تاریخ انتشار : ۰۴ آذر ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۲  ، 
کد خبر : ۲۸۴۱۸۴

طلاق، زلزله‌ای خاموش

زن 32ساله یزدی‌ایست که به قول خودش با حمایت‌های فکری خانواده از بحران طلاق رد شده است، می‌گوید:«دوسال اول زندگی همسرم ثبات کاری نداشت، زندگی برای من که تازه عروس بودم خیلی سخت بود، نمی‌توانستم آنچه دوست دارم بخرم و آنطور که دوست دارم بگردم
پایگاه بصیرت / زهرا باقری

«به ازای هر ۴.۴ ازدواج به طور میانگین یک طلاق در کشور وجود دارد که ۵۰ درصد آنها در پنج سال اول اتفاق می‌افتد.» این بخشی از جدیدترین آماری بود که محمدرضا رستمی، معاون ساماندهی امور جوانان وزارت ورزش و جوانان در نشست خبری این وزارت‎‌خانه، اعلام کرد. (خبرگزاری مهر، 03/05/94)

هرچند که برای بسیاری این آمار تکان دهنده است، اما برای کارشناسانی که موضوع ازدواج، خانواده، تربیت فرزند و طلاق جزئی از دغدغه‌هایشان محسوب می‌شود، آماری (هرچند ناخوشایند) اما طبیعی به نظر می‌رسد.

در دهه اخیر بارها روانشناسان، جامعه‌شناسان و کارشناسان امور خانواده به وقوع این «زلزله خاموش» و پس لرزه‌های آن در خانواده اشاره کرده بودند.

هرچند که طلاق یکی از راه حل‌های برون رفت از مشکلات خانواده محسوب می‌شود اما مقدمه بسیاری از دردها نیز هست، مشکلاتی از قبیل بحران‌های عاطفی، شخصیتی از جمله افسردگی، از دست دادن اعتماد به نفس و بلاتکلیف گذاشتن فرزند یا فرزندان از جمله مهمترین این آسیب‌هاست.

دلایل بسیاری بر روند صعودی طلاق در جامعه حاکم است که در این گزارش به آن پرداخته شده است.

وابستگی‌های عاطفی

حامد . م ، مرد 40 ساله ای که 5سال از طلاقش می‌گذرد در خصوص همسر سابقش می‌گوید: «حرف حرف مادر زنم بود، او اصلا فکر نمی‌کرد، حتی گاهی اوقات برای خرید وسایل ساده منزل هم حتما باید با مادرش مشورت می‌کرد، این شاید قابل تحمل بود، اما با هر زن جدیدی که دوست می‌شد رفتارش به شدت تغییر می‌کرد، نمی‌توانستم این تغییرات را بپذیرم، گاهی مهربان بود و گاهی عصبی و بهانه‌جو، اواخر زندگیمان هم که با فالگیری دوست شد و مدام معجون‌های مختلف به خوردم می‌داد.»

مامان مشکات، زن 45ساله‌ای است که به قول خودش تازه 2 سال است که به آرامش رسیده و علت آرامش را حمایت کامل و قاطع برادرش می‌داند و می‌گوید:« خانواده شوهرم خیلی من را اذیت می‌کردند و همسرم هم وابستگی شدیدی به آنها داشت تا جایی که یکبار به خاطر این اختلافات درگیری سختی بین ما شکل گرفت و من برای طلاق از خانه بیرون آمدم، حتی با وکیل هم صحبت کردم که بتوانم سریعتر این روند را طی کنم اما به محض اینکه برادرم از قضیه با خبر شد، گفت رگ گردن من را بزن اما طلاق نگیر.»

او از حمایت‌های برادرش بعد از این ماجرا می‌گوید و ادامه می‌دهد: «برادرم از من و همسرم خواست که چندماه، نه سر کار برویم و نه با کسی از اقوام رفت و آمد کنیم، فقط با هم باشیم و خوش بگذرانیم و در این مدت تمام خرج زندگیمان را هم داد و ما هم دراین مدت وقتی دیدیم با هم مشکلی نداریم و وابستگی بیش از حد همسرم به خانواده اش باعث این همه سال اذیت شده، تصمیم گرفتیم که در یک محله جدید و به دور از آنها زندگی کنیم و ما بعد از آن اتفاقات 2 سال است که به خوبی زندگی میکنیم و اگر نبود حمایت‌های برادرم، من الان طلاق گرفته بودم.»

اختلافات تربیتی

سمانه. ع  زن 34 ساله ساکن کرج است که 4سال از طلاقش می‌گذرد در خصوص علت طلاقش گفت: «ما کرمانشاهی هستیم و او توسرکانی بود، من مردی میخواستم که گاهی جلوی من بایستد و با خواسته‌های من مخالفت کند، اما او همیشه مطیع بود، هیچوقت مخالفت نمی‌کرد، هرجا می‌خواستم بروم، هر کار می‌خواستم بکنم اصلا مخالفت نمی‌کرد این من را کلافه کرده بود، دوست داشتم گاهی جلوی من بایستد اما او هیچوقت این کار را نکرد و وقتی گفتم که دیگر تحمل این زندگی را ندارم، پای خانواده‌اش را به وسط کشید و خودش جلو نیامد! هرچند یک‌سال برای طلاق دوندگی کردم، اما سرانجام دست از سرم برداشت و رها شدم.»

اختلافات فرهنگی

سعید . پ، مرد 38 ساله تبریزی است که یک سال از جدایی‌اش می‌گذرد، هرچند که در دوران عقد از همسرش جدا شده اما هنوز ناراحتی ناشی از این جدایی از ذهنش پاک نشده، با ناراحتی می‌گوید: «زیاد که نه، اما هر از گاهی دلم برایش تنگ می‌شد و نگرانش بودم، می‌پرسیدم کجایی، با کی بیرون رفتی، کی برمی‌گردی؟ ناراحت می‌شد، گاهی که حالش را می‌پرسیدم تعجب می‌کرد! همسرم شمالی بود و این پرسش‌ها باعث می‌شد فکر کند که من اسیرش شده ام! در حالیکه من از روی محبت و حس مسئولیت این سوالها را از او می‌پرسیدم و کم کم همین اختلافات فرهنگی و تربیتی کار خودش را کرد.»

این اختلافات(تربیتی، فرهنگی) در زمان قدیم به دلیل اینکه اکثر همسرگزینی‌ها از فامیل، هم محله‌ای یا همشهری بود، کمتر به چشم می‌خورد اما در دنیای کنونی با ارتباطات گسترده رواج این نوع ازدواج بیشتر شده و در کنار آن این اختلافات بیشتر به چشم می‌خورد اما مسئله مهمی که جامعه شناسان به عنوان پیشگیری ازدواج نادرست اعتقاد دارند، انتخاب افراد هم کفو و به عبارت دیگر «همسان همسری» است، افرادی که از نظر موقعیت اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی در یک سطح و یا سطح نزدیک بهم قرار داشته باشند، و از سوی دیگر صحبت در خصوص اختلافات فرهنگی و تربیتی است که می‌تواند در شروع زندگی مشترک به درک متقابل منجر شود و این بحران‌ها را به حداقل خود برساند.

حمایت خانواده آری یا خیر؟

بیتا . م، زن خانه‌دار 36 ساله ساکن تهران است که پس از 12سال زندگی مشترک و با وجود دو بچه، به تازگی از همسر خود جدا شده و به خانه پدری بازگشته است. او در خصوص علل طلاقش می‌گوید: «نه خانه داشت، نه شغل مناسب، یعنی شغل داشت اما به خاطر تعدیل نیرو بیکار شد، دست فروشی می‌کرد، من هم به این لقمه بخور و نمیر راضی بودم و تا جایی که می‌شد با وجود داشتن 2 بچه که احتیاج به توجه و مراقبت داشتند، هم پای او به جاهای مختلف می‌رفتم و دست فروشی می‌کردیم، اما مخارج زندگی هر روز بیشتر می‌شد، در کنار این سختی، بد اخلاق و حساس هم شده بود، تاجایی که دیگر نتوانستم شرایط را تحمل کنم.»

از او در مورد سرنوشت بچه‌ها که ‌پرسیدم، ‌گفت:«بچه‌ها الان پیش پدر بزرگشان در مشهد هستند و من از آنها دلگیرم که چرا وقتی ما در شرایط بحرانی بودیم حمایتمان نکردند و حاضر نبودند آنها را نگه دارند، اما الان با روی باز از بچه‌ها مراقبت می‌کنند.»

سمانه . ص ، زن 32ساله یزدی‌ایست که به قول خودش با حمایت‌های فکری خانواده از بحران طلاق رد شده است، می‌گوید:«دوسال اول زندگی همسرم ثبات کاری نداشت، زندگی برای من که تازه عروس بودم خیلی سخت بود، نمی‌توانستم آنچه دوست دارم بخرم و آنطور که دوست دارم بگردم، چندبار این طرز زندگی خسته ام کرد و اگر نصایح بزرگترها نبود صدبار طلاق می‌گرفتم، همسرم هم زیاد اهل کار نبود و مدام از فامیل پول قرض می‌کرد، تا اینکه بالاخره مادر دوستم راهی را به من نشان داد.»

وی در خصوص این راه حل گفت: «دیگر اجازه ندادم از طرف اقوام کسی به ما کمک مالی کند، هر بار که غذا می‌خواست نان خشک جلویش می‌گذاشتم، دوران سختی بود اما این باعث شد که کم کم جدی‌تر به بحث مالی فکر کند و این طور بر سر کار آخری که رفت با همه سختی کار همانجا ماند و هرچند مدت زمان زیادی گذشت اما کم کم توانستیم قرض‌هایمان را بدهیم و حالا خدا را شکر زندگی خوبی داریم.»

درمان این درد نیازمند همکاری دولت و خانواده است. دولت با ایجاد بسترسازی مشاغل جدید از طریق وام‌هایی با سود کم، گسترش پوشش بیمه و خدمات درمانی و نیز حمایت از شاغلین در سطوح مختلف که در چند سال اخیر در دستور کار قرار گرفته است، گام‌هایی را در جهت رفع این معظل برداشته است اما به زعم نویسنده، ریشه اصلی همه اتفاقات مهم خانواده است. عادت به کار کردن از اوایل سنین جوانی، بالابردن مهارت‌های شغلی، ریسک‌پذیری در انتخاب شغل، از جمله راهکارهایی است که در کانون خانواده قابل دستیابی است. در این میان حمایت خانواده در بحران‌های اقتصادی به اشکال مختلف مالی، عاطفی و یا راهنمایی اثرگذارترین راه حل است که والدین نباید از آن‌ها غافل باشند.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات