گالیا توانگر
نام انقلاب اسلامی که بر تارک تاریخ کشورمان درخشیدن گرفت، جهانیان در نگاه اول آن را یک انقلاب فرهنگی در قلب خاورمیانه توصیف کردند. شاید اگر این انقلاب شالودهاش فرهنگی نبود، تا این حد دستخوش توطئهها و هجمههای دشمن واقع نمیشد. دشمنان از همان ابتدای تولد جمهوری اسلامی این خطر را احساس میکردند که این انقلاب به یک الگوی بیداری و فرهنگی نه تنها برای کشورهای منطقه بلکه جهانیان تبدیل شود.
بنابراین جهاد فرهنگی با هدف صدور مبانی انقلاب همواره فتحالبابی بوده که جهادگری جوانان آگاه، هوشمند و مستعد ما را میطلبد. جوانانی که اگر در میدان علم و عمل قرار بگیرند میتوانند با اندیشه، قلم و تلاش خود مبانی فرهنگی انقلاب اسلامی را پاسداری کرده و حتی به ارائه الگوهای جهانی نایل آیند.
هیچ کس منکر مسلح بودن دشمن در جبهه نرم نیست، اما فراموش نکنیم که بزرگترین سرمایه جمهوری اسلامی در جبهه فرهنگی افسران جوان آگاه و مستعدش در این آوردگاه است.
از منظر تاخر زمانی دوران بعد از انقلاب را میتوان به دو برهه تهاجم سخت افزاری و تهاجم نرم افزاری تقسیم نمود. در دوره اول مقوله دفاع مقدس و تهاجم نظامی رژیم بعث عراق با پشتیبانی همه جانبه تمام قدرتهای شرق و غرب آن روز نمونه و نمود کامل این تهاجم سخت افزاری میباشد که تقریبا تمام انرژی و توان کشور و افکار عمومی جامعه را در دهه اول انقلاب به خود معطوف کرد.اما اصلیترین دوران چالشهای فرهنگی را میتوان بعد از اتمام جنگ و دفاع مقدس تا به امروز برشمرد که همواره انقلاب اسلامی با چالشهای عمیق در حوزه فرهنگی مواجه بود که گاه این چالش ها با درک و مدیریت صحیح فرهنگی به فرصت مبدل شده و در بسیاری موارد نیز به تهدیدات بالفعل و بالقوهای مبدل شده است که دامنه آن تا به امروز و سال ها و حتی دهههای آتی ادامه خواهد داشت که مقابله با چنین چالشهایی هم هوشیاری مسئولان و هم بیداری ملت را میطلبد.
بومی کردن علوم انسانی مهمترین راهکار پیروزی در جنگ نرم
ما مسئولیّت شرعى داریم، مسئولیّت قانونى داریم در قبال فرهنگ کشور و فرهنگ عمومى کشور. و البتّه مىبینیم در بعضى از مطبوعات، نوشتهها، گفتهها، بعضىها با عنوان[کردن] "دین دولتى" و "فرهنگ دولتى" می خواهند نظارت دولت را محدود کنند و تخریب کنند و بهاصطلاح یک اَنگ غلطى و مخالفتى به آن بزنند که آقا، اینها می خواهند دین را دولتى کنند، فرهنگ را دولتى کنند! این حرف ها یعنى چه؟ دولت دینى با دین دولتى هیچ فرقى ندارد. دولت جزو مردم است؛ دین دولتى یعنى دین مردمى؛ همان دینى که مردم دارند، دولت هم همان دین را دارد.
دولت، وظیفه براى ترویجِ بیشتر [دین] دارد. هر کسى هر توانى که دارد، باید خرج کند؛ یک روحانى باید توانش را خرج کند؛ یک دانشگاهى باید توان خودش را صرف کند؛ یک انسانى که داراى یک منبرى است، داراى یک حوزه نفوذى است در تأثیرگذارى روى مردم، باید توان خودش را خرج کند. از همه اینها پرتوانتر هم دستگاه حکومت یک کشور است؛ خب، طبعاً باید توان خودش را صرف کند در راه ترویج فضائل و جلوگیرى از آنچه مزاحم رشد فضائل است. پس بنابراین فرهنگ جامعه متولّى می خواهد؛ مثل اقتصاد.
شما در زمینه اقتصاد هم معتقدید که اقتصاد دست مردم باید باشد؛ ما هم عقیدهمان همین است و در تفسیراصل 44 این معنا را تبیین کردیم.(بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای شورای انقلاب فرهنگی - 19/9/92)
مصطفی دولت آبادی، کارشناس ارشد اندیشه سیاسی اسلام و مدرس دانشگاه جامع علمی کاربردی از چالشهایی چون تهاجم فرهنگی دشمن ، علوم انسانی سکولار،چالش سبک زندگی، هنر و سینمای سکولار، آموزش و پرورش و تربیت اسلامی به عنوان مهمترین چالشهای موجود فرهنگی یاد کرده ودرباب شیوههای تهاجم دشمن در جنگ نرم توضیح میدهد: «در بعد داخلی تهاجم فرهنگی غرب در کشورهای اسلامی به دو شیوه رخ مینماید: اولاترویج افکار و اندیشههای غیراسلامی و حتی ضداسلامی، تبلیغ افکار التقاطی، تقدس زدایی و توهین به مقدسات، سست نمودن پایههای اعتقادی جوانان نسبت به برخی از اصول و آرمانها. ثانیا تجددگرایی، علم زدگی و عقلگرایی افراطی، تلاش در راه تطهیر غرب وغربگرایی، بیاعتبار نشان دادن علوم و معارف اسلامی به بهانه عدم تطابق با دانشهای نوین بشری، طرح جدایی دین از سیاست، ترویج بیحجابی و بدحجابی و پوششهای مستهجن و خلاف شئون اسلامی، رواج مدهای غربی و بیبندو باری، تهیه و پخش فیلمهای شدیدا ضد اخلاقی ویدئویی، نوارهای کاست مبتذل از خوانندگان فاسد و توزیع عکسهای مبتذل در سطح گسترده، تولید و پخش مشروبات الکلی و مواد مخدر در سطح جامعه، چاپ و نشر کتب و مجلات ضداخلاقی، جنایی، عشقی و رمانهای مبتذل، تشکیل مجالس لهو و لعب و... مشتی از خروارها توطئه دشمن است.
ابزار تهاجم فرهنگی تنها محدود به موارد فوق نیست، بلکه تمام موارد فرهنگهای مکتوب، شفاهی، عمومی و تصویری نیز از ابزارهای دیگر این تهاجم هستند.فرهنگ غربی با استفاده از ابزار فوق تخریب فرهنگ اسلامی را مد نظر قرار داده است. مواردی از قبیل تشکیک در حقانیت دین اسلام، انتشار کتابهای ضد دینی مانند آیات شیطانی، نفی مقدسات اسلامی و نیز تهدید دین و تلاش برای حذف دین از عرصه اجتماع از این موارد به شمار میآید.»
این استاد دانشگاه و صاحب نظر مسائل فرهنگی در گفت و گو با گزارشگر کیهان بر بومی سازی علوم انسانی تاکید داشته و از آن به عنوان یکی از راههای پیروزی در جنگ نرم یاد میکند. وی میگوید:«مقوله علم و به طور اخص علوم انسانی به واقع گفتمان نرم افزاری یک نهضت و انقلاب میباشد که در محیطهای آکادمیک علوم انسانی در سطح نخبگان، دانشجویان و سپس عامه مردم ساری و جاری است، لذا جهت گیری علوم انسانی معرف و بیانگر یک نهضت و انقلاب میباشد. اگر ما مدعی هستیم که نهضب و انقلابمان بر گرفته از آموزههای عمیق اسلامی و قرآنی است که هست، بایداز یک سلسله مباحث مستدل و قابل ارائه در حوزه علوم انسانی اسلامی برخوردار باشیم که با این ابزار ضمن تئوریزه کردن گفتمان انقلاب اسلامی در محیطهای نخبه گرایی فرهنگی و دانشجویی محصولات قابل ارائه نرم افزاری را جهت ارائه به بخشهای مختلف اجتماعی تولید کنیم.
لیکن متاسفانه یکی از چالشهای اصلی انقلاب اسلامی فقدان یک جریان مستدل، قابل دفاع و قابل ارائه از علوم انسانی اسلامی در محیطهای آکادمیک و غلبه و سلطه سنگین گفتمان علوم انسانی سکولار در تمام حوزههای نخبه گرایی، دانشجویی و هنری نظام طی دو دهه گذشته تا کنون بوده است، البته باز هم به برکت علمدار نظام و رهبر فرزانه انقلاب طی سالهای گذشته مبا حثی در خصوص لزوم تولید علوم انسانی بومی و اسلامی و پرهیز ار ترویج ادبیان علمی سکولار در دانشگاه ها و حوزههای هنری مطرح میباشد،لیکن تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله بسیاراست.»
چالشهای هنر و سینمای سکولار
مصطفی دولت آبادی، استاد دانشگاه و پژوهشگر مسائل فرهنگی در ادامه از سه چالش دیگر عدالت اجتماعی،هنر و سینما و نیز آموزش و پرورش یاد کرده ودرباره چالش هنروسینمای سکولار توضیح میدهد:«امروزه هنر را به عنوان یکی از مهمترین مولفههای قدرت نرم و معرف یک گفتمان و نهضت میدانند،از این رو انقلاب اسلامی به عنوان یک نهضت داعیه دار جهان شمول بودن باید دارای یک برنامه و مهندسی فرهنگی هنری منسجم جهت گفتمان سازی برای هدایت افکار عمومی داخلی و نیز صدور انقلاب باشد .
مقوله هنر و سینما یکی از اصلی ترین دغدغههای فرهنگی مقام معظم رهبری بوده و در این خصوص رهنمودهای فراوانی از معظم له مطرح گردیده است، خطر ورود بستههای فرهنگی وارداتی علیرضا ناد علی، مدیر عامل کانون اندیشه جوان یکی از مهمترین چالشهای فرهنگی را ورود بستههای غیر بومی به دامن فرهنگ کشورمان عنوان کرده و در گفت و گو با گزارشگر کیهان میگوید:«این چالش به خاطر نوع نگاه جمهوری اسلامی هم به جهان اسلام و هم به مقوله فرهنگی کشوربسیار حائز اهمیت است. دغدغه مسئولان فرهنگی کشور این است که نسبت به ورود این بستههای فرهنگی چه در داخل کشور و چه درجهان اسلام آگاهی بخشی و نیز ایجاد حساسیت داشته باشند.»
این کارشناس مسائل فرهنگی در تعریف بستههای فرهنگی میگوید:«منظور از بسته فرهنگی تعدادی کتاب،سی دی و یا فیلم و... نیست.منظور آنچه که از فکر غیر خودی -غربی یا شرقی- تراوش میکند و آثارش در حوزههای مختلف فرهنگی،اجتماعی،اقتصادی و...گریبانگیرمان میشود.این تراوشات فکری وارداتی برمبنای اعتقادی ما نیستندو با نیازهای ما هماهنگی ندارند.نتیجه شان این است که نوع نگاهمان را نسبت به فناوری و سبک زندگی تغییر میدهند.»
اما ابزارهای ورود این بستههای وارداتی کدامند؟ نادعلی پاسخ میدهد:«قالب ها و ابزارهایی که پوشش دهنده این بسته ها هستند عمدتا از جنس رسانه اند. ماهواره ،شبکههای ضد نظام جمهوری اسلامی،سایتهای معاندان نظام در اینترنت و... همگی میتوانند انتشار دهنده چنین بستههایی باشند. گاه محصولات تولیدی شرق و غرب ممکن است الزاما محصول فرهنگی نباشد اما با خود پیوست فرهنگی داشته باشد. مثل پوشاک یا کیف و کفش. اینها هم میتوانند اشاعه دهنده تفکرات وارداتی باشند و بر سبک زندگی مان تاثیر بگذارند.»
وی در باب چگونگی بروز و ظهور چنین چالشی میگوید:«متاسفانه اوایل انقلاب نسبت به شکل گیری فضای مدرن و مدرنیته موضع گیری مناسبی نداشتیم. در انقلاب هم کار ویژه و شاخصی در این مورد صورت نپذیرفته است. اگر چه مقام معظم رهبری درباره شبیخون فرهنگی و سبک زندگی بارها و بارها سخنان ایراد فرمودهاند. اما تا زمانی که همه گروههای اجتماعی و فرهنگی کشور نظیر NGO ها دربرابر این هجمههای فرهنگی به صورت یکپارچه موضع گیری شفافی نداشته باشند،زمینه غلبه بر بستههای فرهنگی وارداتی فراهم نخواهد شد.»
ناد علی با انتقاد از این که هر گاه صحبت از هجمههای فرهنگی غرب به میان میآید عدهای فقط به لایههای سطحی این مقوله پرداخته و میپندارند که چنین هجمههایی تنها نوع پوشش ظاهری افراد را در برمی گیرد،می گوید:«درست است که مسئله پوشش هم بسیار مهم است و باید با جدیت به این حوزه پرداخت چرا که در نگاه اول از نوع پوشش یک ملت در مورد فرهنگشان قضاوت خواهد شد،اما اگربه لایههای عمیقتر هجمههای فرهنگی غرب نگاه کنیم در مییابیم که تمام تلاششان این است که از حوزه علوم انسانی وارد شوند و جامعه هدفشان هم در گام نخست استادان،فرهیختگان، هنرمندان و رئوس جامعه فرهنگی است.ما باید هرچه سریعتردر حوزه علوم انسانی بر اساس مبانی اسلامی و نیز تجارب بشری بومی سازی داشته باشیم. نباید دست روی دست گذاشت که بستههای وارداتی علوم انسانی را دستخوش تغییر کنند سپس به فکر چاره بیفتیم.»
مدیر عامل کانون اندیشه جوان توصیه به عبرت آموزی داشته و میگوید:«با مطالعه تاریخ ایران اسلامی میتوان به یک عبرت پژوهی دست زد. باید دید از چه زمانی کشور ما مورد هجمههای فرهنگی غرب و شرق قرار گرفته است؟مهمترین نقطهای که ما را به گذشته مان پیوند میدهد علم،ادب و فرهنگ است. برای مثال در نگاه به تاریخ ادبیات میتوانیم فراز و نشیب زبان را مورد توجه قرار دهیم و ببینیم در چه دورهای و چطور زبان فارسی مورد هجوم بستههای وارداتی قرار گرفت؟
ویا در مثال دیگری باید به دنبال یافتن پاسخی برای این سوال بود که چقدر تفکر دینی در طول دورههای مختلف تاریخی کشورمان بر سبک زندگی مان تاثیر گذار بوده است؟ در این مسیر گامهایی برداشته شده اما چون کلیه دستگاه ها انسجام واحد و مطلوبی در تفحص و کار کارشناسی ندارند به نتیجه دلخواه نرسیده است.»
جهانیسازی یا جهانی شدن؟
در سیطره بستههای وارداتی اندیشه غربی افرادی را میتوان یافت که شیفته جهانی شدن هستند. برای مثال نویسندگان و شاعرانی را میتوان دید که حتی استفاده از عناصر بومی -که یادآور سرزمین مادری شان است- در داستانهای خود جایز نمیدانند. به جای اشاره به نمادها و تمثالهای بومی ایرانی به عناصری غیر خودی چنگ انداخته و بهانهشان این است که در فرآیند جهانی شدن باید همه چیز را از دست داد و همرنگ جماعت شد!
در پاسخ به این افراد باید بگوییم مگر غربی ها نمادهای فرهنگی خود را کنار گذاشته اند؟ مگر غذاها، لباس ها، نوع نگاهشان به هنر، ادبیات و اقتصاد متصل به مبانی سرمایه داری خود را نادیده گرفته اند؟ جهانی شدن اگر چنین باشد که هر آنچه برایت به ارث رسیده بایگانی کنی،چیزی جز خودباختگی نیست.
نوع تعامل با این موضوع بی تردید یکی از مهم ترین چالشهای انقلاب اسلامی است که البته زمینههایی نیز برای تبدیل شدن آن به فرصت وجود دارد. امروز در عرصه جهانی فرهنگ لیبرال دموکراسی به عنوان نقطه اتکای تمدن غرب سایه خود را بر سایر فرهنگهای جهانی گسترانیده است. وسایل ارتباط جمعی جهانی و شبکههای ماهوارهای تمام تلاش خود را برای تبلیغ فرهنگ لیبرالی به عنوان فرهنگ غالب به کار بستهاند. در عرصه اقتصاد نیز امروز کشورهای قدرتمند عرصه اقتصاد جهان را در اختیار گرفته و با انحصار در سازمانهایی مانند تجارت جهانی، صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی، برای دنیا تصمیم گیری میکند و بدین رو تنها در جهت جهانی شدن اقتصاد میکوشند.
اما جمهوری اسلامی در مواجهه با تفکر لیبرال دموکراسی امکانات و تواناییهای لازم و منطقی را داراست تا با شاخصهای مطرح شده از سوی طرفداران جهانی شدن رودررو گردد. شیوه مردمسالاری دینی متضمن پویاییهای فراوانی در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران است؛ به گونهای که آن را از توانایی اعطاف و انطباق با شرایط متغیر بیرونی و بینالمللی برخوردار میسازد. بدین ترتیب، جهانی شدن برای ساختارهای مردم سالارانه تنها تهدید نیست، بلکه فرصت بالقوه نیز فراهم میکند.
جایگاه انقلاب فرهنگی در سینمای ایران کجاست؟
محمد تقی فهیم در یادداشتی درباره سینمای امروز ایران و نقش آن در تحولات فرهنگی و اجتماعی مینویسد: "آیا اکنون پس از سی و چند سال از نجات سینما توسط انقلاب نباید بپرسیم چرا جای تصویرهایی از بزرگترین تحول تاریخ معاصر در سینمای ایران خالی است.آیا مردم حق ندارند سینماگران و مسئولان سینمایی را به دادگاه وجدانشان بکشانند که چرا به این مهم ادای دین نمیکنید؟ آیا سوژه و موضوع پیرامون این انقلاب کم است؟ آیا جذابیت اتفاقات دراطراف و اکناف این انقلاب کم رنگ است؟ آیا بودجه از جیب مردم کم شارژ این سینما شده و میشود؟ واقعا مشکل کجاست که مسئله به این روشنی با محافظه کاری آقایان حل نمیشود؟"
وی در ادامه مینویسد: "بگذارید بی رودربایستی طرح موضوع کنیم. آیا نباید به این مردم حق داد که از سینما دوری کنند؟ مردم وقتی خود و باورهایشان را در این سینما نمیبینند چرا باید به سینما بروند؟ همین مردم برای پیروزی انقلاب (که نقش فرهنگ در آن برجسته بوده است) همه جوره هزینه کردند که بارزترینش دفاع مقدس بود، پس مردم پای کار هستند درصورتی که سینما و سینماگر آن ها را ببیند. اما وقتی سینما برجستهترین نماد اعتقادی مردم (انقلاب) را در سینما نمیبیند یعنی این سینما با آن ها بیگانگی میکند."
وی در ادامه نوشته خود به مثالی اشاره کرده و مینویسد: "بهطور مثال به این واقعیت تلخ توجه کنید. در همایشی که با حضور رئیس جمهور و جمعیتی از هنرمندان و جمعی از سینماگران در تالار وحدت برگزار شد، صحبتی توسط یکی از بازیگران بیان شد که جای تامل دارد. حبیب رضایی در آیتمی که اجرا کرد با گله از مردم مذهبی، گفت: «15 میلیون زائر امام رضا (ع) اگر یک بلیت هزار تومانی بخرند، سینمای ایران پولدار میشود و میتواند به تلویزیون وام بدهد». اما در این جمع کسی نپرسید چرا در عمل این 15 میلیون و چند ده میلیون دیگر از جمعیت کشور حاضر نیستند خرج سینما کنند. میلیون ها مردم از راههای دور، رنج سفر را به جان میخرند، هزینه میکنند تا به مشهد برسند و در نمونه دیگرش سفر به عتبات عالیات است که با خطرات متعدد و بالقوه و هزینه زیاد توسط مردم انجام میشود، ولی همین مردم به سینما روی خوش نشان نمیدهند، چرا؟"