تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۵:۳۵  ، 
کد خبر : ۲۷۵۰۰۱

یادداشت روزنامه‌ها 15 اردیبهشت


روزنامه کیهان **

حمله به یمن اشتباه بزرگ آل سعود /دکتر مصطفی ملکوتیان

حمله بی‌منطق و ددمنشانه عربستان به یمن، که با ادعای اتحاد 10 کشور از جمله مصر، ترکیه، سودان، کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس به جز عمان و... رخ داد و در واقع با برنامه‌ریزی کاخ سفید و صهیونیست‌ها صورت گرفت، به گونه‌ای که آمریکا بارها آن را تایید نموده و حمله به عربستان را خط قرمز خود خواند و اکنون حدود چهل روز از آغاز آن می‌گذرد، تاکنون هیچ دستاورد قابل محاسبه‌ای برای آن نداشته و برعکس، از یک طرف باعث انسجام بیشتر مردم یمن حول محور انصارالله گردیده و از سوی دیگر، آشفتگی‌های سیاسی در عربستان را که نمونه آن را در تغییر ولیعهد و وزیر خارجه این کشور توسط ملک سلمان و عدم حضور تعدادی از شاهزادگان در مراسم بیعت با ولیعهد جدید دیدیم، تشدید نموده است.

برای شناخت تحولات شبه جزیره عربستان و آینده حوادث این منطقه توجه به واقعیت‌های زیر ضروری است:

الف- بر مبنای سابقه تاریخی، یمنی‌ها مردمی دلاور و جنگجو هستند که امروزه این روحیه با یک انقلاب مردمی نیز پیوند خورده است. برخی منابع معتقدند که انصارالله یمن حدود یک میلیون نفر رزمنده در اختیار دارد. آنها تاکنون نبردهای پیاپی را پشت سر گذارده و شکست‌ناپذیر جلوه کرده و به ویژه در نبردهای زمینی بسیار پرتوان ظاهر شده‌اند. حمله هوایی عربستان با هواپیماها و اطلاعات نظامی و گاه خلبانان آمریکایی و اسرائیلی، بدون شک نتیجه‌ای برای آنها به بار نخواهد آورد.

همان‌گونه که در دو ماه گذشته نیز حملات آنها بیشتر باعث محکومیت جهانی شده و با گذشت زمان افکار عمومی جهان بیش از پیش از عمق تجاوزات و جنایات آنها بر ضد مردم بی‌دفاع یمن آگاه‌تر می‌شود.

ب- عربستان کشوری است با ویژگی‌های تاثیرگذار زیر:

1- ضعیف و فرتوت  با ارتشی مزدور (مزدبگیر) که بسیاری از عناصر آن خارجی‌اند. اینان که برای گرفتن پول وارد ارتش شده‌اند، در زمان جنگ و احساس خطر صحنه را خالی نموده و می‌گریزند.

2- دارای سابقه هویتی اندک (از حدود نیمه قرن 19 م)

3- واجد یک حکومت قبیله‌ای و نه ملی و فراگیر (آل سعود)

4- درگیر فقر عمومی و اختلافات بسیار فاحش طبقاتی

5- واجد عقب‌ماندگی عجیب علمی فناوری

6- مبتنی بر رشوه‌دهی‌های کلان به دولت‌های دیگر برای حفظ و باقی ماندن در قدرت (مانند پرداخت رشوه‌های بسیار به رژیم‌هایی مانند مصر و در مقابل درخواست از آنها به دوری از ایران اسلامی و...).

نظام سیاسی عربستان مشروعیت و مقبولیت مردمی ندارد. بقای این حکومت بیشتر مبتنی بر پول نفت و حمایت غرب و رژیم صهیونیستی بوده است. اسناد تاریخی درباره بده و بستان‌های صهیونیست‌ها و آل سعود گویای این واقعیت است.

ج- عربستان در سال‌های اخیر و به ویژه در زمان کنونی درگیر اختلافات درون خاندانی واقعی گردیده و بدین ترتیب به لحظه تاریخی خطرناکی پا نهاده است. در چند روز اخیر شاهد بودیم که ملک سلمان شاه سعودی دست به یک سری تغییرات حاد سیاسی زده و حتی ولیعهد خود را تغییر داد.

تنش در خاندان حکومتی یکی از بهترین شانس‌ها برای مخالفان این نوع حکومت‌ها است که وقتی با سایر شرایط همراه می‌شود می‌تواند برای موجودیت آنها ویرانگر باشد. برخی نویسندگان گفته‌اند زمانی که حکومت‌های سلطنتی خاندانی قوانین سیاسی آبا و اجدادی خود را تغییر دهند (از قبیل آنچه امروزه در انتخاب ولیعهد در عربستان جریان دارد) لحظه خطرناکی برای این حکومت خواهد بود.

د- در تحلیل مسائل سیاسی مرتبط با عربستان همواره نفت یک بحث اصلی و محوری است. عربستان همیشه از نفت برای پیشبرد مقاصد نامشروع خود بهره می‌برد؛ چه از طریق تاثیرگذاری بر قیمت جهانی نفت برای ضربه زدن به رقبا (مانند آنچه این کشور در ماه‌های اخیر با افزایش تولید خود بر سر قیمت نفت آورده است؛ با توجه به اینکه هر یک دلار کاهش قیمت نفت به معنی یک میلیارد دلار ضرر سالانه برای ایران است. اهمیت این مسئله برای روس‌ها حتی بیشتر است. زیرا این کشور به تنهایی 20 درصد ذخایر انرژی جهان را در اختیار دارد) و چه از طریق کمک‌های بسیار به گروه‌های تکفیری که امروزه در منطقه به صورت داعش، النصره و... ظاهر شده‌اند و چه از طریق خریدن برخی از دولت‌های عربی مانند مصر (مشهور است که در جریان حمله به یمن عربستان ده‌ها میلیارد دلار به مصر پرداخت نموده تا از حمایت این کشور برخوردار گردد.)

علی‌رغم این مطلب، در یک شرایط بحران- مانند شرایط ناشی از اشتباه راهبردی عربستان در حمله به یمن- این اهرم می‌تواند کارایی خود را از دست داده و به یک ضد اهرم تبدیل شود. به عنوان مثال، بعد از حمله به یمن قیمت نفت از حدود 50 دلار به 66 دلار افزایش یافته و در صورتی که بحران شدیدتر شود بدون شک مراکز نفتی سعودی که خیلی هم از صحنه‌های نبرد دور نیست، اهدافی راهبردی برای ضربه زدن توسط یمنی‌ها خواهد بود.

ه- علاوه بر اختلافات داخلی و نتایج احتمالی آن، به نظر می‌رسد رژیم سیاسی عربستان دچار ترس از واقعیت‌های جدید ژئوپلتیک در منطقه نیز گردیده است. زیرا این رژیم تصور می‌کند آرام آرام در حال محاصره شدن توسط نظام‌ها یا گروه‌های انقلابی است. اما واقعیت این است که سیاست‌ها و اشتباهات متعدد راهبردی رژیم وابسته عربستان باعث خیزش عظیم منطقه‌ای گردیده و سعودی‌ها همواره به دست خود، خود را به سوی هلاکت برده‌اند. نگاهی به سیاست‌های این رژیم در قبال تشکیل گروه‌های تکفیری و ایجاد مشکل برای دولت‌های سوریه، عراق، لبنان، یمن و... در این زمینه گویاست.

در این شرایط، شایسته است که ایران انقلابی با توجه به این واقعیات پنج‌گانه، با برنامه‌ریزی دقیق و با در نظر داشتن عناصر مختلف قدرت و نیز موقعیت ویژه راهبردی خود، برای مقابله با تجاوز عربستان به یمن و کمک به مظلومان یمنی از هیچ اقدام و کوششی فروگذار ننموده و به ویژه در مقابل اقدامات این رژیم علیه کشور ما واکنش‌های قاطع و جدی نشان دهد. امام راحل(ره) فرمودند که آل سعود لیاقت اداره حرمین شریفین را ندارد. این نکته باید به گونه‌ای راهبردی همیشه در مقابل چشمان ما باشد. باید نمایندگانی از کشورهای اسلامی این اداره را به عهده گیرند. دستگاه دیپلماسی کشور با اتخاذ این راهبرد می‌تواند جهان اسلام را در مقابل رژیم وابسته سعودی که مجری اوامر و راهبردهای غربی‌ها و صهیونیست‌هاست قرار دهد.

*************************************

روزنامه قدس ***

کابل و موج نا امنی‌های جدید/ محمدحسین جعفریان

یکی از مهمترین دلایل پذیرش امضای پیمان نامه امنیتی میان واشنگتن و کابل از سوی افغانستانی‌ها، امید آنها به مددگرفتن از قوای خارجی برای تأمین امنیت کشور در مبارزه با تروریستها بود.

 

در مفاد پیمان نامه نیز چنین نکاتی پیش‌بینی شده و البته بسیاری از همان آغاز نسبت به اجرای تعهدات طرف مقابل بدبین بودند. آنها می‌گفتند، آمریکایی‌ها به دنبال ماندن در افغانستان و حفظ پایگاه‌های نظامی خود در آنجا برای رسیدن به مقاصد منطقه‌ای خویشند و اینکه در افغانستان چه می‌گذرد، چندان برای آنها اهمیتی نداشته و در صورت لزوم حتی ممکن است در جهت تخریب امنیت کشور نیز وارد عمل شوند.

 

هر چه بود حامد کرزی تن به امضای این قرارداد نداد و از اینکه این تعهد به پای او نوشته شود، گریخت. در عوض در نخستین روزهای معرفی اشرف غنی، این پیمان به طرزی عجیب و عجولانه امضا شد. حالا ماه‌ها از این واقعه می‌گذرد، اما در همین مدت ناامنی‌ها به طرز بی‌سابقه‌ای در سراسر کشور افزایش یافته و قوای خارجی نیز در این میان به تعهدات خود عمل نکرده و تماشاگر است.

 

یکی از اصلی‌ترین تعهدات، قول آمریکایی‌ها و سازمان ناتو برای تجهیز نیروهای امنیتی افغانستان به سلاحهای پیشرفته و مؤثرتر بود. حالا همه دریافته‌اند که امضای این قرارداد فقط طرف آمریکایی را به خواسته‌هایش رسانده و افغانستانی‌ها در میدان نبرد تنها مانده‌اند. بویژه آنکه پیشتر، آنها، فقط با طالبان در نبرد بودند و حالا سر و کله داعش نیز پیدا شده است. در ماه‌های جاری در استانهای بدخشان، تخار، قندوز، بلخ و شبرغان و فاریاب، تروریستها جبهه‌های جدید و گسترده‌ای را علیه دولت گشوده‌اند. در شهرستان «جرم» استان بدخشان آنها 33 سرباز را کشته و 28 تن از این تعداد را برای وحشت سایرین سر بریده‌اند. اینها اعمالی است که در افغانستان سابقه نداشته است.

 

در حال حاضر نیز جنگهای شدیدی در استان «قندوز» در جریان است. همزمان ناامنی‌های شدید در مناطق جنوبی تشدید شده و داعش با عملیاتی خونین در شهر «جلال آباد» در همسایگی کابل اعلام وجود کرد. عملیاتی که حتی طالبان آن را محکوم کرد. در چنین وضعیتی هم افکار عمومی و هم بخشی از نمایندگان پارلمان خواهان لغو یا بازنگری در مفاد پیمان امنیتی با آمریکایی‌ها شده‌اند. اما آیا چنین امکانی هست؟ یا مردم افغانستان به جای بهره‌مندی از مزایای این پیمان که رئیس جمهور جدید، عجولانه به امضای آن تن در داد، تنها تاوانی سنگین و تاریخی خواهند پرداخت؟!

************************************

روزنامه جمهوری اسلامی ****

غرب، منبع تسلیحاتی داعش

بسم‌الله الرحمن الرحیم

یک مرکز مطالعاتی غربی در گزارش خود اعلام کرده است 21 کشور جهان به داعش سلاح می‌رسانند. براساس این گزارش، کشور آمریکا بیشترین سهم را در این زمینه دارد.

این مرکز مطالعات تسلیحات نظامی در انگلیس درباره منابع تسلیحاتی گروه تروریستی داعش تصریح می‌کند: داعش سلاح‌های نظامی پیشرفته‌ای در اختیار دارد که بخش قابل توجهی از آن سلاح‌ها متعلق به زرادخانه ناتو می‌باشد.

این گزارش تاکید می‌کند از بررسی 1700 گلوله‌ای که داعش سال گذشته در شهر سوریه‌ای عین العرب (کوبانی) استفاده کرد، 223 مورد متعلق به آمریکا بوده است.

در این گزارش همچنین آمده است بخش اعظم این سلاح‌ها تجهیزاتی هستند که از طریق کشورهای عربی به سوریه ارسال شده بودند و اکنون به دست داعش افتاده‌اند.

انتشار این گزارش یکبار دیگر بر این موضوع تاکید می‌کند که منبع اصلی تسلیحات گروه‌های تروریستی فعال در منطقه و به ویژه گروه تروریستی داعش، کشورهای غربی و متحدان مزدور منطقه‌ای آنها هستند و آمریکا در راس این کشورها قرار دارد.

افشای این گزارش همچنین اثبات می‌کند که گروه‌های تروریستی منطقه در واقع در یک جنگ نیابتی شرکت دارند تا اهداف و منافع قدرت‌های استکباری و همدستان منطقه‌ای آنها را تامین کنند.

بسیاری از ناظران و تحلیل‌گران که تحولات اخیر منطقه را زیر نظر دارند در این موضوع متفق القول هستند که اولاً گروه‌های تروریستی منطقه بدون حمایت‌های گسترده و قدرتمند قادر به فعالیت، آنهم در مقیاسی به این گستردگی نمی‌باشند و دوم اینکه، در نهایت، این کشورهای استکباری هستند که به همراه رژیم اشغالگر قدس از اقدامات و جنایات تروریست‌ها سود اصلی را می‌برند و در این میان دولت‌های مرتجع منطقه در نقش پادوهای استکبار عمل می‌کنند که در ازای خوش خدمتی خود، به حمایت قدرت‌های استعماری از بقای حکومتشان امید بسته‌اند.

بدین ترتیب، ادعای مبارزه با تروریسم و تشکیل ائتلاف‌های به اصطلاح ضد تروریستی، دروغی بیش نیست تا دولت‌های استعماری در پوشش آن، اهداف ضدانسانی و سلطه‌طلبانه خود را کتمان کنند و افکار عمومی جهان را فریب دهند.

سال گذشته که آمریکا ائتلاف به اصطلاح ضد داعش را به همراه چند دولت غربی و وابستگان منطقه‌ای تشکیل داد ناظران مستقل، همان هنگام این تشکیلات را فرمایشی و جعلی دانستند. اکنون پس از گذشت نزدیک به یکسال، بی‌خاصیت بودن این ائتلاف کاملاً ثابت شده است. این ائتلاف پرطمطراق که به اعتراف تشیکل دهندگانش به تسلیحات پیشرفته روز نیز مجهز بوده است گامی موثر برای سرکوب و قلع و قمع داعش و سایر گروه‌های تروریستی برنداشته است زیرا اساساً چنین قصد و هدفی در کار نبوده است.

تغذیه تسلیحاتی داعش، النصره، بوکوحرام، الشباب و سایر گروه‌های تروریستی که اکنون به اسم اسلام در مناطق مختلف جهان دست به جنایت‌های گسترده و اقدامات ضدانسانی می‌زنند در دستور کار قدرت‌های استعمارگر و صهیونیسم بین‌الملل قرار دارد تا این گروه‌ها با دست بازتر و در حجم وسیع‌تر به آتش افروزی و کشتار بپردازند.

فراهم ساختن زمینه فروش سلاح‌ها به کشورهای منطقه، سرکوب گروه‌های مبارز ضد استکباری و ضد صهیونیستی، تضمین موجودیت و بقای رژیم صهیونیستی و ضربه زدن به اعتبار اسلام و از بین بردن آبروی مسلمانان، بخشی از اهدافی است که قدرت‌های استعماری و صهیونیست‌ها، در ازای حمایت‌های پنهان سیاسی و تسلیحاتی از گروه‌های تروریستی، در پی محقق ساختن آن اهداف هستند.

به جان هم انداختن مسلمانان، بخشی از توطئه پلیدی است که بانیان غائله تروریسم در منطقه در پی اجرای آن هستند. قدرت‌های بزرگ عامل این طرح ضد بشری در سایه این توطئه تاکنون توانسته‌اند انبوهی از سلاح‌های خارج از رده خود را که در انبارهایشان مانده بود در کشورهای منطقه به فروش برسانند. درگیر کردن مسلمانان در جنگ‌های فرقه‌ای، بخشی دیگر از این توطئه است تا از آن طریق ضمن ایجاد تفرقه در میان مسلمانان و تضعیف قوای دفاعی و بنیه نظامی کشورهای اسلامی، خیال رژیم صهیونیستی را آسوده کنند و حاشیه امنی برای این رژیم فراهم سازند.

