آيت وكيليان ملكي / روزنامهنگار
در تاريخ ايران به دليل ملاحظات سياسي و قرائت ايدئولوژيك از افراد و جريانات تحولخواه، پروژه مشابهتسازي در ابعاد و سطوح متكثر جامعه ايران صورت گرفته است. از گونه اين مشابهتسازي ميتوان به مورد مصدق و ظريف اشاره كرد.
دكتر مصدق حقوقداني ميانهرو و از نظر اصول علم سياست، محافظهكار بود. سير جديد تاريخ ايران از مشروطيت و با گذر از دوره ديكتاتوري پهلوي مصدق را در رأس قدرت سياسي در درون نظام پادشاهي قرار داده بود. دوره زمامداري دكتر مصدق با فشار و شرايط بسيار سخت همراه بود. انگليس به عنوان نماد استعمار كهن سعي در بلعيدن صنعت نفت ايران داشت. جالب توجه اينكه اتحادي بين دشمنان مصدق در داخل و خارج ايران وجود داشت. دوستان اما در اين انديشه بودند كه با پايان يافتن بحران خارجي دولت، زمان آن رسيده كه مطالبات عمومي ديگري را دنبال كنيم.
كنشگران سياسي متأثر از ايدئولوژي ماركسيستي در مخالفت با پروژه ملي كردن صنعت نفت برآمدند. اين گروههاي سياسي ذيل تودهايها، درصدد بودند تا نهاد قدرت از سلطنت را با جمهوريخواهي معاوضه كنند. اين مسئله بيش از هر گروه ديگري، سلطنتطلبان را از آرامش سياسي ميانداخت. دكتر مصدق در پوشش سيماي حقوقي خود، پوستهاي آرمانگرايانه هم بر تن داشت. اينگونه كه در هر حركت سياسي خود با اعمال تاكتيك تمارض سعي در فريب دادن رقيبان سياسياش داشت. محمدعلي موحد – كه جامعترين و دقيقترين اثر درباره دكتر مصدق و نهضت ملي به نام «خواب آشفته نفت» را نوشته است – در اين باره مينويسد:
«گفته ميشد كه اين ننه من غريبم كردنها و زير پتو رفتنها و اشك ريختنها، شگردهايي است كه براي غافلگير كردن حريفان و ايجاد رقت در عوام و جلب حمايت آنان به كار ميبرد.» (ص 877) موحد از قول زيركزاده – از چهرههاي جبهه ملي – درباره مصدق مينويسد: «در تغيير قيافه دادن مهارت خاصي دارد. به موقع خود را به كري ميزند. عصباني ميشود يا قاه قاه ميخندد. حتي اگر بخواهد حالش به هم ميخورد. مريض ميشود و غش ميكند. روزي به من گفت: نخست وزير مملكتي حقير و بيچاره بايد ضعيف و رنجور به نظر بيايد و از اين هنر در پيش بردن مقاصد سياسي خود استفاده ميكرد.» (ص 878)
از خود مصدق هم درباره سفر به آمريكا نقل شده است كه: «روي تخت خواب خوابيدن خيلي از محضورات را از بين برد. يكي معاف شدن از پذيرفتن دعوت سفارتخانهها بود. به آمريكا كه رفتم مرضي نداشتم چون ميخواستم ميسيون ايران سبك نشود، گفتم مريضم. گفتم كه اتاق در مريضخانه برايم بگيرند. دولت آمريكا هم در بزرگترين بيمارستانها يك سالن عالي كه شاه هم چند روز آنجا بستري بود گرفتند... اين كار براي اين بود كه رجال آنها (آمريكاييها) از ما ديدن بكنند.» (ص 878)
مورخ مصدقي ديگري؛ دكتر فخرالدين عظيمي اين ويژگي مصدق را چنين جمعبندي ميكند: «مصدق نيز مانند هر انسان آرمانخواهي از نوعي رمانتيسم بركنار نبود، آميختگي اين رمانتيسم با اعتقادات مردمگرايانه (Populist) موجب شده بود مردم ايران يا اكثريت قريب به اتفاق آنها را صالح يا صالح بالفطره بخوانند.» (ص 881)
دكتر مصدق در اين دوره از مذاكرات براي فروش نفت ايران از آمريكاييها خواست ميان ايران و انگليس ميانجيگري كند. از جمله استدلالهاي مصدق براي جلب ميانجيگري آمريكاييها اين بود كه «اين بر عهده بريتانيا و آمريكاست كه از سقوط ايران در ورطهي كمونيسم جلوگيري نمايند.» (ص 208)
مصدق به زيركي از هيولايي به نام حزب توده براي ترساندن غرب استفاده ميكرد و سعي داشت آنان را به همراهي با ايران ترغيب كند، تا جايي كه ميانجي آمريكايي پيشنهاد هشت مادهاي خود را به ايران داد. «جلسهي مورخ 21 مرداد استوكس پيشنهاد هشت مادهاي خود را رسماً به هيات ايراني داد. قرار بود كه متن پيشنهادها در اختيار جرايد قرار داده نشود، اما دكتر فاطمي در مصاحبه مطبوعاتي خود آنها را افشا كرد.» (ص 169)
دولت روحاني و ديپلماسي ظريف بر مبناي حاكميتي يگانه بنا شده است كه دست كم در مساله هستهاي اركان آن يكپارچه تصميم ميگيرند و اين مهمترين سرمايه سياسي روحاني است. «دولت روحاني – ديپلماسي ظريف» همچون «دولت – ديپلماسي مصدق» مخالفان بسياري دارد. ميدانيم كه دكتر مصدق با رأي شكنندهاي در رأس فراكسيون اقليت مجلس وقت به رياست دولت رسيد، همچنان كه مخالفان دكتر روحاني با وجود فاصله رأي زياد نامزدهاي خود با او دوست دارند به مغلطهاي روحاني را رئيسجمهوري 51 درصدي بخوانند اما روحاني اين شانس بزرگ را دارد كه اين بار حمايت حاكميت و روحانيت سنتي و سياسي را با هم در اختيار دارد. دكتر مصدق با احزابي چون حزب توده و حتي عناصر راديكال مذهبي چون فداييان اسلام برخورد و سياست ابزاري داشت.
دكتر مصدق و دكتر روحاني و دكتر ظريف هر سه حقوقدان بودند. هر سه ميانهرو و محافظهكار بودند. هر سه به حاكميت قانون معتقد بودند. دكتر مصدق در ادامه با اتخاذ سياستهاي ايدهآليستي كه در پيش گرفت به دام چاله پوپوليسم فرو غلتيد. آنجا كه مجلس را با رفراندومي مغاير با سازوكار دموكراتيك منحل كرد و آنگاه به ميان توده مردم رفت و گفت مجلس اينجاست، آنجا كه پس از پيروزي اوليه در مذاكرات ديپلماتيك همه مذاكرات را به بنبست كشاند و سرانجام در عمل با تنزهطلبي تن به كودتا داد و نفت را به دولت كودتا سپرد، مصدق در پيشگاه تاريخ رستگار شد اما در عرصه سياست بازي را باخت. مصدق ميتوانست با حفظ وحدت ملي نيروهاي خارجي را از طمع حذف نخست وزير باز دارد.
ميتوانست ولو با دادن امتيازهاي سياسي به متحدان نسبي خود چون آيتالله كاشاني با زبان و توان استوارتري با غرب حرف بزند و از آنان امتياز بگيرد. مصدق ميخواست قهرمان شود و قهرمان شد اما ميتوانست با عبور از پوپوليسم و رمانتيسم سياسي با واقعگرايي امتيازهاي كوچك را به اميد امتيازهاي بزرگ از دست ندهد.
تفاوت ماهوي دولت حسن روحاني با دكتر مصدق ابعاد دامنهداري دارد؛ حقوقدان، سياستورز آشنا به مناسبات جهاني، دموكراسي، استعمارستيزي عقلاني، تداوم انديشه مشروطهخواهي و... تنها بخشي از اين يگانگي است. ظريف به عنوان نماينده روحاني در دستگاه ديپلماسي، زبان صلح را چاشني عملگرايي و عقلگرايي سياسي خود در تقابل با هم ترازانش قرار داده است. اين رويه هم به لحاظ سياسي و هم دوره تاريخي و هم فن ديپلماتيك را نميتوان قابل مقايسه با دوران مصدق دانست.
دكتر مصدق در زمانهاي كه نهاد قدرت چند پارگي داشت، سوداي يكدست كردن حاكميت را در سر ميپروراند، اما در سير مذاكرات نفتي با اتخاذ سياستهاي آرمانگرايانه، آرزو بر دل ماند. سياست خارجي در هر كشوري ادامه سياست داخلي است. هماهنگ و همسو نكردن اين سياستها، انباشتي از مصائب بينالمللي را به دنبال دارد. اكنون با استفاده از تجارب ديپلماتيك دوره مصدق، دستگاه ديپلماسي حسن روحاني و در رأس آن دكتر ظريف، در يك نبرد ديپلماتيك پيروز شدند. روحاني كه عمري را در نهادهاي امنيتي گذراند، در تحليل مناسبات قدرت در ايران، از هر دولت اصلاحي، اصلاحطلبتر نشان داده است.
روحاني مانند مصدق مشروطهخواه است. مشروطهخواهي نه به معناي حكومت مشروطه سلطنتي، كه به معناي استقرار حكومت قانون. قرار است روحاني به بهبود اقتصاد ملي، سياست خارجي و حقوق شهروندي در ايران بپردازد. اين سه برنامه اساس بستهي به هم پيوستهي روحاني است و نميتوان هر يك را جداي از ديگري در دستور كار قرار داد. بهبود اقتصاد ايران در گرو بهبود سياست خارجي و تداوم بهبود سياست خارجي در گرو بهبود سياست داخلي و بهبود سياست داخلي در گرو بهبود حقوق شهروندي است. سياست خارجي به حاكميت يگانه و حاكميت يگانه به وحدت ملي نياز دارد.
اكنون شرايط جهاني را در نظر بگيريم؛ جان نه دو قطبي و نه تك قطبي كه چندقطبي شده است. طبيعي به نظر ميرسد كه به لحاظ حوزه كاري، نسبتي ميان دولت روحاني و ديپلماسي ظريف با دولت و ديپلماسي مصدق وجود دارد. قرار بر اين نيست كه اين تجربه تلخ بار ديگر در تاريخ ديپلماسي ايران تكرار شود. و اينان نشان دادند كه از يك سوراخ دو بار گزيده نشدند. در هر دو دوره ما ناچار از دست و پنجه نرم كردن با راديكاليسم سياسي هستيم. اما در آن دوره اگر جهان دوگانگي قدرت داشت، اكنون ما با چند قطبي بودن جهان مواجهيم. همين مساله عيار سياسي و ديپلماتيك ظريف و مصدق را روشن ميكند. جهان را هر چه شرايط سختتر باشد، آنجا ديپلمات ماندگارتر است. مهم اين است كه اين ديپلمات غرامت خودشيفتگياش را ميدهد يا از خود گذشتگي را؟