* تعریف و تبیین شما از بحث «روسگرایی» در عرصه سیاسی ایران چیست و چه زمینهها و بسترهایی برای آن قایلید؟
** روسگرایی از آن جهت حایزاهمیت است که با قدرتیابی بخشهای افراطیتر محافظهکاران پیوند خورده. بهخصوص زمانی که دولت احمدینژاد با چراغ سبز اصولگرایان بهدنبال اتحاد استراتژیک با کشورهای شرقی تحت عنوان سیاست نگاه به شرق بود. اصولگرایان برخلاف گفتوگوی تمدنهای اصلاحطلبان که مهمترین مساله را در عرصه جهانی دارابودن پشتوانه مردمی و نه داشتن متحدی استراتژیک میدانستند، رویکرد نگاه به شرق را تئوریزه کردند.
از نظر اصلاحطلبان تعامل با دنیا نیازمند داشتن متحد استراتژیک نبود، ولی از نظر اصولگرایان بهمنظور بازدارندگی در برابر تهدیدات، گرایش به شرق و اتحاد با کشورهای قدرتمند آسیایی بهویژه روسیه ضروری بود و میتوانست ضامن منافع کشور باشد و مساله فقدان متحد استراتژیک برای ایران را حل کند. از نظر آنان گرهخوردن سیاسی، اقتصادی با قدرتی نظیر روسیه، به ثبات سیاسی بیشتر خواهد انجامید. اما برخلاف تصور اصولگرایان، سیاست نگاه به شرق طی دوره هشتساله احمدینژاد دستاورد چشمگیری نداشت.
روسیه و حتی چین و هند نشان دادند باوجود اینکه مایل به گسترش روابط اقتصادی و تجاری با ایران هستند ولی بهلحاظ برخی هزینههای همپیمانی استراتژیک و راهبردی با ایران رغبت چندانی به همکاری در این زمینه ندارند. درواقع آنها منافع خود را در تعامل استراتژیک با غرب و تنها نوعی همبستگی و همکاری اقتصادی با کشورهای منطقه میدانستند. بر این اساس، چین و روسیه در عرصه بینالمللی الگوهای جدیدی از گرایشهای موازنهگرایی و تعامل با بازیگران منطقهای را دنبال میکنند.
روسیه، هند و چین بههیچوجه مایل به رودررویی با آمریکا نیستند درواقع آنها بهدنبال منافع صددرصدی خویشند و فقط با کارت کشورهایی مثل ایران بازی میکنند. بنابراین اگر انتظارات از رویکرد نگاه به شرق دولت احمدینژاد را به دو دسته انتظارات استراتژیک و غیراستراتژیک تفکیک کنیم بخش غیراستراتژیک آن که اشغال بازار ایران با تولیدات بیکیفیت روسیه و چین بود، تحقق یافته اما هیچیک تن به برقراری پیوندهای استراتژیک با ایران ندادند.
* این نگاه به روسگرایی موجب تطهیر غربگرایی و مداخلات و تجاوزات ممالک غربی در ایران نمیشود؟
** اینکه راجع به اثرات مخرب منطق و فرهنگ روسی میگویم بدین معنا نیست که اساسا در هیچ موردی از جانب دیگران بهویژه فرهنگ غربی نقدی در کار نیست و آنچه تهاجم فرهنگی خوانده میشود همه از باب خواب و خیال است. بلکه بر این اعتقادیم که مقوله تهاجم و تخریب فرهنگی را به دو صورت میتوان بررسی کرد یکی تحقیقی و در پرتو مدارک و اسناد بدون جانبداری عاطفی و ایدئولوژیک که طبعا قابل رد و اثبات است و دیگری برخوردی احساسی که قابل اثبات و انکار نیست.
شما میدانید که اولتیماتوم ٦٨ سال پیش ترومن رییسجمهور وقت آمریکا به روسیه در مورد ایران تاثیر بسزایی داشت. هنوز زنده هستند کسانی که خاطره اشغال آذربایجان، کردستان و یکسوم از خاک کشور توسط قوای استالین را شاهد بودند. تاریخ تجاوزات روسیه به خاک ایران و کشتار هموطنان ایرانی هنوز از خاطره ناخودآگاه جمعی ما پاک نشده است.
سیاست روسیه جدای از اینکه چه نظام سیاسی برای بر کرملین حکمروایی کند، توسعهطلبانه بوده و هست چه به دست تزارها، چه دوره کمونیستها و چه میراثداران فعلی. از این منظر فرقی میان پوتین و استالین وجود ندارد. نگاه دولتمردان روسی به ایران در تمام دورانها استفاده ابزاری برای رسیدن به اهداف توسعهطلبانه خودشان است و برای رسیدن به این هدف از هرگونه آتشافروزی، تداوم تنش و خصومت میان ایران و ممالک غربی استقبال کرده، میکنند و خواهند کرد.
* سیاست نگاه به شرق میتواند منافع دوطرف را تامین کند و بهقول آقای روحانی برد، برد باشد اینطور فکر نمیکنید؟
** با تعامل منطقی و از موضع برابر با روسیه و چین مخالفت ندارم. ولی بازسازی هویت جدید روس تحت عنوان هویت «اوراسیا» و تلاش دولت پوتین برای تشکیلات اتحادیه اوراسیا بر پایههای فکری – فلسفی افرادی نظیر الکساندر دوگین مبنی بر ملیگرایی روس، یهودستیزی، آیین کلیسای ارتدوکس و احیای امپراتوری روس را برخلاف مصالح و منافع ملی خودمان میبینم. حتی حالا که شوروی فروپاشیده و بهقول امام، کمونیسم به موزه سپرده شده ببینید باز روسها سر جای اولشان ایستادهاند؛ خودشیفتگی و ترویج نفرت و کینه نسبت به شرکای غربیشان.
مهمترین دغدغه متفکران و تئوریسینهای کارگزار پروژه بازسازی عظمت از دسترفته روسیه، احیای همان سنت اقتدارگرای روسی مبتنی بر اخلاقیات پیشامدرن است؛ سنتی که تکنولوژی و حتی سرمایهداری و مناسبات کاپیتالیستی را از غرب اخذ میکند، اما ارزشهای اخلاقی و انسانی آن نظیر حقوق فردی، حقوق بشر، لیبرالیسم سیاسی یا هرنوع اصلاحات دموکراتیک و تحول در شیوه زندگی دینی و قومی را طرد و نفی میکند.
اتفاقا این وجه از سنت روسها بیش از هرچیز توجه بخشی از محافظهکاران ایرانی را جلب کرده است. من این دغدغه گروههایی را که نگران بهخطرافتادن وحدت و انسجام ارگانیک حوزههای سنتی جامعه بر اثر تهاجم ارزشهای غربی هستند، درک میکنم ولی ترجیعبند مشترک آنها در ضدیت با منتقدان روسیه را نمیفهمم.
* باید منظور از غیرروسها ایرانیها باشند؟ چون عربهای منطقه خاورمیانه همواره به اهداف و مقاصد روسها مشکوک بودهاند.
** اتفاقا طرفداران روسیه در کشورهای عربی از طریق ناسیونالیسم عربی و حکومت احزابی چون حزب بعث سوریه و عراق و جنبش ناصریستی در مصر بیش از ایران بر تحولات سیاسی منطقه تاثیرگذار بوده و تاثیرات عمیق و پایداری گذاشته اند. اما حتی وقتی اندیشه کمونیسم پایش به ایران میرسد، رنگوبوی عوامانه، سطحی، روستایی و ضدیت با لیبرالیسم سیاسی میگیرد.
روسگرایی ایرانی همچنان در تخیلاتی همچون «لیبرالیسم غرب به احتضار افتاده و در مقابل چشمان ما جان میدهد»، غرق است و یادآور مواضع مشابه احزاب کمونیستی قرن بیستم است که میگفتند: «سرمایهداری به احتضار افتاده و در مقابل چشمان ما بهزودی جان میدهد.» بعدا معلوم شد آنچه در «مقابل چشمان آنها جان داد» اقتصاد دولتی و الیگارشی رانتخوار اتحاد شوروی بود.
* برآمدن جریانات سیاسی لیبرال در داخل روسیه نگاه طرفین را به یکدیگر تغییر نمیدهد؟
** نظریه «اوراسیا» و اینکه فدراسیون روسیه یک کشور اوراسیایی با هویتی مجزا از اروپا و آسیاست، مخرج مشترک تمام جریانات سیاسی در روسیه از لیبرال تا رادیکال است. طبعا گروههای لیبرال دیدگاه متفاوتی از رادیکالها دارند. یکی از همین لیبرالها ولادیمیر ژیرینوفسکی رهبر راسیست حزب لیبرال و معاون مجلس دومای روسیه است که شهابسنگهای آسمانی را نیز توطئه آمریکا میداند. وی که حامی سرسخت پوتین است میگوید، روسیه باید میخ خود را در سواحل چهاراقیانوس بزرگ عالم بکوبد؛ اقیانوس قطب شمال در شمال، اقیانوس آرام در شرق، اقیانوس اطلس در غرب از طریق دریای سیاه و مدیترانه و نهایتا جنوب از طریق سواحل اقیانوس هند.
همین شخص پس از اشغال شبهجزیره کریمه و نفوذ ارتش روسیه به شرق اوکراین رسما پیشنهاد کرد به ولادیمیر پوتین عنوان «تزار روسیه» داده شود. او در کمال گستاخی میگوید: «پیشروی فدراسیون روسیه به سمت جنوب، امری حیاتی و رسالتی تاریخی است. روسیه به عنوان ابرقدرت اوراسیایی باید مناسبات دوستانه با هند، چین و ژاپن برقرار کند، ولی برعکس، به کشورهای ترکیه، ایران، افغانستان و احتمالا پاکستان بهعنوان کشورهای تحتالحمایه بنگرد».
یکی دیگر از این نظریهپردازان رادیکال الکساندر دوگین است. الکساندر دوگین در سال ۲۰۰۵ «جبهه جوانان ضد نارنجی» را تشکیل داد تا ضمن مقابله با جنبش مدنی مردم اوکراین از وقوع یک انقلاب رنگی دیگر در منطقه تحت نفوذ روسیه جلوگیری کند. او قبلا وقوع جنگ بین روسیه و اوکراین را اجتنابپذیر دانسته و پوتین را برای تاخیر در واردشدن در جنگ مورد سرزنش قرار داده بود.
دوگین، واضع مکتب مدرن ژئوپلتیک روسیه است و با نگاهی سنتگرایانه به نقد مدرنیسم، پستمدرنیسم و پدیدههای معرفتی مبتنی بر جهانیشدن میپردازد. دوگین، بنیانگذار جریان فکری نئواوراسیا و از منتقدان جدی جهانیسازی در روسیه است و آرای وی درخصوص هویت یگانه و منحصربهفرد روسی و ضرورت حضور اثرگذار روسیه بهعنوان حامل هویتی ویژه و متفاوت با هویت غربی در تعاملات تمدنی جهان امروز معروف است.
* چرا اصولگرایان که در دهه اول، اصلاحطلبان را به چپگرایی و کمونیسم متهم میکردند، اکنون از موضع ضدآمریکایی گرایش به روسیه پیدا کردهاند؟ چه زمینههای سیاسی - تحلیلی را در این زمینه میتوان برشمرد؟
** آمریکاستیزی از مُدافتادهای که زمانی در محافل مارکسیستی جهان سوم حاکم بود و تمامیت آمریکا را به ذات یا جوهریت به کار تقلیل میداد اینک الگوی روسگرایان ایرانی شده است. تا به این بهانه و براساس قاعده هدف وسیله را توجیه میکند چشم بر نادیدهگرفتن جامعه مدنی و آزادیهای دموکراتیک در روسیه ببندند. این رفتار مصداق یک بستر و دو رویاست. به قول سعدی «چپ آوازه افکند و از راست شد».
یکی از همین چهرههای اصولگرا بدون اشاره به کشورگشایی و تحرکات روسیه، مداخله آمریکا در اوکراین را عمل تجاوزکارانه خواند و گفت این ایالاتمتحده است که دارد منطقه را در آستانه جنگ قرار میدهد. در خوشبینانهترین حالت، محافظهکاران ایرانی بر این باورند که در مذاکرات هستهای ایران به کمک روسیه نیاز دارد، ضمن آنکه اگر ایران به صورت کامل از موضع روسیه حمایت کند، ممکن است این موضوع موجب شروع همکاری جدید بین تهران و مسکو در خزر و تعیین رژیم جدید حقوقی دریای خزر شود.
رویای اصولگرایان این است که روسیه به دلیل اختلاف با غرب به ایجاد بلوک جدیدی از قدرت دست بزند که علاوه بر چین، هند و مثلا برزیل و آفریقایجنوبی، ترغیب شود ایران را هم به بازی بگیرد و احتمالا در باره حق و حقوق ایران در دریای خزر هم به تفاهمی بر اساس اصل انصاف تمایل نشان دهد. صحنه جالبتر وقتی بود که احمدینژاد رییسجمهور اصولگرای دوآتشه مقابل چشم همگان استوارنامه سفیر ونزوئلا را مانند کتاب مقدس بوسید و هاضمه محافظهکاران وطنی آن را بهراحتی پذیرفت.
اصولگرایان بهتر از من و شما میدانند، کافی بود رهبر فقید انقلاب، امام خمینی در بزنگاه تاریخی وقتی جنگ به زمین سنگلاخ خورد، میتوانست در مناسبات راهبردی ایران با شوروی تجدیدنظر کند و با پشتیبانی روسها وجود صدام را بلاموضوع کند یا پایان جنگ را بهگونهای دیگر رقم بزند. اما جام زهر را نوشید و از موضعش پیرامون جنگ که تا ٢٠سال هم میتوانست طول بکشد عدول کرد، اما دست بهسوی مسکو دراز نکرد.
حافظه تاریخی محافظهکاران آنجا که پای همکاری مسکو با تلآویو در میان است، یا روسیه با یک رفراندوم ساختگی حاکمیت ملی کشور مستقلی را نادیده میگیرد و کریمه را به خاک خود ضمیمه میکند یا به سرکوب مسلمانان چچن، داغستان و دیگر نقاط میپردازد خود را به ندیدن میزند. تعجب من از محافظهکاران سنتی و دوراندیش است که چگونه احیای قدرت امپراتوری روسیه و خطر بیدارشدن میل خفته دستیابی به آبهای گرم را دستکم گرفته و از آن بهراحتی میگذرند. منظورم بحث خصومت و دشمنی با مردم و دولت روسیه نیست.
خصومت با روسیه همچون درگیری احساسی با جهان غرب پس از خاتمه جنگ سرد به ضرر و زیان کشور است. منافع ملی و منطق کشورداری حکم میکند روابط خوب و تعامل سازنده با تمامی کشورها داشته باشیم. خوشبینانهترین حالت این است که بگوییم اصولگرایان ایرانی چون تصور بسیطی از اتحادی راهبردی و مشارکت با روسیه دارند تصور میکنندپیرامون گلوبالیزاسیون، نظم نوین جهانی، نفوذ فرهنگ آمریکایی، نظام سرمایهداری غرب و بالاخره دورزدن تحریمها، با روسیه دیدگاه مشترک و همسو دارند.
برای درک بهتر سادهاندیشی دوستان کافی است، تصور کنید اگر شوروی در رقابت با آمریکا فاتح جنگ سرد میشد وجود یک ابرقدرت پیروز در همسایگی ما چه اثر ویرانگری میتوانست داشته باشد. در آن صورت کل خاورمیانه علاوه بر حوزه اوراسیا، عمق استراتژیک منافع این ابرقدرت محسوب میشد. جالبترین بخش ماجرا صدور بیانیه شدیداللحن اخیر وزارت خارجه روسیه است که در پاسخ به تحریمهای آمریکا علیه این کشور اعتراض داشته و تهدید کرده که تحریمهای علیه مسکو میتواند مذاکرات ایران با گروه ١+٥ را دچار اخلال و شکست کند. روسیه آشکارا حتی به قیمت دخالت در امور همسایگان و سرنوشت ملتهای دیگر، دارد با کارت ایران بازی میکند و دست به تهدید آمریکا و رقبای غربیاش میزند. گربه برای رضای خدا که موش نمیگیرد.
* چه دلایل و مصادیقی را برای روسگرایی در ایران میتوان برشمرد؟
** یک فهرست بلندبالا میتوان برشمرد. دفاع روسیه از از سوریه یکی از آنها میتواند باشد. «روسیه نه به آمریکا، و نه به اسراییل یا هر کشور دیگری در منطقه نظیر ترکیه و قطر اجازه سقوط بشار اسد را نخواهد داد.» این سخن پوتین رهبر روسیه است که مشابه آن را بارها مقامات روسیه در حمایت از سوریه اعلام کردهاند. پوتین همواره از فروش سلاحهای روسی به دولت بشار اسد، دفاع کرده است.
ایران اسلامی که منطقه را در معرض قتل و غارت نیروهای داعش میبیند، روسیه را که از دوران کمونیسم هنوز زخم نیروهای طالبان را بر پیکر دارد، قابل اعتمادتر میبیند تا ممالک غربی که از دور دستی بر آتش دارند و مبارزه با داعش را میخواهند با اتکای مادی به رژیمهایی نظیر عربستان، قطر یا حتی ترکیه و پاکستان پیش ببرند که بهشدت غیرقابل اعتمادند و در زمینه پیدایش داعش خود متهم ردیف اول.
با همه این احوال بابت همین مصداق معین باید گفت روسها در مبارزه با تروریسم نهتنها متحد پایداری بهحساب نمیآیند و شریک قابل اعتمادی نیستند که هرگاه منفعتشان حکم کند پشت ایران را خالی خواهند کرد. روسیه حتی در مبارزه با تروریسم نیز رقیب ماست نه شریک ما؛ این یک مصداق بود. در بازار جهانی انرژی، در رژیم حقوقی دریای خزر، در همکاری تجاری با کشورهای آسیای میانه و قفقاز، رقابت بر سر مسیرهای حملونقل و بازار مربوط به کشورهای منطقه و در همهجا روسیه رقیب ماست نه شریک.
روسای جمهور کشورهای آسیای میانه بارها به مقامات ایرانی گفتهاند که روسها نسبت به فعالیت اقتصادی و تجاری آن کشورها با ایران حساسیت نشان میدهند. روسها بهطور مرتب تاریخ تکمیل رآکتور اتمی بوشهر را بنا بر ملاحظات خود و باوجود تعهدات مکتوب به تعویق انداختند و از این بابت هزینه سنگینی بر ما تحمیل کردند. با اینکه بهتر بود همکاری مشترک در این پروژه هزینهبر متوقف شود یا تکمیل آن به کشورهای دیگری پیشنهاد داده شود حتی اختلافاتی نیز میان تهران و مسکو بر سر مساله پرداخت ایجاد شد زیرا ایران میخواست به یورو و نه به دلار این پرداختها را انجام دهد؛ روسها کوتاه نیامدند و مدعی بودند که باید پرداخت به دلار باشد.
درحالیکه تهران میگفت بیش از آنچه متعهد بود، پرداخت کرده است مسکو، تهران را متهم به تاخیر در پرداخت میکرد؛ یکی از نتایج این اختلاف، این بود که روسیه ساخت رآکتور را به تاخیر انداخت و سوخت را ارسال نکرد. در چهارم فوریه ۲۰۰۶، روسیه (همراه با سایر اعضای شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی) به ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت رای داد. شورای امنیت با حمایت روسیه متعاقب آن قطعنامه ۱۶۹۶، قطعنامه ۱۷۳۷ و قطعنامه ۱۷۴۷ (۲۴ مارس ۲۰۰۷) را تصویب کرد که از ایران میخواست تا همه فعالیتهای مربوط به غنیسازی و بازفرآوری اورانیوم خود را متوقف کند، اما نقش و موضع روسیه ماهیتی کاملا متفاوت دارد.
مسکو از یکسو بهمثابه شریک هستهای ایران ضمن ابراز علاقه به تداوم همکاریها، از موضع ایران بهویژه در اظهارات مقامات خود حمایت میکند و از سویی در محافل رسمی و غیررسمی بهویژه نشستهای شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی با استناد به تعهدات و مسوولیتهای بینالمللی، پای قطعنامههای صادرشده علیه ایران را امضا میکند. چنین موقعیتی موجب شده تا برخلاف موضع واشنگتن که در تقابل اساسی با برنامه هستهای ایران از صراحت و قاطعیت برخوردار است، مواضع مسکو مبهم، دو پهلو و غیرقابل پیشبینی ارزیابی شود.
* نقش احمدینژاد و دولت او را در تقویت روسگرایی در ایران چگونه میدانید؟
** احمدینژاد آنقدر به روسها اعتماد داشت که شب قبل از تصویب اولین قطعنامه گفته بود حتم دارد قطعنامهای علیه ایران در شورای امنیت تصویب نخواهد شد! ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمانملل بزرگترین خطای محاسبه و بدترین دستاورد سیاست نگاه او به شرق و دوستان اصولگرا بود. در چشمانداز وسیعتری از سیاست غربستیزی احمدینژاد و محافظهکاران حامیاش، اقتصاد ایران آسیب دید و کشورهای روسیه، ترکیه و امارات اقتصاد خود را با بهرهبرداری از این آسیب آباد کردند.
اگر دولت احمدینژاد نتوانست به رویای کودکانه مدیریت دنیا برسد در عوض اما ترکیه و امارات جایگزین بازار ایران شدند. فرار سرمایههای مادی و انسانی از ایران به دلایلی که بر همگان روشن است موجب شد امارات با جذب سرمایه عظیم ایرانیان به قطب اقتصادی منطقه تبدیل شود و اقتصاد کشوری که چهار دهه بیشتر از عمرش نمیگذرد با پنجمیلیون نفر جمعیت که فقط ۱۹درصد آن اصلیت اماراتی دارند به یکی از بزرگترین اقتصادهای منطقه بدل شود و ترکیه که سه دهه پیش به مرغان آسمان هم بدهکار بود، نرخ تورمش ساعتی بالا میرفت و دیگر جای خالی برای صفرهای روی اسکناسش نداشت و با پرکردن خلأ حضور ایران در رابطه با غرب، همراه با اصلاح سیاستهای داخلی به جایگاه کنونی دست یافت.
اما روسیه توانست در این دوره در معادلات سیاسی و اقتصادی با آمریکا و غرب با کارت ایران بازی کند و امتیاز بگیرد. مخصوصا وقتی پرونده ایران از آژانس به شورای امنیت رفت، هربار که قطعنامهای علیه ما مطرح میشد روسها ابتدا در برابر غربیها مقاومت کرده و غربیها به روسیه امتیازاتی میدادند. حتی یکبار دومیلیارددلار از بدهی روسیه توسط آمریکا بخشیده شد و روسها بعد از تعدیل یکی، دو کلمه به قطعنامه علیه ایران رای مثبت دادند و بعد، این تعدیل کلمات را به ایران میفروختند و نشان میدادند که آنها با ایستادگی خود شورای امنیت را مجبور به تعدیل قطعنامه کردهاند و از ایران هم امتیازاتی میگرفتند، اما آنها در نهایت در چارچوب منافع ملی خود عمل میکردند؛ زیرا روسها حتی بیش از غربیها از اینکه در کنار خود یک همسایه هستهای داشته باشند نگران بودند و اگر غرب هم از حق هستهای ایران دفاع میکرد آنها با تمام قوا در برابرش میایستادند، اما این از خوشبختی روسها بود که فعلا بار دعوا به دوش غرب افتاده و روسها منافع آن را درو میکنند. علاوه بر این احمدینژاد در داخل ایران بهدنبال مدل «پوتین- مدودوف» برای حفظ قدرت بود.