اما بخش مهم‌تر توطئه ایجاد و حمایت از تروریسم در منطقه، مشوه جلوه دادن چهره اسلام و تخریب چهره مسلمانان است. حامیان تروریسم در منطقه، در تلاش هستند با حمایت‌های همه‌جانبه و ارسال سلاح به گروه‌های جنایتکاری همچون داعش، ماهیت این گروه‌های وحشی و ضدانسانی را به همه مسلمانان تعمیم دهند و چنین وانمود سازند که این افراد جانی و وحشی درحال عمل کردن به احکام اسلامی هستند و اقدامات آنها منطبق بر تعالیم دین اسلام است. به همین جهت، این بخش از توطئه مذکور بسیار مهم و خطرناک است و همه دولت‌های اسلامی، شخصیت‌های مذهبی تاثیرگذار و مجامع وابسته به مسلمانان باید با آن به مقابله جدی برخیزند. اکنون که مشخص شده است گروه‌های تروریستی که با برچسب اسلامی در منطقه خاورمیانه دیگر مناطق جهان فعالیت می‌کنند ساخته و پرداخته استعمار و صهیونیسم می‌باشند و هم اکنون نیز همانها سلاح و تجهیزات به این گروه‌ها می‌رسانند هرگونه تردید مسلمانان برای رویارویی با این توطئه توجیه‌ناپذیر است. جریان‌هایی که در منطقه به طور عمد و یا احیاناً از سر ناآاگآآگاهی خطر توطئه جاری را نادیده می‌گیرند باید متوجه این واقعیت باشند که دیر یا زود دود آتش فتنه‌ای که دولت‌های استعماری برافروخته‌اند به چشم آنها نیز خواهد رفت و این آتش دامن آنها را نیز خواهد گرفت.

***********************************

روزنامه خراسان*****

اقتضائات نظام تعليم و تربيت و معلمي/مهدي ياراحمدي

هر گونه تحول اساسي در جامعه مستلزم متحول شدن نظام آموزشي است و محور اصلي پيشرفت هر نظام آموزشي کيفيت عملکرد معلم مي باشد. معلم به عنوان مهمترين رکن تعليم و تربيت در پرورش ابعاد آموزشي، اعتقادي، عاطفي، اخلاقي، سياسي، اجتماعي و...دانش آموزان مستقيماً دخالت دارد؛ و در تربيت نيروي انساني مورد نياز جامعه نقش اساسي ايفا مي نمايد. بنا به تعبير شهيد مطهري گرايش عمومي به آموزش و پرورش يکي از پديده هاي مشخص قرن حاضر است که ارکان آن نقش مهمي در تعالي جامعه دارد. پس ضروري است اين ارکان را شناخته و آن را با نيازهاي جامعه متناسب سازيم. تعليم و تربيت چهار رکن اساسي دارد که رکن اول آن «مباني تعليم و تربيت» مي باشد که در آن دو موضوع؛ اهداف مطلق و نسبي(که غرض و غايت تعليم و تربيت است) و اصول و قواعد ضروري تعليم و تربيت مورد بررسي قرار مي گيرد. رکن دوم «مربي و معلم» است. سخن اساسي در رکن دوم آن است که معلم و مربي بايد آن چه را که مي خواهد تعليم دهد، خود دارا باشد. يعني مربي نبايد بدون علم، به تعليم افراد بپردازد. رکن سوم «انسانِ مورد تعليم و تربيت» مي باشد. بر اين اساس انسان تنها موجودي است که تحول و دگرگوني بسيار مي پذيرد. از اين رو معلمان و مربيان بايد به اصول حاکم برتعليم و تربيت انسان توجه لازم و کافي داشته باشند و رکن چهارم «مواد تعليم و تربيت» مي باشد که شامل مواردي همچون؛ تعقل، خلاقيت، دانش، تماس با انديشه هاي مهم، ارزش هاي معنوي، مهارت، سازگاري با زندگي، سلامت بدني و رواني، تغيير شخصيت و... مي باشد. مواد مذکور، کلياتي هستند که مطلوبيت آن ها مورد ترديد نيست، اما آن چه که مي بايست مورد بررسي قرارگيرد، بيان ملاک ها و اصول و انگيزه هاي آن مواد مي باشد. مثلاً هر چند تعقل و تقويتِ آن از مواد مهم تربيتي هستند، اما اين سؤال مطرح است که چگونه بايد تعقل را در افراد پرورش داد؟ و ... حال با عنايت به ارکان ذکر شده براي آن که نظام تعليم و تربيت در کشور کاربردي و متناسب با گفتمان پيشرفت اسلامي و نيازهاي اساسي جامعه باشد مي بايست موارد زير مورد توجه قرار گيرد:

 

يادگيري به عنوان امري مستمر: پرورش انسان مقدمه ايجاد هر تغييري در جوامع است چرا که انسان ها سازنده همه تحولات عرصه هاي اجتماعي هستند. بنا به گفتمان پيشرفت اسلامي نگاه به تعليم و تربيت بايد به صورتي باشد که با طراحي و استقرار نظام آموزشي جامع، فرآيند يادگيري به عنوان امري مستمر از تولد تا مرگ تبيين گردد.

 

شفاف سازي نقش نهاد هاي متولي امر تعليم و تربيت: براي آن که يادگيري به عنوان امري مستمر در جامعه نهادينه گردد لازم است نقش نهادهاي متولي امر تعليم و تربيت به صورت شفاف مشخص شود. لذا بايد ضمن توسعه عرصه هاي مختلف ارتباطي و اجتماعي اعم از؛ خانواده، مدرسه، دانشگاه، مساجد، حوزه هاي علميه، رسانه هاي ديداري، شنيداري، ديجيتال و مکتوب(خصوصاً صدا و سيما) و... هر يک با درک وظيفه خود در اين سيستم يکپارچه به ايفاي نقش بپردازند.

 

جايگزيني الگوي تلفيقي تعليم و تربيت با الگوي آموزشي حافظه مدار: تحولات نظام آموزش و پرورش کشور به گونه اي است که ديگر سامانه ها و فرآيندهاي سنتي پاسخگوي نيازهاي جامعه نيست. از اين رو ضرورت دارد الگوي آموزشي حافظه مدار فعلي با الگوي تلفيقي مشتمل بر آموزش، تربيت، پژوهش و مهارت جايگزين شود و به صورت همزمان همه رده هاي تحصيلي را فرا گيرد.

 

تسري فرآيند تعليم وتربيت: بي شک آرمان و غايت تعليم و تربيت کمال يافته تعالي انسانها، تربيت ديني، پرورش نخبگان و تعليم نيازهاي واقعي زندگي اجتماعي به افراد است. از اين رو براي تحقق پيشرفت و پاسخگويي به نيازهاي جامعه ضرورت دارد فرآيند تعليم و تربيت به تمام ساحتها از جمله؛ تعليم و تربيت اعتقادي و اخلاقي، علمي و فناورانه، اقتصادي و حرفه اي، اجتماعي و سياسي، زيستي و بدني و همچنين زيباشناختي و هنري تسري يابد.

 

نگاه اقتضايي به محتواي آموزشي: محتواي آموزش عنصر کليدي در فرآيند تعليم و تربيت است. از اين رو در فرآيند متناسب سازي ضروري است به اين عنصر توجه ويژه اي داشته باشيم. متأسفانه در نظام آموزشي فعلي به خاطر پيش فرضي نادرست (که تنها راه ايجاد يک نظام عادلانه را يکسان سازي مي داند و به نيازمندي هاي مختلف زماني، مکاني، جنسيتي، جغرافيايي و... توجه نمي کند) از محتواي مناسب استفاده نمي شود. قطعاً دانش آموزان مختلف نيازمندي هاي گوناگوني دارند که نظام تعليم و تربيت بايد ضمن بهره گيري از خلاقيت در تدوين محتواي آموزشي به نيازسنجي توجه بيشتري نموده و در اين راستا نظارت عميق و جامعي بر محتواي تعليم شده به دانش آموزان داشته باشد.

 

تعليم و تربيت مطابق با گفتمان پيشرفت و نيازهاي روز جامعه: رسيدن به سجاياي اخلاقي و انساني مرهون مجموعه اقدامات تعليمي و تربيتي مؤثري است که همزمان با توسعه دانش، مهارت و اخلاق زمينه زندگي بهتر و رفاه بيشتر جامعه را فراهم مي نمايد. قاعدتاً چنين اقداماتي در صورتي اثرگذار و تعالي بخش خواهد بود که با گفتمان پيشرفت، اقتضائات روز و نيازهاي جامعه متناسب باشد.

 

بي شک مهمترين عنصر و عامل در فرآيند تعليم و تربيت معلمان هستند. لذا از مهمترين و ضروري ترين کارها در اين راستا ارتقاي منزلت اجتماعي معلمان و فراهم ساختن زمينه زندگي متناسب با شأن آن هاست. رفع مشکلات معيشتي معلمان، شناسايي و جذب متخصصان و افراد توانمند براي ورود به اين شغل، ايجاد زمينه هاي بروز خلاقيت و نوآوري معلمان در فرآيند تدريس و نقش آفريني آن ها در برنامه ريزي ها و تصميم گيري هاي آموزشي از مهمترين مصاديق اين امر مي باشد."معلمي" در معناي واقعي کلمه وقتي تحقق مي يابد که به عنوان يک وظيفه ديني به آن نگريسته شود. به بيان ديگر زماني که مي گويند؛ "معلمي شغل انبياست" يعني معلم، تدريس را به عنوان عبادت و وظيفه ديني انجام مي دهد و مدرس ديني است نه مدرس شغلي. معلم درس مي دهد تا فرزندان چيزي فراگرفته و جامعه را از تباهي و ظلمت نجات دهند و خودش نيز ارشاد گردد. زماني که اين چنين آموزگاري درس مي دهد کاملاً از کيفيت تدريس و حرکات او مي توان چنين حسي را درک کرد. زيرا فطرت انسان ها خدايي است، پس فطرتِ خدايي شنونده، با حالت معنوي گوينده، هم جنس هستند و يکديگر را جذب مي کنند. برهمين اساس جلوه هاي معلمي همچون جريان نوري مسير زندگي انسان را روشن مي کند و هيچگاه نمي توان آن را پنهان کرد چرا که؛ «پري رو تاب مستوري ندارد!...(جامي)».

************************************

روزنامه ایران******

تفسیرهای غریب از یک سخن بدیهی/ محمدتقی سبحانی

سخن گفتن در باب این سخن رئیس‌جمهوری که «پلیس، مأمور اجرای قانون است نه اسلام»، مجال موسعی می‌طلبد و طبعاً مستلزم مرور دقیق اظهارات ایشان است. آنچه از پی می‌آید در حکم داوری پیرامون صحت و سقم آن نظر نیست. با این همه درباره این سخنان می‌توان به نکاتی درباب نسبت قانون با شریعت اشاره کرد. در ساختار نظری نظام جمهوری اسلامی تلاش شده تا قوانین منطبق شریعت باشند.

تعبیه و تدارک نهادی تحت عنوان شورای نگهبان اساساً با نیت اطمینان از نداشتن تغایر مصوبات و قوانین با مسلمات شرع صورت پذیرفته است. طبق صراحت قانون اساسی، مبنا و میثاق مشترک قانون اساسی و قوانین موضوعه و جاریه درکشور، اصول و محکمات شریعت است. قوانینی که با لحاظ دین و اصول شریعت تصویب می‌شوند و شورای نگهبان، مغایرت نداشتن آنها با اسلام را تأیید می‌کند، معیار اداره کشور است. البته مسئولان عالیه کشور برای تنظیم و تصویب قوانین مطابق با شرع باید تلاش کنند تا قوانین جدید وضع کنند و یا قوانین را اصلاح نمایند. با این‌همه در روال طبیعی مدیریت کلان نظام جمهوری اسلامی مبنای اساسی قانون است و به حکم آنکه وضع قانون در نظام ما متأخر از لحاظ ضوابط شریعت است، طبیعی است که اجرای این قوانین برای مجریان امر مصداق اجرای شریعت و دین است.

آنچه از سخنان ریاست محترم جمهوری استنباط می‌شود توصیه به بی‌اعتنایی پلیس نسبت به اجرای اسلام نیست. این، نوعی قشریت در لفظ است که کسی گمان کند مراد دکتر روحانی تجویز بی‌اعتنایی به اصول شریعت است. به نظر می‌رسد گوهر مراد رئیس‌جمهوری آن است که اجرای اسلام برای یک مأمور در ذیل انجام وظیفه‌ قانونی‌اش محقق می‌شود. به بیان دیگر، برای یک ضابط انتظامی در نظام جمهوری اسلامی اجرای قوانین، عین اجرای اسلام است و مقابل هم قرار دادن این دو، مراد گوینده هم نبوده است. رئیس جمهوری قطعاً نمی‌خواسته‌اند دو مفهوم قانون و شریعت را در مقابل یکدیگر قرار دهند چرا که در ساختار حقوقی و سیاسی نظام، این دو در تقابل یکدیگر نیستند. آنچه در کشور باید رایج شود التزام به قوانین تأیید شده است که اجرای آنها به نوبه خود عین اجرای اسلام است.

************************************

روزنامه جام جم *******

پشت پرده مذاکرات هسته‌ای! / دکتر علیرضا شیخ‌عطار

هفته گذشته، رسانه‌ها بخش‌هایی از مصاحبه جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا با شبکه 10 تلویزیون رژیم صهیونیستی به نقل از روزنامه معروف صهیونیستی، جروزالم پست را انعکاس دادند که شاید فراز مهم آن در کنار مطالب تکراری وی در مورد مذاکرات هسته‌ای با ایران این بود که وی خطاب به منتقدان مذاکره‌کنندگان آمریکایی، ضمن انتقاد از عصبیت آنها از ایشان خواست که به واقعیات و حقایق پشت این مذاکرات توجه کنند.

این نکته هشدارهای مهمی برای مذاکره‌کنندگان ایرانی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب، فرزندان انقلاب و سربازان جبهه دیپلماسی هستند و نیز به تحلیلگران اعم از حامیان یا منتقدان و نیز به مردم فهیم و تیزبین کشورمان دارد.

 

با توجه به مجموعه مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و گزارش‌های مذاکره کنندگان آمریکایی و حتی رئیس‌جمهور اوباما، روشن است که آمریکاییان به دنبال حل جنجال هسته‌ای بنحوی که در یک بازی برد ـ برد، طرف ایرانی پس از 13 سال چالش به حالتی عادی در بحث هسته‌ای بازگردد، نیست. این امر گرچه ظاهرا به بهانه نگرانی از مسلح شدن ایران به سلاح هسته‌ای و نگرانی از امنیت متحدان آمریکا در خاورمیانه، خصوصا رژیم صهیونیستی و سران مرتجع عرب است، اما مجموعه مذاکرات و مواضع علنی و غیرعلنی مقامات رسمی و سیاسی و اندیشمندان 1+5 که صاحب این قلم در دوره خدمت سفارت نیز شاهد بعضی از آنها بودم به اضافه واقعیت‌های علمی و حتی گزارش‌های منتشره مجموعه سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا و غرب حاکی از آن است که آنچه آمریکا را مغشوش و نگران می‌سازد، امکان دسترسی سریع جمهوری اسلامی ایران به بمب هسته‌ای نیست و این موضوع، صرفا بستری برای فشار به ایران جهت کسب نتایج دیگری است.

 

به همین دلیل آنان به‌رغم معیارهای شناخته شده پادمان‌ها و مقررات ان.پی.تی، با ابتکار آینهورن و گری سیمور، مشاوران صهیونیست آمریکایی و آلبرایت، نظریه پرداز همپالکی آنها، معیارهای جدید و من درآوردی، همچون زمان گریز هسته‌ای را در بحث‌ها وارد کرده‌اند و حتی مونیز، وزیر انرژی آمریکا و عضو هیات مذاکره‌کننده که خود، فیزیکدان هسته‌ای ام.آی.تی است در مصاحبه اخیر خود گفت که بازه زمانی یک‌سال، برای گریز هسته‌ای که نتیجه آن تعیین ذخیره مجاز اورانیوم غنی شده و تعداد مجاز سانتریفیوژهای ایران است، بر اساس محاسبات هیات آمریکایی و نه نظرات طرف ایرانی است که این یعنی حتی معیار فنی خاص مذاکرات را نیز آنها ابداع و تحمیل کرده‌اند.

 

اما مشغولیت فکری اصلی آمریکا نسبت به ایران چیست؟

 

گرچه رویکرد کلاسیک آمریکا نسبت به رژیم صهیونیستی تغییری نکرده و آمریکا تقویت و ضمانت امنیت این رژیم را ضمانتی برای امنیت غرب در برابر بیداری اسلامی و دلیل مناسبی برای عدم اعزام مستقیم نیرو برای سرکوب مسلمانان خاورمیانه می‌داند، به همین دلیل تحلیلگران آمریکایی، اسرائیل را ناوگان ثابت آمریکا می‌خوانند! اما واقعیات نظام در حال گذار و سیال بین‌المللی، بخشی از سیاستمداران آمریکا را که اوباما و کری را نیز باید در زمره آنان دانست به این نتیجه رسانده که دیگر، همچون 4 دهه پس از جنگ دوم جهانی، آمریکا کنترل چندانی بر آشفتگی‌ها و بی‌نظمی‌های صحنه بین‌الملل ندارد. تجربه بوش پسر نیز، ابزار حضور مستقیم نظامی در خاورمیانه را خارج از دستور کار ایشان قرار داده است.

 

اما این شرایط به معنی کوتاه آمدن آمریکا از هژمونی خود نیست، لذا این گروه از سیاستمداران به نظر استراتژی قدیمی «ستون‌ها» در زمان نیکسون و کیسینجر بازگشته‌اند که اساس آن همکاری با قدرت‌های منطقه‌ای ایران، عربستان، اسرائیل و ترکیه است تا به این ترتیب اراده آمریکا بر منطقه، نهادینه شود با این تفاوت که روابط آمریکا با ایران از پیروزی انقلاب اسلامی به این طرف، شرایط ویژه‌ای را ایجاد کرده که در عمل، آمریکا نمی‌تواند به ستون ایران، به راحتی تکیه کند.

 

اما واقعیات دیگری نیز در این سال‌ها بروز کرده است که بازگشت شبیه‌سازی شده دهه‌های پیش به این تئوری را ناممکن ساخته است. اینها عبارتند از: رشد سریع نفوذ جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر اندیشه و ایدئولوژی آن ـ گرایش‌ها به اندیشه اسلامی (حتی از نوع متفاوت با ایران) در میان مردم ترکیه ـ ضعف و سستی و خام‌اندیشی در نظام حکومتی عربستان، خصوصا در زمان پادشاه جدید و علاوه بر اینها مشکلات روزافزون اجتماعی در اسرائیل و بیداری اسلامی در خاورمیانه و خارج از کنترل شدن جریانات غرب و عرب ساخته افراطی اسلامی مانند داعش و القاعده.

 

به تعبیر مارتین ایندیک، نظریه‌پرداز صهیونیست آمریکا که در دوره کلینتون، طراح سیاست‌های خاورمیانه‌ای دولت دموکرات بود، دو گزینه پیش روی آمریکاست: اول، حاکمیت مشاعی یا مشترک با ایران برای برقراری یک نظام منطقه‌ای و مهار تروریسم و افراط‌گرایی در ازای توافق با ایران در مباحث هسته‌ای و حزب‌الله و حماس و سوریه و یمن. دوم، وابستگی به متحدان سنتی یعنی عربستان و اسرائیل و ترکیه برای مهار ایران. بدیهی است افرادی با تفکر مارتین ایندیک که شاید اکثریت زیادی از سیاستمداران و تحلیلگران هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات را در بر می‌گیرد، روش اول را نفی و روش دوم را ترجیح دهند، اما گروه کمی نیز بر این اعتقادند که با تغییر نسل‌های اول و دوم انقلاب اسلامی ایران، امکان ایجاد تغییر در دیدگاه‌ها و معیارهای انقلابی ایران در اثر وارد کردن فشارها از نوع اقتصادی و سیاسی وجود دارد.

 

نتیجه مطلوب برای آمریکا در این حالت این است که با بازی بین عربستان و ایران و ترکیه که هر یک شرایط متفاوتی از 40 سال پیش دارند، می‌تواند با ایجاد موازنه بین آنها از سرکشی‌های جزئی و موردی آنها جلوگیری کند و در عین حال، توانمندی‌های این کشورها را در جهت تحکیم سلطه آمریکا بدون نیاز به حضور مستقیم و پرهزینه و دردسرساز نظامی به کار گیرد.

 

اما علاوه بر مقالات مارتین ایندیک، می‌توان به مقاله دیوید ایگناتیوس در واشنگتن‌پست در مورد نظریه و پارادایم dual engagement یا تعامل دوگانه (منظور تعامل با عربستان و ایران) اشاره کرد که طرفدار مدیریت آمریکا با بازیگران منطقه و بهره‌گیری از توانایی‌ها و حتی اختلافات ایشان است. لکن اکثریت قریب به اتفاق جمهوریخواهان و بسیاری از دموکرات‌ها این نظریه را به بهانه‌هایی از قبیل مخدوش شدن اعتبار اقتدار آمریکا و امنیت اسرائیل رد می‌کنند که تجلی آن در مخالفت‌های ایشان با مذاکرات هسته‌ای و متهم کردن اوباما و کری به واگذاری امتیاز به ایران است. لذا آنها حتی به قیمت مخدوش شدن اعتبار بین‌المللی آمریکا، طرح‌هایی مانند منندز ـ کرک یا طرح تعدیل‌شده کورکر یا طرح مخرب کاتن را برای اعمال نفوذ در مذاکرات و حتی رد آن در کنگره، مطرح می‌کنند. حتی خطر وتوی آمریکا را نیز می‌پذیرند تا اگر نه در کوتاه مدت ولی در میان‌مدت، توافق را مخدوش کنند. به این ترتیب می‌توان گفت آنچه که کری به عنوان واقعیت‌های پشت توافق به آنها اشاره کرده است امید به تغییر تدریجی مواضع اصولی ایران در منطقه برای تامین اسرائیل و تحکیم کم‌هزینه سلطه آمریکا در خاورمیانه است.

 

************************************

روزنامه وطن امروز***

مهم‌تر از فکت‌شیت/مهدی محمدی

 دولت آقای روحانی در زمینه انتشار یک فکت‌شیت از مذاکرات لوزان، کارنامه خوبی از خود به جا نگذاشت. درباره فکت‌شیت، مساله در واقع این نبود که جزئیات ریز مذاکرات به افکار عمومی بیان شود، اگرچه ما هنوز درنیافته‌ایم آشکار کردن جزئیاتی که طرف مقابل از آن به طور کامل مطلع است، چگونه می‌تواند به مذاکرات لطمه بزند. با این حال، مطالبه جزئیات، مساله اصلی نبود. مساله اصلی این بود که تیم ایرانی رسما و تفصیلا فکت‌شیت آمریکا را رد کند و بند به بند تضمین بدهد توافق نهایی که مثلا در 9 تیر حاصل خواهد شد، هیچ شباهتی به فکت‌شیت منتشر‌شده از سوی آمریکایی‌ها نخواهد داشت و این کاری است که دوستان مذاکره‌کننده هرگز انجام ندادند. موضوع اصلی این است که بویژه درباره 3 مساله تحریم، تحقیق و توسعه و بازرسی‌ها، تیم ایرانی هرگز فکت‌شیت آمریکا را رسما و تفصیلا رد نکرده است.

من در این نوشته قصد ورود به جزئیات را ندارم، اما وقتی اولا دقیق که می‌شویم تفاوت چندانی میان آنچه تا امروز تیم ایرانی گفته با آنچه آمریکایی‌ها ادعا کرده‌اند نیست، ثانیا طرف‌های غیرآمریکایی متن فکت‌شیت آمریکا را تایید کرده‌اند، ثالثا متن فکت‌شیت آمریکا تقریبا در همه موارد با متن مکتوب بیانیه لوزان منطبق است و رابعا تیم ایرانی هم حاضر به تکذیب رسمی فکت‌شیت آمریکا نبوده است، دولت باید به منتقدان خود حق بدهد که از آنچه تحت عنوان چارچوب توافق نهایی، میان ایران و 1+5 تفاهم شده، لااقل اندکی نگران باشند.

اکنون این نگرانی بسیار جدی است که علت اصلی گریز تیم ایرانی از انتشار یک فکت‌شیت رسمی این است که اساسا قادر به تکذیب جزء به جزء فکت‌شیت آمریکا نیست در حالی که اگر اصرار بر انتشار یک متن موازی داشته باشد چاره‌ای جز این کار نخواهد داشت. فکت‌شیت طرف ایرانی زمانی جدی گرفته خواهد شد که مساله به مساله بگوید چرا آنچه آمریکایی‌ها گفته‌اند خلاف واقع است و مهم‌تر از آن، معلوم کند واقعیت آنچه در لوزان تفاهم شده چیست که آمریکایی‌ها آن را کتمان می‌کنند.

یک معنای دیگر گریز از انتشار فکت‌شیت می‌تواند این باشد که دوستان مذاکره‌کننده خود پذیرفته‌اند لااقل در برخی موضوعات، آنچه تفاهم کرده‌اند با خطوط قرمزی که خود برای خویش مقرر کرده بودند فاصله‌ای قابل توجه دارد، بنابراین با عدم انتشار فکت‌شیت، در واقع می‌خواهند این پیام را ارسال کنند که تا حدی به اشتباه خود پی برده و بی‌آنکه نیاز به از پرده برون افتادن رازها باشد، فرصتی می‌خواهند تا این ضعف‌ها را جبران کنند.

اما آنچه در اینجا می‌خواهم بر آن تاکید کنم در واقع علل عدم انتشار فکت‌شیت ایرانی و تحلیل چرایی آن نیست. نکته مهم‌تری وجود دارد که در این میانه مغفول مانده است. فرض کنیم ما اساسا بپذیریم که تیم مذاکره‌کننده ایرانی دلایلی موجه برای عدم انتشار یک فکت‌شیت رسمی از مذاکرات لوزان دارد و حقیقتا انتشار یک فکت‌شیت به روشی که ما از آن بی‌خبریم به مذاکرات صدمه می‌زده است. آیا بحث را همین جا باید تمام کرد؟ نه! بحث بسیار مهم‌تری هنوز باقی است. تیم مذاکره‌کننده فراتر از انتشار فکت‌شیت که ماموریت آن بیان جزئیات مذاکرات یا تفسیر تیم ایرانی از توافقات انجام‌شده است، وظیفه دیگری هم دارد که تاکنون با فراست از زیر بار آن شانه خالی کرده و آن هم این است که صرف‌نظر از اینکه اکنون در مذاکرات چه می‌گذرد، این مساله را روشن کند که پارامترهای یک توافق خوب دقیقا از نظر تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای چیست؟

با وجود اینکه ممکن است در نگاه اول این موضوع ساده یا حتی پیش پا افتاده جلوه کند، در واقع از اهمیتی بنیادین و جایگزین‌ناپذیر برخوردار است و من معتقدم دقیقا به همین دلیل هم هست که تیم ایرانی هرگز حتی به انجام این کار نزدیک هم نشده است.

حتی اگر فکت‌شیت آمریکا را یکسره غیرواقعی بدانیم، حداقل حسن این متن این است که یک تصویر تفصیلی و دقیق از آرزوهای آمریکا –پارامترهای یک توافق خوب از دید آمریکا- که قاعدتا در پی محقق کردن آن در مذاکرات است به ما می‌دهد.

ما اکنون به دقت می‌دانیم پارامترهای یک توافق خوب از دید آمریکایی‌ها چیست اما نمی‌دانیم از دید تیم ایرانی این پارامترها دقیقا چگونه تعریف می‌شود. مهم است توجه شود که اظهارات شفاهی در این زمینه به هیچ‌وجه کفایت نمی‌کند. آنچه تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای–اگر خواهان ایجاد یک فضای سالم انتقادی است- موظف به انجام آن است این است که یک بار برای همیشه بگوید در 6 موضوع کلیدی تحریم، تحقیق و توسعه، غنی‌سازی، اراک، بازرسی‌ها و فردو، چه چیز را یک توافق خوب می‌داند و چه چیز را یک توافق بد. آن وقت، معیاری فراهم خواهد شد که بتوان براساس آن درباره متن نهایی توافق قضاوت کرد. در صورت در دست نبودن چنین معیاری، واقعیت این است که دولت می‌تواند هر توافقی بکند و نام آن را توافق خوب بگذارد، همچون آن تیراندازی که تیر را پرتاب می‌کرد، آنگاه دور هر نقطه‌ای که تیر بدانجا اصابت می‌کرد، دایره‌ای می‌کشید و مدعی می‌شد که تیر دقیقا به هدف خورده است! مهم‌تر از این، وقتی پارامترهای یک توافق خوب از جانب دولت منتشر شود، آن وقت می‌توان یک درک شفاف از ذهنیت تیم ایرانی هم به دست آورد و فهمید که این دوستان اساسا برای تحقق کدام هدف مذاکره می‌کنند و آن کف باارزشی که هرگز نباید از آن کوتاه آمد، از دید آقای ظریف و همکارانش، چیست و آیا اساسا چنین چیزی وجود دارد؟

************************************

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات