عوامل غیررسمی مؤثر بر سیاست خارجی ایالات متحده
نهادهای غیررسمی که اغلب با عنوان گروههای ذینفوذ شناخته میشوند نیز بر روند تصمیمگیری اثر میگذارند. پس از جنگ سرد و با تضعیف بیشتر دولت نسبت به جامعه، بر اهمیت گروههای ذینفوذ افزوده شده است. عدهای عقیده دارند این افزایش بسیار شدید بوده و نتایج منفی داشته است، زیرا گروههای ذینفوذ منابع تحقیق را فراهم میکنند، به افکار شکل میدهند و سیاستهای خود را جلو میبرند و گاهی مواقع سیاست ملی را قالبریزی کرده و منافع خود را جایگزین منافع ملی میکنند.
همانگونه که میدانیم، خانوادههای ثروتمند و شرکتهای بزرگ اقتصادی، نهادها و دانشگاهها را از نظر مالی حمایت و کنترل میکنند. هدایت سیاستها از سوی گروههای برنامهریز سیاسی و ذینفوذ در روند عمومی تصمیمگیری ایالات متحده بهطور رسمی پذیرفته شده است. گروههای برنامهریز سیاسی، نقش عمدهای را در فراهمآوردن منابع مالی تحقیقات، تصمیمگیری بر مبنای آنها، کمک به مردم در راه پذیرش تصمیمات از راه رسانهها و در نهایت تصویب آنها در کنگره به کمک لابیها و کمیتهها ایفا میکنند. به عقیده دمهاف، حدود نیمدرصد جمعیت ایالات متحده حدود ۲۵ درصد ثروت این کشور را کنترل میکنند و قادرند در چهار سطح بر کشور تأثیر بگذارند؛ روند تصمیمگیری یکی از این سطوح است. نیروهای متعددی، گروههای ذینفوذ را تشکیل میدهند: انجمنهای تجاری و مالی، قومیتها، گروههای مذهبی، شرکتها و دولتهای خارجی و مجتمعهای نظامیـ صنعتی از این جملهاند. آنها از طریق لابیها، کالجها و دانشگاهها، اتاقهای فکر، کلیسا و رسانهها، منافع خود را پیش میبرند. هر یک از این عوامل به صورت جداگانه بررسی خواهد شد.
الفـ عناصر و واسطههای تأثیرگذار
۱ـ بنگاههای اقتصادی تجارت و سرمایه
نتایج مطالعات مقطعی و تأخر زمانی نشان میدهد سیاست خارجی ایالات متحده، دائماً و بهشدت تحت تأثیر رهبران تجاری که رویکرد بینالمللی داشتهاند، بوده و از سوی متخصصانی هدایت شده که ممکن است خود تحت تأثیر امور تجاری باشند. اتاقهای فکر و بنیادها به کمک افراد ثروتمندی شکل میگیرند که بهدنبال برخی منافع در سیاستها هستند. برای نمونه شورای روابط خارجی از سوی گروهی از حقوقدانان ثروتمند نیویورک، بانکداران، دانشگاهیان و رؤسای شرکتها تشکیل شد که در حال حاضر بیش از ۱۵۰۰ نفر از آنها در شوراها هستند. نهادهای دولتی و خصوصی آموزش عالی در آمریکا از سوی متولیانی مدیریت میشوند که عمدتاً از طبقه برتر هستند.
متولیان این نهادها، بسیاری از رهبران اصلی در امور تجاری و دولتی هستند که همزمان مناصب کلیدی را نیز در اختیار دارند. علاوه بر این، دانشگاههای معتبر، مکانهایی هستند که اغلب رهبران آینده در آنجا تربیت میشوند.
سیاستگذاری در آمریکا با ثروت و تجارت در هم آمیخته است. در زمینه امور خارجه، گروههای تجاری منابع اقتصادی و فکری را که سیاستمداران برای اجرای سیاستهای اقتصادی خارجی به آنها نیاز دارند در اختیار دارند. مقامات عالیرتبه سیاست خارجی در وزارتخانههای امور خارجه، بازرگانی، دفاع و خزانهداری، معمولاً پیش از ایجاد یک سیاست و در طول اجرای آن، حمایت قشر تاجر را به صورت مالی و سیاسی دریافت میکنند. تجارت و ثروت از طریق هدیههای مالی و مدیریت متحد به اهداف گروههای ذینفوذ کمک میکند. همه مراکزی که از طریق تجارت و ثروت، کمک دریافت میکنند به پیشبرد منافع گروههای ذینفوذ کمک میکنند.
۲ـ افکار عمومی
عامل مهمی که میتواند تأثیر بسزایی بر روند تصمیمگیری سیاست خارجی داشته باشد، افکار عمومی است. این عامل در کشورهای دموکراتیک که مسئولان میدانند رأی مجدد مردم به آنها تنها راه بر سر قدرت باقیماندن است و تمام تلاششان باید معطوف به جلبنظر مردم باشد، از اهمیت بیشتری برخوردار است. در این میان میتوان گفت، رسانهها نقش رابط را ایفا میکنند؛ به این معنا که از سویی با انعکاس خواستهها و دغدغههای مردم، تصمیمگیرندگان را با افکار عمومی آشنا میکنند و از سوی دیگر، با پخش سخنرانیها و اخبار مربوط به سیاستمداران، مردم را از عملکرد آنها مطلع میسازند. وجه دیگر رابطه آن است که رسانهها خود میتوانند شکلدهنده افکار عمومی باشند و از این طریق بر تصمیمگیری مسئولان تأثیر گذارند. ودرفورد و پخت در مقالهای که در آن تأثیر افکار عمومی بر تصمیمگیری سیاست خارجی ریاستجمهوری را بررسی کردهاند، معتقدند میزان این تأثیر به دقت و حساسیت افکار عمومی روی موضوع مورد بحث بستگی دارد. دو نظر مهم که در مورد رابطه میان افکار عمومی و سیاست خارجی مطرح شدهاند عبارتند از: مدل نخبهمحور که معتقد است مردم اطلاعات کافی درباره سیاست خارجی نداشته و نظراتشان در این مورد متغیر است، پس سیاستمداران نباید اهمیت چندانی به افکار عمومی داده و باید در هنگام تصمیمگیری منافع ملی را مدنظر قرار دهند، اما گروهی دیگر از محققان معتقدند افکار عمومی قضاوتهایی «عاقلانه» در مورد وقایع جهانی دارند. «ودروفورد» و «پخت»، روند تصمیمگیری سیاست خارجی رئیسجمهور را به پنج مرحله ارائه مسئله، تولید گزینهها، انتخاب سیاست، اجرا و بازبینی سیاست تقسیمبندی میکنند و نشان میدهند که میزان حساسیت افکار عمومی به مسئله مورد بحث در هر یک از این مراحل متفاوت است و همچنین حساسیت افکار عمومی نسبت به مسائلی که جنبه بحرانی دارند (مانند مسائلی که نیاز به مداخله نظامی دارند) بسیار بیشتر از مسائل عادی بینالمللی است.
بـ نهادهای غیررسمی و بانفوذ
۱ـ بنگاههای لابی
لابیها، گروههای فعال سیاسی هستند که از منافع خاصی دفاع میکنند. این واژه در دهه ۱۸۳۰ به وجود آمد و به جمعیتی از گروههای خاص اطلاق میشد که در لابیهای کنگره، کاخ سفید و دفاتر قوه مجریه تجمع میکردند. لابیستها که در زمینه موضوعات مربوط به خود مطلع هستند، میتوانند در شکلدادن به سیاست بسیار مؤثر باشند. آنها برای دفاع از منافع گروههای ذینفوذ استخدام میشوند و با کاخ سفید، کارکنان کنگره و نیز قانونگذاران ارتباط دارند.
بو بیان میکند که لابیستهایی که برای منافع خاص فعالند، بیش از شهروندان معمولی بر سیاست خارجی تأثیرگذارند، زیرا در صحنه واشنگتن حاضر و از امور کاملاً مطلعند. لابیها با داشتن تخصص خاص در زمینه نحوه برخورد با موضوعات مورد نظر، از وضعیت قوانین و مقررات مربوطه اطلاعات دقیقی دارند. آنها با قانونگذاران و مسئولان ذیربط ارتباط شخصی مییابند و از اطلاعات دقیقه به دقیقه و ارتباطات سریع برخوردارند. لابیهای «یهودی آمریکا» همچون کمیته روابط عمومی آمریکاـ اسرائیل معروف به ایپک، لابی «کوباـ آمریکا» مانند دموکراسی یک آمریکاـ کوبا و «لابی ایرلندـ آمریکا»، جزء مشهورترین لابیهایی هستند که در زمینه سیاست خارجی فعالیت میکنند. در حالی که در آمریکا بیش از ۱۰۰ هزار لابی رسمی وجود دارد، در سال ۲۰۰۸، ۱۴۸۳۸ لابی برای فعالیتهای خود ۳/۳ میلیارد دلار هزینه کردند. در همان سال حدود ۴۰۰ هزار موکل در ارتباط با امور خارجی کشور، لابی کردند. در جریان انتخابات سال ۲۰۰۸، گروههای مدافع رژیم صهیونیستی رسماً ۱۱ میلیون و ۵۰۷ هزار و ۵۲۶ دلار برای نامزدها و احزاب هزینه کردند.
۲ـ اتاقهای فکر
تینکتنکها یا اتاقهای فکر، سازمانهایی هستند که هدف اصلیشان تحلیل سیاسی است. آنها به دنبال اطلاعرسانی به شهروندان و مقامات دولتی نیز هستند. آنها سعی میکنند پول جمع کنند و به واسطه تحقیقاتشان کمکهای پژوهشی به دست آورند. تینکتنکها حلقه اتصال میان دولت و مردم هستند و ترکیبی از ویژگیهای گروههای ذینفوذ و احزاب سیاسی را دارند. برخی تینکتنکها مانند مؤسسه موقوفه کارنگی برای صلح بینالمللی شورای روابط خارجی یا مؤسسه دیدهبان جهان، با موضوعات سیاست خارجی مرتبط هستند. سایر اتاقهای فکر ممکن است در زمینه موضوعات خارجی و داخلی و یا موضوعات صرفاً داخلی فعالیت کنند.
در دوران پس از جنگ جهانی دوم، شورای روابط خارجی، اصلیترین سازمان خصوصی بود که در زمینه سیاست خارجی فعالیت میکرد. پایگاه این شورا در نیویورک مستقر بود و کاملاً یک اتاق فکر نبود، بلکه شورایی متشکل از نیویورکیهای ثروتمند به شمار میرفت که منافعشان در گرو سیاست خارجی بود. هدف این شورا «گرد هم آوردن شخصیتهای برجسته حوزه مالی و صنعتی آمریکا برای بحث درباره مسائل جهان و سیاستهای خارجی جایگزین بود» تا به اجماعی برسند که قابل گزارش به دولت باشد. در این اثنا از شورای روابط خارجی مستقر در نیویورک، به تینکتنکهای مستقر در واشنگتن یک نقل مکان صورت پذیرفت. برخی از تینکتنکها به دانشگاهها مرتبطند و برخی از آنها مستقل میباشند. برخی از آنها با دولت ارتباط دارند، در حالیکه برخی از آن جدا میمانند. کارکنان اتاقهای فکر از محققان عالیرتبهای هستند که میتوانند از درها عبور و افرادی را ملاقات کنند که افراد معمولی امکانش را ندارند. آنها معمولاً کارکنان کنگره را میشناسند. هرگاه کمیتهای به دنبال مدرکی در زمینهای خاص باشد، معمولاً به نمایندگان تینکتنکها رجوع میکند. محققان تینکتنکها شبکه ارتباطی گستردهای با شخصیتهای دانشگاهی، مقامات دولتی، روزنامهنگاران، تجار، نمایندگان کشورهای خارجی و... دارند. اغلب محققان اتاقهای فکر معمولاً مورد توجه مراکز قوه مجریه و تصمیمگیرنده قرار میگیرند و از سوی آنها برای تصمیمگیری در سیاست خارجی مورد پرسش واقع میشوند.
گفته شده پیش از حمله اخیر ایالات متحده به عراق، تینکتنکهای نومحافظهکار، دولت را وادار به حمله این کشور کردند. برخی با ابراز نگرانی بیان میکنند که پروژه قرن جدید آمریکایی که از سوی تینکتنک اینترپرایز تهیه شد، بر تصمیم بوش برای حمله به عراق تأثیر گذاشت. آنها پس از حملات یازدهم سپتامبر، مقالات متعددی در حمایت از حمله به عراق و سرنگونی صدام منتشر کردند.
۳ـ رسانههای جمعی
رسانهها که شامل روزنامهها، مجلات، رادیو، تلویزیون و اینترنت هستند، اخبار، تفاسیر و نظرات را منعکس میکنند. رسانهها قادرند افکار مردم را به سمت موضوعات سوق دهند و در نتیجه در سیاست خارجی نقش مستقیم و غیرمستقیم دارند. برنارد کوهن در تحقیقی در سال ۱۹۶۳ به این نتیجه رسید که سازمانهای خبری در سیاست خارجی تا حد بالایی خدمتگزار مخلص دولت هستند. رسانه میتواند به سه صورت بر تصمیمگیریهای خارجی اثر بگذارد: ۱ـ از طریق سمت و سو دادن به افکار مردم در ارتباط با مسائل خارجی (با توجه به اینکه بخش عمده مردم آمریکا از موضوعات سیاست خارجی کاملاً بیاطلاعند) ۲ـ از طریق آمادهکردن جو دلخواه آنها، بر سیاستمداران فشار وارد میکند تا از تصمیمات سیاسی خاصی پیروی کنند. ۳ـ مثلاً در مورد یک پدیده اخیر، به کمک گزارشهای زنده خبرنگاران همراه موضوعات سیاسی تازه را (مانند جنگ در عراق) به میان میآورد و در نتیجه مردم را وادار میکند در متن سیاستهای خارجی حضور فعال داشته باشند.
از سوی دیگر، اکثر رسانهها تحت مالکیت عده محدودی از ثروتمندان قرار دارند که تینکتنکها و دانشگاهها را نیز از نظر مالی تغذیه میکنند. رسانهها به شرکتهای اقتصادی مبدل شدهاند. تنها سه شبکه تلویزیونی اخبار را تقریباً به تمام ایستگاههای تلویزیونی کشور مخابره میکنند و تنها دو خبرگزاری اخبارشان را به هزاران ایستگاه رادیویی و روزنامه میفرستند. چنین بنگاههای رسانهای که در اختیار افراد ثروتمند قرار دارند، مالک اجزای متعدد دیگر سیستم رسانهای هستند. در سالهای اخیر، تمرکز مالکیت رسانهها که خود نتیجه ادغام رسانههاست، توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. شرکت والت دیزنی، بنگاه خبر، ویاکام و تایم وارنر، بزرگترین ادغامکنندگان به شمار میروند. تمرکز روزنامههای اصلی، ایستگاههای پخش، مراکز انتشاراتی و استودیوهای تولید فیلم، در دستان تنها یک مالک، به این معناست که این شخص بر جریان اطلاعات در کشور (و در جهان) تسلط دارد و مردم به منابع متعدد خبری و اطلاعاتی دسترسی ندارند. تا حدی به همین دلیل، عدهای عقیده دارند امروزه غولهای رسانهای حتی قدرتمندتر از سیاستمداران هستند. این موضوع سبب شده است که بسیاری درباره آینده آزادی بیان و دموکراسی ابراز نگرانی کنند.
جـ روندهای غیررسمی و تأثیرگذار
۱ـ هزینههای انتخاباتی
چنانکه الیزابت درو میگوید: «دیگر موفقترین سیاستمداران، بهترین کارمندان قوه مجریه یا بهترین قانونگذاران نیستند، بلکه بهترین پولجمعکنها هستند.» تبلیغات تلویزیونی و اهمیت رو به رشد آن، معمولاً تماشاچیان بیتوجه به انتخابات را به سمت رأی دادن جلب میکند و این خود سبب افزایش هزینههای انتخاباتی شده است.
حجم پولی که نامزدهای انتخاباتی در مبارزات انتخاباتی خود هزینه میکنند، بسیار بالاست و معمولاً پیروز کسی است که توانسته به بهترین نحو کمکهای مالی بیشتری را از گروههای ذینفوذ و اشخاص جذب کند. برای سیاستمداران، کمکهای مالی که برای مبارزات، هزینههای معرفی (در مورد رئیسجمهور)، سفرهای نمایندگان مجلس، از تجار و اشخاص دریافت میکنند، بسیار اهمیت دارد. برای نمونه جان کونیرز پسر، طی سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ با داشتن ۷۶ سفر با هزینه ۹۴۳۹۱ دلار، پرمسافرتترین نماینده مجلس بود. ان.ای.ای.سی.پی و اتحاد برای اصلاح بهداشت از جمله گروههایی بودند که این هزینهها را پرداختند. اوباما ۲۰۳۳ مورد کمک مالی (با مبلغی بالغبر بیش از ۵۳ میلیون دلار) و دستکم ۴۵۸ مورد کمک مالی از سوی مردم که به ۵۰۰۰۰ دلار رسید را برای مراسم نخستین نطق ریاستجمهوری خود پذیرفت. انجمنهای دریم ورکس، شرکت مایکروسافت و بنیاد سوروس از بزرگترین کمککنندگان بودند. این در حالی است که مبارزه انتخاباتی سال ۲۰۰۸ وی بیش از یک میلیارد دلار هزینه داشت.
کمک مالی به مبارزات انتخاباتی نامزدهای ریاستجمهوری و مجلس نهتنها از سوی بنگاههای اقتصادی و گروههای رسمی ذینفوذ، بلکه حتی از سوی دیگر اقوام برای رسیدن به هدف مورد نظرشان یعنی نفوذ بر سیاستهای دولت صورت میگیرد. با این حال میزان تأثیرگذاری این کمکها مشخص نیست. برای نمونه یهودیان آمریکا، بزرگترین کمککنندگان قومی هستند که مهمترین هدفشان حمایت از رژیم صهیونیستی است.
۲ـ اقوام و لابیهای قومیتی
«ایالات متحده که کشوری متشکل از جمعیت مهاجر است، همیشه گروههای قومی داشته که با موطن و سایر همقومان خود در سراسر جهان ارتباط عاطفی و سیاسی ویژهای داشتهاند.» اقوام مختلف همچون یهودیان، ایرلندیهای آمریکا، اسپانیاییها، کوباییها، یونانیها و... در این کشور زندگی میکنند. لابیهای قومیتی، سازمانهای سیاسی هستند که بر مبنای مواضع فرهنگی، قومی، دینی یا نژادی شکل گرفته و در پی تأثیرگذاری بر سیاست خارجی آمریکا، در حمایت از موطن یا اقوامشان در خارج از کشور هستند. برای نمونه جمعیت ایرلندی که از ایرلند شمالی حمایت میکردند، در جریان انتخابات از کلینتون حمایت کردند تا دولت او طی مذاکرات بریتانیا و ایرلند از آنها پشتیبانی کند. گروههای نژادی، همچون سایر گروههای ذینفوذ، به سه شکل بر نهاد سیاسی فشار وارد میکنند: از طریق رأی، تأمین مالی انتخابات و لابیگری. قومیتها با وجود جمعیت اندکشان بر سیاست خارجی اثر میگذارند، قادرند انتخاب نامزدهای ایالتی را تغییر دهند و بر انتخابات ریاستجمهوری تأثیر بگذارند. برای نمونه اغلب جمعیت هیسپنیک (اسپانیایی) در طول چند انتخابات اخیر به حزب دموکرات رأی دادند. احزاب سیاسی که به نیروی بالقوه رأی قومیتها پی بردهاند، تلاش میکنند آن را به دست آورند. یهودیان آمریکا سه درصد جمعیت را تشکیل میدهند، لیکن با رأی خود، صرفاً در ایالت نیویورک، در سیاست خارجی دارای جایگاه هستند. به عقیده اسمیت، نگرانی یهودیان آمریکا درباره خاورمیانه واقعی است و سیاستمداران بر مبنای آن عمل میکنند. فشار بر کنگره از طریق آرا، راه مؤثری برای تأثیرگذاری بر روند تصمیمگیری است که لابیهای اقوام از آن استفاده میکنند.
کوباییهای مقیم آمریکا از دیگر گروههای ذینفوذ هستند که سیاست خارجی آمریکا را تحت تأثیر قرار میدهند. برای نمونه، تصمیم کلینتون در سال ۱۹۹۴ برای توقف ورود مهاجران کوبایی به آمریکا و اعلام حمایت از قانون توریسلی را نتیجه فشار بنیاد ملی کوباییـ آمریکایی و رهبر آن جورج ماسکانوسا دانستهاند. در حقیقت هنگامی که کلینتون از احتمال بالای باخت خود در ایالت فلوریدا اطمینان یافت، به همکاری با بنیاد مذکور پرداخت و در عوض از حمایت سیاسی کانوسا (که جمهوریخواهی محافظهکار بود) و همچنین حمایت مالی گسترده کوباییهای مقیم این ایالت برخوردار شد، بهطوریکه نیمی از کمکهای اهدایی این ایالت به کلینتون برای انتخابات ۱۹۹۲ از جانب کوباییها بود.
در برخی از موارد مسئله از حد قومیتها و مهاجران ساکن آمریکا فراتر رفته و دولتهای خارجی برای تغییر سیاست خارجی آمریکا به نفع خود، وارد عمل شده و از روشهای غیررسمی بهره میجویند. فعالیتهای این دولتها اغلب شامل استفاده از مشاوران و شرکتهای لابیکننده در آمریکا برای تأثیرگذاری بر کنگره و قوه مجریه میشود، اما پس از مدتی این دولتها سفرهای مسئولان خود به آمریکا و بازدید از کنگره را از مراسمی صرفاً رسمی به جلسات کاری برای بررسی همکاری پیرامون منافعشان تبدیل کردند. برای نمونه، دولت کانادا حدود ۴۰ میلیون دلار برای حمایت از توافقنامه تجارت آزاد آمریکاـ کانادا و دولت مکزیک، همین مبلغ را برای پیشبرد نفت خرج کردهاند. همچنین در فهرست ردهبندی لابیکنندههای فعال در عرصه سیاست خارجی، دولت قطر در رتبه نخست قرار دارد.
گروههای قومی با ایجاد سازمانهایی میان یکدیگر اتحاد ایجاد میکنند تا بتوانند جوامعشان را راحتتر هدایت کنند؛ زیرا با اتحاد سازمانی میتوان اهداف سیاسی را تعیین کرد. به دنبال همپیمان بود و فشار سیاسی وارد آورد. آنها برای فعالیت مناسب اتحاد ایجاد میکنند و مواضع سیاسی اتخاذ میکنند و حتی مورد حمایت دولتهای خارجی قرار میگیرند، برای نمونه ایپک که یک لابی بانفوذ یهودی است از سوی رژیم صهیونیستی حمایت میشود.
۳ـ کلیسا و گروههای مذهبی
در گذشته مبلّغان آمریکایی نقش فعالی در اجرای سیاستهای خارجی کشورشان بازی میکردند. سرزمین اقوام سرخپوست در آمریکا، هاوایی، فیلیپین، برمه، تایلند، هند و آفریقا جزء خشکیهایی هستند که مبلّغان بر روی آنها پا گذاردهاند. مبلّغان میخواستند با بردن مسیحیت و فرهنگ غربی کافران را متمدن کنند، اما در نهایت کافران، سرزمین، منابع طبیعی و دولتهای خود را تحت تملک مبلّغان مییافتند. در پی فعالیتهای مبلّغان، هر جا مقاومت مردمی مشاهده میشد، پای قدرت نظامی به میان میآمد. چنانکه کشیش ویلیام الدهام اشاره میکند: «فروش توپها (آمریکایی)، بانگ پروردگار قادر بود که اعلام میکرد (جزایر فیلیپین) آزاد خواهد شد.»
امروزه نقش گروههای مذهبی در شکلدادن به سیاست خارجی بیشتر غیرمستقیم بوده و نسبتاً کم شده است. با توجه به اینکه مردم آمریکا مذهبی هستند، گروههای دینی بیشتر نقش شکل دادن به افکار را بازی میکنند تا عملکرد مستقیم. آنها با آموزش به اعضای خود، افکار و آرای آنها را در قالب اخلاق بیان میکنند. گروههای مذهبی در ادراک منافع ملی و صورتبندی اهداف سیاست خارجی مشارکت دارند. برای نمونه طی سه دهه اخیر، جنبش راست مسیحی در زمینه شکلگیری اهداف سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه، به صورت کلی و منازعات رژیم صهیونیستی و فلسطین به صورت خاص تأثیرگذار بوده است. آنها با آموزش کشیشان و اعضای کلیسایشان برای حمایت از رژیم صهیونیستی، مشارکت در گروههای مرتبط و سمینارها و کمک مالی برای این منظور به این هدف دست مییابند. گروههای مذهبی با خدمات اجتماعی خود در کشورهای فقیر و برآوردن نیازهای آنها دوستانه برای کاهش گرسنگی و فقر به پیشبرد منافع ملی آمریکا کمک میکنند. این کار اغلب از سوی کلیساها و سازمانهای مسیحی که از راه کمکهای امدادی در آفریقا، آمریکای لاتین و آسیا، برای گسترش مسیحیت و ارزشهای غربی فعالیت میکنند، صورت میگیرد. سازمانهایی مانند خدمات امدادرسانی کاتولیک و جامعه ملی مسیحیان آوانجلیک کمکهای انساندوستانه چشمگیری در مواقع اورژانسی در کشورهای خارجی فراهم میکنند. سالیانه حدود ۵۰ هزار آمریکایی در خارج از کشور به مدت طولانی و ۱۰۰ هزار نفر به صورت کوتاهمدت خدمت میکنند. هزینههای سالیانه سازمانهای تبلیغی سنتی به بیش از ۵/۱ میلیارد دلار میرسد.