دوگانگي نيروهاي جامعه، مشكل اصلي كشور است
حميـــدرضـــا جـــلايــيپور، جامعهشناس و استاد دانشگاه، بحث خود را با تمركز بر سه سوال آغاز كرد؛ اول اينكه چرا اين توافق براي ما مهم است؟ دوم، چالش اصلي سياسي- اجتماعي پس از توافق، حول چه مضموني در حال شكل گرفتن است؟ سوم كه به برداشت از سوال دوم مربوط ميشود، اين است كه پارادوكس بعد از توافق كجا است؟ وي ادامه داد درباره اهميت توافق بايد گفت جامعه ايران در معرض تهديد بينالمللي قرار گرفته بود به خصوص كه در بند ٧ شوراي امنيت قرار داشت و مطالعات نشان ميدهد هر جامعه و كشوري در آن بند رفته سرنوشت خوبي نداشتهاند. به نظر ميرسد ايران يك نمونه از يك تجربه موفق ميشود كه با كار عقلايي و گفتوگو از اين تهديد بينالمللي خارج خواهد شد.
ديگر اينكه ما با بحرانهاي اقتصادي، تورم ركودي، ميليونها جوان بيكار روبهرو بوده و به رشد اقتصادي نياز داريم بنابراين اهميت دارد كه از اين مشكلات فاصله بگيريم. نكته ديگر در اهميت توافق اينكه جامعه ما با آسيبهاي اجتماعي فزايندهاي روبهرو است كه نخستين آن، فرسايش سرمايه اجتماعي- اخلاقي جامعه است كه در مطالعات همچنان علايم خود را نشان ميدهد و ما همچنان بازگشت به وضعيت خوب نداريم. آمار معتادان ما بسيار بالا است و افراد و خانوادههاي زيادي با آن درگير هستند. وزارت بهداشت اعلام كرده حداقل ده ميليون ساكنان سكونتگاههاي غيررسمي و متزلزل داريم كه پيرامون آن خيلي از مشكلات اجتماعي شكل ميگيرد.
بنابراين بايد براي آن فكري كرد و فكر اساسي اين است كه جامعه به روندهاي توسعه بازگردد تا بتواند اين آسيبها را مهار كند. بنابراين چون اين توافق تا حدي به امنيت ما كمك كرده و شرايط مساعد كسب و كار اقتصادي را تمهيد ميكند و چون به نظر ميرسد جامعه ميتواند به سمت توسعه گام بردارد اهميت دارد. بحث دوم من، چالش مهم بعد از توافق- به شرط اجراي آن- اين است كه ما در ربط با حركت جامعه به سوي توسعه متوازن، پايدار و مردمي كه واقعا نياز جامعه است به دو دسته نيرو در جامعه طرف هستيم. يك دسته نيروهايي كه كاملا به دنبال توسعه هستند، يك دسته نيروهايي كه به دنبال نوع خاصي از تغيير هستند كه من آن را نميفهمم اما ميفهمم كه مخالف توسعه هستند.
جلاييپور براي مصداقي كردن بحث خود افزود: نيروهاي دسته اول يكي دولت- دولت يازدهم- است، نخبگان سياسي ميانهرو، متخصصان و بروكراتهاي به جا مانده از زخمهاي دولت نهم و دهم، مهندسين مشاور، شركتهاي پيمانكاري، نيروهاي نوجويي كه در جامعه مدني و پويشهاي اجتماعي حضور دارند و حداقل ٢٠ درصد آراي انتخاباتي را تشكيل ميدهند، هستند. نيروهاي دسته دوم بخشي از نيروهاي موثر در ساير اركان حكومتي - غير از دولت- حضور دارند، مثل نيروهاي امنيتي، بخشي از سازمانهاي عمومي و غيرحكومتي غيردولتي ولي حكومتي (شبه دولتي)، در حوزههاي قضايي، رسانهاي، بخشي از نيروهاي مذهبي جامعه مدني كه حداقل ١٥،١٠ درصد از آراي انتخاباتي را تشكيل ميدهند.
به نظر ميرسد بعد از توافق صحنه عمومي نشان ميدهد كه بين اين دو دسته بر سر آينده تغييرات و توسعه ايران متاسفانه يك چالش در حال شكل گرفتن است. از سوي ديگر دسته اول به دنبال توسعه همهجانبه، متوازن، پايدار و مردمي است. من در مقالهاي گفتهام كه دولت روحاني با استفاده از تجربيات ٣٥ ساله توسعه در كشور فرصت خوبي براي تغيير دارد و از سخنان رييسجمهوري و مشاوران ايشان مشخص است اين دولت به دنبال تغييرات آبكي نيست بلكه چندجانبه و متوازن هستند. در برابر آنها، در هر چهار وجه اين توسعه مقاومت صورت ميگيرد يعني مضمون اصلي چالش به اين بازميگردد كه چگونه ما اين جامعه را بعد از توافق، توسعه دهيم. در وجه توسعه اقتصادي دسته اول از يك توسعه اقتصادي پيش برنده دفاع ميكند و در برابر آن، دستهاي از اقتصاد حكومتي و درجا زننده حمايت ميكنند.
از ويژگيهاي اقتصاد درجازننده- طبق طبقهبندي دكتر نيلي مشاور تقريبا تئوريك روحاني- اين است كه توليد ثروت نميكند، رانتها را توزيع ميكند، ظرفيت شهروندان را براي تامين شرافتمندانه نيازهاي زندگيشان بالا نميبرد، شكاف طبقاتي را كم نميكند، شديدا متكي به صادرات نفت و واردات- از چين- است، سرمايهگذاري خارجي با محوريت سازمانهاي حكومتي و شبهحكومتي صورت ميگيرد، ورود منابع خارجي به شرط تضمين بانك مركزي است و ما شاهد رشد موسسات ماليات نده و غيرمتعارف هستيم. در برابر آن به نظر ميرسد دولت و آن نيروي دسته اول به دنبال يك اقتصاد پيش برنده و مولد است كه تكيه آن به افزايش توليد و خدمات، رشد تجارت با محوريت صادرات صنعتي، رشد گردشگري و حمل و نقل سرمايهگذاري خارجي با محوريت بخش خصوصي براي توسعه صادرات، تامين مالي خارجي با محوريت بخش خصوصي و به طور كلي رونق و تسهيل كسب و كار غيررانتجويانه باشد.
البته من اينجا يك فاصله ارزيابي با آقاي نيلي دارم، ايشان ميگويد كه الزامات اين اقتصاد پيشبرنده-كه البته ايشان به آن اقتصاد درونزا و بروننگر ميگويند- فقط به تصميم دولت روحاني مربوط نيست بلكه جامعه بايد تصميم بگيرد. ارزيابي من اين است كه بله فقط به دولت روحاني مربوط نيست بلكه به بقيه اركان حكومت مربوط است چون دو سوم اقتصاد يا بخش جدي آن به آنها مربوط است و آنها بايد همراهي كنند وگرنه جامعه چيزي در دست ندارد كه بخواهد همكاري كند. پس اقتصاد پيش برنده و در مقابل آن اقتصاد درجا زننده را داريم بنابراين اگر نگاه كنيد، ميبينيد كه تغييري صورت نگرفته است. چندماه پيش گفتند اين بخش قرار است ماليات دهد اما ما هنوز چيزي نديده ايم!
جلاييپور درادامه گفت: اما در وجه سياسي، دسته اول به دنبال گشايش و دسته دوم به دنبال كنترل سياسي هستند. از ويژگيهاي گشايش سياسي، دفاع از حاكميت برابر قانون براي همه است كه انصافا روحاني با اينكه ادعاي اصلاحطلبي نداشت تا به حال حرفي خلاف اين نزده است. گشايش سياسي يعني ارزشهاي بنيادي برابري، آزادي، برادري و خواهري به بهانههاي مختلف مخدوش نشود، نهادهاي سياسي از جمله نهادهاي انتخاباتي، پارلمان و احزاب خوب كار كنند، نتايج انتخابات در تغيير سياستهاي اداره كشور موثر باشند، آزادي بيان در رسانهها و امنيت عرصه عمومي نقد و بررسي تضمين شود، حقوق اقليتهاي گوناگون به نام آزادي مخدوش نشود و استقلال قاضي در برابر نيروهاي قدرتمند جامعه خدشهدار نشود.
به نظر ميرسد در برابر آن، دسته دوم معتقد به كنترل سياسي است و گشايش سياسي را دسيسه دشمن خارجي ميداند و آن را كنترل ميكند. لذا در حال حاضر چالش جامعه اين است كه بخشي به گشايش سياسي فكر ميكنند و معتقد هستند بدون گشايش سياسي توسعه حاصل نميشود، تغييرات اقتصادي تغييرات رانتي و يك فساد سرسامآور ميشود، ٩٠٠ميليارد درآمدهاي ارزي هم به آن تزريق ميكنند اما چيزي تغيير نميكند حتي رشد اقتصادي ما منفي ميشود. چالش سوم در وجه فرهنگي توسعه است؛ دسته اول از توسعه فرهنگي و دسته دوم از مهندسي فرهنگي دفاع ميكند.
از ويژگيهاي توسعه فرهنگي اين است؛ توسعه فرهنگي يعني الزامات حقيقتجويي را بپذيريم، رشد علوم را دستوري ندانيم، فرآيند شايستهسالارانه انتخاب اعضاي هيات علمي را امنيتي نكنيم، پويايي علمي دانشگاهها و استقلال آنها را در برابر قدرت سياسي و امنيتي نكاهيم، انجمنهاي اسلامي را از نفوذ و اعتبار نيندازيم و نشريات تخصصي از نعمت آزادي برخوردار باشند. اما در برابر آن مهندسي فرهنگي را ميبينيد كه بر اين اساس عدهاي خود را در جامعه عقل كل ميدانند، علاقه دارند كه افراد و نهادهاي جامعه حتي در بيرون از چارچوبهاي قانوني و مدني قالبريزي شوند. به بيان ديگر مهندسي فرهنگي يعني اقليتي در جامعه بتوانند به نيروهاي متنوع جامعه بگويند چه كالاهاي فرهنگي را بايد مصرف كنند، چه علمي علم است، چه فلسفه، ادبيات و هنري به درد خور است و چه دانشگاه و حوزه علميهاي را بايد داشته باشيد. به اعتقاد من با اين مهندسي فرهنگي به جاي اينكه تعارضات فرهنگي جامعه حل شود بر آن افزوده ميشود.
وي وجه چهارم را وجه توسعه اجتماعي برشمرد و افزود دسته اول به دنبال تعادل جامعه، حكومت و نهادهاي مدني و گشايش كانالهاي بين آنهاست اما دسته دوم جامعه را ذرهوار ميخواهد كه اين ذرهها يعني جامعه مطيع باشند و اگر مطيع هم نشدند، بترسند. جامعه مدني و تقويت آن، چه معنايي دارد؟ از چيزي به عنوان توسعه اجتماعي اصلا دفاع نميكنند و با توسعه اجتماعي مخالف هستند. ميدانيد كه توسعه اجتماعي نتيجه توسعه اقتصادي، سياسي و فرهنگي است و اگر توسعه اجتماعي رخ دهد جامعه در فرآيند رشد و توسعه خيلي قوي ميشود. پس چالشها بر سر اين است كه جامعه به توسعه نياز دارد؛ اما يك عده از اقتصاد توليدي يك عده از اقتصاد حكومتي، يك عده از توسعه سياسي يك عده از كنترل سياسي، يك عده از توسعه فرهنگي يك عده از مهندسي فرهنگي، يك عده از توسعه اجتماعي و عدهاي از جامعه مورد نظر خود دفاع ميكنند.
حالا بايد ديد پارادوكس كجاست؟ جامعه ايران با آن ميليونها بيكار بهشدت به توسعه نياز دارد و توسعه نيز يك حركت كوتاهمدت نيست حداقل بايد ٢٠ سال ثبات سياسي باشد يا يك رشد هشت درصدي صورت بگيرد و توان جامعه بالا بيايد. توسعه يعني افزايش ظرفيت مادي و غيرمادي كثيري از افراد جامعه. حال جامعه به اين توسعه نياز دارد و بخشي از نيروهاي آن نيز به دنبالش هستند كه اسم آن را نيروهاي اجتماعي ميگذاريم كه قدرت اجتماعي دارد اما نيروي مخالف او قدرت اجتماعي نداشته اما قدرت سياسي دارد. شرط تحقق حركت جامعه به سوي توسعه اين است كه قدرت اجتماعي او با قدرت سياسياش باهم باشند نه در مقابل هم، وگرنه توسعه صورت نميگيرد.
يكي از نتايج مهم توافق، اميد مردم است كه به نظر من خيلي مهم است. مردم به هر دليلي اميدوار شدهاند كه بعد از اين توافق اوضاع كشور ميتواند بهتر شود. اين اميد خيلي مهم است. احمدينژاد هشت سال در اين مملكت پول تزريق كرد كسي اميدوار نشد ولي توافق هستهاي مردم را اميدوار كرده است با اينكه روحاني در بدترين شرايط اقتصادي كشور رييسجمهوري است. بنابراين از يك طرف ما اميد داريم كه جامعه با استفاده از تجربيات گذشته به سوي توسعه پايدار حركت كند، از سوي ديگر نيروي سياسي ديگري در كشور و در موضع مخالف حضور دارد كه به امكانات عمومي نيز دسترسي دارد و اين مشكل كشور ما است.
توسعه علمي به آرامش فضاي سياسي نياز دارد
جعفر توفيقي، استاد دانشگاه، به فرصتهايي كه در دوره پساتحــريم براي آموزش عالي كشـور ايجــاد ميشود، اشاره كرد و گفت: چند نكته مقدماتي وجود دارد؛ يكي اينكه برجام يك گام اول است و بايد با واقعبيني با آن برخورد كرد. برجام به اين معنا نيست كه رفتار و نقطه ضعفهاي ما قبل از برجام همه ناشي از آن بوده است. ما قبل از برجام خيلي از اين كارها را ميتوانستيم بكنيم اما اغلب تحريم بهانهاي براي عدم اقدام ما شده بود. بعد از برجام نيز نبايد دچار خوشخيالي شويم و فكر كنيم تمام شده و تمام ايدهآلها قابل دسترسي است. همان طور كه قبل از برجام همه نقطه شعفهاي ما ناشي از برجام نبود بعد از آن نيز هيچ تضميني نيست كه همه اين خواستهها اتفاق بيفتد. بالاخره توسعه، رشد، پيشرفت اقتصادي، توسعه سياسي و فرهنگي برنامه ميخواهد.
بنابراين برجام يك فرصت بالقوه است و تحقق اين فرصت به برنامهريزي، تدبير، عقلانيت، اخلاق و مديريت بهينه منابع نياز دارد وگرنه همين فرصت نيز ميتواند به راحتي از بين برود. ميتواند تحريمي نباشد اما باز مشكل داشته و رشد اقتصادي و علمي نداشته باشيم. نكته ديگر اينكه برجام يك نمونه از عقلانيت و تدبير در حكمراني خوب بود. نكته دوم اينكه قبل از برجام عملا در كشور فضاي باثباتي براي برنامهريزي وجود نداشت يا اين بهانهاي براي برنامهريزي شد. يعني شما در بخشهاي مختلف يك نا اطميناني را شاهد بوديد و هر جا حرفي از برنامهريزي ميشد ميگفتند صبر كنيد تا نتيجه پرونده هستهاي مشخص شود البته بيتاثير نبود اما اغلب بهانهاي شده بود تا پشت آن پنهان شويم و خيلي از مشكلات و بيبرنامگيها را به گردن تحريمها بيندازيم.
تا صحبت از توسعه بلندمدت ميشود بگوييم شدني نيست، اول بگذاريد تكليف برجام روشن شود. يعني عملا فضاي برنامهريزي دچار اختلال شده بود و همه فكر ميكردند بايد تصميمات روزانه و كوتاهمدت گرفت. خوشبختانه فضايي كه بعد از برجام ايجاد شده و در حال حاضر به تدريج خود را نشان ميدهد و بايد از آن استفاده كرد اين است كه بايد برنامهريزي كنيم؛ بسياري از آن محدوديتها ديگر وجود ندارد و ايران ضمن اينكه اقتدار خود را حفظ كرده در حال وارد شدن به جامعه جهاني است و اين يك فرصت بسيار خوب براي برنامهريزي و استفاده از فرصتهاست. اين فضا، فضاي بازگشت اميد است.
نميتوان كتمان كرد كه ما يكي از كشورهاي بزرگ مهاجرفرست هستيم، اينكه دلايل و مباني آن چيست، مفصل است اما قطعا يكي از دلايل آن اميد جوانان به آينده است و اينكه آيا در كشور فرصت سياسي، اقتصادي و اجتماعي دارند يا خير. خيلي از كساني كه مهاجرت ميكردند معاند سياسي نبودند بلكه به دنبال اهداف اقتصادي، علمي و كسبوكار بودند. بنابراين فضاي نااميدي و بلاتكليفي قبل از برجام اين فرصت را براي نظام علمي كشور ايجاد كرده كه نخبهها را حفظ كرده و از آنها استفاده كند. من مشابه اين جريان را در سال ٧٦ كه رييس دولت اصلاحات روي كار آمد، ديدم كه موج بازگشت بسياري از دانشجويان را داشتيم چرا كه احساس ميكردند فضاي جديدي ايجاد شده است.
وي ادامه داد بحث ديگر بينالمللي شدن آموزش عالي ما است. ما بايد در جامعه جهاني علم و فناوري حضور فعال داشته باشيم زيرا يك زيستبوم است و در اين فضا بودن ميتواند انسانهاي حرفهاي تربيت كند و مبادلات علمي زيادي صورت بگيرد. بنابراين يكي از راههاي بينالمللي شدن آموزش عالي، ورود به عرصههاي مختلف دانشگاهها و همزيستي در جامعه علمي جهاني و يادگيري و ياددهي متقابل است. در اين محافل بودن يكي از اركان توسعه پژوهش و كيفيت آموزش عالي است. بحث ديگر پذيرش دانشجويان خارجي است. در حال حاضر ما با بحران صندليهاي خالي مواجه هستيم. كشورهاي مختلف سرمايهگذاريهاي زيادي روي اين امر انجام دادهاند و آمار آن نيز رو به افزايش است.
سهم ما در اين ميان ناچيز است و با افزايش كيفيت در داخل ميتوانيم از اين فضا استفاده كنيم. ما در آزمايشگاهها و تامين تجهيزات براي دانشگاههايمان با مشكلات زيادي روبهرو بوديم و گاه بايد هزينههاي چندبرابر پرداخت ميكرديم براي اينكه بتوانيم قطعهاي را بدون گارانتي از يك كشور ثالث و با دلالي وارد كنيم. يا فرصتهايي كه براي ما براي عضويت در پيمانهاي بينالمللي به وجود ميآيد همه استحضار داريد گروهبنديهاي گوناگوني شده و كشورها براي خود نظامات جديدي را در نظام آموزش عالي تعريف ميكنند. خيلي از كشورهاي منطقه نيز در اين پيمانهاي بينالمللي عضو هستند و جاي ما در آنها خالي است.
يك نكته كه در فضاي پس از برجام ميتواند به علم و فناوري كمك كند اين است كه دوران قبل از برجام به تنشهاي سياسي بسيار دامن زده بود و ما مستقيم آثار آن بر وزارت علوم را احساس كرده بوديم. شمهاي از آن را در همين دو سال اخير نيز شاهد بوديد كه چند وزير عوض شد، يك وزير استيضاح شد و اين افتو خيزها بسيار به ضرر نظام آموزش عالي است. اميد است پس از برجام يك آرامش سياسي در كشور حاكم شود زيرا توسعه علمي به آرامش فضاي سياسي نياز دارد. خيليها ميخواستند از دانشگاه به عنوان ابزار سياسي استفاده كنند يعني اهداف سياسي دانشگاه را به ابزار سياسي تبديل ميكند.
توفيقي در پايان به بحث تكنولوژي اشاره كرد و گفت: به نظر من تكنولوژي در آنجا كه صحبت از توسعه اقتصادي و توسعه پايدار ميكنيم، ميتواند مورد بحث قرار گيرد. مهمترين چالش ما توسعه تكنولوژي است يعني ما تا توسعه علمي خود را در توسعه تكنولوژي ادامه دهيم نه ميتوانيم به توسعه پايدار برسيم و نه به رشد اقتصادي كه مدنظر داريم. ما در بحث توسعه توانمنديهاي تكنولوژي دچار يك غفلت چند ده ساله هستيم و اگر نتوانيم آن را جبران كنيم به توسعه پايدار نميرسيم. توسعه تكنولوژي هم ميتواند ايجاد فرصت كند و هم تهديد. براي مثال ما در صنعت هستهاي بالاخره با يك تلاش شبانهروزي تحقيق و توسعه و ايثار جوانان نخبه كشور توانستيم به توانمنديهاي تكنولوژي دست يابيم. در خيلي از جاها عقب هستيم و نتوانستيم اين كار را بكنيم.
كشورهايي مثل پاكستان، چين، مالزي و سنگاپور توانمنديهاي تكنولوژيك خود را مرهون حضور در جامعه جهاني و يادگيري تكنولوژي هستند. ما اين فرصت را به خود نداديم و در صنعت هستهاي نيز به خاطر شرايط كاملا ويژه توانستيم به يك توسعه درونزا برسيم. يك نگراني وجود دارد كه ما بعد از تحريم و برجام اين فرصتها را دوباره از خود بگيريم يعني از ظرفيتهايي كه ايجاد كرده بوديم كنار برويم، خارجيها روي كار بيايند و ما دوباره در خواب غفلت فروبرويم. بنابراين اگر نتوانيم از فرصت حضور شركتهايي از كشورهاي مختلف در كشور براي يادگيري و انتقال تكنولوژي استفاده كنيم دوباره دچار ١١٠ سال صنعت نفت فاقد تكنولوژي ميشويم.
راهبرد گفتوگوي اجتماعي ميتواند تامينكننده امنيت ملي و اجتماعي باشد
محمـــــدامين قانعيراد، رييس انجمن جامعه شناسي كشور بر اينكه ممكن است برخلاف نگاههاي خوشبينانهاي كه وجود دارد اتفاقاتي نيز بيفتد، تاكيد كرد و گفت: واقعيت اين است كه خود دولت روحاني بنا بر يك الزام شايد رتوريك طي ماهها و سالها سعي كردند حل برخي مشكلات را موكول كنند به حل مساله هستهاي، بنابراين بسياري از مشكلات اجتماعي، اقتصادي و سياسي ما با حل مساله هستهاي پيوند خورد. حتي وقتي از خود من در مصاحبهها پرسيده ميشد كه چرا در جامعه اشتغال وجود ندارد، پاسخ ميدادم چون شرايط تحريم اجازه نميدهد ما يك اقتصاد پويا داشته باشيم بعد ميپرسيدند چرا اعتياد هست ميگفتم چون بيكاري، اعتياد به بار ميآورد.
ميپرسيدند چرا مغزها فرار ميكنند ميگفتيم چون دانشگاهها امكانات و ابزارهاي لازم را ندارند و خيليها تحت تاثير تحريم مجبور ميشوند از كشور خارج شوند. مساله شادي كه مطرح ميشد همين مسائل را مطرح ميكرديم تا اينكه توافق انجام شد. برخي از اين مسائل نيز در عمل اتفاق نيفتاد چرا كه تا حدي حتي وضعيت توافق در شرايط تعليق قرار گرفت و اين لزوما از نظر حقوقي نيست از نظر روانشناختي اجتماعي ميدانيد كه در جامعه ما يك نوع تعليق روانشناختي به خود گرفته است. يك نوع ترديد درباره آن وجود دارد و همه در ابهام به سر ميبريم بنابراين توافق هنوز نتوانسته جامعه را آرام كرده يا يك اطمينان و اميد به آينده ايجاد كند.
دليل اينكه شاديهاي هستهاي نيز خيلي برجسته نشد همان حالت ترديدي بود كه از روزهاي ابتدايي نسبت به اين قضيه وجود داشت و كماكان وجود دارد. از اين سو ما يكسري فشارها را ميبينيم كه افزايش پيدا كرده. معلوم نيست كه چرا در اين كشور هر گاه موفقيتي در يك زمينه بهدست ميآيد به دنبال آن يكسري محدوديتها و مشكلات ايجاد و نتايج بدي حاصل ميشود. يعني برخلاف آنچه همه خواستهاند اتفاقات پيشبينيناپذيري ميافتد البته اين تا حدي به پيچيدگي امر اجتماعي بازميگردد. بهطور مثال دوم خرداد كه اتفاق افتاد مردم خوشحال شدند اما به دنبال آن اتفاقاتي افتاد كه كم و بيش آنها را ميدانيم. برجام نيز با وجود اينكه اميدهايي را برانگيخته اما به دليل همين شرايط تعليق روانشناختي يكسري مشكلات را براي جامعه ايجاد كرده و يكسري محدوديتهايي كه كنار آن گذاشتهاند.
براي مثال ما اخيرا دستگيري روزنامهنگاران را داريم، افزايش كنترل اجتماعي در برخي از زمينهها وجود دارد، درگيريهاي بين دو جناح به جاي عقلانيتر شدن يا كاهش يافتن، افزايش يافته است و دايم يك نوع هراس اخلاقي در جامعه ايجاد ميشود و اين نيز مردم را در لاك دفاعي خودشان فرو برده است. من معتقد هستم تا وقتي اين شرايط تعليق وجود دارد نتايج برجام در كوتاهمدت پيامدهاي منفي براي جامعه به بار خواهد آورد مگر اينكه اين مساله حل شود و طبيعي است حل اين مساله نيز پيچيده است. يعني دوگانگي نيست كه با حذف يك طرف بتوان مساله را حل كرد نه ممكن است و نه مفيد. من ميبينم كه در كوتاهمدت پديده فرار مغزها تقويت شده نه اينكه كاهش پيدا كند يعني كانالهايي كه مناسبات بينالمللي ما ايجاد كرده باعث شده هم از آن سو پذيرش بيشتري شود و هم از اين سو.
اين قضيه درمورد خروج سرمايه نيز وجود دارد يعني مسيرهاي اقتصادي بينالمللي كه تا حدي روانتر شده يا خواهد شد، كمك خواهد كرد كه پول بيشتري از كشور خارج شود. به طور كلي در زمينه فرهنگي و اقتصادي ما با يك سري مشكلات مواجه خواهيم بود و رشد انتظارات اجتماعي كه طبيعي است احتمالا اتفاق ميافتد به اين معنا كه برخي - بجز دلواپسان كه برجام را تهديد ميدانند- اين را به معناي فرصت و افزايش منابع تلقي ميكنند و اين يك نوع انفجار انتظارات و انقلاب توقعات را ايجاد ميكند. بنابراين درباره مدلي كه دكتر جلاييپور گفتند و دوگانگياي كه بين دو طرف وجود دارد اين امكان نيز وجود دارد كه همين كساني كه به دنبال توسعه هستند در شرايط جديد براي برخورداري از منابع و فرصتهاي جديد با يكديگر دچار چالش شوند و اين ممكن است جامعه را دچار آشوب كند.
يك سري تحركات نيز در سطح جامعه ديده شد كه قصد بهرهبرداري از فرصتهاي پيش آمده را داشتند مثل كمپين خودرو يا ميل زنان براي ايجاد كمپين براي مشاركت سياسي بيشتر يا مسائل قومي، تحركات صنفي و اجتماعاتي كه توسط معلمان به وجود آمد. نخبگان سياسي طبيعتا به دنبال آزادي احزاب و تحزب هستند اما مشكل اين است كه در شرايطي كه جامعهپذيري در جامعه ما ضعيف بوده چگونه ميتوان اين انتظارات متعارض را با يكديگر به سازش رساند، به بيان ديگر چگونه ميتوان در سطح ملي به يك توافق دست يافت. توافقي كه منافع و ديدگاههاي مختلف اجتماعي را با يكديگر جمع كند.
يك تصوير اين است كه بگوييم جامعه با ارتباطات رشد مييابد، يكي اين است كه از فردا شعار دانشگاه كارآفرين ميدهد و يكي مثل من شعار دانشگاه انتقادي ميدهد كه در واقع هدف آن صرفا توسعه اقتصادي كشور نيست بلكه اهداف ديگري دارد از جمله تاكيد بر نقش دانشگاه در گسترش گفتوگوي اجتماعي و ميانجيگري كردن بين گروههاي مختلف اجتماعي يعني به آن نقش صرفا اقتصادي ندادند. از آن سو دكتر نيلي قرار ميگيرد با دفاع از اقتصاد توليدي بازار و از سوي ديگر فرشاد مومني و رناني قرار ميگيرند كه از يك نوع اقتصاد توليدي مبتني بر نهاد و نهادگرايي دفاع ميكنند. گشايش سياسي در جامعه ما تعابير مختلفي خواهد داشت در بين همين كساني كه از رتوريك عدالت و توسعه صحبت كنند و نه كساني كه ضدتوسعه هستند و اين تا حدي ممكن است جامعه ما را با چالشهايي مواجه كند.
قانعيراد، بحث خود را با لزوم دگرگوني اصل سازماندهي اجتماعي ادامه داد و افزود: بايد سازماندهي اجتماعي خود را تغيير داده و آن را بر يك اصل جديد مبتني كنيم كه من آن را تقويت گفتوگوي اجتماعي در جامعه ناميدهام و اين كمك كند جامعه ما كمي سوسياليزه شود. ما در اين زمينه كمبود داريم يعني اصل سازماندهي پيشين كه در اين جامعه وجود داشت . ميبينيم كه در نظر داشت بر مبناي به كارگيري مدرسه، دانشگاه، رسانه و تا حدي نهاد مسجد و خانواده جامعه را سازماندهي كند ولي اين نهادها كارايي لازم را براي تربيت يك انسان اجتماعي نداشتند. مدرسهاي كه كانون تست زدن شده است، مقالهاي كه يك طرف آن سكوت است و يك طرف مقاله ISI نوشتن ديگر نميتواند انساني را سوسياليزه كند.
از سوي ديگر رسانهها هستند كه ميخواستند شهروند تربيت كنند اما ميبينيد كه نسبت به رسانه ملي اعتمادي وجود ندارد در حالي كه نقش آن بسيار مهم است چرا كه ميتواند در جامعه نشاط و پيوند ايجاد كرده و حس اجتماعي بودن را در جامعه تقويت كند اما طي سالهاي گذشته اين حس را تضعيف كرده است. ما در سطح خرد مناسباتي را داريم اما وقتي از اين مناسبات خارج ميشويم عمدتا با افرادي در جامعه مواجه ميشويم كه فرد هستند و فردگرايي آنها نيز يك فردگرايي مدرن نيست بلكه يك نوع فردگرايي خودخواهانه است.
بنابراين شرايط ما شرايط تضعيف اخلاق اجتماعي است، پس از برجام يك منابعي وارد اين جامعه خواهد شد؛ بسياري از ما ميكوشيم بخشي از اين منابع را جذب كنيم، نخستين دعوا در بخش دولت رخ ميدهد هر يك از وزارتخانهها ميخواهد اين منابع را داشته باشد و هريك ممكن است به يك معنا حق داشته باشند اما در شرايطي كه ما هنوز يك مفهوم منسجم از دولت نداريم، يك درگيري سازماني ايجاد ميشود. ما هنوز يك دولت منسجم نداريم. درمورد قوميتها حساسيت وجود دارد، فقر در جامعه ما رسوخ كرده، از سوي ديگر نيز سرمايه داران ما بحث توليد را پيش كشيده و به منابع مالي چشم دوختهاند اما بحث محرومان جامعه چه ميشود؟ چگونه ميتوان اين چالش طبقاتي را حل كرد در شرايطي كه ما درگير يك گفتوگوي اجتماعي نشدهايم.
رييس انجمن جامعهشناسي ادامه داد اگر پس از برجام در كشور به يك توافق اجتماعي نرسيم و به طرف يك نوع جامعهپذيري مجدد در مقياس ملي نرويم جامعه ما با چالشهاي متعددي مواجه خواهد بود. چگونگي حل مشكلات اجتماعي ايجاب ميكند كه ما يك نوع گفتوگوي اجتماعي مبتني بر تعامل خردهاي چندگانه را در جامعه ترويج كنيم. خرد چندگانه در تعبير من يكي خرد دولت، يكي خرد جامعه و ديگري خرد دانشگاه است. اينجا جامعه بايد خردمند شود و اين در سازماندهي جامعه حاصل ميشود، زيرا اين خردي نيست كه در ذهن افراد جامعه باشد بايد در سازماندهي جامعه به ويژه در تقويت جامعه مدني و توسعه ان.جي.اوها و سازمانهاي غيردولتي ايجاد شود.
خرد دولت نيز بايد در گسترش سازمانهاي يادگيرنده دولت ايجاد شود. ما نبايد بر افراد بايستيم، احمدينژاد كه سازمان برنامهريزي را منحل كرد و لطمه شديد بود كه دولت را از يك نهاد يادگيرنده تبديل كند به يك نفر كه مثل دوره قاجار ميخواهد تصميمي بگيرد و ديگران بايد رعايت كنند. در حال حاضر ما بايد سازمانهاي يادگيرنده خود را در بخش دولت افزايش دهيم، بدنه كارشناسي بايد تقويت شود، نهادهاي دولت بايد با يكديگر گفتوگو كنند اما اين امر صورت نميگيرد. دولت بايد با حاكميت گفتوگو كند و مسائل خود را بر مبناي قانون حل كنند، اين چالش را نميتوان پيوسته ادامه داد.
در اين دوگانگي كه در حال حاضر داريم خيلي از نيروها و منابع هدر ميرود و اين به ما لطمه وارد ميكند. جناحهاي مختلف ميتوانند حرفهاي خود را بزنند اما در احزاب مختلف، احزاب نيز ميتوانند برنامههاي مختلفي داشته باشند اما خود نهاد حاكميت-دولت بايد از وحدت برخوردار باشند در غير اين صورت لغزنده است و ممكن است آسيب ببيند. دانشگاه ما نيز به كانون خرد تبديل نشده، به كانون ايدئولوژي و تجاريسازي و كارآفريني كه شعار آن را ميدهند نيز تبديل نشده است. دانشگاه بايد كانون خرد باشد و با دو خرد ديگر نيز گفتوگو داشته و در عين حال وساطت كند كه بتواند جامعه را از بحران بيرون بياورد.
قانعيراد تاكيد كرد كه در دوره پساتوافق ما با چالشهايي مواجه هستيم كه بايد آنها را جدي گرفت و ديگر به روشهاي سنتي قادر به حل اين بحرانها نيستيم. نه تنها روشهاي سنتي و امنيتي جواب نميدهد بلكه اتكا روي نهاد مدرسه، دانشگاه و رسانه ملي به اين شيوهاي كه تاكنون ديدهايم نيز پاسخگو نيست. مهمترين راهبرد امنيتي براي كشور كه ميتواند امنيت ملي را نيز فراهم كرده و در عين حال به ساخت يك فضاي كلي تعلق اجتماعي در بين همه ما كمك و سرمايه و همبستگي اجتماعي را تقويت كند همين راهبرد گفتوگوي اجتماعي است. امروز راهبرد گفتوگوي اجتماعي بيش از ساير راهبردها ميتواند تامينكننده امنيت ملي و اجتماعي باشد.
http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=30660
ش.د9404565