(ماهنامه نگاه - خردادماه 1382
- شماره 35 - صفحه 29)
دشمن جديد
القاعده شبكهاي از افراد همفكر و به ظاهر مسلمان است كه مليتهاي مختلفي دارند. اين شبكه كه گروههايي را در حدود شصت كشور جهان به هم مرتبط ميكند، با تلاش اسامه بنلادن - از ثروتمندان سعودي كه در مبارزه عليه شوروي در اشغال افغانستان (1979 تا 1989) شركت داشت - توسعه داده شده است. وي الهامبخش، تأمينكننده مالي، سازماندهنده و آموزشدهنده بسياري از اعضاي القاعده محسوب ميشود و هرچند تمامي آنها را كنترل نميكند، اما مستقيما، فرماندهي برخي از آنها را برعهده دارد.
وي و همدستانش تفسير بنيادگرايانهاي از اسلام دارند و با فرصتطلبي، اين دين را به يك ايدئولوژي سياسي در راستاي مبارزات خشونتآميز تبديل كردهاند.2 در حال حاضر، خواسته اصلي آنها، خروج آمريكا و به طور كلي، غرب از منطقه خليجفارس و خاورميانه است. درباره جاهطلب، بيرحم و فني بودن سازمان القاعده، شواهد دقيقي وجود دارد. با توجه به انگيزه، سازماندهي و مهارت فني اعضاي القاعده، به احتمال زياد، اين سازمان تلاش خواهد كرد تا در آينده، حملات بيشتر و گستردهتري را عليه دولت آمريكا و شهروندانش در داخل يا خارج از اين كشور سازماندهي كند.3
چه بايد كرد؟
جنگ عليه القاعده و ديگر گروههاي تروريستي كه عزم خود را براي كشتار عمومي جزم كردهاند، همچون هر جنگ ديگر يا هر پروژه دفاع شهري وسيع، به يك استراتژي نياز دارد. استراتژي، مشكلات مرتبطي را كه بايد براي حل مشكل نهايي و شكست دشمن حل شوند، مشخص ميكند. هرچند ايالات متحده و متحدان آن ممكن است هرگز نتوانند القاعده، سازمانهاي متحد با آن يا سازمانهاي جديدي را كه مقلد القاعده هستند، نابود كنند، اما آمريكا ميتواند با ايجاد ائتلاف ضدتروريسم، به كاهش گروههاي تروريستي به گروههاي متشكل از افراد مبارز نااميد و خسته با منابع مالي كم، اميدوار باشد.
استراتژي ضمن مشخص كردن اولويتها، منابع در دسترس (پول، زمان، قدرت سياسي، مالي و نظامي) را براي دستيابي به هدف اصلي تخصيص ميدهد. بايد يادآور شد كه استراتژي دو بعد نظامي و ديپلماتيك دارد. ممكن است از نظر نظامي، دولتها عملياتي تهاجمي، تدافعي يا تنبيهي را در پيش گيرند. در اين جنگ، ديپلماسي گستردهتر از عمليات نظامي ظاهر ميشود و در بعد نظامي نيز، اقدامات تدافعي بيش از اقدامات تهاجمي و تنبيهي به كار گرفته ميشوند. البته، بايد يادآور شد كه در اين جنگ، بدون به كارگيري يك عنصر تهاجمي نظامي، دستيابي به پيروزي امكانپذير نيست.4
بالاخره اينكه، چنين نبردي، جنگي فرسايشي است، نه حملهاي برقآسا؛ بدينترتيب، مشخص ميشود كه نميتوان القاعده را يكشنبه منهدم كرد. اگر ايالات متحده خواستار دنبال كردن اقدامات جدي عليه القاعده، حاميان و مقلدان آن است، بايد آمادگي پذيرش هزينههاي زياد و خطرات درخور توجه را در مدت زماني طولاني داشته باشد؛ زيرا، ممكن است در داخل و خارج ضرباتي بين دو طرف رد و بدل شود.5 با اين وجود، بايد گفت وقوع اين جنگ ضروري است؛ زيرا، بنلادن و افرادي چون او براي اعمال قدرت و نفوذ خود بر ديگر بخشهاي جهان به حمله عليه آمريكا ادامه خواهند داد.6
اتخاذ استراتژي صحيح به دليل كمبود منابع، مستلزم تعيين اولويتهاست. منابع موجود بايد دقيقا عليه تهديد اصلي به كار گرفته شوند. در جنگ عليه تروريسم، دو دشمن عمده وجود دارد: سازمان القاعده و گروههاي متحد آن؛ و دولتهايي كه از اين گروه حمايت ميكنند. القاعده، تنها سازمان تروريستي است كه عليه آمريكا حمله تروريستي انجام داده؛ حملهاي كه به تخريب وسيع انجاميده است.7 اين سازمان نشان داده كه از ديگران قدرتمندتر و جاهطلبتر است؛ بنابراين، برخورد با اين سازمان فوريت دارد. با اين حال، بايد ديگر سازمانهاي تروريستي را نيز صحت مراقبت قرار داد تا اگر درصدد حمله به آمريكا يا متحدان آن يا در پي ايجاد ائتلاف با القاعده باشند، به صورت پيشگيرانه هدف حمله قرار گيرند.
وجود متحدان براي موفقيت در جنگ عليه تروريسم بسيار ضروري است، چرا كه نشاندهنده عزمي جدي براي ايجاد ائتلاف وسيع در برابر تروريسم است. هرچند پايگاه القاعده و بنلادن در افغانستان قرار داشت و به دست آمريكا نابود شد، اما در حال حاضر، آنها در ديگر كشورها نيز به طور مخفيانه حضور دارند. بدينترتيب، بايد با اين سازمان در هر نقطهاي كه ريشه بدواند، مبارزه كرد. گاهي نيروهاي نظامي و پليس كشورهاي متحد بهتر از نيروهاي آمريكايي ميتوانند سازمانهاي تروريستياي را كه در چهارچوب مرزهايشان به فعاليت مشغولاند، شناسايي و با آنها مبارزه كنند، چرا كه ممكن است نيروهاي مزبور اطلاعاتي را در اختيار داشته باشند كه ايالات متحده از آنها بيخبر است، نكته ديگر آن كه آنها مردم و قلمرو سرزميني خود را بهتر ميشناسند.
در اين شرايط، احتمال شناسايي دشمن و اجتناب از وارد آمدن خسارات مربوط به حمله به حدي افزايش مييابد كه انجام اين كار از سوي كشور ميزبان امكانپذيرتر است. افزون بر اين، كشور ميزبان از نظر سياسي بهتر ميتواند با مسئله وارد آمدن خسارت به جان و مال افراد غيرنظامي برخورد كند. بدينترتيب، جنگ بيشتر به اعمال قانون به شيوه سنتي آن از سوي حكومتهاي همكاريكننده شبيه خواهد بود. براي تضعيف گروههاي تروريستي، حمله به زيرساختهاي مورد استفاده آنها نيز بايد در نظر گرفته شود. همچنين، ميتوان براي جلوگيري از دسترسي اين گروهها به سرمايه و مواد لازم، از شيوههاي مبتني بر همكاري علني و مخفيانه نيز استفاده كرد.
درباره حمايت ضمني و فعالانهاي كه برخي از دولتها از القاعده به عمل آوردهاند، ميتوان تصور كرد كه شايد اختلافنظرهايي در رهبري آن دولتها راجع به درستي چنين سياستهايي وجود دارد كه در آن صورت، آمريكا بايد از طريق متقاعدسازي، پرداخت رشوه، يا فشارهاي غيرخشونتآميز، كشورهاي مزبور را به تغيير رفتار خود تشويق كند. باز هم بايد تأكيد كرد كه در اين مبارزه، ديپلماسي بيشترين نقش را دارد، اما آمريكا در صورت اجبار، بايد آمادگي كنار نهادن دولتهاي حامي و پشتيبان القاعده را داشته باشد. با توجه به بيرحمي شديد القاعده، نميتوان اجازه داد كه آنها پناهگاه امني را به دست آورند.
شايد گاهي لازم باشد كه نيروهاي آمريكايي به طور مستقيم، هستههاي القاعده را هدف حمله قرار دهند؛ اقدامي كه ميتواند از سوي نيروهاي ويژه انجام شود، چرا كه نيروهاي مزبور ميكوشند از تماس با نيروهاي مسلح ملي دوري كنند. در هر حال، ايالات متحده بايد براي بازداشتن نيروهاي مسلح ملي از وارد شدن در اين ماجرا يا كنار گذاشتن آنها در صورتي كه قصد ورود به ماجرا را داشته باشند، توانمندي نظامي متعارف قوياي را براي خود حفظ كند. البته، گاهي نيز لازم است كه با اين كشورها درگير جنگهاي متعارف شود.
پس از حوادث 11 سپتامبر، دولت بوش نسبت به اقدام براي از بين بردن رژيم طالبان ترديد داشت.8 هدف اين دولت بيشتر بنلادن و القاعده بود تا ميزبان آنها. به همين دليل، بوش در سخنراني 20 سپتامبر خود، به طالبان فرصت داد تا تروريستها را تحويل دهد يا در سرنوشت آنها سهيم باشد.9 حتي پس از گذشت پنج روز بمباران هوايي، بوش در كنفرانس مطبوعاتي خود در 11 اكتبر، شانس دومي را به طالبان داد تا هم بنلادن را تحويل دهند و هم سازمان وي را از افغانستان اخراج كنند؛10 پيشنهادي كه با توجه به دسترسي مشكل به ترويستها و همچنين، پيچيدگيهاي سياسي جنگ در افغانستان، معقول به نظر ميرسيد؛ اما از نظر بازدارندگي در برابر حملات آينده، مناسب نبود. پس از آن، آمريكا با مشاهده عدم همكاري طالبان، گزينه تحميل جنگ را مبني بر به زير كشيدن آنها از قدرت، برگزيد و اين گزينه را تا آنجا كه از نظر نظامي و سياسي امكان داشت، ادامه داد.11
تاكتيكها: نيروها و روشها
نبردها همواره دو جنبه تهاجمي و تدافعي دارند. هرچند ايالات متحده به دليل موقعيت ژئوپليتيكي و توان نظامي بالقوه زيادش تمايل داشت كه به شكل تهاجمي عمل كند، اما در حمله به افغانستان، براي آمريكا جنبه تدافعي نيز به حد جنبه تهاجمي يا حتي بيش از آن اهميت داشت. در واقع، مدت زمان بسيار زيادي براي اعمال فشار سياسي و نظامي بر القاعده به منظور خنثي شدن تواناييهاي آن در انجام عمليات تروريستي لازم بود.
به عبارت ديگر، اين احتمال وجود داشت كه سازمان مزبور فرصت حمله مجدد به ايالات متحده يا دوستان آن را به دست آورد؛ بنابراين، ايالات متحده تمام توان خود را از نظر تدافعي به كار گرفت تا احتمال حملات بيشتر را در سرزمين آمريكا كاهش دهد و در صورت وقوع چنين حملهاي، خسارت ناشي از آن را محدود كند؛ زيرا، درس پرهزينه، اما ارزشمندي را درباره آسيبپذيري جوامع مدرن در برابر تروريسم آموخته است؛ بنابراين، حتي پس از آنكه القاعده از بين رفت، لازم است ايالات متحده توانمندي دفاعي خود را حفظ كند. اين به معني هوشياري بيشتر در بخشهاي آسيبپذير سيستمهاي امنيتي، انرژي، برق و ارتباطات و نيز توجه بيشتر به امنيت ساختمانهاي دولتي است.
پس از 11 سپتامبر، هزاران نيروي گارد ملي و افراد ذخيره براي افزايش فوري امنيت سرزميني آمريكا - از جمله مديريت دقيقتر فضاي هوايي، گشت در بنادر و امنيت فرودگاهها - بسيج شدند. البته، به نظر ميرسد در آينده يك فرماندهي مشترك، متشكل از نيروهاي مختلف، با پرسنل كادر و ذخيره فعال براي انجام اين مأموريت دائمي ايجاد خواهند شد.12 احتمالا، براي دفاع از مرزها، به نيروهاي نظامي بسيار بيشتري با پايگاههاي دائمي نياز خواهد بود. بخشهايي از نيروهاي مسلح از جمله گارد ساحلي، گارد ملي و نيروهاي ذخيره بايد مجددا سازماندهي شوند، حتي شايد لازم باشد كه ايالات متحده از نيروهاي ذخيره سابق بخواهد تا در روزهاي پاياني هفته نيز خدمت كنند.
افزايش توانمنديهاي اطلاعاتي، هم از نظر تدافعي و هم از نظر تهاجمي، ضروري است. محققان مسائل تروريسم و شورش بر اهميت حياتي اطلاعات تأكيد ميكنند.13 گردآوري اطلاعات لازم درباره گروههاي تروريستي خارجي ضرورت دارد. چنين اطلاعاتي، نه تنها با استفاده از روشهاي نظارتي فني آمريكا و جاسوسان، بلكه با كار شديد و روزانه نيروهاي پليس ملي در ديگر كشورها نيز، به دست خواهد آمد. اهميت حياتي اطلاعات يكي از دلايل نياز آمريكا به همكاري متحدان است. در اين راستا، سازمانهاي مجري قانون در آمريكا نيز بايد تلاشهاي خود را دوچندان كنند. اطلاعات، دادههاي ضروري را براي حملات پيشگيرانه و پيشدستانه نيروهاي آمريكا يا ارتش و نيروهاي پليس كشورهايي كه گروههاي تروريستي در آنها پناه گرفتهاند، فراهم ميآورد.
حتي هشدار ديرهنگام درباره حملات تروريستي در زماني كه اين حملات در دست اجراست، ميتواند كمترين زمان را براي نجات جان افراد فراهم آورد. لازم است اطلاعات جمعآوري شده با اطلاعاتي كه در داخل به دست ميآيند، ادغام شوند. همچنين، توجه مداوم به سازماندهي تلاشهاي اطلاعاتي ضدتروريسم آمريكا ضروري است. از نظر تاريخي، مطلوبيت زياد مطالب زير در انجام اقدامات نظامي مختلف در خارج به اثبات رسيده است: يك مركز اطلاعاتي ويژه با كارمندان تمام وقت، حرفهاي و بدسابقه كار طولاني و شناخت عميق از دشمن؛ گردآوري به موقع اطلاعات از چندين منبع در آن مركز؛ تحليل دادهها براي دستيابي به اطلاعات خاص، ارائه الگوهايي كه نشاندهنده حضور دشمن يا مقاصد وي باشد؛ و انتقال دادههاي مزبور به كساني كه ميتوانند به بهترين شكل، براي مقاصد تهاجمي يا تدافعي از آنها استفاده كنند.14 شواهد به دست آمده نشان ميدهد كه از اين نظر، عملكرد آمريكا ضعيف بوده است.
براي نمونه، پيش از وقوع حوادث 11 سپتامبر، دادههايي وجود داشته كه به كشف اين توطئه كمك ميكرده است، اما به طور كامل، از آنها بهرهبرداري نشده است.15 هرچند مركز ضدتروريستي سازمان اطلاعات مركزي آمريكا (سيا) رسما مسئوليت هماهنگ كردن اقدامات ضدتروريستي جامعه اطلاعاتي را از جمله بهرهبرداري از تمامي منابع اطلاعاتي برعهده دارد،16 اما اين اقدامات اطلاعاتي، همواره به دليل ضعف در همكاري بين سازماني، ناتواني در متمركز كردن تمامي اطلاعات بالقوه مفيد، به ويژه اطلاعاتي كه از سوي سازمانهاي مجري قانون در آمريكا گردآوري ميشود، يكباره در يك تحليل نابهنگام مورد انتقاد واقع شده است؛17 بنابراين، براي آنكه تمامي اطلاعات جمعآوري شده از سوي هر سازمان اطلاعاتي يا ديگر سازمانهاي مجري قانون براي تجزيه و تحليل در يكجا متمركز شوند، بايد اختيارات مركز ضدتروريستي سازمان سيا افزايش يابد. نكته ديگر اينكه، بودجه و پرسنل بيشتري به مركز مزبور تخصيص يابد.
اقدامات تهاجمي و توانمنديهاي نظامي تهاجمي از ضروريات يك استراتژي ضدتروريستي موفق محسوب ميشوند. اين اقدامات افزون بر گروههاي تروريستي، همچون القاعده، بايد درباره رژيمهايي كه با اين گروهها همكاري ميكنند، نيز اعمال شود. توانمنديهاي تهاجمي به ايالات متحده اجازه ميدهد تا رژيمهاي حامي تروريستها را تهديد كند. در واقع، اقدامات تهاجمي عليه تروريستها و حاميان آنها براي ريشهكن كردن تهديدها آنها ضروري است. در اين راستا، حتي اقدامات تهاجمي ناموفقي كه باعث ميشوند همواره، واحدها يا هستههاي تروريستي براي پرهيز از نابودي در حال فرار باشند نيز، به كاهش توانايي آنها كمك خواهد كرد. به عبارت ديگر، نظارت دائمي و امكان برنامهريزي و سازماندهي را براي آنها مشكل و تعقيب دائمي و امكان استراحت را از آنها سلب ميكند.
بدينترتيب، تهديد به حمله براي از پاي درآوردن تروريستها حياتي است، هرچند آنها در واحدهاي خود در افغانستان يا در شهرها و مناطق خالي از سكنه در اطراف جهان مخفي شده باشند. اين تهديدها تنها زماني معتبر است كه آمريكا به اجراي عملياتهاي تهاجمي كوچك يا بزرگ اقدام كند. تاكنون، ديپلماتهاي آمريكا بر نگراني متحدان كنوني يا آتي اين كشور از تشديد و غيرتبعيضآميز بودن اعمال خشونت تأكيد كردهاند. ايالات متحده بايد عليه تروريسم اعلان جنگ كند تا متحدانش عزم جدي اين كشور را درك كنند. هر چه متحدان آمريكا همكاري اطلاعاتي و پليسي بيشتري با اين كشور داشته باشند، ضرورت انجام اقدامات يكجانبه و نظامي از سوي واشنگتن كه احتمالا خسارات جنبي زيادي در پي خواهد داشت، كمتر خواهد شد.
اگر ايالات متحده هر از چند گاهي به اقدام نظامي متوسل نشود، اين فشار تأثير خود را به منزله عاملي براي جلب همكاري متحدان اين كشور از دست خواهد داد. همچنين، توسل گاه و بيگاه به اقدام تهاجمي براي حفظ روحيه داخلي نيز ضروري است. با توجه به اينكه القاعده به حملات خود به آمريكا و دوستان آن ادامه خواهد داد، افكار عمومي احتمالا خواستار آن خواهد بود تا شاهد مجازات عادلانه آنها باشد.18
آمريكا، براي توسل به اقدامات تهاجمي، به بهرهبرداري از اطلاعات زودگذر درباره وجود و موقعيت هستههاي تروريستي نياز خواهد داشت. در اين زمينه، به كارگيري زور به صورت انعطافپذير، سريع و نسبتا تبعيضآميز، ضروري است. مردم و فرماندهان نظامي آمريكا بايد آمادگي پذيرش خطر تلفات درخور توجه نيروهايشان را در حملات كوچك، اما شديد داشته باشند، حتي زماني كه كشورهاي ديگر با فراهم آوردن اطلاعات با آنها همكاري ميكنند و مايلاند تا تروريستها را دستگير يا نابود كنند، باز هم ممكن است به كمك آمريكا نياز داشته باشند.
در هر صورت، تصميمگيرندگان سياسي ايالات متحده و ديگر كشورها كه حمله به تروريستها را براساس اطلاعات فراهم آمده تصديق ميكنند، بايد خطر وارد آمدن خسارت به غيرنظاميان را نيز بپذيرند. مطمئنا، گاهي شرايطي پديد ميآيد كه بايد بين كارآيي عمليات عليه دشمن و تلفات ناشي از آن براي آمريكا و نيروهاي متحد يا افراد بيگناهي كه اسير صحنه نبرد شدهاند، يكي را برگزيد. گاهي شايد لازم باشد كارآيي را بر پيامدهاي مخرب آن ترجيح داد؛ در نخستين هفتههاي حملات هوايي عليه افغانستان مشخص شد كه اين واقعيت تلخ تا چه اندازه به قدرت متقاعدكنندگي ديپلماتهاي آمريكا وابسته است.
ايالات متحده نيروهاي ويژه زيادي را در اختيار دارد كه براي انجام مأموريتهاي ضدتروريستي بسيار مناسباند؛ گروههاي كوچك متشكل از جنگجويان كاملا آموزش ديده از نيروهاي مختلف كه با بالگردها، هواپيماها و كشتيهاي ويژه و خلبانها و ملوانهاي ماهر حمايت ميشوند. البته، بايد يادآور شد كه اين نيروها كارشناساني را نيز براي آموزش و راهنمايي سربازان خارجي دربرميگيرند. گاهي نيز ممكن است اين گروههاي كوچك ضدتروريستي كارآيي بيشتري داشته باشند و نسبت به موشكهاي كروز يا بمبهاي هدايتشونده خسارات جنبي كمتري را به بار آورند. در گذشته، تصميمگيران آمريكا به دليل اين كه مأموريت اين نيروها خطرهاي زيادي را براي آنها (نيروها) به همراه داشت، به استفاده از آنها چندان تمايل نداشتند، اما به نظر ميرسد با توجه به جدي بودن جنگ جديد و تعهد آشكار مردم آمريكا، احتمالا اين نگرانيها كاهش خواهند يافت.
نكته درخور توجه آنكه، نيروهاي مزبور به وسايل بيشتري شامل هواپيما، بالگرد و برخي از تجهيزات سري نياز دارند. همچنين، ميتوان با تغيير مأموريت واحدهايي مانند لشكر 82 هوابرد و لشكر 101 حملات هوايي - با بالگرد - نيروهاي عملياتي ويژه را گسترش داد و تقويت كرد. نيروهاي دريايي آمريكا نيز ميتوانند با استقرار واحدهايي، در مأموريتهاي ضدتروريستي مؤثرتر عمل كنند. معمولا، سه واحد مجزاي نيروي دريايي بر روي كشتيهاي جنگي مجهز به بالگرد، هواپيما و هاوركرافت در اطراف جهان در درياها مستقرند. از نظر نيروي دريايي، اين واحدها توانايي عمليات ويژه را دارند؛ بنابراين، ميتوان مأموريتهاي ويژه اين نيروها را گسترش داد.
افزون بر اين، با توجه به اينكه شاخه هوايي نيروي دريايي تمامي آشيانههاي موجود روي ناوهاي هواپيمابر را پر نكرده است، ميتوان از فضاي باقي مانده براي استقرار نيروهاي ويژه عملياتي ارتش يا نيروي دريايي يا هر دوي آنها، همراه با بالگردهايشان استفاده كرد.19 پيش از اجراي هرگونه عملياتي، كسب اجازه براي انجام سريع عمليات، استقرار اضطراري و استفاده از فضاي كشورها در اطراف جهان وظيفه ديگري است كه برعهده دستگاه ديپلماسي است.
همچنين، ارتش بايد توانايي خود را براي گردآوري اطلاعات تاكتيكي به منظور پشتيباني از عمليات در دست اجرا، افزايش دهد. ايالات متحده اغلب، اطلاعات كمي درباره مكان پايگاههاي تروريستي، واحدهاي شبهنظامي يا مخفيگاه واحدهاي زيرزميني در اختيار دارد؛ بنابراين، افزايش توانايي اين كشور براي تمركز منابع اطلاعاتي بر اهداف كليدي از اهميت زيادي برخوردار است. البته، تا زماني كه دشمن در قالب گروههاي كوچك، بدون به كارگيري تجهيزات سنگين عمل ميكند، انجام چنين كاري مشكل است. در دهه گذشته، آمريكا تجربههايي در زمينه هواپيماهاي بدون سرنشين و هواپيماهاي بدون سرنشين تجسسي به دست آورده است.
بدينترتيب، نياز دارد تا به زودي، هواپيماهاي تجسسي بدون خلبان بيشتري را تهيه كند؛ هواپيماهايي كه براي انجام اقدامات پليسي در بوسني و كوزوو نيز بسيار مفيد عمل كردند و برخلاف ماهوارهها، از انعطاف بسيار بيشتري برخوردارند و ميتوانند بر منطقه كوچكي از زمين تمركز كنند و هر پروازشان چندين ساعت به طول انجامد. نكته درخور توجه آنكه، آنها تنها يك ماشين محسوب ميشوند كه با توجه به استانداردهاي كنوني، گرانقيمت نيستند؛ بنابراين، مردم آمريكا از اينكه گاهي در مقابل كسب اطلاعات مهم يكي از آنها را از دست بدهند، نگران ميشوند.20
افزون بر اينها، جنگ عليه تروريسم مستلزم صبر و اراده ملي پايدار است. به دست آوردن تصوير دقيقي از دشمن از سوي آمريكا و متحدانش و ارتقاي توانمنديهاي اطلاعاتي موجود در سراسر جهان براي تعقيب اين دشمنان فراري به زمان نياز دارد. در واقع، همانطور كه ايالات متحده گروههاي تروريستي را تعقيب ميكند، در مقابل، آنها نيز، واكنش نشان ميدهند و مقاومت ميكنند. مهمتر از همه اينكه، تروريستها همچنان، حملات بيشتري را عليه آمريكا و تأسيسات آن در خارج و همچنين، عليه متحدان اين كشور انجام خواهند داد كه در صورت تلافي آمريكا شدت خواهد يافت. نيروهاي امنيتي آمريكايي نيز بايد مانند دشمن ابتكار عمل به خرج دهند و قدرت انطباق با محيط عملياتي را داشته باشند.21 در هر حال، مردم آمريكا نميتوانند بدون پذيرش اين امر كه ممكن است باز هم، پيش از حل شدن مشكل، آسيب ببينند، وارد نبرد شوند.
سرانجام اينكه، رهبران آمريكا با ناكارآمدي اداري هم در داخل و هم در خارج از كشور مبارزه ميكنند. البته، پيش از 11 سپتامبر نيز، اين كشور يك سياست ضدتروريستي اداري را در دست اجرا داشت. بايد يادآور شد كه سياستهاي اداري امر رايجي در دموكراسيها محسوب ميشوند. معمولا، در اينگونه كشورها، رهبران سياسي ابتكاراتي را كه ممكن است در يك حوزه سياسي، كارآيي بيشتري داشته باشند، براساس هزينههاي آن كه طبق برنامهها، ارزشها يا سياستهاي ديگري سنجيده ميشوند، مورد ارزيابي قرار ميدهند. دستگاههاي بوروكراتيك ميكوشند تا استقلال خود را حفظ كنند. آنها اغلب، از همكاري با ديگر نهادها براي به دست آوردن اهداف تصريح شده ناتواناند. اگر تغييري نيز در اين دستگاهها ايجاد شود، تدريجي و كند خواهد بود. پيش از 11 سپتامبر، تلاشهاي ضدتروريستي نيز همانند ديگر سياستهاي اداري بود.
هرچند اين سياستها از اولويت و منابع زيادي برخوردار بودند، اما بايد براي كسب منابع سياسي، مالي و انساني، در شرايط يكساني با ديگر سياستها رقابت ميكردند. اين روشي كاملا منطقي بود، اما غلط بودن آن در شرايط اضطراري اثبات شد. جنگ موقعيت اضطراري و ويژهاي است كه در آن، سياستهاي ديگر اولويت بسيار كمتري دارند. از آنجا كه تروريستها پراكنده و گريزاناند، حفظ نوعي تمركز كه لازمه جنگ محسوب ميشود، مشكل است. شكست در حفظ تمركز، به القاعده اجازه خواهد داد تا آرام باقي بماند، زخمهاي ناشي از خشم اوليه آمريكا و متحدانش را بهبود بخشد، كادر خود را بازسازي كند و مجددا، شديدتر و مؤثرتر از پيش به آمريكا و متحدانش ضربه وارد آورد. هرچند امور روزمره زندگي بايد ادامه يابد، اما بازگشت به مقابله با تروريسم به منزله يك سياست اداري، تنها زماني بايد انجام شود كه پيشرفت درخور توجهي در نابودسازي سازمان القاعده به دست آمده باشد.
ديپلماسي جنگ عليه تروريسم و پيامدهاي آن براي استراتژي كلان آمريكا
در مبارزه با تروريسم، هم كمكهاي مشتاقانه متحدان و هم كمكهاي مخفيانه ديگر كشورها نقشي اساسي دارد، اما يافتن كشورهاي متحد هميشه آسان نيست. ايالات متحده به دليل پيروزي در جنگ سرد به فساد و تباهي دچار شده است. در زمان جنگ سرد، كشورهاي همسايه شوروي، كه از سوي اين كشور تهديد ميشدند، به سرعت درصدد ايجاد ائتلاف و اتحاد با آمريكا برآمدند.
در جريان عمليات سپر صحرا، متقاعد كردن دولتهاي عربي حامي رژيم عراق، براي پيوستن به ائتلاف تحت رهبري آمريكا، چندان مورد نياز نبود و براي جلب همكاري كشورهاي ديگر، تنها پرداخت رشوه كفايت ميكرد، اما دستيابي به يك ائتلاف براي جنگ عليه تروريسم مشكلتر است، چرا كه اقدامات عمده تروريستي القاعده، تنها عليه ايالات متحده انجام شده است، هرچند حملاتي كه در داخل يا خارج از آمريكا صورت پذيرفته، به مرگ بسياري از اتباع خارجي نيز منجر شده است. با اين حال، دولتهايي مانند روسيه و هند كه قرباني گروههاي مرتبط يا غيرمرتبط با القاعده بودهاند، به تقاضاي آمريكا براي كمك، پاسخ مثبت دادهاند. ايالات متحده همچنين، به كمك دولتهايي كه رهبرانشان به موارد زير معتقدند، نيز نياز دارد: 1) آنها هدف تروريستها نيستند؛ 2) به آساني ميتوانند ترور را به سمت ديگران سوق دهند؛ و 3) شهروندان خود آنها ممكن است نسبت به القاعده تمايل داشته باشند.
بدينترتيب، مشخص ميشود كه آمريكا به كمك ديگران نيازمند است و به همين دليل نيز بايد بسياري از خطمشيهاي سياست خارجي و دفاعي خود را كه رنجش حكومتها و مردم كشورهاي ديگر را موجب شده است، اولويتبندي كند. تمامي حكومتهاي ديگر اعم از دموكراتيك يا غيردموكراتيك نيز كه به كمكشان در اين جنگ نياز است، بايد پاسخگوي افكار عمومي جامعه خود باشند؛ بنابراين، ايالات متحده بايد راههايي را براي متقاعد كردن اين مردم مبني بر اينكه چرا همكاري عليه تروريستها به نفع آنهاست، بيابد.
البته، پرواضح است كه اين كشور نميتواند موجبات پيشرفت و رضايتخاطر تمامي كشورهاي جهان را فراهم آورد و هر بحراني را به نفع هر كشوري كه به اتحاد با آن نياز دارد، تمام كند. گاهي ايالات متحده به كمك دو طرف درگير در يك منازعه منطقهاي نياز خواهد داشت. در نتيجه، به زيان يكي، به ديگري پاداش نخواهد داد. همچنين، نميتواند در شرايط حساس، متحدان درازمدت خود را بيچون و چرا رها كند. اينگونه اقدامات هزينهها و خطرهاي خود را در پي دارد، اما اگر ايالات متحده به حفظ اين ائتلاف در درازمدت علاقهمند است، بايد در انتخاب متحدانش بيشتر دقت نمايد و خود را با ديدگاههاي آنها هماهنگتر كند.
طي سالهايي كه از جنگ سرد گذشته است، ايالات متحده بسيار قدرتمند، اما نسبتا دمدميمزاج بوده و براي دستيابي به اهداف متوسط، منافع ديگران را ناديده گرفته است. براي نمونه، ميتوان به عملكرد اين كشور در جنگ كوزوو و گسترش ناتو و همچنين، تأكيد اوليه دولت بوش مبني بر اينكه دفاع موشكي ملي با همكاري روسيه يا بدون آن، ساخته خواهد شد، اشاره كرد. تمامي اين سياستها، جايگزينهايي داشت كه آمريكا با به كارگيري آنها ميتوانست، بدون نگران كردن روسيه يا ديگران، به بسياري از اهداف موردنظر خود دست يابد. همچنين، بايد يادآور شد كه ايالات متحده به دليل متحمل شدن هزينههاي متوسطي، در انجام برخي از اقدامات كوتاهي كرده است.
براي نمونه، به منظور توقف شهركسازي در ساحل غربي و نوار غزه فشار كافي را بر اسرائيل وارد نياورده؛ براي پايان دادن به جنگ كمشدت زيانبار سياسي و تحريمهاي سست اقتصادي عليه عراق، خلاقيت چنداني را از خود نشان نداده؛ و هيچگونه تلاشي براي كمك به ديگران به منظور جلوگيري از تداوم روند نسلكشي در رواندا به عمل نياورده است. رسانههاي آمريكا از اين خرسند بودهاند كه سياست بينالملل را به صورت اتفاقي و اغلب، به شكل مصنوعي پوشش ميدهند. هرچند سوابق سياست خارجي و امنيتي آمريكا حاكي از شكست كامل نيست،23 اما نشاندهنده نوعي بينظمي است كه در آن، محاسبه دستاوردها يا زيانهاي سياسي داخلي اغلب بر تصميمگيريهاي خارجي سايه افكنده است.
در حال حاضر، دوران برتري آسان، جنگهاي كمهزينه و كنترلشده، فراواني بودجه و خودداري از انتخاب متحد كه در دنياي پس از جنگ سرد وجود داشت، پايان يافته است. در گذشته، ايالات متحده نتوانست به استراتژي كلاني كه راهنماي رفتار بينالمللي اين كشور پس از فروپاشي اتحاد شوروي باشد، دست يابد24 و تنها دموكراتها و جمهوريخواهان بر سر يك مسئله با يكديگر به توافق رسيدند و آن اينكه، ايالات متحده بايد به عنوان قدرتمندترين دولت جهان باقي بماند.
در موارد ديگر، بسياري از دموكراتها استفاده از قدرت آمريكا براي تعقيب اهداف ليبراليستي، مانند ارتقاي سازمانها و نهادهاي بينالمللي، تقويت معاهدات بينالمللي، افزايش پشتوانه قوانين بينالمللي و گسترش دموكراسي را خواستار بودند و جمهوريخواهان در پي استفاده از اين قدرت براي تثبيت و تحكيم برتري آمريكا و توليد قدرت بيشتر بودند. در چنين شرايطي، كه ترس از روسيه به منزله كشوري كه درصدد بازگشت به دوران كمونيسم به سبك شوروي است و همچنين، چين به منزله يك رقيب جدي نوظهور، وجود دارد و هر دو كشور بايد مهار شوند، هيچيك از دو حزب رقيب در آمريكا سياستهاي موردنظر خود را به طور جدي با مردم آمريكا به بحث نگذاشتند.
همچنين، مايل نبودند تا از مردم درخواست كنند كه براي تعقيب اهداف ترجيح داده شده، به طور جدي فداكاري نمايند. البته، بايد يادآور شد كه هيچيك از آنها به انجام چنين كاري مجبور نبودند، اما ايالات متحده براي دنبال كردن يك سياست خارجي فعال، به فداكاري نيازمند است. البته، اين امر مستلزم آن است كه دلايل تعقيب چنين سياستي براي مردم تبيين شود و آنها نيز اين دلايل را بپذيرند. در غير اين صورت، اگر جنگ عليه تروريسم، نه تنها طولاني، بلكه پرهزينهتر از آن باشد كه مردم اميدوارند، وسوسه عقبنشيني از عرصه جهاني تقويت خواهد شد.
هرچند اين خطوط كلي به اندازه كافي روشن نيست، اما اكنون به نظر ميرسد كه طرفداران استراتژيهاي كلان جايگزين در طول دهه گذشته، تمايل دارند تا اين استراتژيها را بر مبارزه عليه تروريسم اولويت دهند. طرفداران خودداري بيشتر در سياست خارجي آمريكا كه اغلب به طور نامناسبي به آنها لقب انزواگرايان جديد داده شده است، استدلال ميكنند كه اگر ايالات متحده ميخواهد از حملات آينده جلوگيري به عمل آورد، بايد قويا، حملات 11 سپتامبر را تلافي كند.
البته، به اين بحث كه بعد از آن چه پيش خواهد آمد، علاقه ندارند؛ زيرا، معتقدند كه آمريكا نبايد در مسائل جهاني دخالت بيش از حد كند. اگر ايالات متحده كمتر در امور جهان مداخله كند، كمتر هدف تهاجم ديگران قرار ميگيرد و اگر كمتر هدف قرار گيرد، كمتر به كمك ديگران براي دفاع از خود و منافعش نياز خواهد داشت. هرچند اين رهيافت، منطق دروني محكمي دارد، اما مطمئنا از نقش فعال آمريكا در جهان كه روز به روز در حال افزايش است، حمايت نميكند. نهادگرايان ليبرال بيشتر به فرآيندي كه طي آن، مبارزه عليه تروريسم عملي ميشود، علاقهمندند.
سازمان ملل بايد در هر اقدامي دخيل باشد؛ توسل به قانون بايد بر انجام اقدامات تاكتيكي اولويت داشته باشد؛ با تروريستها بايد به عنوان مجرم رفتار شود، نه دشمن؛ پليس بايد آنها را تعقيب و دادگاه محاكمهشان كند؛ اقدام نظامي، تنها در موارد نادر و آن هم به طور دقيق، بايد به كار رود؛ دولتي كه مانند افغانستان از تروريسم حمايت ميكرد بايد از نظر ديپلماتيك منزوي، در سازمان ملل محكوم و هدف تحريم تسليحاتي واقع ميشد و از نظر اقتصادي نيز به نحوي مورد تحريم قرار ميگرفت كه به عامه مردم آسيبي وارد نشود. سرانجام اينكه ايالات متحده بايد به ديوان كيفري بينالمللي بپيوندد و براي نشان دادن حسننيت خود، بيشتر معاهداتي را كه از امضاي آنها خودداري كرده است، امضا كند؛ رهيافتي كه نقشي جهاني را براي اين كشور در نظر ميگيرد، اما با توجه به دولتهاي دشمن و نقاط ضعف ديگر كشورها، محكوم به شكست است.
طرفداران برتري آمريكا نيز سعي كردهاند تا اين مبارزه را به سمت و سوي موردنظر خود سوق دهند. در اين زمينه، عجيبترين توصيه از پل ولفوويتز، معاون وزير دفاع آمريكا، نقل ميشود. وي معتقد است كه زمان آن فرارسيده تا به تمامي دشمنان و مشكلات آمريكا در خاورميانه و خليجفارس رسيدگي شود و اين كشور قدرت خود را در اين منطقه بيش از پيش مستحكم كند. طبق گزارشها، ولفوويتز پيشنهاد كرده است كه آمريكا عليه سوريه و پايگاههاي حزبالله در لبنان دست به اقدام بزند،25 در حالي كه، به نظر ميرسد هيچ يك از آنها با القاعده، روشها و اهداف جاهطلبانه آن ارتباطي نداشته باشند.
هرچند اگر اين وضعيت تغيير كند، تمايلات ولفوويتز معنا خواهد يافت، اما تعقيب همگي آنها شبيه به نسخهاي به نظر ميرسد كه كارگزاران تبليغاتي بنلادن تجويز كردهاند؛ چرا كه چنين حملاتي سبب خواهد شد تا دولتهايي كه آمريكا به همكاري آنها نياز دارد، اين مبارزه را ضداسلامي و ضدعربي بدانند و در جنگ عليه سوريه يا لبنان شركت نكنند. مبادرت به حمله در چند جبهه، به وقوع شورش در عربستان سعودي، ديگر دولتهاي خليجفارس و مصر منجر خواهد شد؛ مسئلهاي كه آمريكا اميدوار است از وقوع آن جلوگيري كند. اين پيشنهاد، يعني درگيري در چهار جبهه، از يك ديدگاه ديگر نيز عجيب به نظر ميرسد و آن اينكه ارتش آمريكا قادر نيست حتي در دو جنگ منطقهاي، به طور همزمان درگير شود.
استراتژي درگيري يا مشاركت گزينشي، استراتژي كلاني است كه در دهه گذشته، مورد حمايت قرار گرفته است و تا حد زيادي، با نيازهاي جنگ وسيع عليه تروريسم مطابقت دارد. طبق اين استراتژي، ايجاد روابط سياسي و اقتصادي باثبات، صلحآميز و نسبتا باز در آن بخش از جهان كه منابع اقتصادي و نظامي مهمي متمركز شده - يعني اوراسيا - به نفع آمريكاست؛ منفعتي كه ديگران نيز در آن سهيماند. براساس اين استراتژي، قدرت آمريكا ضامن امنيت كشورهاي آسيبپذير و عامل بازدارنده كشورهاي جاهطلب خواهد بود. اجراي اين استراتژي پروژه بزرگي است كه مستلزم تعيين دقيق اولويتها ميباشد. با اين حال، اهداف آن محدود است. اين پروژه، طالب قدرت به خاطر قدرت است، نه اصلاح كامل قوانين اساسي دولتهاي ديگر و نه دگرگوني سياست بينالملل.
در اين استراتژي، جايگاه آمريكا در خليجفارس و خاورميانه به منزله عنصري اساسي به شمار ميرود كه القاعده درصدد به چالش كشيدن آن است. رهبران اين گروه معتقدند كه اگر ايالات متحده اين منطقه را ترك كند، آنها ميتوانند در خليجفارس و مصر قدرت را به دست گيرند. البته در صورت وقوع چنين امري، ممكن است منازعات متعددي در منطقه شكل بگيرد و تمامي كشورهاي منطقه متضرر شوند. با توجه به تخريب وسيع جنگ ايران و عراق (1980 تا 1988 - پانصد هزار كشته) كه در آن، از تسليحات شيميايي و حملات موشكي به شهرها استفاده شد و همچنين، وجود تسليحات شيميايي، بيولوژيكي و هستهاي و سيستمهاي موشكي پرتاب آنها در اين منطقه، وقوع هرگونه جنگي در منطقه مزبور براي كساني كه در اينجا يا در ديگر مناطق جهان زندگي ميكنند، بسيار زيانآور خواهد بود.
افزون بر اين، هر يك از آنها مطمئنا بر توليد، توزيع و قيمت نفت كه همچنان براي اقتصاد جهاني اهميت دارد، تأثير منفي خواهند داشت. پيامدهاي ناگوار سياسي، نظامي و اقتصادي آنها احتمالا در سطح جهان احساس خواهد شد و اين امر بر رهبري سياسي ديگر كشورها نيز تأثير خواهد گذاشت. براساس استراتژي كلان مشاركت گزينشي، مبارزه عليه القاعده ضروري است؛ ضرورتي كه دولت بوش را مجبور كرده است تا در مبارزه با تروريسم، به نحوي عمل كند كه بيشتر بر استراتژي مشاركت گزينشي منطبق است تا استراتژي تحكيم سلطه و برتري.
ايالات متحده با جنگي طولاني عليه يك دشمن كوچك، گريزان و خطرناك روبهروست. اگر اين كشور خواستار موفقيت است، بايد اين مبارزه را به طور منظم و با ارادهاي راسخ دنبال كند. به دليل محدوديت منابع و هزينههاي زياد جنگ، ايالات متحده به يك استراتژي نياز دارد تا راهنماي تلاشهاي اين كشور باشد. به همين دليل، ضرورت دارد تغييرات درخور توجهي در دستگاه امنيت ملي آمريكا، شامل بخش گردآوري و تحليل اطلاعات، سازماندهي و تجهيزات نظامي و آمادگي اضطراري ايجاد شود. بالاخره اينكه، اگر ايالات متحده خواستار حفظ حمايت داخلي و بينالمللي از جنگ عليه تروريسم است، بايد مسائلي را كه مدتهاست درباره سياست خارجي و امنيتي آينده اين كشور وجود دارد، از طريق بحثهاي گسترده ميان تصميمگيرندگان، تحليلگران سياسي و مردم آمريكا مورد بررسي قرار دهد و آنها را حل و فصل كند.
توضيح: يادداشتهاي اين مقاله به دليل طولاني بودن درج نشدند. علاقهمندان ميتوانند به آدرس اينترنتي مجله امنيت بينالمللي يا به ماهنامه نگاه مراجعه كنند.
پاورقي:
* Barry R.Posen "The Struggle Against Terrorism: Grand Strategy, Strategy and Tactics", International Security, Vol. 26, No. 3 (Winter 2001/02), pp. 39-55
ش.د820608ف