تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۷:۱۱  ، 
کد خبر : ۲۶۸۶۱۶

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های سه‌شنبه 21 مرداد


محمد ایمانی ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را به مطلبی با عنوان«از کجا به بعد نمی‌شود گفت به جهنم؟!»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

دولت «اعتدل و تدبیر و امید» در گذر رویدادها و فرصت‌ها یک‌ساله شد. با احتساب تبلیغات قبل از انتخابات، رئیس‌جمهور و برخی نزدیکان وی در این دوره یکی دو ساله ادب و ادبیاتی را وارد فضای افکار عمومی کرده‌اند که در نوع خود قابل مطالعه است؛ چه از این منظر که نقش تربیتی اجتماعی- سیاسی دارد و چه از این چشم‌انداز که بعضا تند و نابه‌جا به نظر می‌آید. واقعیت‌های این یک ساله در جای خود سنگ محکی برای جدا کردن مرز ذهن‌گرایی فانتزی از واقع‌گرایی و سیاستگذاری معطوف به واقعیات است. منطقا رئیس دولت نمی‌تواند مانند 15-16 ماه قبل سخن بگوید و به واقعیت‌ها عنایت نداشته باشد. اما اگر همین واقعیت‌ها عرصه را بر ذهنیات و تصورات طیف حاکم بر دولت تنگ کند، آنگاه باید کدام روش ادبیات را برگزید؟ ادبیات اصلاح ادبیات و ذهنیات؟ ادبیات احترام به منتقدان در عین حفظ احترام خود؟ یا روش پرخاش و تندی و عصبانیت و اصطلاحا فرار به جلو؟

آیا معقول است که بگوییم «برخی سرشان را به پشت گرفته‌اند و می‌ترسیم اینها بخورند زمین»  اما پس از یک سال و نیم گفتن و گفتن و گفتن، سرمان را بگیریم عقب و فرار به جلو داشته باشیم و منتقدان سکوت اختیار کرده را تحریک کنیم که اینها مذاکره‌هراس و بزدل یا بی‌شناسنامه و افراطی و بی‌خبر از دنیا هستند و به جهنم که نگرانند؟! آیا امروز صورت مسئله بعد از مذاکرات زنجیره‌ای، خود مذاکره و مذاکره‌هراسی است؟ اگر قرار باشد افکار عمومی و صاحبان فکر و نقد نگاه لقمانی و ادب‌آموزی به ادبیات برخی مسئولان ارشد دولتی نداشته باشند، آیا باید اخلاق و ادب و اعتدال را از این پمپاژ خشم و خشونت کلامی و عصبانیت استدلالی بیاموزند؟ آیا منطق «دلایل قوی باید و معنوی- نه رگ‌های گردن به حجت قوی» همین منطقی است که دوستان پیشه کرده‌اند؟ به نظر می‌رسد این نوع ادب‌آموزی، حکایت همان آموزگاری است که به متعلمان می‌گفت «من که می‌گویم انف، پس شما چرا می‌گویید انف؟ شما نگویید انف، بگویید انف»! اما از اثرات منفی این ادبیات تند در ایجاد رادیکالیسم مذموم سیاسی و اجتماعی که بگذریم، باید راز این پرخاش را فهمید و راهی به تأویل این ادبیات جست.

رئیس‌جمهور محترم دیروز در جمع روسای نمایندگی‌های کشورمان در خارج گفته است «مردم در انتخابات 24 خرداد 92 به ما گفتند ما از افراط گریزانیم و به اعتدال پناه می‌آوریم. مردم به ما گفتند در برخورد با بیگانگان راه منطق و استدلال و مواضع شجاعانه و مدبرانه را در نظر گرفتن منافع ملی می‌خواهیم... اگر دچار محاسبه غلط شویم به پیروزی نمی‌رسیم یا با هزینه گزاف به پیروزی می‌رسیم. همان‌طور که در 8 سال دفاع مقدس هر جا محاسبه کردیم با هزینه کم پیروز شدیم و هر جا محاسبه نکردیم به فتح نرسیدیم... در کربلای 4 پیروزی به دست نیاوردیم که ناشی از نداشتن محاسبات لازم بود... به عنوان نمونه چند مورد از مذاکرات خود با مقامات کشورهای دیگر را در کتاب هسته‌ای آورده‌ام تا ترسوها آن را ببینند؛ چرا که یک عده به ظاهر شعار می‌دهند اما بزدل سیاسی هستند و هر وقت صحبت از مذاکره به میان می‌آید، می‌گویند ما می‌لرزیم؛ به جهنم، بروید یک جای گرم برای خود پیدا کنید. خداوند شما را ترسو و لرزان آفریده است. تعامل‌هراسی و مذاکره‌هراسی و مفاهمه‌هراسی غلط است. مقام معظم رهبری از تعبیر نرمش قهرمانانه استفاده کرده‌اند. نرمش  قهرمانانه‌هراسی هم غلط است. دلمان می‌خواهد با همه کشورهای جهان که بخواهند با ما رفتاری خوب داشته باشند و مخاصمه نکنند، ارتباط داشته باشیم و مسائلمان را حل کنیم حتی آنهایی که سالیان دراز با آنها تنش داشته‌ایم.»

درباره این سخنان تأملاتی در میان است:

1- در کجای قانون اساسی قید شده که منتخبان انتخابات شاقول تشخیص معتدل‌ها از افراطی‌ها هستند؟ این سخن قبل از هر چیز چالش با درک و فهم گوینده آن است که بوی خودشگفتی و سوء تفاهم می‌دهد. آیا آن 49/7 درصد مردم که به دیگر نامزدها رای دادند افراط‌گرا بودند؟ یا آن 97 درصدی که به فاصله 9 ماه از انتخابات در رفراندوم انصراف از یارانه‌ها به خواسته وی «نه» گفتند، جزو افراطیون محسوب می‌شوند؟ آیا شخص رئیس دولت می‌تواند میزان و فرقان تشخیص اعتدال از افراط باشد؟ یعنی خدای نکرده آقای روحانی خود را معصوم  فرض می‌کنند؟!

2- راه به خطا برده‌ایم- اگر تعمد نداشته باشیم- که صورت مسئله امروز (محل نزاع بحث) را «مذاکره‌هراسی» معرفی کنیم و منتقدان محتوای مذاکره و نتایج آن را ترسو و بزدل بنامیم و به زور به جهنم بفرستیم! ما اکنون در ایستگاه پیش از سفر نیویورک یا مذاکرات ژنو و آن کولی‌بازی برخی رسانه‌های زرد نایستاده‌ایم بلکه اتفاقا مسئله بر سر همان محاسبه خطای مورد اشاره آقای روحانی است. دوستان امروز نمی‌توانند ادعا کنند که هنوز میوه ممنوعه مذاکره با شیطان بزرگ را نچشیده‌اند. از تماس تلفنی با اوباما تا چند ملاقات زنجیره‌ای با وزیر و معاونین وزیر خارجه آمریکا و تا بیان اینکه «من آقای اوباما را مودب و باهوش یافتم» و تا نوع نرمش‌هایی که قبل و بعد از توافق ژنو- قهرمانانه یا غیرقهرمانانه- از سوی همین دوستان به نمایش درآمد، باید راهی در دل کدخدا می‌گشود و نگشود. اینکه آقای روحانی و برخی دیپلمات‌ها با خوش‌گمانی- و محاسبه فاقد مبنا- ‌گفتند 3 ماهه می‌توانیم به توافق برسیم، به اعتبار این تصور دور از واقع بود که «مذاکره با آمریکا راحت‌تر از مذاکره با اروپاست چرا که اروپایی‌ها به دنبال آقا اجازه از آمریکا هستند اما آمریکایی‌ها به قول معروف کدخدا هستند. پس اگر با کدخدا ببندیم راحت‌تر هستیم تا اینکه برویم سراغ مقام پایین‌تر» (دانشگاه شریف، 23 اردیبهشت 93). به مرور معلوم شد کدخدا خود نوکر اربابی به نام اسرائیل و صهیونیست‌هاست.

3- دوستان چرا با وجود تصوری که از نرمش داشتند و آن را اعمال کردند نتوانستند در وین 1 و 2 با کدخدا ببندند؟ آیا اینها از مدار اعتدال ادعایی خارج شدند یا شیطان بزرگ زبان مفاهمه انسانی را حالی نبود؟ تعداد سانتریفیوژها و ظرفیت غنی‌سازی مورد نیاز و تکلیف توسعه برنامه هسته‌ای بر اساس اولویت‌ها یا سرنوشت فردو و راکتور اراک به کنار، آیا در همین مذاکرات که کاملا از سوی تیم ایرانی برای داخل کشور سرّی نگه داشته شده، تکلیف لغو تحریم‌ها معلوم شده است؟! حتی تحریم‌ها پیشکش! رئیس‌جمهور محترم به یک سوال ساده و سرراست پاسخ روشن بدهند؛ کاری هم به احترام پاسپورت ایرانی نداریم: چرا بالغ بر 7 ماه است که دولت اوبامای مودب و اهل مفاهمه، به سفیر جدید ایران در سازمان ملل (آقای ابوطالبی معاون سیاسی دفتر رئیس‌جمهور) که نامزد شخص آقای روحانی است ویزا نمی‌دهد؟ مذاکره و مفاهمه‌ای که نتواند امر روتین و عادی معرفی سفیر یک کشور در مقر سازمان ملل را به سرانجام برساند، چه قدر محاسبه شده و شجاعانه است؟ به تعبیر دیگر نرمش تا کجا پذیرفتنی است و از کجا به بعد است که دیگر نمی‌شود گفت «به جهنم»!؟ بنابراین مسئله، مسئله تعامل‌هراسی و مفاهمه‌هراسی یا نرمش قهرمانانه‌هراسی نیست. اینکه «دلمان می‌خواهد با همه کشورها که بخواهند رفتار خوب با ما داشته باشند و مخاصمه نکنند ارتباط داشته باشیم و مسائلمان را حل کنیم» قطعا مصداقش شیطان بزرگ نیست. اگر آمریکا می‌خواست، چالش هسته‌ای زودتر از 3 ماه حل می‌شد اما بالغ بر 10 سال است که آمریکایی‌ها نه با علی لاریجانی و سعید جلیلی و نه با روحانی و ظریف نتوانسته‌اند تعامل و تفاهم کنند چون رفتار فرعونی دارند.

4- شاید عجیب باشد که وعده توافق و بستن 3 ماهه پرونده هسته‌ای با وعده‌های 100 روزه گشایش اقتصادی هم‌آهنگ بود و توافق ژنو حول و حوش اولین سررسید وعده 100 روزه به هر طریق تدوین شد. اما اکنون که یک سال از تشکیل دولت محترم می‌گذرد دبیر ستاد هماهنگی اقتصادی دولت آن وعده 3 ماهه گشایش را تمدید می‌کند و وعده یک سال و نیم (18 ماه) بعد را برای رونق اقتصادی و خروج از رکود و تورم می‌دهد. یعنی عجالتا آن وعده 3 ماهه به 27 ماه (9 برابر وعده نخستین) تمدید شده است! البته اکنون دولتمردان خوش‌گمان واقع‌گراتر شده و برخلاف یک سال پیش تاکید می‌کنند که همه تخم‌مرغ‌های خود را در سبد مذاکرات نمی‌گذاریم. اما برای جبران این خطای فهم و اشتباه در محاسبه لازم نیست عصبانی شویم و به جای ابرو درکشیدن مقابل شیطان زبان‌ نفهم و مستکبر، دوباره به ناصحان دلسوز که چند ماه است سکوت کرده‌اند اهانت کنیم. این تندی همچنان تردید ایجاد می‌کند که آیا ما از آرزوگردی و ذهن‌پردازی به دامنه عقلانیت و تدبیر و اعتدال بازگشته‌ایم یا خیر؟ و آیا خدای ناکرده درصدد ساختن دشمن فرضی و انحراف افکار عمومی از واقعیت‌ها نیستیم؟! اکنون نمی‌شود گفت منتقدان نمی‌گذارند بلکه واقعیت این است که تعامل کذایی با شیطان بزرگ به حد امتناع رسیده است؛ همان که رئیس‌جمهور به نوعی درباره ماجرای غزه گفت و در همه جا مصداق دارد. «تا زمانی که بنیان سیاست خارجی آمریکا حمایت از ظلم است، امیدی به مساعدت آمریکا وجود ندارد.»

آقای روحانی را باید فهمید. هم از آن جهت که بار سنگینی بر دوش دولت اوست و نیاز به یاری دارد؛ و هم از آن رو که برخی محاسبات استراتژیک وی در نسبت با گرگ‌های جهان درست از آب درنیامده است. در عین حال این درک و دریافت نیز باید در دولت پدید آید که شأن دولت پاسخگویی یا عذرآوری و اصلاح روند طی شده است نه خطابه‌های تبلیغاتی اهانت‌آمیز یا رجزخوانی‌های پیش انتخاباتی. البته اگر متلک و طعنه و اهانت به منتقدان می‌توانست موجب عمل به مثقالی از تعهدات دولتمردان شود، شاید این روش توجیه‌پذیربود اما اگر همین روش دولت را از وزانت و متانت بیاندازد و فقر استدلال را پیش بکشد، زیانبار است. بی‌انصافی‌های انتخاباتی و تبلیغاتی هرچه بود گذشت. دادن آدرس اشتباه و رقابت انتخاباتی به شیوه‌های غیراخلاقی و بی‌انصافانه هرچه بود با پرونده انتخابات بایگانی شد. اما بی‌انصافی بزرگ‌تر و زیانبارتر آن است که همان روش تزریق پندار و آدرس غلط به افکار عمومی را پیش ببریم و با واقعیت‌ها لجاجت کنیم یا توپ را از زمین دشمن برداشته و به زمین خودی بیاندازیم؛ یا با حقایق کشتی بگیریم، که فرموده‌اند هر کس با حق کشتی بگیرد، زمین می‌خورد. و خدا نکند که دولت محترم حتی پایش بلغزد چه رسد به اینکه زمین بخورد.

روزنامه وطن امروز مطلبی را با عنوان«منافع ملی را بچسبید!»نوشته شده توسط حسین قدیانی در ستون یادداشت روز خود به چاپ رساند:


به دور است، هم از ادب حکمرانی، هم از آداب حکمرانی که به جای ساختار تحریم، فی‌الواقع لرزه بر ساختار منافع ملی بیندازیم، مکرر در مکرر بلرزانیم نفع ملت را، مکدر کنیم ملت را، بعد فرمایش کنیم؛ «به جهنم! بروند جایی که گرم باشد، نلرزند». این آیا ادبیات دولتمردی است؟! آن وقت چطور قسم جلاله می‌خورند که؛ «والله بالله تالله به دوره قبل بازنمی‌گردیم»؟! اینکه شد همان، بلکه بدتر از آن! در یکی از موارد «بدتر از آن»، دیروز دادگاه لاهه، حکم اولیه پرونده نفتی را صادر کرد. شگفتا! براساس حکم صادره، منافع ملی چندبرابر پولی که قرار است... آری! قرار است از خلال توافق کذا نصیب گردد، متضرر می‌شود. بی‌خود که نمی‌لرزد منافع ملی. بی‌تدبیری می‌بیند می‌لرزد. این روزها اطرافیانی از خود دولت اعتدال، ناظر بر فلان سوء مدیریت و بهمان کج‌روی، گاه مدعی می‌شوند؛ به رئیس‌جمهور «اطلاعات غلط» داده شده! بیش از یک سال پیش، جمیع رسانه‌های اصولگرا از کیهان و جوان گرفته تا جهان و فارس و تسنیم مرتب «اطلاعات درست» دادند که «براساس این سند و آن مدرک و معطوف به پرونده مذکور هرگز روا نیست کلید وزارت نفت را به آقای زنگنه بدهید. 

این انتخاب همانا و متضرر شدن، بلکه لرزیدن منافع ملی همانا». مع‌الاسف به جای اینکه در مواجهه با «اطلاعات درست» اولا خاضع و ثانیا عامل باشند، بر انتصاب غلط خود اصرار ورزیدند تا ما امروز شاهد این حکم اولیه دادگاه لاهه باشیم، تا ما امروز شاهد این همه خسران بر گرده منافع ملی باشیم.شوربختانه باید مرقوم دارم اطلاعات درست اصحاب رسانه را مبنای تعویض انتخاب خود نکردند هیچ، به کرات در محکمه را، زور و شلاق را به خبر‌گان خبر نشان دادند، فقط چند بار به مای «وطن امروز».  خب، همین چیزهاست که فرسنگ‌ها از دولتمردی به دور است، دقیقاً همین چیزهاست. این است آیا مراد از اعتدال؟! که به اعتراف خودهاشان، «اطلاعات غلط» را مبنای رفتار و گفتار کنند لیکن چشم بر «اطلاعات درست» ببندند؟! که به جای عذرخواهی بابت لرزاندن ساختار منافع ملی، متأثر از بدترین انتخاب برای یک وزارتخانه، منتقد و دلسوز و مشفق و خیرخواه خود را حواله به «جهنم» دهند، فرمایش کنند؛ «به جهنم»؟! و آن هم لابد با «زور و شلاق»؟! من اما بعید می‌دانم با زور و شلاق بتوان اهل قلم متعهد را که کریمانه، اطلاعات درست به دولتمردان می‌دهد، روانه جهنم کرد. از بزرگان دین نقل است؛ «جواب نیکی - در اینجا؛ اطلاعات درست - را با نیکی بده» نه با جهنم! حواله دادن مدافعان منافع ملی، به جهنم، انصاف باید داد که هم از ادب حکمرانی به دور است، هم از آداب دولت‌نشینی، لیکن بعضی‌ها خیلی اگر تبحر دارند در طعنه‌پرانی، خوب است از این نبوغ خود استفاده بجا کنند، دمی هم جواب طرف آمریکایی مذاکرات هسته‌ای را بدهند که روز و شب می‌گوید؛ «قرار است غنی‌سازی در نطنز محدود بماند». 

پلنگ تیزدندان وحشی را جواب نمی‌دهند، بلکه «مؤدب و باهوش» خطاب می‌کنند، به محافظان حریم منافع ملی که می‌رسد، می‌گویند؛ به جهنم! راستی، براساس ادب و آداب دولتمردی، این «جهنم» را به که باید حواله داد؟! آیا جز به رئیس‌جمهور آمریکا که در حمایت از نتانیاهوی جلاد، اندکی حیا نمی‌کند؟! آیا جز به وندی شرمن جهنمی؟! آیا جز به صهیونیست‌های وحشی؟! رئیس مجلس اخیراً به اوباما گفت: «با حمله نظامی به عراق با هر بهانه‌ای، ننگ حمایت آمریکا از اسرائیل پاک نمی‌شود». با کمال تأسف، ظاهراً ما نیز مجبوریم خاطرنشان کنیم که؛ «برچسب زدن به منتقد، علاج بی‌تدبیری در انتخاب وزیر برای فلان وزارتخانه نمی‌شود». نیز بگوییم؛ «ترمیم خسارت وارد آمده بر منافع ملی، با انگ زدن به پاسداران منافع ملتی که از قبل همه چیز را گوشزد کرده بودند جبران نمی‌شود». صدالبته ما همچنان از موضع «منافع ملی»، توصیه اکیدمان پرهیز از برچسب‌زنی، مداقه بیشتر روی اخلاق و حفظ مضاعف ادب و آداب حکمرانی است.

 دولتمردان را فرض است که در راستای منافع ملی گام نهند و لااقل اگر بابت ضرری که متاثر از انتخاب نابجای خود برگرده منافع ملی زده‌اند، عذری نمی‌خواهند، دیگر در جهنم هم نشان خیرخواهان ندهند که این اوج ناسپاسی است. به فرازی تمام کنم این ستون را. ما در مساله هسته‌ای، بیش از آنکه دوگانه‌ای به نام دوگانه «مذاکره- عدم مذاکره» یا «موافقان مذاکره- مخالفان مذاکره» داشته باشیم، این دوگانه را داریم؛ «محافظان منافع ملی - چوب حراج‌زنندگان بر منافع ملی». ما اصولگرا هستیم با افتخار. و «مقاومت بر منافع ملی» از مهم‌ترین اصول ما است. فلذا دولت محترم در راستای نفع ملت سخن بگوید که ما، نه به بهشت اعتدال منحرف می‌شویم، نه به جهنم اعتدال رهنمون. آقایان! منافع ملی این ملت شهیدپرور را بچسبید که «بهشت خدا» در همین است. 

حسین رویوران در مطلبی با عنوان«عراق، پس از ایستگاه تعیین نخست وزیر» چاپ شده در ستون یادداشت روزنامه حمایت این چنین نوشت:

 انتخاب نخست وزیر عراق در شرایط و اوضاع موجود از مهمترین موضوعات و مسائل منطقه‌ای است که باعث شد اخبار مرتبط با این موضوع در صدر اخبار منطقه قرار بگیرد. وجود اختلافات درباره مساله بزرگترین فراکسیون و اینکه آیا ائتلاف دولت قانون بزرگترین فراکسیون است یا ائتلاف ملی، در کنار مخالفت برخی جریان ها با نامزدی مجدد نوری المالکی برای تصدی نخست وزیری، از مهمترین عوامل تاخیر در تشکیل دولت جدید عراق بود. فواد معصوم رئیس جمهوری عراق تا بامداد جمعه به ائتلاف ملی برای معرفی نامزد خود برای تصدی نخست وزیری مهلت داده و تهدید کرده بود در غیر این صورت، ائتلاف دولت قانون را به عنوان فراکسیون بزرگتر، مامور تشکیل دولت جدید خواهد کرد. در اوضاع کنونی2 فرآیند در تحولات عراق تأثیرگذار است. نخست، فرآیند سیاسی است که تلاش داشت تا با اجماع‌سازی میان نیروها و بازیگران سیاسی داخلی عراق اعم از شیعه، سنی و کردها اوضاع عراق را سامان بخشد. پس از انتخاب رئس جمهور و رئیس مجلس نوبت به انتخاب نخست وزیر بود. جریان سیاسی تلاش داشت تا با انتخاب نخست وزیر، این هدف را محقق سازد که با انتخاب آقای حیدر عبادی به عنوان نخست وزیر عراق این موضوع به سرانجام رسید. جریان دوم، فرایند امنیتی است. در این عرصه نیروهای امنیتی به ویژه داعش سعی دارند تا با حمله به مناطق تحت کنترل دولت و اشغال سرزمینی، قدرت و سلطه خود را گسترش دهند. طبیعی است در این زمینه دولت عراق از حاکمیت ملی دفاع کند.

 آنچه در این زمینه اتفاق افتاده، این است که درگیری های کردها با تکفیری ها موجب بروز تضادها و تنش های درونی میان تکفیری ها شده است. این مسئله باعث شده تا تکفیری ها تحت فشار بیشتری قرار بگیرند. ارزیابی دولت مرکزی عراق این است که می‌تواند ظرف چند ماه آینده نیروهای تکفیری را تحت کنترل خود درآورد. هر چند این ادعا محتمل و ممکن است اما باید گفت این هدف ممکن است ظرف مدت بیشتری محقق شود. البته در خصوص انتخاب نخست وزیر عراق ملاحظاتی وجود داشت که در تحلیل‌ها در این خصوص نباید آنها را از نظر دور داشت. برخی افراد و جریانات سیاسی در مورد 2 دوره نخست وزیری آقای نوری مالکی انتقاداتی دارند. آنها معتقدند با وجود اینکه ائتلاف مبنای قدرت نخست وزیری است اما آقای مالکی با تکیه بر نظر فردی خود اقدام به اتخاذ تصمیم می‌کرد. لذا طرح چنین گفتمان اتهامی از سوی برخی افراد و نیروهای سیاسی سبب بروز اختلافاتی میان جناح‌های سیاسی در عراق شد. البته بخشی از انتقادات به آقای مالکی وارد است. اما عمده‌ی این انتقادات مبالغه‌آمیز است و از سوی جناح مخالف آقای مالکی به ویژه سلفی ها و تکفیری‌ها در راستای تضعیف جایگاه وی برای انتخاب نخست وزیری او مطرح می‌شود. 

موضوع بعدی در انتخاب نخست وزیر عراق، تأخیر و تعللی است که از سوی آقای فواد معصوم رئیس جمهور عراق برای معرفی نامزد نخست وزیری ایجاد شد. طبق قانون اساسی عراق نخست وزیر از میان بزرگترین ائتلاف پارلمان انتخاب و می بایست در اولین جلسه پارلمان مأمور تشکیل کابینه شود. برخی مدعی بودند که طبق نتیجه انتخابات، بزرگترین ائتلاف مجلس عراق، ائتلاف دولت قانون است. اما ائتلاف ملی که دربرگیرنده همه احزاب شیعه از جمله ائتلاف دولت قانون است نیز در مجلس حضور داشت. این سوال مطرح شد که بزرگترین ائتلاف، ائتلاف دولت قانون است یا ائتلاف ملی؟ لذا یکی از دلایل مهم تأخیر در معرفی نخست وزیر این مسئله بود. بر این اساس آقای فواد معصوم چنین برآورد کرد که ائتلاف ملی بزرگترین ائتلاف مجلس عراق است و بر این اساس آقای حیدر عبادی را که عضو و کاندیدای ائتلاف ملی بود  به عنوان نخست وزیر معرفی کرد. این موضوع باعث بروز برخی اختلافت میان ائتلاف شیعیان شد. وجه اعتراض آقای مالکی در جلسه دیروز حل شد و ائتلاف شیعیان فردی را معرفی کرد که یکی از اعضای دفتر سیاسی حزب الدعوه الاسلامیه و از دستیاران آقای مالکی است. از سوی دیگر در برخی اخبار شایعاتی مبنی بر نامه آیت‌ا... سیستانی به رهبر انقلاب اسلامی ایران در خصوص نامزدی آقای نوری مالکی آمده بود. اساسا باید در نظر داشت که نه در شأن آیت‌ا... سیاستانی و نه در شأن رهبراانقلاب است که وارد بحث معرفی افراد برای مناصب اجرایی شوند. 

این موضوع جزء موضوعاتی است که در حیطه حقوق مردم، قانون و مسائل سیاسی داخلی کشورهاست و با توجه به اینکه راهکارهای قانونی و سیاسی برای آن پیش‌بینی شده این بزرگواران در این مسائل ورود نمی‌کنند. به نظر می‌رسد کسانی که این شبهات را در فضای سیاسی و تحولات جاری عراق مطرح می‌کنند، اهداف و اغراض دیگری در سر دارند که به هر نحو در راستای اهداف و ومصالح ملی مردم عراق نیست. طرح چنین شبهاتی به فرایند برقراری و تحکیم مردم‌سالاری و تحقق حاکمیت ملی مردم عراق لطمه وارد می‌کند. ایران همواره حامی تحکیم مردم‌سالاری مدنظر مردم عراق بوده و هست و هرگز در امور داخلی کشورها و خصوصا همسایگان دخالت نکرده و نمی‌کند. نکته پایانی در خصوص تحولات عراق ارزیابی و پیش بینی تحولات آتی و وظایف نخست وزیری عراق است. عراق در شرایط موجود گرفتار چندین بحران است. اول، بحران امنیتی به دلیل وجود گروهک‌های تروریستی و تکفیری خصوصا داعش. دوم، بحران سیاسی گریز از مرکز برخی نیروهای سیاسی مانند کردها. سوم، بحران اقتصادی فراگیر وبحران گسست‌های اجتماعی که عمدتا ناشی از بحران اقتصادی است. وجود بیکاری دامنه‌دار معضل بزرگی است که باعث جذب بیکاران توسط گرهک های تروریستی می‌شود. این مسئله باعث تشدید بحران امنیتی نیز می‌شود. حل مجموعه این بحران ها از جمله انتظاراتی است که باعث سنگین‌تر شدن رسالت نخست وزیر عراق می‌شود. 

مطلبی که سید مسعود علوی در ستون سرمقاله روزنامه رسالت با عنوان«یک نشست و چند نکته»به چاپ رساند به شرح زیر است:

سایت های ضد انقلابی دشمن در خصوص نشست برج میلاد به بهانه گرامیداشت روز خبرنگار نتوانستند شادمانی خود را از طرح دو موضوع پنهان کنند؛ یکی دفاع از سران فتنه در این نشست، و یکی هم احیای انجمن صنفی مطبوعات! ظاهراً این نشست را تشکلی به نام انجمن صنفی روزنامه نگاران غیر دولتی برگزار کرده بود. اما چند نکته در مورد این نشست را در زیر، واکاوی می کنیم؛

1- روزنامه هایی که در این نشست شرکت کردند و نام غیر دولتی را بر خود گذاشته اند، عمدتاً از حامیان سینه چاک دولت هستند. اینها از
کمک های دولت، بی نصیب نیستند. پس عنوان غیر دولتی، خیلی جدی نیست. البته ما از این رویکرد، خوشحالیم که اینها از دولت حمایت می کنند چون اگر نکنند برای کشور، مشکل پدید می آورند و اقتدار و امنیت ملی را به خطر می اندازند، کما اینکه در مقاطعی به وجود آوردند.

2- بحث احیای انجمن صنفی مطبوعات در این نشست هم جالب است. این جماعت از کدام انجمن صنفی مطبوعات یاد می کنند؟ قبل از فتنه 88، ما یک انجمن صنفی داشتیم که اینها رفتند پاریس، لندن و واشنگتن و به دشمن پناهنده شدند. قبلاً اینها از دولت یارانه می گرفتند. الآن رفته اند از خزانه داری انگلیس و آمریکا یارانه می گیرند و روزگار می گذرانند. آقایان کدیور، مزروعی و... انجمن صنفی مطبوعات در دامن آمریکا و انگلیس را مدیریت می کنند. آیا منظور، احیای چنین انجمنی است؟ این انجمن در دیار غرب به برکت حمایت های آمریکا و انگلیس، احیا شده است. چه نیازی است یک شعبه آن را در داخل کشور ایجاد کنیم و دوباره فتنه ای دیگر را به مردم تحمیل نماییم؟

اگر منظور از احیای انجمن صنفی، یک انجمنی جدای از آن است، باید آقایان بگویند چه تضمینی وجود دارد که راه آنها را نروند. با این استقبالی که بی بی سی و آمریکا و سایت های ضد انقلابی از نشست برج میلاد به عمل آورده اند، آیا تضمینی هست که اینها راه آنها را نروند؟

راستی، انجمن صنفی مطبوعات به این خاطر، منحل شد که در انتخابات
هیئت مدیره آن، شرکت اعضا به حد نصاب نرسید و خود به خود، منحل شد. به تصاویر همین نشست برج میلاد و صندلی های خالی آن، که در فضای مجازی قابل رؤیت است، نگاه کنید. انجمن صنفی روزنامه نگاران غیر دولتی که میزبان این نشست بود، نتوانست سالن را پر کند. لذا نشست مذکور، پر از خالی بود. آیا فکر می کنید با این وضعیت، انجمن صنفی مذکور، قابل احیاست؟

3- اصلاً صنف مطبوعات از مشروطه تا نهضت ملی و از نهضت ملی تا انقلاب اسلامی، دو دسته بودند؛ یک دسته در خدمت مردم و نهضت و انقلاب و اسلام، یک دسته در خدمت بیگانگان و دشمنان اسلام. در جریان فتنه شاهد این بودیم که برخی از همین جماعت انجمن صنفی به آمریکا و انگلیس التماس می کردند تحریم ها را تشدید کنید تا دولت سقوط کند. آیا می خواهیم انجمن صنفی مطبوعات متمایل به غرب و بازی خورده غرب را احیا کنیم؟ پس تکلیف حقوق ملت و حق حیات مردم آزاده و مستقل ایران اسلامی چه می شود؟ الآن یک لشکر مطبوعاتی در غرب علیه انقلاب عمل می کند که برخی از آنها یک زمانی در داخل همین مطبوعات خودمان قلم می زدند. اگر فتنه ای دیگر در کشور برپا شود، چند نفر دیگر از همین اصحاب مطبوعات بازی خورده غرب، جلای وطن می کنند؟ لذا بر چه اساسی باید به این جریان اعتماد کرد و به آن پیوست؟

حد اقل عقلانیت سیاسی حکم می کند طوری حرف نزنند و طوری نشست برگزار نکنند که با استقبال بی بی سی و رادیو آمریکا و دیگر پایگاه های خبری ضد انقلاب، رو به رو شود.

4- طرفداری از سران فتنه، در این نشست را با چه توجیهی می توان پذیرفت؟ سران فتنه هنوز در خیمه آمریکا و انگلیس و اسرائیل هستندو هیچ نشانه ای از پیوند آنها با مردم و انقلاب و اسلام و نظام دیده
نمی شود. چگونه است مدیر مسئول روزنامه ای در این نشست می گوید من هر روز برای آزادی آنها دعا می کنم؟!

مردم در قیام تاریخی 9 دی به خیابان ها آمدند و خواستار اعدام سران فتنه شدند. چطور یک روزنامه نگار می گوید من خواهان آزادی آنها هستم؟!یک مشت تبهکار سیاسی و ضد انقلاب در عاشورای سال 88 به عنوان آخرین حلقه از حلقه های شرارت فتنه گران در همین خیابان های تهران، شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه سر دادند. بعد همین آقای مهندس موسوی بیانیه داد و گفت اینها «مردان خداجو» بودند! چگونه می شود کسی روزنامه نگار باشد و از این فرد هم دفاع کند؟! این روزنامه نگار باید یا مردم و نظام را انتخاب کند یا فتنه گری را که روزگاری با او رفیق بوده است.

5- نشست برج میلاد به نام روز خبرنگار برگزار شد، اما سخنرانان عمدتاً یا سردبیر بودند یا مدیر مسئول. البته سخنرانی وزیر تعاون، کار و امور اجتماعی و معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد را هم باید اضافه کرد. بار اصلی رسانه ها و مطبوعات، روی دوش خبرنگاران است. شهید صارمی یک خبرنگار بود و روز خبرنگار هم به نام وی رقم خورده است. آیا همه آنچه که سردبیران و مدیران مسئول می گویند لزوماً حرف خبرنگاران است؟خبرنگارانی که در فتنه 88 در کف خیابان شاهد به حراج گذاردن اقتدار و امنیت ملی توسط سران فتنه بودند، دیدگاهی متفاوت با آنچه که برخی سردبیران و مدیران مسئول در نشست برج میلاد مطرح کردند، دارند. آنها روی شرف و عزت و اقتدار و امنیت با اجانب معامله نمی کنند. در این معرکه در کنار مردم ایستاده اند و از استقلال ایران اسلامی تا پای جان دفاع می کنند.
    
«اگر خون کودکان غزه سران عرب را بیدار نکند...»عنوانی است که به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی اختصاص یافت:


منصف المرزوقی، رئیس جمهوری تونس، درباره خیانت سران مرتجع عرب به آرمان فلسطین به ویژه در جریان حمله اخیر رژیم صهیونیستی به غزه افشاگری مهمی کرده است. وی گفت: هرچه به سران عرب برای متوقف ساختن این جنگ و جلوگیری از کشته شدن مردم غزه اصرار کردم، آنها به بهانه‌های مختلف حاضر به اقدام نشدند و در جواب من، رسماً و با صراحت گفتند: هیچ کاری در زمینه جلوگیری از حملات اسرائیل به غزه نخواهند کرد.رئیس جمهور تونس همچنین با تأسف اعلام کرد "اگر قتل عام افراد بیگناه، بویژه خون زنان و کودکان غزه نتواند سران عرب را از این خواب سنگین بیدار کند، مستحق آنند که خاک بر سرشان فرود آید."واقعیت اینست که سکوت و همراهی اعراب در قبال نسل کشی اخیر مردم غزه و ویران کردن این سرزمین محاصره شده از آنچنان وضوحی برخوردار بود که برای همه جهانیان آشکار گردید که ارتجاع عرب با رژیم صهیونیستی بر سر از بین بردن مقاومت فلسطین تبانی کرده و مسئولیت این ننگ را برای خود خریده است، والا چگونه ممکن در یکماه گذشته که از جنایات ددمنشانه رژیم صهیونیستی و کشتار مردم بی‌دفاع غزه می‌گذرد، بسیاری از کشورهای عرب حاضر نشوند حتی درحد صدور بیانیه محکومیت اسرائیل، خود را به زحمت بیندازند و اگر هم بیانیه‌ای صادر کردند در آن فقط به ابزار همدردی با مردم غزه اکتفا کنند؟ برای مثال پادشاه عربستان در بیانیه‌ای که آنهم در بیستمین روز تجاوزگری رژیم صهیونیستی علیه ملت فلسطین منتشر کرد، حتی از بکار بردن عبارت "اسرائیل متجاوز" که در سالهای قبل در بیانیه‌هایشان استفاده می‌شد، خودداری کرد و عمداً به هیچ وجه نامی از رژیم صهیونیستی برده نشد!

