روزنامه کیهان **
یمن، سناریوی فریب سعودی / سعدالله زارعی
تحولات امنیتی نظامی در جنوب یمن همزمان با مذاکرات یمنیها در کویت اگرچه بیشتر به «صحنهسازی» شباهت دارد اما میتواند حقایقی را برملا نماید که رابطه مستحکم عربستان و امارات با شاخه یمنی القاعده یکی از آنها خواهد بود.
خبرهایی که طی روزهای اخیر با آب و تاب زیاد از سوی رسانههای عربی و بخصوص رسانههای سعودی و امارات منتشر شدند، بیانگر آن است که حدود یک سال پس از سیطره «انصار الشریعه»، شاخه یمنی القاعده بر «مکلا»، مرکز استان پهناور حضرموت و حدود ششماه پس از سیطره نسبی این گروه بر شهر عدن، هماینک این دو نقطه به دست نیروهای نظامی وابسته به امارات و نیروهای هادی افتاده است. این در حالی است که نیروهای شبهنظامی وابسته به القاعده، برتری محسوسی بر نیروهای شبه نظامی وابسته به منصور هادی و کشور امارات داشتند و در موارد مختلف زورآزمایی طرفین به پیشروی انصارالشریعه منجر شده بود. از این رو عقبنشینی یکی - دو روزه این گروه از مراکز اصلی قدرت خویش- مکلا و عدن - آنهم با بمباران محدود و اقدامات نه چندان جدی امارات و نیروهای هادی طبیعی به نظر نمیرسد.
از سوی دیگر این اتفاقات همزمان با بنبستی که در مذاکرات کویت پیش آمده و عامل اصلی آن هم «هیاتریاض» به ریاست منصور هادی است، معنای خاص خود را دارد. پیش از این سعودیها از مذاکرات استقبال نمیکردند و «احمد العسیری» سخنگوی ارتش متجاوز سعودی با صراحت میگفت وقتی شرایط روی زمین با شرایط میز گفتوگو همخو ان نباشد، گفتوگو به نتیجهای نمیرسد و از این رو پیشبینیها مبتنی بر این بود که سعودیها وقتی بطور واقعی به مذاکره رغبت نشان میدهند که معادله امنیتی در درون یمن به ضرر «انصارالله» تغییر کرده باشد. سعودیها چند هفته قبل از آغاز مذاکرات کویت، به یکباره موضع خود را تغییر داده و اعلام کردند که حاضرند مذاکرات را با محوریت پایان دادن به جنگ بپذیرند و سخنگوی ارتش آلسعود صراحتا اعلام کرد: «جنگ به زمان پایانی خود نزدیک شده است». در آن مقطع این تحلیل وجود داشت که رژیم سعودی تحت فشار سازمان ملل و آمریکا ناگزیر شده با طرح «اسماعیل ولدشیخ احمد» همراهی کند. بعضی تحلیلها هم بیانگر آن بود که باراک اوباما، پادشاه عربستان را برای پایان دادن به جنگ تحت فشار قرار داده است.
لازمه پذیرش دو تحلیل قبلی این بود که به موازات شروع گفتوگوها باید از حجم حملات رژیم سعودی علیه یمن کاسته میشد در این بین و با این گمانه، انصارالله حاضر شد، عملیات در مرزها و داخل سرزمین عربستان را متوقف نماید و حال آنکه عملیات برونمرزی برای انصارالله یک اقدام راهبردی با هدف کنترل اقدامات تجاوزکارانه سعودی به حساب میآمد. اما با این وجود، ارتش متجاوز سعودی در دوره مذاکرات، حملات هوایی علیه استانهای شمالی که توسط انصارالله اداره میشوند استمرار بخشید و دامنه آن را به صنعا و صعده هم کشانید.
قرار بود مذاکرات کویت با دو دستور کار شروع شود؛ «پایان حمله نظامی عربستان به یمن» و «تشکیل دولت وحدت ملی» اما سیاست عربستان این شد که بحث از تشکیل دولت وحدت ملی در زیر سایه بمباران دنبال شود و انصارالله عملا شرایط طرف مقابل که تن دادن به آن به معنای تحویل دادن مراکز استانها و پایتخت به منصور هادی و در واقع به عربستان بود را بپذیرد. در واقع در این ماجرا عربستان میخواست پایان جنگ را با بازگرداندن دولت وابسته به خود گره بزند اما در مقابل این روند، انصارالله بر لزوم تقدم پایان یافتن جنگ بر بحث تشکیل دولت پافشاری کرد.
با مواضع انصارالله کاملا واضح بود که عربستان نمیتواند سیاست مزورانه علیه مردم مظلوم یمن را به نتیجه برساند و شکست مذاکرات کویت تا آنجا پیش رفت که اسماعیل ولدشیخلب به سخن گشود و گفت قرار بود در طول مذاکرات آتشبس موقت برقرار شده و در پایان آن به آتشبس دائمی منتهی گردد و به گونهای ریاض را به «نقض عهد» متهم کرد. در این فضا بحث جدید و غیرمنتظرهای به میدان آمد؛ نیروهای القاعده سواحل عدن و «مکلا» مرکز استان حضرموت را تسلیم نیروهای اماراتی و هادی نمودند. رسانههای وابسته به کشورهای عربی با پخش مکرر صحنههای بمباران مواضع القاعده در مکلا توسط نیروی هوایی امارات و نشان دادن تصاویر جنازههایی که به خاک افتاده بودند، تلاش کردند تا «تغییر میدان» در یمن را القاء نمایند به گونهای که مخاطب گمان کند نیروی جدیدی وارد صحنه شده و با سرعت در حال به نتیجه رساندن پروژه امنیتی خود میباشد! این در حالی است که نظامیان اماراتی و هادی به نیروهای جدید یا مهارت تازهای دست پیدا نکردهاند.
درخصوص این موضوع دو احتمال قابل توجه میباشد.
احتمال اول این است که رژیم سعودی با هدفترسانیدن انصارالله و ایجاد جنگ روانی با هدف امتیازگیری از آن، توافقی با رهبران القاعده کرده و این عقبنشینی در واقع یک عقبنشینی تاکتیکی باشد که در پایان یک دوره خاص بار دیگر به نقطه قبل بازمیگردد. شواهدی که توافقی بودن عقبنشینی را تقویت میکند از این قرارند. 1- حجم عملیات علیه مواضع القاعده به هیچوجه بیسابقه و در اندازهای نبوده که میلیشیای القاعده قادر به درهم شکستن آن نباشند. همه میدانند که نیروهای القاعده در همه کشورهای عربی بر نیروهای نظامی این کشورها غلبه دارند 2-حجم عملیات به گونهای نبوده که تلفات سنگین نیروهای القاعده را در پی داشته باشد 3- دلایل و اسناد زیادی وجود دارند که از توافق نیروهای تحت امر منصور هادی از جمله استاندار حضرموت با نیروهای القاعده در زمان تصرف این مرکز استان به دست این نیروها حکایت میکند در واقع در آن وقت القاعده در یک زمان بسیار کوتاه و با تلفات اندک و خسارات محدودی که بر مکلا وارد کرد، موفق به تصرف مرکز - پهناورترین استان یمن - شد. الان هم خروج نیروهای انصارالشریعه از دو شهر اصلی تحت تصرف آن تداعیکننده توافق است. توافقی که میتواند موقتی باشد و یا به درازا بکشد 4- نزدیک بودن زمان تخلیه سواحل عدن و شهر مکلا هم نکته مهم دیگری است چرا که توانایی جبهه عربستان آنقدر نیست که بتواند عملیات نظامی را در دو شهر با فاصله نسبتا زیاد فرماندهی نماید. براساس این نگرش، سعودی با توافق و یا با اعمال فشار بر نیروهای القاعده در یمن، برای یک دوره کوتاه و یا نسبتا طولانی این دو مرکز استان را باز پس گرفته است. طبعا این عملیات در زمان مذاکرات میتواند این توهم را تقویت کند که هم اینک عربستان به یک توان فیصلهبخش دست یافته و به زودی پرونده امنیتی را به نفع خود خاتمه میدهد. نتیجهای که سعودیها از این توهمپراکنی دنبال میکنند آن است که انصارالله از بیم فروپاشی شهرهای شمالی، به خواستههای سعودی درباره یمن تن بدهد!
احتمال دوم این است که تحولات نظامی عدن و مکلا، ربط چندانی به مذاکرات کویت نداشته باشد و دامنه توافقات عربستان و القاعده هم پیش از آن مقدار است که در بحث قبل به آن پرداخته شد. احتمال سوم این است که واقعا در روی زمین یمن یک اتفاق راهبردی افتاده و آن به توافق رسیدن القاعده و عربستان بر سر مقابله با انصارالله است. از زمانی که نیروهای هادی وارد شهر عدن شدند، القاعده با هدف به دست گرفتن پایتخت یمن جنوبی سابق با میلیشیای منصور هادی درگیر شدند.
ترور هر روزه رهبران وابسته به منصور هادی در شهر عدن به جایی رسید که در نهایت وی و خالد بحاح نتوانستند دولت خود را در پایتخت یمن شمالی سابق مستقر نمایند. این درگیری بعدا به گونهای دیگر در شهرهای «تعز» و «مأرب» تکرار گردید و در واقع به مرور صحنه درگیری نظامی از درگیری با انصارالله به سمت درگیری بین این نیروها و شبهنظامیان وابسته به سعودی تغییر جهت داده و دست برتر هم با القاعده بود.
در این دوران حدود یک ساله دستکم در دو نوبت شاهد توافقات مهم بین رژيم سعودی و شاخه یمنی القاعده بودهایم. یک بار در زمان آغاز عملیات نظامی عربستان علیه یمن بود که استاندار منصوب منصور هادی، مرکز حضر موت را بدون درگیری به نیروهای القاعده تحویل داد و در هفتههای پس از آن شاهد پهلوگیری کشتیهای جنگی و غیرجنگی وابسته به سعودی و امارات در سواحل مکلا بودیم. بار دیگر در زمان تصرف عدن بود که نیروهای هادی و انصارالشریعه دوشادوش هم و با پشتیبانی سنگین نظامی عربستان و امارات با نیروهای انصارالله درگیر شدند. اگرچه عدن پس از خروج نیروهای انصارالله به هیچ وجه روی آرامش ندید اما همه میدانند که القاعده و سعودی در تصرف عدن همراه بودند.
اگر احتمال دوم را در نظر بگیریم در واقع ما باید شاهد یک اتفاق مهم امنیتی مشترک با مشارکت القاعده و عربستان باشیم که با هدف تحمیل مخاطرات مهمی برای انصارالله تدارک شده است. نزدیکترین گزینه در این بین این است که این نیروها برای تسخیر «تعز» و یا شکستن اقتدار انصارالله در پایتخت وارد عمل شوند. جدای از اینکه توافق سعودی القاعده خود از یک شکست بزرگ حکایت میکند چرا که چنین همپیمانی تبعات سنگینی برای این رژیم به همراه دارد، نمیتواند پایدار باشد.
اما از آن طرف با فرض اول تکلیف انصارالله معلوم است؛ عملیات خیمهشب بازی نمیتواند برای انصارالله جذاب باشد. با فرض دوم هم تکلیف انصارالله مشخص است؛ جمع نیروهای سعودی، امارات، هادی و القاعده مقوله تازهای نیست و انصارالله بارها بر همه آنها پیروز شده است. نفوذ در شهر تعز و یا تلاش برای رخنه در پایتخت کاری نیست که برای نیروهای القاعده ساده باشد، بقاء مناطق شمالی و پایتخت در دست انصارالله که حدود 75 درصد جمعیت 24 میلیونی یمن را شامل میشود، به واسطه پیوند مستحکم مردمی انصارالله است و به شهادت تصاویر جمعیت چند میلیونی در مرکز صنعا که در سالگرد تجاوز نظامی سعودی به یمن روی داد، مردم یمن قادرند بر این توطئه غلبه نمایند.
***************************************
روزنامه قدس **
چرخه ناسالم تولید وتوزیع در اقتصاد ایران/مریم بیگلری
از آنجا که بازار رفتن و خرید کردن بخشی از زندگی روزمره افراد جامعه را تشکیل میدهد خالی از لطف نیست که به بررسی متقابل تأثیرهای آن بر جامعه و رفتارهای جامعه بر بازار بپردازیم.
طبیعی است، هر مصرف کنندهای برای تهیه مایحتاج خود به فروشگاهی مراجعه و برای تهیه محصول مورد نظر مبلغی را بیش از قیمت واقعی محصول پرداخت میکند، زیرا محصول موردنظر از کانالهای گوناگونی از جمله فروشگاهی که از آن خرید میکنیم، خرده فروشی، عمدهفروشی، باربری، انبارداری، تبلیغات و... عبور کرده تا در نهایت در اختیار ما به عنوان مصرف کننده نهایی قرار گرفته است، در این بین علاوه بر هزینههایی که در هر مرحله بر مصرفکننده تحمیل میشود، از کیفیت محصول نیز کاسته میشود.
از دیگر کاستیهای این فرآیند میتوان به هزینههای هنگفت تبلیغات رسانهای که بر مصرفکننده و تولیدکننده تحمیل میشود، اشاره کرد.
اگر از منظر تولیدکننده به این شرایط نگاهی بیندازیم، حال و روز تولیدکننده بهتر از مصرفکننده نخواهد بود. در رهگذر تولید تا توزیع محصولات به دلایل مختلف از جمله وجود بازارهای رقابتی، تولیدکننده در شرایطی قرار میگیرد که مجبور میشود بخشی از خط تولید خود را از قبل به عمدهفروش بفروشد و همین امر سبب بروز مشکلات بعدی میشود. از جمله این مشکلات میتوان به کاهش سود تولیدکننده اشاره کرد و متعاقبا محصول تولید شده کم کیفیتتر خواهد بود، در نتیجه سبب از دست دادن مشتریان میشود و باز به کاهش سود منجر میشود و این دور باطل ادامه پیدا میکند، تا جایی که تولیدکننده آن قدر تضعیف و ناچار میشود به تعدیل نیرو بپردازد و در نهایت به ورشکستگی او میانجامد.
آسیبهایی که این کانال بر پیکره اقتصاد وارد میکند کاهش اشتغال، افزایش تورم، تضعیف تولید، افزایش ترافیک، افزایش واردات، خروج ارز از کشور و... هستند.
حال میخواهیم بدانیم آیا روشی وجود دارد که بتوانیم سبکی جدید از فروش را بیابیم که نه تنها موجب رشد اقتصادی جامعه شود، بلکه به افزایش قدرت خرید مصرف کننده در کنار ارتقای سطح کیفی محصولات منجر شود؟
بی گمان منطقیترین و مؤثرترین روش، کوتاه کردن طول کانال توزیع محصول است تا هزینههایی را که هر مرحله بر دوش مصرفکننده تحمیل میکند یا از سود منطقی تولیدکننده میکاهد را بتوانیم کاهش دهیم.
با فراهم آمدن دولت الکترونیک در دهه اخیر و استفاده از کارتهای بانکی، پرداختهای آنلاین و... فضایی فراهم شده تا جدای از داشتن مکانی فیزیکی مانند فروشگاهها، امکان خرید محصولات با سرعتی بیشتر پدید آید. همچنین میتوانیم از یک شبکه مؤثرتر تبلیغات به نام تبلیغات شفاهی استفاده کنیم.
تبلیغات شفاهی درواقع روشی مرسوم از تبلیغات است که هر فردی به طور ناخودآگاه از آن استفاده میکند، بدین شکل که وقتی فرد از محصولی استفاده میکند و از آن رضایت خاطر دارد، آن را به عزیزان خود توصیه میکند تا آنها هم از این لذت بهرهمند شوند.
همچنین با تغییر شکل واسطهها، میتوان از هزینههای هدررفته جلوگیری کرد و تولیدکننده و مصرفکننده را به طور مستقیم با یکدیگر در ارتباط قرار داد، بدین ترتیب که فردی با نام نماینده فروش در این بین تولیدکننده و مصرفکننده را به هم متصل میکند. این فرد میتواند یکی از مصرفکنندگان محصولات باشد که به دلیل رضایت با استفاده از تبلیغات شفاهی خود موجب ارتباط بین تولیدکننده و مصرفکننده دیگری شود و از این طریق برای خود درآمدزایی کند.
در این روش، هزینهای که تولیدکننده بابت تبلیغات میپردازد، در واقع بخشی از سود فروش محصول است که این امر در کنار بقیه مزایای شبکه فروش مستقیم، موجب سود بیشتر تولیدکننده میشود که بخشی از این سود را روی افزایش تنوع و کیفیت محصولات سرمایهگذاری میکند و باعث افزایش مشتریان خود میشود که در نهایت به ایجاد خط تولید جدید منجر میگردد و باز بر تنوع و کیفیت و مشتریان جدید افزوده میشود. این چرخه مثبت ادامه پیدا میکند تا جایی که تولیدکننده قادر به انجام صادرات شود و این امر در نهایت به قدرتمندسازی پایههای اقتصادی، تولیدجهانی و ورود ارز به کشور منجر و در ادامه سبب کاهش نرخ بیکاری و تورم که از اصلیترین دغدغههای هر کشوری است، میشود.
مصرفکننده هم میتواند محصول را با قیمت مناسب و کیفیت بیشتر و خدمات به روزتر دریافت کند، اما تحقق تمامی این شرایط مستلزم همیاری افراد جامعه به عنوان مصرفکننده جهت ایجاد فرهنگ فروش مستقیم است.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
میراث شوم
بسمالله الرحمن الرحیم
باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا اعلام کرد نخستین اولویت سیاسی او شکست داعش است ولی در عین حال در یک اعتراف رسمی شکست تروریستهای داعش را تا پایان دوره دوم ریاست جمهوری خود یعنی تا پایان سال جاری میلادی غیرممکن دانست. علاوه بر این، اوباما اخیراً درباره بزرگترین اشتباه سیاسی خود موافقت با عملیات نظامی در لیبی را که منجر به سقوط معمر قذافی شد، بزرگترین اشتباه خود دانست و خاطرنشان ساخت هرگز تصور نمیکرد که پس از سقوط قذافی، پیامدهای خلا قدرت در لیبی، به چنین اوضاع فاجعهباری ختم شود و تصریح نمود آمریکا و متحدانش برنامهای برای دوران پس از سقوط قذافی نداشتند.
نه تنها ناظران که حتی اوباما هم شخصاً چشم امیدی به حل و فصل مسائل در سوریه، عراق و لیبی ندارد و اعتراف میکند که این هر 3 فاجعه که در دوران حاکمیت و حضورش در کاخ سفید شکل گرفته، به عنوان میراث شوم اوباما به دولتهای بعدی، جه دمکرات و چه جمهوریخواه تحویل میگردد.
نکته قابل توجه اینست که دولت اوباما هم وارث اوضاع آشفته در عراق و افغانستان به عنوان میراث شوم بوش کوچک بود و امروز پس از تقریباً 8 سال از شروع زمامداری اوباما چشم انداز روشنی در این دو کشور وجود ندارد. هیلاری کلینتون که این روزها برای ورود به کاخ سفید سرگرم تبلیغات انتخاباتی است، در پاسخ به سئوالی درباره بزرگترین اشتباه خود، از موافقت با جنگ عراق یاد کرد و آن را از اساس اشتباه دانست که به خسارات جبرانناپذیری منجر شده است.
اگر زمامداران سابق ولاحق آمریکا قدری صداقت داشتند، قطعاً از جنگ افغانستان هم به عنوان یک اشتباه استراتژیک یاد میکردند که باعث آنهمه قتل و جنایت و کشتار شد و میزان تولید و صدور مواد مخدر افغانستان را به حدود 10 برابر مقدار قبل از تهاجم آمریکا و متحدانش به این کشور ارتقاء داد. بوش کوچک قبل از تجاوز نظامی به افغانستان وعده میداد آمریکا، افغانستان را مطابق الگوی ژاپن خواهد ساخت و قبل از تجاوز نظامی به عراق هم به همگان مژده میداد عراق را «بهشت دمکراسی» در خاورمیانه خواهد کرد. اما همه دیدند که افغانستان و عراق امروزه در چه شرایط رقت باری قرار دارند و نتایج شوم دخالتهای سیاسی و مداخلات نظامی آمریکا و متحدانش چه پیامدهای ناگواری را به همراه داشت. جای سئوال است که آیا پرونده جنایات مستمر آمریکا در حق دنیای اسلام و کشورهای اسلامی با یک اظهارنظر کوتاه و گذرا مبنی بر اینکه بوش یا اوباما مرتکب اشتباه شدهاند، بسته میشود؟
بر این فهرست باید نام یمن، بحرین، لبنان و نیجریه را هم اضافه کرد که با چراغ سبز آمریکا به حمام خون تبدیل شدند و کشتارهای وحشیانه به هر دلیل و انگیزهای صورت گرفت و امروزه در ماههای پایانی حاکمیت اوباما، طیف وسیع تروریستهای دست پرورده حامیان تروریسم، «تهدید اول» علیه کلیت جهان اسلام تلقی میشوند که داعش، جبهه النصره، احرارالشام، بوکوحرام و... در فهرست مزدوران محلی آمریکا و متحدانش قرار دارند. البته غرب هم از این میراث شوم بیبهره نمانده و آنچه این روزها به موضوع پناهجویان شرقی در اروپا و قدرتنمائی تروریستها در اروپا و آمریکا باز میگردد، باید در ردیف آثار و تبعات سیاستهای ضدانسانی آمریکا در دوران بوش و اوباما طبقهبندی شود. طبعاً دنیای اسلام نباید در قبال این فجایع ساکت بماند و عاملان و آمران این وضعیت اسفبار باید به سزای جنایات خود برسند ولی جای تعجب است که با نقشآفرینی آشکار و نهان آمریکا و برخی متحدانش، دنیای اسلام نیز دچار بحران هویت است و آنچنان در سراشیب سقوط قرار گرفته که دلاورمردان جبهه مبارزه جدی و نفس گیر علیه تروریستهای وحشی را تروریست معرفی میکند و ایران را که خود قربانی تروریسم بوده و با یاری کشورها و ملتهای تحت ستم تروریستها شتافته، به اتهام واهی دخالت در امور داخلی دیگران، حامی تروریسم تلقی کرده و سعی دارد افکار عمومی جهان و منطقه را علیه عاملان عقیم ساختن فتنههای تروریستی بشوراند.
واقعیتهای عینی و ملموس را نمیتوان به این سادگیها وارونه جلوه داد و اکنون همه میدانند که تروریسم و سیاستهای تروریستی آمریکا میراث شوم روسای جمهوری است که با تبلیغات عوامفریبانه، زیرساختهای کشورهای اسلامی را در مقیاس وسیعی ویران کردند و رژیمهای فاسد منطقه نیز سعی کردند بر جنایات مشترک آمریکا و مزدوران محلی آمریکا سرپوش بگذارند و حتی آنرا توجیه کنند!
***************************************
روزنامه خراسان**
رهبران فکری و خطر بروز شبه دیکتاتوری رسانه ای/امیرحسین یزدان پناه
پدیده ها و رخدادهای مختلف متناسب با سطح تاثیر و در برگیری آن در جامعه با واکنش های مختلف از سوی رسانه ها و تحلیلگران مواجه می شوند. سوال این است که «سطح تاثیر» و «دربرگیری» آن را چه کسانی تعیین می کنند؟ به نظر می رسد با کمی تعمیم تعریف «پل لازارسفلد» (1) از کسانی که آن ها را «رهبران افکار» (2) می نامید می توان این طور گفت که چگونگی توجه به پدیده ها و رخدادها را همین «رهبران افکار» تعیین می کنند. در یک تعریف عمومی این قشر شامل کسانی می شود که از رسانه ها برای ترویج تحلیل، تفسیر و برداشت خود از پدیده ها و رخدادها استفاده می کنند؛ البته خود «رسانه» به ماهو رسانه نیز جزو همین گروه های موثر خواهد بود. گروه هایی که «سطح تاثیر» و «دربرگیری» هر رخداد یا پدیده را تعیین می کنند و چارچوبی برای نگاه به آن می سازند تا مخاطب از آن پس، از لابه لای آن چارچوب به آن نگاه کند. اجازه بدهید با تمرکز بر برخی رخدادهای اخیر، این موضوع و تاثیرات آن را بیشتر مورد واکاوی قرار دهیم.
آب سنگین، کیلویی چند؟
طی روزهای اخیر 2 خبر درباره آب سنگین ایران منتشر شد. اولین خبر این بود که آزمایشگاه های کنترل کیفیت این محصول در آمریکا، کیفیت آب سنگین تولیدی ایران را تایید کرده اند که این اتفاق خود نشان دهنده سطح بالای تکنولوژی تولید آب سنگین ایران است. محصولی که در سخت ترین شرایط تحریمی ایران و زیر فشار و هجمه غرب در بحران سازی از برنامه صلح آمیز هسته ای ایران توسط متخصصان جوان ایرانی تولید شده است. خبر دوم فروش این محصول به آمریکا بود. جمهوری اسلامی ایران 12 سال با انواع اتهامات در برنامه هسته ای خود مواجه بود و حتی در برهه هایی مقامات غربی گزارش های کشورمان درباره دستیابی به تکنولوژی های جدید در این حوزه را دروغ می دانستند. اما با فروش این محصول استراتژیک با احتساب ایران، فقط 9 کشور قادر به تولید آن هستند. اما بعد دوم این اتفاق را برخی منتقدان این طور بیان می کردند که آمریکا درحالی که 2 میلیارد دلار از اموال ایران را مصادره کرده، در قبال خرید آب سنگین ایران فقط 8 میلیون دلار پرداخت می کند. این منتقدان در نهایت این طور نتیجه می گیرند که این موضوع اصلا جای شعف ندارد! درحالی که در یک نگاه منطقی به موضوع باید این 2 نگاه را از یکدیگر مجزا کرد و در عین حال که باید از حقوق خود در بازارهای بین المللی دفاع کنیم و مراقب رفتارخود در مواجهه با دولت مستکبر آمریکا باشیم، اما اجازه ندهیم که دستاورد علمی ایران که با تلاش مظلومانه دانشمندان کشورمان به دست آمده و اکنون دربازارهای بین المللی عرضه می شود، زیر سایه سنگین نگاه های سیاسی دفن شود.
ماجرای دستبرد 2 میلیارد دلاری آمریکا به اموال ایران
با گذشت حدود یک هفته از صدور حکم دادگاه عالی آمریکا برای مصادره 2 میلیارد دلار از اموال ایران هرچند اظهارنظرها و تحلیل های مختلفی درباره این حکم و سرمنشاء اموال ایران در آمریکا مطرح شده است اما درحالی که همچنان حامیان دولت های نهم و دهم و نیز دولت اصلاحات هرکدام تلاش می کنند دیگری را متهم اصلی سپرده گذاری اموال ایران معرفی کنند، هنوز واقعیت ماجرا معلوم نیست.
طرفداران دولت اصلاحات بدون اشاره به اینکه برخی گزارش ها حکایت از این دارد که اصل این سپرده گذاری در دوره این دولت بوده صرفا از بی احتیاطی دولت احمدی نژاد سخن می گویند و طیف مقابل هم بدون این که اشاره کنند که دولت های نهم و دهم می توانسته اند با مواجه شدن با شرایط تحریمی و سر رسیدن مهلت سپرده گذاری این ارقام را به داخل کشور منتقل کنند، صرفا می گویند پول ها را دولت اصلاحات به آمریکا برده است. درحالی که انتظار این است که لااقل یک نفر صادقانه همه روند را از صفر تا 100 توضیح دهد؛ نه برای مچ گیری از این دولت و آن دولت! بلکه برای اصلاح روندهای مشابه در حوزه سرمایه گذاری ها و اصلاح عملکردها، بیان واقعیت ها ضرورت دارد و حتی تکلیفی بر عهده کسانی است که می دانند. قطعا آمریکا به عنوان یک دولت متخاصم، هرجا بتواند به اموال ما دستبرد می زند، در این شکی نداریم اما آن چه ضرورت دارد، ورود بدون حب و بغض سیاسی به این ماجراست.
7000 پلیس مخفی در خیابان
تصمیم ناجا برای استفاده از 7 هزار مامور نامحسوس برای تامین امنیت اخلاقی در هفته گذشته حاشیه ساز شد. برخی رسانه های اصلاح طلب با برجسته کردن تصاویر آغاز به کار این طرح با تیترها و تحلیل های گاه سیاسی و تند به استقبال از این طرح رفتند. در مقابل برخی رسانه های اصولگرا هم درباره آن سکوت کردند تا دراین ماجرا هم یک دوقطبی شکل بگیرد؛ عده ای مخالف صرف و عده ای موافق صرف. البته نقدهایی درباره این طرح نوشته شد اما آن چنان که مخالفت ها بزرگنمایی شد این نقدها که برخی منصفانه بود (و ورود به آن ها از حوصله این مجال خارج است) خیلی بزرگنمایی نشد. درحالی که در یک نگاه منطقی و بی طرفانه، وقتی به هدف طرح که به گفته فرمانده انتظامی تهران بزرگ «برخورد ویژه با 4 جرم و هنجار شکنی از جمله مزاحمت نوامیس، کشف حجاب، آلودگی صوتی و رفتارهای پرخطر» است نگاه می کنیم می بینیم علی القاعده اصل مقابله با این عوامل ناامنی اجتماعی باید مورد حمایت همه گروه های فکری باشد ولو در نحوه اجرا و نوع اطلاع رسانی آن اشکالات احتمالی را قائل باشند که حتما باید گفته شده و در نهادهای مربوطه بررسی و اعمال شود.
شبه دیکتاتوری رسانه ای
با عنایت به مواردی که اشاره شد در جمع بندی می توان چنین فضای رسانه ای که البته تا حد زیادی متاثر از موضع گیری فعالان سیاسی و انعکاس دهنده آن می باشد و همه چیز را از چارچوب مچ گیری رقیب یا منفعت سیاسی یا حزبی و جریانی نگاه می کند یک نوع «شبه دیکتاتوری رسانه ای» دانست. نگاهی که به جز چارچوب خود سایر نگاه ها را یا تحقیر می کند یا به تمسخرمی گیرد. نتیجه این نگاه هم وقتی به کف جامعه برسد ممکن است با رفتارهای تند و خارج از هنجار بروز داشته باشد. لذا این فضا اگر اصلاح نشود و منطق جای سیاه نمایی صرف یا سفید بینی صرف را نگیرد، برای افکار عمومی چارچوب هایی درباره رخدادها و پدیده ها ایجاد می شود که مخاطب را به مسیری غیرقابل قبول می کشاند. مسیری که متناسب با آن چه گفته شد لااقل 3 آسیب همراه خود دارد:
1- با شکل گرفتن یک فرایند دارای «فرافکنی» ناکارآمدی ها و تصمیم های اشتباه پنهان می شود و امکان آسیب شناسی را از بین می برد و نمی توان از فضای رسانه ای و انتقادهای منتقدان جریان های مخالف و موافق برای اصلاح روندها استفاده کرد و عملا این حرف ها در رسانه ها باقی می ماند.
2- برجسته کردن بخش هایی از یک پدیده و عدم توجه به همه ابعاد آن عملا ممکن است دستاوردهای یک کشور که هزینه های زیادی هم برایش شده را زیر نگاه های سیاسی دفن کند و آن چه می تواند به امیدبخشی در جامعه بینجامد را به پدیده ای معکوس تبدیل کند.
3- پیوند زدن رخدادها با مچ گیری های سیاسی عملا راه اصلاح اشکالات احتمالی را می گیرد و باعث می شود هزینه های صرف شده برای یک طرح یا یک رخداد یا هدر برود یا مردم نتوانند از دستاوردهای آن به خوبی برخوردار شوند.
بدون شک رسانه ها و فعالان سیاسی و اجتماعی بخش زیادی از قوه محرکه موتور توسعه جامعه و به ویژه فرهنگ سازی را به دوش می کشند قوه محرکه ای که گویا این روزها به جای به حرکت در آوردن این پیکره عظیم، درگیر اصطکاک های درونی خود شده ونه تنها توانش هرز می رود بلکه بیم آن می رود که تکانه های ناگهانی آن را از مسیر نیز خارج کند.
پی نوشت ها:
1- جامعه شناس و پژوهشگر حوزه ارتباطات که بر انگیزه ها و رفتارهای مخاطبان تمرکز داشت و در دهه 40 میلادی با تمرکز بر انتخابات آمریکا الگوی «دو مرحله ای بودن ارتباطات» را مطرح کرد.
2- opinion leaders
***************************************
روزنامه ایران**
کژراهه ریاض در مناسبات با تهران/ مصطفی مصلحزاده
ادامه سیاستهای تقابلی عربستان علیه ایران، مسئولان دیپلماتیک کشور را بر آن داشت تا در پیامی جدی، به ریاض هشدار دهند که تهران برای همیشه در برابر سیاستهای کجدار و مریز آنها سکوت نخواهد کرد. این اخطار که وزیر امور خارجه از طریق یک رسانه غربی به مسئولان سعودی داد، در بطن خود حاوی این نکته بود که ایران طی سالهای گذشته با وجود رویارویی با سناریوی ایرانهراسی که ریاض یکی از طراحان اصلی آن بود، تلاش کرده است اهداف صلحجویانه خود را در تعامل و رقابت با قدرتهای بزرگ منطقه از مسیر سازش و مدارا در پیش گیرد. یعنی همان خواستهای که در نقطه مقابل سیاست منطقهای سعودیها قرار داشت. رابطه ایران و عربستان به عنوان دو قدرت تأثیرگذار منطقه در حالی بر مدار جدال و تنش جریان دارد که مناسبات طرفین تحت تأثیر اختلاف در حوزه مذهبی، رقابت در حوزههای مشترک منافع منطقهای و تعامل با غرب قرار داشته است؛ اختلافاتی که طی سالهای گذشته به فراز و فرودهای بسیاری در رابطه تهران و ریاض انجامیده است. این در حالی است که مقامات دولت یازدهم بعد از پایان یافتن چالش هستهای با قدرتهای بزرگ غربی درصدد بازتعریف روابط خود با کشورهای منطقه ذیل هدف کاستن اختلاف با دشمنان و فراهم کردن زمینه همکاریهای جمعی در منطقه بودهاند. تلاش ایران برای پرهیز از دامن زدن به آتش تنشهایی که سعودیها بویژه بعد از توافق هستهای به راه انداختهاند، با همین هدف بوده است. برخورد منطقی ایران با واقعه «منا» و تلاش برای احقاق حق قربانیان این واقعه از طریق مجاری قانونی و نه بهرهبرداری سیاسی از این موضوع و همچنین برخورد جدی با حمله کنندگان به سفارت ریاض در تهران با هدف پرهیز از جدال سیاسی با مقامات سعودی بوده است. چه آنکه مقامات کشورمان در بحبوحه جنجالسازی سعودیها علیه ایران، مقامات این کشور را به گفتوگوی مستقیم برای حل اختلافات دوجانبه دعوت کردهاند. ایران همچنین به موازات تلاش برای حل پرونده هستهای بر اهمیت مبارزه با گروهها و جریانهای تروریستی از طریق اتخاذ یک رویکرد یکپارچه منطقهای تأکید کرده است.
در مقابل این تلاشها عربستان سعودی نه تنها کوچکترین گامی برای حل بحرانهای دامنهدار منطقهای برنداشته، بلکه با وجود به جریان افتادن مذاکرات صلح سوریه و حتی عقبنشینی کشورهای غربی در حمایت از جریانهای تندرو منطقه، هیچ گاه حمایتهای معنوی، مالی و تسلیحاتی خود را که به تقویت هرچه بیشتر گروههای تروریستی منجر شده، قطع نکرده است. این رویکرد ریاض که از هر فرصتی برای به چالش کشیدن ایران استفاده میکند، بعد از دستیابی ایران و قدرتهای بزرگ جهان به توافق هستهای و فصل جدیدی که در مناسبات خارجی ایران و اروپا آغاز شده، تشدید شده است. حال آنکه مقامات سعودی در حوزه رقابت ژئوپلیتیک که عمدتاً از رقابتها و تنشهای ایدئولوژیک نشأت میگیرد، از لحاظ ظرفیتهای سیاسی- امنیتی، توان ورود به یک رقابت راهبردی با ایران را ندارد. سعودیها با آغاز تحولات جهان عرب و همزمان با تشدید تنشهای ایران و غرب در مورد برنامه هستهای، در حوزه ژئوپلیتیک بویژه در کشورهای بحرین، سوریه، عراق و یمن وارد رقابتی شدید با ایران شدند که اوج آن جنگ داخلی سوریه بوده است. نتیجه این جنگ و تمایلی که کشورهای غربی برای حل پرونده هستهای ایران داشتند، موجب شد این پیام را به ریاض ارسال کنند که از موضع عربستان در چالش با تهران حمایت نخواهند کرد، همین نکته عاملی شد تا مقامات ریاض در صدد بهرهبرداری از اتفاقاتی نظیر حمله به سفارت عربستان در ایران برآیند و بکوشند تا جبهه جدیدی متشکل از کشورهای عربی منطقه را تشکیل دهند و سناریوی جدید ایرانهراسی را به جریان بیندازند.
اینها در حالی است که ایران تاکنون در قبال این تلاشهای خصمانه ریاض، سیاست مدارا در پیش گرفته تا اختلافات و بحرانهای تاریخی را با بهرهگیری از الگوی مذاکره و دیپلماسی حل و فصل کند؛ تلاشی که به نظر میرسد عربستان چندان اقبالی به آن ندارد و با وجود روی گرداندن متحدان غربیاش، همچنان بر تداوم سیاستهای منسوخ و ناکارآمد خود اصرار میورزد و در کژراهه گام برمیدارد.
***************************************
روزنامه جام جم **
سایش اقتدار منطقهای / دکتر مراد عنادی
در معادلات منطقه غرب آسیا ـ که محل مانور قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای است ـ به استناد شاخصهای ژئوپلتیک، ژئواکونومیک و ژئوکالچر و نیز اظهارات برخی از صاحبنظران چون گراهام فولر، هنری کیسینجر، محمد البرادعی و فرید زکریا، جمهوری اسلامی ایران قدرت برتر منطقه و دروازه ورود به آن محسوب میشود.
هرچند ایران در سالهای پیش از انقلاب اسلامی به عنوان ژاندارم منطقه و عضو اصلی پیمان سنتو براساس دکترین نیکسون ـ کیسینجر یا همان دکترین گوام در منطقه ایفای نقش میکرد، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و طرح گفتمان اسلام سیاسی قدرت منطقهای ایران برد بیشتری پیدا کرد، چنان که برای مهار ایران و حتی براندازی نظام نوپای اسلام، رژیم صدام جنگ تمامعیاری را بر ضد کشورمان آغاز کرد. هرچند با وجود حمایت گسترده منطقهای و بینالمللی از صدام، دشمنان نتوانستند به اهدافشان دست یابند. در سالهای پس از جنگ جمهوری اسلامی ایران با وجود رویکرد مهار دوگانه و راهبرد تحریمهای آمریکا و دنبالهروی برخی کشورهای منطقه علیه ایران موفق شد اقتدار منطقهای خود را افزایش دهد.
این اقتدار منطقهای خود که شاخص آن دیپلماسی اقتدار و دکترین دفاعی بازدارنده ایران اسلامی بود، در سالهای اخیر با چالش جدیتر عبری ـ عربی مواجه شده که عربستان و اسرائیل، بیشترین نقش را در آن دارند. رژیم آلسعود با سناریوی برنامهریزی شده به نمایندگی از آمریکا و اسرائیل ـ که مصادیق آن را در تصویب قطعنامههای ضدایرانی در شورای همکاری خلیجفارس، اتحادیه عرب و سازمان همکاری اسلامی شاهد هستیم ـ درصدد است اقتدار منطقهای ایران را دچار سایش کند. ریاض برای اجرای سیاستهای خصمانه خود و نهادینه کردن ایرانهراسی حتی از بازی لجوجانه با فریضه الهی حج آن هم پس از فاجعه تلخ منا رویگردان نیست و هر روز بر دایره گستاخیهای خود برای تخریب جایگاه منطقهای ایران میافزاید. در چنین شرایطی، افکار عمومی انتظار دارد دستگاه سیاست خارجی به جای مماشات و مواضع ضعیف، براساس سه اصل عزت، حکمت و مصلحت و با توجه به مواضع مقتدرانه رهبر معظم انقلاب ـ که در دیدار اخیر اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان، آلسعود را رژیمی فاسد، وابسته، توخالی و پوک توصیف کردند ـ با چنگاندازیهای آلسعود، برخورد مقتدرانه داشته باشد تا اقتدار منطقهای ایران اسلامی بیش از این دچار سایش نشود. علاوه بر این، به حکام سعودی یادآور شود هرچند دچار آلزایمر شدهاند، اما حداقل با مراجعه به حافظه کوتاهمدت خود به یاد آورند با وجود کمکهای همهجانبه مالی و نظامی به رژیم صدام و درحالی که شرایط ایران پس از انقلاب هنوز ثبات لازم را نداشت، نتوانستند کاری از پیش ببرند و برنده این جنگ ناجوانمردانه ایران بود که حتی یک وجب از خاک خود را از دست نداد. پس در شرایط کنونی که ایران اسلامی دارای چنان اقتداری است که تفنگداران دریایی آمریکا را بازداشت میکند، رژیمهای وابسته و توخالی همچون عربستان نمیتوانند حرفی برای گفتن داشته باشند، چراکه آزموده را دوباره آزمودن خطاست.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
سرگیجه در ساغند/دکتر محمدرضا مهدیاراسماعیلی
اول آنکه جای بسی خرسندی است که یادداشت «اندوه ساغند» اگر حریف بیدار کردن تعطیلکنندگان ساغند نشد، لااقل شاهد آن بودیم که- در کمتر از یک هفته- از مجموع
6 ـ 5 مصاحبه و تکذیب و اطلاعیه، چه بسیار دستپاچگی و تناقض و اعلام نظر غیرفنی که دیده نشد! اکنون زمان آن است که ببینیم که آیا سازمان انرژی اتمی به آنچه پذیرفته باز خواهد گشت یا خیر.
دوم؛ گفته شد پرسنل معدن ساغند تعدیل نشدهاند. برای دانستن اینکه طی 3 ماه گذشته در این معدن تعدیلی رخ داده است یا نه، کافی است از اداره کار و امور اجتماعی حوزه ساغند و اردکان استعلام کنیم. طبق لیستهای ارسالی از معدن ساغند به اداره کار و امور اجتماعی اردکان، 300 نفر در دی ماه سال 94 و 300 نفر در فروردین 95 جهت اعلام تسویهحساب و پایان قرارداد به این اداره معرفی شدهاند. ظاهراً رئیس محترم سازمان انرژی اتمی از این موضوع اطلاعی نداشتهاند که اعلام کردند هیچ یک از پرسنل این معدن اخراج نشده است.
سوم؛ آنچه در سخنان رئیس محترم سازمان انرژی اتمی مبنی بر «استراحت معدن» گفته شد، هیچ وجه فنی و اقتصادیای ندارد و تلویحاً تایید توقف فعالیت ساغند است که در اطلاعیه اداره کل دیپلماسی عمومی و اطلاعرسانی تکذیب شده بود! معدن ساغند دارای یک عمر مفید مشخص است و هر روز تعلیق در فعالیت آن به معنای اتلاف منابع است.
چهارم؛ گفته شد علت استراحت معدن، انباشته شدن سنگ معدن جهت تهیه خوراک مجتمع شهید رضایینژاد اردکان است. اگرچه این سخن نیز تا همینجا با اطلاعیه رسمی آن سازمان که گفته بود معدن در حال فعالیت است مغایر است، با اینحال اضافه کنید طبق آمار تولید معدن ساغند، کل کانسنگ استخراج شده از این معدن از لحظه شروع بهرهبرداری، قریب به 100 هزار تن است و ظرفیت سالانه مجتمع اردکان نیز- به نقل از آمارهای رسمی- تقریبا همین مقدار است. یعنی کل تولید معدن ساغند تا این لحظه فقط خوراک یک سال از مجتمع اردکان را تامین کرده است. این در حالی است که گفته شد مجتمع اردکان تا 3 سال دیگر دارای خوراک ذخیره است!
پنجم؛ خوراک مجتمع اردکان باید لااقل دارای عیار 460 باشد. این در حالی است که کانسنگهای بخش روباز معدن ساغند به طور متوسط دارای عیار 100 است و کانسنگهای بخش روبسته این معدن گاهی به عیار 800 هم رسیده است. لذا برای رسیدن به عیار 460 لازم است حتماً بایدکانسنگهای این دو بخش با یکدیگر مخلوط شوند. در غیر این صورت، کانسنگهای بخش روباز ساغند قابلیت فرآوری در مجتمع اردکان را ندارند. قبلاً هم تاکید کردم تمام نگرانی ما ناظر به قسمت روبسته معدن ساغند است و بروز وقفه در بخش روباز معدن زیاد نگرانکننده نیست. کما اینکه فعالیت آن نیز اکنون موضوع سخن ما نیست بنابراین توجه مقطعی به بخش روباز تنها جنبه رسانهای دارد که امیدوارم با این توضیح برای خوانندگان مرتفع شود. به روشنی، اینکه گفته شده در حال حاضر خوراک لازم برای مصرف کارخانه فرآوری سنگ معدن شهید رضایینژاد برای چندین سال استخراج و انباشت شده، سخنی نادرست است و معدن ساغند حتی در صورت کار تمام وقت نیز نمیتواند خوراک لازم برای ظرفیت اسمی سال آینده مجتمع اردکان را تأمین کند.
ششم؛ همانطور که قبلا اشاره کردم ارزش کانسنگهای معادن تحت تولیت سازمان انرژی اتمی در ایران بسیار بالاست و با توجه به جنبه استراتژیک مساله به هیچ عنوان نباید این ثروت مهم ملی را ارزان پنداشت. اگرچه پیش از این سازمان انرژی اتمی در دیپلماسی عمومی خود طی محاسباتی زرگری ارزش این ثروت مهم ملی را تا 4 سنت پایین آورد اما در اینجا برای حل محاسبات ریاضی منتشر شده از سوی اداره کل اطلاعرسانی این سازمان ضمن توصیه به برگزاری دورههای آموزشی ضمن خدمت و تاکید جهت برگزاری بیشتر جلسات داخلی برای هماهنگ شدن صف و ستاد در این سازمان مهم- و ضمن سپاس از بیان رئیس محترم این سازمان- کافی است سخنان اخیر ایشان را بازخوانی کنیم. امروز روشن است که «ما اورانیومی که استخراج میکنیم، عناصر همزادی در معدن اورانیوم همراه آن هستند که جزو عناصر نادر خاکی به شمار میروند. یک کیلو از برخی از این عناصر نادر خاکی چند هزار دلار است. حتی برخی از آنها یک گرمشان چند هزار دلار است». «این عناصر نادر خاکی را ما همیشه از خارج وارد میکردیم. [اینها] عناصری استراتژیک هستند. 3 کشور عمده دنیا چین، آمریکا و روسیه تأمینکننده عمده این عناصر خاکی در دنیا هستند». بنابراین به نظر نمیرسد لازم باشد بیش از این نسبت به اهمیت چندجانبه معادن ملی شاهد آوریم. انتظار میرود اصل امانتداری و پرهیز در تصمیمات سیاستزده، اکنون بیش از پیش در دستور کار قرار گیرد.
هفتم و سخن آخر آنکه رصد فعالیت معدن ساغند و مجتمع کیک زرد اردکان به حسب وظیفه و دغدغه ملی همچنان برعهده ما و رسانههای کشور قرار دارد و بالطبع تعلل در اتلاف این معدن مهم مورد توجه خواهد بود.
***************************************