(ماهنامه زمانه - آبان ماه 1382 - شماره 14 صفحه 25)
زمينههاي و پيامدهاي اشغال سفارت آمريكا در تهران
تصرف لانه جاسوسي آمريكا و مساله گروگانگيري اتباع آمريكايي در تهران، موضوعي است كه با اصل رابطه ايران و آمريكا گره خورده است به طوري كه اگر شروع سرشكستگي ناشي از روابط دوجانبه براي ايران از كودتاي 28 مرداد 1332 صورت گرفته باشد، براي ايالات متحده و آمريكاييان در 13 آبان 1358 و با اشغال سفارت آمريكا در تهران انجام پذيرفت. هدف ما در اين مقاله، بررسي زمينههاي اشغال سفارت آمريكا در تهران كه همان دخالت ايالات متحده در امور داخلي ايران در فاصله نه ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ميباشد كه به دوره دولت موقت انقلاب اسلامي مشهور است و با اشغال سفارت آمريكا در تهران در 13 آبان 1358 به پايان ميرسد.
دخالت در امور داخلي كشورها به صورت دخالت در اختلافات داخلي رهبران، قوميتها، پيروان اديان، نژادهاي يك كشور و حمايت از يك طرف در مقابل طرف يا طرفهاي ديگر، توطئه براندازي به صورت دخالت مخفي برنامهريزي شده براي رسيدن به اهداف سياسي خاص و تثبيت نفوذ و سلطه و به عبارت كليتر، هرگونه رفتار مقامات رسمي دولتي كه برخلاف ميل باطني و ظاهري مقامات رسمي دولت ديگر صورت گيرد، دخالت در امور داخلي آن كشور گفته ميشود با پيروزي انقلاب اسلامي ايالات متحده آمريكا كه از منافع بر باد رفته خود در ايران و منطقه ناخشنود بود، به منظور برقراري مجدد وضعيت مطلوب گذشته خود در ايران تحركات جديد و دامنهداري را به مرحله اجرا در آورد.
در اين دوره دخالت آمريكا در امور، داخلي ايران بر سر موضوعات متنوع سياسي، فرهنگي، اقتصادي و امنيتي صورت گرفت. ايالات متحده در اين وضعيت از هر وسيله و شيوه ممكن قانوني و غير قانوني براي حفظ منافع خود استفاده كرد كه از جمله آنها ميتوان به تقويت و تحكيم رژيم استبدادي بر ضد خواست عمومي ملت ايران، تلاش براي كودتا و راه انداختن حمام خون در ايران، جاسوسي، ايجاد اختلاف و تفرقه قومي نام برد.
زمينههاي اشغال
زمينههاي اشغال سفارت آمريكا در تهران را ميتوان در دو مورد خلاصه كرد: نخست، سلسله وقايع مربوط به عملكرد ايالات متحده آمريكا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي و در مواجهه با جنبشهاي انقلابي ايران و ديگر، سلسله اقداماتي كه اين كشور پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي بازگرداندن وضعيت گذشته خود در ايران و منطقه به اجرا گذاشته بود و موجبات خشم و واكنش شديد انقلابيون را فراهم ساخت.
تلاش براي جلوگيري از پيروزي انقلاب اسلامي
ايران از اواخر دهه 1950 م به صورت يكي از متحدين واقعي آمريكا در آمده بود و مقادير قابل توجهي كمك اقتصادي و تسليحاتي دريافت كرد و تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي نيز به عنوان يكي از متحدين آمريكا در منطقه باقي ماند. جيمي كارتر، رئيسجمهور وقت آمريكا در زمان پيروزي انقلاب اسلامي ايران – دكترين نيكسون را با اندك تغييراتي سرلوحه كار خود قرار داده بود و به همين خاطر، ايران به سنتو پيوست و قرارداد دوجانبه دفاع متقابل ايران و آمريكا در سال 1959 منعقد گرديد.
با اين حال كارتر در وعدههاي انتخاباتي رياست جمهوري خود در سال 1355 كه به دكترين وي مشهور شد، مساله حقوق بشر و احترام به اصول و موازين آن از سوي كشورهاي جهان به عنوان يكي از معيارهاي اصلي روابط خود با كشورهاي ديگر قرار داد. دكترين كارتر داراي سه بعد اساسي بود: 1- تعهد صريح و بيپرده آمريكا در جهت واكنش نظامي به هر شكل لازم در مقابل هر نوع تلاش شوروي براي حضور ژيوپلتيك در مناطق جهان 2- تاكيد بر حقوق بشر، فضاي باز سياسي، آزاديهاي مدني و فشار بر حكومتهاي كمونيستي به ويژه در اروپاي شرقي براي رعايت آنها 3- ايجاد فضاي باز سياسي و ترويج فعاليتهاي اصلاحطلبانه با هدف حفظ حكومتهاي ديكتاتوري متحد آمريكا نظير رژيم شاه و جلوگيري از اضمحلال و فروپاشي آنها.
اصرار كارتر درباره حقوق بشر بدان معني بود كه اعمال خودكامگي و سركوب اگر چه به وسيله دوستان آمريكا صورت بگيرد، از سوي دستگاه حكومتي جديد با نظر نامساعد نگاه خواهد شد و اين نظر نامساعد با محدوديتهاي شديدي بر برنامههاي جاهطلبانه شاه در نوسازي نظامي ايران توام ميگرديد. به اعتقاد كارتر با نوسازي نظامي ايران توام ميگرديد. به اعتقاد كارتر با وجود بالا رفتن سطح زندگي مردم ايران به خاطر درآمد سرشار نفت، بلندپروازيهاي شاه و تصميمگيريهاي يكجانبه او در زمينه نحوه صرف اين درآمد هنگفت»، موجبات عدم رضايت گروه روشنفكر و ديگر گروههايي را فراهم آورده كه ميل داشتند در تصميمات سياسي، اقتصادي و اجتماعي كشور خويش مشاركت بيشتري داشته باشند.1
محمدرضا شاه هم كه از سال 1354 ميپنداشت كه مخالفين او تعداد انگشتشماري از نهيليستها، آنارشيستها و كمونيستها هستند، مايل نبود كه روابط ويژه خود با واشنگتن و نيز دسترسي به تسليحات آمريكايي را به خطر بيندازد. وي اطمينان داشت كه اصلاحات او آنقدر مردمي بوده كه ميتواند بدون اينكه خطري رژيمي را تهديد كند از شدت اقدامات پليسي خود بكاهد. از سوي ديگر مخالفين هم ميپنداشتند كه كاخ سفيد براي نخستين بار از رياست جمهوري كندي به اين طرف در صدد حمايت از مخالفين ميانه رو برآمده است. مهدي بازرگان – اولين نخستوزير انقلاب اسلامي در دوره موقت – اين موضوع را چنين تاييد كرده بود: «انتخاب كارتر اين امكان را براي ايران فراهم كرد كه مجددا نفسي بكشد.»2 ولي در واقع همچنانكه حسن واعظي مينويسد، هدف اصلي دكترين حقوق بشر كاركتر را براي حكومتهاي متحد آمريكا در «واكسينه كردن آنها براي ممانعت از بروز انقلاب و حفظ آنان در برابر فروپاشي» بايد دانست.3
اگر چه اقدامات شاه در راستاي كاهش فشار پليسي در اواخر سال 1356 رضايت خاطر كارتر را فراهم كرده بود؛ ولي از نظر وي مهمترين هدف، حفظ شاه در ايران بود و در صورتي كه اين تخفيفات افاقه نميكرد، آماده پذيرش شرايط حكومت نظامي و سركوب بيشتر هم بود.
به طوريكه كارتر در خاطرات خود مينويسد كه به رغم مشكلات زياد شاه در ايران اما:
«هنوز سفير ما ويليام ساليوان و همچنين شخص من و ساير مشاورين بر اين باور بوديم كه شاه بهترين اميد ما براي حفظ ثبات در ايران است ما او را ترغيب كرديم از سلطنت كنارهگيري نكند و با قدرت كشور را اداره كند و روي پشتيباني ما حساب كند من مطمئن بودم كه كمكهاي ما براي او ذيقيمت است در چنين شرايطي طي پيغامي به وي اطمينان دادم هر تصميمي بگيرد، حتي تشكيل حكومت نظامي مورد تاييد و حمايت من خواهد بود.»4
اما به تدريج با بحرانيتر شدن وضعيت كشور و نفوذ روزافزون امام خميني در ميان مردم ايران، بين تصميمگيران سياست خارجي آمريكا اختلاف پديد آمد. مساله مهمي كه دامنگير آنها بود تنها درباره بحران انقلاب در ايران نبود، بلكه بيشتر به اختلاف ديگري مربوط ميشد كه در درون وزارت امور خارجه آمريكا و همچنين در سطح بالاي حكومت آمريكا بين وزارت امور خارجه آمريكا به سرپرستي سايروس ونس و شوراي امنيت ملي اين كشور به رياست زبيگنيو برژينسكي، مشاور امنيتي كارتر بر سر ايران در گرفته بود كه در نهايت موجب سردرگمي شخص كارتر درباره مساله ايران شد ونس همچون كارتر اعتقاد داشت كه سياست خارجي آمريكا بايد نمايانگر اعتقاد و روحيه آمريكاييها باشد و چون يك آمريكايي جز به آزادي، عدالت و دمكراسي نميانديشد؛ پس شاه ايران هم كه يك حاكم مستبد و ستمگر است، هرگز نميتواند مورد حمايت حكومت آمريكا باشد.
سازمان عفو بينالمللي اعلام كرده بود كه ايران را از نظر رعايت حقوق بشر بدترين كشور دنيا ميشناشد و گزارشهاي متعددي كه در مورد به كارگيري شكنجه توسط حكومت شاه در ايران وجود داشت، توسط جمعيت بينالمللي حقوقدانها نيز تاييد شده بود. از آنجا كه سازمان سيا، شاه را به قدرت رسانده بود و آمريكا نيز همواره براي حفظ قدرت او كوشش ميكرد؛ پس رئيسجمهوري كه همواره دم از حقوق بشر ميزد، به ناچار بايد در اين باره چارهاي بينديشد.
ولي كارتر بر خلاف اينكه در ژانويه 1977 اعلام كرده بود كه «حكومتهاي مستبد نبايد انتظار حمايت از جانب ما داشته باشند،» در مورد شاه ايران دورويي نشان ميداد و اواخر همان سال در سفري به ايران، ستايش و حمايت خود را از او اعلام نموده بود. به نظر ساليوان – سفير آمريكا در تهران – انجام اين مسافرت «نه فقط مبين استحكام روابط ايران و آمريكا و نزديكي وي با رئيس جمهوري جديد آمريكا بود؛ بلكه به همه مخالفان و انتقادكنندگانش در ايران و آمريكا نشان ميداد كه قهرمان بزرگ آمريكايي حقوق بشر، رژيم او را شايسته حمايت و مبرا از اتهامات وارده تشخيص داده است.»6 اين رويه مغاير نظرات ونس بود و موجب شد كه وي هيچ گاه نتواند با سياست كارتر در مورد شاه كنار بيايد و بعدها حتي استعفا داده و به دفتر وكالت حقوقي خود بازگشت. ونس معتقد بود كه اگر آمريكا براي استقرار آزادي و دمكراسي در جهان نكوشد، هرگز نميتواند يك سياست خارجي مفيد و موثر را دنبال كند. در حاليكه شاه كه در بيشتر دوران سلطنت 37 ساله خود از قدرت كافي برخوردار بوده هرگز كوچكترين تمايلي به اصلاح روشهاي خود نشان نداده است.
در مقابل، برژينسكي نوع ديگري ميانديشد. او همواره با تكيه بر قدرت معتقد بود كه شاه به عنوان يك متحد آمريكا بايد پيوسته مورد حمايت قرار گيرد و البته، در كنار آن هم بايد توصيه شود كه بهتر است، دست از شكنجهگيري بردارد، ولي اين اقدام اكنون ميسر نيست و در وضعيتي كه حكومت شاه در معرض حمله قرار دارد، پافشاري براي تامين دمكراسي در ايران كار خطرناكي خواهد بود و وقتي كه حتي يك ميانهرو در خاورميانه وجود ندارد، چگونه ميتوان زمان برقراري دمكراسي در ايران را تعيين كرد.
كارتر كه سخت در تلاش بود تا از وقوع يك انقلاب در ايران جلوگيري كند، بيشتر با برژينسكي موافق بود كه به هر قيمت و وسيلهاي كه شده بايد از شاه حمايت كرد و حمايت از شاه را نه فقط براي حفظ ايران بلكه براي حفظ منطقه خاورميانه و صلح اعراب و اسراييل ضروري ميشمرد. وي در خاطرات خود مينويسد:
«من نيز همانند ديگر روساي جمهور آمريكا براي باور بودم كه شاه براي ما هم پيمان قدرتمندي است. حفظ روابط حسنه با مصر و عربستان سعودي و همزمان فروش نفت به اسراييل با توجه به اينكه از سوي عربها تحريم شده بود، حكايت از قابليتي در وجود شاه داشت و اين قابليت براي من ستايشآميز بود.»7
وجود اختلافنظر بين مقامات واشنگتن بيشتر به اين دليل بود كه هر يك از آنها اطلاعاتي خود را از منع متفاوتي به دست ميآورد. برژينسكي همواره به حرفهاي گري سيك، افسر امنيتي مسئول امور ايران در شوراي امنيت ملي و ژنرال هايزر، معاون فرماندهي نيروهاي آمريكا در اروپا و مسئول لجستيك نيروهاي مسلح ايران گوش داد. اردشير زاهدي، سفير ايران در آمريكا هم از جمله افراد مورد اعتماد وي بود كه به عنوان داماد شاه، از پرقدرتترين طرفداران شاه در ايران محسوب ميشد و در ماموريتي كه به تازگي از برژينسكي دريافت كرده بود، براي تشكيل گروهي به طرفداري از شاه (مانند 28 مرداد 1332 كه به سقوط دكتر مصدق انجاميد) در تهران به سر ميبرد. برژينسكي حتي بدون اطلاع وزارت امور خارجه آمريكا يك خط ارتباطي مستقيم هم با وي در تهران برقرار كرده بود.8
در مقابل، سايروس ونس و ديگر مقامات وزارت امور خارجه آمريكا از نظرات ويليام ساليوان استفاده ميكردند كه گزارشهايش از اوضاع ايران آنقدرها با تحليلهاي هيات حاكمه آمريكا از اوضاع ايران آنقدرها با تحليلهاي هيات حاكمه آمريكا از اوضاع ايران سازگاري نداشت و دليل اين ناهماهنگي منابع هم چيزي نبود، جز در هم ريختگي و تشنج در ايران، از شهريور ماه 1357 به بعد كه حكومت نظامي از هاري در ايران برقرار شده بود، گزارشهاي ساليون به شكلي بود كه به صراحت نشان ميداد، ديگر اميدي به ادامه حكومت شاه در ايران نيست.9
ولي برژينسكي اين گزارشها و نظرات را قابل قبول نميدانست و ميگفت: «چون ساليوان مثل كبك سرش را زير برف كرده و حقايق را نميبيند، گزارشهايي هم نميتواند قابل اطمينان باشد.» ونس در اين باره در خاطراتش مينويسد:
«در واشنگتن، گزارش ساليوان اختلافات من و برژينسكي را تشديد كرد، زيرا برژينسكي با انديشيدن به امكان سقوط شاه و آمادگي براي دوران بعد از شاه در ايران هم مخالف بود. برژينسكي كمكم به اين نتيجه ميرسيد كه يك كودتاي نظامي در ايران (ترجيحا به طرفداري از شاه) تنها اميد باقيمانده براي حفظ منافع آمريكا در ايران است. من قويا طرفدار يك راه حل سياسي بر اساس حفظ شاه به صورت يك پادشاه مشروطه در صورت امكان، و حتي بدون او، در صورت لزوم بودم و در هر دو صورت اين نكته را در مدنظر داشتم كه ارتش ايران بايد بصورت يك نهاد محكم و مستقل محفوظ بماند. من در مرحله نهايي امكان حمايت از يك رژيم نظامي را براي استقرار نظم و پايان بخشيدن به خونريزي رد نميكردم ولي مخالف اين بودم كه ما مبتكر و مجري چنين تصميم بنيادياي در ايران باشيم، كاري كه دقيقا شاه ميخواست به دست ما در ايران انجام شود.»10
دولت آمريكا، سردرگمي در سياست خود را به زمين ايران پاس ميداد: به طوري كه دو راه پيش پاي شاه گذارده بود تا خود يكي را به دلخواه بپذيرد: نخست اينكه بايستد و سياست مشت آهنين را بكار بندد و با تمام قوا عليه انقلاب به مبارزه نظامي برخيزد يا اينكه به طور موقت از ايران خارج شود و طرح 5 مرحلهايي با حاكميت دولتي از مليگرايان و با شعار اصلاحات به اجرا درآيد. براساس اين طرح، فرستاده ويژ بايد به صراحت از قول رييسجمهور آمريكا به شاه ايران ميگفت كه هر راهي را كه شاه ترجيح دهد، آمريكا با تمام توان از آن حمايت خواهد كرد.
در حاليكه سياست «مشت آهنين» برخاسته از گروه برژينسكي بود، «طرح 5 مرحلهاي» از سوي سايروس ونس، پركت و ساليوان تنظيم شده بود و مورد تاييد كارتر هم قرار گرفته بود و اصول كلي سياست آمريكا براي مقابله با انقلاب اسلامي را حول محورهاي زير تدوين ميكرد: حكومتي به رهبري مليگرايان با شعار اصلاحات روي كار بيايد، ارتش و نيروهاي مسلح با تمام توان حامي و پشتيبان دولت جديد باشند، شاه به طور موقت از صحنه كنار برود و مدتي بعد همانگونه كه پس از كودتاي 28 مراد عمل شد، پس از آرام شدن اوضاع به كشور باز گردد، دولت مليگراي جديد از حمايت بينالمللي برخوردار باشد و آمريكا مسئوليت پشتيبانيهاي لجستيكي دولت جديد را برعهده بگيرد. براساس اين طرح براي پرهيز از ويتنامي ديگر در ايران، دخالت مستقيم نيروهاي نظامي آمريكا در ايران به صلاح تشخيص داده نشده بود، اما توصيه گرديده بود كه آمريكا بايد بكوشد كه سد شديدي در برابر آيتالله خميني ايجاد كند.11
شاه راه حل دوم را پذيرفت و با معرفي شاپور بختيار، معاون وقت جبهه ملي و رييس جناح سوسيال دمكرات اين جبهه در 15 دي 1357 به نخستوزيري، حكومت نظامي ازهاري را كنار گذاشت و سپس براساس اين طرح 5 مرحلهاي در 26 دي 1357 16ژانويه 1979 ايران را ترك گفت و با عزيمت شاه از ايران، مسئوليت حكومت و اداره امور كشور به طور كامل به دست دو نفر افتاد: شاپور بختيار نخستوزير و ژنرال رابرت هايزر.
هر قدر كه نهضت انقلابي به پيروزي نزديك ميشد، اختلافات ميان هيات حاكمه آمريكا نيز حادتر ميشد. سايروس ونس بعد از توجه به نظرات ساليوان، هياتي به سرپرستي تئودور اليوت يكي از ديپلماتهاي كاركشته آمريكايي كه به دليل سالها اقامت در ايران و انجام وظيفه در سمت رايزن اقتصادي سفارتخانه به فارسي مسلط بود را تعيين كرد تا عازم پاريس شوند و در آنجا با امام خميني به مذاكره بپردازند.
در حاليكه اليوت به عنوان نماينده وزارت امور خارجه آمريكا و يا در حقيقت، با سمت منشي مخصوص سايروس ونس به پاريس ميرفت، ژنرال هايزر به عنوان نماينده گروه برژينسكي در ايران حضور داشت و نظر وي درست مخالف نظر ساليوان بود. ساليوان در خاطراتش در اين باره مينويسد: «بعضي اوقات، دستوراتي كه به من و هايزر داده شده بود به قدري با هم متفاوت بود كه گويي ما با دو شهر مختلف يا مقامات دو كشور مختلف صحبت كردهايم.»12
نتيجه مخالفت گروه برژينسكي با برنامههاي گروه ونس اين بود كه در آخرين لحظات، كارتر ماموريت اليوت را لغو كرد و تنها توسط دو نفر و از طريق والري ژيسكاردستن – رئيسجمهور وقت فرانسه – به صور غير مستقيم پيغامي را در 18 دي 1357 براي امام خميني ارسال كرد كه پيشتر از سوي سران 4 كشور غربي آمريكا، بريتانيا، فرانسه و آلمان غربي در گودالوپ تصويب شده بود. در اين كنفرانس، رهبران سه كشور غربي، رييسجمهور آمريكا را قانع كرده بودند كه راهي براي نجات شاه باقي نمانده است و غرب بايد به فكر راه چاره ديگري براي حفظ منافع حياتي خود باشد.13
كارتر در اين پيغام از امام خميني خواسته بود تا با همكاري با دولت بختيار از ادامه انقلاب بازماند. وي با نهايت صراحت اعلام كرده بود كه دولت بختيار مورد حمايت آمريكاست و با در خواست از امام خميني براي حمايت از او، چنين تهديد كرده بود كه در صورت مخالفت امام با دولت بختيار، وقوع يك كودتاي نظامي و به راه افتادن حمام خون در ايران حتمي است. كارتر با تاكيد بر اينكه خروج شاه قطعي است و در آينده نزديكي صورت خواهد گرفت، به امام خميني توصيه كرده بود كه در بازگشت به ايران شتاب نكند و اجازه دهد يك دوره سكوت و آرامش به وجود بيايد.
تهديدات كارتر و نفوذ آمريكا در ايران آنقدر جدي به نظر ميرسيد كه امام خميني با رد آن تهديدات، آمريكا را به صدور حكم تحريم كالاهاي آمريكايي و اعلام جهاد مقدس عليه آن كشور تهديد كرد و از كارتر خواست كه شاه را ببرد، از دولت بختيار پشتيباني نكند و از خواست ملت كه امر مشروعي است، جلوگيري نكند.14
در كنار سياست مقابله با انقلاب اسلامي، آمريكاييها محلي را در نزديك اقامتگاه امام خميني در نوفل لوشاتو تدارك كرده بودند و از آن براي زير نظر گرفتن فعاليتها و رفت و آمدها و استراق سمع مذاكرات استفاده ميكردند هنگامي هم كه امام خميني برنامه بازگشت خود را به ايران براي نخستين جمعه بعد از فرار شاه پيشبيني و اعلام نمود، با هماهنگي و توصيه برژينسكي بختيار و ارتش تصميم گرفتند كه به محض ورود امام خميني به فضاي ايران هواپيماي وي را سرنگون سازند و يا آن را بربايند.15
اتحاد همه اقشار ملت ايران به رهبري امام خميني و شدت روزافرون تلاطم خروشان حركت انقلاب اسلامي موجب شد كه سردرگمي هيات حاكمه آمريكا تا روز آخري كه انقلاب به پيروزي رسيد، تداوم يابد. با وجودي كه اعتماد و اطمينان كاخ سفيد از سفارت خود در تهران سلب شده بود، با ارسال پيام مستقيم به شخص بختيار، وي را از حمايت و اعتماد كامل دولت آمريكا مطمئن ميساختند.16 حمايت آمريكا از بختيار و همچنين حمايت از فكر يك كودتاي نظامي حتي تا 22 بهمن ماه كه جنگهاي خياباني منجر به سقوط مراكز قدرت رژيم شاهنشاهي يكي پس از ديگري به دست انقلابيون ميشد ادامه يافت.
در 22 بهمن 1357 هنگامي كه ستاد كل ارتش و اداره مستشاري آمريكا در تهران در محاصره نيروهاي انقلابي در آمده بود و ژنرال فيليپ گاست – رييس مستشاران آمريكايي در ايران – در زير زمين ستاد كل ارتش پناه گرفته بود و نميدانست، چگونه بايد از دست انقلابيون خلاصي يابد، شوراي امنيت ملي آمريكا به رياست برژينسكي و با حضور وارن كريستوفر و ديويد نيوسام – معاونان وزارت امور خارجه – چارلز دونكان – معاون وزير دفاع – و ژنرال ديويد جونز، رييس ستاد مشترك نيروهاي مسلح – به اتفاق چند تن از مقامات وزارت دفاع و ستاد مشترك، استاسفيلد ترنر، رييس سيا به همراه فرانك كارلوچي از مقامات برجسته سيا، گري سيك و سرهنگ اودم از شوراي امنيت ملي در كاخ سفيد يك جلسه اضطراري سه ساعته تشكيل داد. برژينسكي در خاطرات خود درباره اين جلسه و تصميمات آن مينويسد:
«من از عواقب درازمدت اين وضع متحير و نگران بودم و گفتم فرماندهان ارتش ايران مهارت لازم براي بازيهاي پيچيده سياسي را ندارند. بهتر است از آنها بخواهيم مستقيما براي برقراري نظم و قانون دست به كار شوند. آيا نميتوانيم از ژنرال گاست و ژنرال هايزر سوال كنيم كه آيا هنوز نقشه كودتاي نظامي را ميتوان در ايران به موقع اجرا گذاشت؟ اگر انضباط نظامي در ارتش ايران از ميان نرفته باشد، هنوز قادر به كاري هست.»17
در پي اين تصميم ديويد نيوسام از طرف برژينسكي در يك تماس تلفني با ساليوان نظري وي را راجع به انجام يك كودتاي نظامي توسط ارتش ايران براي جانشيني دولت بختيار جويا شد. اين سوال به قدري به نظر ساليوان مسخره، سخيف و نامعقول آمد كه وي را به شدت برآشفت تا كلمات زشت ولي سزاواري را درباره برژينسكي به كار برد.18 به اين ترتيب تلاش وسيع دولت كارتر براي واكسينه كردن حكومت شاه، انحراف جنبش اسلامي از مسير اصلي آن و ممانعت از پيروزي انقلاب اسلامي به هر قيمت ممكن، تا آخرين دقايق پيروزي انقلاب اسلامي ادامه يافت و با پيروزي انقلاب اسلامي و سرنگوني رژيم شاهنشاهي هم تمام نشد، به طوريكه انتشار خبر پيروزي انقلاب اسلامي، كارتر را واداشت تا استانسفيلد ترنر، ريس سازمان سيا را به دليل عدم تهيه اطلاعات دقيق و كوتاهي در پيشبيني روند انقلاب توبيخ كند.19
دخالت در امور داخلي ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي
كليه گروههاي مبارز در ايران براي مبارزه با استبداد شاهنشاهي كه هدف مشترك همه آنها بود، گرداگرد امام خميني قرار گرفته بودند و همگام با او و عموم ملت حركت ميكردند، اما به محض پيروزي انقلاب اسلامي، وقتي كه هدف نخست خود را فراهم ديدند، براي نيل به اهداف بعدي خود – كه متفاوت و بلكه متضاد هم بود – به رقابت با يكديگر پرداختند. اين رقابت و درگيري گروههاي انقلابي به مخالفت بنيادين سلطنتطلبان و طرفداران رژيم پهلوي كه جبهه ضد انقلاب را تشكيل داده بودند اضافه ميشد و وضعيت هرج و مرجي را در كشور پديد آورده بود. به نوشته ابراهيم يزدي، معاون نخستوزير دولت موقت در امور انقلاب همه مخالفان استراتژي جديدي را براساس يك جنگ سياسي – رواني عليه انقلاب شروع كرده بودند. وي عناصر اصلي مورد استفاده دشمن در اين جنگ را شايعهسازي، شايعهپراكني، دورغپراكني، تهمتزني و خلاصه ترور شخصيت (و در مواردي ترور شخص) عليه مبارزين سابقهدار و شخصيتهاي مورد اعتماد مردم و رهبري» ميناميد كه در نتيجه «اختلافات ميان مسلمين را تشديد و نيروهاي اسلامي را تضعيف» مينمودند.20
آمريكا كه منافع خود را با سقوط رژيم پهلوي در خطر ميديد، طرح ورود مجدد به صحنه سياسي ايران و بازسازي روابط استراتژيكي از كف رفته را در دخالت در اين وضعيت اختلاف و گزينش و حمايت از يك گروه ضعيفتر كه با اهداف آمريكا همسويي بيشتري نشان ميداد، قرار داده بود.
آنچه مهم بود، اختلافات مرامي و اجرايي بود كه به تدريج در ميان دو گروه مذهبيون به رهبري امام خميني و دمكراتها شامل جبهه ملي و نهضت آزادي ايران به نمايندگي مهدي بازرگان – كه با حكم امام خميني به نخستوزيري دولت موقت انقلاب اسلامي برگزيده شده بود، بروز كرد و تا سقوط بنيصدر، نخستين رييسجمهور اسلامي ايران در تاريخ اول تير 1360/ 22 ژوئن 1981 ادامه يافت.
در كنار اين تنشها و اختلافات، موضوع نحوه و سطح روابط دولت تازه تاسيس جمهوري اسلامي با دولت ايالات متحده آمريكا هم در زمره نخستين تنشهاي مشخص بازرگان و انقلابيون مذهبي قرار داشت. بازرگان معتقد بود كه مخالف و مبارزه با آمريكا و غربيها فرع بر حمايت آنان از شاه بود و به شرط عدم حمايت آمريكاييها از شاه و عدم دخالت در امور داخلي ما، روابطمان با آنها دوستانه خواهد بود.»21 در حاليكه انقلابيون مذهبي، آمريكا را شريك جنايتهاي رژيم پهلوي و يك ابرقدرت مداخلهگر و متجاوز به حساب ميآوردند و در كنار تاكيد بر استبدادستيزي مقابله و تعارض با قدرتهاي استعماري و استكباري جهان را هم وجهه همت خود ساخته بودند.22
انقلابيون مذهبي از هر گونه تماس با مقامات آمريكايي پرهيز ميكردند و صرف نظر از چند مورد انگشت شمار تماس قبل از انقلاب (تماس ساليوان با آيتالله بهشتي و آيتالله موسوي اردبيلي) و پس از انقلاب (تماس هنري پركت در سفر به تهران، دو هفته قبل از اشغال سفارت آمريكا در تهران، با امام جمعه تهران و آيتالله بهشتي)، هيچ گونه تمايلي به مذاكره با آمريكاييان نشان نميدادند؛ ولي در مقابل بازرگان و همفكرانش در دولت موقت از هر فرصتي براي عاديسازي روابط و مذاكره با مقامات آمريكايي استقبال ميكردند. آنها آمريكا را خطر جدي و مهمي نميدانستند و حتي شوروي را به خاطر مرزهاي بيش از دو هزار كيلومتريش با ايران خطرناكتر از آمريكا ميدانستند.
كارتر در خاطرات خود در اين باره چنين مينويسد: مهدي بازرگان و اعضاي كابينهاش كه اكثرا تحصيل كرده غرب بودند، با ما همكاري داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت ميكردند و از ژنرال فيليپ گاست مراقبت به عمل ميآوردند تا بدون خطر رفت و آمد كند و براي ما پيامهاي دوستانهاي ميفرستادند. بازرگان علنا اعلام كرد كه مايل است با آمريكا روابط حسنهاي داشته باشد؛ ولي به زودي افراطيون طرفدار آيتالله خميني بصورت مشكلي بزرگ براي او در آمدند.23
به نظر ميرسد، با علم به اين سوابق و اطلاعات از گروههاي انقلابي ايران بود كه كارتر يك روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در يك كنفرانس مطبوعاتي اعلام كرد كه آمريكا آماده همكاري با دولت انقلابي ايران به رياست بازرگان است و اظهار اميدواري كرد كه روابط دوستانه ايران و آمريكا به نفع ملتهاي دو كشور همچنان ادامه يابد.
دولت آمريكا 5 روز بعد از پيروزي انقلاب، يعني در 27 بهمن 1357 نيز به طور رسمي اعلام كرد كه روابط ديپلماتيك خود را با تهران حفظ خواهد كرد و رژيم جديد ايران را به رسميت ميشناسد24 و با تمايل شديدي كه دولت موقت براي اين روابط اظهار ميكرد، اين ارتباط از اوايل تابستان 1358 به طور روزافزوني گسترش يافت. كارتر و برژينسكي براي آنكه بتوانند «از افكار و احساسات ضد كمونيستي روحانيون حاكم بر ايران بهره بگيرند چندين بار به طور غيرمستقيم از منافع مشترك خود با ايرانيان سخن گفته و درصدد جلب حكومت جانشين شاه برآمده بودند.25 در واقع آنچه كه آمريكاييها از آن نگران بودند، چپگرايان مسلح از جمله حزب توده بودند كه به حمايت شوروي ممكن بود در ايران قدرت را به دست بگيرد.
ايالات متحده كه در گذشته از ضعف اطلاعات خود درباره ايران ضربه جبرانناپذيري خورده بود، اين بار سعي كرد تا به طور جدي «عطش خود را براي اطلاعات سيراب كند»26 و در اين راه تماسهاي خود را هم با اعضاي هيات دولت موقت و هم با اقشار مختلف اداري و نظامي گسترش داد. اسناد لانه جاسوسي درباره اين تماسها به وضوح نشان ميدهد كه چطور براي بيتوجهي و يا خارج كردن امام خميني از صحنه سياسي كشور، درصدد جذب افراد موثر و مهم دمكراتهاي دولت موقت از جمله بنيصدر برآمدند و در ظاهر به عنوان مشاور اقتصادي يك شركت آمريكايي با حقوق 1000 دلار به همكاري دعوت ميشد، ولي در واقع رابط سازمان سيا تلاش ميكرد تا وي رابه استخدام اين سازمان در آورد27 در همين زمينه، كنسولگري آمريكا در تهران ماموريت داشت تا نظاميان و كاركنان سازمان هواپيمايي كشوري را در اولويت دريافت ويزا قرار دهد و در ازاي دادن ويزا يا وجه نقد، اطلاعات آنها را درباره تغييرات احتمالي در طرحهاي مقابله با حمله عراق به ايران، آمادگي عملياتي هواپيماهاي اف 14، اف 5 و سي 130، طرح بازگرداندن مستشاران نيروي هوايي ايالات متحده، ناآراميهاي اقليتها در نواحي مرزي ايران از جمله بلوچستان و خريدهاي تسليحاتي ايران از كشورهاي غير از ايالات متحده دريافت و به سازمان سيا انتقال دهد.28
به نوشته حسن واعظي سفارت آمريكا در تهران به «ستاد ايجاد بحران در كشور» تبديل شده بود و ماموريت اصلي آن تلاش براي هماهنگ كردن «فعاليتهاي نيروهاي ليبرال و مليگرا» و پيوند دادن «عناصر ليبرال مليگرا با سلطنتطلبان طرفدار رژيم سابق پهلوي» بر ضد انقلاب اسلامي بود.29
علاوه بر اين اقدامات رسمي ولي پنهاني ايالات متحده و سفارت اين كشور در تهران، گروههاي آمريكايي هوادار رژيم پهلوي هم كه كارتر را به خاطر سقوط شاه مقصر ميدانستند، فعاليت شديدي بر ضد انقلاب اسلامي آغاز كرده بودند. آنها در ذهن خود افكار ضد انقلابي را ميپروراندند و از هر شيوهاي براي بياعتبار كردن انقلاب اسلامي دريغ نميكردند. آنها ايرانيان را «غير متمدن» و رهبران انقلابي را «وحشي و متعصب مذهبي» و خود انقلابي را هم به صورت يك «كژراهه كوتاه كه فاقد حمايت مردمي است» نشان ميدادند30 اينها سعي ميكردند انقلاب اسلامي را تحتتاثير كمونيسم نشان دهند و حتي از امام خميني به عنوان «ملاي سرخ» ياد ميكردند و با اشاره به روابط خوب امام خميني با سازمان آزاديبخش فلسطين و دولتهاي يمن جنوبي، ليبي و سوريه بر نقش كاگ ب در تماسهاي بينالمللي انقلاب تاكيد ميكردند.31
از اين گروهها ميتوان به پنج برادران راكفلر اشاره كرد كه از بزرگترين و قدرتمندترين سرمايهداران آمريكا بودند. آمريكاييان مقيم ايران به جرم و جنايات و تخلفات بسياري مرتكب ميشدند كه موجب آسيبهاي جدي بر روحيات ايرانيان ميشد. از جمله رايجترين اينها بدمستي، جرم، جنايت و رانندگي در حال مستي بود كه بارها به قتل و جرح و هتك حيثيت بسياري از ايرانيان منجر شده بود و همواره هم با استفاده از قانون مصونيت كارمندان نظامي و غير نظامي ايالات متحده در ايران از دست مجازات ميگريختند.32
تلاش ديگر آمريكا طراحي يك كودتاي نظامي در ايران بود كه با اشغال سفارت آمريكا در تهران در مرحله طرح باقي ماند. محسن ميردامادي يكي از طراحان اشغال سفارت آمريكا در تهران در اين باره مينويسد: «در يك مورد برنامهريزي براي كودتا شده بود كه در آن برنامه هم، كدهايي كه به نظاميان براي انجام عمليات ميدادند، از صداي آمريكا پخش ميشد و كودتاچيها را هدايت ميكردند.»33
علاوه بر اين موارد دخالت پنهاني ميتوان به بازداشتهاي انقلابي پس از انقلاب اسلامي اشاره كرد كه موجب دخالت آشكار ايالات متحده در امور داخلي ايران شد و دو كشور را به رويارويي با يكديگر كشاند. اين موضوع از همان روز پيروزي انقلاب اسلامي شروع شده بود و تنها پس از گذشت دو روز با محاكمه و اعدام سران و سركردگان رژيم پهلوي از جمله هويدا، نخست وزير اسبق و نصيري، رئيس اسبق ساواك كه در كشتار، سركوب، فساد و نابسامانيهاي آن رژيم دخالت موثر داشتند، به شدت ادامه يافت.
به همين خاطر دو تن از اعضاي سناي آمريكا به نامهاي جاكوب جاويتس و هنري جكسون كه از طرفداران پروپا قرص پهلوي بودند، در 17 ارديبهشت 17/ 1358 مه 1979 قطعنامهاي را از تصويب سناي آمريكا گذراندند كه ايران را به خاطر اين اعدامهاي انقلابي با لحن شديدي محكوم ميكرد.
قطعنامه سناي آمريكا گرچه هيچ گونه ضمانت اجرايي نداشت، ولي از نظر دولت و مردم ايران نشانه موضوع خصمانه ايالات متحده در مقابل انقلاب اسلامي و تلاش اين كشور براي انزواي انقلاب اسلامي تلقي شد و موجب گرديد تا نه تنها ملاقات چارلز ناس با امام خميني لغو گردد، بلكه پذيرش والتر كاتلر نيز كه به عنوان سفير آماده سفر به تهران بود، رد گردد. از نظر انقلابيون ايران اين موضع سناي آمريكا قطعا به خاطر دلايل انساني و بشردوستانه نبود؛ چرا كه به هنگام شورشهاي خياباني سال 1357 و قبل از آن، دولت آمريكا همواره از حكومت سركوبگر شاه حمايت كرده بود و با حمايت از كودتاي نظامي و اعمال سياست «مشت آهنين» حتي از به راه انداختن حمام خون در ايران ابايي نداشت.
گذشته از اينها محكومان به اعدام به خاطر فساد فاحش، جنايات و كشتارهايي بود كه پيشتر انجام داده بودند. و براساس قوانين اسلامي محكوم به قصاص و مجازات شده بودند. سناي آمريكا در قطعنامه خود هرگز از ترور آيتالله مرتضي مطهري، رييس شوراي انقلاب اسلامي و سرلشگر وليالله قرني، عضو اين شورا كه در 20 روز گذشته به دست گروه فرقان ترور شده بودند اظهار انزجار نكرده بود و تنها به محكومان دادگاههاي انقلاب اسلامي اكتفا كرده بود.
علاوه بر اين قطعنامه سنا از دولتهاي ديگر هم ميخواست كه دولت انقلابي ايران را براي ترك اين اعدامها زير فشار بگذارند و به اين ترتيب يك فشار بينالمللي براي انزواي انقلاب اسلامي ايجاد كند. چارلز ناس معتقد است كه دشمني ايران و آمريكا از زمان صدور قطعنامه جاويتس است و از اين زمان به بعد ايرانيان ديگر حاضر به بازي نشدند.»34 امام خميني در واكنش به اين قطعنامه در سخنرانيهاي مكرر مواضع تندي اتخاذ كرد و ادامه روابط ايران و آمريكا را مورد ترديد و انتقاد قرار داد و گفت:
«ما ميدانيم كه اينها ما را محكوم ميكنند براي اينكه آن داغي كه به دل آمريكا وارد شده است به واسطه اين نهضت، به دل هيچ كس وارد نشده است دولت آمريكا ما را [تهديد] كرده بود كه اگر چنانچه اين اعدامها ادامه پيدا بكند، در روابط ايران با آمريكا روابط يك مظلوم با يك ظالم است، روابط يك غارت شده با يك غارتگر است. ما هيچ توقعي نداريم كه دولت آمريكا يا ساير دول ابرقدرت، آنهايي كه ميخواهند منافع ما را ببرند، حالا كه دست آنها را كوتاه كردهايم بيايند تشكر هم بكنند. اگر از كشتن هويدا آمريكا اظهار تاسف نكند خوب، اين از يك نوكر پانزده سال يا بيشتر خودش كه از دستش رفته است اظهار تاسف [نكند]، اين بيوفايي است به نوكر، قدرداني از يك نوكري كه همه ذخاير ما را تقديم آمريكا كرده ايناست كه اظهار تاسف بكنند دولت آمريكا معلوم است شكست خورده و زخمي است، مار زخمي است و شكست خورده.»35
در پي اين واكنش، موج تنش جديدي بر عليه امپرياليسم آمريكا به صورت تظاهرات خياباني و شعارهاي ضد آمريكايي به پا خاست. از جمله مردم تهران به دعوت حزب جمهوري اسلامي در ميدان شهدا نسبت به دخالتهاي آمريكا اعتراض كردند. حجهالاسلام اكبر هاشمي رفسنجاني در اين اجتماع ضد امپرياليستي، به شدت به آمريكا و صهيونيسم حمله كرد و گفت: «چيزهايي كه بعدا انتظار داريم، توطئههاي حساب شدهاي هستند، ولي ما يك قدم عقبنشيني نخواهيم كرد ما تا به حال از روابط با آمريكاييها و غربيها چه سودي بردهايم كه امروز از آنها بترسيم اينها احساس ميكنند كه جريان جديدي در حال رشد است و براي همه مردم تجربه ميشود و اگر اين جريان موفق و تثبيت شود، خطرش از كشورهاي جهان سوم كه به جرگه كشورهاي غير متعهد پيوستهاند، بيشتر است اين حركت ما به صورت محرك در دنياي عرب و كشورهاي اسلامي در آمده است.»36
روز پس از اين سخنراني تند و ضد آمريكايي در چهارم خرداد 1358 حجهالاسلام اكبر هاشمي رفسنجاني توسط گروه فرقان ترور و زخمي شد.
موضوع ديگري كه موجب تيرگي روابط ايران و آمريكا و دلخوري مردم ايران شد پناه دادن آمريكا به شاه بود. قبل و بلافاصله پس از اينكه محمدرضا شاه ايران را براي، هميشه ترك كند، كارتر از وي دعوت كرده بود به آمريكا برود، ولي او ميخواست كه ابتدا به مصر برود و بعد در مراكش بماند علت اين تصميم شاه بيشتر به خاطر احتمالي بود كه وي به موفقيت كودتا در ايران و بازگشت هر چه سريعتر وي به كشور ميداد. امام خميني در 29 بهمن 1357 به طور غير رسمي خواستار استرداد شاه و محاكمه وي شده بود و وزارت امور خارجه ايران هم در اول اسفند 1357 به صدور بيانيهاي با هشدار به كليه كشورها براي عدم پذيرش شاه، از مراكش خواسته بود كه وي را به ايران مستر دارد و با توجه به اينكه ايران و مراكش قرار داد استرداد مجرمين را امضا كرده بودند، انتظار ميرفت كه شاه مخلوع به ايران مسترد گردد، ولي ملك حسن چنين نكرد و فقط از او خواست كه مراكش را ترك كند.
كارتر با وجودي كه ميدانست دعوت از شاه به خاطر وجود تنفر شديدي كه از آمريكاييان در ميان ايرانيان وجود دارد، موجب خشم تودههاي خشمگين ايران خواهد شد و آسيبپذيري تعداد زيادي از اتباع آمريكا را كه هنوز در ايران به سر ميبردند افزايش ميداد، با اينحال تحت فشار راكفلرها، كيسينجر و برژينسكي راضي شد كه به ادعاي خود «به دلايل انساني» و به ظاهر به بهانه معالجه شاه در مركز پزشكي دانشگاه كرنل در نيويورك، به وي اجازه اقامت دهد.
موضوع ديگر اقدام ايالات متحده براي تقويت حضور نظامي خود در خليج فارس بود كه از همان آغاز پيروزي انقلاب اسلامي به خاطر گسستي كه در ترتيبات امنيتي منطقه ايجاد شده بود، صورت گرفت. در يكي از نخستين واكنشهاي جدي نسبت به انقلاب اسلامي ايران و به بهانه حفظ امنيت منطقه و ادعاي اينكه «احتمال داده ميشود كه يك نفتكش در خليج فارس ربوده شود،» ناوگان خود را در تنگه هرمز به حال آمادهباش در آورد 37 و تهديدهاي نظامي خود را به صورت مانور و جابهجايي نيروها در منطقه افزايش داد. در اكتبر 1979 هم هنري جكسون سناتور آمريكايي در مصاحبهاي با برنامه تلوزيوني «ديدار با مطبوعات» اظهار داشت كه انقلاب ايران در شرف شكست و كشور در حال تجزيه به قسمتهاي كوچكتري است.38
اينها موجب نگراني ايران از به خطر افتادن منافع خود در منطقه و تحريك و تشويق مخالفان انقلاب اسلامي به حركت ضد انقلابي در ايران ميشد. در حالي كه تمايلات تجزيهطلبانه و خودمختارخواهانه در نواحي مرزي ايران از جمله بلوچستان كردستان، آذربايجان خوزستان و تركمن، صحرا به شورش و مبارزه مسلحانه عجين شده بود و استقرار برخي از سران نظامي و امنيتي رژيم پهلوي از جمله اويسي و پاليزبان در عراق و تجهيز آنها به تسليحات، مشكلاتي را براي وضعيت تثبيت انقلاب اسلامي به وجود آورده بود، اين اقدامات و اظهارات حاكي از همكاري آمريكاييان با ضد انقلابيون و تجزبهطلبان بود از همه ناگوارتر اقدامات خرابكارانه عوامل و جاسوسان دولت عراق در مرزها و داخل استانهاي مرزي بود؛ به طوري كه در سراسر تابستان و پاييز 1358 انفجارهاي پي درپي و شديدي در نقاط مختلف مسكوني و نفتي خوزستان صورت ميگرفت. يكي از اين موارد انفجار در بازار خرمشهر بود كه تلفات و خسارات زيادي بر جاي نهاد.39 محسن ميردامادي با اشاره به اين وضعيت نابسامان كشور گفت:
«شواهد و قرايني در دست داشتيم كه اين وضع طبيعي نيست. اين احساس در بين دانشجويان وجود داشت كه اين كارها بايد از جايي هدايت شود و اين تصور به طور جدي در بين دوستان وجود داشت كه اين كارها به نحوي مستقيم يا غير مستقيم به وسيله آمريكا هدايت ميشود. به اين دليل بود كه بحث اشغال سفارت آمريكا پيش آمد به عنوان مركزي كه اگر اشغال شود، كل توطئهها از بين خواهد رفت.»40
حمله به سفارت و پيامدهاي اشغال
روز يكشنبه 13 آبان 1358 / 4 نوامبر 1979 براي انقلاب اسلامي يك روز سرنوشتساز و براي كارتر يك روز فراموش نشدني بود.41 روزنامه اطلاعات شرح ماجرا را اين چنين گزارش كرد:
«ساعت 30:10 صبح گروهي از دانشجويان كه در حال شعار دادن در خيابان آيتالله طالقاني به سوي دانشگاه در حركت بودند، هنگامي كه به جلوي درب اصلي سفارت آمريكا رسيدند، مسير خود را تغيير دادند و پس از گشودن زنجيرههاي اين درب به داخل سفارت رفتند. در همان زمان، گروهي از دانشجويان نيز از ديوار خود را به داخل سفارت رساندند و پيشروي به سوي ساختمانهاي داخلي سفارتخانه را آغاز كردند. از همان لحظههاي اول تصرف سفارت آمريكا، گروههاي مختلف مردم در مقابل سفارت آمريكا اجتماع كردند و به دادن شعارهاي ضد آمريكايي ميپرداختند. دانشجويان در 3 بيانيهاي كه تا ساعت 18 از طريق بلندگو پخش كردند، اطلاع دادند كه ساختمان اصلي سفارت در ساعت 15 به تصرف كامل در آمد و حدود 100 نفر از مزدوران آمريكايي مستقر در آن كه عدهاي تفنگدار آمريكايي در ميان آنها بودند به گروگان گرفته شدهاند.
دانشجويان اعلام كردند كه هر چند تصرف ساختمان با مقاومت 3 ساعته و همراه با پرتاب گاز اشكآور از جانب تفنگداران آمريكايي همراه بود، هيچ گونه آسيبي به طرفين وارد نيامد. از ساعت 16 آزاد كردن گروهي از ايرانيان كه به عنوان ارباب رجوع يا كارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و آمريكاييان را با چشم بسته به محلي ديگر منتقل كردند.»42
اشغال سفارت آمريكا در تهران در حالي كه صورت گرفته بود كه بارها به دليل دخالتهاي عراق در امور داخلي ايران، سفارت عراق در تهران و كنسولگريهاي اين كشور در شهرهاي خرمشهر، كرمنشاه و اهواز مورد حمله قرار گرفته بود و حتي در صبح 15 آبان يعني دو روز پس از اشغال لانه جاسوسي آمريكا هم كنسولگري عراق در كرمانشاه به اشغال در آمده بود؛ اما در ساعت 17 پس از تماس تلفني با دفتر امام و تكليف ايشان براي ترك كنسولگري محل كنسولگري تخليه گرديد و صورتجلسهاي هم مبني بر اين كه به هيچ سندي دست زده نشده و همه چيز سر جاي خودش است، به امضا رسيده بود.43 در چهارده آبان هم يك روز پس از اشغال سفارت آمريكا، سفارت بريتانيا در تهران به مدت كوتاهي اشغال شد و در 11 دي 1358 / اول ژانويه 1980 سفارت شوروي مورد حمله تظاهركنندگان قرار گرفت كه هر بار با تدبير مقامات جمهوري اسلامي قضيه فيصله يافت.44
اما حمله و اشغال سفارت آمريكا در تهران امري متفاوت بود. بنا به نظر محتشميپور اين حمله «با انديشه و برنامهريزي معين» و همچنين: براساس برنامه از پيش طراحي شده» بود و بعد از اشغال سفارت آمريكا جريان از طريق حجتالاسلام موسي خوئينيها و حاج سيداحمد خميني به امام اطلاع و به ايشان اطمينان داده شده كه دانشجويان كلا از افراد مورد اعتمادند و تحت نظارت مستقيم و اشراف آقاي موسوي خوئينيها اين كار از انجام دادهاند.» امام هم «وقتي كه از ماجرا مطلع شدند، خيلي خوشحال شده و پيغامي به اين مضمون براي دانشجويان پيرو خط امام فرستادند كه كارتان شايسته است و خوب جايي را گرفتهايد و به هيچ قيمتي از آنجا خارج نشويد و آن را رها نكنيد.»45
انگيزههاي اشغال سفارت آمريكا بسيار بود كه از جمله مهمترين آنها ميتوان به اقدام سياسي در واكنش نسبت به پذيرش شاه توسط دولت آمريكا، اعتراض به عملكرد دولت موقت كه كمكم به سمتي گرايش پيدا ميكرد كه دست آمريكا را دوباره در ايران باز كند، شناساسيي جاسوسان و عوامل ايراني كودتا، پايان دادن به توطئهگريها و سلطهجوييهاي آمريكاييان در ايران و نشان دادن ضربه شستي به ايالات متحده به تلافي طراحي و اجراي كودتاي 28 مرداد 1332 توام با خفت دادن به آمريكاي مستبكر جهانخوار باشد.46 اشاره كرد. به همين دلايل اين موضوع نميتوانست با اطلاع دولت موقت يا شوراي انقلابي باشد؛ چرا كه به يقين يا به احتمالي برخي از جاسوسان و عوامل ايراني دوستدار آمريكا در آن نفوذ كرده بودند و در حقيقت، يكي از اهداف اين حمله، خود دولت موقت بود.
آنچنان كه محسن ميردامادي اظهار داشته است: «جز دانشجويان تقريبا تنها كسي كه از قضيه مطلع بود، آقاي موسوي خوئينيها بودند. ايشان ميگفتند، ما از مجموعه نظرات امام اين طور درك ميكنيم كه امام قاعدتا مخالفتي نبايد داشته باشند، اما اگر از ايشان سوال شود، احتمالا به دليل محذوراتي شايد نتوانند اعلام موافقت كنند و احتياج به سوال نيست.»47 به همين خاطر حمله در حالي صورت گرفت كه حدود 100 نفر پليس پياده و با خودرو، در اطراف سفارت از آن محافظت ميكردند.
دانشجويان كه قريب 500 نفر بودند، چنان با مهارت عمل كردند كه ضمن غافلگير كردن پليس مستقر در محل و پاره كردن زنجيره و بالا رفتن از نردهها، ظرف كمتر از سه ساعت بدون حمل هرگونه سلاح گرمي، تمام قسمتهاي سفارت از جمله محل اقامت و سفير و ساختمان اصلي سفارت را به اشغال در آوردند و بيش از 50 ديپلمات آمريكايي را به گروگان خود گرفتند. دانشجويان پس از تاييد رييس مجلس خبرگان و شوراي انقلاب بيانيهاي از طريق راديو و تلويزيون در بخش خبري ساعت 2 منتشر كردند. دانشجويان در اين بيانيه با استناد به پيام امام به مناسبت سيزده آبان 48 كه از دانشآموزان و دانشگاهيان و محصلين علوم دينيه خواسته بود «با قدرت تمام حملات خود را عليه آمريكا و اسراييل گسترش داده و آمريكا را وادار به استرداد اين شاه مخلوع جنايتكار نمايند» از انقلاب اسلامي به عنوان يك عملكرد نوين ملتهاي دربند در مبارزه با يك ابر قدرت غارتگر بدون اتكا به ابرقدرت ديگر و تنها با اعتماد به نفس و اتكاي به مكتب و فرهنگ ملي ياد كردند.
دانشجويان در اين بيانيه از سفارت آمريكا در تهران به عنوان «سفارت جاسوسي آمريكا در تهران ياد كردند كه با هدف حمايت از مواضع قاطعنانه امام در مقابل آمريكاي جهانخوار» و به منظور «اعتراض به دسيسههاي امپرياليستي و صهيونيستي» به اشغال آنها در آمده تا اعتراضات خويش را به «گوش جهانيان» برسانند. اين اعتراضات عبارت بودند از: اعتراض به آمريكا جهت پناه دادن و استفاده از شاه جنايتكاري كه قاتل دهها هزار زن و مرد به خون خفته در اين مملكت است.
اعتراض به آمريكا به علت ايجاد فشار تبليغاتي مسموم و انحصاري و كمك و حمايت از افراد ضد انقلابي و فراري عليه انقلاب اسلامي ايران.
اعتراض به آمريكا به خاطر توطئهها و دسيسههاي ناجوانمردانهاش در مناطق مختلف كشور ما و نفوذ در ارگانهاي اجرايي مملكت.
اعتراض به آمريكا به دليل نقش مخرب و خانمان برانداز خود در برابر رهايي خلقهاي منطقه از دام امپرياليسم كه هزاران انسان مومن و انقلابي را به خاك و خون ميكشد دو روز بعد از اشغال در 15 آبان 1358 سه سخنگوي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در يك مصاحبه مطبوعاتي و راديو تلويزيوني در عبارتي انگيزه ديگري از اشغال سفارت را اين چنين اعلام كردند:
«خط امام، خطي است كه اين انقلاب را به نتيجه رسانه است. خط امام تنها داراي بعد ضدامپرياليستي نيست؛ بلكه در جميع ابعاد يك خط اسلامي و انساني است و به خاطر ماهيتش الزاما ضد امپرياليستي خواهد بود. اسلام امام، اسلامي در متن است و هرگز براي توجيه خود حاضر نيست كه از مكاتب ديگر استفاده كند. اگر خط امام به وسيله هر فرد يا گروه مورد استفاده تبليغاتي قرار بگيرد، انقلاب از مسير خود منحرف خواهد شد. سياست آمريكا را ما تعيين ميكنيم. آمريكا نميتواند در برابر جريانهاي مردم مقاومت كند.
همچنان كه در جريان انقلاب در برابر حركتهاي مردم تسليم شد و گاهي بعضي از عكسالعملهايش باعث شد كه انقلاب قدمي جلوتر، بگذارد. عمل گروگانگيري عملي بوده كه كاملا در رابطه با حمله به آمريكا و در نهايت حاكم كردن خط امام بوده است. از خيلي وقت پيش دم كفايت ارگانهاي اجراي مشخص بود و اين براي دانشجويان نيز بديهي بود، به خصوص با آشنايي دانشجويان در مورد سياستهاي گام به گام. عملكرد شوراي انقلاب در آينده نشان ميدهد كه چه خواهد كرد؟ اگر لازم باشد با شوراي انقلاب وارد مذاكره خواهيم شد و در مورد سرنوشت گروگانها و سفارت آمريكا مردم تصميم خواهند گرفت. در هر حال مساله شاه مطرح است و تا زماني كه به نتيجهاي كه ميخواهيم نرسيم، اينجا را ترك نميكنيم.»49
در واقع، اشغال سفارت هم زمان با ملاقات نخستوزير دولت موقت و وزير امور خارجهاش با مشاور امنيت ملي آمريكا در الجزاير رخ داده بود. بازرگان كه براي شركت در جشن استقلال الجزاير به آن كشور رفته بود، در دهم همين ماه در محل اقامت خود با برژينسكي ديدار و علاوه بر بررسي مسايلي نظير پناهندگي شاه در آمريكا و انتقال داراييهاي او و خاندان سلطنتي به ايران، درباره «توسعه روابط اقتصادي سياسي، امنيتي و اطلاعاتي» ميان دو كشور مذاكره كرده بود.50 اين ملاقات ديگر تحمل انقلابيون مذهبي را طاق كرد و دست به اشغال سفارت زدند. اگر چه بازرگان خود معتقد است كه «عمل گروگانگيري دانشجويان كوچكترين تاثيري در تصميم دولت موقت و تقديم استعفاي قطعي براي امام را نداشت.«51 ولي به اعتقاد سعيد برزين، «اشغال سفارت در واقع تير اخلاص دولت موقت بود.»52
امام خميني يك روز پس از اشغال در چهارده آبان در جمع گرهي از بازديدكنندگان در قم با تاييد آشكار اقدام دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در اشغال لانه جاسوسي آمريكا، نام دولت آمريكا را «شيطان بزرگ» ناميد كه با فراخواندن شياطين كوچك به دور خود مشغول توطئه براي بازگرداندن منافع از دست رفته خود و رژيم هواخواه خود در ايران است و اشغال «مركز توطئه» را انقلاب دوم پس از انقلاب اسلامي ناميد كه از آن مهمتر بوده است.
گرچه خواستههاي اشغالكنندگان سفارت از ابتدا تا زماني كه اين موضوع به حل و فصل انجاميد، تفاوتهاي نشان ميدهد؛ اما اصليترين خواسته آنها كه به طور رسمي و با صراحت تمام همواره ثابت ماند، عبارت بود از: عدم دخالت ايالات متحده در امور داخلي ايران. در خواستهاي ديگر از قبيل تحويل شاه مخلوع و همسرش فرح براي محاكمه در ايران،53 تحويل اموال خاندان سلطنتي و ديگر فراريان از ايران،54 رفع تحريمهاي اقتصادي و مالي و آزاد كردن اموال و داراييهاي دولت ايران در آمريكا و شعب بانكهاي آمريكايي، همه اينها از جمله خواستههايي بودند كه بعدها با به درازا كشيدن موضوع و اتفاقات ديگري كه در واكنشهاي متعدد و متفاوت آمريكاييان خلاصه ميگردد اضافه شدند.
در نتيجه اين اقدام انقلابي، قدرت متزلزل دمكراتها در دولت موقت انقلاب اسلامي رو به افول گذشت و همگام با آن اساس همكاريهاي استراتژيكي ايران و ايالات متحده فروپاشيده شد. در 15 آبان بازرگان، نخستوزير دولت موقت استعفا داد به نوشته كارتر «نخست وزير، بازرگان حداكثر تلاش خود را براي اجراي تعهدات خود به عمل آورد؛ ولي كاري از پيش نبرد و اقدامات او بينتيجه ماند.»55 استعفاي بازرگان در پي اعتراض و حملات شديد حوزه علميه قم، دانشجويان مسلمان پيرو خط امام و گروههاي اسلامي ديگر، به مذاكره وي با مقامهاي آمريكايي در الجزاير و ديگر سياستهاي گام به گام وي در تداوم اهداف انقلاب اسلامي صورت گرفته بود. اين استعفا، بلافاصله از سوي امام خميني پذيرفته شد.
اشغال لانه جاسوسي به دو هدف كلي خود دست يافت. از يك سو، با كشف مستدل و مستند ارتباط و تمايل دولت موقت به گسترش روابط استراتژيك با آمريكا، مقدمات حذف دمكراتها را از قدرت فراهم كرد واز سوي ديگر، با يك حركت انقلابي و مردمي بنيادهاي روابط استراتژيك با آمريكا را گسست و مقابله با آمريكا را به عنوان سمبل معاصر استكبار جهاني به يك عزم ملي تبديل نمود.
خسارتي كه از اين اقدام به آمريكا وارد شد، تنها هتك خسارتي كه از اين اقدام به آمريكا وارد شد، تنها هتك حيثيت و شرافت نبود؛ بلكه با خودداري ايران از مذاكره با مقامات آمريكايي در واقع، خط پاياني بر نفوذ آمريكاييان در منافع ايراني كشيده شده بود.
در واكنش به اين خسران فاحش، ايالات متحده علاوه بر اقدامات مسالمتآميزي همچون مذاكره، ميانجيگري، ارجاع به ديوان و شوراي امنيت، تحريم اقتصادي و قطع روابط به اقدامات خشونتطلبانه متعددي هم دست زد كه از عمليات نجات گروگانها، حمله نظامي محدود و گسترده و همچنين براندازي با كودتاي نظامي در نوسان بود. ايالات متحده هنگامي كه نتوانست از اين اقدامات به نتيجه مطلوبي برسد، سياست خود را برپايه مذاكره و تن در دادن به خواستههاي ايران براي آزادي گروگانها قرار داد؛ ولي انتقام خود را با تحميل يك جنگ ويرانگر و اعمال فشارهاي شديد اقتصادي و سياسي از ايران ستاند كه اثرات آن همچنان بر روابط دو كشور به صورت سايه سنگيني باقي مانده است.
پينوشتها
1. كارتر، جيمي 444 روز ماجراي گروگانهاي آمريكايي در ايران، ترجمه احمد باقري، تهران، انتشارات هفته، چاپ دوم، 1361، ص 10.
2. اطلاعات، 18 بهمن 1358.
3. واعظي، حسن ايران و آمريكا: بررسي سياستهاي آمريكا در ايران، تهران، سروش، 1379، صص 5. 6
4. كاركتر، منبع پيشين، صص 3. 5 همچنين نگاه كنيد به ساليوان، ويليام، ماموريت در ايران، ترجمه محمود مشرقي، تهران، هفته، چاپ دوم، 1361، ص 121 و برژينسكي، زبيگنيو، «چگونه ايران را از دست داديم؟» (بخشي از كتاب قدرت و اصول اخلاقي) و ونس سايروس و برژينسكي زبيگنيو، توطئه در ايران: دو برداشت از يك متن، ترجمه محمود مشرقي، تهران، هفته، چاپ دوم، 1362، ص 21.
5. ساليوان سفير آمريكا در ايران در خاطرات خود مينويسد: «مقامات وزارت امور خارجه كه از طرف گروههاي مختلف ذينفوذ حزب دمكرات انتخاب شده بودند، نه فقط براي نظرات و تصميمات رييس جمهوري احترامي قايل نبودند بلكه گاه در جهت عكس نظرات و دستورات او گام بر ميداشتند و بيشتر بر مبناي معتقدات شخصي خود عمل ميكردند. ويليام ساليوان، ماموريت در ايران، صص 6 . 7 وي همچنين به مساله فروش تسليحات نظامي حقوق بشر و بحثهاي آن در وزارت امور خارجه اشاره ميكند. نگاه كنيد به ساليوان، منبع پيشين، صص 1058.
6. همان، ص 94.
7. كارتر، منبع پيشين، ص 10.
8. البته با اعتراض ونس وزير امور خارجه و شكايت به كارتر رييسجمهور آمريكا، اين ارتباط بعدها قطع شد. نگاه كنيد به ونس، سايروس، نقش آمريكا در ايران، ص 28.
9. ساليوان، منبع پيشين، صص 5. 143.
10 ونس، منبع پيشين، ص 43.
11. لدين، مايكل، لوييس، ويليام، هزيمت يا شكست رسواي آمريكا در ايران، ترجمه احمد سميعي، تهران، نشر ناشر، 1362، ص 74
12. ساليوان، منبع پيشين، ص 162.
13. براي مطالعه مذاكرات و تصميمات كنفرانس گوادلوپ نگاه كيند به ساليوان، منبع پيشين، ص 158 و يزدي، ابراهيم، آخرين تلاشها در آخرين روزها، تهران قلم، چاپ ششم، تابستان 1368، ص 89 و كديور جميله، رويارويي: انقلاب اسلامي ايران و آمريكا، تهران، اطلاعات، 1374، صص 1958.
14. يزدي منبع پيشين، صص 915 و قرهباغي، عباس، اعترفات ژنرال، تهران، نشر ني، 1356، صص 1. 140
15. برژينسكي، منبع پيشين، ص 150؛ يزدي، منبع پيشين، ص 175.
16. اين امر موجب دلخوري و استعفاي ساليوان از مقام سفارت و حتي از وزارت امور خارجه شد. نگاه كنيد به ساليوان، منبع پيشين، ص 171.
17. برژينسكي، منبع پيشين، صص 3.6.
18. نگاه كنيد به ساليوان، منبع پيشين، ص 177، ونس، منبع پيشين، ص 49 و فالت، كن، فرار عقابها، ترجمه حسين ابوترابيان، تهران نشر نو، چاپ دوم، 1363، ص 296.
19- Sick Gary, All Fall Down: America STragic Encounter With Iran, New York, Penguin Books, 1986 , PP. 104 – 5
20. يزدي منبع پيشين، ص 179.
21. بازرگان مهدي، انقلاب ايران در دو حركت، تهران، نهضت آزادي ايران، چاپ پنجم پاييز 1363، ص 40. و
Bill A. James , The Eagle and the Lion: The Tragedy of American lranian Relations, Londin , Yale University press, 1988, P. 265
22 علياكبر محتشميپور، در ستوده و كاوياني، بحران 444 روزه در تهران، گفتهها و ناگفتههايي از تصرف سفارت آمريكا، صص 20 – 34.
23. كارتر، منبع پيشين، ص 20.
24. اطلاعات 1357/11/28.
25. برژينسكي، منبع پيشين، ص 166.
26. هنري پركت در مصاحبه با جيمز بيل در آستين تگزاس در تاريخ 2 نوامبر 1986 نقل در 8. 2.Bill , op. cit. p.
27- براي مطالعه بيشتر نگاه كنيد به اسناد لانه جاسوسي، ترجمه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، جلد9، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسي آمريكا، بيتاريخ و 392 – 682. Bill, op. Cit., P.
29. واعظي، منبع پيشين، ص 94.
30. Bill, op. Cit. p. 277
13. Rolart Moss. "WhosMeddling" in Iran The Telltale Signs of Soviet handiwork. Naw Republic, Dac. 2 1987, pp. 15- 18"
32؟. براي مطالعه بيشتر نگاه كنيد به اسناد لانه جاسوسي، مستشاري نظامي آمريكا در ايران (3)، ترجمه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، جلد 72، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسي آمريكا، 1370.
33. ستوده و كاوياني، منبع پيشين، ص 70.
34. اظهارنظر در كنفرانس «انقلاب در ايران» وزارت امور خارجه آمريكا، موسسه خدمات خارجي، واشنگتن دي سي، 12 نوامبر 1985 نقل در 582. Bill, op . Cit, p.
35. امام خميني، مجموعه آثار، جلد 7، صص 3568 به نقل از لوح فشرده.
36. جمهوري اسلامي 1358/3/3.
37. كيهان 1358/5/2.
38. نقل در Bill , op. Cit. p. 582
39. كيهان 1357/7/17.
40. نقل در ستوده و كاوياني، منبع پيشين، ص 68.
41. كارتر، منبع پيشين، ص 27.
42. اطلاعات 1358/8/16 ص 2.
43. همان 1358/8/16 ص 3.
44. معينزاده، عباس، حقوق ديپلماتيك نوين، تهران، موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1372، ص 170.
45. نقل در ستوده و كاوياني، منبع پيشين، صص 5. 84.
46. نگاه كنيد به ابراهيم اصغرزاده در روزنامه عصر آزادگان، 1378/8/20، ستوده و كاوياني، منبع پيشين، صص 35. 34 و صص 70 – 71 و ص 91، بازرگان، منبع پيشين، ص 86 .87.
48. اين پيام در تاريخ 10 آبان 1358 و هم زمان با انتشار خبر ملاقات بازرگان با برژينسكي در الجزاير صادر شد.
49. اطلاعات 1358/8/16 ص 2.
50. برژينسكي، منبع پيشين، ص 172.
51. بازرگان، منبع پيشين، ص 95.
52. برزين، سعيد، زندگينامه سياسي مهندس مهدي بازرگان، تهران، نشر مركز، چاپ دوم، بهمن 1374، ص 297.
53. يادداشت مورخ 1358/8/8 وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران به وزارت امور خارجه آمريكا و اطلاعيه شماره 1 وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران در اطلاعات 1358/8/14 ص 12.
54. اطلاعيه شماره 2 وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران در همان 1358/8/16 ص 2.
55. كارتر منبع، پيشين، ص 28.
ش.د820356ف