صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۴ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۲  ، 
کد خبر : ۲۶۹۰۵۵

خصایص و ویژگی‌های مدرنیته


محمدرضا اسکندری

مدرنیته یک عهد و یک عالم است. جهان مدرن به طور ماهوی با قرون وسطی و جهان باستان غربی و نیز عالم دینی تفاوت دارد.

از نتایج و توابع ذاتی مدرنیته، رواج نسبی‌انگاری اخلاقی و معرفت‌شناختی، سطحی‌گرایی و ظاهربینی، شیوع ابتذال و انحطاط در روابط مابین آدمیان به‌ویژه روابط میان زن و مرد و کالایی‌شدن مناسبات انسانی است. مدرنیته به لحاظ نظری دارای این ویژگی‌ها است:(۱)

۱ـ اومانیسم و بشرانگاری

اومانیسم در لغت به معنای «بشرگرایی» یا «انسان‌مداری» است. به معنای اینکه بشر، خود را دایرمدار عالم و منشأ و غایت ارزش‌ها و مرکز هستی تصور کند. به تعبیری که خویرباخ، فیلسوف آلمانی قرن نوزدهم بیان کرده است، «برای انسان، خداوند انسان است.»

باید توجه داشت که اومانیسم، روح غالب عصر مدرن و مهم‌ترین ویژگی و وجه ممیزه عصر جدید است و همه ایدئولوژی‌های مدرن نظیر لیبرالیسم، مارکسیسم، شکل‌های مختلف سوسیالیسم، ناسیونالیسم و فاشیسم در ذیل آن و ملهم از آن پدید آمده‌اند. اومانیسم بیانگر نسبت مابین آدم و عالم برپایه این تصور است که بشر شأن خود را مالک‌الرقاب عالم و فرمانروای طبیعت و دایرمدار فرض کند.(۲)

اومانیست‌ها به بشر و نیازها و خواسته‌ها و فهم و علایق و عقل و تجربه او مستقل از افق تعالیم دینی و راه قدسی و ساحت معنوی و هدایت الهی، اصالت می‌داده‌اند. محوریت بشر در اومانیسم، به معنای اصالت دادن به او در مقابل خداوند خالق و ربوبیت او است. جوهر اومانیسم، استیلاجویی خودبنیادانه و نفسانیت‌مدار است، زیرا با انکار ضرورت هدایت قدسی و دینی، ساحت معنوی آدمی را ذیل ساحت ناسوتی او قرار می‌دهد و بشر را حاکم استیلاگر عالم که باید بساط سلطنت استیلاگرانه خود را بنا کند، فرض می‌نماید.

۲ـ اصالت عقل جزوی نفسانیت‌مدار

غرب اساساً با اصالت دادن به عقل جزوی در مقابل تفکر وحیانی و دینی شکل گرفته است. در واقع عقل جزوی نفسانیت‌مدار صورتی از تفکر عقلانی است که خود را از ارشاد و هدایت تفکر عینی و قدسی و وحیانی بی‌نیاز و مستغنی می‌داند. باید توجه داشت که «عقل جزوی» یعنی عقل منقطع از وحی که خود دارای مراتبی است. عقل کاسموسانتریک یونانی هم نحوی عقل جزوی بود منتها عقل جزوی بنیاداندیش، اما عقل مدرن، عقل جزوی خودبنیاد است. عقل مدرن عین خودبنیادانگاری نفسانی بشر است و چون «منِ فردی» را «سوبژه» و همه عالم یعنی طبیعت و دیگر آدمیان را «اُبژه» می‌پندارد، از این‌رو لزوماً و به‌تبع این سوبژکتیویسم، خصلتی ابزاری و کالایی پیدا می‌کند. به همین دلیل است که عقل مدرن را عقل ابزاری یا عقل کارافزا نامیده‌اند.

۳ـ اعتقاد به اصل پیشرفت تاریخی

این اعتقاد مفروض بنیادین تفکر مدرن در قلمرو فلسفه تاریخ است. در واقع مدرنیته در قلمرو تاریخ، نگرشی را پدید می‌آورد که معتقد بود حرکت در بستر زمان همیشه به سوی «پیشرفت» و «ترقی» است. اینها از مفهوم ترقی و پیشرفت استیلای هرچه بیشتر بشر بر طبیعت و بسط اومانیسم و غلبه عقل ابزاری را مدنظر داشتند. مدرنیست‌ها بر پایه اصل پیشرفت، قرون وسطی را روزگار عقب‌ماندگی نامیدند و مدعی شدند که ترقی با ورود به ساحت مدرن امکان‌پذیر است و اگر قوم یا مردمی مدرن یا مدرنیزه نباشند، عقب‌مانده و غیرپیشرفته و مرتجع هستند. مدرنیست‌ها با تکیه بر همین اصل پیشرفت و مفاهیمی نظیر آن، هر نوع تفکر دینی و معنوی را متهم به ارتجاع و تحجر می‌کنند و همگان را به «عصری شدن» یا «عصری‌اندیشی» یعنی پذیرش مشهورات اومانیستی دعوت می‌کنند و هر سخن نقادانه از منظر تفکر دینی را مترادف با کهنه‌پرستی می‌دانند. این در حالی است که علم جدید به دلیل دور شدن از ساحت تفکر وحیانی و روحانی و اشراق و الهام، به‌شدت اسیر ناسوت‌زدگی مفروط و ماتریالیسم آشکار و پنهان شده است.

۴ـ اصالت علم جدید یا ساینتیسم

علوم جدید که بر پایه عقل مدرن و نسبت استیلاجویانه بشر با هستی بنا شده است ماهیتاً باعلوم سنتی و معنوی تفاوت دارد. غایت این علم، به تعبیر فرانسیس بیکن نه ارتقای معنوی آدمی یا رشد معرفت او که افزایش قدرت آدمی است. از این‌رو جوهری استیلاجویانه دارد. در علم جدید طبیعت نه همچون مادر و مأوای بشر و همچون خودِ آدمی مخلوق خداوند و به ویژه مخلوقی که آدمی باید به مراقبت و پرورش آن ضمن استفاده از مواهب آن بپردازد، بلکه همچون منبع خام انرژی که باید مورد استخراج و استثمار آدمی قرار گیرد در نظر آورده می‌شود.(۳)

۵ـ جدا کردن اخلاق از تاروپود عالم

این بدین معناست که بنیاد تفکر مدرن بر جدا کردن طبیعت از مارواءطبیعت و انشقاق مابین نظر و عمل قرار دارد. در فلسفه مدرن اخلاقیات و احکام اخلاقی نسبتی با هستی و عالم ندارند و محصول اراده و خواست و اعتبار «من فردی» یا «من جمعی» هستند. بر این اساس در ساحت تفکر مدرن، اخلاقیات یا به تعبیر دیگر «باید»ها مستقل از «هست»ها و تاروپود عالم تهی از معنا و جهت‌گیری اخلاقی پنداشته می‌شود.

۶ـ تکنولوژی جدید و تکنوکراسی

تکنولوژی جدید که با انقلاب صنعتی از اواخر قرن ۱۸ میلادی پدید آمده، بیانگر نسبت تکنیکی و استیلاجویانه بشر مدرن با هستی بود. طبیعت در اندیشه میتولوژیک چین باستان و به‌ویژه در آیین لائوتسه مظهر «تائو» بوده و برای آن تقدس قائل بودند و یا در ایران باستان هم عناصر چهارگانه طبیعت، مقدس پنداشته می‌شدند و می‌توان گفت که طبیعت برای آنان «معبد» بوده است، نه «کارخانه». آری! این درک محاسبه‌گرانه از طبیعت به عنوان منبع بالقوه انرژی برای استخراج و بهره‌مندی و این رویکرد خشن نسبت به طبیعت، ذاتی مدرنیته و پیامد تکنولوژی جدید است. تکنولوژی مدرن گوساله سامری روزگار ماست که مردمان به ستایش و پرستش آن پرداخته‌اند و نسبت به دستاوردهای خشن و استیلاجویانه آن مرعوب و مجذوب شده‌اند. کاهنان مقدس معبد این گوساله طلایی همان تکنوکرات‌ها هستند. تکنوکرات‌ها با بیان خرافه‌های مدرن، حقیقت مخرب این دیو صد سر آدم‌خواره را از انظار پنهان می‌کنند.

۷ـ سکولاریزم و سکولاریزه کردن امور

سکولاریزم به معنای غیرقدسی کردن یا غیر دینی کردن و به عبارتی عرفی کردن امور است. سکولاریزم رویکردی است که معتقد به مبنای عرفی و زمینی و مبتنی بر عقل اومانیستی برای امور نهادهایی مثل حکومت، خانواده، تعلیم و تربیت، اقتصاد و... است. سکولاریزم به تعبیر ساده‌تر یعنی حذف دین و نقش مرکزی و محوری آن از زندگی اجتماعی و سیاسی بشر. سکولاریزم می‌خواهد که آدمیان بدون هدایت ساحت قدسی و با تکیه بر عقل خود بنیادانگار زندگی فردی و جمعی را اداره کنند. در واقع روح سکولاریسم، قدس‌زدایی از عالم است.

۸ـ بوروکراسی پیچیده مدرن

در واقع مدرنیته را بدون بوروکراسی نمی‌توان تصور کرد. باید توجه کرد که منظور از بوروکراسی صرف کاغذبازی و سرگردان کردن ارباب‌رجوع نیست، بلکه مقصود صورت خشکی از عقلانیت مدرن است که حول محور سود و زیان و محاسبه‌گری صرفاً کمی تلاش می‌کند تا فردیت متعالی و هویت انسانی افراد را در هم شکسته و از آنها آجرهایی همسان و هم‌شکل و بی‌هویت بسازد.

۹ـ نیهیلیسم

نیهیلیسم صفت ذات تمدن مدرن است. نیهیلیسم یعنی «نیست‌انگاری» در واقع تمدن غربی از روزگار متافیزیک ماقبل سقراطی و سپس فلسفه «افلاطونی ـ ارسطویی» با انکار ضمنی ساحت غیب و به‌ویژه حضور تشریعی آن و نادیده گرفتن تفکر قدسی و وحیانی، با خود نیست‌انگاری را همراه ساخته بود تا جایی که در عصر جدید و با سیطره تدریجی خود بنیادانگاری نفسانی و اصالت‌یافتن عقل ابزاری اومانیستی نیهیلیسم تدریجاً غلبه و سیطره آشکار و تمام‌عیار یافت.(۴)

۱۰ـ اعتقاد به حق حاکمیت بشری  و قانونگذاری توسط عقل بشر

در عصر جدید و برپایه خودبنیادانگاری نفسانی، بشر مدرن خود را صاحب حق تشریع و قانونگذاری دانسته و مدعی است که زندگی باید بر پایه عقل اومانیستی و قانونگذاری‌های آن اداره شود. در واقع با تفکر مدرن این باور پدید آمده و حاکم شده است که بشر حق «حاکمیت» و حق «قانونگذاری» مستقل از اراده الهی دارد و این همانا نفی توحید در ربوبیت تشریعی خداوند و استکبار است.

۱۱ـ سرمایه‌سالاری

سرمایه‌سالاری محرک عاطفی و انگیزشی بشر مدرن، منفعت‌طلبی و سوداگری و سودجویی است. بشر مدرن، ذاتاً سرمایه‌سالار و مایل به انباشت سرمایه و سودجو است، منتها این امر در طبقات مختلف اجتماعی و افراد در سطوح و مراتب مختلف مطرح می‌شود. در سرمایه‌سالاری مدرن، گرایش پررنگی از امیال و روحیات و تفکر یهودی وجود دارد و در واقع اینجا نقطه‌ای است که عقل خود بنیادانگار مدرن با میراث یهودی پنهان در پیشینه تاریخی غرب پیوند برقرار می‌کند.(۵)

* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
حسینی
-
۲۲:۴۴ - ۱۳۹۷/۰۲/۲۰
1
3
با سلام مطلب خیلی خوب و پرمایه ای بود اما متاسفانه منابع آن موجود نمی باشد و این ضعف بزرگی است. ممنونم
یوسفی
United States
۱۳:۰۹ - ۱۳۹۷/۰۳/۰۴
1
3
سلام.مطلب خوب بود .منتهی منابع ذکر نشده.با سپاس.
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات