(روزنامه كيهان ـ 1394/08/19 ـ شماره 21204 ـ صفحه 2)
2- «کشمیری» یک برند است. لازم نیست نفوذیها همه دقیقاً مانند کشمیری بمبگذاری کنند. ابریشمچی هم که به آیتالله طالقانی نزدیکی میجست و سید مهدی هاشمی که در عمق بیت و بیخ گوش آیتالله منتظری لانه میکرد، و رجوی که تا مرز پدر زنی بنیصدر پیش رفت و او را تبدیل به عامل انتحاری و پیشمرگ خود کرد، و مقدم مراغهای که به سیدکاظم شریعتمداری نزدیک شد، و بولتن نویسانی که سر از بیبیسی درآوردند و کنار دست خاتمی بودند- یا آن مشاوری که گفت گروه خون خاتمی و مجمع روحانیون به ما نمیخورد اما باید تحملش کنیم-، یا امثال هراتیها که به رئیس جمهور اسبق آدرس غلط دادند تا همزبان با آمریکا درباره داعش و سلاحهای شیمیایی بشار اسد سخن بگوید، و آنها که پای دلالان آمریکایی را به نوع دولتها باز کردند و... همگی کار کشمیری را میکردند؛ نه فقط برای ترور، بلکه با اهداف عمیقتری نظیر اخلال و اختلال در نظام تصمیمگیری و تصمیمسازی، جابهجا کردن دوستان و دشمنان، مشورت و آدرس کاملاً معکوس دادن در مسائل حساس، جابهجایی ارزشها و ضد ارزشها یا اولویتها، و تسخیر فکر و اراده سیاستمداران تا سر حد مسخ آنها. برای هر کس هم رگخوابی سراغ دارند متفاوت از دیگران. میگویند ابریشمچی به مرحوم طالقانی نزدیک شد از جمله به خاطر علایق ایشان به نهجالبلاغه و اظهار هم افقی و همفکری! به راستی اگر آقای فلان (بولتن نویس) یا خانم بهمان (خبرنگار) مستخدم رسمی شبکه دولتی انگلیس شدهاند، در دفتر رئیس دولت اصلاحات یا برخی وزرا و مشاوران ارشد چه میکردند؛ گلدان آب میدادند یا باغچه بیل میزدند؟! چگونه وزیر ارشاد همان دولت را چیزخور کردند که چند روز بعد از هشدار رهبر معظم انقلاب با سفاهت تمام میان خبرنگاران آمد و گفت من پایگاه مطبوعاتی دشمن سراغ ندارم؟! نقد آیات شیطانی (کتاب برآمده از سرویس جاسوسی انگلیس) کجا و مستخدمی جزء بیبیسی کجا؟
3- رهبر معظم انقلاب از سازندگی تا اصلاحات و از عدالت تا اعتدال، چیزی در حمایت از دولتها کم نگذاشتهاند که آخرین آن در حمایت از مذاکرات هستهای - با وجود همه کاستیها و نواقص روند- هویدا است. ایشان در عین حال به عنوان یک دغدغه و نگرانی مهم، نسبت به موضوع نفوذ دشمن در ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی به ویژه در همین چند ماه توجه دادهاند. اینکه دستگاهها توجه داشته باشند در داخل نقشه دشمن قرار نگیرند، در اتخاذ موضع انقلابی مقابل دشمن صریح و بیرودربایستی باشند، و نگذارند شیطان بزرگ که ملت از در بیرون کرده از پنجره برگردد یا در باورهای جامعه و در مراکز تصمیمگیری و تصمیمسازی رخنه و اختلال کند، صریح هشدارهای پربسامد رهبر حکیم انقلاب در همین چند ماه اخیر است، همچنان که فرمودند «بعضیها اصرار دارند شیطان بزرگ را که از ابلیس بدتر است بزک کنند و به شکل فرشته وانمود کنند. چرا؟ دین به کنار، انقلابیگری به کنار! وفاداری به مصالح کشور و عقل چه میشود؟». اینکه آقای رئیس جمهور سال گذشته به صراحت اعلام کرد «بیانات رهبر معظم انقلاب قول سدید، یعنی سخن محکم و استوار و عقلانی و از سر تدبیر است»، آیا تکلیف دولت و رئیس آن را سنگینتر نمیکند که به هشدار معظمله اهتمام کنند و فرمان ایشان برای بستن راه نفوذ و نفوذیهای دشمن را لبیک بگویند؟
4- اینکه آقای روحانی بگوید نباید عدهای با کلمه نفوذ بازی یا آن را جناحی کنند، و آقای شمخانی بگوید دستگیریها برای تسویه حساب سیاسی است، و وزیر ارشاد صرفاً نگران آبروی افراد بازداشت شده در قیاس با مفسدان اقتصادی باشد- حال آن که مثلاً نام معاون اول یا اجرایی دولت سابق تیتر اول و کاریکاتور صفحه اول روزنامههای حامی دولت در 2 سال گذشته بود- یا وزیر اطلاعات بگوید «کلمه نفوذ را باید با وزن مناسب خودش به کار ببریم و طوری نشود که تبدیل به مطلب پیشپا افتاده شود»، و وزیر کشور بازداشت برخی عناصر نفوذی را به بر هم خوردن آرامش جامعه در آستانه انتخابات پیوند دهد؛ و دولتمردان محترم جز این ادبیات تخطئه و تردید افکنی کاری انجام ندهند، آیا بردن دولت در موضع اتهام نیست؟! چرا باید بزککنندگان شیطان بزرگ - با همه خباثتها و جنایتها و عداوتهایش- از سوی وزارت ارشاد یا برخی وزارتخانههای دیگر پشتیبانی و تیمار شوند و معترضان به بزک کنندگان با تهدید و اهانت و مضیقههای مالی و سیاسی از سوی دولتمردان دست به گریبان باشند؟ آیا سرنوشت شرمآور وزیر ارشاد و معاون وزیر بعدی در دولت اصلاحات برای عبرتآموزی کفایت نمیکند؟ سردبیر فلان روزنامه زنجیرهای که با زدن تیتر اول «من هم شارلی هستم» خود را پیشمرگ هتاکان به پیامبر اعظم(ص) کرد و عنوان نایب رئیس کمیته سیاسی کارگزاران را به دوش میکشد- که موجب جدایی توأم با اعتراض رئیس کمیته سیاسی شد- در بالاترین سطوح مشورتی دولت چه میکند و چگونه داور جشنواره مطبوعات ارشاد در یکی دو سال اخیر میشود؟
چگونه است که اجزای فلان حزب آشوبطلب و منحله اجازه پیدا میکنند تجدید سازمان کنند و فقط تابلوی حزب را عوض نمایند؟ و چه اتفاقی میافتد که دبیر کل یک حزب متظاهر به لیبرالیسم و اباحه گری، برای وزیر مسئول برخورد با خط نفوذ تلهگذاری میکند و تصویرنشستن از سر غفلت وی کنار یکی از سران فتنه را رسانهای میکند؟ به راستی توقع قانونی این است که چه کسی برای چه کسانی تور پهن کند؟ آیا قرار است وزارتخانههایی مانند ارشاد، اطلاعات، کشور، علوم و خارجه، خط مقدم مقابله با نفوذ بلکه نفوذ در عمق حریف باشند یا منفعل بمانند و احیاناً بعضاً موضوع و هدف نفوذ حریف واقع شوند؟ آیا این انفعال و غفلت، اتفاقی است یا تبدیل به یک روند میشود؟ کدام واسطهها باعث این رفتارهای ضد کارکردی در اجزای دولت میشوند؟ آنها اصالتاً بیخیال و بدفهم هستند یا مأموریت بیحس و بیتفاوت و کرخت کردن مسئولان را هم برعهده دارند؟ آیا غلبه تعلقات حزبی و انتخاباتی و عاطفی و باندی و قبیلهای، اولین روزنههای نفوذ را نسبت به برخی دستگاهها فراهم نکرده است؟!
5- رئیس جمهور و وزارتخانههای ذیربط فارغ از کش و قوس با منتقدان و مطبوعات، مسئولیت دارند در برابر واقعیت تلخ رخنه و نفوذ به میدان بیایند نه اینکه خدای ناکرده به لوث کردن نفوذطلبی دشمن و لاپوشانی آن کمک برسانند. به فرض هم اگر ابعادی از ماجرا را مبهم تلقی میکنند، از رهبر معظم انقلاب استفسار کنند. اگر نه بیم آن میرود که قصه گاو بنیاسرائیل و طفره از وظیفه تداعی شود. «فذبحوها و ماکادوا یفعلون». برخی کوتاهی و تعللها در انجام مسئولیت، این پرسش را به میان میکشد که آیا جریان نفوذ چیزی را گرو گرفته است یا آتویی در اختیار دارد یا توانسته حس طلبکاری خود را به برخی مدیران منتقل کند؟ آیا با نوعی گروگانگیری پنهان روبرو هستیم که عوامل نفوذ طی آن، حیثیت و موجودیت خود را حیثیت و موجودیت فلان و بهمان مدیر جا زدهاند تا بتوانند در حالی که برای خود حاشیه امنیت درست میکنند، منازعه و مجادله را به عمق حاکمیت بکشانند، کاری که مثلاً با مرحوم طالقانی و منتظری - و برخی دولتمردان- کردند؟
6- وقتی رسانه ضد انقلابی روز آن لاین تصریح میکند «برجام و روحانی بهانه است، او نماینده ما نیست بلکه در میان جناحهای داخل بلوک قدرت معتدلتر محسوب میشود و باید از این فضا برای عقب راندن بیشتر سیاست خارجی ضد آمریکایی استفاده کرد»، آن وقت معلوم میشود که نباید به واسطه جنجال و هیاهو و غوغاهای مهندسی شده عوامل حریف، از موضوع اصلی منحرف شد. وقتی KFC و لوازم آرایشی «سفورا» پیشقراول اجرای برجام میشوند در حالی که حریف تأکید میکند رژیم تحریمهای ضد ایرانی برقرار خواهد ماند، تصور از برجام و پسابرجام شکل دیگری پیدا میکند. و وقتی میگویند پس از برنامه هستهای، حالا از سوریه و یمن دست بردارید تا بتوانیم شما را به همکاری و شراکت بپذیریم، ماجرا حساسیت برانگیزتر میشود. وقتی طیفی از معضلات اقتصادی قابل چارهجویی و بیارتباط با تحریم ظرف 2 سال معطل میماند و صدای شماری از وزرا را هم در میآورد، نگران میشویم که نکند نقشه پیچیده دشمن با بینقشه بودن دولت و چیدن همه تخممرغهای فرصت و مسئولیت در سبد مذاکره با آمریکا متقاطع شوند و خسارتهای بزرگ ملی به بار آورند.
وقتی حسن ظن به دشمن قسم خورده و بارها خباثت کرده در میان افکار عمومی و نخبگان و مسئولان پمپاژ میشود تا بالش زیر سرخود بگذارند و به انتظار بنشینند که کدخدا چه تقدیری برای ما رقم میزند، دیگر نمیتوان مسئله را به دعوای جناحی یا تسویه حساب سیاسی و رقابت رقبای انتخاباتی و مجادله «کاسبان تحریم و کاسبان برجام» تقلیل داد. هنگامی که فلان اقتصاددان حامی دولت درباره برخی مشاوران ارشد هشدار میدهد و میگوید «آنها اوایل وعده 3 ماهه اقتصادی میدادند اما حال میگویند تا سال 97 نباید انتظار بهبود داشته باشید در حالی که اگر به جای منافع سوداگران و تاجران پول و رانتخواران، رو به واقعیت کنند، در یک مقطع چند ماهه میبینند که رشد اقتصادی با کیفیت اتفاق میافتد و دیگر لازم نیست مردم را نا امید کنند و به عنوان مشاور رئیس جمهور مطالب فاجعهآمیز منتشر کنند» (روزنامه آرمان- 11 آبان 94)، آن گاه این دغدغه رخ مینماید که آیا این جماعت، طبیب دردهای دولت هستند یا مسخ شدگان و فرصتطلبانی که بلدند استخوان لای زخم بگذارند و نسخه ناکارآمدسازی سیستم اداری را از طریق اختلال و ویروسی کردن سیستم بپیچند.
7- اولویتبندی در تراز نظام و انقلاب نداشتن و در حلقه نزدیکان و مشاوران مسئلهدار یا تنگ حوصله و ستایشگر و فاقد کفایت محصور شدن، مقدمه انفعال و سردرگمی و ناکارآمدی در هر مدیریتی است. نقشه که نداشته باشید، لاجرم در نقشه حریف بازی خواهید کرد و گل خواهید خورد. پرخاشگری و بد گفتن به منتقدان یا سرکوب و مرعوب کردن آنها، هر چه تشدید شود، دلالت بیشتری بر اضطراب ناشی از گمشدگی نقشه و اولویتها خواهد کرد. افزودن بر شدت اتهام پراکنی و عصبانیت و پرخاش نسبت به منتقدان، اگر گرهی از امور باز میکرد قابل اغماض بود اما اگر قرار باشد پرده غفلت از خط نفوذ و عقبه سیاسی- فرهنگی آن را ضخیمتر کند و برای سازندگان مدل قلابی و بدلی «سیاستورزی در جمهوری اسلامی» حاشیه امنیت بسازد، اجحاف مضاعف در حق ملت و نظام است. میتوان رجایی بود و مغضوب منافقین و محبوب ملت انقلابی شد و میتوان در کسوت عبرتآموزی دیگران درآمد. کاری که رجایی را رجایی کرد- در حالی که کاری به واسطه برخی واسطهها تا عمق دفتر وی نفوذ کرده بود - این بود که گفت و وفادار ماند به این گفته که من مکتبی و مقلد امام هستم.