تاریخ انتشار : ۰۸ مهر ۱۳۹۲ - ۰۶:۱۱  ، 
کد خبر : ۲۶۱۰۱۵
پس از يازده سپتامبر

مسائل هسته‌اي؛ روندهاي نوپديد و فراروي*

برونوتر تراس برگردان: امين روان‌بُد مقدمه: اين مقاله را سوداي آن است تا تأثير يازده سپتامبر و جنگ عليه تروريسم را بر مناظره كنوني هسته‌اي مورد بررسي قرار دهد. در قسمت اول به بررسي تأثير بر تروريسم هسته‌اي مي‌پردازد و سه سناريوي 1- دستيابي بازيگر غير دولتي به سلاح هسته‌اي، 2- حمله عليه تأسيسات هسته‌اي، و 3- انفجار «بمب كثيف» را در اين زمينه مطرح مي‌كند. پس آن‌گاه در مبحث انرژي هسته‌اي به تناقض امنيتي كشورهاي صنعتي اشاره مي‌كند كه در آن كشورهايي كه كالاي لازم براي رشد كشورهاي صنعتي تهيه مي‌كنند، خود محل پرورش تروريسم هستند. در مبحث سياستهاي كنترل هسته‌اي به تأثير بر امنيت كلاهكهاي هسته‌اي و مواد هسته‌اي مي‌پردازد. سپس تأثير حادثه يازده سپتامبر را بر گسترش هسته‌اي، سياستهاي بازدارندگي هسته‌اي غرب و رقابتهاي هسته‌اي را مورد مداقه قرار مي‌دهد. نويسنده در پايان نتيجه مي‌گيرد كه يازده سپتامبر 2001، ماهيت مناظره هسته‌اي را به طور جدي دچار تغيير نكرده است و گاهي تأثيرات ضد و نقيضي بر سياستهاي هسته‌اي و روندهاي در حال ظهور آن بر جاي گذاشته است. نويسنده معتقد است در حاليكه واژه «هسته‌اي» را به وفور مي‌توان در گفتمان امنيتي پس از يازده سپتامبر مشاهده كرد، اما ايالات متحده و متحدانش ديگر احتمال استفاده از سلاحهاي هسته‌اي را كانون سياستهاي امنيتي خود نمي‌دانند و براي نخستين بار پس از سال 1945، بازندگي هسته‌اي ديگر با بنيادهاي امنيت غرب پيوندي جدي ندارد.

1- مسائل هسته‌اي پس از يازده سپتامبر

وقايع يازده سپتامبر و جنگ عليه تروريسم چه تأثيري بر مناظره‌ي هسته‌اي زمان حاضر داشته است؟ اين مقاله معتقد است اگرچه اين وقايع، مناظرات هسته‌اي را كاملاً دچار تغيير نكرده است اما بر تمام مسائل سياستگذاري هسته‌اي تأثيرگذار بوده است. درجه‌ي اين تأثير با توجه به موضوع متفاوت بوده است. وقايع يازده سپتامبر، جنگ افغانستان، خطر آنتراكس و جنگ مداوم عليه ترور و بحران عراق بر خطرات تروريسم هسته‌اي به اشكال گوناگون تأكيد كرده است. اين وقايع بر مناظره‌ي انرژي هسته‌اي به طرق گوناگون اثر داشته و سبب شده است تا صنعت هسته‌اي به تجديد نظر در اقدامات امنيتي بپردازد و طيف حملات عليه نيروگاه‌ها را گسترده‌تر بداند.

اين وقايع، وابستگي بيش از حد كشورهاي صنعتي به نفت مناطق بي‌ثبات را مورد سؤال قرار مي‌دهد؛ مناطقي كه ظاهراً محل پرورش تروريسم هستند. اين وقايع با افزايش خطر دسترسي رژيمهاي ياغي يا بازيگران غير دولتي به سلاحهاي هسته‌اي يا مواد شكافت‌پذير، وضعيت عدم تكثير سلاحهاي هسته‌اي و كنترل تسليحات را دگرگون ساخته است و سؤالاتي جدي در مورد معنا و كارايي بازدارندگي مطرح كرده است.

2- تأثير بر خطر تروريسم هسته‌اي

از اواخر دهه‌ي 80، شمار فزاينده‌اي از گروه‌ها به انجام اقداماتي تمايل نشان دادند كه تلفات بسيار بر جاي مي‌گذاشت و از قالب سنتي تروريسم به عنوان شكل نهايي «چانه‌زني سياسي» خارج شدند. انفجار مركز تجارت جهاني براي اولين بار نشان داد كه آنها در كشتن هزاران تن از مردم هيچ ترديدي به خود راه نمي‌دهند و بدين ترتيب بر پيش‌بينيهايي كه از سالهاي 98 ـ 1997 در مورد «تروريسم فاجعه‌بار» مي‌شد، صحّه گذاردند. اين مسئله بيم از امكان هسته‌اي شدن تروريسم را افزايش داده است.

بدين ترتيب بيم از تروريسم هسته‌اي كه قدمتي قابل توجه دارد، بار ديگر احيا شد. در اكتبر 2001، رياست جمهوري بوش به گروه امنيت ملي خود دستور داد تا «تهديد هسته‌اي را بر ديگر تهديدات اولويت دهند.»(1) ظاهراً حس‌گرهاي فني جديدي در طول مرزهاي ايالات متحده و در نقاط حساس نصب شده است.

با اين حال، تروريسم هسته‌اي اصطلاحي است كه بسياري از سناريوهاي احتمالي گوناگون و تبعات متنوع آنها را در بر مي‌گيرد.(2) نخست: اولين سناريو حاكي از اين است كه يك بازيگر غير دولتي به سلاحهاي هسته‌اي عملياتي دست يابد و ميل و توانايي منفجر كردن آنها در يك شهر غربي را داشته باشد (سناريوي «حاصل جمع بيم از تروريسم هسته‌اي»). احتمال به وقوع پيوستن اين سناريو ضعيف ارزيابي مي‌شود. دو ديگر: دومين سناريو، حمله به تأسيسات هسته‌اي است. تأسيسات هسته‌اي نظامي و غير نظامي در جهان، تحت هنجارهاي امنيتي و ايمني خاصي حفاظت مي‌شوند كه بسيار فراتر از اقداماتي است كه در مورد ديگر صنايع (مانند صنايع شيميايي و صنعت گاز) به كار گرفته مي‌شود. تحليل‌گران برآورد مي‌كنند كه حمله‌ي مؤثر به يك نيروگاه هسته‌اي با مشكلات فراواني روبه‌رو است البته اگر «حمله‌ي دقيق» يا خرابكاري سازمان يافته از درون را به حساب نياوريم؛ با اين وجود حتي خرابكاري و حمله‌ي دقيق نيز بسيار سخت و طاقت‌فرساست. به هر حال، ترس از «حمله‌ي بعدي» تأثيري جدي بر صنعت هسته‌اي داشته است.(3) حملات يازده سپتامبر سبب شد تا در بيشتر كشورهايي كه از طريق هسته‌اي برق توليد مي‌كنند، تدابير امنيتي مورد تجديد نظر قرار گيرند. شواهد اوليه‌اي كه نشان مي‌داد «هواپيماي سقوط كرده‌ي چهارم» در پنسيلوانيا به مقصد نيروگاه تري مايل آيلند (Three Mile Island) در حركت بوده است، آگاهي عمومي از مسئله و حساسيت سياسي نسبت به آن را افزايش داد.

بسياري از تأسيسات مهار راكتور، آمادگي يك برخورد مستقيم را ندارند و در اين زمينه، استخرهاي سوخت مصرف شده بسيار آسيب‌پذيرترند.(4) در برخي از كشورها (فرانسه و مجارستان) كمي پس از يازده سپتامبر، اقداماتي فوق‌العاده انجام گرفت، از جمله استقرار دفاع هوايي در نزديكي تأسيسات حساس هسته‌اي. بسياري از متخصصان معتقدند كه دفاع هوايي در زمينه‌ي كاهش خطر خيلي سودمند نيست. شكي نيست كه جهت حمله به هواپيمايي كه در آخرين لحظه تغيير مسير داده است، اجازه‌ي سياسي لازم است و زمان اخذ اين اجازه بايد موجود باشد و از طرف ديگر دفاع هوايي سرزميني در برخي از كشورها (از جمله روسيه) به شدت كاهش يافته است. اما چنين اقداماتي تأثير رواني مثبتي بر مردم ندارد. پس آن‌گاه: سومين سناريو انفجار يك «بمب كثيف» است كه به جهت تسهيل و سادگي نسبي انجام اين كار، خطرناكترين سناريو محسوب مي‌شود. در نوامبر 1995، شورشيان چچني يك وسيله راديولوژيكي دست‌ساز را (با استفاده از سسيوم ـ 137) در پارك اسماعيل‌اُف مسكو كار گذاشتند كه نمونه‌اي ساده از اين سناريو مي‌باشد. اما اين وسايل دست‌ساز خيلي قوي نيستند چرا كه انفجار، مواد هسته‌اي چسبنده به بمب را بخار مي‌كند يا بيش از حد پراكنده مي‌سازد. بدين ترتيب «جذابيت» اين كار تا حدي محدود است: با در نظر گرفتن هزينه و نتيجه‌ي كار، شيوه‌هاي سنتي تروريستي از قبيل انفجارهاي هم‌زمان در مناطق شلوغ و پر ازدهام (مثل انفجارهاي بالي در اكتبر 2002) با اقبال بيشتري مواجه مي‌شوند.

آيا اين بحثها بدين معناست كه در مورد تروريسم هسته‌اي بيش از حد تبليغات شده است؟ احتمالاً نه. بيم از آنتراكس در پاييز 2001 كه حتي در فقدان تهديدات عيني در خارج ايالات متحده بسياري از ملتهاي غربي را نگران ساخت ـ (صرف نظر از وقايع غير مرتبطي چون حملات تك تيرانداز واشنگتن در سال 2002) ـ نشان داد كه جوامع صنعتي تا چه حد در برابر يك حمله با مقياس كوچك اما با استفاده از وسائل غير متعارف آسيب‌پذيرند. بنابراين هر گروه تروريستي كه تمايل داشته باشد و بتواند در مبارزه با غرب از آستانه‌ي ديگري استفاده كند، امكان استفاده از سلاح هسته‌اي را كنار نخواهد گذاشت.

در مورد تمايل گروه القاعده به «هسته‌اي شدن» مناظرات مختلفي مطرح شده(5) و شواهدي وجود دارد كه نشان مي‌دهد اين مسئله يكي از گزينه‌هاي اين گروه محسوب مي‌شده است.(6) ظاهراً اين سازمان در اوايل دهه‌ي 90، جستجوي خود را در بازار سياه كالاهاي هسته‌اي آغاز كرده است و اسامه بن‌لادن علاقه خود به سلاح هسته‌اي را بارها اعلام كرد از جمله در نوشته‌اي در سال 1998 با عنوان «بمب هسته‌اي اسلام»(7) در اكتبر 2002، سرويس اطلاعاتي ايالات متحده گزارش داد كه القاعده حمله به يك مركز هسته‌اي را به عنوان «گام بعدي» در نظر گرفته است.(8) رشد احتمالي شمار نيروگاه‌هاي هسته‌اي در آسيا در سالهاي آتي، هدفهاي بالقوه‌ي ديگري پديد مي‌آورد و كنترل بر توليدات داراي راديواكتيويته‌ي پايين مثل استرونتيوم ـ 90 و سسيوم ـ 137 كه در صنعت به كار مي‌روند، تقريباً غير ممكن است.

در سطح ملي، اقداماتي براي كاهش اين خطرات انجام گرفته است. اين اقدامات به اين شرح هستند: افزايش اقدامات فيزيكي امنيتي در تأسيسات هسته‌اي حساس، افزايش شمار و تأثير حس‌گرها در نقاط مرزي و ديگر نقاط حساس، بهبود و ترقي هشدار قبلي نسبت به تهديد تروريستي، ايجاد يك فرهنگ امنيتي مترقي‌تر در تأسيسات علمي و صنعتي با استفاده از مواد هسته‌اي و همچنين تجديد نظر در حمايت از غير نظاميان و تقويت «مديريت نتايج» جهت مقابله با يك رويداد هسته‌اي. اين اقدامات با تلاشهاي بين‌المللي به منظور حفاظت از مواد و سلاحهاي هسته‌اي تكميل مي‌شود.

3- تأثير بر مناظره‌ي انرژي هسته‌اي

جداي از نگرانيهاي اوليه‌ي امنيتي، يازده سپتامبر و «جنگ عليه تروريسم» تاكنون مناظره‌ي وسيع‌تري انرژي هسته‌اي را تحت تأثير قرار نداده است. اين مسئله از اثرات بالقوه متضاد اين وقايع ناشي شده است.(9)

از يك طرف، يازده سپتامبر بر يك پارادوكس امنيتي كه كشورهاي صنعتي دهه‌هاست با آن مواجهند، تأكيد مي‌ورزد: كشورهايي كه كالاي لازم را براي رشد غرب تأمين مي‌كنند، كشورهايي هستند كه محل پرورش بي‌رحمانه‌ترين اشكال تروريسم عليه منافع غرب محسوب مي‌شوند. بنابراين، مسئله «سرمايه‌گذاري دوباره» در نيروي هسته‌اي كه از اواخر دهه‌ي 90 در اروپا و ايالات متحده مطرح شد، بار ديگر با اين بحران تقويت گرديد.

از طرف ديگر، جذابيت تأسيسات هسته‌اي به عنوان اهداف بالقوه و هزينه‌هاي ناشي از افزايش تدابير امنيتي در مواجهه با نگرانيهاي فزاينده‌ي عمومي، ممكن است برق و الكتريسيته‌ي توليدي از تأسيسات هسته‌اي را از گذشته گران‌تر سازد.(10)

رئيس كميته‌ي ناظر بر فعاليتهاي هسته‌اي ايالات متحده (NRC) اذعان داشته است كه «حملات يازده سپتامبر درك جامعه از خطرات را تغيير داد و جامعه اكنون به تهديد هسته‌اي مي‌انديشد.»(11) اندكي پس از حملات، NRC در مورد مقتضيات امنيتي، تجديد نظري همه جانبه انجام داد. اين كميته نظام اقدامات حفاظتي و مشاوره‌اي جديدي در مورد تهديد به وجود آورده است و در مورد «الگوي پايه‌اي تهديد (DBC)» كه اقدامات امنيتي حفاظت از تأسيسات هسته‌اي براساس آن تعريف مي‌شود، تجديد نظر به عمل آورده است.

علي‌رغم تلاشهاي NRC، برخي اين كميته را به جهت ناكامي در مقابله‌ي مناسب با تهديدات سازمان يافته‌ي تروريستي مورد انتقاد قرار مي‌دهند.(12) جنگ عليه تروريسم نيز ممكن است تأثير غير مستقيم گسترده‌تري بر بازار انرژي هسته‌اي بگذارد. دورنماي آتي جريان باثبات و ارزان‌تر نفت كه از نفوذ فزاينده‌ي ايالات متحده در عراق و آسياي مركزي ناشي مي‌شود. ممكن است حركت به سمت انرژي هسته‌اي را كه در اوايل قرن در اروپا و ايالات متحده آغاز شده بود، كندتر سازد.

4- تأثير بر سياستهاي «كنترل هسته‌اي» اثر اندك بر كنترل سنتي تسليحات

كنترل تسليحات هسته‌اي در اثر حوادث يازده سپتامبر و جنگ عليه تروريسم تغيير جدي در خود مشاهده نكرد. در حاشيه مي‌توان گفت كه اين وقايع بر «پارادوكس كنترل تسليحات» كه كامين گري آن را تعريف كرده است، تأكيد مي‌كند؛ پارادوكسي كه مي‌گويد: مسئله هر چه آسان‌تر باشد، اهميت خود را بيشتر از دست مي‌دهد. شرايط جديد همكاري بين مسكو و واشنگتن، مسائل اختلافات‌برانگيز دفاع موشكي را فرو نشاند و سبب شد تا هر دو طرف در مورد اصول كاهش نيروها به توافقات عاجلي دست يابند. (معاهده‌ي كاهش تسليحات استراتژيك). اما اين تحول قبل از يازده سپتامبر نيز در شرف وقوع بود. در هر حال، آشكار است كه روابط هسته‌اي استراتژيك بين روسيه و آمريكا نقش ثبات بخش گذشته‌ي خود را نسبتاً از دست داده است.

5- توجه و تمركز دوباره بر اهداف و وسايل

در حوزه‌ي وسيع‌تري از «كنترل تسليحات هسته‌اي»، يازده سپتامبر مهمترين تأثير را بر مسئله امنيت فيزيكي تسليحات و مواد داشته است كه به طور روزافزون به مشغله‌ي ذهني سياستگذاران غربي تبديل مي‌شود. در حاليكه دولت بوش نسبت به برنامه‌هاي «كاهش تهديد از طريق همكاري» از آغاز خوش‌بين نبود (و تصميم گرفت بودجه‌ي آن را تا 10% كاهش دهد)، اما يازده سپتامبر و جنگ عليه ترور، سياستي معكوس را به دنبال آورد.

اين حمايت فزاينده با متمركز شدن دوباره‌ي تلاشهاي كنترل هسته‌اي بر مسئله حفاظت از تسليحات و مواد همراه شد. اگرچه در اين زمينه از هيچ ابزاري غفلت نشد (حتي از رژيمهاي بين‌المللي كه در نظر اردوگاه جمهوري‌خواه اهميت خود را از دست داده بود)، اما دولت بوش براي اقدام يكجانبه، راه‌حلهاي ويژه و توسل به زور اهميت بيشتري قايل شد: اسلاف وي بيشتر بر موافقتنامه‌هاي چند جانبه، رژيمهاي پايدار و استفاده از ديپلماسي تأكيد مي‌كردند. ايده‌ي استفاده از رژيمها، با اين واقعيت مورد تأييد قرار مي‌گرفت كه بيشتر رژيمها به طور مستقيم با بازيگران غير دولتي سر و كار نداشتند.(13) در زمان كلينتون، اقدامات منع تكثير و گسترش در فهرست ابزار مبارزه با سلاحهاي كشتار جمعي در مرتبه‌ي دوم قرار داشت، در حالي كه در استراتژي امنيت ملي ايالات متحده، منع اشاعه در جهت مبارزه با سلاحهاي كشتار جمعي مرتبه‌ي اول را حايز است. اين استراتژي در دسامبر 2002 انتشار يافت.

همچنين، درسي كه بي‌شك مي‌توان از مسئله‌ي عراق آموخت اين است كه تغيير رژيم مي‌تواند قدرتمندترين و مؤثرترين اقدام منع گسترش هسته‌اي باشد؛ چرا كه اين مسئله با مثالهاي آرژانتين، برزيل و به ويژه آفريقاي جنوبي در گذشته به خوبي به منصه‌ي ظهور رسيد. (اين استدلال بايد محتاطانه مورد استفاده قرار گيرد چرا كه ممكن است انگيزه‌هاي سياسي و فرهنگي منطقه‌اي را جهت هسته‌اي شدن دست كم بگيرد.)

6- امنيت كلاهكهاي هسته‌اي

وقايع سپتامبر و اكتبر 2001، خطرات امنيتي سلاحهاي هسته‌اي در پاكستان را افزايش داد. متخصصان عموماً معتقدند كه رهبري پاكستان به طور سنتي اين مسئله را خيلي جدي دنبال كرده است. به واقع برخي پاكستانيها معتقدند با وجودي كه از آغاز برنامه‌هاي هسته‌اي در سال 1975، تاكنون پاكستان «هشت نخست‌وزير، چهار رئيس‌جمهور، شش رئيس ارتش، چهار بركناري دولت و دو كودتاي نظامي» را به خود ديده است، اما سابقه‌ي كشورشان در زمينه‌ي هسته‌اي، درخشان است.(14) اسلام‌آباد پس از حوادث يازده سپتامبر اقدامات اضافي امنيتي را اجرا كرد: مطبوعات خبر مي‌دهند كه چهل و هشت ساعت پس از حملات يازده سپتامبر، زرادخانه‌ي هسته‌اي به 6 مكان مخفي انتقال يافت و ساختار فرماندهي به منظور كنار گذاشتن عوامل طرفدار طالبان تغيير يافت و نيروهاي ويژه اطراف تأسيسات هسته‌اي استقرار يافتند.(15) اما متخصصان معتقدند كه اقدامات و ترتيبات امنيتي پاكستان بسيار ضعيف‌تر از استانداردهاي غربي است و شايسته است كه ترقي يابد. در محافل كنترل تسليحات و منع گسترش، مناظره‌اي هميشگي وجود داشته است كه يك قدرت هسته‌اي در چارچوب حقوق بين‌المللي (به ويژه ماده‌ي اول معاهده منع گسترش و تكثير هسته‌اي) و قوانين داخلي به چه ميزان مي‌تواند به يك قدرت غير هسته‌اي كمك ارائه كند. پاكستانيها اغلب مي‌گويند كه تقاضاهاي قبلي آنها از ايالات متحده به منظور كمك در زمينه فعاليتهاي هسته‌اي در شده است. اما خود آنها از اين بيم دارند كه كمك ايالات متحده اطلاعات زيادي در مورد تواناييهاي آنان آشكار كند، حتي اگر واشنگتن در نهايت كنترل زرادخانه‌ي آنان را به دست نگيرد.(16)

در نتيجه، پيشنهادات پر از اكراه ايالات متحده پس از يازده سپتامبر براي كمك به پاكستان، با پذيرش پر از بي‌ميلي پاكستان مواجه شده است (در اين زمينه، حساسيتهاي داخلي سياسي مؤثر بوده‌اند.)(17)

بيم از دزدي يا خرابكاري در مورد امنيت زرادخانه‌هاي هسته‌اي در باشگاه رسمي پنج كشور هسته‌اي نيز ايجاد نگراني كرده است. برخي مدعي‌اند كه با توجه به انگيزه‌ها و ابزارهاي گروههاي تروريستي القاعده مانند، حتي امنيت فيزيكي مجتمعهاي تسليحات هسته‌اي ايالات متحده نيز در معرض خطر قرار دارند.(18) طرح ادعايي يك گروه تروريستي مظنون به ارتباط با القاعده مبني براي هدف قرار دادن پايگاه هسته‌اي كلاين بروگل (Kleine Brogel) متعلق به ناتو كه در بلژيك قرار دارد، بر بيم و ترس تحليل‌گران صحه گذارد.(19) مقامات روسي كه مسؤليت امنيت سلاحهاي هسته‌اي را بر عهده دارند، ابراز مي‌دارند كه اقدامات حفاظتي اضافي پس از يازده سپتامبر به معرض اجرا گذاشته شده است؛ اقداماتي از جمله ايجاد واحدهاي نظامي «واكنش سريع».(20)

بنابراين دلايل مناسبي در اختيار است تا بر تلاشها و اقدامات كنترل هسته‌اي در جهت محافظت از خود سلاحها تمركز و توجهي دوباره صورت گيرد. در عين حال بي‌توجهي به ضروريات برچيدن و حذف سلاحهاي نيز مي‌تواند خطرناك باشد چرا كه ذخيره كردن درازمدت، خطرات بيشتري در مورد سرقت يا دستيابي به سلاحها به همراه دارد. به همين دليل، سياستهاي هسته‌اي ايالات متحده و معاهده‌ي مسكو به اين جهت كه در مورد مبارزه با خطر تروريسم هسته‌اي كار اندكي انجام داده‌اند، مورد انتقاد قرار گرفته‌اند.(21)

علاوه بر اين، معاهده‌ي مسكو فرصت لحاظ كردن سلاحهاي غير استراتژيك را در رهنمودهاي اشاره شده در قرارداد 1997 هلسنيكي، را از دست داد. يعني اين‌گونه استدلال مي‌كنند كه شفافيت بيشتر در مورد ذخاير هسته‌اي ممكن است از نظر امنيتي زيان‌بار باشد. با اين همه، سود مشخص ساختن مكان يك انبار هسته‌اي براي يك گروه تروريستي چه مي‌تواند باشد؟ در همين رابطه، خارج ساختن يك دسته‌ي كامل از سلاحها از كنترل كلي تسليحات و مورد تهديد قرار دادن اقدامات كاهشي با ضرورت بزرگتر جلوگيري از دستيابي يك گروه تروريستي به سلاحهاي هسته‌اي، در تضاد است. علاوه بر اين، اتفاقاتي مانند خطر كلاين بروكل ـ اگر تأييد شود ـ اين مسئله را دامن خواهد زد كه از كنترل سلاحهاي غير استراتژيك مدت زماني طولاني است كه غفلت شده است.

7- امنيت مواد هسته‌اي

اگر امكان دستيابي مستقيم تروريستها به يك وسيله‌ي هسته‌اي عملياتي را كنار بگذاريم، مهم‌ترين مانعي كه بر سر راه گروههاي مشتاق ساخت چنان سلاحي وجود دارد، دسترسي به مقدار كافي از مواد شكافت‌پذير است. اگرچه نگراني در مورد امنيت اين مواد مسئله‌اي جهاني است (حدود سه هزار تن اورانيوم غني شده و پلوتونيم در جهان امروز وجود دارد)، متخصصان بر اين نكته توافق دارند كه مراقبت از سوخت راكتورهاي تحقيقاتي در درجه‌ي اول اهميت قرار دارد چرا كه در مورد اين راكتورها اقدامات امنيتي به مانند ديگر انواع راكتورها صورت نمي‌گيرد. در حال حاضر 20 تن اورانيوم غني شده، مورد استفاده در مقاصد صلح‌آميز در جهان وجود دارد (در سال 2001) ـ اين مقدار اگرچه در مقايسه با ذخاير نظامي بسيار اندك است اما گستردگي و آسيب‌پذير بيشتري دارد. شرايط اضطراري حوادث يازده سپتامبر، اقدامات اضطراري از قبيل خارج ساختن سوخت مصرف شده در راكتور تحقيقاتي ونسا (Vinca) در بلگراد را ممكن ساخته است؛ اقدامي كه مي‌توان آن را مدلي از همكاري بين دولتهاي ايالات متحده و روسيه و همچنين همكاري بين دولتها و بخش خصوصي دانست (نان ـ ترنر: (the Nunn-Turner) يا ابتكار تهديد هسته‌اي). طبق نظر آبراهام، وزير انرژي ايالات متحده، 17 مورد ديگر به مانند ونسا (Vinca) وجود دارد كه بايد به آنها توجه كرد.(22)

حوادث يازده سپتامبر اقدامات در سطح چند جانبه را نيز احيا كرده است. ابتكارهاي جديدي مانند ابتكار بسيار مورد استقبال قرار گرفته‌ي «همكاري جهاني براي كاهش تهديد» ايجاد شده‌اند؛ ابتكار مذكور در اجلاس سران گروه هشت در جولاي 2002 در كاناناس كيس مطرح شد. (تنها در روسيه برآيندها حاكي از وجود 850 تا 1150 تن مواد شكافت‌پذير مورد استفاده در مقاصد نظامي مي‌باشد.) آژانس بين‌المللي انرژي اتمي به سختي در تلاش است تا پروتكل الحاقي را به اجرا درآورد و به بررسي كافي بودن كنوانسيون محافظت فيزيكي از مواد هسته‌اي در برابر خطرات تروريستي جديد مي‌پردازد. يك كنوانسيون در مورد تروريسم هسته‌اي در حال حاضر در سازمان ملل مورد بحث قرار گرفته است.

در ميان مدت، دغدغه‌ها در مورد انباشت مواد هسته‌اي مناسب براي ساخت سلاح، ممكن است مذاكرات نافرجام معاهده‌ي منع ساخت مواد شكافت‌پذير را زنده گرداند. با اين حال، شكستن اين بن‌بست در كنفرانس خلع سلاح به يك پيش‌شرط نياز دارد: توجه به نگراني چين (و تا حد كمتري روسيه) در مورد سياستهاي ايالات متحده در مورد ايجاد دفاع استراتژيك كه مي‌تواند استقرار سلاحهاي تهاجمي در فضاي ماوراي جو را در بر گيرد. از شواهد دال بر چنين نتيجه‌اي در اوايل سال 2003 هيچ خبري نبود.

8- تأثير بر پويش گسترش و تكثير هسته‌اي

بحران يازده سپتامبر، بر مسئله‌ي گسترش هسته‌اي اثرات گوناگون داشت. اين بحران به توقف برخي از برنامه‌هاي هسته‌اي منجر شده است اما به دلايلي متفاوت، برخي ديگر را مشروعيت بخشيده است. اين بحران، خطرات بالقوه‌ي گسترش هسته‌اي را برجسته كرده و بر اين خطرات افزوده است.

جنگ عليه تروريسم تا حدي براي مسئله منع گسترش هسته‌اي خوش يمن بوده است. از آنجايي كه يازده سپتامبر، ايده‌ي دستيابي رژيمهاي خودكامه و مخالف غرب به سلاحهاي هسته‌اي و تمايل آنان براي آسيب زدن به منابع غرب را هر چه بيشتر در نظر دولت بوش غير قابل پذيرش ساخت، «جنگ عليه تروريسم» تا حدي به «جنگ عليه تكثير و گسترش هسته‌اي» بدل شده است. رئيس‌جمهوري بوش در سخنراني اتحاديه در ژانويه 2002، سه دولت عراق، كره شمالي و ايران را «محور شرارت» خطاب كرد. يازده سپتامبر به ويژه سبب شد تا ايالات متحده در اينكه خود را براي هميشه از شر سلاحهاي هسته‌اي عراق راحت سازد مصمم‌تر شود. اقدام عليه عراق مي‌تواند هشداري براي ديگر دولتها باشد.(23) استراتژي جديد ايالات متحده در برخورد با سلاحهاي كشتار جمعي، اقدامات ضد گسترش را به «سلاح انتخابي» ايالات متحده تبديل ساخته است. همچنين، تأسيس رژيمهاي «دوست» در افغانستان و عراق، فشار بر دولت ايران را در مسير هسته‌اي شدن كاهش مي‌دهد. با اين حال چه بخواهيم، چه نخواهيم نتيجه‌ي تناقض‌آميز جنگ عليه تروريسم آن است كه به طور غير مستقيم از گسترش هسته‌اي حمايت مي‌كند. اين امر به سه طريق مي‌تواند روي دهد.

اول، سياستهاي ايالات متحده مي‌تواند به غير مشروع‌سازي هنجارهاي منع گسترش و تكثير هسته‌اي كمك كند:

ـ نياز ايالات متحده به حمايت پاكستان در اقدام عليه افغانستان سبب شد تا واشنگتن بيشتر تحريمهاي اعمال شده از زمان آزمايش سلاحها در سال 1998 را لغو كند. از آنجايي كه هند روابط دوستانه با ايالات متحده داشت، چنين مسئله‌اي در مورد هند نيز تكرار شد. اگرچه اين كار در توازن دوباره‌ي اولويتهاي استراتژيك ايالات متحده سرچشمه مي‌گرفت اما به شناخت موقت ـ دو فاكتوي ـ دو قدرت هسته‌اي جنوب آسيا منجر شد. لغو تحريمها عليه پاكستان (و هند) درست يا نادرست، بر آمادگي آمريكا براي پذيرش گسترش هسته‌اي تا آنجا كه منافع امنيتي او را به خطر نيندازد، صحه گذارده است.

ـ فقدان اقدام سريع در مورد برنامه‌هاي غني‌سازي كره شمالي و خروج اين كشور از NPT اين باور را تقويت كرده است كه ايالات متحده در مورد منع گسترش هسته‌اي از «سياستهاي دوگانه» استفاده مي‌كند.

ـ كمكهاي جدي به كشورهاي داراي توانايي هسته‌اي از جمله پاكستان در جهت محافظت از كلاهكها در راستاي استدلال «ارائه‌ي سرنگهاي تميز به معتادان» و خطر تروريسم هسته‌اي به عنوان مسئله‌اي جدي، توجيه‌پذير است. اما اگر اين اقدامات از سوي ديگر كشورها نقض روح NPT محسوب گردد آنگاه به غير مشروع‌سازي آن كمك مي‌كند.

ـ تا حدي ممكن است چنين اتفاقي در مورد ايران روي دهد.(24) در نگاهي ديگر، مي‌توان گفت كه نام بردن از ايران در سخنراني سالانه بوش در كنگره در ژانويه 2002 بيشتر به جهت نگراني از كمكهاي ايران به گروههاي ضد اسرائيلي بود تا ناشي از برنامه‌هاي هسته‌اي اين كشور باشد. به واقع، در استراتژي امنيت ملي ايالات متحده كه چند ماه، بعد انتشار يافت، ايران در كنار عراق و كره شمالي قرار نگرفت.(25) برخي از مقامات ايالات متحده گفته‌اند كه آنها مي‌توانند همان‌گونه كه با بمبي پاكستاني «زندگي مي‌كنند»، «زندگي» با وجود بمبي ايراني را نيز تحمل كنند؛ كه البته اين سخنان نياز به كمك ايران در جنگ عليه تروريسم (به ويژه عدم دخالت در بحران عراق) دارد و NPT را در مرتبه دوم قرار مي‌دهد.

ـ با مجازات عراق به جهت نقض آشكار تعهدات منع گسترش هسته‌اي، كشورهاي ديگر با انگيزه‌هاي قوي در مورد برنامه‌هاي هسته‌اي ممكن است (با حمايت گسترده‌ي ملي) ترجيح دهند از NPT خارج شوند و فريبكارانه به فعاليتهاي خود ادامه بدهند. اين مسئله ممكن است ديگر دولتها را به پيروي كردن از اين مسئله تشويق كند و كل رژيم منع گسترش را تهديد كند.

ـ در نهايت، مباحث اخير در مورد عاري كردن آسياي مركزي از سلاحهاي هسته‌اي، ترديد روسيه را در مورد اين مسئله تحكيم بخشيده است و اين ترديد با جنگ عليه تروريسم و حضور فزاينده‌ي آمريكا در منطقه برجسته‌تر شده است.

دوم، سياستها و اقدامات ايالات متحده، «ارائه» فناوري هسته‌اي را افزايش مي‌دهد:

ـ اگر ايالات متحده خواهان كمك جدي‌تري از سوي مسكو و پكن در جنگ عليه ترور باشد، ممكن است در آينده در قبال روسيه و چين كه به دلايل تجاري، محصولات و فناوريهاي مورد استفاده در برنامه‌هاي هسته‌اي را مي‌فروشند، سياستهاي خشن‌تر و سخت‌تر خود را كنار بگذارد.

ـ همچنين، لغو تحريمها عليه پاكستان و هند مي‌تواند از سوي صادركنندگان فناوريهاي هسته‌اي به عنوان «چراغ سبز» تعبير شود.(26)

ـ به دنبال احياي ناگهاني اتحاد ايالات متحده ـ پاكستان در سپتامبر 2001، حاميان طالبان در ارتش و سيستم اطلاعاتي پاكستان ممكن است ترغيب شده باشند تا عمداً تخصص هسته‌اي را به القاعده يا ديگر كشورهاي دشمن ايالات متحده (كره شمالي يا ليبي)(27) منتقل كنند. در 23 اكتبر 2001، مقامات پاكستاني دو دانشمند سابق مسائل هسته‌اي را دستگير كردند كه به داشتن ارتباط با القاعده اعتراف كرده بودند.(28)

ـ بي‌ثباتي فزاينده‌ي پاكستان به عنوان يك دولت، بيم فروپاشي ناگهاني و تبعات ناميمون آن را افزايش داده است؛ تبعاتي از قبيل انتقال تسليحات اسلام‌آباد به خارج (شايد به عربستان سعودي) يا جنگ براي در اختيار گرفتن كلاهكهاي پاكستان.(29)

سوم و مهم‌تر از همه، سياستهاي ايالات متحده ممكن است «تقاضا» را افزايش دهد كه انگيزه‌هاي هسته‌اي شدن را بيشتر مي‌نمايد:

ـ تحقيق قانوني در مورد تشخيص اشخاص مسئول حوادث يازده سپتامبر و همچنين تقويت همكاريهاي بين‌المللي عليه تأمين مالي تروريسم، ابهامهاي حمايتهاي غرب و ايالات متحده از عربستان سعودي را آشكار ساخته است. تغيير در كارتهاي ژئوپلتيكي در خاورميانه كه شامل حذف پادشاهي سعودي مي‌شود، تمايل طبقه‌ي حاكم سعودي به سلاحهاي هسته‌اي را افزايش مي‌دهد. در چنين شرايطي، روابط نزديك و محكم عربستان سعودي و پاكستان ممكن است به مفهوم «بمب اسلامي» موقتي ـ دو فاكتو ـ كمك كند.

ـ يك فرضيه در مورد آينده اين است كه القاعده تحت حاكميت اسمي يك «دولت در حال فروپاشي» (يمن؟ عربستان سعودي؟) كنترل دو فاكتوي ارضي را به دست آورد و با استفاده از سلاح هسته‌اي آن را ايمن كند. شايان ذكر است كه اين فرضيه‌ي هولناك مي‌تواند تا حدي از طريق ابزار آشناي بازدارندگي مورد بررسي قرار گيرد؛ نوعي بازدارندگي كه از خطر تلافي از سوي اراضي دشمن ايجاد مي‌شود.

ـ حضور نظامي ايالات متحده در عراق، آسياي مركزي و افغانستان انگيزه‌ي تهران را براي استفاده از سلاح هسته‌اي براي تضمين درازمدت حفاظت از اراضي خود را افزايش مي‌دهد.

ـ در نهايت، اقدامات انجام شده در جهت كاهش تهديد تروريسم و شتاب فزاينده‌ي عمليات نظامي ايالات متحده در كنار استراتژي و سياست دفاعي ايالات متحده ـ تأكيد بر «حملات پيش‌گيرانه» و افزايش چشمگير بودجه‌ي دفاعي ـ اين ايده را تقويت مي‌كند كه «تنها قدرتهاي هسته‌اي مي‌توانند امنيت شما را تضمين كنند». اين تفكر از پايان جنگ سرد در كشورهاي در حال توسعه و به ويژه از جنگ خليج‌فارس در سال 1991 به بعد (در برخي اعلاميه‌هاي هند و ليبي) بسيار شايع بوده است. استراتژي جديد امنيت ملي ايالات متحده و عزم واشنگتن در تقويت تلاشهاي ضد گسترش، ممكن است كره شمالي را به برنامه‌هاي هسته‌اي خود ترغيب كرده باشد. در نگاه اول، ارتباط مستقيمي بين يازده سپتامبر و از سرگيري فعاليتهاي هسته‌اي كره شمالي در اكتبر 2002 مشاهده نمي‌شود. اما رهبران پيونگ يانگ كوشيده‌اند تا با تكيه بر لفاظيهاي جنگي ايالات متحده و برنامه‌هاي هسته‌اي ضد آن كشور و به ويژه قرار گرفتن جمهوري خلق دموكراتيك در «محور شرارت»، به برنامه‌هاي هسته‌اي خود مشروعيت ببخشند. همچنين، ممكن است پيونگ يانگ با استفاده از تمركز ايالات متحده بر عراق، در جهت جلوگيري از اقدام ايالات متحده استفاده كرده باشد.

به ميزان كمتري، جنگ عليه تروريسم ممكن است خطرات «استفاده‌ي» هسته‌اي را به طور غير مستقيم افزايش داده باشد. جنگ افغانستان ممكن است القاعده، متحدان و وابستگان را ترغيب كرده باشد تا جنگ را به كشمير بكشانند؛ در حالي كه هند براي اعمال اقدامات جدي عليه تروريسم انگيزه‌هاي قوي دارد. بدين ترتيب، رودررويي نظامي يك ساله در جنوب آسيا، ممكن است نسبت به سه دهه‌ي گذشته، دو كشور را به جنگ نزديك‌تر ساخته باشد كه البته اين جنگ خطرات استفاده از سلاح هسته‌اي را نيز به دنبال دارد.

9- تأثير بر سياستهاي بازدارندگي هسته‌اي غرب

يازده سپتامبر به عنوان بحراني شبه هسته‌اي

انرژي آزاد شده از برخورد سه هواپيما در يازده سپتامبر، تقريباً با انرژي آزادشونده از استفاده‌ي يك بمب هسته‌اي تاكتيكي برابر بود و از آنجايي كه اين حملات غير منتظره و با هماهنگي بسيار بالا صورت پذيرفت، ايالات متحده شرايط يك حمله‌ي هسته‌اي ناگهاني را تجربه كرد. جايي بين 0925 و 0945 زمان شرقي، وزير راه ترابري كنترل امنيتي ترافيك هوايي و انتقال كمكها (SCATANA) را فعال ساخت، در اين طرح در زمان حمله‌ي هسته‌اي، هيچ هواپيمايي به پرواز درنمي‌آيد. در 0950، پنتاگون دستور پرواز فرماندهي هوايي ملي ويژه‌ي موارد فوق‌العاده را صادر كرد. در همين زمان براي اولين بار از سال 1973، نيروهاي ايالات متحده در DEFCON3 استقرار يافتند كه اين وضعيت تا 14 سپتامبر ادامه يافت. در حدود 1450، رياست جمهوري بوش پس از توقفي كوتاه در پايگاه هوايي باركس وال (پست فرماندهي جايگزين STRATCOM) به ستاد فرماندهي STRATCOM در نبراسكا رسيد، نزديك‌ترين محل امن براي برگزاري ويدئوكنفرانسهاي مخفي بين رهبران. برنامه‌ي «تداوم دولت (COG)» نيز فعال شد: به دستور چني معاون رئيس‌جمهور، رئيس سنا و سخنگوي مجلس به نقاط ديگري منتقل شدند (و پس از سيزده سپتامبر نيروي از لحاظ فيزيكي در جايي جدا از مكان رئيس‌جمهور قرار داشت.)(30) همان شب، اولين نشست بررسي بحران در مركز عملياتهاي فوق‌العاده رياست جمهوري (PEOC) تشكيل يافت. از اين رو، يازده سپتامبر مي‌توانست از بسياري جهات بحران شبه هسته‌اي دانسته شود: تمريني ناگهاني و غير منتظره براي حمله هسته‌اي وسيع و غير منتظره. اين بحران اهميت برخي مسائل حفظ شده از زمان جنگ سرد و آمادگي پايين ايالات متحده در مواجهه با چنين حوادثي را نشان داد: فعال‌سازي برنامه‌ي تداوم (Continuity of Government) در ميان سردرگمي افراد صورت گرفت چرا كه بسياري از اقداماتي كه در معرض انجام آن بودند، آگاهي نداشتند.(31) ماهها بعد در نتيجه‌ي خطر حمله‌ي هسته‌اي احتمالي به واشنگتن، برنامه‌ي تداوم دولت (COG) همچنان ادامه داشت: يك «دولت سايه» متشكل از صد مقام ارشد دولتي در دو نقطه‌ي مخفي و ايمن در ساحل شرقي به اداره‌ي امور مي‌پرداختند.(32)

10- مناظره در مورد استفاده‌ي ايالات متحده از سلاحهاي هسته‌اي

در طي پاييز سال 2001، پس از حوادث يازده سپتامبر و در خلال جنگ افغانستان، ملاحظاتي جدي در مورد استفاده‌ي ايالات متحده از سلاح هسته‌اي وجود نداشت و اين فرضيه قديمي و مقبول را مورد تأكيد قرار مي‌داد كه بازدارندگي هسته‌اي در مورد بازيگران غير دولتي به كار نمي‌رود. با جستجو در صفحات چت و گفتگوهاي اينترنتي مي‌شد به اين مسئله پي برد كه بخشهايي از افكار عمومي آمريكا خواهان پاسخ هسته‌اي هستند. اما فراخوانهاي آشكار و علني استفاده از سلاحهاي هسته‌اي از سوي استيو باير (Steve Buyer) نماينده‌ي مجلس و يا تحليل‌گر سابق دي.آي.اي DIA، توماس وودرو در انزوا قرار گرفت.(33) مقامات ايالات متحده استفاده از سلاحهاي هسته‌اي را غير ممكن ندانسته‌اند اما اين مسئله در راستاي اعمال سنتي سياست خارجي قرار مي‌گيرد. همچنين، هفته‌هاي متعاقب حوادث يازده سپتامبر، زمان مناسبي براي كاستن از اعتبار بازدارندگي هسته‌اي نبود.(34) در هر حال، دونالد رامسفلد وزير دفاع آشكارا اعلام كرد كه «ما بررسي يا بحث در مورد اين مسئله را كنار گذاشته‌ايم.»(35)

آيا در صورتي كه اين حمله از سوي يك دولت مشخص صورت گرفته بود، در مورد پاسخ هسته‌اي به صورت جدي تأمل مي‌شد؟ علي‌رغم هولناكي حمله، تعداد قربانيان پايين‌تر از مقداري بود كه بسياري از متخصصان آن را آستانه‌ي بالقوه‌ي استفاده از سلاح هسته‌اي بدانند: به عنوان مثال، در آغاز جنگ خليج‌فارس در سال 1991، مقامات و تحليل‌گراني كه استفاده از سلاح هسته‌اي را مورد بررسي قرار مي‌دادند، آن را در صورتي ممكن مي‌دانستند كه حملات عراق، تلفات را به دهها هزار نفر برساند. (بيشتر از هزاران نفر تلفات يازده سپتامبر.) و در آن روز، علي‌رغم اختلال در زندگي سياسي، اقتصادي و اجتماعي كشور، مؤسسات فدرال به كار خود ادامه دادند. رئيس‌جمهوري بوش اعلام كرد كه «به پايه‌هاي ايالات متحده آسيب نرسيده» با اين حال، چون به مراكز بسيار مهم كشور حمله شد، محتمل است كه برخي در دولت از نوعي استفاده‌ي گزينشي از سلاحهاي هسته‌اي حمايت كرده باشند تا هم از استفاده‌ي سلاح هسته‌اي از سوي ديگران پيشگيري شود و هم به احياي «بازدارندگي» پرداخته باشند.

البته به سبب بيم از تلافي هسته‌اي، اين مسئله كاملاً محدود است. (سؤال جالب ديگر اين است كه: اگر شواهد محكم وجود داشت كه القاعده سلاح هسته‌اي عملياتي دارد، آنگاه مناظرات داخلي دولت ايالات متحده و افكار عمومي در اين مورد چگونه بود؟) اين بحث به ما كمك مي‌كند تا بدانيم چرا يازده سپتامبر مناظره‌ي بازدارندگي هسته‌اي را في‌نفسه تغيير نداده است. اما در عين حال جستجو براي يافتن «مفاهيم جديدي» از بازدارندگي را ترغيب كرده است.

11- مناظره در مورد استراتژي بازدارندگي

به تبع حوادث يازده سپتامبر، بررسي موقعيت هسته‌اي ايالات متحده صورت گرفت و به نظر مي‌رسد كه اين حملات تغييري جدي در اين باره ايجاد نكرده باشند (البته انتظار مي‌رود بر «اقدامات احتياطي در قبال پيش‌آمدهاي غير منتظره»(36) تأكيد شود.) با اين حال، يازده سپتامبر نگاهي جدي به مسئله بازدارندگي ايجاد كرد: و به اين بحث كه بايد از «پايه‌هاي دو قلوي» زمان جنگ سرد يعني مهار و بازدارندگي سنتي فراتر رفت شتاب بخشيد و رهيافتهاي جديدي را مطرح كرد كه روسيه را در يك طرف و كشورهاي به اصطلاح ياغي را در طرف ديگر قرار مي‌دهد. سياستگذاران غربي، دشمنان بالقوه‌ي جديد را با ذهنيتي انتحاري و پذيرش تلفات بالا (شامل استفاده از سپر انساني) مشخصه‌گذاري مي‌كنند و اينكه اين گروه‌ها در استفاده از تكنيكهاي مخفي‌سازي بسيار متبحر شده‌اند. چنين ويژگيهايي هم در مورد سياست اعلاني و هم برنامه‌هاي حمله، دستيابي به بازدارندگي را بسيار مشكل مي‌كند. به جهت دلايل مادي (نبود سرزمين) و فرهنگي (ماهيت «ويرانگر» آرمان اين گروهها)، نمي‌توان اقدامات بازدارندگي سنتي را در مورد بازيگران غير دولتي از جمله القاعده به كار برد.

علاوه بر اين، براي بسياري در دولت ايالات متحده، ايده‌ي بازدارندگي دو جانبه بين ايالات متحده و عراق به شدت نفرت‌انگيز بود. اين ايده كه سازماني مثل القاعده نمي‌تواند مورد كاربرد بازدارندگي قرار گيرد بايد اصلاح شود. اول، القاعده تا حدي به كنترل مؤثر يك دولت (افغانستان) نزديك شده بود و با چنين فرضي بازدارندگي سنتي در مورد آن قابل اعمال است.(37) دوم، اسامه بن‌لادن بارها حملات يازده سپتامبر را تلافي «تجاوز» ايالات متحده دانسته است و بدين معناست كه وي منطق «اين به آن دَر» را كه پايه‌ي بازدارندگي سنتي است، قبول دارد.(38) سوم، بن‌لادن آشكارا به استفاده از شكلي از بازدارندگي اشاره كرده است: در مصاحبه‌ي اكتبر 2001، ظاهراً وي گفت كه، «اگر آمريكا از سلاح هسته‌اي يا شيميايي عليه ما استفاده كند، آنگاه ما نيز از سلاح شيميايي و هسته‌اي استفاده مي‌كنيم. (..) ما سلاحهاي بازدارنده در اختيار داريم.»(39) (نكته‌ي قابل توجه اين است كه نه در سؤال و نه در جواب اشاره‌اي به تسليحات بيولوژيكي نشد: چرا كه آن زمان بحبوحه‌ي حملات آنتراكس و بحران آن در جريان بود و بن‌لادن كوشيد تا خود را از اين مسئله دور نگه دارد. در سؤال خبرنگار نيز به اين مسئله اشاره‌اي نشده بود.) در نهايت، برخي از افراد در دولت بوش القاعده را در مرتبه‌اي مي‌دانند كه مي‌تواند مورد بازدارندگي قرار گيرد: در اكتبر 2002، جرج تنت مدير سيا تأكيد كرد كه مقامات ايالات متحده بايد آنچه را كه در مورد حملات جديد مهار تروريستها مي‌دانند به تروريستها اطلاع دهند.»(40)

در هر حال، يازده سپتامبر، جستجو براي مفاهيم جديد راه‌حلهاي تازه براي مواجهه با خطر فزاينده‌ي سلاحهاي كشتار جمعي را ترغيب كرده است. ايالات متحده به طور هم‌زمان سه جهت‌گيري را مورد بررسي قرار مي‌دهد.(41)

ـ اولين مورد، دفاع موشكي بالستيك است كه مناظره در مورد آن اندكي پس از حملات يازده سپتامبر آغاز شد: اين افراد معتقد بودند كه دفاع موشكي دولتها را در برابر تهديدات «واقعي» و نوظهور ايمن ساخته است.(42) اما موافقان دفاع موشكي با تأكيد بر ماهيت غير منتظره و بي‌رحمانه‌ي حملات يازده سپتامبر اين استدلال را رد مي‌كنند. در نظر آنها، هيچ كس نمي‌توانست پيش‌بيني كند كه «خطر بعدي از كجا خواهد آمد» يك مسئله تابو (حرام) شكسته شد. به عقيده‌ي آنان، دفاع موشكي عنصري حياتي از مفهوم امنيت سرزميني است. دولت نيز همين عقيده را داشت.

ـ دومين جهت، مفاهيم جديد بازدارندگي است. مي‌توان چهار ايده‌ي متفاوت را در اين زمينه‌ي تا حدي مهم (كه قبل از يازده سپتامبر ايجاد شد) در نظر گرفت. اولين مسئله «متقاعدسازي» است كه با تركيبي از دو مفهوم آشناي «بازدارندگي دسترسي و دستيابي» و «بازدارندگي با انكار» سر و كار دارد. صرف دارا بودن تواناييهاي نظامي متنوع از سوي ايالات متحده، بازيگران دولتي و غير دولتي را در سرمايه‌گذاري در ابزار نامتقارن مانند موشكهاي بالستيك و سلاحهاي NBC نااميد مي‌سازد چرا كه ايالات متحده مي‌تواند زرادخانه‌ي آنان را (با سلاحهاي متعارف با دقت بالا) نابود سازد يا خود را با استفاده از (دفاع بالستيكي يا غير بالستيكي) ايمن كند. ايده‌ي ديگر «بازدارندگي شخصي» است. رهبران تا حدي تبعات «شخصي» استفاده از حمله‌ي NBC (هسته‌اي ـ بيولوژيكي ـ شيميايي) عليه منافع ايالات متحده را شبيه به عاقبت اسلوبودان ميلوسويچ رئيس‌جمهور سابق يوگسلاوي (صربستان) مي‌دانند. چنين مسئله‌اي به طور ضمني در نامه‌ي مشهور جرج. بوش كه توسط جيمز بيكر وزير امور خارجه قبل از جنگ خليج‌فارس 1991 براي طارق عزيز، وزير امور خارجه‌ي عراق فرستاده شد، گفته شده بود. و البته اين مسئله در بين پيروان اين رهبران پديد آمده كه آنان نيز با اجراي فرمان استفاده از سلاحهاي NBC مسئول خواهند بود. دونالد رامسفلد وزير دفاع ايالات متحده حتي استفاده از NBC را «جنايت جنگي» دانسته است (بياني دوپهلو از منظري كاملاً حقوقي). در نهايت، ايده‌ي سوم «بازدارندگي غير مستقيم» خوانده مي‌شود كه در آن هدف بازيگر شبه دولتي نخواهد بود بلكه دولتهاي حامي اين گروهها هدف بازدارندگي خواهند بود.(43)

ـ سومين مورد، سياست پيش‌دستي است. اگرچه گزينه‌ي حمله‌ي پيش‌دستانه هميشه در سياست دفاعي ايالات متحده (در برابر همين سياست اتحاد شوروي) وجود داشت اما دولت بوش بر اهميت آن افزوده است. حمله اسرائيل در 1981 به راكتور اسيراك كه در آن زمان محكوم شد، اكنون توسط دولت بوش به عنوان نمونه به كار مي‌رود. مورد عراق اولين آزمايش اين سياست آمريكاست كه البته بيشتر در حوزه‌ي «پيشگيري» جاي مي‌گيرد تا «پيش‌دستي». همچنين در اوايل 2003، برخي در دولت بوش، از حملات پيشگيرانه عليه كره شمالي ـ با وجود خطرات آن ـ حمايت مي‌كردند.

12- مناظره‌ي دكترين هسته‌اي

اتحاد دو فاكتوي ايالات متحده با روسيه بر تصميم ظاهري ايالات متحده در مورد حفظ گزينه‌ي حملات هسته‌اي جدي به آن كشور تأثيري نگذاشته است و تعداد نيروهاي هسته‌اي ايالات متحده از اين مسئله خبر مي‌دهد كه اين كشور حملات به زرادخانه‌ي روسيه را هنوز از نظر خارج نكرده است و به نظر مي‌رسد دولت «نمي‌تواند گام آخر را بردارد» و توانايي حملات سريع به روسيه را انكار كند. بحران آنتراكس از بسياري جهات با حوادث يازده سپتامبر مرتبط شد ـ و اگرچه ظاهراً اقدام تروريستهاي بين‌المللي نبود ـ اما بيم از حملات بيولوژيكي و مفهوم بازدارندگي هسته‌اي در جهت بازدارندگي از اين حملات را تقويت كرده است. ايالات متحده در دهه‌ي گذشته از سياستي «مبهم» در اين زمينه پيروي كرده است و به استفاده از «همه‌ي ابزار در دسترس» و «پاسخي قاطع» با ماهيتي نامشخص اشاره كرده است. از يازده سپتامبر تاكنون، دولت بوش تمايل به تغيير در اين سياست نشان نداده است. يك دليل اين است كه با تأكيد دولت كلينتون بر اين سياست، به نظر مي‌رسد اين جهت‌گيري آزمون زمان را پس داده باشد. دليل ديگر، حضور مقامات رده بالايي است كه در زمان جنگ خليج‌فارس (هنگامي كه اين سياست اعلام شد)، پستهايي مهم داشتند: گرايش طبيعي آنان تأييد اين سياست بود.(44) به واقع، علي‌رغم تحليل برخي از تحليل‌گران، زمان استفاده شده در «استراتژي ملي مبارزه با سلاحهاي كشتار جمعي» كه در دسامبر 2002 منتشر شد (.. «حق پاسخ با نيرويي قاطع»)، ترك و كنارگذاري سياستهاي دولتهاي قبلي نبود.

يك نكته قابل ذكر است: مقامات كنوني ايالات متحده با مفهوم بازدارندگي هسته‌اي در جلوگيري از استفاده از سلاحهاي بيولوژيكي نسبت دولت بوش پدر و دولت كلينتون گرايش بيشتري نشان مي‌دهند (دولتهاي قبلي مورد نقض «تضمينهايي امنيت منفي» كه به بازيگران غير هسته‌اي داده شده بود، بسيار محتاط بودند.)(45)

حوادث روي داده از زمان يازده سپتامبر به بعد، تأملات مقامات دولتي و تحليل‌گران امنيتي را در اين زمينه تقويت كرده است؛ تحليل‌گراني كه از استفاده‌ي مستقيم و علني از سلاحهاي هسته‌اي دفاع مي‌كنند. بدين ترتيب اين گفتار قوي: «توسل به همه‌ي گزينه‌هاي موجود»، در استراتژي ملي مبارزه با سلاحهاي كشتار جمعي گنجانده شد.

دولت بريتانيا نيز به نوبه‌ي خود در سال 2002 تصريح كرد كه سياست «پاسخ مناسب» را در جواب هرگونه استفاده از سلاحهاي هسته‌اي، شيميايي يا بيولوژيكي از سوي عراق، دنبال مي‌كند.

درس نهايي يازده سپتامبر اين است كه اعتبار بازدارندگي هسته‌اي در مقابل خطرات ناشي از سلاحهاي غير كشتار جمعي كه كشورهاي غربي را تهديد مي‌كنند، به كنار گذاشته شده است. قبل از يازده سپتامبر، سياستگذاران و تحليل‌گران باور مي‌كردند كه ده سال بعد از جنگ سرد، هيچ تهديد متعارفي در برابر كشورهاي ناتو قرار ندارد كه اجراي بازدارندگي هسته‌اي را تضمين كند. اما آيا يازده سپتامبر نشان داده است كه آسيبهاي زياد و تلفات بسيار بدون توسل به سلاحهاي NBC (هسته‌اي ـ بيولوژيكي ـ شيميايي) امكان‌پذير است يا حتي با استفاده از هر ابزار نظامي؟ مي‌توان استدلال كرد كه تجاوز متعارف غير نظامي از سوي يك دولت مي‌تواند در حضور بازدارندگي هسته‌اي روي دهد. موافقان دكترين «عدم استفاده‌ي اول از سلاحهاي كشتار جمعي» اكنون نسبت به قبل از يازده سپتامبر از اعتبار كمتري برخوردارند.

13- تأثير بر رقابتهاي هسته‌اي

رقابتهاي عمده‌ي استراتژيك بين كشورهاي هسته‌اي از سوي جنگ عليه تروريسم مورد تشديد قرار گرفتند.(46) رقابتهاي سه قدرت بزرگ هسته‌اي (چين، روسيه، و ايالات متحده) به شدت كاهش يافته‌اند. واكنشهاي روسيه پس از يازده سپتامبر و كمك اين كشور به مبارزه عليه تروريسم بين‌المللي سبب شده تا دفتر جنگ سرد هر چه بيشتر به سوي بهبود بسته شود. چنين اقداماتي موقعيت افرادي را كه در دولت بوش معتقدند اقدامات كنترل سنتي تسليحات به گذشته تعلق دارند، تقويت كرد. اين اقدامات روسيه، اين كشور را به عنوان نه متحد و نه دشمن و نه به عنوان همكار واقعي امنيتي مطرح نكرد. موازنه‌ي ايالات متحده چنين شكل متفاوتي دارد. تا روز ده سپتامبر، موضوع اصلي بازدارندگي ايالات متحده ـ چين به نظر مي‌رسيد موضوع مناظره‌ي اصلي هسته‌اي آتي باشد. در نتيجه‌ي اولويتهاي استراتژيكي متغير ايالات متحده و شرايط جديد همكاري بين واشنگتن و پكن (كه مدت زمان زيادي نبود كه به عنوان «رقبت استراتژيك» مطرح شده بود)، تحليل‌گران معتقدند كه جمهوري خلق چين به عنوان بازنگري هسته‌اي در ليست اولويتهاي كاخ سفيد در رده‌ي آخر قرار دارد و بازدارندگي ايالات متحده ـ چين از جراين اصلي تحليل‌گران استراتژيكي ايالات متحده خارج شده است. واكنش چين نسبت به خروج ايالات متحده از پيمان ABM، در مقايسه با لفاظيهاي مقامات چيني در سالهاي 1991 تا 2001، بسيار ساكت و بي‌سر و صدا به نظر مي‌رسيد. با اين حال، قوت سياسي و نظامي پويش اين مسئله (مسئله تايوان، اتحاد ژاپن ـ ايالات متحده، نقش آينده‌ي چين در آسيا و...) حاكي از اين مسئله هستند كه اين مناظره در دهه‌ي آينده صرف نظر از تحول جنگ عليه تروريسم به عنوان موضوعي اصلي مطرح خواهد شد. (در صورت افزايش فعاليتهاي نظامي ايالات متحده در آسياي مركزي، احتمالاً اصحكاكات بيشتري بين ايالات متحده و چين بروز خواهد كرد.)

استقرار عمل دفاع موشكي حوالي سال 2004 سبب خواهد شد تا پكن گزينه‌هاي مناسب مدرنيزه كردن برنامه‌هايش را انتخاب كند تا بتواند در برابر اين دفاع، اقدامات متقابل انجام دهد يا راه گريزي از آن به دست آورد.

مثلث هسته‌اي آسيا در اين بين استثناست. رقابت بين هند و پاكستان تحت تأثيرات سپتامبر و جنگ افغانستان قرار گرفته است. ارتباط ايالات متحده ـ پاكستان و لغو همزمان تحريمهاي اسلام‌آباد و دهلي نو، دو قدرت آسياي جنوبي را در شرايط يكساني قرار داده است. هند كه داشت خود را به عنوان قدرت جهاني نوظهور مطرح مي‌كرد، همان‌گونه كه يك متخصص اشاره كرده است، «به محدوده‌ي منطقه‌اي خود بازگشت.»

عمليات عليه افغانستان اثراتي تسري‌بخش داشت و تروريستهاي اسلام‌گرا به انجام اقداماتي متهورانه‌تر (مانند حمله به پارلمان هند) تشويق شدند. هند به نوبه‌ي خودش به بهانه‌ي حملات تروريستي جديد و عمليات نظامي ايالات متحده به مشروعيت‌بخشي اقدامات ضد تروريستي خود پرداخته است و با اين كار خطرات افزايش نظامي‌گري در آسياي جنوبي را افزايش داده است ـ اقدامات هند در امتداد خط كنترل (Line of Control).

اگرچه رقابت هسته‌اي هند و پاكستان، با توجه به سياستهاي بين‌المللي هر دو كشور كه بر تروريسم و روابط با ايالات متحده متمركز شده است، اهميت خود را تا حدي از دست مي‌دهد اما «علل ريشه‌اي» اين رقابت از سوي جنگ عليه ترور دچار تغيير نشده است.

به طور خلاصه، حوادث يازده سپتامبر 2001، ماهيت مناظره‌ي هسته‌اي را دچار تغييري شديد و كامل نساخته است. با اين حال، تأثيراتي مهم كه گاهي اوقات ماهيتي پارادوكسيكال و متناقض دارند، سياستهاي هسته‌اي را متأثر ساخته است و عموماً به ترغيب روندهاي حاضر پرداخته است.

اما شايد مهمترين درسي كه مي‌توان از حوادث يازده سپتامبر و جنگ عليه تروريسم آموخت، في‌نفسه در محدوده‌ي مسائل هسته‌اي قرار نمي‌گيرد. ساختاربندي اين مسئله به نگاهي وسيع‌تر نيازمند است كه وجود يك پارادوكس را مشخص مي‌كند: اگرچه واژه‌ي «هسته‌اي» در مناظره‌ي هسته‌اي پس از يازده سپتامبر در همه جا به چشم مي‌خورد، اما به نظر مي‌رسد ايالات متحده و متحدانش استفاده از سلاحهاي هسته‌اي را در مركز سياستهاي امنيتي خود قرار نداده‌اند. براي اولين مرتبه از سال 1945 تاكنون، تعريف بنيادها و اصول امنيت غرب پيوستگي و وضعيت توأمايي خود را با مناظره‌ي بازدارندگي هسته‌اي از دست داده است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات