پیمان محمودی
در سال 1357 مردم ایران بر خلاف آن چه که دنیا به آن نظم نوین جهانی میگفت انقلابی را انجام دادند که تماماً رنگ و بوی دینی و مذهبی داشته است و این برای نظم نوین جهانی یک مانع محسوب میشده است و از همین رو از همان اوان انقلاب برخی از قدرتهای جهان که به این نکته واقف بودند سعی داشتهاند تا چهرهای دیگر از این انقلاب به دنیا نشان دهند. از جمله میتوان به فرقههای نوظهور افراطی میتوان به فرقههای افراطی و تفرقهافکن اشاره کرد.
عمده فعالیت فرقههای وحدت در خارج از کشور است. از طرفی میتوان به گروههای تکفیری اشاره کرد. وجه اشتراک هر دوی اینان تندروی و افراط و دوری از اعتدال و میانهروی است که در اسلام به عنوان اصل اساسی از آن یاد میشود. اینها نه تنها برای جمهوری اسلامی بلکه برای تمام جهان اسلام به عنوان یک آسیب و خطر جدی تلقی میشوند. از دیگر جریانات میشود به انجمن حجتیه اشاره کرد که مخالف حضور و فعالیت دین در عرصه سیاست بودند و همچنین از طرف دیگر نیز باید به جریان روشنفکری لیبرال هم اشاره کرد که اینان هم به نوعی از حضور روحانیت در صحنه سیاسی ابا داشتند و مخالفت میکردند.
همه این جریانات که رگههای پوزیتویستی را در خود داشتند به اسلام سرمایهداری یا آن چه که امروزه با نام اسلام امریکایی و تشیع انگلیسی مشهور است منتهی میشدند. فیالواقع همه این جریانات و تفکرات از مصادیق اسلام امریکایی است. دکتر شریعتی نیز در کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی به نوعی به همین موضوع اشاره دارند و با عنوان تشیع صفوی که نوعاً با خمودی و جهل و سکون همراه است، از آن یاد میکند. حسین کچوییان علت شکلگیری تشیع انگلیسی را برخی از ضعفهای درونی انقلاب اسلامی میداند و در برابر میگوید قوت انقلاب اسلامی سبب شکلگیری جریانات تکفیری است. ایشان میگوید که جریان تشیع انگلیسی ریشه در باورهای شیعی خود ما دارد.
سیدحسن نصر میگوید هر دینی که به نوعی یک جماعتی را مخاطب خود قرار میدهد باید توانایی تفاسیر متفاوت را در درون خود نیز داشته باشد چراکه برای اینکه بتواند عالمگیر شود باید با روحیات متفاوت مخاطبان خویش سازگاری داشته باشد. چنین دینی که تفسیری متفاوت از یک حقیقت واحد را در درون خود دارد میتواند نوعی کثرت و تعدد را به صورت یک وحدت درآورد و تمدنی دینی ایجاد کند. فارغ از صحت این قول باید به ضرورت همزیستی ادیان و فرق برای برای ساخت تمدن اشاره کرد. در مسیحیت فعلی نیز ما شاهد مکاتب ارتودوکس و کاتولیک هستیم و همچنین در آیین بودا ما شاهد دو مکتب مهیانه و ترآوده هستیم.
در اسلام نیز که یک دین جهانشمول است دو مکتب اصلی کنونی در آن تشیع و تسنن هستند که عمدتاً بعد از رحلت پیامبر متأسفانه دچار جدایی شدند و اختلافاتی در بین آنان بهوجود آمد. تشیع و تسنن هر کدام یک بخش کامل سنت راستاندیشانه اسلامی را که از آغاز موجود بوده تشکیل میدهد. تشیع نه رافضی است و نه فرقهای منحرف هر چند که در عالم تشیع همواره فرقههایی ایجاد گشتهاند که دچار انحراف شدهاند. یکی از این فرقهها همان چیزی است که امروزه با عنوان جریان تشیع انگلیسی مشهور است. البته تأکید میشود آن چه از نصر در خصوص همزیستی ادیان بیان شد، دارای یک آبشخور رئالیستی است و تا جایی که به تکثرگرایی منجر نشود میتواند قابل قبول باشد.
باید گفت که تشیع انگلیسی از دل جامعه سنتی ما بیرون آمده است و به نوعی این تشیع از دل همان انجمن حجتیه بیرون آمده است ولی در جاهایی هم از هم جدا میشوند. این فرقه جریانی است که با بهرهگیری از افراطگراییهای مذهبی تلاش میکند تا اولاً چهرهای زشت و خشن از تشیع در منظر مسلمین و جهانیان ارائه کند و سدی در مقابل نفوذ تفکر انقلاب اسلامی ایران ایجاد کند و در ثانی به مقابله و ایستادگی در برابر تشیع اصیل و انقلابی پرداخته و جاذبههای تشیع را به دافعه تبدیل کند. برخی از اصول فکری را که اینان در جهت ترویج و تبلیغ خویش انجام میدهند عبارتند از:
1. اهل سنت را به عنوان دشمن تلقی کردن و تمام اصول اعتقادیشان را در برابر اهل سنت قرار دادن: در واقع این فرقه با بزرگنمایی کردن اختلافات شیعه و سنی در پی دامن زدن به این اختلافات و شعلهور کردن آتش دشمنی و وحدت مسلمین میپردازد. این نیز سبب میشود تا مسلمین از دشمن اصلی خود غافل شوند و اتحاد مسلمین از درون پوسیده شود که در طول تاریخ هم برای مثال در عصر صفویان هنگامی که دولت سنی مذهب عثمانی مشغول جنگ با صلیبیان در غرب بوده از سوی جبهه شرق نیز که دولت شیعه مذهب صفوی بودند ضرباتی را متحمل میشدند. اگر چه این فرقه بر اصل ولایت ائمه میپردازد اما فعالیت آنان نه تنها سبب جذب نمیشود بلکه مسلمین را از خط ولایت دور ساخته و درگیر مجادلههای بیحاصل میکند.
2. اصل کردن فروع و فرع ساختن اصول: همانگونه که بیان شد اینان از اصول اساسی دین مانند توحید و نبوت و معاد (عدل و امامت) دور شدهاند و به حواشی میپردازند و هر زمان که فرع به جای اصل نشیند چیزی جز گمراهی حاصل نخواهد شد و اینان را از ریشهاش دور میکند و بیهویت میسازد. نمونه آن پیرامون وقایع عاشورا بعضی از مسائل فرعی تاریخی را برجسته ساخته و به منزله اصول خدشهناپذیر مذهبی از آنان یاد میکنند و این ریشه در بنیادگرایی آنان دارد. آنگونه که درباره این موارد بعضی از دانشمندان فرهیخته شیعه اظهار نظرهای تاریخی و علمی داشته باشند به دشنامگویی علیه آنان پرداخته به دلیل اینکه این را انحراف از نهضت امام حسین (ع) میدانند.
3- دامن زدن به تعصبات کور مذهبی و ترویج انحصارگرایی در اندیشه دینی: اگر چه این جریان، رسالت خود را در برابر وهابیت میداند اما در عمل همسو با آن حرکت میکند و به همان میزان که اسلام از جریان افراطی وهابیت ضربه میخورد از این فرقه نیز آسیب میبیند و همان گونه که فرقه وهابیت دارای یک انحصارگرایی و دگماتیسم دینی است؛ کوچکترین مخالفت با اندیشههای خود را برنتافته و آن را کفر تلقی میکند و جریان شیعه انگلیسی نیز به همین نحو است.
4- فرقهسازی در تشیع و مصادره عنوان تشییع برای خود: مانند فرقههای دیگری که در تشیع ایجاد شدند مثل بهاییت که بعدها از تشیع جدا شدند و تشیع را برای فرقه خود اصل میدانستند اینان نیز به ترویج افراطگرایی مذهبی در تشیع پرداختهاند و شیعه را مختص اندیشه خود مصادره کردهاند و دیگر شیعیان را منحرف تلقی میکنند و شیعیان مخالف خود را با عناوینی همچون بتریه، دجالیه، بکریه و عمریه خطاب میکنند.
5- پرداختن به اخباریگری: به این صورت که اینان جمود و تحجر و بسته ذهنی را رواج دادهاند و تنها به روایات استناد میکنند و ملاک صحت روایات نیز تطابق روایات با اندیشه آنان است و حتی پرداختن به فلسفه را کفر و الحاد تلقی میکنند و به همین سان در قبل از انقلاب وقتی که فرزند امام خمینی از ظرفی آب نوشیده بود آن را آب کشیدند به این سبب که امام مدرس فلسفه بود.
6- ارائه چهره غیبی و دست نیافتنی از شریعت اسلام: اینان که یک چهره سکولار از دین ارائه میدهند و دین را تنها در حوزه فردیت و شخص مهم میدانند. مثلاً اینان قیام امام حسین (ع) را تنها وظیفه خاص آن حضرت میدانند و وظیفه شیعیان را نیز امروزه تنها عزاداری و سوگواری آن هم به اشکال نامتعارفی چون قمهزنی میدانند و حتی یک برداشت انجمن حجتیهای از قیام حضرت مهدی عج دارند و اتنظار را تنها در دعا و نیایش برای ظهور ایشان میدانند.
فرقه مورد نظر که یکی از مصادیق اسلام امریکایی و تشیع انگلیسی است اگر چه در برابر بسیاری از ظلمهایی که در جهان اتفاق میافتد سکوت کرده است چراکه مدعی است که اینان را با سیاست کاری نیست اما در برابر جمهوری اسلامی موضعگیری میکنند و به مبارزه با آن میپردازند. در زمان امام خمینی نیز به گفته خود ایشان اگر میخواستی بگویی که شاه خائن است بلافاصله میشنیدی که شاه شیعه است و امام با رهنمودهای خود از سد این تفکرات متهجرانه گذشت اما همواره از خطری که این اسلام امریکایی دارد نگران بودند.
تخریب وحدت مسلمانان جهان یکی از بزرگترین آسیبهایی است که این جریان شانه به شانه جریانات تکفیریای از جنس داعش که در جناح مقابل آنان است حرکت میکند. حرکات این جریان انحرافی سبب شده که بر اقدامات آنان اختلافاتی کاذب و غیرعقلانی میان جریانات مختلف اسلامی ایجاد شده و با کوبیدن بر طبل اختلاف شیعیان و اهل سنت به یکپارچگی و برادری مسلمانان با یکدیگر لطمههای شدیدی بزنند. این لطمهها تا جایی است که در جاهای مختلف دنیا جریانات تندرو (مثلاً در میانمار) به جان مسلمانان در مذاهب گوناگون افتاده و امنیت خانوادههای مسلمانان با بحران جدی مواجه شود.
این جریان تاکنون در جهت مواضع ضد وحدت و انحرافی خود بارها به ساحت علمای بزرگ و شیعیان و اهل سنت بیحرمتی کرده است. آن چه که در این بین بسیار مهم است این است که اسلام امریکایی یا تشیع انگلیسی در یک پوشش دینی فعالیت میکند یعنی پشت سر امام حسین (ع) و عاشورا پنهان شدهاند و این بسیار خطرناک است. آن چه که امروز تشیع انگلیسی میخواهد این است که مذهب و دین را در سینهزنی و عزاداری و به اشکالی همچون قمهزنی خلاصه میکنند یعنی آنچه که در گذشته نیز رژیم پهلوی میخواست؛ و این به معنای سستی و خمودی دین و کنارهگیری آن از عرصه اجتماعی است.
عمدتاً اسلام امریکایی را به چهار دسته تقسیمبندی میکنند: اول اسلام تندروی غربستیز یعنی اسلامی که پرچمدار آن تفکرات تکفیری میباشد و غرب و برخی عناصر دیگر را کافر دانسته و راه حل را در مبارزه مسلحانه میداند. مانند القاعده و داعش و طالبان که در واقع دارای یک نوع تفکرا بنیادگرای فاشیستی میباشند. گروه دوم اسلامگرایان سکولارند که دین را تنها در حوزه فردی میپذیرد و یک قرائت لیبرالی از اسلام دارند. گروه سوم که خودش را راست دینی اسلامی مینامد و اینان هم مخالف روحانیت هستند. این شکل از اسلام بیشتر در بین برخی شبه روشنفکران یافت میشود. به نوعی میشود گفت این فرقه افراطی و تفرقهافکن در این گروه تعریف میشود.
گروه چهارم شامل عرفانهای دروغین است؛ فرقههایی که با ترکیب تفکرات شرق آسیا و ماتریالیسم غربی مدعی عرفان اسلامیاند. در واقع باید گفت اسلام امریکایی شامل اسلام متحجر و اسلام متجدد است که هر کدام شاخههایی دارد. اصولاً اسلام متحجر را میشود به اسلام مناسکگرا و درونتهی و اسلام آمیخته با خرافات و اسلام کسلی و خمودی و افسردگی تقسیم کرد و اسلام متجدد که شامل اسلام سرمایهداری و اسلام منافقین و اسلام سوسیالیستی است، تقسیم کرد. اسلام متحجر همان اسلامی است که شامل آخوندهای درباری میشود و اسلام راحتطلبان و مقدسنماها است و در یک کلام اسلام فرومایگی است و اسلام متجدد نیز اسلام همانهایی است که امام به آنان مرفهین بیدرد میگفت و اسلام منافقین و متکبران است،در حالی که شاخصههای اسلام ناب مبارزه با اشرافیت، مبارزه با تبعیض، استقلالخواهی و اسلام مستضعفین و اسلام کرامت انسانی است.
اما انسان وقتی که نام تشیع را بر خود مینهد در برابر آن مسئول میشود چرا که اساساً تشیع خود مسئولیتخیز است. تشیع علوی مسئولیتآفرین است و تشیع صفوی و امریکایی مسئولیتگریز است و تشیع صفوی مذهب تجلیل و تذهیب و رنگ و لعاب است و نه مذهب تحقیق و تفسیر اما تشیع علوی میگوید که باید در راه عقیدهات و برای مردمت و امتت جان و مال خود را انفاق کرد و آن هم نه در گوشه بیمسئولیتی و زهد ریاضت و عبادت و اعتکاف بلکه در میدان جهاد و اجتهاد و عقیده و عمل و اسلام ناب همین اسلامی است که انسانسازی میکند و انسان انقلابی میسازد چراکه دین اسلام اساساً دین انقلابی است.
به قول دکتر شریعتی مذهب به خاطر مذهب، نماز به خاطر نماز، روزه به خاطر روزه و حب علی به خاطر حب علی (ع) و... یعنی به تجلیل همه اینها پرداختن اما در حقیقت از مصرف انداختن و خالی از محتوا کردن یعنی آنچه را که وسیله نجات است در طاقچه و قاب طلایی گذاشتن و هی در برابرش خم و راست شدن و تعظیم و تجلیل و سجده کردن بیآن که هیچ دردی دوا شود. مذهب به معنای راه است و راه یعنی وسیلهای که باید از آن عبور کرد و به مقصد رسید و نه اینکه در راه ماند و به تجلیلهای بیهدف پرداخت.