پایگاه بصیرت؛ گروه بین الملل: با وجود این که باراک اوباما در سخنرانی خود در سازمان ملل بر حق ایران در داشتن انرژی صلح آمیز هسته ای تصریح کرد و به فتوای رهبر معظم انقلاب درباره تحریم داشتن بمب اتم اشاره نمود و در آخر هم با رئیس جمهور، روحانی تماس تلفنی برقرار کرد، اما در اقدامی متناقض به هنگام گفتگو با نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی، گزینه نظامی علیه ایران را همچنان روی میز دانست و ادعا کرد ایرانی ها به خاطر تحریم ها تحت فشار بوده و آماده مذاکره هستند و باید دیپلماسی را بیازماییم. از سوی دیگر در همین زمان کاخ سفید سخنان اوباما در سازمان ملل را به معنای موافقت با پذیرش انرژی صلح آمیز هسته ای برای ایران ندانست. این رفتارهای متناقض آمریکا در قبال ایران چه معنایی دارد؟ آیا واقعا آمریکایی ها به دنبال حل مسائل خود با ایران هستند با بازی فریب کارانه دیگری را آغاز کرده اند؟ دکتر سیامک باقری، کارشناس ارشد مسائل بین الملل، در گفتگو ویژه با پایگاه بصیرت به واکاوی معمای سیاست جدید آمریکا در قبال ایران می پردازند:
بصیرت: با توجه به سخنان اوباما در سازمان ملل و تماس تلفنی وی با رئیس جمهور کشورمان و از طرف دیگر سخنان متناقض او در دیدار با نتانیاهو مبنی بر این که همه گزینه ها علیه ایران روی میز است، سیاست خارجی آمریکا درباره ایران در شرایط کنونی چگونه تحلیل می شود؟
دکتر باقری: درک مبنا و ریشه رفتار و مواضع آمریکا در قبال دولتها و بویژه جمهوری اسلامی ایران تا حدودی می تواند روشن کننده جواب سوال باشد. نظام سیاسی آمریکا یک سیستم پیچیده و در چارچوب یک سری قواعد مشخص و ب�� محوریت منافع ملی و امنیت ملی این کشور سامان یافته است که هر نوع رفتار ����شور آمریکا را بایستی در این چارچوب جستجو کرد، یعنی موضع یک رئیس جمهور در آمریکا، در قبال یک مسأله خاص، را نمی توان بدون توجه به راهبردهای امنیت ملی آمریکا، بدون توجه به دکترین هایی که هر رئیس جمهوری آن را مطرح می کند و همچنین بدون تبار رفتار آمریکا توجیه و تبیین کرد و لذا رفتار آمریکا در قبال ایران در روزهای اخیر بیش از آنکه یک رفتار مبتنی بر راهبرد باشد،اقداماتی تاکتیکی برای رسیدن به اهداف مورد نظر در دکترین های وضع شده یا همان راهبردهاست. دکترین های آمریکا همواره بر این عنصر تأکید دارد که خاورمیانه دارای یک جایگاه مهم و راهبردی است، رژیم صهیونیستی در این دکترین ها یک ارزش ر��هبردی و امنیتی کامل برای آنان دارد، موضوع سلطه و نظم خاورمیانه برای آنان اهمیت زیادی دارد؛ نظمی که در چارچوب آن نظم بزرگی که برای جهان تعریف می کنند، قرار دارد. حداقل از زمان کارتر به این سمت این گونه بوده است. و هرگاه مانعی در خاورمیانه در مقابل این نظم به وجود آمده با آن مقابله کرده اند.
مهمترین محور و دال مرکزی آمریکا در نظم مورد نظر آن ها در منطقه، همواره اسرائیل بوده است؛ قبل از ورود آمریکایی ها به منطقه، موضع آنان در قبال اسرائیل همین بوده و بعد از خروج انگلیسی ها از منطقه و ورود آمریکاییها و همچنین بعد از فروپاشی شوروی سابق که میبایست نظم جدیدی در منطقه خاورمیانه به وجود آید، و نیز امروزه بعد از بیداری اسلامی باز هم همین موضوع برای آمریکایی ها محوریت داشته و دارد. بنابراین اولویت اول آمریکایی ها در خاورمیانه، اسرائیل است و هیچ وقت هم موضوع اسرائیل با هیچ کشوری برای آنان قابل معامله و قابل امتیاز و بده بستان نیست. این اصل راهبردی و جدی دکترینهای همه رؤسای جمهور آمریکا است که در منابع و شیوه نامه های راهبردی آنان ثابت است.
اگر بخواهیم یک جمع بندی ارائه دهیم، میگوئیم که موضع آمریکا در قبال ایران یک موضع تاکتیکی در باب مراوده و مذاکره و ارتباط است، اما در بحث اسرائیل، موضوعی کاملا راهبردی است. موضع آمریکا در ارتباط با ایران، تخلیه قدرت و در ارتباط با رژیم صهیونیستی تقویت و تعمیق قدرت است.آمریکا در ارتباط با ایران درصدد مهار ایده ها و روایت های ایران(قدرت نرم) است و در باب اسرائیل درصدد توسعه و ارتقاء واقناع پذیری ایده های آن در منطقه میباشد. در باب رفتاری هم باز به همین صورت آمریکایی ها در صدد محدود سازی یا کانالیزه کردن ایران هستند، اما در باب رژیم صهیونیستی، رفتارهای آمریکا حمایتی و پشتیبانی، در تمام ابعاد است. یعنی معامله و امتیازدهی کامل وجود دارد؛ در خصوص ایران اگر معامله پیش میآید، معامله برای گرفتن یک امتیاز مهم که در حیطه همان مباحث و معادلات قدرت است، معنا پیدا میکند، اما در معامله با رژیم صهیونیستی در جهت تقویت قدرت آن صورت میگیرد. از این بابت اقدام آمریکا در خصوص ایران تاکتیکی است، اما اقدام در قبال رژیم صهیونیستی راهبردی است.
آمریکایی ها رابطه خود با ایران را زمانی به سطح راهبردی ارتقاء خواهند داد که یکسری اتفاقات در ایران رخ دهد؛ ایدئولوژی ایران بایستی به گونه ای از حوزه تدوین راهبردها، تدوین سیاستها و جهتگیریهای دیپلماسی کنار گذاشته شود؛ جمهوری اسلامی ایران از داعیه های هژمونی گرایی کوتاه بیاید؛ هژمونیگرایی هایی که ممکن است موازنه قدرت را در منطقه بر هم بزند و بلندپروازیهای جهانگرایی یا جهان وطنی داشته باشد. همچنین زمانی که از دیدگاه آنان،ایران یک کشور باشد نه دارای شاخ و بالهای متعددی که به عنوان بازوهای او در منطقه یا جهان که بتوانند همواره به او انرژیهای مثبت بدهند. حاصل اینکه با وضع موجود، روابط آمریکایی ها با ایران در سطح تاکتیکی باقی خواهد ماند، مگر اینکه وضع مطلوبی رخ دهد و آن این است که ایران از موضع ایدئولوژیک خود تخلیه شود؛ از داعیههای خود تخلیه شود و بخشهایی از رفتارهای خود را کنار بگذارد.
بصیرت: در همین حوزه تاکتیکی با توجه به این که آمریکاییها در سیاست خارجی، نگرش عملگرایانه هم دارند، به نظر می رسد جمهوری اسلامی ایران با یک سیاست خارجی هوشمند، می تواند یکسری منافعی را کسب کند؟
دکتر باقری: من فکر میکنم که در این حوزه در سطوح عالی نظام، حداقل در 7-8 سال اخیر، نمونههایی را شاهد بودهایم و از این بابت مشکلی نیست. اینکه رهبر معظم انقلاب مطرح کردند که نرمش قهرمانانه در برخی موارد بسیار خوب و لازم است، این برخی موارد در واقع بیانگر همین موضوع است. یا در موارد دیگری ایشان مطرح کردند که ما در موضوع عراق وارد گفتگو شدیم، در موضوع افغانستان وارد گفتگو شدیم، پس معلوم است که مذاکرات کیس محور در نگاه جمهوری اسلامی بلا مانع است و کیسهایی که در واقع نه به تشخیص فرد، بلکه در یک اجماع حاکمیتی مورد توافق قرار می گیرند.
به عبارتی اینجا ما میتوانیم بگوییم که ما نه رابطه برقرار کردیم و نه مذاکره؛ بلکه با آمریکاییها برای حل یک موضوع وارد یک گفتگو شدیم و همچنین در موضوع افغانستان و برخی موارد دیگری که شاید فاش نشده باشد. اما در اینجا آنچه که معمولا بر حذر داشته می شود، این است که با ورود در حوزههای تاکتیکی نبایستی خطوط قرمز را نادیده بگیریم و نسبت به اقدامات و وعدههای آمریکاییها خوشبینانه نگاه کنیم و بر حسب آن انتظارات و مطالباتی را در جامعه ایجاد بکنیم که غیر قابل تأمین باشند یا سبب فرصتسازی برای آمریکا یا کشورهای دیگر شوند. به عبارت دیگر، میخواهیم بگوییم که با آمریکا اگر در حوزه تاکتیکی وارد میشویم، همانگونه که رهبر معظم انقلاب بیان فرمودند، بدانیم که آمریکاییها در این موضوع ممکن است اقدام فریب را دنبال کنند و ممکن است آنها به دنبال اهداف و انگیزههایی فراتر از این بروند، لذا بایستی همه جوانب موضوع در نظر گرفته شود.
اما یک نکته ای که در اینجا بایستی بدان توجه کرد، این است که عصر کنونی، عصر رسانه و تصویر سازی است، یعنی با تصاویر، رفتارها تغییر میکند، بنابراین اینکه آقای اوباما در مناسبتهای مختلفی نامه نگاری میکند یا در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی میکند و مباحثی را مطرح میکند،آیااین موضوع که یک ظاهری دارد آیا همان است که میخواهند عمل بکنند، به نظر میرسد که در دنیای جدید سیاستهای اعلامی قوت بیشتری پیدا کرده است. به جهت اینکه بتوانند افکار عمومی را جهت رسیدن به یک راهبرد با خود همراه بکنند. آمریکاییها هم دارند از این عنصر استفاده میکنند. آمریکایی ها یکسری مباحثی مانند اینکه ما به دنبال تغییر رژیم در ایران نیستیم و یا اینکه ما حق هستهای ایران را به رسمیت میشناسیم و همه رسانهها هم چنین تبلیغ می کنند که آمریکاییها نرمش نشان دادهاند، غافل از اینکه همین جملات و کلمات اولا خود دارای بار معنایی مختلفی است. از اینکه گفته می شود ما حق هسته ای ایران را به رسمیت می شناسیم، این حق هستهای یعنی چقدر؟ چه میزان؟ امریکا میگوید که من حق هستهای صلح آمیز ایران را به رسمیت میشناسم، اما در واقع تفسیر صلح آمیز را به چه کسی واگذار میکند؟ آیا به ایران واگذار میکند؟ آیا به سازمان انرژی اتمی واگذار میکند؟ چه کسی تفسیر میکند؟
آنچه آمریکایی ها تاکنون نشان داده اند این است که خود مفسر هستند. آنها در مورد تغییر رژیم میگویند: ما به دنبال تغییر رژیم نیستیم، اما این ادعا هم قابل تفسیر است. در جهان امروز، مباحث نفوذ فرهنگی یا جنگ نرم را به عنوان تغییر رژیم محسوب نمیکنند، تغییر رژیم از نظر آنان این است که آمریکا به دنبال یک حرکت نظامی برای سرنگون کردن ایران است و آنان ادعا دارند که ما به دنبال چنین اقدامی نیستیم. یعنی مهم ترین چیزی که آمریکا در خصوص تفسیر تغییر رژیم در ایران گفته است این است که ما همانگونه که در عراق یا افغانستان رژیم را تغییر دادیم، دنبال این گونه تغییری در ایران نیستیم. پس دنیا، دنیای تفسیر است، دنیای هرمنوتیک است و عصر، عصر رسانه و عصر ارتباطات اقناعی شده و آمریکا از قِبَل این تفسیرها با مفاهیم بازی میکنند. از این جهت، سخنان نمیتوانند دال بر تغییر رویکردها و راهبرد ها باشند، بلکه همه اینها در قالب تاکتیکها تعریف میشوند.
بصیرت: با توجه به سخنان ضد ایرانی اوباما در دیدار با نتانیاهو، باز هم می توان انتظار داشت که در حیطه تاکتیکی آمریکایی ها مبتنی بر همان سخنان اوباما در سازمان ملل و رفتار وی در تماس با دکتر روحانی، عمل کنند؟
دکتر باقری: آمریکاییها علیرغم حفظ راهبرد خود در قبال ایران و اینکه بر مبنای سند امنیت ملی خود، ایران را به عنوان دشمن خود و یک کشور خطرناک فرض میکنند، اما در عین حال تاکتیکهای خاص خود را هم دنبال میکنند؛ زمانی از طریق یک جنگ نیابتی وارد تعامل با ایران میشوند، یا از طریق دیپلماسی فشار و یا اینکه زمانی از طریق دیپلماسی عمومی یا از طریق دیپلماسی سازمانی(مستقیم) وارد گفتگو با ایران میشوند. این ها همه تاکتیکهایی است برای این موضوع. این نکتهای اساسی است که انگیزه آمریکا از این تاکتیک ها چیست؟ و با چه هدفی وارد گفتگو میشوند؟ چرا آمریکاییها به ایران پیغام میدهند که ما میخواهیم مذاکره کنیم؟ آیا آمریکاییها میخواهند رابطهای برابر با ما داشته باشند؟ آیا به واقع میخواهند حق ایران را به ایران بدهند؟ آیا آمریکایی ها میخواهند حداقل یک بازی برد برد با ایران داشته باشند؟ این موضوع نیاز به تأمل و کنکاش دارد، اینکه واقع امر چیست؟ در مقام اثبات خیلی راحت قابل گفتن است، اما در مقام ثبوت و نفس الامر قضیه موضوع نیاز به بحث دارد.
بصیرت: در مجموع تحولاتی که وجود دارد این نگاه را تقویت میکند که حتی در حوزه تاکتیکی آمریکاییها به میزان زیادی رویکرد منعطفتری را نسبت به ایران در پیش گرفته ان��، چرا که در منطقه آمریکاییها در مقابل روسها منفعل شدند و اجلاس جی 20 هم نشان داد که یکجانبه گرایی آمریکا زیر سوال رفته است. در کنار این، مراکز فکری و مطالعاتی آمریکاییها که نقش بسزایی در تصمیمسازی برای سیاست خارجی آمریکا دارند در سالهای اخیر و بویژه پس از روی کار آمدن آقای روحانی تأکیدشان بر حل مسائل با ایران بیشتر از تقابل است. در مجموع تحولات ��ینی �������������ی از نیاز آمریکا به ایران برای حل مسائلشان میباشد و با توجه به این موضوع احتمالا در حیطه تاکتیکی عملیات وسیعتری را برای عادیسازی روابط با ایران داشته باشند. نظر شما در این باره چیست؟
دکتر باقری: این بحث را میتوان در دو محور پاسخ داد:
یکی اینکه در درجه اول ما و آمریکا، به تعبیر نظریه بازیها، همچنان در یک بازی هستیم. یا به تعبیر استراتژیستها در حال جنگ هستیم. از طرفی این نبرد بین ما و آمریکا در سه سطح قابل تعریف است؛ هر از گاهی این سطوح دچار برجستگیهایی میشوند و تغییراتی در آنها ایجاد میشود. در سطح عمیق و ژرف آن، نبرد ایدهها بین ما و آمریکا در جریان است. یعنی انقلاب اسلا��ی با خود ایدهای جدید آورد و این ایده برای آمریکاییها ��ابل هضم نبود، زیرا این ایده با ایده سلطهگری در تقابل است. بنابراین هانتینگتون بحث نبرد گفتمانها را مطرح کرد.
دومین سطح نبرد، نبرد راهبردهاست. یعنی راهبردهای طرفین در اینجا با همدیگر در حال نبردند؛ ما راهبردهایی در سطوح منطقهای و جهانی داریم و آمریکاییها هم در مقابل این راهبردها میجنگند. به عبارتی، نوعی استراتژی و ضد استراتژی بین ما و آمریکا وجود دارد. الان آنچه که بیشتر نمود پیدا کرده، نبرد تاکتیکهاست و آمریکاییها شاید عامدانه سعی دارند آن نبرد ایدهها و راهبردها را مقداری پنهان کرده و از طریق ابزار رسانه و دیپلماسی عمومی سطح تاکتیکها را در واقع برجستهسازی کنند. گویی که اصل دعوا بین ما و آمریکا بر سر تاکتیکهاست. پس الان سطح نبرد بین ما و آمریکا، نبرد تاکتیکهاست. ما نباید از این نکته غافل باشیم که در آنچه جوهره این نبرد را همانند نبردها در راهبردها، تشکیل میدهد، کسب پیروزی است. به تعبیر مورگنتا، کسب، توسعه و افزایش موقعیت خود در بازی مورد نظر است. آمریکاییها دارند تاکتیکهای مختلفی را محک میزنند که از اینجا به بخش دوم بحث میرسیم. آمریکاییها با پیشفرضهایی این نبرد تاکتیکها را تقویت میکنند و در این وادی آمدهاند. به تعبیر آقای سن تزو، راهبردها بدون تاکتیکها قابل دستیابی نیست. در سراسر تاریخ نبردها، این تاکتیکها بودهاند که منجر به پیروزی شدهاند، در اینجا هم همین است. آمریکاییها پیشفرضهایی دارند؛ از جمله اینکه افکار عمومی ایران از اقدمات آنها متأثر شده است، ایران تحت فشار تحریمها و یکسری موارد دچار شکافهایی شده است و ما موفق به تغییر محاسبات ایران شدهایم، دولت برآمده از انتخابات یازدهم دولتی است باشاخصهای متفاوت از قبل و ما میتوانیم با تاکتیکهای جدید در نبرد تاکتیکها محاسبات را تغییر دهیم. مثل تاکتیک نامه نگاری با روحانی. چرا این نامه نگاری در دوره احمدی نژاد صورت نمیگرفت؟ احمدی نژاد نامه میداد اما جوابی دیده نمیشد، اما در اینجا برعکس شد، یعنی اوباما اول نامه میدهد.
پیش فرض دیگر آمریکاییها این است که آنها فکر میکنند شرایط منطقهای و شرایط داخلی خودشان و حتی شرایطی که حاکم بر رژیم صهیونیستی است و شرایط برآمده از آنچه در سوریه رخ داده، ضرورت دارد که تاکتیکهای جدیدی در مقابل ایران ایجاد کنند تا از این طریق بتوانند ایران را نرم کنند. جدای از این موضوعات آنها حس کرده اند که از ناحیه رهبری نظام یک نوع روزنههایی دیده می شود که میتوان از فرصت این روزنهها هم بهره برد. جمعبندی این موضوع این است که آمریکایی ها می خواهند با تاکتیکهای جدیدی به بحث ایران وارد شوند.
بصیرت: در خصوص همین پیش فرضها بایستی این موضوع را هم برجسته کنیم که یکی از پیش فرضهای آنان این است که آمریکاییها برای حل مسائلشان در منطقه به ایران نیاز دارند، یعنی این گونه نیست که صرفا در ایران تغییراتی به وجود آمده در داخل خود آمریکا هم نیاز به ایران برای حل مسائل در منطقه دیده می شود؟
دکتر باقری: این پیش فرضی که شما مطرح کردید قابل مناقشه است، شاید الان هم من آن را طرح کرده باشم، که آیا آمریکاییها احساس میکنند که در منطقه به ایران نیاز دارند یا اینکه نه آنها جور دیگری دارند موضوع را تصویر میکنند؟ این که آنها به ما نیاز دارند، تحلیل ماست، در حالی که اگر در حافظه آنان یا در درون برداشتهای آنان قرار بگیریم، آنها به گونه دیگری تحلیل میکنند. فرضا این گونه تحلیل میکنند که ما موفق شدیم وقتی که برگه اقدام نظامی علیه سوریه را واقعی نشان دادیم، باعث شد تا دیپلماسی ما تقویت شود؛ جمله ای که اوباما هم آن را مطرح کرده است. یعنی قرار گرفتن تسلیحات شیمیایی سوریه تحت نظارت بینالمللی و انهدام آنها را موفقیتی برای خود و نمایاندن قدرت هوشمند خود میدانند. قدرت هوشمند آنان چه بود؟ می گویند: این بود که قدرت نظامی را به موقع و واقعی نشان دادیم و از سوی دیگر در دیپلماسی را نبستیم.
بنابراین اگر پیش فرض های گفته شده را در کنار سایر پیش فرض ها قرار دهیم، آمریکائی ها چنین تصور می کنند که که اگر تاکتیک جدیدی را انتخاب کنیم بهتر میتوانیم ایران را به امتیاز دهی مجاب کنیم. الان آنان حس میکنند که ایران این آمادگی را دارد. این پیش فرض هم هست که اهرم نظامی در سوریه موفقیتآمیز بوده و دیگر این که دولتی در ایران روی کار آمده است که محاسبهگر است و بنابراین معتقدند که از این فرصت بایستی استفاده کنیم و اگر استفاده نکنیم ممکن است دگرگونیهای داخل ایران، این فرصت را هم از ما بگیرد و ما بایستی در اینجا امتیازاتی به ایران بدهیم که بتوانیم با او معامله کنیم. این امتیازات هم عبارتند از اینکه مثلا در حوزه هستهای این امتیاز 5/3 درصدی را بپذیریم تا از خطر بزرگتر جلوگیری کنیم.
اما از این طرف جمهوری اسلامی ایران با وجود این تفسیرها چگونه باید عمل کند؟ من فکر می کنم که رهبر معظم نقلاب راهکار خوبی ارائه کرده اند، ایشان سطح تاکتیکی را در برخی موارد رد نکردند. نکته مهم از نظر رهبر معظم انقلاب این است که اگر جمهوری اسلامی در سطح تاکتیکی وارد شد، باید از دل آن پیروزی بیرون بیاید نه شکست. اگر نرمشی نشان دادیم این نرمش باید منتج به پیروزی شود نه منتج به عقب نشینی و تسلیم شدن. آن چیزی که در این بحث هشدار است این که نکند فشارهای دشمن سبب تغییر محاسباتی ما شود و در همان سطح تاکتیکی به جای رسیدن به هدف مهمتر، نرمشی به خرج دهیم که سبب از دست دادن اهداف خودمان شود.
بصیرت: با در نظر گرفتن همه این مباحث، گفته می شود با توجه به اینکه تیمی در وزارت خارجه روی کار آمده که ادبیات بینالملل را میفهمد و میتواند تصویری صلحطلب را از ایران به نمایش بگذارد و ایران را از حوزه یک تصویر امنیتی – که راه را برای مقابله سخت باز می کند- خارج کند، آیا می توان گفت شرایط بهتری برای کسب منافع ملی فراهم شده است؟
دکتر باقری: در موضوع پدیده امنیتی شدن یک کشور، معمولا کشورها برای اینکه موضوعی را حل کنند، آن موضوع را امنیتی میکنند تا توجیهی برای افکار عمومی جهت برخورد با آن شکل گیرد. آمریکاییها اساسا سیاستشان این گونه بوده و هست که برای حل موضوعی که در نظام بینالملل برخلاف منافع و امنیت ملی آنان است، ابتدا آن را امنیتی میکنند و سپس با آن برخورد میکنند. کشوری یا پدیدهای را زمانی میتوانند امنیتی کنند، که از زمینههای موجود به عنوان فرصت استفاده میکنند، یا سوژهسازی میکنند یا از سوژهها بهرهبرداری میکنند و از طریق تصویر سازیهای رسانهای و سایر دیپلماسیهای موجود، آن را امنیتی میکنند. به عبارتی، پدیده امنیتی معرفی یک موضوع است به گونهای که آن تهدیدی علیه صلح و امنیت جهانی معرفی می شود. آمریکا این کار را در مورد ایران انجام داده است.
اما به نظر میرسد که دولت جدید یکی از هنرهایی که بایستی داشته باشد همین است؛ بایستی در واقع، این امنیتی کردن ایران که آمریکاییها به دنبال آن هستند را دگرگون کند. یعنی بایستی فضا را dissecuration(غیر امنیتی) کند. با توجه به تسلط و مهارتی که وزیر خارجه ما دارند و به ادبیات دیپلماسی مسلط هستند، میتوانند این موضوع را پیگیری و عملیاتی بکنند و شاید بخشی از اقدامات و سخنانی که آقای روحانی در سفر اخیرشان به سازمان ملل داشتند و گفتمانی که ایشان ایجاد کردند، اینها در مجموع قابلیت این را دارد که غیرامنیتی کردن ما را انجام دهد. به عبارتی، در آن نبرد تاکتیکها که گفتیم یکی از تاکتیکهای آمریکا امنیتی کردن ایران است و در اینجا ما هم بایستی تاکتیک غیر امنیتی کردن ایران را عملیاتی کنیم.
بصیرت: در مجموع به این نکته رسیدیم که آمریکاییها در مقابل ما هوشمندانه عمل میکنند و تاکتیک نرمش قهرمانانه ما نیز بایستی هوشمندانه و در حالت منتج به پیروزی، پیگیری شود. حال سیاست خارجی ما در مقابل رفتار آمریکاییها بایستی چه مواردی را مد نظر داشته باشد؟
دکتر باقری: به نظر میرسد در دیپلماسی که در چارچوب نرمش قهرمانانه میخواهد صورت پذیرد بایستی چند موضوع لحاظ شود:
یک مورد این است که باید بدانیم که تصمیمگیریهای آمریکا متأثر از مؤلفههای مختلفی است. به عبارتی در یک دیپلماسی هوشمندانه این بایستی نصب العین باشد که تصمیمگیری آمریکاییها از مجاری متعددی تأثیر میپذیرد؛ لابیهای صهیونیستی، جریانهای سیاسی، اتاقهای فکر، کارتلهای بزرگ و همچنین برخی شخصیتها در سیاست خارجی آمریکا تأثیرگذارند. همچنین کنگره تأثیرگذار است و شخص اوباما به تنهایی تصمیمگیرنده نیست. این نکته مهمی است که باید بدان توجه کنیم و دولت جدید قطعا به این موضوع توجه دارد.
دوم اینکه بدانیم که این یک نبرد است و نبایست غافل شویم از اینکه این موضوع خارج از بحث نبرد هست؛ ما نه با آمریکای��ها در حال رقابت صرف هستیم و نه در حالت همکاری. در روابط بینالملل میگویند سه سطح رابطه وجود دارد: یا منازعه، یا همکاری و یا رقابت. بین ما و آمریکا منازعه در سطح ایدهها، راهبردها و تاکتیکها وجود دارد. بنابراین الان که در سطح تاکتیکها تاملاتی صورت میگیرد، اینجا نوعی نبرد است. پس در دیپلماسی هوشمندانه، ما دیپلماسی نبرد را داریم. درواقع در اینجا به نوعی گلاویز نرمافزاران�� با آمریکاییها داریم.
سومین نکته این است که ما در نرمش قهرمانانه و هنرمندانه بایستی بتوانیم در عین حالی که اقتدارمان را حفظ میکنیم، تعادل متوازن و معقولانهای را بین سه اصل عزت، حکمت و مصلحت برقرا کنیم. نرمش قهرمانانه نبایستی تنها شیب پیدا کند مثلا به سمت عزت یا مصلحت این سه اصل بایستی به طور متوازن در آن دیده شود. یعنی ما نمیگوییم مصلحتها دیده نشوند، مصلحتها بایستی دیده شوند، اما بایستی در ذیل عزت و حکمت بدانها توجه شود.
نکته چهارم این است که بایستی برای ما متقن باشد که با این نرمش ما به هدف مورد نظر خواهیم رسید. به عبارتی، باید نقشه راهی برای نرمش قهرمانانه داشته باشیم. اگر نه بدون تردید دچار اعوج��ج و شکست خواهیم شد.
نکته پنجم در نرمش قهرمانانه این است که علا��ه بر داشتن نقشه راه، ما بایستی سناریونگر باشیم. یکی از غفلتهایی که ما عملا میبینیم این است که ما نگاه سناریو پردازانه به موضوعات نداریم. نرمش قهرمانانه بدون سناریوپردازی در حوزه تاکتیکهایی که الان بحث میکنیم، قابل حصول نیست. ضمن این که همان گونه که ما داریم سناریوهای مختلف را در کنار هم میچینیم، بایستی چیدمان سناریوهای رقیب را هم ملاحظه کنیم که او با این سناریوها به چه چیزی میخواهد برسد. به تعبیر دیگر، این نبرد تاکتیکها مانند بازی شطرنج است که طرف مقابل هر مهرهای را که میخواهد جابجا کند کل صفحه شطرنج و کل مهره های خود و طرف مقابل را دارد میبیند و میداند که اگر من یکی از این مهرهها را جابجا کنم، مهره بعدی من چه خواهد بود. ما بایستی مهرههای بعدی آمریکا را هم ببینیم.
و مورد آخر اینکه ما بایستی مشخص کنیم که در چه موضوعی میخواهیم این نرمش صورت بگیرد. به عبارتی، ما باید حدود و ثغور نرمش قهرمانانه را ترسیم کنیم./
با تشکر از جناب آقای دکتر باقری که وقت خود را در اختیار پایگاه بصیرت قرار دادند.
گفت و گو از: حمزه عالمی