سال 72 به طرف تک‌نرخی رفتیم ضمن اینکه فروش تک‌نرخی را به سازمانهای دولتی اعلام کردند اما عملاً قسمت عمده‌ای از نیازی را که مردم می‌آیند در داخل بانکها و می‌خواهند چیزی بخرند را ندادند و در نتیجه دلار به 185 تومان رسید بانک مرکزی 1643 ریال را پایه قرار دادند از 122 تومان تا 165 مرحله به مرحله نرخ توسط دلالها و بازارها اعلام شد.
بانک مرکزی گفته است که ما هر چه بیشتر نرخ را اعلام بکنیم بعداً می‌توانیم پائین بیاوریم تا عده‌ای خوشحال شوند. در کجای دنیا نرخ ارز را اینگونه تعیین می‌کنند؟!
بنابراین مسائل ما هنوز باقی مانده تا در برنامه دوم و... دنبال شود اگر مسئله استقلال بانک مرکزی حل شود مسئله کنترل حجم نقدینگی ممکن می‌شود. در کجای دنیا بانک مرکزی دلال و واسطه پخش پول است شورای پول و اعتبار از چه کسانی تشکیل شده و آیا اعضای این شورا قادر به عملکرد مناسبی هستند؟
باید سوال کرد که بانکهای مرکزی جهان چگونه اداره می‌شود؟ تمام بانکهای اروپایی از قید کنترل دولت آزاد شده است و تجربه جهانی نشان می‌دهد که استقلال بانک مرکزی کلید اولیه کار است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات