(روزنامه شرق ـ 1394/08/26 ـ شماره 2450 ـ صفحه 19)
بدیهی است برای پاسخ به این سطح از سؤالات، اصولا باید بررسی کرد چه عواملی سبب شد داعش در صحنه عملیاتی چنین گسترده و دارای تأثیر عمیق بر افکار عمومی وارد شود. در ارزیابی نگارنده مهمترین عامل، ورود به یک فاز جدید در تحولات سوریه بود. بدین معنی که پس از عملیات نظامی روسیه، فضا مستعد شد تا با سهمگیری عملیاتی و ایجاد توازن در کمیت ضربات نظامی، آمادگی مناسبی به وجود آید تا قدرتهای فرامنطقهای، بسته به میزان تفوق خود در تعیین جغرافیای عملیات، به گفتوگو متمایل شوند. درواقع حملات هوایی، خطوط فرضی قلمروهای تازهای را ترسیم کرد و پشتیبانی از نیروهای زمینی سبب شد جابهجاییهایی روی زمین شکل گیرد. بهاینگونه «جغرافیای فینیقی»، محوری که از دمشق تا مناطق شمالی حاشیه مدیترانه امتداد مییافت، آزاد شد. به موازات این تثبیت موقعیت در جغرافیای فینیقی، اقلیم صحرایی و مثلث میان خابور و فرات، همان قلمرو داعش؛ نیز تلویحا دستنخورده باقی ماند. اما هر آنچه میان این دو بود، ازجمله عناصر نظامی و علمیاتی گروههای دیگر که در مخالفت با ورود به گفتوگوی سیاسی برای نیل به یک تناسب نسبی بر زمین، نقش خود را مؤثر و عزم خویش را مصمم نشان میدادند، به اشکال مختلف هدف قرار گرفته و حذف شدند، تا حدی که شاخهها از موضع تهاجمی به موقعیت تدافعی تغییر وضعیت دادند. حاصل چنین عملیاتی در اندکی کمتر از یک ماه، تنظیم برنامه ورود گفتوگوی وین در دو هفته اخیر بود.
در نشست دو هفته قبل وین، چارچوبی مشخص و فهمی نسبتا متناسب از آغاز روندی سیاسی مورد توافق نسبی قدرتهای بزرگ و کشورهای مؤثر منطقهای مشارکتکننده واقع شد. اما باید توجه داشت در آن نشست، صرفنظر از دولت سوریه و نمایندگان جریانهای معارضی که هنوز هویت آنها به دلیل ماهیت تروریستی مورد اجماع مشارکتکنندگان در دور میز تعیین نشده بود، غایب دیگری هم وجود داشت؛ غایبی که نیم قرنی است در منطقه متولد شده و طبعا برای خود دامنهای از منافع نامشروع را تعریف کرده است؛ منافعی که برای دستیابی به آنها از بهکاربستن روندهای خشونتآمیز، تحفظی برای خود قائل نمیشود: رژیم صهیونیستی.
بازیگر پنهان
اینجا باید به امیال این بازیگر توجه ویژه داشت: هرگونه تغییر در وضعیت جاری منطقه بدون محاسبه نقش رژیم صهیونیستی، یقینا میتوانست برای تلآویو زنگ خطری جدی و هشداری نگرانکننده باشد. بنابراین دور از انتظار نبود به همان میزانی که دیگر بازیگران غایب در میز مذاکرات وین، که متهم به تروریسم بودند (داعش و جبهه النصره)، از تفاهمات احتمالی دلنگران باشند، مقامات رژیم صهیونیستی نیز باوجود همپیمانی با همه جهات قدرتهای بزرگ و همسودی با برخی از قدرتهای منطقهای، مانند این جریانها از ورود به مسیری برای حلوفصل منازعات درون منطقه بدون در نظرگرفتن قوه تلآویو، ولو به صورت نمادین، خشمگین و عصبانی شوند؛ عصبانیتی که جلوه از آن در رفتار آنها نسبت به تصمیم اتحادیه برای مشخصکردن خاستگاه اقلام تجاری و تولیدی شهرکهای احداثشده در اراضی فلسطینی بروزی آشکار یافت.
اینجا به دور از بدگمانی، صرف نوعی منفعت مشترک ایجاب میکرد مسیر وین نتیجهبخش نباشد و تفاهمات ولو شکلی برای ثبات، بدون توجه به قوه تأثیرگذار دو شعبه اساسی دارای ساختار سیاسی- نظامی در منطقه محقق نشود؛ این دو قوه، یکی داعش و دیگری اسرائیل بود. هر دو آنها توانسته بودند باوجود فقدان مشروعیت یکی با پیشینهای بیش از شش دهه و دیگری با تاریخی یکونیم ساله، روی زمین برای خود سرزمینهایی را در اشغال داشته باشند و در برابر مجامع جهانی و جامعه بینالملل نهتنها پاسخگو نبوده، بلکه یکی با حمایت تلویحی قدرتهای بزرگ و دیگری با اغتنام از انفعال آنها، مجال را غنیمت دانسته، هر آنچه در خلقوخوی و منطق بشری نادرست مینماید را بهکار بندند تا منافع خود را تثبیت کنند. از اینرو بدون هرگونه پیشداوری و صرفنظر از هر میزان توجه به توهمات ناشی از توطئه - که به ترتیبی سنتی در باور ما «داییجان ناپلئونی» معنا گرفته - واقعیتهای منطقهای نشان میدهد اشتراک منافع میان این دو قوه حائز توان و تأثیر در چند هفته اخیر شتاب و جهاتی تازه گرفته بود، پس به تعبیری میتوان چنین پنداشت مجموعه شرایط، آنها را در یک نقطه به هم نزدیک کرده است: به تعبیری، هر دو میاندیشیدندبرای نافرجام قراردادن مسیر سیاسی و توافقات منتهی به پایان خشونت و اعاده حاکمیت بر سرزمین سوریه ناچار به اقدام خواهند شد. در این شرایط، ظاهرا بهنظر میرسد داعش در قیاس با قوه دیگر، پیشدستانه وارد عمل شد.
از سینا تا پاریس
در اقدام اولیه، هواپیمای روسی بر فراز شبهجزیره سینا با دو فرض محتمل سقوط کرد: فرضی که سخن از آن داشت هواپیما مورد اصابت موشک قرار گرفته و فرض دیگری که مؤید آن بود بمبی باوجود تسلط قابل قبول سیستم امنیتی مصر،به داخل هواپیما منتقل و در آن کارگذاری شده است. اقدام بعدی عملیات در منطقه امنیتی حزبالله در جنوب بیروت، آن هم درست قبل از نشست وین ٢ بود. اینجا نیز حلقه امنیتی حزبالله درنوردیده شده بود تا بمبگذاران انتحاری با هدف انجام عملیات در مسجدی که جمعیتی کثیر در آن مشغول دعای کمیل بودند به اقدام تروریستی مبادرت ورزند، که خوشبختانه محقق نشد. همزمان، درست یک شب قبل از نشست وین ٣، عملیات پاریس هم برای تکمیل این زنجیره به وقوع پیوست. سیستم امنیتی فرانسه که با تفاخر و تبختر همواره میکوشید پیشبینیهای وقایع تروریستی در منطقه را از طریق عناصر نفوذی عربتبار مقیم فرانسه به همتایان خود داشته باشد در این سلسله حوادث جامانده، مبهوت و گیج، تنها نظارهگر بود. عملیات در پشت استادیومی که چنددههزار نفر در آن شاهد بازی تیمملی دو کشور- آلمان و فرانسه- بودند و شخص رئیسجمهور اولاند نیز در جمع آنان حضور داشت با عنایت به اینکه این برنامه بهصورت زنده در حال مشاهده برای بیش ازمیلیونها انسان در اروپا و سرتاسر جهان بود، میتوانست همانگونه که اکنون رسانههای فرانسه از آن سخن میگویند، یک یازده سپتامبر تازه و متفاوت باشد.
شاید اینجا تنها شدت هیجان بازی و توجه و تمرکز به آن با سلسله انفجارهای نمایشی اینگونه رخدادهای ورزشی خرسندانه سبب و مانع شد صدای انفجار سهمگینی در پشت درهای یک استادیوم موجبات هیجان، نگرانی، خوف و در نتیجه شرایطی غیرقابل پیشبینی از آشفتگیهای ممکن را فراهم نیاورد. رخدادی که در قیاس با نمونههای مشابه، جسرالائمه در عراق و حادثه منا در عربستان، عوارض انسانی آن میتوانست بیش از صدها انسان وحشتزده و ناامید باشد که همگی از ترس آنچه ممکن است روی دهد، برای گریز از سرنوشتی نامشخص به جنبوجوش و تکاپویی بیهدف، اما خشن برخیزند. در عملیات همزمان با رخداد ورزشگاه، یعنی قتلعام جمعیتی نسبتا کثیر در یک تالار با گنجایش هزارو ٥٠٠ نفر هم شاهد آن هستیم که ابعاد حادثه به لحاظ کشتار یک جمعیت بلادفاع مورد توجه بانیان این عملیات بوده است.
هراسی که جهانی میشود
از نگاه نگارنده، فصل مشترک این مجموعه عملیات، نخست دورزدن سیستمهای امنیتی نسبتا قابل ملاحظه و توانمندی بوده که تصور نمیشد به این راحتی بتوان در درون آنها نفوذ کرد. وقتی دولت روسیه تصمیم گرفت تمام پروازهای خود به شرمالشیخ را لغو کند و ٤٠ هزار و اندی توریست خود را بلاتکلیف گذارد مؤید آن بود که بیم از آن داشت بروز حادثه دیگری یک فاجعه تمامعیار را برای کرملین رقم زند، بنابراین از هرگونه ریسکی اجتناب کرد. افزون بر نقطه اشتراک نخست، در همه این مجموعه عملیاتها علاوه بر نمایش قدرت نفوذ در حلقههای امنیتی، یک کلیدواژه مشترک دیگر هم وجود داشته است: بسته جمعیتی بلادفاع و مستعد برای نمایش رفتارهای ناشی از خوف و ترس. این جهت دوم دقیقا در ذات و ماهیت روندهایی است که داعش طی در يكسال و اندی اخیر به آنها مبادرت ورزیده است. بهواقع داعش برخلاف القاعده که میکوشید در مقام تعارض با نظام بینالملل و بهچالشکشیدن هژمونی قدرت برتر برای خود اعتباری کسب کند و از این راه مفهوم «ترس جهانی» را ترویج کند، در تمام رویههای اخیر مترصد آن بوده مفهوم «ترس ذاتی» را ساخته و در ذهن یکایک جامعه جهانی وارد کند. (ذبح آشکار انسانها، قتل قربانیان توسط اطفال، درآبفروبردن قفس آدمیان، زندهسوزاندن، با خمپاره شلیککردن به قربانی از فاصله چندمتری، قطع سر با اتصال کابل فشارقوی، برزمینکشیدن قربانی و... همگی مصادیقی از این بیان است).
ازاینرو نابودی یک بسته جمعیتی در داخل یک هواپیما، و اگر محقق میشد: کشتار مجموعهای از انسانها در حال برگزاری دعای کمیل در مسجد ضاحیه بیروت، نیز قتلعام بستههای جمعیتی متعدد گاه به شکل مستقیم مثل حادثه «سالن باتالکان» در پاریس ١١، یا غیرمستقیم از طریق هرجومرج و هیاهو و فرار و زدوخورد در یک استادیوم چنددههزارنفری، هدفی است که داعش برگزیده و بهدقت با استفاده از دسترسیهای امنیتی بسیار سطح بالا که احتمالا از جانب یک قوه مهم مشرف بر سیستمهای امنیتی درون منطقه و کشورهای بزرگ، با واسطه و شاید بیواسطه در اختیارش نهاده شده، به آن مبادرت میکند. اینجا همان گزاره اساسی به ذهن میرسد: «نادیدهانگاشتهشدن منفعت مشترک میان داعش چه با جهت دیگر (اسرائیل) و چه بدون آن، میتواند نگرانکننده و تهدیدافزا برای دنیای ما باشد»، این جمله پیشین در نگاه صاحب این قلم «پیام داعش» است، پیامی که محتمل است باوجود ناگواری و شوربختی حاصل از آن، متأسفانه بعید نیست در روزهای آینده و با هدفقراردادن بستههای جمعیتی تکرار نشود.
مجمعالجزایر بیاعتمادی
بهاینترتیب اگر مجموعه تحلیل مندرج فوق را مرور کنیم به نظر چنین میآید داعش نشان داده اهدافی از جمعیتهای انسانی انبوه را در سلسله عملیات تروریستی آتی خود قربانی کند. بنابراین بایستی با توجه به شرایط ویژه درباره همه تجمعات در مناطق مختلف جغرافیایی، در منطقه و بیرون از آن ملاحظه و توجهی ویژه در نظر داشت. به نظر میرسد داعش در فاصله وین ٢ تا وین ٣، توانست با این سلسله اقدامات، شرایط حاکم بر میز مذاکرات و بیاعتمادی طبیعی میان طرفهای مذاکرهکننده را تزاید بخشد. عملیات سقوط هواپیمای روسی و تبعات آن، مصداق تصوری بدبینانه و بیاعتمادی میان مصر، روسیه و بریتانیا به وجود آورد: روسیه نسبت به ثبات مصر و تعهدات امنیتی آن کشور نگران شد، مصر نسبت به نتایج رفتار روسیه در قطع پروازها بر اقتصاد ضعیف و شکننده خود، مصر و روسیه نسبت به عدم در اختیار قراردادن اطلاعات سرویس امنیتی بریتانیا از آنچه شنود مکالمات برخی از افراد در مصر سخن به میان آورد و بریتانیا نسبت به هر دوی آنها به دلیل بهرهبرداری و اشراف بر تکنیک شنود یا شبکه عوامل وابسته به خود در بدنه امنیتی کشوری بهظاهر دوست!
طبعا این شرایط، یعنی بیاعتمادی و نگرانی نسبت به منویات و اهداف، هریک از جهات مختلف حاضر در کنار میز مذاکرات وین، با عملیات بیروت و پاریس بهشدت اوج گرفت و دور از انتظار نیست که برای یک ذهن تخیلگرا تصور شود: در وین ٣ فضای گفتوگوی درونی مجموعه این کشورها از لحن و بیانی متفاوت نسبت به نشست قبلی برخوردار بوده است. برخی از بیان مواضع سخت نشست قبلی خود، خودداری ورزیده باشند و برخی مبهوت در برابر آنچه که پیشنهاد و مطرح شده با سکوت یا با سوءظن به تأیید تلویحی مبادرت کرده و برخی... الخ.
از تجمیع یافتههای فوق چنین نظری حاصل میشود که متأسفانه هنوز جهان سیاست ما، در بُعد منطقه یا نظام بینالملل از درک قدرت بازی این جنبش غافل و در نحوه شناخت آن کمدانش است. شاید تهدیدی بزرگتر از داعش، که بدونشک گریبانگیر رهبران سیاسی دنیای امروز شده، نه خود پدیده، بلکه ماهیت پدیدارشناسی آن است. با کمال تأسف باید گفت برخلاف تصور برخی که استنباط میکنند این دست از اقدامات تروریستی داعش موجب دوری افکار عمومی سرخورده و تحقیرشده فراگیر درون منطقه و مناطق محروم دنیای معاصر ما نسبت به داعش میشود، باید اذعان کرد که در نگاه بخشهایی از همه جوامع هستند شعبی که با وجود تفاوتهای ماهوی و تعارضات اصیل، در دام روشها و رویههای خلاقانه مدیران نرمافزاری این جنبش افتاده و بهصرف تحقیر سیستم امنیتی یک کشور غربی یا شرقی، مسلمان و غیرمسلمان، از سوی داعش احساس رضامندی پیدا کرده و ناخواسته بر تقویت موضع خلافت دواعش تأثیری مؤثر خواهند نهاد. در این شرایط به نظر میرسد حتی بیش از آنکه بتوان پاسخی برای این سؤال یافت که «پشت داعش کیست؟» باید به این مفهوم اندیشید که «چه شعب و جریاناتی ناخواسته در کنار داعش قرار میگیرند؟». ماهیت پدیدارشناسانه جنبش داعش در حقیقت توانسته در اندک زمانی بیش از یک سال، شعبی متنوع و متمایز از گرایشهای سلفی و تکفیری، تا بعثی و طریقتی را با ملیتها و قومیتهای مختلف به استخدام گرفته و با ایشان چنان جنبش تهدیدافزایی پدید آورد که بیشک خسارات حاصل از آن، دامن رقبای درونمنطقهای و شرکای سابق نظام بینالملل را خواهد گرفت.
«جنیو عبدو» در گزارشی که توسط «مرکز سیاست خاورمیانه اندیشکده بروکینگز آمریکا» انجام شد مینویسد پدیده داعش ریشه در تفکرات سلفیگرایانهای دارد که ناشی از این احساس است که کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس به شیعهشدن جهان عرب دارند. او تفکر سلفی را به سه دسته تقسیم میکند و معتقد است هر گروه از سلفیها به طریقی میخواهد با این تهدید مبارزه کند. دسته اول، «سلفیهای سنتگرا» هستند که با فرایندی باعنوان «دعوت» میخواهند تفکر خود را انتشار دهند. دسته دوم که «سلفیهای اعتدالگرا» هستند كه میخواهند از طریق ورود به عرصه سیاست به اهداف خود برسند. دسته سوم، «سلفیهای جهادگرا» هستند که با توسل به زور و مبارزه مسلحانه و حملات انتحاری میخواهند به این هدف دست یابند.
او توافق هستهای ایران و نزدیک شدن بیشتر این کشور به غرب و بهویژه آمریکا را عامل دیگری ميداند که بر آن اساس جنبش سلفی- تروريستي احساس کند از طرف ایران و همپیمانانش تهدید میشود.