چگونه است که تابحال هیچیک از سران عرب، غیر از رئیس‌جمهور تونس، خواستار برگزاری نشست اضطراری سران عرب و یا وزرای خارجه و دفاع اتحادیه عرب نشده‌اند و با سکوت خفت بار خود، راه را برای ادامه جنایات رژیم صهیونیستی و به تعبیر خود، یکسره کردن کار مقاومت، هموار کرده‌اند؟جا دارد ملت‌های عرب با هم همصدا شوند و فریاد شرم بر دولت‌های مرتجع عرب باد سر دهند، رژیم‌هایی که برای مسلح کردن تروریست‌های سوریه، عراق و لبنان با هم مسابقه دادند و میلیاردها دلار برای حمایت از فتنه گروههای تکفیری اختصاص دادند و حتی مفتی هایشان نیز در قطر و عربستان فتوای حرمت جنگ علیه اسرائیل صادر کردند ولی برای محکوم کردن کشتار مردم غزه زحمت یک اجلاس نمایشی را هم به خود ندادند.ننگ بزرگ تر، مخصوص رژیم کودتایی مصر است که با بسته نگهداشتن گذرگاه رفح به عنوان تنها راه ارسال مواد غذایی و کمک‌های دارویی، در جنایت علیه مسلمانان غزه از صهیونیست‌ها پیشی گرفته و ثبات اسرائیل‌ها را بر جان و مال و ناموس مردم فلسطین مقدم داشته و به زعم خود تلاش می‌کند از گسترش ویروس مقاومت به منطقه جلوگیری کند! این ننگ را چگونه می‌توان پنهان کرد که رهبران مسیحی در امریکای لاتین که دهها هزار کیلومتر دورتر از غزه بودند، سفارتخانه‌های اسرائیل را بسته و سفرای رژیم صهیونیستی را از کشورشان بیرون کرده و از پذیرش کودکان زخمی و یتیم غزه در کشورشان برای همبستگی با مردم فلسطین استقبال کردند اما در مقابل، حتی یکی از سران عرب و سلاطین نفتی چنین اقدامی نکرده و از ارسال حتی یک بسته دارو هم برای بیمارستانهای غزه خودداری نمود؟

جنایت اخیر رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه که در نهایت قساوت و ددمنشی، خسارت‌های جبران ناپذیری به مردم فلسطین وارد نمود، این نکته اساسی را در معادلات منطقه ثابت کرد که سران رژیم‌های عرب با ارزش‌هایی همچون غیرت، انسانیت، کرامت و شرافت نسبتی ندارند و حاضرند برای قربانی کردن مقاومت با متجاوزان همدستی کرده و حتی مسئولیت کشتار را هم متوجه قربانی کرده و جلاد را از هرگونه سرزنشی معاف دارند!واقعیت تاسفبار اینست که آنچه رژیم صهیونیستی را به قتل عام فلسطینی‌ها و ویران کردن نوار محاصره شده غزه در هشت سال گذشته تشویق کرده، همان سکوت مرگبار رژیم‌های عربی است که اکنون در نهایت وقاحت، پایتخت‌های عربی را فرا گرفته است.نکته دومی که در خلال تجاوز اسرائیل به غزه کشف شد این بود که مقاومت علیرغم همه محاصره‌ها و غل و زنجیرهایی که در غزه با اعلام منطقه بسته غیرنظامی اعمال شده بود، توانست به موشکهای دوربرد، پایگاه‌های غیرثابت و غیرقابل شناسایی پرتاب موشک، نیروهای آموزش دیده، انبارهای غیرقابل دسترس تسلیحاتی و... دست یابد و تا هر زمانی که رژیم صهیونیستی به تجاوزات خود ادامه دهد، می‌تواند مقاومت کند و مناطق مختلف فلسطین اشغالی را هدف قرار دهد.

سومین نکته و دستاورد جنگ نابرابر اعراب و اسرائیل علیه مردم غزه این بود که ثابت کرد روحیه مقاومت، شکست‌ناپذیر است و این تجاوز نه تنها نتوانست روحیه مردم و رزمندگان فلسطینی را درهم بشکند بلکه آینده درخشانی را برای مقاومت و پایداری در منطقه رقم زد و نشان داد کسانی که در غزه زندگی و از سرزمین فلسطین دفاع می‌کنند، چیزی برای از دست دادن ندارند و ترسی هم از مرگ ندارند. این وضعیت، تجلی بخش روح جدیدی است که با قدرت در کالبد ساکنان غزه دمیده شده و برعکس سران ارتجاع عرب که اثری از روح کرامت و مردانگی در آنان نیست، از قلب این باریکه تپیده در خون، روح مقاومت و نوید تغییر واقعی در کل منطقه سر بر آورده است.

مطلبی که سید مسعود علوی در ستون سرمقاله روزنامه خراسان با عنوان«پرواز مرگبار آنتونف ۱۴۰ و چند نکته»به چاپ رساند به شرح زیر است:

پرواز مرگبار آنتونف ۱۴۰ تنها ۴ دقیقه پس از بلند شدن از زمین در نزدیکی فرودگاه مهرآباد تهران سقوط کرد و ۳۹ تن از چهل و هشت سرنشین خود را به کام مرگ کشانید. حادثه تلخی که دو روز پیش اتفاق افتاد نه تنها خانواده های بسیاری را داغدار کرد بلکه موجب تأثر و تأسف همه هموطنانمان شد. حادثه مرگباری که اگر مسئولان ذیربط در مراحل ساخت، تکمیل تمامی مراحل و جزئیات تست پرواز، رعایت استانداردهای بین المللی و دادن اجازه پرواز به این نوع هواپیما تمامی مسئولیت خود را به بهترین شکل و در نهایت دقت ممکن انجام می دادند شاید هیچ وقت شاهد این حادثه تلخ نمی بودیم، و اما چند نکته درباره آنتونف ۱۴۰:

۱ - گر چه هنوز باید منتظر رمزگشایی جعبه سیاه هواپیما و اعلام نظر کارشناسان درباره علت سقوط این هواپیما بمانیم اما آنچه تاکنون اعلام شده از وجود نقص فنی در این هواپیما حکایت می کند.

۲ - خبرهای منتشر شده و تاکنون تکذیب نشده درباره این مدل هواپیما باید حساسیت مسئولان را بیشتر می کرد. سقوط یک هواپیمای آنتونف ۱۴۰ در نزدیکی اردستان در سال ۲۰۰۲ موجب کشته شدن تعدادی از کارشناسان هوافضای اوکراینی و روسی که برای افتتاح خط تولید نمونه مشابه به ایران می آمدند شد. همین خبرها به سقوط یکی دیگر از این نوع هواپیما متعلق به خطوط هوایی جمهوری آذربایجان در سال ۲۰۰۵ اشاره دارد که سقوط آن در سواحل خزر به کشته شدن تمامی ۲۳ مسافر این هواپیما منجر شد. در سال ۱۳۸۷ نیز سقوط یک فروند آنتونف ۱۴۰ در منطقه شاهین شهر اصفهان جان یک استاد خلبان و چهار خلبان در حال آموزش را گرفت و بدین ترتیب تمامی سرنشینان این هواپیما نیز جان باختند.

۳ - این حوادث خود به اندازه کافی باید حساسیت مسئولان مربوطه را برمی انگیخت تا اولاً درباره پروژه ساخت مشترک این هواپیما با شرکت اوکراینی تجدیدنظر جدی می کردند و ثانیاً در زمینه پیوستن آنتونف ۱۴۰ به ناوگان هوایی کشورمان تأمل و دقت ویژه و فوق العاده می داشتند، نه اینکه برخی مسئولان در دولت گذشته اصرار ویژه بر ادامه این پروژه می کردند خصوصاً این که پیش از این توپولوف های روسی به دلایل مختلف در کشور ما دچار حادثه می شدند و تعداد قابل توجهی از هموطنانمان در پروازهای این مدل هواپیما جان خود را از دست دادند که سرانجام پس از حوادث متعدد و جان باختن عده زیادی مسئولان بالاخره عزم خود را برای جمع آوری توپولوف های روسی از خطوط هوایی کشورمان جزم کردند و گر چه اقدام مسئولان بسیار دیرهنگام و پس از جان باختن تعدادی از هموطنانمان بود اما تراژدی تلخ حوادث توپولوف های روسی پس از جمع آوری از خطوط هوایی سرانجام به پایان رسید و همین تجربه باید باعث می شد که برای اضافه کردن هر نوع هواپیمای دیگری خصوصاً از نوع روسی و اوکراینی به خطوط هوایی کشورمان دقت نظر بسیار جدی تری اعمال می شد. باز هم خانه رئیس جمهور روحانی، آباد که بلافاصله پس از حادثه دلخراش سقوط آنتونف ۱۴۰ که به کشته شدن ۳۹ تن از هموطنانمان منجر شد علاوه بر دادن مأموریت ویژه به مسئولان برای پیگیری علت حادثه دستور توقف پرواز این نوع هواپیما را رأساً و سریعاً ابلاغ کرد و اگر چه مردم ایران و خصوصاً مردم مهربان و خونگرم طبس داغدار این حادثه اند و اگر چه تا این لحظه هنوز هیچ مسئولی نه استعفا داده و نه عذرخواهی کرده اما مردم امیدوارند که قصه تلخ آنتونف ۱۴۰ به ماجرا و تراژدی توپولوف های روسی گره نخورد.

۴ - اما حالا مردم منتظرند که علت بروز این حادثه تلخ و این پرواز مرگبار که اگر در یکی از نقاط مسکونی تهران یعنی کمی آن طرف تر از جایی که این هواپیما به زمین خورده سقوط می کرد فاجعه ای تلخ تر می آفرید روشن شود و چنان چه خلبان مقصر این حادثه شناخته نشد تمام کسانی که نقش و سهمی در سقوط این هواپیما داشته اند اولاً به مردم معرفی، ثانیاً بر اساس قانون به اشد مجازات محکوم شوند.

به هر صورت عقد قرارداد با کارخانه ساخت هواپیما، تشخیص مسائل دقیق فنی، موتوری و بدنه هواپیما، سازگاری با دما و فشار و شرایط اقلیمی منطقه پروازی، قابلیت ها، استانداردهای بین المللی، فناوری های به کار رفته، توان و ظرفیت پروازی هواپیما، انجام کامل تمامی تست های پروازی قبل از پیوستن به ناوگان و... نکاتی بس علمی، دقیق و متخصصانه است که باید با نهایت دقت مورد توجه مسئولان قرار داشته باشد و اگر چنانچه پس از روشن شدن علت سقوط آنتونف ۱۴۰ هر مسئولی در هر رده ای در انجام مسئولیت خود درباره ساخت، آماده سازی و طی مراحل افزودن این هواپیما به ناوگان هوایی کشورمان قصوری کرده به اندازه تقصیر یا قصورش باید در مقابل کشته شدگان و خسارت دیدگان این سانحه هوایی پاسخگو باشد و به مجازات قانونی برسد. پر واضح است که جان آدم ها آن قدر خصوصاً نزد مکتب اسلام عزیز، ارزشمند است که کشتن یک انسان را معادل کشتن همه انسان ها می داند بنابراین هیچ کسی در هیچ مسئولیتی نباید به خود اجازه بدهد که جان حتی یک انسان را به خطر بیندازد.

۵ - اما نکته مهم دیگر این که شرکت اوکراینی که سازنده اصلی آنتونف ۱۴۰ است و با کشورمان در زمینه ساخت مشترک این هواپیما قرارداد بسته است نیز باید خود را در مقابل این حادثه تلخ سقوط آنتونف ۱۴۰ و کشته شدن ۳۹ نفر از هموطنانمان پاسخگو بداند و مسئولان کشورمان از همین حالا از طریق مذاکره و تعامل و اگر نشد از طریق طرح دعوای حقوقی پیگیر پاسخگویی شرکت اوکراینی باشند.

فضل الله یاری ستون سرمقاله روزنامه ابتکار را به مطلبی با عنوان«آقای روحانی همان یک احمدی نژاد برایمان کافی است!»اختصاص داد که در زیر  میخوانید:


روز گذشته رئیس جمهور دکتر حسن روحانی با انتقاد از برخی مخالفان دیپلماسی هسته ای کشور، که وی آن‌ها را"مذاکره هراس"ها نامید، گفت:« یک عده به ظاهر شعار می‌دهند ولی بزدل سیاسی هستند و تا حرف مذاکره پیش می‌آید می‌گویند ما می‌لرزیم. به جهنم؛ بروید یک جای گرم برای خود پیدا کنید. خداوند شما را ترسو و لرزان آفریده است.»اگر کسی نداند که گوینده این سخنان یک روحانی متین و منطقی به نام دکتر حسن روحانی است، بدون تردید به اشتباه می‌افتد و فکر می‌کند محمود احمدی نژاد این سخنان را بر زبان آورده است؛ به خصوص که در حافظه اش تصاویری دارد که در آنها رئیس جمهور سابق در حال گفتن جملاتی مانند: «آب را بریز آنجایی که می‌سوزد...»، «آن قدر قطعنامه صادر کنید که قطعنامه دانتان پاره شود...»، «یقه شان را می‌گیریم و سرشان را به سقف می‌کوبیم...» و ده‌ها جمله دیگر از این دست است. 

اما واقعیت این است که این‌ها سخنانِ رئیس جمهور حسن روحانی است. از نگاه یک هوادار دولت شاید بتوان توجیه کرد که این سخنان نشان از فشارهای گسترده مخالفانِ پرنفوذِ دولت بر وی و دولت تحت امرش دارد، اما از منظر کسی که می‌کوشد انصاف را رعایت کند و بارها با سخنان این چنینی احمدی نژاد مخالفت کرده، به هیچ وجه قابل قبول نیست. اگر فشار مخالفان بسیار است (که می‌دانم بسیار است)، اما مردم ایران نیز از میان نامزدهای متعدد انتخابات 24 خرداد 92 کسی را برگزیدند که آن روزها هیچ گاه از جاده انصاف خارج نشد و عنان اختیار در برابر نامهربانی‌ها از دست نداد. آنها به روحانی معتدلی رای دادند که آرامش و منطق در کلامش موج می‌زد و سعی می‌کرد پایان روشهای غیرمنطقی، تصمیمات خلق الساعه و اظهارنظرهای غیر معقول در صحنه سیاست داخلی و خارجی را اعلام کند.

دکتر حسن روحانی اگر چه تا کنون پای بندی خود را به این روش نشان داده بود، اما سخنان روز گذشته وی در همایش رؤسای نمایندگی‌های جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور نگارنده را وامی دارد تا با مقداری بدبینی بگوید که گویی در لحظاتی روح احمدی نژاد در وی حلول کرده بود.تردیدی نیست مسائل و مشکلاتِ برجای مانده از هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد، که هر روز گوشه تازه ای از آن نمایان می‌شود، آن قدر زیاد است که هر مقام مسؤل متعهدی را نگران می‌کند و مهم تر از آن می‌توان مخالفانی را دید که پس از هشت سال حمایتِ بی دریغ از عملکرد نامطلوب احمدی نژاد و سکوت در برابر بی تدبیری‌ها اینک مدعی حفظ منافع ملی شده اند و در برابر دولت تدبیر و امید سنگر گرفته اند و از قضا برخی از تریبون‌های رسمی کشور را – که بخش زیادی از هزینه آن توسط توسط هواداران این دولت تامین می‌شود- نیز در اختیار دارند. 

اما هیچ کدام دلیلی موجه به شمار نمی‌رود که در میان مواضع مستدل، منطقی و اصولی دکتر حسن روحانی کلماتی از جنس ادبیات احمدی نژاد وجود داشته باشد. همین امروز و فردا و تا چند ماه آینده بدون تردید مخالفان شما از این سخنان پرچمی خواهند ساخت و در سایه آن حملات گسترده ای را به سمت شما و دولت تان ساماندهی خواهند کرد ( که فارغ از انگیزه‌های سیاسی آنان می‌تواند برای افکار عمومی موجه به نظر برسد). به همین خاطر نگارنده این سطور پیشنهاد می‌کند، همچنان که پیش از این نشان دادید، یک بار دیگر شجاعت خود را در قبول اشتباه و عذر خواهی از مردم، حتی مخالفان سیاسی تان نشان دهید. مطمئن باشید که نقشه آنان را خنثی خواهد کرد و موضوعی که می‌رود تا در کارنامه تان نمره ای منفی شود با یک عذرخواهی به امتیازی مثبت تبدیل خواهد شد. آقای رئیس جمهور راه ناهموار و درازی در پیش رو دارید؛ سعی کنید همان حسن روحانی باشید، زیرا همان یک محمود احمدی نژاد برای ما کافی است!

و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«ژنو، وین، نیویورکفرصتی برای یک انتخاب»نوشته شده توسط جواد گیاه شناس اختصاص یافت:

مذاکره دو تیم دیپلماتیک ایران و آمریکا بر سر مناقشه هسته‌ای و توافق جامع از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است‌. روند طولانی این مذاکرات جدای از مباحث فنی نشان از حجم بسیار بالای انباشت بی‌اعتمادی از سوی طرفین دارد. به خصوص موج بی‌اعتمادی طرفینی ایران و آمریکا که در تبیین و تحلیل نادرست موضوعات مورد مناقشه افزوده است تا جاییکه همین بحران بی‌اعتمادی ایران و آمریکا را بارها تا مقابله انتحاری جلو برده ولیکن هر بار موج عقلانیت مبتنی بر منافع ملی و امنیت جهانی و منطقه‌ای باعث گردیده است که هر دو از دور برگردان جنگ به عقب باز گردند‌. گاهی در آن سوی مرزها جورج بوش داعیه جنگ با ایران را بر پایه نظریه محور شرارت راه‌اندازی نمود و گاه از این سو آرمانگرایان به دنبال ساختار شکنی موازین دیپلماتیک بودند تا جاییکه قطعنامه‌ها را کاغذ پاره نامیدند.

اما این بار فرصت تاریخی برای یک تصمیم سیاسی فراهم آمده است . اگر تیم مذاکرات هسته‌ای ایران برخلاف گذشته فقط زمین مذاکرات را در شهرهایی که سازمان ملل در آن مستقرند قرار داده‌اند نیویورک میدان مناسب تمرین دیپلماتیک ایران و غرب بر مناقشه هسته‌ای است‌. از سوی دیگر و در شرایط کنونی بحران منطقه‌ای سوریه و عراق و چالش‌های قدرت‌های بزرگی چون روسیه و آمریکا بر سر اوکراین دو بازیگر متخاصم دیرینه همچون ایران و آمریکا می‌توانند گام‌های موثری را بر دارند‌.

تیم مذاکرات ایران در یک سال گذشته نشان داد که می‌تواند عمق استراتژیک خود را حفظ نماید و با پشتیبانی موثر مقام معظم رهبری و همنوایی داخلی دولت و مجلس‌، به دنبال منافع ملی و مصالح امنیت منطقه‌ای و جهانی گام‌های موثری را بردارد . در این راستا برای اولین بار تابوی مذاکره مساوی خیانت در داخل شکسته شد و وضعیت جدیدی ترسیم گردید که می‌توان جدای از پرخاشگری بین‌المللی در پیشرفت مصالح و منافع ملی و منطقه‌ای ایران اسلامی گا‌م‌هایی را در جهت تعامل بین‌المللی برداشت . اما آنچه در توافق موقت ژنو اتفاق افتاد محصول سطح مدیران و وزرای امور خارجه به صورت توام در لایه میان برد بود و مذاکرات وین نیز نشان داد این سطح از مذاکره‌کنندگان علی‌رغم تلاش‌های بسیار در تهیه پیش‌نویس جامع و برداشتن گام‌های موثر توان لازم برای شکستن پارادایم‌های کهنه روابط ایران و غرب را ندارند.

پارادایم‌های کهنه‌ای که در سالیان متمادی و بر پایه باورهای غلط دکترین‌های خشونت محورانه و محور سازی شرارت بویژه از جانب آمریکا نهادینه‌سازی گردیده و دنیا را با ابزارهای رسانه‌ای‌، حقوقی و سیاسی مجبور به پذیرش آن نموده است . مذاکرات وین علی‌رغم سطح طولانی گفت‌وگوها و حتی حضور وزرای امور خارجه ایران و آمریکا با یک تردید جدی مواجه بود و نشان داد که تنها راه دستیابی به توافق جامع شکسته شدن مرز تردیدهای بزرگ است و این مهم‌، به خصوص برای آمریکایی‌ها دشواری تصمیم را صد چندان ساخته است . چه اینکه پارادایم‌سازی‌های خشونت‌آفرین در داخل آمریکا از جانب افراط‌گرایان و بویژه نومحافظه‌کاران در بخش‌های مختلف دولت و مجالس سنا و نمایندگان را دچار تنش‌های ایدئولوژیک و اضطراب سیاسی چالش انتخاب ساخته است. چرا که تصمیم جدید به نوعی نفی گذشته مخاصمه آمیز ایران و غرب را برملا ساخته و آمریکایی‌ها را در درون با این سوال بزرگ مواجه می‌سازد که ماحصل این همه دشمنی و محاصره و تحریم ایران در طول سه دهه انقلاب اسلامی چه بود؟ 

آمریکایی‌ها امروز مشکل‌تر از امضای توافق جامع باید از مرز باورها و ایستارهای غلط خود بگذرند و همین موضوع را برای رییس‌جمهور اوباما دشوارتر نموده است‌. هر چند ایرانی‌ها در مذاکرات واقع‌گرایانه خود نشان دادند اساسا تابوی توهم مذاکرات با آمریکا را شکسته‌اند باید دید اوباما برنامه‌ای برای گذار از ترس‌های ایدئولوژیک و مذاکره با ایران در سطوح عالی را دارد و می‌تواند از فرصت نیویورک برای ادامه سیاست تعامل ایران با جامعه جهانی بر اساس موازین بین‌المللی استفاده نماید‌. هر چند دشواری این موضوع به سختی اولین تماس تلفنی و تردیدهای او در رابطه با پاسخ یا عدم پاسخ رییس‌جمهور روحانی نیست اما غلبه بر تردید‌ها و همچنین انتقادات داخلی بستر سختی را برای تصمیم وی ساخته است‌. اما بی‌تردید هم مذاکره دو رییس‌جمهور و هم فضای گفت‌وگو هر دو طرف در جریان نشست 3+3 می‌تواند بسترهای موثری را برای دستیابی به توافق جامع ایجاد نماید .اما باید دید آیا اوباما می‌تواند گل تاریخی دیپلماسی خود را در نیویورک به ثمر رسانده و باعث چرخش بازی مخاصمه آمیز آمریکا بر علیه ایران گردد و یا اینکه در آخرین ماه‌های ریاست جمهوری خویش افسوس فرصت‌های محدود را برای آمریکایی‌ها به ارمغان خواهد آورد؟

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات