(روزنامه اطلاعات ـ 1394/07/06 ـ شماره 26263 ـ صفحه 12)
بحران سوريه؛ عامل اصلي قطببندي جامعه لبنان
محمدعلي مهتدي پژوهشگر ارشد در پژوهشكده مطالعات استراتژيك خاورميانه، حسين رويوران كارشناس ارشد مسائل بينالملل و محمد ايراني سفير پيشين ايران در اردن و كاردار سفارت كشورمان در لبنان، سركارشناسي هستند كه در اين زمينه از اظهارات و تجارب گرانبهاي آنان بهره برديم.
* لبنان از معدود كشوررهاي خاورميانه و شايد بتوان گفت تنها كشوري است كه پتانسيل ايجاد بحران در آن بسيار بالاست. با توجه به نا آرام بودن منطقه و به خصوص پس از بهار عربي، آينده لبنان را در سايه دودستگي و اختلافات سياسي داخلي آن چگونه ميبينيد؟
** مهتدي: اينكه آينده لبنان را چگونه ببينيم، به بررسيهاي آيندهشناسي يا آيندهنگري باز ميگردد كه مسئله بسيار پيچيدهاي است. اما آنچه به طور مختصر ميتوان گفت اين است كه لبنان به شدت از مسائل منطقه تاثيرپذير است. از سال 1943 كه لبنان مستقل و تشكيل شده، اصولاً به وجود آمدن اين دولت نتيجه تفاهم اروپا و جهان عرب بوده است كه بطور اخص در اروپا وفرانسه به عنوان يكي از فاتحان جنگ جهاني اول و در دنياي عرب آن زمان هم طبيعتاً مصر مهم ترين كشورها بودهاند. بعد هم تمامي كشورهاي منطقه و حتي كشورهاي فرامنطقهاي در پي نفوذ در لبنان بودند و اين به دليل شرايط خاصي است كه اين كشور دارد. مدتها و بهتر است بگوييم دهها سال لبنان نقش يك تريبون را براي بيان و ترويج سياستهاي منطقهاي بازي ميكرد كه در ديگر كشورهاي منطقه چنين نقش و تريبوني وجود ندارد و به همين دليل از لبنان به عنوان تريبون استفاده ميشد. هر كشوري سعي ميكرد در لبنان يك حزب ايجاد يا يك روزنامه منتشر كند تا افكار و مواضع خود را ترويج كند. بنابراين در يك مدت زماني به خصوص در دهههاي 50 و 60 ميلادي قرن گذشته نقش لبنان منعكس كننده رقابتهاي سياسي منطقهاي و حتي بينالمللي بود. اما بعد از جنگ داخلي در دهههاي 70 و 80 ميلادي قرن گذشته طبيعتاً اين ويژگي كمرنگ شده و قدرت هاي خارجي بيشتر سعي كردهاند حضورشان در لبنان فراتر از صرفاً استفاده از اين كشور به عنوان يك تريبون باشد. عملاً لبنان تبديل به سوپاپ اطمينان منطقه شده و جنگ داخلي لبنان از 1975 تا 1989 به نوعي نتيجه رقابت قدرتهاي منطقهاي بود.
بنابراين وقتي صحبت از پيچيدگي مسائل لبنان مي كنيم به اين دليل است كه همه بحرانها و مشكلات منطقه، خودش را در لبنان نشان ميدهد و وقتي صحبت از آينده لبنان ميكنيم طبيعتاً آينده لبنان را نميتوان از آينده منطقه جدا دانست. البته هيچ كشوري را نميتوان در شرايطي كنوني از كشورهاي ديگر جدا دانست و به عنوان يك جزيره تصور كرد كه تاثيرپذيري از محيط خود نداشته باشد بخصوص لبنان كه مسائل منطقه كاملاً در اين كشور منعكس ميشود. بنابراين آينده لبنان مربوط به آينده منطقه ميشود. تا زماني كه در سوريه بحران وجود دارد، تا زماني كه بحران فلسطين هست، تا زماني كه در يمن جنگ هست بحران كنوني لبنان هم ادامه خواهد داشت و اين بحران زماني حل خواهد شد كه مسائل منطقهاي حل شود.
** ايراني: بطور كلي ما اگر بخواهيم بفهميم آينده لبنان به چه سمت و سويي ميرود و اين وضعيت چند دستگيها در اين كشور چگونه خواهد بود، بايد به عواملي بپردازيم كه موجب پديد آمدن شرايط موجود شده است. لبنان يك پديده كاملاً منحصر به فرد و از ابعاد مختلف قابل مطالعه است و ميتوانيم بگوييم از بين حوزههاي سياسي و كشورهاي موجود در خاورميانه، شرايط بسيار كم نظيري دارد. اولاً به شدت قضاياي منطقه بر لبنان تاثيرگذار است و مسائل لبنان هم به نوعي بر منطقه تاثيرگذار است و به عبارت روشن تر، لبنان در مسائل منطقه هم تاثيرگذار است و هم تاثيرپذير هر بخشي از مسائل مربوط به لبنان را بايد جداگانه بررسي كرد. يكي از ويژگيهاي لبنان اين است كه اين كشور در كنار سوريه قرار گرفته و به لحاظ ژئوپلتيك مرز طولاني با درياي مديترانه دارد. بيشتر مرزهاي لبنان در همجواري سوريه است و حدود 50 كيلومتر هم با فلسطين اشغالي مرز مشترك دارد كه در بخش جنوبي لبنان واقع شده كه مقاومت امروز در آنجا فعال است.
ويژگي لبنان اين است كه به لحاظ ژئوپلتيك متأثر از تحولات سوريه است و سوريه هم يكي از پايههاي اصلي كشورهاي عربي منطقه است و معمولاً تحولات خاورميانه بدون ناديده گرفتن تحولات سوريه، مسئلهاي عبث و بيهوده است. بخاطر اين موضوع معمولاً حوادث سوريه بر لبنان تاثيرگذار است و رويدادهاي داخلي سوريه طي چهارسال گذشته مستقيماً متوجه لبنان شده است. كما اينكه لبنان هم وقتي ثباتش متأثر از شرايط سوريه به هم ميريزد، روي مسائل سوريه تاثيرگذار ميشود.
اين راه هم فراموش نكنيم كه مسئوليت ثبات و امنيت در لبنان براساس يك توافق فرامنطقهاي از سال 1975 به اين طرف و پس از جنگ1973 با اسرائيل به دليل حضور نيروهاي سوري در لبنان، به سوريه واگذار شد و اين تعريف رسمي پيدا كرد، گرچه خيلي از گروههاي سياسي با حضور سوريه در لبنان مخالف بودند اما ارتش سوريه بنابر درخواست دولت وقت لبنان و درخواست محرمانه برخي كشورهاي منطقهاي در لبنان حضور داشت. اين مساله به قدري عادي و طبيعي شده بود كه تقريباً تمامي تصميمگيريهاي سياسي درلبنان با نقش و حضور و تصميم و خواست سوريها اتخاذ ميشد. اين مسئله هم تبعات مثبت داشت و طبيعتاً بر ثبات لبنان تاثيرگذار بود و هم تاثيرات منفي داشت كه به هر حال بعضي گروهها و جريانهاي مخالف سوريه به دليل اينكه سوريه به نوعي لبنان را تحت اختيار خود گرفته بود، هميشه فعال بودند و در صحنه حضور و اعتراض داشتند و يك طيفي را پشت سرخود يدك ميكشيدند. اين موضوع جداي از مسائل دروني خود لبنان است كه شامل مسائل طايفهاي و دستهبنديهاي سياسي ميشود و هر كدام از اينها وضعيت لبنان را منحصر به فرد ميكند. كمتر كشوري را در دنيا سراغ داريم كه مانند لبنان متشكل از 18 طايفه باشد، 18 گرايش به رسميت شناخته شده طايفهاي ـ مذهبي كه اگر دقيق بررسي كنيم حدود فقط 14 طايفه مسيحي در لبنان وجود دارد.
هر يك اين جريانها هم مرتبط با عقبه خود در خارج از كشور هستند. مسيحيهاي كاتوليك، گرايشهاي سياسي و فرهنگي خاص خود را دارند، يا ارتدوكسها و ارامنه لبنان گرايشهاي متفاوت دارند. تازه اين فقط جامعه مسيحي لبنان است و شيعيان، سنيها و دروزيها نيز به همين شكل هستند. بنابراين، اين جامعه متكثر، مسائلش هم متكثر و گستردهاست و همين مسئله سبب شده كه لبنان يك پويايي داشته و در همه تحولات منطقه به نوعي حضور داشته باشد. لبنان از منحصر به فردترين كشورهايي است كه بيش از سه برابر جمعيت ساكن در اين كشور در خارج از آن زندگي ميكنند. اين امر سبب شده كه به دليل تردد هميشگي اينها و ارتباطات نزديك سياسي و فرهنگي كه بين ساكنان داخل و خارج وجود دارد، كاملاً قضاياي بيرون لبنان به داخل و بالعكس درهم آميخته و تفكيك ناپذير است. به عبارت روشنتر موضوع هويت طايفهاي در لبنان قويتر از هويت ملي است كه اين هم از ويژگيهاي منحصر به فرد لبنان است.
** رويوران: در ابتداي بحث ميخواهم به موضوعي اشاره كنم و آن اينكه پس از چند سال زندگي در لبنان يكبار كه به ايران برگشته بودم، يكي از من پرسيد لبنان را در يك جمله خلاصه كن. در پاسخ گفتم به قول خود لبنانيها، لبنان «بلدالمفاجأت» يعني كشور حوادث غيرمترقبه و غيرقابل پيشبيني است. اين به كثرت متغيرهاي تاثيرگذار در اين كشور باز ميگردد. به صورت آكادميك اگر بخواهيم سياست خارجي را تعريف كنيم، ميگوييم سياست خارجي هر كشور امتداد سياست داخلي در خارج از مرز است. در حالي كه در لبنان اين شرايط كاملاً برعكس است و همواره سياست داخلي اين كشور متأثر از سياست خارجي به داخل است و اين از لحاظ رفتاري يك ناهنجاري بينالمللي است. اين باز ميگردد به اين مسئله كه اساساً در اين كشور چيزي به نام وفاداري ملي وجود ندارد و وفاداري اصلي به طايفه است و طايفه در لبنان ارتباطات خاص خود را دارد. به طور طبيعي در شرايط كنوني شيعيان لبنان با ايران، سنيهاي آن با عربستان و مسيحيان با غرب هستند و برآيند امتداد سياسي اين طرفها در داخل تقريباً سياست داخلي لبنان را شكل ميدهد. بحث ديگري كه وجود دارد و اخيراً در لبنان آغاز شده، بحث تشديد فرآيند ناكارآمدي دولت است. امروزه بحث ناكارآمدي يك نظام به عنوان يكي از مهمترين شاخصهاي مشروعيت يك نظام تلقي ميشود.
يك نظام براساس كارآمدي مشروعيت كسب ميكند و براساس ناكارآمدي مشروعيت خود را از دست ميدهد. اخيراً چندين تحرك اجتماعي در لبنان با عناوين مختلف آغاز شده است. از جمله در حال حاضر اعتراض به انباشت زباله تحت عنوان «بوي گند شما درآمد» سبب تشكيل كمپين در لبنان شده و مجموعهاي از تحركات اجتماعي در آنجا آغاز شده كه نشان ميدهد اين كشور در داخل در مقابل يك تحرك اجتماعي جديد قرار گرفته كه فراطايفهاي است.
در حقيقت اكنون ما در مقابل يك حركت اجتماعي داخلي و نه طايفهاي قرار داريم كه براساس كارآمدي يا ناكارآمدي نظام شكل گرفته است. البته اين به صورت كلي است اما به صورت جزئي، مرزها كاملاً تعريف سياسي دارد. لبنان با سوريه بيشترين مرز را دارد. بيشترين اشتراك فرهنگي و سياسي را هم دارد. به همين دليل هيچ گاه لبنان جدا از سوريه قابل تفسير نيست. لبنان كمترين مرز را با فلسطين اشغالي دارد و همواره از بحرانسازي رژيم صهيونيستي تاثيرپذيري داشته و دارد. در حال حاضر عربستان سعودي به نمايندگي از اسرائيل اين نقش را ايفا ميكند، يعني جبهه مقابل سوريه را درگذشته اسرائيل مديريت ميكرد اما الان عربستان به جاي اسرائيل در حال مديريت آن است. يكي از مرزهاي طولاني لبنان درياست و دريا لبنان را به اروپا و غرب وصل ميكند. به همين دليل حضور غرب در فرآيند تصميمگيريهاي لبنان بسيار قوي است به ويژه اينكه برخي گروههاي اجتماعي مثلاً به فرانسه به عنوان نماينده غرب، به چشم «مادر مهربان» نگاه ميكنند و اين واژه مادر مهربان(الام الحنون) از سوي طيف مسيحيان ماروني لبنان كاربرد پيدا كرده است. زيرا عمده نگاه اين طيف به غرب و به خصوص فرانسه است. لذا بررسي تحولات لبنان بدون در نظر گرفتن متغيرهاي تاثيرپذير قطعاً امكان پذير نيست.
* عرصه سياسي لبنان در چهار سال گذشته متأثر از تحولات سوريه بوده و مقاومت لبنان نيز در بحران سوريه وارد شده است. پرسش اين است كه تبعات بحران سوريه در صورت تداوم، بر مسائل داخلي لبنان چيست؟
** ايراني: مسائل كاملاً با هم مرتبط است اما يادمان نرود كه لبنان فقط حزبالله نيست بلكه عبارت از دسته بنديها و گروه بنديهاي طايفهاي و سياسي است كه بخشي از آن به نگاههاي سياسي كاملاً متمايز باز ميگردد. يك تحولي كه طي دهه اخير شكل گرفته، دستهبنديهاي سياسي است كه در درون خود، گروه بنديهاي طايفهاي را هم دارد. به عبارت ديگر تقسيمبنديهاي طايفهاي به تدريج تبديل به دستهبنديهاي كاملا متمايز و دو دسته كاملاً سياسي شده است. اين دو دسته سياسي، هم جريانهاي مرتبط با مقاومت هستند و از همه طيفها اعم از سني، شيعه و مسيحي در آن حضور دارند و هم در طيف مقابل جريانهاي مخالف دولت سوريه هستند و ديدگاه سياسي آنها بيشتر گرايش به غرب دارد و امروز 14 مارس ناميده ميشوند.
در اين جريان نيز، هم گروههاي اهل سنت كه ميبينيم و هم مسيحيها را. البته شيعيان در اين جريان نزديك به غرب، نقش و حضور ندارند. لذا هر نگاهي به آينده سوريه به عنوان محور مقاومت و نگاه جريانهاي طرفدار مقاومت به دستهبندي سياسي 8 مارس كه معتقد به جريان مقاومت است ميتواند تاثيرگذار باشد كه بخشي از آن حزب الله است و بخش ديگر مسيحيان ماروني و جريان ميشل عون هستند و البته طيفهاي اهل سنت هم در اين جريان حضور دارند.
اين دسته، نيمي از لبنان را به لحاظ توان سياسي و ژئوپلتيك و جمعيتي تشكيل ميدهد و لذا اينطور نيست كه دستهبنديها اينقدر با هم متفاوت باشند كه هر تحولي بتواند بعضي از آنها را به شدت تحت تأثير قرار دهد يا آن را به سمت نابودي يا پيروزي ببرد. علاوه بر حزبالله در لبنان غالب جريانهاي مليگرا، ناسيوناليست، چپ و ناصريستها و خيلي از جريانهاي فكري پيشرو و بخش عمدهاي از دروزها قائل به حفظ نظام مقاومتي در سوريه هستند و تأكيد ميكنند مقاومت بايد در سوريه حفظ شود تا در لبنان حمايت شود و به خروج اشغالگري از لبنان كمك كند.
يادمان نرود طي دهههاي اخير وضعيت لبنان از حالت گذشتهاي كه در دهههاي 50 و 60 ميلادي وجود داشت كاملاً خارج شده و جريان مقاومت در اين كشور به طور كامل به رسميت شناخته شده است همچنين به دليل اقداماتي كه در دو دهه اخير انجام و موجب شده جايگاه لبنان از ضعيف ترين كشور در حلقه كشورهاي عربي به قويترين تبديل شود و اين كه گفته ميشد قدرت لبنان در ضعف آن است اما امروز به يك قدرت مهم تبديل شده است، جريانهاي مختلف از محور مقاومت در لبنان حمايت ميكنند.
اين موضوع فقط منحصر به لبنان نيست و در كل منطقه اكنون از محور مقاومت حمايت ميشود. دستاوردهايي كه محور مقاومت آورده، كاملاً گوياي اين است كه مردم منطقه از ساير كشورهاي عربي كه در ظاهر مقابله با اسرائيل را مدنظر داشتند و فقط در برهههايي از زمان با رژيم صهيونيستي مبارزه ميكردند، نااميد شدهاند و همين گروههايي كه در لبنان هستند از جمله حزبالله و مقاومت اسلامي موجب شده كه لبنان جايگاه برجسته خود در منطقه را به دست بياورد. البته تلاشهايي در جريان است كه حزبالله و مقاومت تضعيف شود و خواستههاي برخي كشورهاي عربي و اروپايي كه خواهان بازگشت لبنان به دوران ضعف هستند، محقق شود. لذا دفاع از محور سوريه توسط گروههاي مقاومت به همين دليل است كه مجدداً لبنان سقوط نكند به وضعيت گذشتهاي كه هميشه نقاط ضعفش از نقاط قوت آن پررنگ تر بود.
** رويوران: من تصور ميكنم سوريه بيشترين تأثير را بر لبنان دارد و قطببندي فعلي جامعه لبنان هم بر اساس بحران سوريه است. ورود حزبالله به سوريه هم بر اساس يك تحليل است. اگر بخواهيم انعكاس بحران سوريه بر لبنان را بررسي كنيم در آينده سه گزينه در سوريه وجود دارد: يا بشاراسد در قدرت بماند، يا از قدرت كنارهگيري كند، يا هرج و مرج جايگزين شود. در هر سه حالت قطعاً وضعيت لبنان تغيير پيدا خواهد كرد. اگر بشاراسد بماند يقيناً محور مقاومت تقويت خواهد شد و موضعگيري حزبالله هم بر همين اساس بوده چون بيشترين سرمايهگذاري را در جهت بقاي نظام انجام داده است. در آن صورت جريان اسرائيلي ـ سعودي يعني 14 مارس در لبنان تضعيف ميشود و اين محتملترين گزينه است. واقعيت اين است كه نظام سوريه از مرحله سقوط عبور كرده است. تا اكنون بعد از حدود پنج سال از آغاز بحران سوريه، نظام از مرحله سقوط گذشته اما به مرحله يكسره سازي نرسيده است. البته ممكن است متغيرهاي جديد مانند حمايت نظامي روسيه از سوريه و صحبتهاي اخير پوتين مبني بر بررسي مشاركت نيروهاي روسي در سوريه اين گزينه را تقويت كند. گزينه دوم، اگر بشاراسد در قدرت نماند و يك دولت سني در سوريه به قدرت برسد در آن صورت قطعاً حزبالله با چالشهاي زيادي مواجه خواهد شد.
سنيهاي لبنان سازمان دهي پيدا ميكنند و مناطق سني نشين كه در حال حاضر پيوستگي ندارند، پيوستگي پيدا خواهند كرد و محور ساختار قدرت در لبنان خواهند بود. در چنين شرايطي شيعيان به طور طبيعي در جنوب لبنان منزوي خواهند شد و تحت فشار بيشتري قرار خواهند گرفت و جنگ ميان اهل سنت و شيعيان محتمل خواهد بود. گزينه هرج و مرج در سوريه نيز گزينه محتمل سوم است به دليل اين كه الان وفاداريهاي حزبي، فردي و گروهي در سوريه قوي است، اگر نظام سقوط كند هرج و مرج محتملترين گزينه در سوريه است. در اينجا قطعاً لبنان وارد جنگ داخلي و يك چالش جدي خواهد شد زيرا هرج و مرج نظمپذيري نيست. اگر يك دولت سني سركار بيايد بر اساس يك نظم و راهبرد پيش ميرود در حالي كه هرج و مرج بدون هيچ گونه راهبردي است و ميتواند لبنان را به سمت يك ناامني گسترده سوق دهد.
** مهتدي: البته هدف از سخن آقاي رويوران اين نيست كه اين سناريوها حتما اتفاق ميافتند يا اين كه جنگ در منطقه يك جنگ سني ـ شيعي است و حكومتهاي جديد سني يا شيعي سركار ميآيند، به ويژه اين كه نظام سوريه يك نظام سكولار است و كاري به مذهب ندارد. حتي طايفهگري يا فرقهگرايي در لبنان به معناي عقيدتي آن نيست بلكه فقط به معناي يك نوع وابستگي تاريخي و هويتي است. لذا گرچه عربستان، آمريكا و اسرائيل از اختلافات مذهبي سوء استفاده ميكنند و بحرانهايي كه آفريدهاند در همين چارچوب است و جريانهاي تكفيري را به وجود آوردهاند، اما اين بدين معنا نيست كه ما بايستي اين تحولات را از ديدگاه اختلافات مذهبي بررسي كنيم.
طبيعتاً نميتوان مسائل لبنان را بدون سوريه در نظر گرفت ما اگر نگاهي به حضور سوريه در لبنان بيفكنيم ميبينيم كه در لبنان هميشه يك توازن وجود داشته اما واقعيت اين است كه لبنانيها به تنهايي قادر به حفظ اين توازن نيستند. ادامه دارد...