(روزنامه آفتاب يزد – 1395/02/29 – شماره 4615 – صفحه 3)
* آقای دکتر! چرا اصولگرایان با وجود آنکه در 37 سال اخیر غالب نهادها را تحت سیطره خود داشتند و از ابزارهای اصلی قدرت بهره بردند، یک بار دیگر در انتخابات شکست خوردند و مردم آن ها را نپذیرفتند؟
** ابتدا باید مفروض در نظرگرفته شده مورد تحلیل قرار گیرد. مفروض شما این است که چرا اصولگرایان در انتخابات مجلس شکست خوردند و مردم آنها را تحویل نگرفتند . من در این مفروض بحث دارم و بحث من این است که شکست در انتخابات باید معنا شود. یک زمان است که رفتن یک جریان و آمدن جریان دیگر ، شکست جریان رفته تلقی می شود که این گونه نگاه کردن به صحنه سیاست ، آن را به میدان جنگ تبدیل می کند تا میدان سیاست .
مردم در یک فضای طیف مانند قرار دارند و ممکن است در یک بازه زمانی به یک گروه اقبال بیشتری نشان دهند و در مقطعی به گروهی کمتر گرایش داشته باشند. به طور مثال زمانی رئیس دولت اصلاحات رای آورد و پیروز شد، در مقطعی احمدی نژاد برنده شد و بعد هم آقای روحانی پیروز شد . این فراز و نشیب ها را نباید به عنوان شکست و پیروزی تلقی کرد. البته می توان به عنوان ملاکی برای مقبولیت یا مقبولیت کمتر دانست.نکته ای که در این میان وجود دارد این است که در جایی مثل تهران این سوال مطرح می شود که چرا اصولگرایان سی – هیچ باختند و آیا این شکست مطلق بود یا
شکست مطلق نبود ، لذا نخست باید فرهنگ رقابت سیاسی را تعریف و آن را از این حالت نبرد خونین خارج کنیم. به نظر من جریان اصولگرا در انتخاباتی که صورت گرفت شکست نخورد ولی مقبولیتش نسبت به قبل کاهش پیدا کرد و از همین روست که تعداد نمایندگانش در مجلس پیش رو کم شده است. اگر قیاس ما نسبت به مجلس نهم باشد، می توانیم بگوییم که بله مقبولیت جریان اصولگرا که خودش را می تواند در تعداد نمایندگان مشخص کند؛کاهش یافته است. اگر در تهران بررسی کنیم می گوییم که بله با توجه به دو قطبی شدن و لیستی شدن رای ها، جریان اصولگرا به لیست امید باخت . این موضوع هم باز به معنای شکست کامل اصولگرایان نیست به خاطر اینکه درست از نفر سی و یکم رای آوران در تهران، اصولگرایان شروع می شدند. این طور نبود که در انتهای لیستِ رای آوران حوزه انتخابیه تهران قرار بگیرند و به کلی منهزم شوند.
مطلب بعدی این است که عدم مقبولیت ، کاهش مقبولیت یا حتی شکستی را که از آن سخن گفتید؛ با چه چیزی مقایسه می کنیم؟اگر به نسبت مجلس قابل مقایسه می کنید؛ بله درست است اما اگر وضعی را که می توانست رخ بدهد؛ بررسی کنیم به نتیجه دیگری می رسیم. وقتی که ما رفتار سیاسی – انتخاباتی مردم خودمان را در هر دوره ای از انتخابات مجلس پس از روی کار آمدن رئیس جمهور جدید ارزیابی کنیم به مفهوم جدیدی می رسیم. بیاد بیاورید ؛وقتی رئیس دولت اصلاحات روی کار آمد مجلسی که در دوره اول ریاست ایشان تشکیل شد ، مجلسی اصلاح طلب بود . زمانی که احمدی نژاد روی کار آمد مجلسی که ایجاد شد با قدرت در دست اصولگرایان بود. انتظار این بود که مجلس پس از روی کار آمدن روحانی هم یک مجلس اصلاح طلب یا مجلس اعتدالی با پیروزی کامل باشد، اما این پیروزی کامل نشد.
بالاخره آرای به دست آمده بسیار به هم نزدیک است یعنی تعداد نمایندگان منتسب به دو جناح بسیار به هم نزدیک است به طوری که هر دو طرف اعلام پیروزی می کنند . این قضیه هم بستگی دارد به نحوه جمع بندی آراء. برخی مستقلان را جزء لیست خودشان می دانند. مثلا لیست امید می گوید وقتی آقایان جلالی و نعمتی در لیست ما بوده اند پس از ما محسوب می شوند. از آن طرف اصولگرایان ممکن است بگویند که درست است که این آقایان در لیست امید بوده اند ، ولی در زمره اصولگرایان به شمار می آیند به هر روی تعدادی از آراء به این شکل تغییر می کنند.
دو نکته را باید در اینجا بررسی کنیم ؛ یکی کاهش مقبولیت جریان اصولگراست و دوم اینکه چرا جریان اصلاح طلب یا جریان هوادار دولت نتوانست آن پیروزی محکمی را که لازم دارد به دست آورد.
من به سوال نخست اول پاسخ می دهم. به نظر می رسد مردم تا حدودی به طرف مقابل بیشتر رای داده اند. این مسئله دو دلیل عمده دارد. یک دلیل آن باز می گردد به نوع رفتارها و سیگنال هایی که جریان اصولگرا از خود نشان داد.دلیل دیگر آن بر میگردد به اینرسی موجود در فضای سیاسی کشور که در پی آن معمولا مردم تلاش می کنند از دولت روی کار آمده با تعیین یک مجلس همسو با آن حمایت کنند. در بخش دیگر، جریان اصولگرا به خصوص در تهران علائمی را از خود صادر کرد که این علائم با گفتمان غالب فضای سیاسی به ویژه در تهران اصلا همخوانی نداشت و درست ضد آن عمل کرد. شما می بینید که در سطح کشور اگر 30 رای تهران به آرای اصولگرایان اضافه می شد پیروزی اصولگرایان قطعی بود. اما چرا در تهران چنین شد؟ دلیل آن باز می گردد به نوع ساماندهی که در تهران صورت گرفت و مدیریت ادراکی که اصولگرایان به شکل معکوس علیه خودشان انجام دادند.
وقتی فضای عمومی غالب، فضایی است که می خواهد در جهت کمک به دولت برای حل مشکل در چارچوب گفتمان اعتدال پیش رود، درست در چنین زمانی،شما پیام های تند و خلاف آن گفتمان صادر می کنید طبیعی است که خود را در جامعه منزوی کرده اید . پس از تشکیل شدن شورای اصولگرایان، این شورا برای آن که لیستی در تهران ببندد یک مثلت میان موتلفه ، جبهه پایداری و ایثارگران تشکیل داد. در این مثلث قرارهایی گذاشتند و در میان خودشان به صورت بسته تصمیم گرفتند . بعد تصمیمشان را به صورت یک هنجار عام برای همه به شکل یک قاعده درآوردند تا همه از آن بدون اینکه توجیه شده باشند، تبعیت کنند.
از همین رو نمی توانستند وحدت سازمانی را بین نیروهای اصولگرا حداقل در تهران آنطور که باید به وجود بیاورند. از طرف دیگر ناگهان اصولگرایان چندین پیام را به افکار عمومی دادند. اینکه جبهه پایداری بدون برخورداری از وزن لازم 47 درصد لیست، ایثارگران حدود 26 الی 27 درصد و 10 الی 12 درصد را موتلفه به خود اختصاص داده است و سایر گروه های اصولگرا هم هیچ سهمی نبرده است. خب نتیجه این می شود که مردم می گویند یک طیف محدودی نشسته اند برای خودشان تقسیم بندی کرده و دریافته اند که بر لیست اصولگرایان یک روال منطقی حاکم نیست. به طوری که هر کسی که تندتر است بیشتر به او سهمیه داده اند. پس این لیست ، لیست تندی است و لیست همه اصولگرایان نیست؛این یک پیام.
پیام بعدی این است که درست پیش از انتخابات ما شاهد این هستیم که اصولگرایان می آیند و با آقای لاریجانی صف بندی می کنند. آقای لاریجانی تبدیل به یک شخصیت نمادین برای اصولگرایی اعتدالی شده است تا جایی که هواداران ایشان وارد لیست جناح مقابل می شوند . این صف بندی و نوع برخوردی که در قم علیه آقای لاریجانی می کنند این پیام را می دهد که لیست جریان اصولگرا در تهران رادیکال شده است و هیچ گونه انعطافی در قبال چهره های معتدل ندارد .
خود اصولگرایان معتدل داخل تهران یک جریان غالب را تشکیل میدهند، اما سهمی در لیست ائتلاف اصولگرایان ندارند. پس این لیست را لیست خودشان نمیدانند.اگر هم خیلی از اصولگرایان رفتند و به این لیست رای دادند به این دلیل نبود که این لیست را می شناسند یا آن را قبول دارند به این دلیل بود که نمی خواستند به طرف مقابل رای دهند و صرفا به عنوان یک تکلیف سیاسی این کار را انجام دادند. به افکار عمومی مراجعه که میکنید آن ها هم همین مسئله را دریافت کرده اند. افکار عمومی متوجه شد که جریان اصولگرا لیستی تهیه کرده است از چهره های تندرو و رادیکال علیه دولت و مذاکرات هسته ای.
بنابراین این لیست می خواهد به مجلس بیاید برای دعوا و ایجاد درگیری. این برداشت مردمی بود که میخواستند رای دهند و خود اصولگرایان هم توجیه نشدند. چیزی که ما شاهد هستیم این است که جریان اصولگرایی که لیست تهران را سازماندهی کرده، نمی تواند خود را با افکار عمومی همراه کند. نه در میان اصولگرایان و نه به صورت عمومی.به همین دلیل متاسفانه متقبل این شکست سنگین در تهران می شود و این ضربه را به کل جریان اصولگرایی وارد می سازد و بدتر از آن هم این است که هیچ کس مسئولیت آن را برعهده نمی گیرد.گاهی هم مطرح می کردند که اگر کسی به این لیست رای ندهد به تکلیف و وظیفه اش عمل نکرده است حتی انتقادات را هم نمی پذیرفتند و می گفتند انتقاد نکنید اکنون شرایطی نیست که انتقاد صورت گیرد. مجموعه قضایا حاکی از آن است که جریان اصولگرایی در تهران به اصلاح طلبان نباخت بلکه به خودش باخت و در دور دوم هم در سطح کل کشور نتوانست رویکرد خوبی داشته باشد و می توانست بهتر از این هم عمل کند ولی عملا منفعل شد.
این مسئله به نظر من هم یک فرصت برای جریان اصولگراست و هم یک تهدید. از جهت اینکه بالاخره اگر این روند افولی و پراکندگی سازمانی اصولگرایان ادامه پیدا کند و آنها نتوانند آن را جمع کنند، در انتخابات ریاست جمهوری آتی و بعد از آن در انتخابات مجلس یازدهم نقششان کاهش پیدا میکند و مقبولیت شان به یک بحران مقبولیت می انجامد.
اما اگر بتوانند از این شرایط بهره بگیرند، باید دوباره اصولگرایی را تعریف کنند هم از لحاظ مفهومی، هم از لحاظ مصداقی، هم از لحاظ ساختاری و راهبردها و استراتژی به ویژه از لحاظ سازمانی . پس از فوت چهره های مهم مثل آقای مهدوی کنی و آقای عسگر اولادی ضربه های سختی خوردیم. باید از این وقایع تلخ زمینه ای برای شرایط شیرین ایجاد کنیم یعنی جریان اصولگرایی را از یک حالت فردگرایی مبتنی بر مدیریت کاریزماتیک خارج کنیم و آن را مبدل کنیم به یک جریان سامان یافته با راهکار و رویکرد دموکراتیک،بنابراین پیشنهاد من این است که یک کنگره یا یک مجلس اعلایی در سطح کشور به صورت ملی تشکیل شود و اصولگرایان در سراسر کشور سامان پیدا کنند. این غلط است که همه تصمیم ها در تهران گرفته شود. اصولگرایان استعدادهای بسیار ارزشمند در استان ها دارند، اما متاسفانه آن ها همیشه باید چشم به دهان تهران بدوزند. تعدادی گروه که اصلا معلوم نیست چقدر زمینه اجتماعی دارند با همدیگر توافق می کنند و اطاعت از آن هم برای بقیه هم تکلیف وانمود می شود و باید به آن عمل کنند.این موضوع خطرناک است.
* در صحبت هایتان به آقایان جلالی و نعمتی اشاره کردید از آنها گله مندید؟
** به هر صورت این دوستان حق انتخاب داشتند آنها می خواستند در مجلس حضور داشته باشند و طبعا به لیستی رفتند که فکر می کردند رای می آورد. اگر من بودم چنین کاری نمی کردم. ببینید اصولگرایی یک هویت تعریفشده است نباید اینگونه یک سیاستمدار تعریف شود که برای کسب قدرت از هر نردبانی بالا برود. من این را شخصا نمی پذیرم . آقای جلالی دوست خوب من است و انسان فرهیخته ای است و حضورش هم در صحنه سیاست عاقلانه بوده، اما من شخصا اگر به جای ایشان بودم کاری نمی کردم که اینگونه به نظر برسد که هدف من رفتن به مجلس است. ثابت می کردم که هدف من این است که با یک رویکرد اصولگرایانه در مجلس حضور داشته باشم.
* توهین مستقیم عده ای از اصولگرایان به مردم تهران برای جریان اصولگرایی چه عواقبی در پی خواهد داشت؟
** من شاید اولین کسی بودم که نسبت به این توهین ها موضع گرفتم و گفتم که این حرف ها منطقی نیست . مردم رای می دهند و این حق آنهاست و دلیلی ندارد وقتی پیروز می شویم مردم را قهرمان پرور بدانیم و هنگامی که رای نمی آوریم آنها را اهل کوفه بخوانیم. البته ما هر چه گشتیم هم فردی که این حرف را زده پیدا نکردیم یعنی بیشتر به نظر می رسید که شایعه ای در جامعه مجازی بود. البته پایداری ها نکاتی را بیان کردند مبنی بر اینکه فضای تهران به گونه ای است که در آن مدرنیته غلبه کرده است و شمال تهران بدین شکل است و... همین تهران قبلا به اصولگرایان رای داده است و دلیل نمی شود که بگوییم ناگهان عوض شده است، همه مدرنیته طلب شده اند و غربی هستند. این استدلال ها سست و ضعیف هستند همه ما باید بپذیریم و آنقدر بلوغ ازخودمان نشان دهیم و بگوییم که داور این قضیه خود مردم هستند،بنابراین رای مردم برای ما محترم است چه به ما رای بدهند و چه به ما رای ندهند.
* عواقب آن برای اصولگرایان چه می تواند باشد؟
** اینکه نظر کل اصولگرایان نبوده است حالا به فرض یکی ، دو نفر هم چیزی گفتند. چهره های شاخص اصولگرا مواضعی که گرفتند مبنی بر پذیرش آرا بود.
* دکتر محمد علی نجفی ، مشاور رئیس جمهوری ، در تحلیل شکست اصولگرایان عنوان کردند که اصولگرایان بر این باورند که«ما هرچه بگوییم مردم می پذیرند» آیا این دیدگاه را می پذیرید؟
** کدام شخص اصولگرا چنین گفته است؟ نه اصلا چنین نیست این ادعای چه کسی است . صحبت های اصولگرایان را برخی می پذیرند برخی نمیپذیرند. اصولگرایان افراد صاحب فکری هستند و اگر سخنانشان مبتنی برمنطق باشد مردم می پذیرند، اساس این ادعا مشخص نیست و من آن را نمیپذیرم.
* پیش بینی شما از ریاست مجلس دهم چیست؟
** در این موضوع ما دو گزینه در پیش رو داریم. یکی آقای دکتر عارف است که اصلاحطلبان و اعتدالیون میگویند چون لیست ما از موقعیت بهتری برخوردار است عارف باید رئیس مجلس شود . گزینه دیگر دکتر لاریجانی است. بیایید این دو را با یکدیگر مقایسه کنیم تا ببینیم برای هر گروه ریاست کدام یک منفعتش بیشتر است . نکاتی که اطرافیان آقای عارف مطرح میکنند این است که می گویند چرا دکتر عارف تبدیل شده است به مرد انصراف و دائما در حال انصراف دادن است و دیگر بس است و حالا که فرصت پیش آمده ایشان باید رئیس مجلس شود. اولا که نمایندگان مجلس رای میدهند و نمیتوانیم نظرمان را به آنها تحمیل کنیم . ثانیا مردم به رئیس مجلس رای ندادند. مردم به نمایندگان رای دادند و آن ها هستند که باید رئیس مجلس را تعیین کنند. حال ببینیم که برای جریانات سیاسی کدام یک از این دو گزینه مفیدتر است . اگر آقای عارف رئیس مجلس شود ایشان در موقعیتی قرار می گیرد که به عنوان رئیس مجلس باید دولت را نقد کند، لذا ممکن است در بخش هایی مواضعی اتخاذ کند که باعث اختلاف میان اصلاح طلبان و دولت شود.
در ثانی اگر آقای عارف رئیس مجلس شود ، دوگانه بین اصولگرایان و اصلاح طلبان تعمیق خواهد شد و نتیجه چالش میان این دو طیف آن می شود که گروهی که مواضع حادتری دارد یعنی اصولگرایان تندرو محوریت پیدا می کنند، چون پیروزی اصلاح طلبان پیروزی قاطعی نبوده و پیروزی تقریبا لرزانی بوده است. مسئله بعدی این است که دکتر لاریجانی عاملی کنترل کننده در برابر برخی افراطیگری های داخل مجلس بود. وقتی که این مانع را بردارید دعوا به صورت روشن و مشخص انجام میگیرد و درگیری جدی می شود. از طرفی خود آقای لاریجانی هم در موضع ریاست مجلس می تواند برای جریان معتدل اصولگرا یارگیری کند، اما در صورت ریاست عارف عملا این موقعیت را از دست می دهد و امکان یارگیری برای رادیکال ها فراهم می شود، لذا چالش بیشتر خواهد شد. وقتی درگیری و چالش بیشتر شود، اصلاح طلبان دوباره در سیبل قرار می گیرند و هزینه های سنگینی را خواهند پرداخت. حال ببینیم ریاست کدام یک برای دولت مفید است .
اگر آقای عارف به عنوان نماینده جریان اصلاح طلب رئیس مجلس شود، برای دولت به این معناست که کشور به سه جریان تبدیل می شود؛ جریاناصولگرا ، جریان اصلاحطلبان و جریان دولت. تا به حال جریان دولت از بدنه اجتماعی اصلاح طلبان ارتزاق می کرد. پس اگر این چنین شود که اصلاحطلبان بروند به سمت خود اصلاح طلبان، دولت با یک کاهش مقبولیت اجتماعی مواجه خواهد بود. برای اینکه در جاهایی که رقابت بین دولت و اصلاح طلبان بشود و اصلاح طلبان یک نهاد سیاسی باشند، دولت کم خواهد آورد و مشکل پیدا خواهد کرد. دولت ترجیح می دهد به عنوان نماینده از طرف اصلاح طلبان باشد یعنی هم به عنوان دولت دیده شود و هم به عنوان اعتدال و هم در قالب نماینده اصلاح طلبان. در حالی که اگر صف بندی صورت بگیرد دولت ضربه خواهد خورد، لذا این هم یک ایراد دیگری است که در اینجا به وجود میآید ضمن اینکه دولت هم باید چهره میانگین میانه روی خود را حفظ کند.برای همین یک رئیس مجلس اصولگرای میانه رو برایش بهتر است تا اصلاحطلبی که ممکن است فضا را رادیکال کند و درگیری صورت بگیرد. در این درگیری باید دولت تکلیفش را مشخص کند. دولت اگر به طرف اصولگرایان سوق پیدا کند که در چنین شرایطی اصولگرایان تندرو محوریت یافته اند و در این صورت علیه خودش کار کرده است. اگر به سمت اصلاح طلبان برود که دیگر نمی تواند خودش را «میانه» بنامد.
ضمن اینکه اگر اصلاح طلبان در مجلس رئیس مجلس داشته باشند ممکن است تشویق شوند تا برای ریاستجمهوری هم بخت خود را آزمایش کنند و رفقای سابق رقبای فعلی آقای روحانی بشوند . پس ریاست آقای لاریجانی برای دکتر روحانی هم بهتراست. فکر می کنم ترجیح آیت الله هاشمی هم بر آقای لاریجانی باشد. ضمن اینکه آقای عارف به عنوان یک چهره اجرایی و فنی بیشتر شناخته می شود و در همه مسائل سیاسی هم هنگامی که وارد می شود در جمع بندی نهایی حضور نداشته است، چرا که ایشان چه در انتخابات ریاست جمهوری 92 چه درموارد دیگر مجبور شده است که دست آخر کنار برود و به نفع یک کاندیدای سیاسی تر کناره گیری کند. روی همین اساس هم همواره مقدمه ای شده است برای یک نتیجه دیگر. از نگاه منطقیون آقای عارف حد وسطی بوده که در مقدمات می آمده ولی در نتیجه حضور نداشته است. خود اصلاح طلبان نمی توانند این مسائل را به آقای عارف بگویند چون ایشان زمینه های رنجش هم از خود نشان داده است و عصبانی می شود که چرا من را به این شکل می گذارید کنار به همین دلیل می خواهند در یک مسیر طبیعی آقای عارف خودش به نفع آقای لاریجانی کنار برود. یعنی نمی خواهند در مقابل آقای عارف قرار بگیرند و از او بخواهند کنار برود.
اما حدس من این است که نهایتا این منطق به یک سمتی خواهد رفت که احتمال ریاست آقای لاریجانی بیشتر شود. عقل اینطور حکم می کند اگر چنین شود برای آقای عارف دو جا باقی می ماند یا به عنوان نایب رئیس اول باشد یا به عنوان رئیس مرکز پژوهش های مجلس این احتمالی است که وجود دارد. منتها آقای عارف می تواند اصرار کند. اصرار می کند یا رئیس می شود یا نمیشود اگر اصرار کرد و رئیس نشد، موقعیتش خیلی افول می کند مثل کسی که مشتش را باز کنند بفهمند در آن چیزی نیست. زمانی که اصرار کند و رئیس بشود تازه اول مشکلاتش است . مشکلاتش با اصولگرایان و با خود اصلاح طلبان. یعنی به نظر من آقای عارف هنوز از توانایی لازم برای مدیریت همین اصلاح طلبانی که وارد صحنه شدند هم برخوردار نیست. در همین تهران کنترل لیست خانم های تهران برای دکتر عارف مشکل خواهد بود، چرا که هرکدام از این ها رای مستقیم گرفتند از مردم و مدیون آقای عارف نیستند. از طرف دیگر در اردوگاه اصلاح طلبان تهدیداتی نیز صورت میگیرد. مثلا آقای کواکبیان گفته است که اگر آقای عارف نیاید من میآیم.
خب این بدان معنی نیست که آقای کواکبیان دوست دارد آقای عارف رئیس شود. آقای کواکبیان میخواهد آقای عارف رئیس شود و خودش بشود گرداننده سیاسی آقای عارف یا اگر هم نشد بگوید آقای عارف مرد ایستادن در این قضایا نیست من میایستم و به گونهای بخواهد رهبری اصلاحطلبان را در امور مجلس به دست بگیرد. البته بعید نیست اصلاحطلبان برنامه ای هم برای لاریجانی داشته باشند که به نظر من تله و تیر خلاص به لاریجانی خواهد بود و آن پیشنهاد خروج لاریجانی از مجلس و گرفتن پست معاون اولی روحانی است. این تله واضحی است.
البته به نظر من بازی پیچیدهتر از این قضایا خواهد شد. توصیه این است که آقای عارف از موضع بالا یک تعاملی داشته باشد و مصلحت کلی جریان خودش را در نظر بگیرد نه مصلحت اطراف را.
* آقای صوفی، عضو شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان، اخیرا اظهارنظری داشته و گفته است که آقای دکتر عارف و دکتر لاریجانی در یک فراکسیون قرار میگیرند. به نظرتان چنین چیزی ممکن است؟
** اصلا چنین چیزی امکان ندارد. تمام انتقاداتی که به آقای لاریجانی از طرف برخی اصولگرایان وجود دارد به جز پایداری ها، این است که آقای لاریجانی به عنوان یک چهره اصولگرا باید هویت خود را حفظ کند و خط میان او و اصلاحطلبان کمرنگ نشود. این صحبت آقای صوفی به این معناست که آقای لاریجانی برود و آخر صف اصلاحطلبان بایستد. در چنین شرایطی بعضی معتقدند ایشان نه دنیا خواهد داشت و نه آخرت، بنابراین به نظر من آقای لاریجانی باهوش تر از این حرف هاست که وارد این بازیها شود.
* فکر میکنید چند فراکسیون در مجلس دهم تشکیل شود؟
** مشخص نیست باید بگذاریم مجلس تشکیل شود. حداقل دو فراکسیون داخل اصولگرایان شکل میگیرد و یکی، دو تا هم داخل اصلاحطلبان. به خصوص طرفداران دولت به صورت خاص یک فراکسیون جداگانه تشکیل خواهند داد. در طرف دیگر مستقلین هستند که تعدادشان هم بیشتر شده و ممکن است برای خودشان موقعیتی در نظر داشته باشند.
* گروه مستقلین که تعداد زیادی از نمایندگان مجلس دهم را تشکیل میدهند به کدام سمت تمایل پیدا خواهند کرد؟
** اگر آقای لاریجانی رئیس مجلس شود، این قدرت را دارد که بخشی از مستقلین را جذب خود کند. مستقلین معمولا به نوعی از میانهروی گرایش دارند. اگر اصلاحطلبان رئیس شوند ممکن است بخشی از مستقلین به سمت اصلاحطلبان و بخشی از آنها به سمت اصولگرایان بروند و از همین روی مستقلین وسط این درگیری ضربه خواهند خورد و ممکن هم است که به صورت مستقل باقی بمانند و به عنوان بالانسر در میان دو طرف اصلاحطلب و اصولگرا عمل کنند.
* هنگام تشکیل مجلس نهم قاطبه نمایندگان این مجلس اصولگرا بودند اما در پایان این مجلس چند دستگی فراوانی میان این نمایندگان مشاهده شد در سال 92 که بسیاری از نمایندگان خود را اصولگرا نمیدانستند و جامه اعتدال گرایی به تن کرده بودند دلیل این تشتت میان یک جامعه 290نفری را چه میدانید؟
** همیشه این اختلاف بوده است. برای نمایندگان دو مسئله وجود دارد یکی اینکه نماینده مردم خودشان هستند و کسانی که به آنها رای دادهاند لذا سعی میکنند در تعامل با دولت و غیره به یک نحوی موقعیتی را ایجاد کنند که منافعی به موکلانشان برسد. مسئله بعدی این است که بالاخره این افراد خودشان صاحب دیدگاه و گرایش هستند. از یک جریانی به مجلس راه پیداکرده اند. برخی از آنها به بخشهایی وارد میشوند که استقلال رایشان در آنجا نمود پیدا کند و به فراکسیونهای مختلف میروند. یک امر کاملا طبیعی و دموکراتیک است.
* این چند دستگی را میتوان تعمیم داد به کل جامعه اصولگرایی، چرا که اخیرا شاهد دعواهایی در میان خود اصولگرایان بودهایم. با توجه به این قضیه آیا اکنون جامعه اصولگرایی از فقدان یک لیدر سیاسی رنج نمیبرد؟
** اینکه اختلاف نظر میان اصولگرایان وجود دارد، این یک امر طبیعی است و ثابت کننده تحلیل غلط اصلاحطلبان در گذشته است. آنها فکر میکردند جریان اصولگرایی یک جریان یکپارچه و مونولیت است که اصلا فکر نمیکند و فقط دستور میگیرد که چه کار کند و چه کار نکند. مثل یک پادگان نظامی که دستور بهشان میدهند. اصلا چنین چیزی نیست. جریان اصولگرایی یک جریان صاحب فکری است که در آن گرایشهای مختلف وجود دارد، اما وقتی که ساز و کار هدایت کننده ضعیف میشود طبیعتا اختلافنظرها بیشتر نمود پیدا میکند. این امر طبیعی است، اما نکته ای که وجود دارد، در ارتباط با ساز و کار هدایت یا همان رهبری اصولگرایان است. اکنون در جریان اصولگرایی به آن شکل قدیم افراد و چهرههای شاخصی که بتوانند تاثیر بگذارند که حرفشان هم حرف آخر باشد وجود ندارد. این میتواند هم تهدید و هم فرصت برای این جریان باشد.میتواند یک فرصت برای آن باشد.
به نظر من یک فرصت بزرگی برای اصولگرایان است فارغ از اینکه حالا انتخابات ریاست جمهوری در دور بعد است یا انتخابات مجلس آینده با یککار راهبردی و استراتژیک باید یک ساختار قدرتمند به شکل دموکراتیک ایجادشود. این ساختار طبیعتا باعث تضعیف اشخاص خواهد شد. هر چه شخص قوی تر باشد سازمان ضعیف تر میشود و بالعکس. ما باید درجریان اصولگرایی غلبه اشخاص را کاهش دهیم و باید غلبه افکار صورت بگیرد برای غلبه افکار باید ساز و کار بر فرد غلبه کند.
* پس برای انتخابات 96 هنوز رجل سیاسی قابل اعتنایی ندارید؟
** اتفاقا مشکل اصولگرایان این است که رجل سیاسی قابلاعتنا زیاد دارند (باخنده). افرادی که مایل هستند کاندید ریاست جمهوری بشوند معمولا زیاد بوده اند و در آن برهه زمانی هم کناره گیری نمیکنند. ولی در عین حال چهرههای خوب زیاد هستند و میتوانند مطرح شوند. برخی از آنها تکراری هستند و برخی هم در زمان خودشان مطرح خواهند شد. بعضی هم نگرانیهایی برای اصلاحطلبان ایجاد کرده اند مثل آقای احمدینژاد. فاکتورهای بسیار زیادی در انتخابات ریاست جمهوری تاثیر خواهند داشت. در این دوره اتفاقا یکی از فاکتورهای بسیار مهم فاکتور خارجی است یعنی شما تصور کنید آقای ترامپ در آمریکا روی کار بیاید. وقتی ما از جهاتی در یک نظام دوقطبی با آمریکا هستیم، یک رئیس جمهور خیلی نرم و لبخند بزن حریف ترامپ نمیشود. چون او به مفهومی جرج بوش ثانی است، لذا ممکن است شرایط به نحوی شود که ما به شخصیتی نیاز داشته باشیم که این فرد بتواند جواب مناسب را به آنها بدهد و بتواند محکم تر برخورد کند، لذا باید منتظرشویم تا ببینیم چه پیش میآید.
* آقای داوری مشاور محمود احمدینژاد در کانال تلگرامی شخصی اش چندی پیش اظهار داشت که اصولگرایان باید به احمدینژاد التماس کنند تا او خود را نماینده آنها در انتخابات ریاست جمهوری 96 معرفی کند نظرتان دراینباره چیست؟
** نظر ایشان کاملا با نظر من متفاوت است. هر کسی حق دارد نظر خودش را بدهد. شنونده باید عاقل باشد.
* فکر میکنید در صورت کاندیدا شدن احمدینژاد، اصولگرایان از او حمایت خواهند کرد؟
** بخشی از اصولگرایان از او حمایت نخواهند کرد. بخشی از او حمایت خواهند کرد بخشی از اصولگرایان به شرایط نگاه میکنند. موضع درباره احمدینژاد یکپارچه نیست.
* حزب نواندیشان چطور؟ آیا این حزب از او حمایت خواهد کرد؟
** نواندیشان به شرایط نگاه میکند. طبیعتا گذشته و روندی که حاکم بر شرایط 8 سال ریاست ایشان بوده امتیاز مثبتی به او نمیدهد. ضمن اینکه به طور کامل هم آقای احمدینژاد را رد نمیکند. احمدینژاد مثل هر رئیسجمهور دیگری نقاط قوت و ضعفی داشته است. ما اصلا اعتقادی به این نداریم که یک فرد به طور کامل رد شود یا تایید شود. نگاهمان نه نفرت آمیز است و نه شیفته وار. ما بر این باوریم که کارکرد هر کسی باید تحلیل شود و در عین حال شدیدا معتقدیم که تصمیمات باید مبتنی بر تحلیل و کارکارشناسی صورت بگیرد.
این رویکرد آقای احمدینژاد که تصمیمات را به صورت ناگهانی اتخاذ میکرد مورد تایید ما نیست. در عین حال ما معتقدیم انرژی آقای احمدینژاد در پیگیری دیدگاههایش ارزشمند بود. رویکرد مردمگرایانه ارزشمندی داشت اما نه به این معنا که به سمت پوپولیسم برود. به هرحال بر این باوریم که جنبههای مثبتی هم داشته است ما ترجیح میدهیم که آینده تکرار گذشته نباشد. اولویت ما احمدینژاد نیست و همه چیز بستگی به شرایط دارد. طبیعتا زمانی که دشمن یعنی ایالت متحده آمریکا یک رئیس جمهور بسیار تندی داشته باشد شرایط کاملا متفاوت خواهد بود. یکی ازخصوصیات نواندیشان این است که سعی میکند در عرصه سیاست به تحلیل بپردازد نه غیب گویی.
* با روی کار آمدن مجلسی همسو با دولت دکتر روحانی و همینطور حصول برجام آیا حسن روحانی رئیس جمهور 4 ساله است یا 8 ساله؟
** این موضوع بستگی به رویکرد دولت آقای دکتر روحانی دارد. متاسفانه دولت دکتر روحانی استراتژی رسانه ای درستی ندارد و قادر به توجیه اقدامات خویش نیست و یک مقدار از موضع بالا نگاه میکند. به نظرم از برونداد بازی هایی که طراحی میشود معمولا دولت دکتر روحانی بیشتر از اینکه در افکار عمومی پیروز شود، باخته است. برای همین موقعیتش به خوبی روسای جمهوری قبل در آغاز دور دوم نیست، اما یک نقطه امتیاز هم دارد و آن هم این است که اصولگرایان فعلا در یک شرایط پراکنده هستند و معلوم نیست که به سراغ چه شخصی بروند، دوم اینکه اگر آقای احمدینژاد روی کار بیاید اصولگرایان ممکن است روی او به اجماع نرسند و از طرف دیگر این خطرهم وجود دارد که آقای احمدینژاد در یک برخورد دوگانه با آقای روحانی قرار گیرد، چراکه از یک طرف احمدینژاد قدرت تخریب بالایی دارد و از طرف دیگر روحانی با رقیبی رو به رو میشود که خیلی از افراد جامعه قبلا رای منفی به او داده اند. یک فرصت هایی را برای روحانی ایجاد میکند و یک تهدیدهایی را. ولی بهتر از همه به نظر من این است که آقای روحانی تحلیلی نسبت به نوع سیاست عرضه اطلاعاتش به جامعه داشته باشد، چرا که در این زمینه به نظر من کاملا شکست خورده است. یعنی جامعه حتی اصلاحطلبان و حتی هواداران دکتر روحانی خیلی از نتایج کارکرد راضی نیستند ضمن اینکه کارهای بزرگی هم انجام داده است اما این کارهای بزرگ در جامعه خیلی انعکاس نداشته است و انتقادات وارده به او جدی است.
http://aftabeyazd.ir/?newsid=36983
ش.9500230