تاریخ انتشار : ۲۱ دی ۱۳۹۲ - ۱۰:۴۷  ، 
کد خبر : ۲۶۳۷۲۱
تأثيرات عملي تجربه ايران بر كشورهاي حوزه بيداري اسلامي در گفت‌وگو با سيد‌مرتضي نعمت‌زاده

جهان عرب تجربيات انقلاب اسلامي را بومي‌سازي كرده است

شاهد توحيدي - اشاره: سخن از تأثيرات انقلاب اسلامي بر تحولات دوسال ِاخير كشورهاي عربي، موضوعي است كه تكليف «اسلامي» يا «عربي» يا «انساني» بودن اين پديده را روشن مي‌كند. در گفت‌وشنود حاضر استاد سيد‌مرتضي نعمت‌زاده كارشناس مسائل بين‌الملل در اين‌باره سخن مي‌گويد.

* چه رابطه‌اي ميان تحولات انقلابي و جنبش‌هاي مردمي معاصر در كشورهاي عربي تونس، مصر، يمن، ليبي و بحرين با انقلاب اسلامي ايران وجود دارد؟ آيا اين جنبش‌ها از انقلاب اسلامي ايران اثر پذيرفته است و در امتداد آن قرار دارند يا اصولاً رابطه‌اي ميان آنها وجود ندارد؟ اگر رابطه و اثرگذاري‌اي هست، اين اثرگذاري چگونه صورت گرفته است؟

** بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. موضوع اثرگذاري انقلاب اسلامي ايران بر انقلاب‌هاي اخير عربي پس از آن مطرح شد كه رهبر انقلاب اسلامي ايران، حضرت آيت‌الله خامنه‌اي از اين انقلاب‌ها تعبير به «بيداري اسلامي» كردند و آنها را ادامه انقلاب اسلامي و متأثر از آن دانستند. اين نقطه نظر در مقابل نظري مطرح شد كه اين انقلاب‌ها را با عنوان «بهار عربي» توصيف كرده بود. عنوان «بهار عربي» در بطن خود چند مفهوم داشت:

اول: اينكه تحولات جهان عرب فاقد هويت فرهنگي، ريشه تاريخي و شجره‌نامه هستند.

دوم: اين انقلاب‌ها تنها واكنشي در برابر برخي رفتارهاي نظام حاكم است و طبيعتاً مقطعي، گذرا و فصلي‌اند. بهاري است كه از پي يك زمستان آمده است و به‌زودي جاي خود را به تابستاني داغ و پاييزي دلگير خواهد سپرد.

سوم: مهم‌ترين شاخصه آنها وقوع در حيطه جغرافيايي جهان عرب است و به خارج از اين قلمرو ارتباطي ندارد و البته از آنجا كه اين تحولات فاقد هرگونه رويكرد قوميتي و شعارهاي ملي‌گرايانه بوده است، عنوان «عربي» براي آنها تنها يك شاخص جغرافيايي به شمار مي‌آيد و بس.

طرح اين عناوين يعني توصيف و تسميه اين انقلاب‌ها به «بيداري اسلامي»، «بهار عربي» يا نام‌هاي ديگري كه به آنها اشاره خواهد شد، به يك مناقشه فكري و رسانه‌اي تبديل شده و موافقان و مخالفاني پيدا كرده است كه هر كدام در نفي و اثبات ديدگاه خود دلايلي ارائه كرده‌‌اند. به هر حال اكنون به اين انقلاب‌ها و اعتراضات مردمي كه در منطقه جنوب غرب آسيا و شمال افريقا طي سال‌هاي 2010 تا 2012 رخ داده، به علت اينكه در كشورهاي عربي روي داده است، بهار عربي گفته مي‌شود، اما به لحاظ وجود برخي شاخص‌هاي اسلامي مشهود در آنها در جمهوري اسلامي از آنها به «بيداري اسلامي» ياد مي‌شود. البته در ايران هم برخي افراد از تعابير ديگري براي توجيه اين رويدادها استفاده مي‌كنند و عنوان «بيداري اسلامي» را براي اين تحولات عنوان دقيقي نمي‌دانند و مبناي اين نامگذاري را انگيزه‌هاي سياسي تلقي مي‌كنند، اما در كنار اين نگاه‌ها و نامگذاري‌ها از سوي منابع و تحليلگران مختلف انگيزه‌ها و علل گوناگون ديگري براي وقوع اين تحولات شمرده شده و بر اساس آنها نامگذاري‌هايي نيز انجام گرفته است كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود.

* بررسي علل و انگيزه‌هاي اين رخدادها مي‌تواند به روشن شدن ماهيت آنها و مآلاً روشن شدن آنچه در داخل كشور ما نيز مورد چالش قرار گرفته است كمك كند. به نظر شما عوامل اين رويدادها را درچه مقولاتي بايد جست‌وجو كرد؟

** عوامل متعددي را مي‌توان به عنوان دلايل و انگيزه‌هايي نام برد كه زمينه را براي رخ دادن اين قيام‌ها مستعد كرده‌اند، از جمله مسائلي مانند ديكتاتوري و وجود حكومت‌هاي مطلقه، نقض مكرر حقوق بشر، رواج فساد اداري و دولتي، ركود اقتصادي، بيكاري، فقر شديد و برخي از عوامل جمعيتي مانند درصد بالاي جوانان تحصيلكرده، اما ناراضي در درون اين جوامع. برخي افراد مانند فيلسوف اسلوونيايي، اسلاوي ژيژك حتي اعتراضات و تظاهرات در ايران پس از انتخابات رياست جمهوري در سال 1388ش. را به عنوان يكي از دلايل وقوع بهار عربي ذكر مي‌كنند. (1) انقلاب سال 2010 قرقيزستان نيز يكي از عوامل تأثيرگذار بر آغاز بهار عربي تلقي و عوامل تسريع‌كننده براي اين قيام ذكر شده است؛ مثل تمركز چندين دهه‌اي ثروت در دست اقتدارگرايان نشسته بر مسند قدرت، شفافيت ناكافي در باره گردش اين ثروت‌ها، فساد و به‌خصوص امتناع جوانان در پذيرش وضع موجود، (2) افزايش قيمت غذا و نرخ قحطي جهاني نيز يك عامل مهم در وقوع اين تحولات تلقي شده است. (3) سازمان عفو بين‌المللي افشاي انتشار اسناد محرمانه ديپلماتيك امريكا در پايگاه اينترنتي ويكي‌ليكس را نيز به عنوان يك عامل تسريع‌كننده براي شورش‌ها در نظر گرفته است، (4) اما برخي از متفكران معتقدند مداخلات غرب در جهان اسلام موج بيداري اسلامي را ايجاد كرده است. (5)

* پديده حضور جوانان و دسترسي آنها به فضاي مجازي و شبكه‌هاي اجتماعي تا چه ميزان اين فرآيند را تشديد و تسريع كرد؟

** در طول سال‌ها بسياري از جوانان اهل اينترنت در كشورهاي دستخوش اين قيام‌ها به‌طور فزاينده سلطه اقتدارگرايان و تداوم سلطه مطلق آنان را يك شيوه و سنت اشتباه تشخيص داده‌اند كه به تغيير و اصلاح نياز دارد. النجمه زيدجالي، استاد دانشگاه عمان به اين تحول با عنوان «زلزله جوانان» اشاره كرده است. تونس و مصر به عنوان اولين شاهدان قيام‌هاي بزرگ در ميان ملل شمال افريقا و كشورهاي خاورميانه با كشورهايي مانند الجزاير و ليبي از اين نظر متفاوتند كه درآمد نفتي قابل توجهي ندارند و به اين علت قادر نبودند توده‌ها را آرام كنند. موفقيت‌هاي نسبي تركيه با مشخصه‌هايي همچون انتخابات، رشد سريع اقتصادي و قانون اساسي سكولار با وجود دولتي كه مدعي اسلامي بودن دارد، مدلي را با عنوان «مدل تركيه» ايجاد كرد كه اگرچه ممكن است انگيزه‌اي براي معترضان كشورهاي همسايه به حساب نيايد، اما الگويي خواستني براي برخي از نخبگان آنها محسوب مي‌شود. (6)

بنابراين ما با مجموعه‌اي از علل و انگيزه‌ها براي تبيين تحولات جهان عرب و متناسب با آن با مناقشه‌هايي براي نامگذاري اين تحولات مواجهيم كه به نوبه خود از حساسيت و اهميت بسياري برخوردارند.

* باز‌گرديم به موضوع اصلي سخن يعني تبارشناسي اين تحولات.

** بله، اهميت مناقشه و حساسيت‌هاي موجود در عرصه نامگذاري و هويت‌شناسي انقلاب‌ها به اين خاطر است كه طرح عنوان‌ها و نامگذاري‌ها به‌نوعي بيانگر شناسنامه و هويت اين انقلاب‌ها، تعلقات و پيوندهاي آنها، منابع تغذيه و جايگاه سياسي، فرهنگي و رويكردهاي آتي آنها و نيز تعيين‌كننده نوع موضع‌گيري‌ها، گفتمان‌ها، بينش‌ها، روش‌ها و منش‌هاي اين انقلاب‌ها خواهد بود.

نامگذاري‌ها مشخص مي‌كنند كه اين جنبش‌ها به لحاظ تبارشناسي در امتداد و بستر كدام جريان فكري و سياسي مطرح در جهان كنوني به وجود آمده و در امتداد كدام‌يك استمرار مي‌يابند؟ پرسش‌هاي موجود اينها هستند:

تحولات كشورهاي عربي در امتداد تحولات انقلاب اسلامي و شتاب بيداري اسلامي ناشي از آن به وقوع پيوسته است يا در امتداد جريان سلفي‌گري برخاسته از وهابيت و جريان تندرو القاعده؟

اين حركت‌ها متأثر از جنبش قوميت‌گرايي عربي رخ داده است كه در دهه‌هاي 50 و 60 ميلادي بر فضاي جهان عرب حاكم بود يا ريشه‌هاي اين تحولات را بايد در گرايش مردم به سوي ارزش‌هاي ليبراليستي غربي جست‌وجو كرد؟

آيا ديگر عوامل و علل اجتماعي، سياسي، اقتصادي، جمعيتي و... يا عوامل نرم‌افزاري مانند ظهور اينترنت و به‌طور خاص شبكه‌هاي اجتماعي اينترنتي را مي‌توان ريشه تحولات و هويت آنها تلقي كنيم؟

در ميان احتمالات مطرح شده تاكنون تعلق اين انقلاب‌ها به جريان سلفي و القاعده از يك سو و جريان قوميت‌گرايي عربي از سوي ديگر از جانب هيچ منبعي طرح نشده است، چنان كه نظريه‌اي كه مي‌گويد اين انقلاب‌ها ممكن است با تأثير از ارزش‌هاي ليبراليستي و غربي روي داده باشند و سردمداران آنها عموماً هم‌پيمانان رژيم‌هاي سرنگون‌شده در اين جوامع هستند، هواداران جدي نداشته است.

* دراين‌باره، يك اشكال شيوه‌شناسي وجود دارد و آن اين است كه هريك از اين احتمالات ريشه در يكسويگي و نيز دوري از يك نگاه جامع دارند. شما اين نكته را تأييد مي‌كنيد؟

** همينطور است. يكي از شيوه‌هاي رايج انتساب اين انقلاب‌ها به هر كدام از عوامل اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فني و ابزاري به عنوان علت‌العلل است كه از نوعي يك‌سونگري و تبيين يك بعدي و تك علتي رخدادها حكايت دارد. اين شيوه اصولاً نگاه جامع‌نگر و كلان‌نگر ندارد و از ارائه يك بسته تحليلي جامع و فراگير ناتوان است. اشكال از آنجا به وجود مي‌آيد كه در اين گونه نگاه‌ها تحليلگر با تمركز بر يك بعد يك علت يا يك انگيزه اقدام به بزرگ‌نمايي آن مي‌كند و ابعاد ديگر را تحت‌الشعاع قرار و كم‌اهميت جلوه مي‌دهد و سپس بر اساس آن نامگذاري و تعريف يا تعيين هويت مي‌كند كه عملاً به نوعي تحريف عامدانه يا سهوي منتهي مي‌شود.

اين مسئله در مورد نامگذاري «بيداري اسلامي» نيز تا حدودي مطرح است. اگر به پديده بيداري اسلامي از زاويه درست و فراگير آن كه بسياري از علل و عوامل اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فني و ابزاري را در بر مي‌گيرد توجه نكنيم و آن را تنها از زاويه تنگ و محدود فكري و نظري بنگريم، اين بعد هم مي‌تواند يكي از ده‌ها علل و عوامل مؤثر محسوب شود؛ بدون آنكه بتواند تمامي ابعاد اين رويدادها را به‌طور كامل و شامل تبيين كند. پس نامگذاري بيداري اسلامي و تكيه بر تئوري مبنايي آن زماني مي‌تواند بيانگر اين تحولات با همه ابعاد آن باشد كه نگاهي در‌بر‌گيرنده و شامل داشته باشد.

* كساني كه قائل به عدم وجود ارتباط ميان تحولات كشورهاي حوزه بيداري اسلامي با انقلاب اسلامي هستند، چه مستنداتي دارند؟

** كساني كه مدعي‌اند بين وقوع انقلاب اسلامي در ايران و تحولات خاورميانه عربي رابطه‌اي وجود ندارد، مي‌توانند به اين موارد استناد كنند.

اول: عامل زماني؛ فاصله زماني ميان پيروزي انقلاب اسلامي در ايران (فوريه 1979م. ) با شروع تحولات بيداري در كشورهاي عربي (2011م. ) دقيقاً 32 سال است. اين فاصله زماني ممكن است در نظر برخي احتمال ارتباط ميان اين دو تحول اجتماعي را كه در دو محدوده جغرافيايي و فرهنگي متفاوت يعني ايران و جهان عرب رخ داده است، كم كند.

دوم: عوامل ساختاري (تاريخي، مذهبي، فرهنگي، سياسي‌ـ‌استراتژيك)؛ كارشناسان معتقدند چهار عامل ساختاري فرهنگي و يك عامل سياسي‌ـ ‌استراتژيك مانع اثرگذاري سريع تحولات ايران بر جهان عرب مي‌شود و حتي مي‌تواند در شرايطي سبب واگرايي شود. اين موارد عبارتند از تفاوت قوميتي، مذهبي، زباني، فرهنگي و سياسي. اين تفاوت‌ها موضوع اهتمام قدرت‌هاي جهاني و عوامل منطقه‌اي و رسانه‌هاي متنوع آنهاست. آنان تلاش مي‌كنند به اين تفاوت‌ها عمق ببخشند و آنها را به صورت شكاف‌هاي فعال در‌آورند و از اين طريق عوامل همگرايي در مناسبات ميان ايران و عرب‌ها را تحت‌الشعاع قرار دهند.

سوم: تفاوت‌هاي شكلي و محتوايي؛ وجود تفاوت‌هاي شكلي و محتوايي ميان انقلاب‌هاي رخ داده در كشورهاي عربي با انقلاب اسلامي ايران احتمال وجود رابطه به‌خصوص علّي‌ـ‌معلولي ميان اين دو را تضعيف مي‌كند. شايد انقلاب ايران آخرين انقلاب داراي ساختار كلاسيك به شمار مي‌آيد. اين انقلاب داراي رهبري واحد، ايدئولوژي مشخص و حاكم و حضور مردمي چشمگير بود. رهبري اسلامي و ايدئولوژي اسلامي انقلاب ايران هويت اسلامي كاملاً مشخصي را براي آن تعريف كرده است و حضور نهاد اسلامي به‌طور شاخص و نقش آن در هدايت و بسيج مردمي و تحقق پيروزي انقلاب در ايران هرگونه شك و ترديد در اسلامي بودن انقلاب را نفي مي‌كند؛ درحالي كه در جنبش‌هاي اخير با نوع جديدي از انقلاب مواجه هستيم كه به‌طور مشخص فاقد رهبري واحد و متمركز و ايدئولوژي بوده و به لحاظ شكلي شبكه‌هاي اجتماعي اينترنتي نقش مهمي در هماهنگي ميان انقلابيون ايفا كرده است؛ به نحوي كه اگر انقلاب اسلامي ايران عنوان «انقلاب نوار كاست» را به خود اختصاص داد، مي‌توان انقلاب‌هاي اخير كشورهاي عربي را «انقلاب شبكه‌هاي اجتماعي اينترنتي» دانست. به لحاظ شعارهاي محوري نيز در اين دو نوع انقلاب تفاوت‌هايي قابل مشاهده است، از جمله شعار محوري در انقلاب ايران «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» بود، در حالي كه شعار غالب در انقلاب‌هاي عربي جمله «الشعب يريد اسقاط النظام» ـ‌ مردم خواهان سرنگوني نظام‌اندـ بود.

چهارم: طبيعت درون‌زاي انقلاب‌ها و تحولات اجتماعي؛ احتمال هم‌سنخي ميان اين دو دسته رويداد اجتماعي در ايران و كشورهاي عربي خصوصاً هنگامي كه به طبيعت انقلاب در هر جامعه به عنوان تحولي درون‌زا و نه برون‌زا نگريسته شود، قوت بيشتري مي‌يابد. اصولاً هر انقلاب در نوع خود يك رخداد استثنايي است كه نه قابل تكرار است و نه قابل كپي‌برداري؛ نه قابل صدور است و نه قابل تقليد، زيرا هر انقلاب در فرهنگ، تاريخ و تحولات خاص جامعه‌اي كه انقلاب در آن روي داده است ريشه دارد. به اين ترتيب از آنجا كه سرنوشت جوامع اسلامي به هم شبيه است، سنخيت موجود ميان اين تحولات قابل درك مي‌شود. تجربه كپي‌برداري گروه‌ها و احزاب چپ با گرايش‌هاي ايدئولوژيكي گوناگون از ماركسيست‌ـ‌لنينيست‌ها گرفته تا مائوئيست‌ها كه به دنبال الگوبرداري از انقلاب‌هاي سوسياليستي و پياده كردن نعل به نعل انقلاب روسيه، چين يا كوبا در كشورهاي ديگر بودند، همواره با شكست و ناكامي مواجه شده است. دولت‌ها و احزاب غرب‌گرا در جهان سوم نيز كه كوركورانه در پي پياده كردن الگوهاي توسعه غربي و شيوه‌هاي ليبراليستي در كشورهاي خويش بوده، عموماً نتوانسته‌اند در اين زمينه توفيقي كسب و حاصلي براي جامعه خويش فراهم كنند، زيرا به طبيعت و سرنوشت جوامع اسلامي توجه نكردند، ولي انقلاب اسلامي به نسبت‌هاي مختلف با طبيعت و سرشت جوامع اسلامي خويشاوندي دارد. در همين چهارچوب پس از پيروزي انقلاب‌هاي مردمي در مصر، تونس، ليبي و... تلاش‌هايي نيز براي ترويج الگوي نظام سياسي‌ـ‌اقتصادي تركيه در ميان ملت‌ها صورت گرفت كه عملاً با واكنش مثبتي مواجه نشد. قطعاً كپي‌برداري از اين تجربه خاص نيز نتيجه‌اي در بر ندارد و از اين لحاظ با بقيه تفاوتي ندارد.

بنابراين جمع‌بندي موارد اشاره شده حكايت از آن دارد كه اعتقاد به وجود ارتباط ميان انقلاب‌هاي معاصر در جهان عرب با انقلاب اسلامي ايران، انديشه‌اي است كه بايد به‌طور جدي بدان پرداخت.

* از سوي ديگر نظريه‌پردازان« بيداري اسلامي» نيز به اين اشكالات پاسخ‌هاي درخوري داده‌اند كه مروري بر آنها در اين بخش از گفت وشنود خالي از لطف نيست.

** بله، از سوي ديگر در پاسخ به اشكالات و موانع مطرح‌شده در مورد انقلاب اسلامي ايران و انقلاب‌هاي جهان عرب ديدگاه‌هايي به اين شكل مطرح مي‌شوند:

اولا: همان‌گونه كه انقلاب‌هاي كنوني در كشورهاي عربي در يك زنجيره به هم پيوسته يكي پس از ديگري اتفاق افتاده و از يكديگر اثر پذيرفته‌اند، نمي‌توان امتداد تاريخي و پيشينه اين زنجيره را ناديده گرفت و تصور كرد تحولات از يك نقطه فراغ و از مبدأ خلأ شروع شده است.

قرائت تاريخي و طولي تحولات جامعه و عدم اكتفاي صرف به قرائت عرضي در يك نگاه فراگير توجه پژوهشگر را به شناخت عوامل مؤثر دروني و بروني جلب و تحليل دقيق‌تري از تحولات را ارائه مي‌كند. از اين ديدگاه طبيعت درون‌زاي تحولات و انقلاب‌هاي اجتماعي باعث نفي عوامل اثرگذار بيروني نيست؛ خصوصاً هرچه جوامع مختلف وجوه اشتراك بيشتري داشته باشند، تحولات آنها بر يكديگر تأثير بيشتر و سريع‌تري خواهند داشت.

* پس بعد زماني مانعي در تأثير‌گذاري و تأثير‌پذيري نيست؟

** بله، به‌رغم عدم امكان كپي‌برداري تحولات اجتماعي از يكديگر، جوامع مي‌توانند از يكديگر تأثير بپذيرند و بر يكديگر تأثير بگذارند و ملت‌ها نيز مي‌توانند از تجربيات هر انقلاب با بومي‌سازي آنها بهره‌مند شوند. از هر انقلاب مي‌توان الهام گرفت. هر انقلاب در محيط اطرافش تأثير مي‌گذارد، گاهي اين تأثيرات سريع و تند است و گاهي بطئي و كند. از اين نظر به لحاظ تبارشناسي همان‌گونه كه وقوع انقلاب اسلامي ايران از روند تحولات بيداري اسلامي در داخل و خارج از ايران و در دوران تاريخي دور و نزديك خصوصاً از هنگام شروع موج نخست بيداري اسلامي كه در پي عصر استعمار غربي حمله ناپلئون به مصر و واكنش جهان اسلام در مقابل آن و كشف علل ضعف و انحطاط ملل و دول مسلمان روي داد، بدون اثرپذيري نبوده است. و اين انقلاب حلقه‌اي از مجموعه حلقه‌هاي به هم پيوسته بيداري اسلامي در سراسر جهان اسلام به شمار مي‌آيد. انقلاب‌هاي كشورهاي عربي نيز نمي‌توانند خارج از چارچوب روند تاريخي حركت بيداري اسلامي از جمله انقلاب اسلامي ايران كه نقطه عطفي در تحولات بيداري اسلامي در جهان تلقي مي‌شود مورد بررسي و ارزيابي دقيق و صحيح قرار بگيرد.

* اساساً مگر بيداري اسلامي، قبل از وقوع انقلاب ايران نقطه اتكاي عملي ِديگري هم داشته است كه بتوان اين وقايع را بدان عطف نمود؟

** درست است، بيداري اسلامي تا پيش از وقوع انقلاب اسلامي در ايران تنها روندي نظري و تئوريك و عمدتاً در عرصه نخبگان تبلور و اثر داشت. اتفاقاً در اين مرحله كشور مصر در كنار ايران از مراكز مهم توليد انديشه بيداري اسلامي به شمار مي‌رفت و جريان اسلامي در جهان از دستاوردهاي علمي ‌ـ ‌اسلامي ايران، مصر، عراق، الجزاير، پاكستان، لبنان و... به صورت وافر بهره‌مند بود، اما انقلاب اسلامي ايران دايره تأثيرگذاري و تحقق بيداري اسلامي را از محدوده نخبگان فراتر برد و در دو سمت و سوي ديگر امتداد بخشيد.

سمت نخست مردمي كردن پديده بيداري اسلامي و وارد كردن مردم به عرصه معادلات اثرگذار بود. به عبارت ديگر اين انقلاب مردم را براي ايجاد تحولات انقلابي در خدمت به اهداف و ارزش‌هاي اسلامي و تحقق مطالبات اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي به عرصه اجتماعي وارد كرد. شكل‌گيري اين پديده در اين گستره در نوع خود اقدامي كم‌نظير يا بي‌نظير بود كه در شكل ظاهري انقلاب‌هاي كشورهاي عربي مانند تظاهرات مردمي گسترده و در محتواي آنها همچون طرح مطالبات مادي و معنوي از سوي مردم امتداد داشته و تكرار شده است.

* و سمت دوم؟

** سمت دوم امتداد اثرگذاري انقلاب اسلامي ايجاد نظام و حكومتي مبتني بر ارزش‌ها و احكام ديني و تأسيس كيان سياسي اسلامي است، از اين‌رو مي‌توان به جرئت ادعا كرد كه انقلاب اسلامي نخستين بار توانست نظامي مبتني بر شريعت اسلامي و البته متناسب با مقتضيات دوران معاصر تأسيس كند. در اين زمينه جا دارد اشاره شود كه جمهوري اسلامي نخستين دولت اسلامي به لحاظ سياسي است كه با رهبري ديني و قيام مردمي پا به عرصه وجود نهاد. در واقع قدرت‌هاي استعماري صليبي جهان و بسياري از نخبگان سياسي و فرهنگي بر اين باور بودند كه اسلام سياسي در زير آوار فرو ريخته خلافت عثماني پس از جنگ جهاني اول و در آغاز قرن بيستم براي هميشه مرده و به بايگاني تاريخ پيوسته است و در نظام بين‌المللي نوين ديگر مجالي براي پيدايش كيان سياسي اسلامي وجود ندارد، اما انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني(ره) اسلام ناب محمدي را با قدرت و اقتدار بي‌مانندي به عرصه جهاني بازگرداند و تأسيس جمهوري اسلامي اين تصور را كه قدرت‌هاي جهاني بتوانند كيان سياسي اسلامي را نابود كنند، به زباله‌دان تاريخ سپرد.

بنابراين پيروزي انقلاب اسلامي توانست با گسترش دامنه بيداري اسلامي از محدوده نخبگان به مردم و مطالبات مادي و معنوي آنها از يك سو و از عرصه فرهنگي و تئوري به سمت حكومت‌سازي از سوي ديگر به نقطه عطفي اساسي در روند بيداري اسلامي معاصر تبديل شود.

* اين پرسش مطرح مي‌شود كه با وجود اين همه عوامل تأثير‌گذار، چرا روند اين بيداري كند مي‌نمود و سرعت مورد نظر را نداشت؟

** به دليل موانع بازدارنده در مسير مناسبات ميان ايران و جهان عرب، تأثيرات انقلاب اسلامي به محيط عربي كند بود. تلاش امريكا، اروپا و رژيم‌هاي وابسته براي كشيدن ديوار حائل رواني، امنيتي و تبليغاتي در اطراف ايران براي محصور كردن انقلاب در داخل مرزها و جلوگيري از صدور انقلاب خصوصاً به جهان عرب و نيز امنيتي كردن فضاي اطراف ايران با جنگ تحميلي هشت ساله و ايجاد شكاف و فاصله در دو سوي مرزها قطعاً در فرآيند اثرگذاري سريع انقلاب بي‌تأثير نبود.

بنابراين به‌رغم فاصله زماني بيش از سه دهه ميان انقلاب ايران و انقلاب‌هاي كشورهاي عربي عنصر زمان نه‌تنها در اثرگذاري انقلاب اسلامي بر جهان عرب و انقلاب‌هاي مردمي آنها نقش منفي نداشت، بلكه به‌عكس با اثرگذاري در عمق جوامع عربي و ايجاد تحولات ريشه‌هاي و تعميق فرهنگ ديني در ميان مردم و نخبگان در طول زمان سرمايه اصلي انقلاب‌ها را بيش از پيش از پشتوانه ديني قوي برخوردار ساخت.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات