از زمان شکلگیری خاورمیانۀ کنونی در سالهای آغازین جنگ جهانی اول بر ویرانههای امپراتوری عثمانی، ایران قدرت برتر منطقۀ خلیجفارس بوده است و از نظر تمامی شاخصهای کیفی قدرت بر عراق برتری داشته است. قلمرو ایران تقریباً سه برابر قلمرو عراق، جمعیتش بسیار بیشتر از عراق (39 میلیون در برابر 13 میلیون در سال 1980) است و خط ساحلی ایران که دو هزار کیلومتر طول دارد، پنجاه برابر گستردهتر از خط ساحلی عراق است.
همچنین، تقسیمات قومی و مذهبی در عراق از ایران بسیار بیشتر است، در حالی که جمعیت ایران در مقایسه با عراق یک دستتر میباشد. عراق کشوری است که در آن، جمعیت کردها، که بزرگترین جمعیت غیرعرب این کشورند، همواره سرکوب شده و اقلیت سنیان که یک سوم جمعیت کشور را تشکیل میدهند، بر اکثریت شیعه حکومت کردهاند، در حالی که در ایران، افراد حاکم بر شیعیان که 95 درصد جمعیت را تشکیل میدهند، خود شیعیاناند. همچنین، جمعیت کردهای ایران کمتر از نصف جمعیت کردهای عراق میباشد.
به تمامی مطالب گفته شده باید برتری ژئوپلیتیک و توپوگرافی ایران را نیز بیفزاییم. سرزمین عراق بین شش کشور همسایۀ خود محصور است که در این میان، دو کشور ترکیه و ایران از جمله همسایگان قدرتمند آن محسوب میشوند. همچنین، استانهای موصل و کرکوک در آنها، امکانات و سرمایههای اقتصادی مهم و برجسته عراق قرار دارد و قسمت عمدۀ تولید نفت عراق در آنها صورت میگیرد، به مرزهای ایران و ترکیه بسیار نزدیکاند، ضمن آنکه شهرهای بغداد و بصره به ترتیب 120 و 30 کیلومتر با مرزهای ایران فاصله دارند. آبراه شطالعرب نیز که تنها راه دسترسی عراق به خلیجفارس است، میتواند به راحتی از سوی ایران کنترل شود. در مقابل، مراکز استراتژیک عمدۀ ایران کاملاً در درون کشور قرار دارند (تهران 700 کیلومتر با نزدیکترین نقطه مرزی فاصله دارد) و در مقایسه با مراکز استراتژیک عراق، از پشتیبانیهای توپولوژیکی مناسبتری برخوردارند.
در دهۀ 70، شاه ایران با توجه به نقاط قوت مزبور، ارتش ایران را به نیروی بسیار قدرتمندی تبدیل و آن را به پیشرفتهترین سیستمهای تسلیحاتی غرب مجهز کرد. تا اوایل سال 1979، نیروی هوایی ایران 447 فروند هواپیمای جنگی در اختیار داشت که 66 فروند از آنها هواپیماهای اف - 14 پیشرفته بودند، در حالی که عراق تنها 339 فروند هواپیما در اختیار داشت که چندان پیشرفته نبودند. همچنین ایران، از نظر نیروی دریایی از عراق بسیار برتر بود، طوری که نیروی دریایی ایران هفت فروند کشتی (ناوشکن و ناوچه) حامل موشکهای هدایتشونده، چهار فروند کوروت(2) (رزمناو تجسس و نجات) مجهز به توپ، شش فروند شناور تهاجمی سریع(3) مسلح به موشک و چهارده فروند هاورکرافت بود، در حالی که نیروی دریایی عراق تنها دوازده فروند شناور تهاجمی سریع در اختیار داشت.
از نظر نیروهای زمینی، هر دو کشور تقریباً، با یکدیگر یکسان بودند. در واقع هر چند تعداد افراد نیروی زمینی ایران از عراق (285 هزار در برابر 190 هزار) بسیار بیشتر بود، اما تعداد واحدهای رزمی و سیستمهای تسلیحاتی آنها تقریباً یکسان بود: عراق (به سبک شوروی) هفت لشکر کوچک داشت که تحت سه سپاه سازماندهی شده بودند، در حالی که ایران (به سبک آمریکا) شش لشکر بزرگ داشت که به سه سپاه زمینی تقسیم میشد. تعداد تانکها (1800 تانک عراقی در برابر 1735 تانک) همچنین، تعداد توپهای هر دو کشور (800 قبضه عراق و 1000 قبضه ایران) نیز تقریباً برابر بود. البته، نیروهای عراق که از نیروهای شوروی الگو میگرفتند، از نظر وسایل نقلیه زرهی(4) نسبت به ایران برتری داشتند.
اما این تساوی ظاهری، بسیار فریبنده است. تنها مأموریت واقعی نیروی زمینی ایران محافظت از مرز غربی ایران بود؛ زیرا، تهدید ارتش شوروی از اوایل دهۀ 60 کاهش یافته بود، اما نیروی زمینی عراق افزون بر آنکه در سه محور مرزهای ایران، ترکیه و سوریه از مرزهای خود دفاع میکرد، باید کردها را نیز کنترل و محدود مینمود. در اواخر دهۀ 70، با توجه به اختلافات موجود بین رژیمهای حاکم بر عراق و سوریه مشکلات امنیتی موجود در خطوط مرزی این دو کشور بسیار زیاد بود، طوری که در سالهای 1975 - 1976 نزدیک بود بین این دو کشور بر سر تقسیم آب فرات و دخالت مستقیم سوریه در منازعۀ لبنان جنگ درگیرد.
با وقوع انقلاب اسلامی تعادل استراتژیک موجود در منطقه برهم خورد. پس از این واقعه برخی از مسئولان جدید ایران که ارتش را ابزاری برای سرکوبی مردم در دست شاه و نیروی بالقوه خطرناکی برای انقلاب میدانستند، به تشکیل نیروی شبه نظامی، سپاه پاسداران، اقدام و پاکسازی نیروهای ارتشی را آغاز کردند.
این پاکسازیها توان عملیاتی ارتش ایران را بسیار کاهش داد: نیروی زمینی، بسیاری از افسران خود را از سرگرد گرفته تا ژنرال و نیروی هوایی نیز نیمی از خلبانان، 15 تا 20 درصد از افسران، درجهداران (NCOs) و تکنسینهای خود را از دست داد. افزون بر این پاکسازیها، نزدیک به نصف سربازان وظیفه از ارتش فرار کردند یا طی دوران انقلاب یا پس از آن، کشته شدند. خدمت سربازی چندان جدی گرفته نشد و بسیاری از رستههای رزمی از جمله گارد سلطنتی منحل شدند و رستههای دیگر نیز در هم شکستند یا بسیار محدود شدند.
در آغاز جنگ، ایران دیگر خود را از عراق برتر نمیدید: نیروی زمینی ارتش ایران از 285 هزار نفر به 150 هزار نفر کاهش یافته بود، در حالی که این رقم در مورد عراق به 200 هزار نفر میرسید. تأثیر این کاهش در زمینههای عملیاتی بسیار مشهود بود، نیروی زمینی عراق از زمان سقوط شاه ایران به بعد، لشکرهای خود را با افزودن دو لشکر مکانیزه جدید به دوازده لشکر رساند، اما ارتش ایران لشکرهای خود را به شش لشکر منها کاهش داد که هر یک از آنها در سطح یک تیپ بود. عراق میتوانست تقریباً، تمامی سیستمهای تسلیحاتی عمدۀ خود (2750 دستگاه تانک، 2500 دستگاه وسیله نقلیه زرهی و حدود 920 قبضه توپ) را مستقر و عملیاتی کند، در حالی که ایران به ندرت، میتوانست نیمی از 1735 دستگاه تانک، 1735 دستگاه وسیلۀ نقلیۀ زرهی و 1000 قبضۀ توپ خود را مستقر کند.
از نظر نیروی هوایی نیز، عراق نسبت به ایران برتری چشمگیری داشت. نیروی هوایی رژیم انقلابی ایران غیر از خریدهای جاهطلبانۀ شاه (به ویژه طرح خرید 160 فروند جنگندۀ اف - 16 برای تقویت توان عملیاتی نیروی هوایی ایران)، مشکلات لجستیکی و نگهداری فراوانی داشت. پس از خروج کارشناسان آمریکایی از ایران، سیستمهای الکترونیک(5) اساسی از بسیاری از هواپیماهای اف - 14 ایران برداشته شدند و بسیاری از سیستمهای حسگر، نگهداری و لجستیک هواپیماهای اف - 4 و اف - 5 به دلیل فراهم نبودن قطعات یدکی و نگهداری نامناسب به تدریج فرسوده شدند. در نتیجه، در آغاز جنگ، نیروی هوایی ایران (70 هزار نفر در برابر 100 هزار نفر نیروی هوایی عراق در سال 1979) تنها میتوانست نیمی از هواپیماهای خود را به پرواز درآورد. از سوی دیگر، نیروی هوایی عراق با وارد کردن 140 فروند سوخوی 20 و میراژ 23، هواپیماهای تهاجمیاش را نوسازی کرد و سطح سرویسدهی خود را افزایش داد (حدود 80 درصد در آغاز جنگ).
ایران تنها در عرصۀ دریا توانست برتری پیش از سال 1979 خود را حفظ کند. هرچند نیروی دریایی ایران نیز نتوانست از تأثیرات انقلاب در امان بماند و مشکلات لجستیکی و نگهداری فراوانی داشت، اما برتری آن، چنان چشمگیری بود که توانست آن را تا حدی حفظ کند. البته، باید یادآور شد که توان عملیاتیاش تا حد زیادی کاهش یافت.
حقیقت آن است که اعداد و ارقام گویای تمام مطلب نمیباشد. کیفیت رهبری نظامی، تجربههای جنگی، آموزش و فرماندهی و کنترل نیز اهمیت زیادی داشت و در این زمینه، نیروهای مسلح هر دو کشور از توان اندکی برخوردار بودند.
در دوران پهلوی شاه که هرگز نقش افسران نیروی نظامی را در ماجرای سال 1953 فراموش نکرده بود، بسیار میکوشید این سه نیرو را جدا از یکدیگر نگه دارد تا آنها نتوانند در اندیشۀ یک کودتا برای براندازی رژیم وی باشند. بدین ترتیب بین این سه نیرو هیچگونه ستاد مشترکی وجود نداشت و آنها تنها میتوانستند از طریق شاه، که فرمانده کل قوا بو��، با هم ارتباط برقرار کنند. انتصاب تمامی افسرانی که درجۀ آنها از سرهنگ بالاتر بود، شخصاً، از سوی شاه صورت میگرفت و به تمامی دانشجویان دانشکدۀ افسری نیروی هوایی از سوی وی درجه اعطا میشد. همچنین، باید یادآوری کرد که وی از چهار سرویس اطلاعاتی مختلف برای جمعآوری اطلاعات از میان افسران استفاده میکرد.
تمامی این اقدامات به صورت محتاطانه در عراق نیز انجام میشد. صدام کاملاً آگاه بود که در جوامع غیردموکراتیک قدرت عامل اصلی تغییرات سیاسی است؛ بنابراین، از هیچ تلاشی برای افزایش وفاداری نیروی نظامی به حکومتش دریغ نمیکرد. درجۀ افسران حزبی در بین نیروهای مسلح در سطح گردان اعطا میشد. فعالیتهای سیاسی سازمانیافته ممنوع بود؛ عوامل غیرقابل اطمینان وادار به بازنشستگی، پاکسازی یا اعدام میشدند، افسران ارشد به صورت مداوم جابهجا میشدند تا از ایجاد پایگاههای قدرت ممانعت به عمل آید، همچنین، ساختار جمعیتی گارد ریاست جمهوری و گارد تک نژادی رژیم اساساً، از اهالی تکریت، زادگاه صدام یا مناطق اطراف آن تشکیل میشد.
همچنین، صدام درصدد بود نیروی رقیب دیگری را به نام شبهنظامیان بعثی، به موازات ارتش عراق پدید آورد، بنابراین در سال 1979، زمانی که صدام قدرت را به دست گرفت، تعداد نیروهای شبهنظامی به نام ارتش خلق به بیش (از دو برابر از 100 هزار به 250 هزار نفر) افزایش یافت و طی جنگ ایران و عراق نیز قرار بود به یک میلیون نفر افزایش یابد. این ارتش از سلاحهای سنگین استفاده میکرد و در بسیاری از عملیاتهای جنگی شرکت داشت. هرچند این امر باعث میشد ارتش خلق همپای ارتش حرفهای پیش برود، اما از آنجا که انحصار ارتش حرفهای را به عنوان تنها ابزار اعمال خشونت از بین میبرد، امنیت رژیم را در برابر کودتاهای احتمالی افزایش میداد؛ بنابراین، صدام نیز همانند شاه نیروی نظامی پدید آورد که فرمانبردار و کاملاً سیاسی بود و در آن، ارتقای درجه به جای آنکه بر پایۀ برتریهای تخصصی باشد، بر پایۀ وفاداری شخصی و مناسبات خویشاوندی بود.
به رغم گسترش و نوسازی سریع نیروهای مسلح عراق و ایران توانایی عملیاتی آنها چندان افزایش نیافت؛ زیرا، این دو کشور نمیتوانستند هم زمان با این توسعه و نوسازی، آموزشهای لازم را ارائه دهند. کیفیت پایین آموزش نیروهای وظیفه بر دامنۀ مشکلات موجود آنها میافزود؛ زیرا، آموزش و به کارگیری سلاحهای پیشرفته برای این نیروها بسیار مشکل بود. در نتیجه، به رغم حضور کارشناسان کشورهای تأمینکنندۀ سلاح (بیشتر آمریکا و شوروی)، هر دو کشور کم و بیش در نگهداری سیستمهای پیشرفتۀ تسلیحاتی با مشکل روبهرو بودند.
همچنین، تجربههای عملیاتی نیروهای هر دو کشور اندک بود. تنها شش تیپ ایران همراه با عناصری از نیروهای دریایی و هوایی این کشور در سرکوبی قیام مارکسیستی در عمان بین سال 1972 تا 1975 شرکت داشتند، حتی این اقدام نیز بیش از آنکه یک نبرد واقعی باشد، نمایش قدرت بود؛ زیرا، تعداد افراد شورشی از دو هزار نفر تجاوز نمیکردند و از بین آنها نیز، تنها هزار نفرشان در عمان بودند، حتی تصمیم شاه مبنی بر برگذاری یک مانور نظامی سه ماههای در عمان چندان موفق نبود و همانند تمرینهای عادی بود، اما در مقابل، به نظر میرسید که نیروهای عراق تجربههای جنگی بیشتری داشتند. آنها، نه تنها در ماه اکتبر سال 1973 در جنگ علیه اسرائیل شرکت کرده، بلکه بیش از یک دهه در یک نبرد ضد شورش در کردستان عراق درگیر بودند. هرچند تاکتیکهای به کار رفته در نبرد کردستان در یک جنگ متعارف کاربرد چندانی نداشتند، اما درگیری با شورشیان کرد پیش از آغاز جنگ بر برنامههای آموزشی عادی و تواناییهای عملیاتی نیروهای عراقی تأثیر مثبت داشتند. تجربۀ جنگی عراق نیز در آغاز جنگ 1973 چندان چشمگیر نبود؛ چرا که نیروهای اسرائیلی لشکر زرهی عراق را که ده روز پس از آغاز جنگ به جبهۀ جولان رسید، محاصره کردند و طی چند ساعت، صد دستگاه تانک آنها را از بین بردند.
عراق در آغاز جنگ علیه ایران، در زمینۀ فرماندهی و کنترل اندکی توانا به نظر میرسید و صدام به عنوان فرمانده کل نیروهای مسلح جنگ را از شورای فرماندهی انقلاب(6) کنترل میکرد. در این شورا، نمایندگان هر سه نیرو حضور داشتند، در حالی که ایران ستاد کلی نداشت و به رغم آنکه رئیسجمهور و فرمانده کل قوا میکوشید ساختار فرماندهی مرکزی ایران را تقویت کند، تلاشهایش به علت نزاع قدرت بین نیروهای مسلح بینتیجه، بود؛ بنابراین، ایران در آغاز جنگ یک سیستم فرماندهی واحد و کنترل مرکزی برای اجرای هماهنگ استراتژی جنگی نداشت.
بنابراین، نیروهای مسلح هر دو کشور از نظر کیفی، کم و بیش در یک سطح بودند؛ چرا که هر دو از مشکلات مشابهی در رهبری نیروهای مسلح رنج میبردند که از روند گزینش و ارتقا ناشی میشد؛ آموزش نیروهای هر دو کشور بسیار ضعیف بود و هیچ یک از آنها از توانایی فنی کافی برای حفظ و استفاده از سلاحهای مدرن خود برخوردار نبودند. در واقع، تجربۀ جنگی هر دو کشور بسیار محدود بود و آنها از سیستم کنترل و فرماندهی ناکارآمد رنج میبردند. به رغم برابری نسبی کیفی نیروهای مسلح این دو کشور، عراق از نظر کمی، اندک نسبت به ایران برتری داشت. رهبر نظامی عراق که میدانست برتری کمی کشورش با توجه به تواناییهای بنیادی ایران موقت است، کوشید هرچه زودتر از این برتری خود بهرهبرداری کند و مانع از آن شود که نیروهای ایران ضعف ناشی از دوران انقلاب را جبران کنند.
تهاجم و پس از آن
صدام حسین در 17 ماه سپتامبر سال 1980، خطاب به پارلمان عراق، که به تازگی کارش را آغاز کرده بود، ادعا کرد «ایران با تجاوز مکرر به تمامیت ارضی عراق قرارداد 1975 الجزایر را نقض و بیاعتبار کرده است». بندهای مختلف این قرارداد هم از نظر حقوقی و هم از نظر سیاسی، از یکدیگر غیرقابل تفکیکاند. زمانی که مفاد این قرارداد زیر پا گذاشته شد، عراق وضعیت حقوقی شطالعرب پیش از قرارداد 1975 را مجدداً مطرح کرد و صدام گفت: «این رودخانه باید هویت عراقی ـ عربی خود را بازیابد، همانگونه که این هویت از نام تاریخی آن برمیآید. همچنین، عراق باید بر کل این رودخانه حاکمیت داشته باشد».
طولی نکشید که آثار عملی این سخنرانی آشکار شد. در 22 ماه سپتامبر، عراق همانند اقدام اسرائیل در جنگ شش روزۀ 1967 هواپیماهای خود را همزمان به سوی ده پایگاه هوایی ایران روانه کرد تا نیروی هوایی ایران را بر روی زمین متلاشی کند؛ تلاشی که شکست خورد، اما روز بعد، نیروهای زمینی عراق از مرزهای بینالمللی عبور و با تمامی قوا به طور همزمان از سه محور در طول جبههای به طول 644 کیلومتر به سرزمین ایران حمله کرد.
در این حمله، عراق تلاش عمدۀ خود را با بهرهگیری از چهار لشکر از شش لشکر به خوزستان معطوف کرده بود تا شطالعرب را از ایران جدا و منطقهای امنیتی در جبهه جنوبی ایجاد کند؛ بنابراین، دو لشکر (یکی زرهی و دیگری مکانیزه) به طرف جنوب ایران حرکت و شهرهای استراتژیک آبادان و خرمشهر را محاصره کردند. همچنین، دو لشکر زرهی دیگر از شهرهای بصره و العماره خارج شدند تا قلمرو محصور در بین جاده خرمشهر ـ اهواز ـ سوسنگرد ـ موسیان را تصرف و تأمین کنند.
عملیات عراق در جبهههای مرکزی و شمالی اساساً، در درجۀ دوم اهمیت قرار داشت و تلاشی حمایتی برای تأمین عراق در مقابل حملات متقابل ایران محسوب میشدند. در جبهۀ مرکزی، نیروهای مهاجم، شهر مهران را به تصرف خود درآوردند و به سمت شرق تا دامنههای رشتهکوه زاگرس پیش رفتند تا بتوانند امنیت شبکۀ راههای دزفول به شمال ایران و مناطق غربی زاگرس را تأمین کنند و هم زمان با این، امکان دسترسی به عراق را از این طریق از بین ببرند. محور دیگر حمله به سمت شمال بود تا امنیت منطقه مهم قصر شیرین تأمین و مسیر سنتی حمله تهران ـ بغداد مسدود شود. حملۀ دیگر در نزدیکی پنجوین انجام شد تا مواضع دفاعی مستحکمی برای دفاع از سلیمانیه و تأسیسات نفتی کرکوک ایجاد شود.
در این مرحله، نیروهای مهاجم با مقاومت چندانی از سوی نیروهای ایران روبهرو نشدند؛ زیرا، نیروهای ارتش و سپاه به صورت جداگانه عمل میکردند و به رهبران جداگانهای گزارش میدادند. ارتش ایران نتوانسته بود آمادگی جنگی خود را کامل کند. در نتیجه، در سراسر خوزستان، تنها یک لشکر زرهی داشت و بیشتر واحدهای خود را در مناطق داخلی و شمالی کشور در طول مرزهای شوروی و در کردستان مستقر کرده بود. با نگاه به گذشته، مشخص میشود که این صفآرایی در مناطق دیگر موجب شد تا ارتش ایران از تحمل تلفات سنگین در امان بماند و فرصتی پیدا کند تا خود را تقویت و به وضعیت تهاجمی برسد.
اما در کوتاهمدت، فقدان همکاری بین ارتش و سپاه مانع از آن شد که ایران بتواند به وضعیت دفاعی مؤثری دست پیدا کند. سپاه با سختی، در مقابل حملۀ عراق مقاومت کرد. هرچند نیروهای آن آموزش نظامی اندکی دیده بودند و تجهیزات ناچیزی (سلاحهای انفرادی سبک و کوکتل مولوتف) در اختیار داشتند، اما با روحیهای قوی و انگیزۀ بالایی که ویژگی منحصر به فرد آنها بود، میجنگیدند؛ موضوعی که موجب شد تا عراق در مواجهه با مواضع این نیروها تلفات سنگینی را بپردازد. هنگامی که عراقیها در اوایل ماه اکتبر به خرمشهر حمله کردند، نبرد بسیار سنگینی در گرفت و از هر یک از دو طرف حدود هفت هزار کشته و تعداد زیادی مجروح بر جای ماند، این در حالی بود که عراقیها بیش از یک صد دستگاه تانک و خودروی زرهی خود را نیز از دست دادند. باید یادآور شد که پس از تصرف کامل خرمشهر از سوی نیروهای عراقی در 24 ماه اکتبر، این شهر به خونین شهر تغییر نام داد...
ماهیت تصمیم صدام مبنی بر حمله به ایران کاملاً از استراتژی جنگی آن مشخص بود. وی به جای اینکه درصدد حملۀ برقآسا و سنگینی به ارتش ایران باشد و بکوشد رژیم انقلابی ایران را سرنگون کند، بیشتر میکوشید با محدود کردن اهداف، ابزار و آماج نظامی خود، مانع از گسترش ج��گ شود. در حملۀ عراق، تنها نیمی از نیروهای عراقی ـ 6 لشکر از 12 لشکر ـ شرکت داشتند. استراتژی اولیۀ صدام مانع از حمله به اهداف اقتصادی و غیرنظامی بود و تنها اهداف نظامی را مدنظر داشت [...]
اهداف سرزمینی عراق نیز از شطالعرب و قسمتی از منطقۀ خوزستان فراتر نمیرفت. صدام امیدوار بود که اقلیت عرب این منطقه علیه حاکمان ایرانی خود شورش کنند؛ آرزویی که هرگز تحقق نیافت. اندیشۀ ایجاد سازمانهای زیرزمینی عرب در خوزستان انتظاری غیرعملی بود و تودههای عرب این منطقه نسبت به آزادیهای موعود عراق بیتفاوت بودند.
صدام امیدوار بود که با حمله سریع و محدود، اما قاطعانهای بتواند به اهداف مورد نظر برسد. وی با محدود کردن اقدامات خود درصدد بود ماهیت دفاعی اهداف خود را نشان دهد و با خودداری از جنگ همه جانبه امیدوار بود که واکنش تهران نیز به همین صورت باشد و به حل و فصل اختلافات رضایت دهد. طارق عزیز، وزیر امور خارجه عراق، طی سخنانی گفت: «استراتژی نظامی ما منعکس کنندۀ اهداف سیاسی ماست. ما نمیخواهیم ایران را ویران یا برای همیشه اشغال کنیم؛ زیرا، این کشور همسایۀ ماست و برای همیشه از نظر جغرافیایی و پیشینۀ تاریخی و علایق مشترک با هم مرتبط خواهیم بود؛ بنابراین، قصد داریم از هرگونه اقدام جبرانناپذیر خودداری کنیم».
جدا از این ملاحظات سیاسی، محدودیت استراتژی جنگی صدام نشاندهنده محدودیتهای جغرافیای عراق بود. از یکسو، عمق استراتژیک ایران و فاصله زیاد مرکز مهمش از مرزها مانعی عملیاتی و لجستیکی برای یک جنگ فراگیر بود و از سوی دیگر، وسعت گستردۀ مناطق داخلی ایران و دوری پایگاههای نیروهایش از جبهه به صدام این اجازه را میداد تا پیش از رسیدن نیروهای ایرانی یا آغاز بارانهای شدید زمستانی و دشوار شدن تردد در برخی از مناطق ایران، به اهداف محدود دست یابد.
همچنین، ماهیت جغرافیایی خوزستان وضعیت خاصی را برای نیروهای نظامی دو کشور ایجاد میکرد، طوری که نیروهای عراقی در دفاع از مواضع خود با مشکلات متعددی روبهرو بودند، ضمن آنکه آبراه شطالعرب، نیزارهای گسترده و آبگرفتگیهای بزرگ نیز مانع از تردد وسایل نقلیه می شد؛ بنابراین، نیروهای مهاجم عراقی مشکلات لجستیکی فراوانی پیش رو داشتند. در واقع، موفقیت نسبی عراق در پشت سر گذاشتن موانع آبی متعدد در خوزستان در مراحل اولیۀ جنگ از فقدان دفاع منسجم و سازمانیافتۀ ایران ناشی میشد.
در واقع، ماهیت جغرافیایی منطقه یکی از دلایل توقف ارتش عراق در هجوم اولیه به ایران بود. این ملاحظات جغرافیایی و سیاسی مانع از آن شد که صدام به الزامات عملیاتی چنین نبردی دست یابد. وی به جای اینکه با تمام قوا پیشروی کند، یک هفته پس از آغاز جنگ، تمایل خود را به مذاکره و حل و فصل موضوع مطرح کرد. تصمیم صدام مبنی بر عدم استفاده از موفقیتهای اولیه نیروهایش، نتایج شومی به بار آورد و باعث شد روند جنگ معکوس شود؛ اقدامی که ارتش ایران را از شکستی قطعی نجات داد و برای تهران فرصت سازماندهی مجدد نیروهایش را فراهم آورد.
همچنین، روحیۀ نیروهای عراقی را تضعیف کرد و بر توانایی جنگی آنها تأثیر منفی گذاشت. بالاتر از همه اینکه، حملۀ محدود عراق، نه تنها موقعیت رژیم انقلابی ایران را به خطر نینداخت، بلکه نتوانست [امام] آیتالله خمینی[ره] را نسبت به خواستههای عراق متقاعد کند.
البته، بدیهی است که هر دولتی به مداخلۀ مسلحانۀ یک دولت خارجی شدیداً واکنش نشان دهد، اما رژیم انقلابی ایران که هنوز به طور کامل موقعیت خود را تحکیم نکرده بود و دشمنان داخلی فراوانی داشت، واکنش بسیار شدیدی از خود نشان داد. مردم ایران همانند مردم فرانسه در دو قرن پیش، از عرق ملی و مذهبی خود برای مقابله با تهدیدی خارجی استفاده کردند. روحانیون تهران سریعاً، با هم هماهنگ و هم رأی شدند و موضوع حمله عراق باعث شد که آنها رژیمشان را تحکیم بخشند.
بدین ترتیب، نیروی دریایی ایران در 24 ماه سپتامبر به بصره حمله و در راه بصره دو پایانۀ نفتی نزدیک بندر فاو را منهدم کرد؛ بدین ترتیب، ظرفیت صادرات نفتی عراق به شدت کاهش یافت. نیروی هوایی ایران نیز به اهداف استراتژیک مختلف در داخل عراق از جمله تأسیسات نفتی، سدها، کارخانجات پتروشیمی و رآکتور اتمی نزدیک بغداد حمله کرد. تا 1 ماه اکتبر، بغداد هشت بار هدف حملات هوایی ایران قرار گرفت. عراق نیز طی حملاتی، اهداف مهم ایران را هدف حمله قرار داد. بدین ترتیب، هر دو کشور سریعاً، در سلسله حملات استراتژیکی متقابل گرفتار آمدند.
صدام در اواخر ماه اکتبر و اوایل ماه نوامبر سال 1980 کوشید تا اشتباهاتش را جبران کند و روند تحولات را به نفع خود برگرداند؛ بنابراین، پیشروی به سوی دزفول و اهواز را آغاز کرد. البته، این حمله با کمی تأخیر انجام شد. در واقع، اگر این دو شهر در ماه سپتامبر هدف حمله قرار میگرفت، مقاومت ایرانیان فرو میریخت، اما تا ماه نوامبر تقویت شدید نظامی این دو منطقه و بارش بارانهای شدید فصل زمستان، باعث شد که اشغال این دو شهر برای نیروهای عراقی امکانپذیر نباشد؛ بنابراین، صدام مجبور شد برای اجرای حملۀ محدودی هزینهای بسیار بالاتر از حد انتظارش صرف کند.