پیشرفت لازمه همیشگی زندگی بشر است و اینگونه است که برنامهریزی برای پیشرفت یک جامعه از نان شب هم واجبتر میشود. سالها پیش در همین کشور ما تصور بر این بود اگر خط راهآهنی شمال کشور را به جنوب این سرزمین وصل کند، کشور پیشرفته خواهد شد.چند صباحی بعد که کشور راه سودای صنعتی شدن، تولید و خودکفایی در همه چیز برداشته بود، سیل عظیم ورود دستگاههایCNC به کشور به منظور پیشرفته کردن ایران آغاز شد، اما رازهای تولید و تحقیق و آموزش که یکی پس از دیگری فاش شد، ابعاد عمیقتری از مفهوم کلمه پیشرفت و چگونگی دسترسی به آن در برابر برنامهریزان و آیندهپژوهان آشکار گردید، اکنون کشور در مرحلهای از آموزش، پژوهش و تولید و تجارت دانشبنیان قرار دارد که پیشرفت کردن به الگو و چارچوبی محکم و بومی نیاز دارد تا جلوی انحرافها و هدر رفتن سرمایهها گرفته شود.به منظور گفتوگو درباره پیشرفت، الگوی بومی آن و ارتباط فرآیند پیشرفت با توسعه علمی کشور به سراغ دکتر صادق واعظزاده، رئیس شورای عالی و رئیس مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو حقیقی شورایعالی انقلاب فرهنگی رفتیم. همانجا بود که شنیدیم توسعه علمی بدون تجاریسازی علم به پیشرفت منجر نخواهد شد. سابقه قبلی دکتر واعظزاده بهعنوان اولین معاون علمی و فناوری ریاست جمهوری و رئیس بنیاد ملی نخبگان که به تصویب قانون حمایت از تجاری سازی نوآوریها و اختراعات و رونق گرفتن شرکتهای دانش بنیان منجر شده بود، لایههای تازهای از نقش شرکتهای دانشبنیان در پیشرفت و بومیسازی آن برایمان آشکار ساخت که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
80-70 سال پیش بسیاری معتقد بودند اگر راهآهن سراسری در کشور بکشیم، پیشرفته خواهیم شد. امروز مفهوم پیشرفت نزد تصمیمگیران و دولتمردان چیست و دانش چه جایگاهی در این مفهوم بزرگ دارد؟
آنچه امروز بین متخصصان و دستاندرکاران الگوی پیشرفت در مورد آن به اجماع نزدیک میشویم این است که پیشرفت یک تحول اجتماعی به سمت هدفهای عالی است. به این ترتیب تنها کار دولت و حکومت نیست. کار همه کشور است، بنابراین الگوی پیشرفت برنامه این تحول است و فقط سندی نیست که به مسئولان اجرایی ابلاغ شود. برنامهای است که بخشی از آن به عهده مسئولان حکومتی است، بخشی به عهده مجموعههای مردمی است و بنابراین فراتر از یک مصوبه قانونی خواهد بود. من مایلم از همین جا بحث پیشرفت را بخصوص در حوزه اقتصاد با شرکتهای دانشبنیان مرتبط کنم. وقتی ما پیشرفت را تحولی میدانیم که تنها کار دولت نیست، بنابراین موسساتی مثل شرکتهای دانشبنیان که مطابق تعریف قانون غیردولتی هستند، در حوزه اقتصاد نقش اساسی دارند. شرکتهای دولتی که اصلا در محدوده قانونی حمایت از شرکتهای دانشبنیان قرار نمیگیرند. بنابراین شرکتهای دانشبنیان به صورت طبیعی با این تعریفی که از پیشرفت میکنیم میتوانند نقش مهمی در پیشرفت کشور داشته باشند. هم به این لحاظ که فقط پیشرفت را سندی که به مسئولان دولت ابلاغ شود نمیدانیم چون مجموعههای مردمی و عموم جامعه را مورد خطاب قرار میدهد و نیز از آن جهت که پیشرفت یعنی جلو رفتن که با ماهیت شرکتهای دانشبنیان بسیار نزدیک است. شرکتها به دنبال این هستند که کالا و خدمات دانشی و جدید عرضه کنند و نتایج پژوهشهای علمی را به تولید برسانند و فضاهای جدید باز کنند. بخصوص اگر به فرهنگ خاصی که باید همراه این شرکتها باشد و پیام فرهنگی جدیدشان توجه کنیم میبینیم در الگوی پیشرفت که همه بخشهای مختلف جامعه را در بر میگیرد باید جای خوبی هم برای شرکتهای دانشبنیان در نظر گرفت و در این الگو برایشان حساب جدی باز کرد.
در تحول به سمت نقطه مطلوب بینهایت راه وجود دارد، اما الگوی پیشرفت گویا قرار است تونلی باشد برای هدایت جامعه و از جمله شرکتهای دانشبنیان به سمت هدف عالی. مثل بحث اخلاق در حوزه پزشکی. آیا این الگو برای خلاقیتها بخصوص در حوزه دانش و فناوری محدودیت ایجاد نمیکند؟
من الگوی پیشرفت را برای مجموعههای مردمی مثل شرکتهای دانشبنیان بیشتر یک فضای رشد و تعالی میبینیم تا یک چارچوب محدودکننده. فرض بفرمایید که بعد فرهنگی این شرکتها که اهمیت دارد و یکی از ویژگیهای این شرکتهاست که ما انتظار داریم همان فرهنگ اسلامی ـ ایرانی باشد، یک محدودیت نیست. اگر یک شرکت ایرانی رنگ و بوی فرهنگ بومی خود را نداشته باشد، در بازار بینالمللی ضعیف خواهد بود. انتظار میرود وقتی یک شرکت دانشبنیان کالا و خدمات جدیدی را که خاص خود اوست ارائه میکند یک فرهنگ جدید را هم ارائه کند. مثلا در مذاکرات با طرف خارجی، طرف خارجی انتظار دارد وفای به عهد، صداقت و اصول مذاکره خاصی را در طرف ایرانی ببیند. اگر نتواند این را تشخیص دهد یک نکته منفی به پای شرکت ایرانی که ادعای دانشبنیان بودن نیز دارد، خواهد نوشت. باید ببیند که یک شرکت دانشبنیان ایرانی چگونه مذاکره میکند. چگونه قول میدهد. چه نکاتی برای او اهمیت دارد. اگر این شرکت از یک شرکت دانشبنیان ژاپنی، آمریکایی یا اروپایی متمایز باشد، این یک نکته مثبت است و یک امتیاز محسوب میشود. یک کمک تلقی میشود نه یک محدودیت و نکته منفی. این باید به وسیله خود شرکتها مشخص شود، مثلا اگر وارد یک شرکت دانشبنیان ایرانی شدید و از لحاظ فضای فیزیکی، نوع برخورد کارکنان با شما و از نظر مظاهر فرهنگی که در یک نگاه یا با تامل دیده میشود اگر نتوانستید بین این شرکت با شرکتی که مثلا در آمریکا به آن سر میزنید اختلافی پیدا کنید، این نقطهضعف تلقی خواهد شد. نه از نظر بنده و شما، بلکه از نظر همان شرکت آمریکایی هم نقطه ضعف خواهد بود. اگر دیدید این شرکت کالای جدیدی را ارائه میکند، اما بیهویت است، این یک نقطه منفی است. خوشبختانه من میبینم که بعضی از شرکتهای دانشبنیان ایرانی به این موضوع توجه کردهاند. نوع تشکیلات و نوع فرهنگ اینها طعم و بوی اسلامی ـ ایرانی دارد، ضمن اینکه برای دنیا هم معقول و قابل پذیرش است. فرهنگ کسب و کار دانشبنیان در کشوری مثل ایران با این سابقه طولانی و اسلام با این عظمت اگر در این ارتباطات و مبادلات درست معرفی شود، جاذبه خودش را نشان خواهد داد و به رونق اقتصادی کمک خواهد کرد.
اما با وجود بنگاههای قدرتمند اقتصادی، این شرکتها چه نقشی در پیشرفت جامعه ایرانی میتوانند بازی کنند؟
شرکتهای دانشبنیان پیشرو اقتصاد جدید در دنیا هستند. اقتصاد در دنیا با تحولی اساسی مواجه شده است. دلیل این تحول سرعت گرفتن، استفاده از پیشرفتهای جدید علمی در زندگی بشر است. امروز فاصله یک اکتشاف علمی تا تبدیل شدن آن به کالا و محصول و رسیدن آن به دست مردم بسیار کم شده. امروزه معنی کارگر در حال تغییر است. در صنایع مدرن حضور کارگری که اطلاعات کمی دارد و کار یدی میکند، هر روز کمتر میشود. منابع اصلی شرکتها از سرمایه منقول، از ملک و حتی از دستگاهها و تجهیزات به سمت نیروی انسانی و سرمایه انسانی میرود؛ سرمایه انسانی به معنی دانش و مهارتی که در نیروی انسانی ذخیره شده است. شرکتهای دانشبنیان محل اصلی بروز تحولات ذکر شده هستند و سرمایه اصلی این شرکتها سرمایه دانشی آنهاست. حاصل پژوهشهایی است که به دست گرفتند و میخواهند براساس آن تولید کنند، اختراعات ثبتشدهای است که مالکیت معنوی آن در اختیار آنهاست. سرمایه اصلیشان سرمایه مالی مثل پول و زمین و تجهیزات نیست. نیروی انسانیشان غالبا فارغالتحصیلان جدید دانشگاهها است. بیش از 60 تا 70 درصد نیروهایشان دانشگاه دیده هستند. شما این را با بعضی شرکتهای بزرگ و شناختهشده فعلی کشور مقایسه کنید. گاهی تا حدود 40-30 درصد کارکنانشان بیسواد یا کمسواد هستند.
البته شرکتها و موسسات بزرگ همواره نقش مهمی در اقتصاد خواهند داشت. شرکتهای دانشبنیان هم بهعنوان رقیب و هم بهعنوان الگو باعث میشوند که بتدریج دانش در پیکره شرکتهای بزرگ نفوذ کند و طعم و عطر دانش در عملکرد و محصولاتشان دیده شود.
چرا باید بنگاههای اقتصادی را به دانشبنیان شدن تشویق کرد. آیا بهتر نیست بگذاریم دانشگاه علم تولید کند و صاحبان کسب و کار ثروت تولید کنند و مثل سابق خودشان مشتری دانش تولید شده در مراکز علمی باشند؟
شرکت دانشبنیان یعنی شرکتی که با استفاده از دانش و فناوری جدید که حاصل پژوهش دانشگاهها و مراکز پژوهشی است کالا و خدمات تولید میکند. پس مشتری دانش تولید شده است. در حالی که اقتصاد سنتی نیاز کمتری به دانش و فناوری جدید احساس میکند. در اقتصاد دیگر روی آن پاشنه همیشگی نمیچرخد. اولین مساله رقابت جهانی است که امروز به سمت محصولات دانشی حرکت میکند، اگر بخواهیم سهم قابل قبولی از بازار دنیا را در آینده داشته باشیم، باید محصولات دانشی ارائه کنیم. اگر بخواهیم مواد خام و مواد اولیه یا محصولات باارزش افزوده کم را به دنیا عرضه کنیم هزینه خدمات (حمل و نقل و مبادلات) بیش از ارزش افزودهای خواهد شد که تولید کرده و این برای ما صرف نمیکند، اما وقتی شما محصول و خدمات دانشی تولید کردید ارزش افزودهاش فوقالعاده است. نسبت به سرمایه مادیای که گذاشتید فوقالعاده است. اگر ما وارد این عرصه نشویم از بازار کالا و خدمات دنیا تقریبا حذف خواهیم شد.
مساله دوم، شکل اشتغال در کشور است که باید متناسب با نیروی ورودی به بازار کار باشد. الان مهمترین معضل اشتغال کشور فارغالتحصیلان دانشگاهی است. ما بیش از چهار میلیون دانشجو داریم. تخمین میزنم که در سال بیش از 500 هزار فارغالتحصیل دانشگاهی داریم. بیشترین درصد بیکاری در کشور مربوط به همینهاست. باید برای اینها شغل ایجاد کنیم. برای نیرویی با این حجم و با این توانایی و دانایی باید کار ایجاد کنیم، کاری که با تخصص، اطلاعات و معلوماتش تناسب داشته باشد. چون اینها فارغالتحصیل دانشگاهی هستند باید در تولید کالا و خدماتی مشغول شوند که دانشی باشد.
انتظار نداریم همه اینها کارشناسان عالی یا مدیران برجسته شوند. البته عدهای از آنها خواهند شد. اما اکثر آنها باید نیروی معمول موسسات اقتصادی بشوند. موسساتی که نیروی معمولیشان فارغالتحصیل دانشگاهی باشند در درجه اول شرکتهای دانشبنیان هستند. در حالی که در شرکتهای غیردانشبنیان نیروی معمولیشان کارگران هستند که معمولا تحصیلات دانشگاهی ندارند. همه فارغالتحصیلان دانشگاهی که نمیتوانند کارمند دولت شوند. وقتی شرکتهای دانشبنیان را براساس مصوبات قانونی خوبی که منتظر اجراست توسعه بدهیم معضل اشتغال فارغالتحصیلان کاهش خواهد یافت. ما از طرحهای اشتغالزایی گذشته باید عبرت بگیریم. طرح اشتغالزایی دولت هشتم و بنگاههای زودبازده دولت نهم، طرحهای بزرگی بود و منابع زیادی به آنها اختصاص داده شد. اما روی فارغالتحصیلان دانشگاهی که مساله اصلی بیکاری است متمرکز نشدند. متوجه شرکتهای دانشبنیان نشدند پس نتوانستند این معضل را حل کنند. با وجود این که دولتها منابع خوبی را به آنها اختصاص دادند و این منابع توزیع شد، اما به هدف اشتغالزایی موثری نرسید.
بنابراین هم از نظر بازار بینالمللی و هم از نظر حل بزرگترین مشکل داخلی کشور که مشکل اشتغال است احتیاج داریم که بهسرعت شرکتهای دانشبنیان را گسترش دهیم و شرکتهای سنتی را نیز کمک کنیم تا در این مسیر قدم بگذارند.
اما وقتی مثل شما در جایگاهی باشیم که بخواهیم نگاه کلان به موضوع داشته باشیم، یعنی جامعه را پیکره واحدی از گردش اقتصادی و رشد و تعالی علمی، فرهنگی و بلوغ سیاسی ببینیم، این شرکتها خیلی تکبعدی به نظر میرسند و به علت ماهیت دانشی بودنشان بتدریج به یک جزیره تبدیل خواهند شد که فقط به فکر تولید ثروت از دانش هستند.
شرکتهای دانشبنیان به دلیل ارزش افزوده فراوانی که در خدمات و کالاهایشان دارند از یک طرف موجب رونق اقتصادی میشوند و از طرف دیگر زمانی که این کالاها و خدمات صادر میشود نگاه مثبت جهانی را برای کشور به ارمغان میآورد و به نوعی امنیت ملی را تامین میکند. از آن طرف اگر به افراد به چشم جمعیت حقیقی کشور و به شرکتها به چشم جمعیت حقوقی کشور نگاه کنیم میشود گفت چگالی جمعیت حقوقی بافرهنگ کشور افزایش مییابد و این به نوعی روی فرهنگ کل جامعه تاثیر میگذارد. در نهایت کل این ماجرا میتواند الهامبخش شود. یعنی وقتی مردم در ایران و جهان از این کالاها استفاده میکنند، در واقع محصولات دانشبنیان به سفیران فرهنگی تبدیل میشوند که نگاه خاص ایرانی اسلامی ما به زندگی را به اقصی نقاط جهان صادر میکنند. در واقع کارکرد فرهنگی و سیاسی این شرکتها مثل کارکرد اقتصادی آنها قابل توجه است.
این شرکتها از نظر تشکیلاتی و مدیریتی فرهنگ خاص خودشان را دارند. چون اکثر نیروهای این شرکتها تحصیلکرده هستند، بنابراین سلسلهمراتب عمودی طولانی ندارند. یعنی کارکنان زیر نظر روسای متوالی نیستند، این شرکتها ساختار افقی دارند، فاصله بین کارکنان و مدیران عالی فاصله کمی است. مشورت و ابراز نظر در میان کارکنان و ارائه پیشنهاد بین آنها و تصمیمگیریهای جمعی زیاد است. تصمیمات اساسی معمولا با اجماع و اتفاقنظر مجموعه کارکنان اتخاذ میشود و با افزایش جمعیت این قبیل شرکتها این فرهنگ به صورت طبیعی در جامعه نهادینه میشود. کارکنان این شرکتها باانگیزه فوقالعادهای کار میکنند. این طور نیست که هر کس کاری انجام دهد، حقوقی را بگیرد و برود. افراد نوعی دلبستگی و وفاداری به شرکت دارند. این از آنجا ناشی میشود که روی محصول و خدمات جدیدی کار میکنند که ایده و طرح آن را معمولا خودشان خلق کردهاند و لذا نسبت به کار خود و محصول فعالیت خود دلبستگی دارند. ثروت تنها هدف این شرکتها نیست. البته به تولید ثروت علاقهمندند و این علاقهمندی درست است، اما دلبستگی بیشتری به حاصل کار خود دارند. بحث دیگر فرهنگ خاص است. این شرکتها در هر کشوری رنگ و بویی دارند مثلا شرکتهای دانشبنیان آمریکایی برای خودشان فرهنگ خاصی درست کردهاند. این فرهنگ با فرهنگ شرکتهای قدیمی و بزرگ این کشور تفاوت دارد. مثلا فرهنگ شرکت مایکروسافت یا Del با فرهنگ شرکت جنرال الکتریک یا IBM تفاوت دارد. شرکتهای دانشبنیان در ژاپن هم فرهنگ خاص خود را دارند که متاثر از سنتهای آنهاست. وفاداری و دلبستگی به شرکت دارند. شرکت را خانه خود میدانند.
در ایران نیز باید چنین باشد. وقتی شرکت دانشبنیان ایرانی با شرکت خارجی وارد مذاکره و معامله میشود باید طعم و بوی اسلامی و ایرانی بودن خودش را داشته باشد این طعم و بو در آرایش داخلی شرکت، در نوع لباس پوشیدن، در نوع رفتار و قول و قرار باید منعکس شود. این همان سبک کسب و کار است که به عنوان بخشی از سبک زندگی بومی ما به دنیا ارائه میشود. این کمک میکند که شرکتها شخصیت ممتازی پیدا کنند که در دنیا هم پذیرفته شده است که یک شرکت دانشبنیان فرهنگ خاص خودش را ارائه کند. اگر این فرهنگ را نداشته باشد برایش نقطه ضعف است.
این شاید به تعبیری بازگشت به گذشتههای دور ایران داشته باشد که تجار ایرانی، فرهنگ اسلامی ـ ایرانی را در آسیای جنوب شرقی منتشر کردند. وقتی شما به غرب چین، مالزی و اندونزی میروید آثار ایرانی را که از این طریق سرایت کرده میبینید. امروز هم اگر این شرکتها به تعداد زیاد و موفق و با فرهنگ اسلامی ـ ایرانی در دنیا کار خودشان را توسعه دهند این شاید تبدیل به موج جدیدی بشود که در کنار نقش اقتصادی، نوعی نقش فرهنگسازی هم داشته باشند. من عمیقا اعتقاد دارم شرکتهای دانشبنیان میتوانند سفیران فرهیخته این مملکت در اقصی نقاط جهان باشند.
با این همه مسئولیت که برای شرکتهای دانشبنیان ایرانی دیده شده، آیا حمایت از آنها نباید به بخشی از الگوی پیشرفت و فرهنگ مملکتداری ایران تبدیل شود؟
این شرکتها در ایران نوپا هستند. بعد از این که دورههای تحصیلات تکمیلی تاسیس شد و دانشجویان تحصیلات تکمیلی زیاد شدند کار و پژوهش در موسسات پژوهشی ازجمله دانشگاهها رونق گرفت، شرکتها بتدریج رو به رشد رفتند. تخمین زده میشود چیزی حدود 6000 شرکت از این نوع هماینک در کشور وجود دارند که 2000 شرکت در پارکهای علم و فناوری و بقیه در سراسر کشور پراکندهاند. به دلیل این که شرکتها نوپا هستند و روی محصولات دانشی کار میکنند، کارشان از نظر اقتصادی ریسک بالایی دارد. این شرکتها برخلاف موسسات اقتصادی سنتی نهتنها باید محصول جدید خلق کنند بلکه باید خودشان هم برای آن محصول خاص بازار مناسبی را توسعه دهند. محصولاتی که این شرکتها تولید میکنند غالبا محصولات جدید است. پژوهشی شده و این شرکتها از نتایج آن پژوهش استفاده کردهاند و قرار است کالای جدیدی بسازند که شاید مردم اصلا به آن فکر هم نمیکردند. مثل کامپیوترهای شخصی که وقتی تولید و عرضه شدند کسی اصلا به آنها در زندگی روزانه خود احساس نیاز نمیکرد ولی امروز بدون آنها زندگی نمیگذرد. لذا کار این شرکتها ریسک بالایی دارد. بنابراین باید نسبت به بقیه بازیگران اقتصادی، حمایت بیشتری از اینها بشود.
بر همین اساس سال 1387 که از سوی رهبر انقلاب سال نوآوری و شکوفایی نامیده شده بود، لایحهای تحت عنوان لایحه حمایت از شرکتهای دانشبنیان و تجاریسازی اختراعات و نوآوریها ارائه شد که نکته جالبش این است که این کار با کمک خود شرکتها انجام شد. شرکتهای موفقتری که آن موقع وجود داشتند در معاونت علمی و فناوری وقت جمع شدند. از آنها نظرخواهی و مشکلات و مطالباتشان معلوم شد و در نهایت به صورت یک لایحه در اختیار دولت قرار گرفت. دولت آن را تصویب کرد، به مجلس رفت در مجلس با اصلاحاتی بخش عمدهای از پیشنهادها به تصویب رسید. ما الان این قانون را در اختیار داریم که قانون مترقی و خوبی است. زمانی که پیشنویس این قانون تهیه میشد از شرکتها خواستیم که پیشنهادهای بزرگ و حتی غیرمعمول در فضای کشور را مطرح کنند. این قانون که در آن تسهیلات بسیاری برای شرکتهای دانشبنیان دیده شده در کشور وجود دارد. اجرایی شدن این قانون احتیاج به تصمیم دولت و مدیران اجرایی دارد؛ تصمیمی که لازم است هرچه زودتر اتخاذ شود.
منظور شما موضوع تصویب آییننامه اجرایی حمایت از شرکتهای دانشبنیان است که گویا مدتهاست معطل مانده است؟
بله، در این قانون که سال 89 تصویب شد مقرر شده که باید آئیننامه اجرایی آن سه ماه بعد از تصویب قانون به تصویب دولت برسد. مسئولان ذیربط پیشنویس آئیننامه را تهیه کردهاند که منتظر تصویب دولت است. هیات امنای صندوق نوآوری و شکوفایی که بخش مهمی از این قانون است، تشکیل شده و هیات عامل آن تعیین شده، اما برای این که عملا وارد کار شود، غیر از آییننامه اجرایی، منابعی که در قانون پیشبینی شده هم باید تخصیص داده شود.
در مجموعه قوانینی که اشاره کردید، چه تمهیداتی اندیشیده شده تا حمایت از شرکتهای دانشبنیان تبدیل نشود به ابزاری برای کسانی که برای سوءاستفاده خودشان را دانشبنیان جا خواهند زد؟
خوشبختانه این شرکتها نوعی تضمین ذاتی دارند. برای این که کمکهایی که به آنها میشود هرز نرود. این تضمین در طرحهای اشتغالزایی قبلی وجود نداشت. مثلا در طرح راهاندازی بنگاههای زودبازده که ما هنوز گزارش مدون از عملکردش ندیدهایم نمیدانیم تسهیلاتی که پرداخت شد و هزاران میلیارد تومان بود تا چه اندازه درست هزینه شد و نتایج درست به بار آورد. ازجمله این که آیا در اشتغال نیروی کار موثر واقع شد و آمار بیکاری را پایین آورد یا نه؟
در مورد شرکتهای دانشبنیان نوعی تضمین داخلی وجود دارد که وقتی منابع به آنها داده میشود آن را در جای خودش هزینه کنند، چرا؟ چون همان طور که گفتم پول درآوردن تنها هدف اینها نیست. هدف و انگیزه شرکت دانشبنیان آوردن یک محصول نو به بازار است که سابقه این محصول غالبا در ذهن و زندگی شاغلینش وجود دارد. یعنی نیروهای غالبا جوانی که دور هم جمع میشوند و یک شرکت را تأسیس میکنند آرمان و ایدهای دارند که پول درآوردن بخشی از آن است. بنابراین عمدتا ارضا نمیشوند که مثلا تسهیلاتی را که صندوق نوآوری و شکوفایی به آنها میدهد تبدیل به ارز و سکه کنند و از راه غیرتولید درآمد زیادی کسب کنند. اینها خوشحال خواهند شد که با سختی و دشواری کالا و خدمات جدید و دانش محورشان را به بازار عرضه کنند ولو اینکه سود آن کمتر از خواباندن پول در بانک و گرفتن سود آن بدون هیچ تلاشی باشد.
ذات اینها اینطور است. در حالی که در همه بنگاههای اقتصادی چنین نیست. وقتی یک بنگاه اقتصادی در رسیدن به هدف اولیه خود به موانع برخورد میکند ممکن است سرمایه خود را در جای دیگری بگذارد و سودش را ببرد. این یعنی انحراف از هدف. احتمال این کار در شرکتهای دانشبنیان به لحاظ ویژگی نیروهایی که در آن مشغول کار میشوند، کمتر است.
البته ممکن است شرکتهای بدلی تاسیس شوند که نیروهای پرانگیزه برای ورود در بازار نوآوریها در آن نباشند، عدهای فقط برای اینکه از امکانات و تسهیلات مربوط استفاده کنند به اسم شرکت دانشبنیان ولی در واقع برای منظور دیگری دورهمجمع شوند. من این خطر را منتفی نمیدانم. همین که قانون تصویبشده و روی کاغذ گفتهشده که منابعی وجود دارد، ممکن است این خطر پیش بیاید، باید از آن پیشگیری کرد. پیشگیریاش به مقدار زیادی دست مدیرانی است که صندوق نوآوری و شکوفایی را اداره میکنند و همینطور به نظارتی وابسته است که خود شرکتها بر ساز و کار ارائه تسهیلات و ارزیابی نتایج کار صندوق و اجرای قانون اعمال میکنند. حتما باید به سلامت کار توجه کرد تا خدای نکرده به انحراف نرود.
نقش شرکتهای دانشبنیان در عبور یک جامعه از گلوگاههای اقتصادی، سیاسی، امنیتی و حتی فرهنگی را چگونه میبینید؟
سرمایه اصلی شرکتهای دانشبنیان، منابع مادیشان نیست. سرمایه اصلی اینها سرمایه معنویشان است. این سرمایه چیزی نیست که براحتی، با تحریم یا محدودیتهای فیزیکی، مادی و مالی مورد تهدید قرار بگیرد. مهمترین سرمایه یک شرکت دانشبنیان نیروی انسانیاش، اطلاعات و دانش انباشتهشده در این شرکت است. نوآوری است که خود مدیران و کارکنان این شرکت در تولیدش نقش داشتهاند و درونزاست و وارداتی نیست. لذا کمتر از رقبای سنتی خود با خطر بیرونی مواجه میشود. پس در شرایط موجود کشور و محدودیتهایی که از خارج تحمیل میشود، شرکتهای دانشبنیان یک ابزار خوب برای مقابله با تهدیدها و تحریم و محدودیتهاست. البته مشکلی که وجود خواهد داشت بازار بینالمللی است. شرکتهای دانشبنیان کالا و خدمات دانشی تولید میکنند. بنابراین نمیتوانند فقط متکی به بازار داخلی باشند. اگر فقط به این بازار متکی باشند ممکن است هزینههای تولید آنها جبران نشود چون در ارائه کالا و خدمات جدید، هزینه پژوهش و هزینه مالکیت معنوی نیز جزو هزینههای آنها است. بنابراین باید در بازار وسیعی که طالب کالا و خدمت جدید است وارد شوند. از این رو نمیتوانند بازار بینالمللی را ندیده بگیرند. این بازار با تهدیدهایی نظیر تحریم مواجه است. این یکی از عرصههایی است که دولت باید به میدان بیاید و به صورتی جدی به آنها کمک کند. بخش مهمی از دیپلماسی کشور باید متوجه ایجاد بازار و تسهیلات بازار بینالمللی برای این شرکتها باشد و این راههایی دارد. در همین شرایط تحریم و تهدیدهای بیرونی راههایی وجود دارد که بشود محصولات شرکتهای دانشبنیان را که بسیاری از آنها محصولات نرمافزاری است یعنی کالا و خدماتی است که با یک کلیک موس یا فشردن دکمهای روی صفحه کلید منتقل میشود در اختیار مصرفکننده قرار دارد. محصولات دانشبنیان دارای حجم عظیمی نیست که کشتیهای بزرگی آنها را بار کند و با مشکلات زیاد به مصرفکنندهای در آن سوی دنیا برساند. اینها معمولا خدمات نرم است، کالاهای کمحجم است. کالاهایی است که ارزش افزوده فوقالعاده دارد ولی اندازه بزرگی ندارد. لذا مبادلهاش از این جهت راحتتر است، اما دیپلماسی عمومی کشور باید به گونهای باشد که راه را برای فعالیت تجاری این قبیل شرکتها باز کند. بسیاری از کشورهای دنیا هستند که به این خدمات و کالاها احتیاج دارند و به صورت کامل هم در مدار سلطه جهانی که امروز به مقابله با جمهوری اسلامی میپردازد قرار ندارند. دنیا بزرگتر از آن است که بشود همه بازارهای آن را به روی یک کشور بست. اگر کالایی باکیفیت و با قیمت مناسب و مبتنی بر دانش و فناوری روز دنیا ارائه شود، میتوان آن را در دنیا ارائه کرد و مشتریهای خوبی برایش پیدا کرد. البته ناگفته پیداست که این کار به هوشمندی، برنامهریزی، تعامل و تلاش جدی نیاز دارد.
شما ایدهپرداز تفکر شرکتهای دانشبنیان بودید و در جریان تصویب تمام قوانین و مصوبات آن بودهاید. الان در جای بالاتری ایستادهاید و قرار است الگوی پیشرفت را ارائه دهید. با گوشهچشمی به گذشته و نگاهی به آینده، چه حرفی برای زدن دارید. چه اتفاقاتی افتاده، چه اتفاقاتی باید میافتاد که عملی نشده و چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟
من به آینده این شرکتها در ایران بسیار امیدوار هستم. فکر میکنم نسل جدیدی که امروز در مراکز علمی ما تربیت میشود، خیلی بیشتر از قبل با ادبیات شرکتهای دانشبنیان و اقتصاد دانشی آشنا میشوند. این موضوع به طور رسمی در کلاس و دانشگاه اتفاق نمیافتد بلکه فرهنگ کسب و کار دانشبنیان بتدریج به فرهنگ غالب دانشگاهیان ما تبدیل میشود. این اتفاق بزرگ از طریق فضای مجازی، از طریق مبادلات و گفتوگوهایی که دانشجویان با هم دارند، اتفاق افتاده است. از طریق دوستان و همکلاسیهای سابقشان که در شرکتهای دانشبنیان کارهای خوب و زیبایی انجام میدهند با این فضا آشنا میشوند. حالا دیگر کمتر دانشجویی به فکر استخدام در یک سازمان دولتی و کسب یک آبباریکه مادامالعمر است. مسیر اصلی اشتغال این نیروها بتدریج همین شرکتها است. بسیار امیدوارم که با کمک خود این جوانها و با تلاشی که شرکتهای پیشگام دانشبنیان انجام میدهند، بتوانیم در میان مدت به وضعی برسیم که تاسیس این شرکتها و فعالیت موفقشان به صورت یک راه کوبیده و یک مسیر شناخته شده در بیاید. امروز هنوز این طور نشده. اگر کسی بخواهد در کشور، آپارتمان سازی کند یک مسیر کوبیده شده پیشرو دارد، معلوم است که باید زمین تهیه کند، نقشه تهیه کند، مصالح تهیه کند و ساز و کار شکل دهد. تمام کسانی که علاقهمند به انجام این کار هستند براحتی آن را یاد گرفتهاند. کسی که سرمایهای دارد میخواهد وارد آپارتمانسازی شود امروز براحتی وارد میشود و این کار میکند. در حالی که 30 سال قبل این طور نبود. در خیلی کشورهای دنیا هنوز هم این کار به این راحتی نیست و به همین دلیل از نیرو و شرکت ایرانی میخواهند برایشان آپارتمان بسازد. چون همین سازوکارها را بلد نیستند.
اما در مورد شرکتهای دانشبنیان هنوز این طور نیست. مسیر هنوز هموار نیست. یک شرکت مالکیت معنوی و سرمایه اولیهاش را از کجا باید بیاورد؟ چگونه از تسهیلات قانونی استفاده کند؟ این تسهیلات هنوز به صورت سهل و ساده در اختیار قرار نمیگیرد. اگر شرکت با موانع مواجه شد، اگر به مرحله ورشکستگی رسید تکلیف چیست؟ اینها هنوز در عمل مبهم است، اما من امیدوارم که با همت فارغالتحصیلان جدید و با کمکی که شرکتهای پیشتاز دانشبنیان در انتقال تجارب و عبرتهای خود میتوانند بکنند، این مسیر باز شود، راه کوبیده شود و هر کس که میخواهد در ارتباط با این شرکتها مشغول کار شود بداند که مراحل چیست. روش کار چگونه است. نه این که روی کاغذ باشد بلکه در عمل مشخص باشد.
اگر مسیر کسب و کار دانشبنیان روشن شود شما میبینید هزار هزار شرکت دانشی راه میافتد و در اقتصاد غوغا میشود. اینها بخش بزرگی از اقتصاد را به خود اختصاص خواهند داد. ما انتظار داریم دولت و مجلس و دستگاههای ذیربط هم کمک کنند و در درجه اول موانع را از پیش پا بردارند. باید رفع این موانع و بازکردن راه برای آنها جزو دستور کار اصلی دولت و مجلس قرار گیرد. طرحهای ملی اشتغالزایی باید توجه زیادی به این شرکتها بکند. تشکلهای صنفی آنها شکل بگیرد و به رسمیت شناخته شود. بورس خاص آنها راه بیفتد. شرکتهای دانشبنیان موفق باید بیشتر از این در رسانهها معرفی شوند. در تعاملات خارجی دولت، این شرکتها باید سهیم شوند. در مراجع مشورتی و تصمیم سازی اقتصادی از نمایندگان آنها باید استفاده شود.
در قانون پیشبینیشده که این شرکتها در محدوده قانونی شهر تهران و شهرهای بزرگ هم میتوانند ایجاد شوند، این امتیاز بزرگی است. اگر این قانون نبود شرکتها باید فقط در فواصل دور از مراکز شهری و دانشگاهی تشکیل میشدند که مشکلاتی را به بار میآورد. در قانون پیشبینیشده که بدون تضمین میشود به این شرکتها تسهیلات اعطا کرد؛ میشود به صورت خطرپذیر به آنها کمک کرد. یعنی اگر منابعی که در اختیارشان قرار میگیرد، از بین برود قابل قبول است. امروز اینها قانون است اما هنوز روی کاغذ است، باید عملیاتی شود. وجود قانون مهم است ولی باید عملی شود. نیروهای جدیدی که به این شرکتها میپیوندند، کمک خود شرکتها و حمایت دولت و کل نظام افق خوبی را پیشرو نشان میدهد. البته کار بسیار دشوار است زیرا پیریزی یک اقتصاد جدید است اما امیدواریم کار انجام شود.
با این افق دیدی که شما نشانمان دادید تکلیف شرکتها و موسسات خصوصی سنتی چه میشود؟
در اینجا فرصت نشد تا در مورد دانشیشدن شرکتهای سنتی بزرگ صحبت کنیم. ببینید میگوییم دانشیشدن شرکتهای سنتی و این یعنی آینده متعلق به شرکتهایی است که دانش را وارد جریان کسب و کارخود بنمایند. حمایت از شرکتهای دانشبنیان به معنی بیتوجهی به شرکتهای سنتی نیست. راههایی وجود دارد که این شرکتها هم دانشی شوند که خود بحث دیگری را میطلبد، اما نباید شرکتهای دانشبنیان در تقابل با اقتصاد سنتی قرار گیرند بلکه باید فرهنگی حاکم شود تا بتدریج شرکتهای دانشی پیشرو اقتصاد کشور شوند و شرکتهای سنتی و بزرگ ما که سالها کماکان بخش بزرگی از اقتصاد را تشکیل خواهند داد، به سمت دانشیشدن بیایند و کالا و خدمات جدید مبتنی بر دانش و فناوری نو عرضه کنند. ساماندهی نحوه ارتباط و همکاری این دو نوع شرکت ضروری است. این همکاری میتواند شرکتهای سنتی را دانشیتر کند و منابع مالی و بازار را برای شرکتهای دانشبنیان قابل دسترسی کند. شرکتهای دانشبنیان بیشتر از دل دانشگاهها متولد میشوند، اما میتوانند در کنار شرکتهای بزرگ هم ایجاد شوند و رشد پیدا کنند. شرکتهای دانشبنیان ایرانی در هر حال در افق اقتصاد جهانی، با فرهنگ و محصولات و بازار مخصوص به خود طلوع خواهند کرد.
جام جم آنلاین:شهرام یزدانپناه / گروه دانش