روزنامه کیهان **
گروه اپرا !/ حسین شمسیان
فتحالفتوح، صلح حدیبیه، پیوند با جامعه جهانی، بازگشت عزت، گزارش لحظه به لحظه از ثبتنام برای انتخابات خبرگان، شورای رهبری، شایعهپراکنی و دوقطبیسازیهای موهوم و دهها عنوان و خبر و اظهارنظر دیگر، همه آن چیزی است که این روزها به وفور از تریبونهای فراوان و پرتعداد دولتی و قلم به دستان حامی جریانی خاص میبینیم و میشنویم. همه این حرفها و اظهارنظرها در روزهایی با پژواک بسیار تکرار میشود، که با عبور از دومین سال دولت یازدهم، کارنامه دولت برای مردم، به خصوص در حوزه اقتصاد، کارنامهای نامطلوب و غیرقابل قبول است. در چنین شرایطی اگر در یک روز، 15 روزنامه وابسته و حامی دولت به جای پرداختن به مشکلات مردم، به هیاهو و رپرتاژ برای موضوعاتی که در درجه چندم اهمیت برای مردم قرار دارد و بیشتر به نوعی دورهمی و گعده و نان به هم قرض دادن شباهت دارد بپردازند، عجیب نیست. اگر آنها هم به درددل مردم بپردازند، اگر به درددل بیکارها و خانه به دوشها بپردازند، تعجبآور است. اگر به رکود و صنایع ورشکسته و... بپردازند، عجیب است.
اینگونه به نظر میرسد که در میانه گرفتاریها و ناملایماتی که با ناکارآمدی، کوتاهی و غفلت برخی مسئولان بر سر مردم و معیشت آنها آمده و میآید، عدهای تصمیم دارند بیتوجه به اطراف، با صدای بلند، همانند یک گروه اپرا، آواز بخوانند! از دید آنها نه هنر آوازشان مهم است نه زیبایی صدایشان! آنچه مهم است، صدای بلند و جیغ بنفشی است که در هر حال باید از هر صدایی بلندتر باشد تا صدای هیچ کس به گوش نرسد! آنها همچون ناشنوایانی هستند که اصلاً نمیشنوند دیگران چه میگویند! این دقیقاً همان رفتاری است که این روزها برخی از مدعیان حمایت از دولت به آن مشغولند و برخی از عناوین اپرای آنها در ابتدای این نوشتار بیان شد. آنها در حالی با گلوی گشاده و با چشم بسته، مشغول آوازهخوانی شدهاند که حتی بسیاری از حامیان دولت، در محافل خصوصی و نیمه خصوصی، از ناکارآمدی شدید تیم اقتصادی دولت گلهمندند و آن را تهدیدی جدی برای خود و اعتبارشان نزد مردم میدانند. آنها به درستی دریافتهاند که گره زدن اعتبارشان به خلف وعدهها و بیتدبیریهای پی در پی دولت، آنها را هم شریک وضع امروز میکند و در نگاه مردم، تکلیفشان را روشن میکند. شاید به این علت است که از همین الان، برخی جریانات اصلاحطلب در محافل خود این تصمیم را گرفتهاند که تنها تا پایان انتخابات پیشرو همراه دولت باشند و انتقادات خود را علنی و آشکار نکنند. البته سخنگوی دولت هم با بیان اینکه «اصلاحطلبان معتدل با دولت همگرایی دارند» به این موضوع مهر تأیید زد و هم این پالس را برای گروههای سیاسی فرستاد که شرط برخورداری از سهام دولتی «اعتدال» است! یعنی همان چیزی که دولت یازدهم شعار آن را داده و در عمل چیزی بروز نداده است. در مقابل این تهدید دولتی و مرزبندی در میان کسانی که میکوشند خود را جبههای کاملاً متحد نشان دهند، بسیاری از آنان معتقد به ضرورت جدا کردن صفشان از دولتند، اما بعد از انتخابات! آنها از یک طرف نمیتوانند از سهم خود در مناصب و موقعیت قدرت دل بکنند و از دیگر سو میدانند که فرجام این مدل نگاه دولت به معیشت مردم، فرجامی بسیار تلخ و پرهزینه است لذا حاضر نیستند در پرداخت آن خسارت و هزینه گزاف شریک باشند.
اما آنها نگران شریک شدن در چه چیزی هستند و چرا میخواهند خطای دولتمردان به پای آنها نوشته نشود؟ مصادیق بسیاری برای نگرانی هر سیاستپیشهای در این عرصه وجود دارد که بیان آنها مثنوی هفتاد من کاغذ است. اما فرض کنید یک مقام مسئول، با سختی و با چندین و چند شرط و عهد، زمام کاری را به دست گرفته باشد. در طول دو سال و اندی از مسئولیتش، اغلب وعدههایش را به طاق نسیان و فراموشی سپرده و هیچ جایگزین مناسبی هم برای آنها ارائه نکرده باشد. در عوض در طول این دو سال، مدام قیمتهای حوزه تحت مسئولیتش را افزایش داده باشد! مثلاً 5 بار قیمت بلیط قطار را گران کرده باشد! بله 5 بار در دو سال و سه ماه! بعد یک سازمانی پیدا شده و با توجه به باز بودن دائمی در دیزی، در مقام حیا و حمایت از حقوق مصرفکننده، جلوی آخرین گرانی جناب مسئول را گرفته است. فکر میکنید جناب مسئول فرهیخته چه واکنشی نشان داده است؟ آیا آمده و در یک برنامه تلویزیونی، صمیمانه با مردم سخن گفته و توضیح داده که چرا مدام قیمتها را افزایش میدهد؟ آیا آمده و متواضعانه از مردم به خاطر پایین بودن کیفیت خدمات زیرمجموعهاش عذرخواهی کرده و وعده داده که با گران کردن قیمتها، این ضعف را جبران میکند؟ آیا توضیح داده که این افزایش قیمتها تا کی ادامه دارد و چه موقع دیگر افزایش قیمتی نخواهیم داشت و قیمتها کاملاً «آزاد» میشوند!؟ هر کدام از این واکنشها میتوانست خوب و قابل قبول باشد. اما واکنش ایشان، واکنشی با ادبیات دولت یازدهم است! همان ادبیاتی که مردم و منتقدان را بیسواد، لایق رفتن به جهنم، لایق بردن آرزوهایشان به گور، و... میداند! بنابراین جناب آخوندی وزیر راه و شهرسازی که از دست سازمان حمایت از مصرفکننده به خاطر کنترل نرخ بلیط قطار عصبانی شده بود، اینگونه واکنش نشان داد: «عدهای در کشور به دنبال ادامهدار بودن نگرشهای سوسیالیستی و مارکسیستی هستند تا نرخگذاری و کنترل قیمتها را ادامه دهند و مانع توسعه(!) شوند. این بساط حضراتی که دست در جیب مردم میکنند(!) فقط ادامه نگرشهای سوسیالیست و مارکسیست است و در حالی که مدعی طرفداری از مردم هستند؛ اینها مسلمان نیستند(!)... از برنامه اول توسعه اعلام شد که نظام قیمتگذاری باید برچیده شود، 25 سال در همه برنامههای توسعه به این موضوع تاکید شد اما هنوز این داستان، مانع توسعه کشور است... اگر دنبال حمایت از مصرفکننده هستیم، ارتقای کیفیت، عرضه خدمات مناسب و ایمنی بالا نشان از حمایت از مصرفکننده دارد... پیشنهاد میدهم چنین سازمانهای سوسیالیستی و مارکسیستی قیمتگذاری نظیر سازمان حمایت از مصرفکننده منحل شود(!) و باید این پیشنهاد را به مجلس هم بدهیم تا بساط این تعالیم مارکسیستی و سوسیالیستی جمع شود... ما نباید از چنین حرکات عوامفریبانه بترسیم و قطعاً با قدرت(!) پیش میرویم.» لطفا یک بار دیگر این سخنان کوتاه را بخوانید. اینها ادبیات یک وزیر است ! وزیری که قرار بوده حافظ منافع مردم باشد اما کلیدواژههایی به کار برده که جز بهت و حیرت، حاصلی ندارد. او در یک متن کوتاه چندین بار عدهای از مسئولان رسمی کشور را نامسلمان، مارکسیست و سوسیالیست خوانده است! چرا!؟ چون به وظیفه قانونی خود عمل کرده و جلوی فشار بیشتر بر گرده مردم بیپناه را گرفتهاند. نامسلمانند چون مانع اجحاف به مسلمانان شدهاند! آروز کرده بساط قیمتگذاری برچیده شود تا هرکاری که دلش خواست بکند و کسی یارای ایراد گرفتن نداشته باشد! رعایت حال مردم مظلوم و دفاع از حقوق آنها را مانع توسعه - همان آرزوی موهوم و همان نشخوار مشهور غربی که حتی نمیدانند الفبای آن در یک کشور اسلامی چیست- میداند! و در آخر هم با عوامفریب دانستن کسانی که دست خواص را از جیب عامه جامعه کوتاه میکنند، قدرت خود را به رخ مردم کشیده که «با قدرت به پیش میرویم»! به پیش میروید تا کجا!؟ اصلا به کجا میروید؟ جایی میروید یا در حال عقبگرد و واپسگرایی هستید!؟ نوروز سال 92، حدود دو میلیون و سیصد هزار نفر از قطار برای سفر استفاده کرده بودند اما پس از چند بار افزایش بهای بلیط و کاهش محسوس کیفیت، امسال حدود یک میلیون و هفتصد هزار نفر، از قطار استفاده کردند! یعنی کاهش بیش از ششصد هزار مسافر در دو سال! این ثمر و فرجام مدیریت کسانی است که اینگونه عصبانی و بیمحابا سخنرانی میکنند و دیگران را از دایره مسلمانی هم خارج میکنند، آن هم در جایی که تلفات جادهای سالانه بیش از بیست هزار نفر را به کام مرگ میکشد و ضرورت سوق دادن مردم به سفر با قطار، بر هیچکس پوشیده نیست.
صد البته این تنها مشتی از خروار و اندکی از بسیار است و موضوعاتی از این دست فراوان! مثل افزایش قیمت لبنیات که از دیروز شش درصد به بهای آن افزوده شد تا برای چندمین بار در یکسال گذشته اوج بگیرد و سر سفرههای مردم کمرنگتر شود! مثل دادن پول بانکها برای فربه کردن تولیدکنندگان خارجی و ورشکستهتر کردن تولیدکنندگان داخلی، مثل ده برابر شدن فروش رنو به اذعان مسئولان آن شرکت به برکت گشادهدستی آقایان مسئول از کیسه مردم و از آبروی نظام، مثل سقوط چندباره و پانصد واحدی بورس ظرف دو روز پس از فتحالفتوح پی ام دی! مثل نابودی بنزین تولید ملی و دو سال واردات بنزین بیکیفیت از جیب مردم و آلودهتر کردن هوا به قیمت از دست رفتن سلامتی مردم، مثل ...
به نظرتان، این روش مدیریتی - اگر بتوان نام آن را روش گذاشت- به گونهای هست که یک سیاستمدار- هرچند همتیم و نزدیک با دولت- بتواند هستی و آبرویش را به آن گره بزند!؟ اینجاست که شکافهای پدیدآمده، با هیچ وصلهای پوشیده نمیشود و ماموریت دوم اپرای ناشنوایان برای سرکوب صدای همراهان دیروز و منتقدان یواشکی امروز تعیین میگردد.
اکنون میتوان بهتر فیهمید که چرا امسال مخالفین واقعی مردم- که حق مردم را در حیات آبرومند، معیشت حداقلی و بهرهمندی از سادهترین مواهب زندگی نادیده میگیرند- این همه به فکر مردمسالاری افتادهاند و از الان گزارش لحظه به لحظه از ستاد انتخابات میدهند! میتوان فهمید، چون آنها نباید بگذارند مردم متوجه ضعفها، کاستیها و ناراستیهایشان بشوند. توپخانه رسانهای آنها مامور است و معذور! مامور به نوشتن از چیزی که ایبسا خود نیز بدان اعتقاد ندارد! مامور به بزک کردن وضعیتی است که بزکناشدنی است! چون مردم هر روز و هر ساعت با معیشت خود دست به گریبانند و چون چنین است، مامور به مهم جلوه دادن مسائلی دیگر برای پرت کردن حواسها از مسائل اصلی هستند. مامور به دوقطبیسازیهای دروغین و غیرواقعی. مامور به قربانی کردن افراد وجیه و بیگناه پای آرزوها و کینههای کسانی که بارها و بارها از مردم جواب نه شنیدهاند. مامور به قربانی کردن آبروی هرکس پای تفرعن و خودکامگی پدرسالارانی که مسبب همه این وضعیت و پدرخوانده تفکر غربزده کنونیاند. آنها قطعا تا انتخابات، نقشها و شگردهای دیگری هم در آستین دارند و میکوشند به هر طریق ممکن، دو دستگی و چنددستگی پدید آورند و مردم را به اموری موهوم سرگرم کنند. اما تجربه نشان داده مردم، هوشمندند و با کسی که با آنها خدعه کند، کنار نمیآیند.
***************************************
روزنامه قدس **
مذاکرات صلح يمن يا نمايشنامه آل سعود؟/ محمد حسين جعفريان
در حاليکه پيشبيني ميشد «نشست صلح يمن» طبق پيشبينيهاي آغازين، سه روزه خاتمه يابد، اما تا ديروز که اين گفتوگوها پنجمين روز خود را ميگذراند، ادامه يافته است.
نظر به اخبار رسيده از سوئيس، ميتوان دريافت که به سبب عدم نقش آفريني بيطرفانه سازمان ملل و نيز تکرار چند باره عدم تحقق وعدههاي اين سازمان و نيز طرف يمني وابسته به رياض، بويژه در بحث آتش بس، بناچار کشمکشها ميان طرفين، شبيه آنچه در ميدان جنگ ميگذرد، در جلسات گفتوگو نيز ادامه دارد. از روز سه شنبه، همزمان با آغاز مذاکرات صلح در ژنو ميان گروههاي يمني، در خطوط نبرد اعلام آتش بس شد. اما در کمال حيرت و با تکرار عهدشکنيها که بارها پيش از اين نيز رخ داده بود، از همان ساعات اوليه صبح سه شنبه گذشته، جنگندههاي سعودي دست به بمبارانهاي وسيع در استانهاي مختلف زدند.
تمام اين خباثتها و عهدشکنيها جلوي چشم ناظران سازمان ملل صورت ميگرفت و آنها کوچکترين حرکتي براي ممانعت از آن انجام نميدادند. گروه وابسته به رياض و آل سعود، از جمله «عبدالعزيز جباري» دبيرکل حزب عدالت و زندگي مدعياند؛ دو طرف بايد درک کنند منفعت يمن بالاتر از تمام مسايل است و بايد به مذاکراتي مثبت و مؤثر برسيم... اما خود آنها بخوبي ميدانند که اين ادعاهايشان شعاري بيريشه بيش نيست. چرا که آنها عملاً توانايي هيچ توافق و صلاحيت هيچ تفاهمي را با رقبايشان، بدون چراغ سبز آل سعود ندارند و لذا هر نوع تعهد و موافقت يا مخالفت آنها با هرگونه پيشنهادي عملاً بيمعناست، نمونه بارز اين مسأله توافق بر سر آتش بس، پيش از مذاکرات و در طول آن بود که حتي براي چند دقيقه رعايت نشد. تا وقتي وضع بر همين منوال است. بايد پذيرفت که چنين مذاکراتي راه به جايي نميبرد و آل سعود از اين گفتوگوها تنها درصدد خريد زمان و تجديد قواست و گروه رياض نيز ابزاري براي رسيدن آنها به اين مقصود است.ش
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
راه را بر شیطنت آمریکا ببندید
بسمالله الرحمن الرحیم
باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا مصوبه مجلس نمایندگان مبنی بر محدودیت تردد سفر کنندگان به یکی از 4 کشور ایران، سوریه، عراق و سودان را امضا و برای اجرا ابلاغ کرد. بدین ترتیب شهروندان 38 کشور جهان که برای تجارت یا گردشگری میتوانستند مدت 90 روز بدون دریافت روادید در آمریکا حضور یابند، اگر طی 5 سال گذشته به یکی از این 4 کشور سفر کرده باشند، لازم است برای سفر به آمریکا تقاضای روادید کنند.
هر چند جان کری، وزیر خارجه آمریکا طی یک مکاتبه رسمی در پاسخ به اعتراض دکتر ظریف وزیر امور خارجه کشورمان ضمن تلاش برای کم اهمیت جلوه دادن موضوع خاطرنشان کرده است که واشنگتن برای رفع تحریمها متعهد است و با استفاده از همه ابزارهای در اختیار خود اجازه نخواهد داد قانون جدید ویزا مانعی برای منافع اقتصادی ایران ایجاد کند، ولی مسئله حیاتی اینست که حتی در این صورت هم ابزارها در اختیار آمریکا هستند و واشنگتن هر زمانی که بخواهد و به هر نحوی که مایل باشد از همین ابزارها برای تاثیرگذاری بر منافع اقتصادی ایران سوءاستفاده خواهد کرد. علاوه بر این، تصمیمات واشنگتن بر منافع اقتصادی دوجانبه اثرگذار است و طیف وسیعی از منافع اقتصادی کشور از جمله گردشگری آسیب جدی خواهد دید و گردشگران خارجی ممکن است حاضر نباشند ریسک سنگین سفر به ایران با وجود چنین مخاطراتی را بپذیرند.
نباید تصور کنیم که حتی اظهارات و مکاتبه اخیر جان کری، میتواند ناقض مصوبات مجلس نمایندگان آمریکا باشد که اکنون با امضای اوباما رسماً به قانون لازم الاجرا تبدیل شده است و میتواند «نقض برجام» تلقی شود. اگر اوباما و دستیارانش مخالفتی با این مصوبه داشتند، میتوانستند از طریق راهکارهای قانونی، با پرهیز از هرگونه اقدام عجولانه و سریع، واکنش مناسبی در این مقوله از خود نشان دهند. از سوی دیگر با مروری بر فهرست 38 کشور موضوع بحث، بهتر میتوان دریافت که اصلیترین شرکای اقتصادی – تجاری ایران در این فهرست قرار دارند. اهمیت این نکته زمانی مشخص میگردد که به سفرهای زنجیرهای تاجران، مدیران و صاحبان صنایع و سرمایهگذارانی توجه کنیم که طی ماههای اخیر و پس از تصویب برجام برای بهبود و ارتقاء مناسبات اقتصادی – تجاری بویژه در قلمرو نفت، گاز، پتروشیمی و صنایع سنگین به ایران سفر کردهاند و یا در تدارک سفر هستند.
این، یک اقدام موذیانه است که واشنگتن برای «بازتعریف تحریمها در قالبی جدید» به آن متوسل شده و تلاش میکند یکبار دیگر تحریمهای مورد نظر خود را به صورتی ظاهراً متفاوت ولی با همان اهداف قبلی تحمیل نماید و سایر کشورها را نیز با خود همراه سازد.
شگرد جدید واشنگتن با این هدف طراحی شده که صرفنظر از تحریمهای آمریکا، آندسته از تحریمهائی را که توسط سایر کشورها رعایت و اجرا شده، مجدداً احیا کند و حتی ابعاد آنرا تقریباً بدون هیچگونه حد و مرزی تعمیم دهد و با تحمیل یک شرایط ویژه، اجرای آنرا تضمین کند.
این یک اقدام آشکار در مسیر «نقض برجام» است که مطابق مفاد برجام و در چارچوب تعهدات 1+5 باید از انجام هرگونه اقدام و اتخاذ هرگونه تصمیمی که به منزله احیای شرایط گذشته باشد، اجتناب میشد. بدین ترتیب جمهوری اسلامی ایران حق دارد از تمامی امکانات و ظرفیتهای موجود برای جلوگیری از اجرائی شدن «نقض برجام» جلوگیری کند تا از تکرار موارد مشابه نیز اجتناب گردد. واشنگتن مایل است با این تصمیم و اقدام خود واکنش احتمالی ایران و سایر شرکای خود در مذاکرات 1+5 را ارزیابی کند. این بدان معنی است که هرگونه اهمال، سهل انگاری و تردید در مورد اصل موضوع و واکنش ایران و سایر کشورهای عضو 1+5، پیامدهای قطعاً ناگواری را به دنبال خواهد داشت.
ناگفته پیداست که لازم است از کارهای هیجانی و احساسی بپرهیزیم ولی سکوت و بیتفاوتی در این مقوله به زیان کشور تمام خواهد شد. مطابق گزارشات دریافتی، وزارت خارجه آمریکا درخصوص پیامدهای این تصمیم مجلس نمایندگان هشدارهای لازم را داده بود و آنرا به منزله «نقض برجام» دانسته بود.
ممکن است این ذهنیت ایجاد شود که برای حفظ برجام، شاید تصمیمات تلافیجویانه و توقف اجرای برجام به مصلحت نباشد. اما دقیقاً برای حفظ برجام و دستاوردهای آن لازم است جدی بودن ایران به آمریکا گوشزد شود و مشخص گردد که تعهدات برجام یکطرفه نیست که الزاماتی را صرفاً برای طرف ایرانی فهرست کند ولی نخستین اقدامات سایر طرفها ملازم «نقض برجام» باشد.
ایران باید نشان دهد که هم در تحقق برجام، هم در اجرای تعهداتش و هم در حفظ حقوق و منافعش جدی است و در هیچ موردی اغماض نخواهد کرد. برای جلوگیری از تکرار این اقدامات موذیانه لازم است جدی بودن ما، هم در کلام و پیام و هم در میدان عمل به وضوح نشان داده شود.
***************************************
روزنامه خراسان**
نامه عقب نشینی که باید از اجرایش مطمئن شد/امید ادیب
«یک امضای دردسرساز پای طرح تحریم غیرمستقیم ایران؛ امضایی که می تواند نتیجه دو سال و نیم فشرده ترین گفتگوهای دیپلماتیک را با مخاطرات جدی مواجه کند...» این روایت عده ای از ناظرین و تحلیلگران است از امضایی که رئیس جمهور آمریکا پای قانون ضدایرانی زد. امضایی که به موجب آن اوباما حاضر شد روابط کشورش با 38 کشور دنیا که عمدتاً اروپایی هستند تحت الشعاع قرار بگیرد، اما این قانون تصویب شد. بر اساس این قانون، اتباع 38 کشوری که بدون روادید به آمریکا سفر می کنند، اگر از سال ۲۰۱۱ میلادی به بعد به یکی از کشورهای عراق، سوریه، سودان و ایران سفر کرده باشند، باید برای ورود به ایالات متحده آمریکا ویزا دریافت کنند. این در حالیاست که دیگر اتباع ۳۸ کشور مذکور که با آمریکا لغو ویزا هستند و سفری به این کشورها نداشته یا دارای تابعیت دوگانه با این کشورها نیستند می توانند همچنان بدون ویزا به ایالات متحده سفر کنند.از زمان مطرح شدن این طرح در کنگره آمریکا مسئولان کشورمان واکنش های جدی نسبت به این طرح و تصویب آن در آمریکا داشتند .حتی دایره این واکنش ها به رایزنی با اتحادیه اروپا و متعاقب آن نامه 29 سفیر اتحادیه اروپا در آمریکا و تهدید اقدام متقابل علیه اتباع آمریکایی از سوی آنان وهمچنین اعتراضات نهاد های مدنی داخل آمریکا نیز کشیده شد.خبر امضای این قانون از سوی اوباما در شنبه شب گذشته ابتدا این تصور را پدید آورد که کاخ سفید بدون توجه به این اعتراضات عملا برجام را به سوی مخاطره جدی برده است. اما ساعاتی پس از آن و با انتشار نامه جان کری به ظریف که اگر در عمل وعده های آن اجرا شود تلاش کرده تاثیرات قانون بر رفع تحریم ها را کم کند،حکایت از عقب نشینی آمریکا از وضعیت اولیه این قانون داشت. هرچند عباس عراقچی این قانون را در تناقض با برجام دانست و گفت: اگر این قانون اجرایی شود تقاضای خود را برای نقض برجام [از سوی آمریکا] به کمیسیون مشترک خواهیم داد. اما اگر به سخنان سخنگوی وزارت خارجه توجه شود، شاید بتوانیم علت صدور نامه جان کری به ظریف را بهتر دریابیم. جابری انصاری از مذاکرات 10 روزه و فشرده ظریف و کری بر سر قانون گفته و در ادامه از اطمینان خاطر کری در برداشته شدن تحریم ها سخن گفته است. به نظر می رسد در این زمینه نکاتی شایسته توجه باشد؛
1- در نامه جان کری خطاب به ظریف در 7 بخش سعی شده بر مصمم بودن آمریکا بر اجرای تحریم ها تأکید شود. این نشان می دهد که خود آمریکایی ها از نگاه بد بینانه ایران به سابقه بد عهدی های مکررآمریکا کاملاً واهمه دارند. نگاهی که حالا با برخی اقدامات از جمله تصویب همین قانون، علت آن روشن تر شده است.
2- دومین نکته این که تضمین های مکرر جان کری بر برداشته شدن تحریم ها، در پی 10 روز فشار، مذاکره و تهدیدهای ایران صادر شده است. به نظر می رسد ایران باید همین شیوه محکم و استوار را در تعامل با طرف بدعهد خود که هنوز برجام وارد روز اجرا نشده چنین سنگ اندازی می کند، ادامه دهد. جان کری در بخش انتهایی این نامه سعی کرده ظرفیت های عملی عدم تعارض این قانون با رفع تحریم های ایران را توضیح داده و حتی از امکان اجرایی نشدن این قانون درصورت لزوم سخن گفته است. هرچند بااین عقب نشینی ها هم هنوز بخش هایی چون گردشگری و سفر اتباع ایرانی متاثر میشود اما زهر اصلی این مصوبه که بخش مبادلات تجاری پسابرجام و تصور ذهنی و روانی از این وضعیت توسط فعالان اقتصادی اروپارا هدف گرفته بود فعلا تا حد زیادی خنثی شده است.
3- نامه وزیر خارجه آمریکا،چون به صورت مکتوب و علنی بوده است تفسیری جز عقب نشینی اولیه آمریکا (حداقل در مقام لفظ و گفتار) ندارد. اما باید توجه کرد که ادامه حیات برجام منوط به پایبند بودن طرف آمریکایی به«مفاد» این نامه است. این راهبرد همان تصمیمی است که عراقچی شب گذشته در گفتگو با خبرگزاری صداوسیما تأکید کرد. او گفت که اگر این قانون «اجرا شود» ایران به کمیسیون برجام شکایت خواهد کرد. به نظر می رسد تأخیر چند روز اخیر در اجرای تعهدات ایران، از جمله اخباری را که از کند شدن روند اجرای برجام در ایران و حتی توقف جمع آوری سانتریفیوژها می رسد باید در راستای تحولات مربوط به قانون ویزا تحلیل کرد. درروزهای آتی نیز باید به همین روند ادامه داد و تا وقتی که از عدم اجرای قانون تصویب شده در آمریکا مطمئن نشدیم، از انجام تعهدات مخصوصاً تغییر در رآکتور اراک خودداری کنیم.
***************************************
روزنامه ایران**
آنها که به تندروها پاس آبشار میدهند/محمدصادق جنانصفت
عربستان سعودی برای استیلای بدون چون و چرا بر بازار نفت جهان برنامههای پیچیدهای تهیه کرده و در حال اجرای آن است. توانایی تولید 9 میلیون بشکه نفت در روز که 7 میلیون بشکه آن در پالایشگاههای سراسر جهان تبدیل به فرآورده میشود این قدرت را به رهبران این کشور داده است تا سایر بازیگران نفت را از میدان رقابت دور کرده و نقش حاشیهای به آنها دهد. در حالی که کشورهای قدرتمندی مثل امریکا و روسیه نیز در بازی نفت عربستان نمیتوانند در کوتاهمدت کاری انجام داده و به امید روزهای آینده نشستهاند کشوری مانند ایران با تواناییهای نسبی ناکافی در این میدان کاری نمیتواند انجام دهد.
شوربختانه باید گفت ایران به دلایل گوناگون دیگر بازیگر درجه اول عرضه نفت به حساب نمیآید و با فاصلهای در پشت سر عربستان، عراق و ونزوئلا از همکارانش در اوپک ایستاده است. برآیند استراتژی پیچیده عربستان این شده است که قیمت هر بشکه نفت ایران در حال حاضر بین 35 تا 40 دلار است. در صورتی که ایران بتواند از سال 1395 روزانه 500 هزار بشکه علاوه بر نفت قابل صادرات امروزش نفت بفروشد و قیمت هر بشکه نفت نیز در دامنه 40 تا 50 دلار باشد درآمد ایران از صادرات نفت در سالهای 1395 تا 1397 به زحمت سالانه 35 میلیارد دلار خواهد شد. با توجه به هزینههایی که دولت در بخش جاری دارد و سه قلم اصلی آن شامل پرداخت یارانه نقدی و پرداخت حقوق و مزد کارمندان و هزینههای دفاع، همه درآمد ارزی تبدیل به ریال شده را به خود اختصاص میدهد. به این ترتیب دولت فعلی پول بیشتری برای خرج کردن ندارد. یکی از دلایل سرسختی منتقدان دولت شاید همین باشد که آنها احتمال میدهند از رانتهای پرشمار کوچک و بزرگ دولتهای نهم و دهم خبری نیست و به همین دلیل فشار بر دولت را افزایش دادهاند. منتقدان سیاسی دولت حسن روحانی البته هرگز به آنچه بر زبان میآورند اعتقاد ندارند و یادشان میرود که همین دولت در کدام محلها چه هزینههای ویژهای دارد که نمیتواند آنها را پرداخت نکند و اگر روزی ریالی از این هزینهها کاسته شود چه غوغاها که برپا خواهد شد. منتقدان دولت یازدهم در حوزه اقتصاد اما فقط طیفهای سرسخت از جناح اصولگرایان نیستند، بلکه گروهی از اقتصاددانان نیز به بهانه اینکه چرا رئیس جمهوری فلان فرد را در کابینهاش راه داده است و به آنها و یارانشان مقام و منصب نرسیده است نیز دولت و رفتارهایش را زیر تیغ نقد قرار گرفتهاند. این گروه به ظاهر کوچک اما پرقدرت در حوزه رسانهها هر گام دولت را مخدوش جلوه میدهند.
اگر دولت گامهایی در مسیر حبس دائمی تورم و عادی شدن زندگی اقتصادی بردارد میگویند به بهانه تورم رکود دائمی خواهد شد... اگر دولت بسته سیاسی کوتاهمدت برای تسریع در رونق دهد میگویند این بسته تورمزاست، اگر دولت تلاش کند که با آرام نشان دادن فضای اقتصادی سرمایهگذار خارجی جذب کند میگویند سرمایهگذاران خارجی برای غارت میآیند، اگر دولت در مسیر کاهش نرخ بهره گام بردارد میگویند دولت میخواهد به سپردهگذاران اجحاف کند و این کار به نفع بانکداران است، اگر دولت نرخ ارز را کمی آزاد بگذارد تا بازار نفس بکشد میگویند قیمت تمام شده تولید افزایش مییابد، اگر دولت نرخ ارز را به پایین بکشاند میگویند دولت میخواهد به نفع واردکنندگان عمل کند و... سخنان این گروه اما با اقبال تندروها مواجه شده و از این حرفها ارتزاق فکری کرده و ستونهای ویژهشان را با هزینههای اندک پر میکنند.
از سوی دیگر این گروه از استیصال فعالان بخش خصوصی استفاده کرده و با زدن حرفهای تند در شرایط سخت امروز راه را برای تندتر کردن فضای ذهنی آنها علیه دولت هموار میکنند. دقت در نوشتهها و گفتههای منتقدان سیاسی دولت و منتقدان اقتصادی نشان میدهد آنها هرگز راهحل کارشناسانه، ارائه نمیکنند و فقط میخواهند دولت و برخی اعضای اقتصادی را منکوب کنند. چشم برهم بستن و دهان باز کردن در شرایطی که اقتصاد ایران با بزرگترین معضلات تاریخ مدرن خود دست و پنجه نرم میکند قطعاً برخلاف منافع ملی است. پاس دادن به تندروها برای اینکه آبشار بکوبند کار دشواری نیست، اگر دانش و تجربهای دارید به دولت ارائه دهید.
***************************************
روزنامه جام جم**
سیاست نیش عقرب / دکتر مراد عنادی
امضای اوباما پای طرح محدودیت صدور روادید برای ورود به خاک آمریکا در صورت سفر اتباع 38 کشور دوست آمریکا به کشورهای ایران، عراق، سوریه و سودان که آن را تبدیل به قانون کرد، نشان داد ضدیت با ایران و ایرانی با جوهره سیاست مقامات آمریکایی ممزوج شده و حاضر نیستند آن را پالایش کنند.
هرچند نقطه عزیمت سیاستهای ضد ایرانی آمریکا به کودتای 28 مرداد 1332 بازمیگردد، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، واشنگتن بهکرات سعی کرد سیاست باطل و توام با دروغ خود نسبت به ایران را حق جلوه دهد. با نقبی به گذشته ملاحظه میشود کاسپار واین برگر، وزیر دفاع وقت آمریکا در گزارشی به کمیته روابط خارجی سنای آمریکا در سال 1366 ضمن درخواست وضع شدیدترین تحریمها علیه ایران، گفت: «امید میرود ریشه توانایی ایران برای ادامه جنگ بهسرعت خشک شود.
در چنین وضعیتی در واقع ریشه موجودیت ملت ایران نیز به خشکی میگراید.»
این نگاه خصمانه در حالی بود که ایران قربانی تجاوز ارتش بعثی صدام و درحال دفاع از تمامیت ارضی خود بود. در مقطعی دیگر، یعنی وقوع حادثه 11 سپتامبر در سال 2001 و هدف قرار گرفتن برجهای دوقلو در نیویورک جورج دبلیو بوش، رئیسجمهور سابق آمریکا از محور شرارت سخن گفت و از ایران، عراق و کره شمالی نام برد. این اظهارنظر ناجوانمردانه بوش در حالی بود که مشخص شد طراح حملات 11 سپتامبر شبکه تروریستی القاعده و همه شرکتکنندگان در آن از اتباع عربستان و برخی کشورهای عربی بودند؛ شبکهای که محصول سیاستهای غلط آمریکا بود. در سال های اخیر نیز یعنی از سال 1382 تاکنون آمریکا، ایران را به ساخت سلاحهای هستهای متهم ساخت و طی 12 سال با جنجال رسانهای و امنیتی جلوه دادن فعالیت هستهای صلحآمیز ایران، شدیدترین تحریمها را علیه جمهوری اسلامی ایران وضع کرد تا جایی که هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا از آن به عنوان تحریمهای فلجکننده یاد کرد. این بار نیز دروغ بودن تبلیغات واشنگتن، دوستان اروپاییاش و رژیم صهیونیستی بر همگان آشکار شد زیرا آژانس بینالمللی انرژی اتمی به صراحت اعلام کرد: «فعالیت هستهای ایران دچار انحراف نبوده است.» البته آنها برای حفظ آبروی از دست رفتهشان اعلام کردند از 2003 به بعد این روند متوقف شده است. ازآنجا که سیاست نیش عقرب اقتضای طبیعت سیاستهای آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی ایران است، بهرغم لبخندهای ظاهری پس از تصویب برجام و شعار دوستی با ملت ایران، بار دیگر سیاستهای خصمانه مقامات آمریکا ماهیت خود را نشان داد. البته این بار از همه موارد قبلی مضحکتر است؛ تیراندازی در سنبرناردینو و به دنبال آن طرح محدودیت صدور روادید برای اتباع کشورهای دوست آمریکا در صورت سفر به ایران، طرحی که حتی رسانههای غربی نیز لب به اعتراض گشودند تا جایی که روزنامه گاردین با اشاره به سیاستهای تروریستپرور عربستان، با تعجب این سوال را مطرح ساخت «چرا ایران باید مجازات شود؟» صرفنظر از این سیر تاریخی که خود مبین استمرار سیاستهای خصمانه آمریکا علیه ملت ایران است نکته مهم، مغایرت آشکار این اقدام واشنگتن با بند 29 برجام است. در این بند آمده است: «اتحادیه اروپا و دولتهای عضو و همچنین ایالات متحده آمریکا منطبق با قوانین خود از هرگونه اعمال سیاست با هدف خاص تاثیرگذاری منفی و مستقیم برعادیسازی تجارت و روابط اقتصادی با ایران در تعارض با تعهداتشان مبنی بر اخلال در اجرای موفقیتآمیز برجام خودداری خواهند کرد.»
بنابراین باراک اوباما با امضای طرح پیشنهادی مجلس نمایندگان که با 407 رای در این مجلس و سپس 66 رای در سنا به تصویب رسید، عملا نهتنها ماهیت سیاستهای ضدایرانی آمریکا را به اثبات رساند که برهمگان آشکار شد کاخ سفید و کنگره هر دو بهدنبال افزایش دیوار بلند بیاعتمادی بین ایران و آمریکا هستند. در واقع با توجه به چنین پیشینهای است که مقام معظم رهبری بارها تاکید کردهاند آمریکا قابل اعتماد نیست و نهایتا اینکه واشنگتن با این اقدام علاوه بر نقض برجام و مقررات حقوق بینالملل و همینطور قوانین سازمان تجارت جهانی، حتی 38 کشور دوست خود را نیز با معذوریت روبهرو ساخت و برای اتباع آنها تعیین تکلیف کرد. البته بماند که این سیاست ناعادلانه و غیرمنطقی به صنعت نوپای توریسم ایران ضربهای جدی خواهد زد و همه اینها یعنی ضدیت سیاستهای مقامات آمریکا اعم از جمهوریخواه و دموکرات با ایران و مقابله با پیشرفت، توسعه و اقتدار ایران اسلامی.
***************************************
روزنامه وطن امروز**
فقدان تدبیر نومحافظهکاران برای جهان دوقطبی/دکتر حمیدرضا اسماعیلی
حدود 25 سال [ربع قرن] از تشکیل نظام «تکقطبی» در جهان میگذرد؛ نظامی که طی آن غرب با فروپاشی بلوک شرق و با محوریت ایالات متحده برای ایجاد نظم نوین بینالملل، انواع سیاستها و برنامهها را بدون آنکه رقیبی جدی در مقابل خود ببیند، به اجرا گذاشت. در خاورمیانه هم چندین پروژه از جنگ اول خلیجفارس تا امروز برای محقق ساختن «خاورمیانه بزرگ» یا «خاورمیانه جدید» به اجرا درآمد. در این دوره با توجه به تکقطبی شدن جهان تصور دولتها و سیاستمداران در نقاط مختلف جهان، این بود «مقاومت» در برابر سیاستهای حاکمان نظام بینالملل نادرست است و منافع کشورها را به خطر میاندازد. با این مفروض، برخی دولتمردان ایرانی و نظریهپردازان سیاسی تلاش کردند در جهت توجیه و مشروعیتبخشی به حاکمیت نظام تکقطبی، جمهوری اسلامی را به پذیرش آن ترغیب سازند و خواستار کنار گذاشتن شعار «استقلال» از سوی جمهوری اسلامی شوند.
فارغ از هرگونه بحث و نقدی در این باره و در این نوشتار، پرسشهای مهمی که امروز بیش از هر زمان دیگر در 2 دهه اخیر مطرح است، این است: «آیا نظام تکقطبی جهان با توجه به تحولات اخیر در حال تبدیل به نظام دوقطبی است و قطب جدیدی در حال شکلگیری است؟» یا آنکه «این تحولات در آن حد جدی نیستند که ساختار فعلی نظام بینالملل را دچار دگرگونی سازند؟» قطعاً برای سیاستمدارانی که چشم به آینده دارند و براساس تحلیل و پیشبینی آینده، برنامهریزی کرده و رفتار خود را تنظیم میکنند، این پرسشها نمیتواند کماهمیت باشد تا به سادگی از کنار آنها بگذرند.
طبق قاعده کل و جزء، و اینکه جزء از کل متأثر است، آینده تمام اجزای جهانی از کل متأثر است. حتی آینده جوامعی که دارای استقلال هستند به طور مستقیم از نظام بینالملل تأثیر میپذیرد. اگر این نظام تکقطبی باشد سیاستهایی را ایجاب میکند و اگر دوقطبی باشد سیاستهای دیگری را میطلبد. فهم تحولات بینالملل حتی برای افرادی که مسائل داخلی را پیگیری میکنند مانند همان تحولات داخلی اهمیت دارد و بدون شناخت روابط و قواعد حاکم بر نظام بینالملل، شناخت تحولات داخلی هم دشوار است. بازیگران داخلی کشورها در نقشهایی که برعهده میگیرند، متناسب با همین ساختارها و فرآیندها عمل میکنند.
اگرچه در طول 2 دهه گذشته همواره بحثهایی درباره آیندهای که نظام تکقطبی به پایان میرسد مطرح بوده اما امروز بیش از هر زمان دیگری این احتمال قوت گرفته است. امروز به صراحت برخی نویسندگان آمریکایی از پیدا شدن قطب جدیدی که در آن کشورهایی چون روسیه، چین، آلمان، هند و ایران نقش دارند سخن میگویند. در این میان بحران سوریه بزرگترین آزمون برای رقم خوردن تحولات جدید جهانی به شمار میآید و در این بین، روسیه نقش مهمی بر عهده دارد. از سوی دیگر بعید است بتوان باور کرد ورود مسکو به این میدان مقطعی بوده و احیاناً با کسب موفقیت در آنجا به دوران پیش از بحران سوریه بازمیگردد. روسیهای که در سودای احیای قدرت از دست رفته خویش قرار دارد، همواره نشان داده در پی بازسازی آن قدرت است. درست است این قدرت دیگر با ایدئولوژی گذشته به دست نخواهد آمد اما به نظر میرسد این کشور برای تولید ایدئولوژی جدید خود که مهمترین ضعف آن محسوب میشود، به پروژههای جدیدی رو آورده است.
از بزرگترین آسیبهایی که امروز میتوان در کشور بویژه میان نومحافظهکاران مشاهده کرد، این است که آنها در اتاقهای فکر خود به طور جدی به این پرسش نمیپردازند. در واقع اگر اندیشمندان و استراتژیستهای ایرانی به طرح جدی این پرسشها و مطالعه درباره آنها نپردازند، ممکن است فردا دیر باشد. گویی نومحافظهکاران ایرانی نمیخواهند از مفروض خویش درباره «ثبات نظام تکقطبی جهان با محوریت آمریکا» که آن را مسلم گرفتهاند عدول کنند. ادعا این نیست که در آینده نزدیک «قطعاً» نظام جدیدی متولد خواهد شد اما نمیتوان این تحولات را نادیده گرفت و به از سادگی از کنار آنها گذشت. تجربه تلخ عدم شناخت تحولات بینالمللی را ایرانیان از زمان قاجار به این طرف فراوان داشتهاند و از این جهت آسیبهایی هم به کشور وارد شده است. علت لطمات قاجار به ایران آن نبود که نخبگان سیاسی آن افراد بیسواد و نادانی بودند. اتفاقاً الیگارشی زمان قاجار در عصر خویش در زمینههای مختلف افرادی آگاه بودند و نباید با آن نگرش قالبی، رفتار قاجار را تحلیل کرد. آنچه به این نوشته مربوط میشود آن است که نخبگان سیاسی قاجار در شناخت نظام بینالملل ناتوان بودند و لاجرم از تولید سیاست خارجی مبتنی بر شناخت واقعی از زمان خویش بازماندند و حتی برخی از آنان به 2 دسته «روسوفیل» و «انگلوفیل» تقسیم شدند. این تقسیمات سیاسی نتیجه همان نظام بینالملل و عدم سیاست خارجی قاجار بود که بهوقوع پیوست.
این آسیبشناسی به ایرانیان و بویژه «نومحافظهکاران» هشدار میدهد اگر انگارهها و مفروضات خویش را مسلم و قطعی در نظر بگیرند و در پی یافتن پاسخی مناسب برای پرسشهای مهم فوق برنیایند ممکن است از تحولات عقب بمانند. برای یافتن پاسخ این مساله نمیتوان از مشارکت جامعه علمی کشور در کنار نهادهای مربوط، درباره مطالعه دقیق درباره کشورهایی چون روسیه، چین، آلمان و... چشم پوشید. در بخشهای مختلف علوم انسانی باید مطالعه درباره آن کشورها به طور تخصصی صورت گیرد و با عمومی کردن بحثها جامعه علمی کشور را هم در آنها مشارکت داد. امروز متأسفانه سطح مباحث سیاسی بسیار تنزل یافته و در این رقابتها دانش سیاسی جامعه و نخبگان علمی کشور افزایش چندانی نمییابد. این وضعیت را با پرداختن به موضوعاتی از این دست میتوان بهبود داد.
***************************************