تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱۳۹۱ - ۱۳:۱۸  ، 
کد خبر : ۲۴۷۱۰۱

نگرش اهل سنت به وهابیت


سؤال: نگاه عمومی اهل سنت به فرقه وهابی چگونه است؟ عالمان دینی آنان، چه تعاملی با آن گروه دارند و چه کتاب‌هایی تاکنون بر رد این تفکر قشری نوشته‌اند؟
پاسخ: وهابیت، یک مکتب فکری است که در اوایل قرن هشتم، به وسیلۀ احمد بن تیمیه پی‌ریزی شد. وی در سال 661 هـ.ق، پنج سال پس از سقوط خلافت عباسی در بغداد، دیده به جهان گشود، نخستین اندیشۀ انحرافی او در سال 698 جوانه زد. او در رساله‌ای به نام «عقیدۀ حمویه» که در پاسخ مردم حماة (سوریه) نوشته است آیۀ (الرّحمن علی الْعَرْشِ اسْتَوی) را به گونه‌ای تفسیر کرد که گویا خداوند بر فراز آسمان‌ها بر تختی نشسته و تکیه کرده است.
انتشار این رساله در دمشق و اطراف آن سبب شد که علمای اهل سنت به صورت یک‌پارچه به وی اعتراض کنند، ولی هر چه زمان می‌گذشت او بر اندیشه‌های نادرست خود پافشاری بیشتری می‌کرد، از این جهت در سال 705 در دادگاه محکوم شد و به مصر تبعید گشت، سپس در سال 712 به شام بازگشت و دوباره به ترویج افکار شاذ و نادرست پرداخت. از این جهت در سال 721 به زندان محکوم شد و در سال 728 در زندان درگذشت.
بیانیه‌های علمای بزرگ اهل سنت، در آن زمان حاکی از یک نوع تنفر همگانی از مکتب اوست.
ابن بطوطه جهانگرد معروف در سفرنامۀ خود معروف به رحلۀ ابن بطوطه می‌نویسد: «من در دمشق ابن تیمیه را دیدم که در فنون گوناگون سخن می‌گفت ولی گویا از نظر عقلی، دچار مشکلی بود(1)، آنگاه می‌افزاید:
او در یکی از جمعه‌ها در مسجدی مشغول وعظ و ارشاد بود و من نیز شرکت کردم از جمله گفتار او این بود:
خداوند [از عرش] به آسمان نخست فرود می‌آید مانند فرود آمدن من از منبر، این سخن را گفت و یک پله از منبر پایین آمد، در این هنگام فقیهی مالکی به نام «ابن الزهراء» به مقابله برخاست،‌ و سخن او را رد کرد، مردم به طرفداری از ابن تیمیه برخاستند و فقیه معترض را با مشت و کفش زدند.(2)
این نمونه‌ای از عقاید او است که شاهد عینی کاملاً بی‌طرف، با گوش خود شنیده و دیده است. هرگاه مردی با این پایه از درایت و آگاهی از عقاید و معارف به تحلیل بپردازد باید از پی‌آمدهای آن به خدا پناه برد.
شک نیست که ابن تیمیه، در کنار نقاط ضعف فراوان خود، نقاط مثبتی البته بسیار جزئی نیز داشته است و «بد مطلق نباشد در جهان». منتها،‌ هواداران وی تنها به نقاط مثبت او چشم دوخته و با چشم‌پوشی از خطاهای او به ستایش مطلق وی پرداخته‌اند، ولی آزاداندیشان که «حقیقت» را بیشتر از «افلاطون» دوست دارند، به هر دو جنبه نظر افکنده و نقادانه با وی برخورد کرده‌اند. شخصیتهای زیر، که هر یک در عصر خود از استوانه‌های علمی شام و مصر به شمار می‌رفته‌اند، دیدگاههای ابن تیمیه را با آموزه‌های انبیا و اولیای الهی مغایر شمرده و در نقد و رد وی کتاب نوشته‌اند:
1. شیخ صفی‌الدین هندی أرموی (644 ـ 715 ق).
2. شیخ شهاب‌الدین بن جهبل کلابی حلبی (م 733).
3. قاضی القضاة کمال‌الدین زملکانی (667 ـ 733).
4. شمس‌الدین محمد بن احمد ذهبی (م 748).
5. صدرالدین مرحّل (متوفی 750).
6. علی بن عبدالکافی سُبکی (م756).
7. محمد بن شاکر کتبی (م764).
8. أبو محمد عبدالله بن أسعد یافعی (698 ـ 768).
9. ابوبکر حصنی دمشقی (م829).
10. شهاب‌الدین احمد بن حجر عسقلانی (م852).
11. جمال‌الدین یوسف بن تغری اتابکی (812 ـ 874).
12. شهاب‌الدین بن حجر هیتمی (م973).
13. ملا علی قاری حنفی (م1016).
14. ابو الأیس احمد بن محمد مکناسی معروف به ابوالقاضی (960 ـ 1025).
15. یوسف بن اسماعیل بن یوسف نبهانی (1265 ـ 1350).
16. شیخ محمد کوثری مصری (م 1371).
17. شیخ سلامۀ قضاعی عزامی (م 1379).
18. شیخ محمد ابوزهره (1316 ـ 1396).(3)
برخی از این شخصیتها کتابهای مستقلی در نقد آرای ابن تیمیه نوشته‌اند. همچون تقی‌الدین سُبکی که در نقد ابن تیمیه دو کتاب به نامهای «شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام» و «الدرّة المضیئة فی الردّ علی ابن تیمیه» دارد.
انتقاد مستمر دانشمندان سنی موجب انزوای ابن تیمیه گشت، و اندیشه‌های او به تدریج به فراموشی سپرده شد و از مکتب ابن تیمیه، جز در کتاب‌های شاگرد وی به نام ابن قیم جوزی (691 ـ 751) نامی باقی نماند، حتی خود ابن قیم در کتاب «الروح» به چالش با استاد خود برخاسته است.
محمد بن عبدالوهاب مروج افکار ابن تیمیه در قرن دوازدهم
محمد بن عبدالوهاب در سال 1115 در شهر عُیینَه از توابع نجد دیده به جهان گشود، و در دوران تحصیل در مدینه گهگاهی مطالبی به زبانش جاری می‌شد که اساتید وی را نسبت به‌ آینده‌اش نگران می‌ساخت و می‌گفتند اگر این فرد به تبلیغ بپردازد گروهی را گمراه خواهد کرد.(4)
تا زمانی که پدر وی در قید حیات بود کمتر سخن می‌گفت، ولی پس از درگذشت پدر در سال 1153 پرده از روی عقاید خویش برداشت.(5)
دو چیز به انتشار دعوت محمد بن عبدالوهاب در میان اعراب بادیه‌نشین نجد کمک کرد:
1. حمایت سیاسی نظامی آل سعود
2. دوری مردم نجد از تمدن و معارف و حقایق اسلامی
اندیشه‌های محمد بن عبدالوهاب با شعار نشر توحید و مبارزه با شرک به تدریج جلوه کرد و دورافتادگان را نیز جذب کرد، حتی امیر محمد بن اسماعیل صنعانی (1099 ـ 1186) مؤلف کتاب سبل‌السلام در شرح «بلوغ المرام» فریفتۀ دعوت او شد و قصیدۀ بلندبالایی در مدح او سرود که مطلع آن چنین بود:
سلام علی نجد و من حلَّ فی نَجِْد
و إن کانَ تسلیمی علی البعد لایُجدی
درود بر نجد و کسی که در آنجا جای دارد
هرچند درود من از راه دور سودی ندارد
ولی آنگاه که وی از قتل و غارت وهابیان و تکفیر قاطبۀ مسلمانان توسط محمد بن عبدالوهاب آگاه شد، از سرودۀ خویش پشیمان گشت و قصیدۀ دیگری در ذمّ او سرود که مطلع آن چنین است:
رجعتُ عن‌ القولِ الذی قلتُ فی النجدی
و قد صحّ عنه. خلافُ الذی عندی
من از گفتار پیشین خود درباره آن مرد نجدی بازگشتم. زیرا خلاف آن چه دربارۀ وی می‌پنداشتم برای من ثابت شد.
پس از انتشار این مکتب، نخستین ردیه‌ای که بر آن نوشته شد، کتاب «الصواعق الالهیة» نگارش برادر وی سلیمان بن عبدالوهاب بود. پس از شیخ سلیمان، علما و شخصیت‌های بسیاری از اهل سنت که به نقد آرای او پرداخته‌اند، انتشار یافت و شاید عدد آنها از 100 تجاوز کند که ما به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:
1. عبدالله بن لطیف شافعی مؤلف «تجرید سیف الجهاد لمدعی الاجتهاد».
2. عفیف الدین عبدالله بن داوود حنبلی مؤلف «الصواعق والردود».
3. محمد بن عبدالرحمان بن عفالق حنبلی مؤلف «تحکم المقلدین بمن ادعی تجدید الدین».
4. احمد بن علی بن القبانی البصری مؤلف رساله‌ای در نقد معتقدات فرزند عبدالوهاب.
5. شیخ عطاءالله مکی، مؤلف «العارم الهندی فی عنق النجدی».
اینها نمونه‌ای از دانشمندان اهل سنت‌اند که در رد وهابیت کتاب نوشته‌اند و جز اینها کسان دیگری هم هستند که اسامی آنان را می‌توانید در کتاب بحوثٌ فی‌الملل و النحل (ج 4، صفحات 355 ـ 359) بجویید.
در بین شیعیان نخستین ردیه بر این مکتب، توسط فقیه و مرجع نامدار تشیع مرحوم آیة‌الله شیخ جعفر کاشف الغطاء (م 1226) نگارش یافت، که تحت عنوان «منهج الرشاد لمن أراد السداد» حقایق را فاش ساخته و نسخه‌ای از آن را نزد امیر سعود بن عبدالعزیز (پادشاه متعصب وهابی) فرستاد.
سلالۀ پاک وی، مرحوم آیة‌الله شیخ محمدحسین آل کاشف الغطاء، نیز زمانی که وهابیان در سال 1344 ق دست به تخریب مراقد ائمۀ اهل بیت علیهم‌السلام در مدینه زدند، کتابی به نام «الآیات البینات فی قمع البِدَع والضلالات» نوشت و آراء آنان را به منطق وحی، نقد و رد نمود.
گسترده‌ترین کتابی که از جانب علمای شیعه در نقد وهابیت به رشتۀ تحریر درآمده، کتاب «کشف الارتیاب عن اتباع محمد بن عبدالوهاب» نوشتۀ علامه و مصلح فقید آیة‌الله سیدمحسن عاملی است، که مطالعۀ آن برای پژوهشگران مسائل مربوط به این مکتب، مفید و راهگشاست.(6)
تجدیدنظرطلبی در آیین وهابیت
وهابی‌گری براساس سَلَفی‌گری استوار می‌باشد که با هر نوع تجدد و دگرگونی در زندگی بشر مخالف است. روزی که عبدالعزیز بن عبدالرحمان در سال 1344 ق بر حرمین شریفین مسلط شد ناچار بود که وضع حکومت خود را با اوضاع روز جهان تطبیق دهد و زندگی وهابیان را، که براساس زندگی بدوی استوار بود، دگرگون سازد. لذا با ورود مظاهر تمدن جدید از قبیل تلگراف و تلفن و دوچرخه و اتومبیل و... موافقت کرد و این خود خشم پیروان متعصب او را برانگیخت و غائلۀ فجیع و خونین «اخوان» را پدید آورد که در تاریخ، مشهور است.
احمد امین، نویسندۀ مصری، ضمن بحث دربارۀ وهابیان، سخنی دارد که معرف اندیشۀ واقعی آنان است و نشان می‌دهد که آنچه امروز از آنان می‌بینیم، با معتقدات پیشین آنها کاملاً مخالف است. احمد امین می‌نویسد:
وهابیان دربارۀ تمدن جدید و خواسته‌های آن، دقت و فکر نکردند. بسیاری از ایشان، غیر از کشور خود، کشورهای دیگر اسلامی را به این علت که به زعم آنان بدعتهایی در آنها رواج دارد، مملکت اسلامی نمی‌دانستند و معتقد بودند که باید با آنها جنگید.
زمانی که ابن سعود روی کار آمد، خود را با دو نیرو مواجه دید که ناگزیر با آنها کنار می‌آمد. نخست: زمامداران امور دینی در نجد که سخت به تعالیم محمد بن عبدالوهاب پایبند بودند و با هر چیز تازه‌ای بشدت مخالفت می‌کردند. دوم: موج تمدن جدید که نظام حکومت، بسیاری از ابزار و وسایل آن را لازم داشت.
حکومت، حد وسط میان دو نیرو را گرفت. به این معنا که سایر ممالک اسلامی را مسلمان دانست و نیز در جنب تعلیمات دینی، تعلیمات مدنی را قرار داد و ادارۀ حکومت را بر گونه‌ای از نظام جدید استوار ساخت.(7)
خوشبختانه، اولیای حکومت سعودی چندی است از منطق و مقررات خشک و دست و پاگیر وهابیت در طرد «سنن و مواریث تاریخی مشترک» مسلمین و برخورد خشن و زننده با مقدسات آنان و نیز نفی هر پدیدۀ نوظهور به بهانۀ «بدعت»، به ستوه آمده‌اند و این امر، همراه با ملاحظۀ واقعیتهای عُریان و اغماض‌ناپذیر (چون فشار و تحکم روزافزون آمریکا و اسرائیل به ممالک اسلامی و عربی، و حضور جدی و مؤثر جمهوری اسلامی ایران در کانون رهبری مبارزات ضدصهیونیستی و همزیستی مسالمت‌آمیز آن با همسایگان خویش) سبب شده است که اندک اندک تعدیلی در رفتار آنان نسبت به ایران اسلامی و بالاتر از آن، تجدیدنظر در قبول آموزه‌های خشک وهابیت و تکفیر مسلمین به وجود آید. از حکومتی که هر ساله «میزبان» امت بزرگ اسلام در اجتماع با شکوه حج به شمار می‌رود، جز این تعدیل رویه و تجدیدنظر، زیبنده نیست...

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات