تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۳۳  ، 
کد خبر : ۲۹۲۳۳۳
تحليل جواد اطاعت از نقش جريان اصلاحي در وضعيت كنوني و آينده‌

روحاني از حاشيه‌نشين‌ها بيش‌تر راي گرفت تا مركزنشين‌ها

اشاره: اين روزها تب فعاليت‌هاي انتخاباتي محافل سياسي را درگير كرده است و در اين بين دانشگاهيان نيز از اين امر مستثني نيستند. جواد اطاعت، استاد علوم سياسي دانشگاه شهيد بهشتي كه فعاليت‌هايي حزبي نيز در سال‌هاي گذشته داشته است در گفت‌وگو با اعتمادآنلاين به تحليل حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات اسفند ماه و بررسي فعاليت اين طيف در گذشته پرداخت. اطاعت نظام انتخابات ايران را نظامي اكثريتي مي‌داند كه از اين منظر احزاب مجبور هستند قبل از انتخابات انرژي لازم را براي برنده شدن جمع كنند. او معتقد است تنها جرياني كه مي‌تواند برنامه‌هاي بهتري براي ايران ارايه كند اصلاح‌طلبان هستند، هرچند كه اصلاح‌طلبان به زعم او بايد حركتي آهسته و پيوسته داشته باشند. اطاعت تاكيد دارد كه اصلاح‌طلبان همزيستي مسالمت آميز با كشورهايي كه با ما رويكرد مبارزه‌جويانه دارند را مي‌پسندد بنابراين اين طيف معتقد به تعامل با دنياست نه تقابل. اين استاد دانشگاه گفتمان اعتدال را ادامه گفتمان اصلاحات مي‌داند و در بررسي انتخابات سال ٨٤ مي‌گويد، در مرحله دوم احمدي‌نژاد به گونه‌اي موضع گرفت كه گويي نماينده تغيير وضع موجود است و هاشمي‌رفسنجاني نماينده حفظ وضع موجود. جواد اطاعت با نيم نگاهي به آنچه بر روند انتخابات خبرگان رهبري مي‌گذرد سيد حسن خميني را داراي ويژگي‌هاي كاريزماتيك شخصي توصيف كرد و او را يك روحاني نوگرا خواند. از نظر اين استاد دانشگاه منافع حضور سيد حسن خميني آنقدر زياد است كه مباحث جناحي طي اين حضور كمرنگ مي‌شود.
پایگاه بصیرت / اميرعباس كلهر

(روزنام اعتماد – 1394/11/05 – شماره 3449 – صفحه 11)

رفتار سياسي ايرانيان غيرقابل پيش‌بيني نيست

* آيا شما با اين بحث موافق هستيد كه اصلاح‌طلبان در كل سال به جز ايام انتخابات هيچ استراتژي يا تبليغ گفتمان يا فعاليت مدني ندارند و با جامعه ارتباط نمي‌گيرند چراكه فكر مي‌كنند جامعه آنها را از قديم مي‌شناسد و ديگر نيازي به معرفي دوباره نيست اما وقتي كه زمان انتخابات فرا مي‌رسد، فعاليت‌هاي اصلاح‌طلبان نيز شروع مي‌شود و در ‌‌نهايت افرادي كه اين بحث را مطرح مي‌كنند، مي‌گويند كه اصلاح‌طلبان استراتژي انتخاباتي ندارند تا فهم و گسترش گفتمان‌شان در جامعه و ميان مردم را گسترش دهند.

** علت اين است كه در ايران عملا احزابي كه برنامه‌هاي درازمدت براي اداره كشور در عرصه‌هاي مختلف اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي داشته باشند، نداريم. انرژي فعاليت سياسي در ايران، در احزاب مختلف و متعدد پراكنده مي‌شود. در حال حاضر ما بيش از ۲۴۰ حزب داراي پروانه در كشور داريم كه كمتر از يك چهارم آنها فعال يا نيمه فعال هستند. ببينيد اصلي در اقتصاد داريم به نام انباشت سرمايه، به اين معنا كه انباشت سرمايه موتور محركه فعاليت‌هاي اقتصادي است كه اگر شما ۵۰۰ ميليون را به ۵۰۰ نفر بدهيد با يك ميليون تومان هيچ فعاليت اقتصادي نمي‌توانند انجام دهند؛ اما اگر اين مبلغ را يكجا جمع‌آوري كنيد با اين ۵۰۰ ميليون تومان مي‌توانيد يك فعاليت اقتصادي را سامان دهيد.

در عرصه سياست هم همين طور است. با اين مثال مي‌خواهم بگويم كه اگر در عرصه سياست هم انرژي‌ها در احزاب مختلف پراكنده شود، هيچگاه اين انرژي‌ها تجميع نمي‌شود كه آنها بتوانند كار خاصي را صورت بدهند اما اگر اين انرژي تجميع شود، احزاب مي‌توانند كارآمد باشند؛ اما متاسفانه در كشورمان به اين شكل نيست. در ايام انتخابات چون نظام انتخاباتي ايران اكثريتي است احزاب بايد قبل از انتخابات انرژي خود را تجميع كنند وگرنه بازنده مي‌شوند و به خاطر همين موضوع، اين تجميع انرژي‌ها باعث فعاليت‌هايي مي‌شود كه معمولا در زمان انتخابات بيشتر از گذشته به چشم مي‌آيد.

* فعالان سياسي و حزبي جريان محافظه‌كار معتقدند كه هدف اصلاح‌طلبان كسب كرسي‌هاي پارلمان و كسب قدرت است و براي فرداي روزي كه به قدرت برسند فكري ندارند و نبايد اجازه داده شود كه به قدرت برسند چرا كه برنامه‌اي ندارند. آيا با اين نظر موافقيد؟

** هر حزبي تلاش مي‌كند كه كرسي‌هاي نمايندگي را كسب كند كه بتواند از اين طريق، اهداف و آرمان‌هايش را محقق كند اما تنها جرياني كه برنامه‌هاي بهتري براي ايران دارد جريان اصلاحات است و بر اين اساس مخالف اين موضوعي هستم كه شما مطرح كرديد؛ چرا كه اصلاح‌طلبان در مقايسه با ديگر احزاب برنامه‌هاي بهتري براي اداره كشور دارند. موضوع مهم اين است كه بايد بدنه اجرايي كشور و احزاب با دانشگاه مرتبط باشد. در واقع در مورد مسائل كشور بايد دانشگاهيان كار كنند و احزاب از بين آلترناتيوهاي مختلف، متناسب با رويكردهاي خود يكي از اين آلترناتيوها را مد نظر قرار دهند. براي مثال دانشكده‌هاي روابط بين‌الملل در عرصه سياست خارجي، دانشكده‌هاي اقتصاد در حوزه مسائل اقتصاد كشور، علوم سياسي، علوم اجتماعي و... همه روي مسائل كشور كار كنند ودر فرآيند تصميم‌سازي كمك كنند و احزاب و دستگاه‌هاي اجرايي براي اداره كشور تصميم‌گيري كنند.

* پس معتقديد كه اصلاح‌طلبان براي منافع ملي و رفاه مردم برنامه‌هاي مشخصي دارند؟

** هدف اصلاح‌طلبان از كسب كرسي‌هاي نمايندگي، خروج كشور از معضلات كنوني است. آنها قدرت را به عنوان ابزاري مي‌بينند كه بتوانند در پناه آن يك‌سري اهداف ملي را پي بگيرند. اما كار علمي روي موضوعات و مسائل كشور بر عهده دانشگاهيان است. دانشگاهيان ايراني هم طي اين سال‌ها كارهاي نسبتا خوبي در خصوص موضوعات و مسائل كشور انجام داده‌اند. اينجانب بيش از دو دهه است كه در حوزه مسائل ايران كار مي‌كنم. اتفاقا با عبور از موضوعات نظري صرف كارهاي كاربردي زيادي با كمك همكاران و دانشجويانم به انجام رسانيده‌ايم كه بعضا در قالب كتاب و مقالات علمي منتشر شده است.

موضوع ايران اين نيست كه احزاب براي اداره كشور برنامه ندارند، موضوع اين است كه در ايران باور علمي نسبت به اداره كشور كمتر وجود دارد كه البته در اين بين اصلاح‌طلبان كه در جمع دانشگاهيان پايگاه بهتري دارند در مقايسه با ديگران از وضعيت بهتري برخوردارند. اتفاقا افرادي كه اين حرف‌ها را مي‌زنند احتمالا آشنايي چنداني با مسائل كشور ندارند و نمي‌دانند بهترين برنامه‌ها از نظر محتوا برنامه‌هاي سوم و چهارم توسعه كشور بوده كه تصويب شده و از نظر اجرا هم بهترين برنامه‌ كه از بعد از انقلاب تا به امروز به خوبي اجرا شده و شاخص‌ها هم نشان مي‌دهد، برنامه‌هاي سوم توسعه است كه در دوره اصلاحات تدوين، تصويب، عملياتي و اجرايي شده است. اين برنامه‌ها نشان مي‌دهد كه اصلاح‌طلبان اتفاقا برنامه‌هاي مشخص‌تر و راهكارهاي بهتري براي كشور و مردم دارند.

* دكتر تاجيك در گفت‌وگويي، انتقادي كه به اصلاح‌طلبان كرده بود اين بود كه حيات اصلاح‌طلبان، حيات در آستانه انتخابات است. ايشان گفته بودند كه وقتي رايحه خوش قدرت و نه خدمت به مشام اصلاح‌طلبان مي‌رسد پيداي‌شان مي‌شود و براي رسيدن به قدرت برنامه‌ريزي مي‌كنند؛ اما همين كه به قدرت مي‌رسند غيبت كبري و صغري در آنها مشاهده مي‌شود و هيچ نام و نشاني از آنها نيست.

** دكتر تاجيك احتمالا انتظار و توقعي كه از جريان اصلاحات دارد، اين موضوع را در مقابل ساير جريان‌ها مطرح مي‌كند؛ اما حتما اگر آقاي دكتر تاجيك بخواهد جريان اصلاح‌طلب را با جريان رقيب آن مقايسه كند نظر ديگري خواهد داشت؛ كمااينكه ايشان يكي از دانشگاهيان وابسته به جريان اصلاح‌طلب است.

* البته دكتر تاجيك به برخي از افراد و جريانات اصلاحات در آن گفت‌وگو انتقاد هم كرده بودند و معتقد بودند كه اينها قدكوتوله هستند كه شكوه اصلاحات را به اندازه خودشان پايين مي‌آورند و نبايد بگذاريم شكوه اصلاحات كه يادآور دوم خرداد۷۶ است به دست يك سري از قدكوتوله‌هاي سياسي پايين بيايد. آيا شما با ايشان موافقيد؟

** ايشان در مقايسه تطبيقي بين جناح‌هاي موجود صحبت نمي‌كند. انتقاد ايشان از اصلاح‌طلبان يك موضوع درون گروهي است. ايشان مستقلا جناح اصلاحات را مورد نقد قرار مي‌دهند و انتقاداتي بر آن وارد مي‌دانند؛ اما زماني كه در مقايسه با جريانات سياسي آن را مقايسه مي‌كنيم، آقاي دكتر تاجيك هم حامي اصلاحات هستند و اين نشان‌دهنده آن است كه اصلاح‌طلبان در مقايسه با ديگران از وضعيت بهتري برخوردار هستند.

* بر چه اساسي مي‌گوييد كه اصلاح‌طلبان وضعيت بهتري نسبت به ديگران دارند؟

** بله. هر ادعايي مستنداتي هم مي‌خواهد. اگر شاخص‌هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي در دوره اصلاحات را با دوره پس از آن مقايسه كنيد به روشني به اين موضوع خواهيد رسيد. مضافا اينكه منابع در اختيار دولت اصلاحات حدود يك چهارم دولت بعد از آن بوده است. براي مثال منابع ارزي حاصل از فروش نفت در سال پاياني دولت اصلاحات حدود ٢٠ دلار بوده است و در دولت بعدي به طور متوسط در تمام دوره بيش از ٨٠ دلار بوده است. علاوه بر آن افكارسنجي از مردم و قضاوت آنها نيز حايز توجه است. اخيرا در يك نظرسنجي علمي كه از حدود ۱۴هزار نفر انجام شده است بيانگر اين موضوع است. در اين نظرسنجي سوالي كه از مردم پرسيده شده اين بوده كه براي بهبود وضعيت فعلي پاسخ شما چيست؟ ۱۲ درصد به حفظ وضع موجود راي داده‌اند و ۲۷ درصد گفته‌اند كه بايد تغيير اساسي ايجاد شود كه تحول‌خواه هستند و ۵۹ درصد نيز اصلاح وضع موجود را مدنظرشان قرار داده‌اند. اين نظرسنجي يك نشانه خوبي است كه اصلاح‌طلبان جايگاه بهتري نسبت به ديگران دارند و اين به معناي اين است كه راهكارهاي بهتري هم ارايه مي‌دهند.

* با اين وجود، آيا موافق اين امر هستيد كه گفتمان اصلاحات در يك مقطع تاريخي تدوين شد؛ اما به آن مقطع تاريخي يعني سال ۷۶ پيوست نشد و در طول تاريخ كشور ادامه‌دار بوده است؟ زيرا برخي از فعالين سياسي و اساتيد علوم سياسي معتقد هستند كه گفتمان اصلاحات مربوط به زمان خودش است و در سال ۷۶ قفل شده است؟

** اصلاحات يك پروسه است كه تلاش مي‌كند كشور را از وضع موجود به سمت وضع مطلوب سوق دهد. ضمن اينكه اصلاحات به حركت‌هاي آهسته و پيوسته اعتقاد دارد و رويكردهاي انقلابي و همراه با خشونت براي تغيير وضع موجود را نمي‌پسندد و به آن اعتقادي ندارد كه مي‌توانيم كشور را در عرصه‌هاي مختلف اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي در پنج يا ١٠ سال به يك كشور توسعه‌يافته تبديل كنيم، بلكه در يك پروسه طولاني مدت‌تري ايران به يك كشور توسعه‌يافته تبديل خواهد شد. يك اصلاح‌طلب معتقد است گام‌ها را بايد كوتاه اما محكم برداشت. مرحوم مهندس بازرگان معتقد بود كار‌ها بايد گام به گام پيش برود، اما من بر اين باورم كه آهسته و پيوسته بايد حركت كرد. يك اصلاح‌طلب معتقد به تعامل با دنيا است و نه تقابل با آن. همچنين معتقد به همزيستي مسالمت‌آميز با كشورهايي است كه با ما رويكرد مبارزه جويانه‌اي دارند.

يعني در مقابل اعتراض به عملكرد عربستان در خصوص شيعيان به ويژه در مورد شيخ نمر اعتقادي به حمله و آتش زدن سفارت كشور عربستان ندارد. يك اصلاح‌طلب سياست خارجي را اولويت‌بندي مي‌كند و امنيت ملي را سرلوحه اهداف ملي مي‌داند و در گام بعدي اقتصاد و معيشت مردم را مدنظر قرار مي‌دهد و در اولويت نهايي اهداف آرماني درازمدت را مدنظر قرار مي‌دهد. يك اصلاح‌طلب محيط زيست را به هر قيمتي تخريب نمي‌كند كه به رشد و توسعه برسد؛ بلكه معتقد است مطالعات جهاني در اين زمينه توسعه پايدار مبنا و محور كار خواهد بود. بنابراين ديدگاه‌هاي اصلاح‌طلب روشن است اما اينكه تا چه ميزان توانسته است اين سياست‌ها را عملي و اجرايي كند آن يك بحث ديگر است كه بايد به موانع و مشكلات هم اشاره شود.

* در سال ۹۲ گفتماني از دل انتخابات رياست‌جمهوري بيرون آمد كه گفتمان اعتدال نام گرفت. گفتمان بيرون آمده از دل انتخابات ٧٦گفتمان اصلاحات بود. چرا تمام گفتمان‌ها بعد از شكل‌گيري جنبش‌هاي اجتماعي به وجود مي‌آيند و قبل آن هيچ گفتماني نيست؛ اما بعداز اينكه كسي انتخاب مي‌شود گفتمان شكل مي‌گيرد؟

** اجزاي اين گفتمان‌ها در ديدگاه‌ها و تفكرات و منابع علمي و پژوهشي وجود دارد. براي مثال موضوع توسعه سياسي و جامعه مدني را در سال‌هاي اوايل دهه هفتاد ميلادي كه اينجانب در دانشكده حقوق و علوم سياسي در مقطع كارشناسي ارشد و سپس در مقطع دكترا درس مي‌خواندم موضوعي بود كه مورد تتبع، تحقيق و مطالعه اساتيد و دانشجويان بود؛ اما در انتخابات رياست‌جمهوري فرصتي فراهم شد كه اين موضوعات در گستره وسيع‌تري در سطع عمومي مطرح شود و زمينه‌ها و بسترهايي كه با كسب نمايندگي مردم فراهم آمد تحت عنوان گفتمان اصلاحات شناخته شد.

در انتخابات سال ۷۶، آقاي خاتمي از توسعه سياسي، جامعه مدني، آزادي، دموكراسي، حقوق بشر و حقوق شهروندي سخن به ميان مي‌آوردند و اصلاح‌طلباني كه در عرصه‌هاي علمي تحصيل كرده بودند به ويژه در علوم انساني و بالاخص در علوم سياسي به اين عناصر گفتماني اعتقاد داشتند و مشورت‌هايي هم كه به آقاي خاتمي مي‌دادند از همين جنس بود. اين صحبت‌ها در انتخابات فرصت ظهور و بروز پيدا مي‌كند و جامعه با آن آشنا مي‌شود. اگر اين گفتمان راي هم بياورد و در عرصه قدرت قرار بگيرد، تبديل به گفتمان حاكم مي‌شود وگرنه مي‌تواند به عنوان يك گفتمان حاشيه‌اي به عنوان گفتمان مقاومت يا گفتمان منتقد ايفاي نقش كند.

* به نظر شما آيا گفتمان اعتدال به اندازه گفتمان اصلاحات در شرايط كنوني موفق بوده است؟

** گفتمان اعتدال زاييده گفتمان اصلاحات است. يعني تداوم آن است و آن را جدا از اصلاحات نمي‌دانيم. الان هم زمان زيادي نگذشته كه بتوانيم اين گفتمان را ارزيابي كنيم. ارزيابي عملكرد دولت‌ها كه حامل يك گفتمان خاص سياسي هم هستند به گذر زمان نياز دارد. فرآيند توسعه بسيار بطئي و كند است. در عين حال اگر دولت يازدهم را به عنوان نماينده اعتدال در نظر بگيريم، گفتمانش در عرصه سياست خارجي موفق بوده و توانسته مهم‌ترين مانع بر سر توسعه كشور را با بحث برجام تا حدودي حل كند؛ اما اين آغاز كار است و بايد انتظار داشته باشيم كه دولت اين بستر مناسب را دستمايه‌اي براي سرمايه‌گذاري خارجي در ايران، سرمايه‌گذاري ايرانيان خارج از كشور در ايران و ايجاد اشتغال و رشد و رونق و رفاه اقتصادي قرار دهد.

* نخبگان و اساتيد دانشگاه اين موضوع را متوجه مي‌شوند اما آيا توده مردم نيز اين موفقيت‌ها را متوجه مي‌شوند؟ آيا براي توده مردم هم گفتمان اعتدال موفق عمل كرده است؟

** من اعتقاد دارم كه آگاهي عمومي طبقه متوسط مردم از نخبگان و متخصصين و صاحب نظران بالا‌تر و بيشتر است. علت آن هم اين است كه آنها فرصت بيشتري دارند و با اخبار و مسائل روز در جريان امور قرار مي‌گيرند؛ مهم‌تر آنكه تصميمات سياسي زندگي آنها را تحت تاثير قرار مي‌دهد و بايد درآمدهاي خود را به گونه‌اي مديريت كنند كه بتواند امورات خود را بهتر بگذرانند. از اين جهت طبقه متوسط مردم سياسي‌ترند. كمااينكه مردم كشورهاي توسعه يافته كه از رفاه كافي برخوردارند و تصميمات مقامات سياسي كمتر به زندگي آنها ربط پيدا مي‌كند، كمتر هم در جريان مسائل سياسي هستند. حتي بسياري از مردم اين كشورها روساي دولت‌هاي خود را هم نمي‌شناسند. در كنار اين قشر طبقات بسيار فقير هم آگاهي چنداني از مسائل سياسي ندارند.

* بحثي كه شما داريد اين است كه طبقات متوسط با ديدگاه‌هاي مدرن به حد كافي آشنايي دارند. درست است؟

** به دو نكته بايد دقت كرد. آگاهي‌هاي عمومي طبقه متوسط مردم از متخصصين بيشتر است و نه اينكه، لزوما آنها مدرن‌تر هم هستند. نكته دوم اينكه در مناطق كم‌جمعيت‌تر اطلاعات بهتر نشر پيدا مي‌كند و مردم روستاها و شهرهاي كوچك بهتر در جريان امور قرار مي‌گيرند. براي نمونه در انتخابات سال ۷۶ دوستان آقاي خاتمي تحليل مي‌كردند كه چون ما ديدگاه‌هاي مدرني داريم شهرهاي بزرگ، با ما همراه‌تر هستند؛ اما شهرستان‌ها و روستا‌ها كه آگاهي آنها كمتر است به ما كمتر راي خواهند داد، اما ديديم نتيجه آرا برعكس بود. يعني آقاي خاتمي بعد از شهر خود يعني اردكان بيشترين راي را در ايذه، يكي از شهرهاي استان خوزستان آورده بود.

يا در انتخابات سال ۹۲ در شوراي سياستگذاري ستاد آقاي روحاني تقريبا تمام اعضا معتقد بودند كه در شهرهاي بزرگ و كلانشهر‌ها وضع روحاني بهتر است يعني مردم اين شهر‌ها بيشتر به ما راي مي‌دهند؛ اما چون روستا‌ها و شهرهاي كوچك سنتي‌تر هستند و آگاهي كمتري دارند به ما كمتر راي مي‌دهند، درحالي كه اين گونه نبود. يعني بيشترين درصد راي آقاي روحاني در روستا‌ها بود، بعد در شهر‌ها، بعد در مراكز استان‌ها و كمترين ميزان راي آقاي روحاني هم به نسبت جمعيت و هم به نسبت رقبا در تهران بود. پس اين نشان مي‌هد كه نبايد ديدگاه‌هاي كليشه‌اي را تكرار كنيم؛ چه بسا آگاهي عمومي يك مغازه‌دار از يك استاد دانشگاه بالا‌تر باشد و از آنجا كه روستاها و شهرهاي كوچك فرصت و فراغت بيشتري دارند در مناطق كم‌جمعيت‌تر هم آگاهي‌هاي عمومي به دليل امكان انتقال اطلاعات در مقايسه با شهرهاي بزرگ بيشتر است.

* اما چرا در انتخابات رياست‌جمهوري سال ۸۴ و ۸۸ كه دولت‌هاي نهم و دهم روي كار آمدند آنقدر استقبال از آقاي احمدي‌نژاد به خاطر حرف‌هاي پوپوليستي و توزيع يارانه و سهام عدالت و بحث‌هايي از اين دست، با استقبال مردم به خصوص در روستا‌ها روبه‌رو شد؟

** نبايد فراموش كنيم كه در مرحله اول انتخابات رياست‌جمهوري بيشترين آراي آقاي احمدي‌نژاد در تهران، اصفهان، مشهد و تبريز و ديگر شهرهاي بزرگ بود. در مرحله دوم هم آقاي احمدي‌نژاد به گونه‌اي حرف زد كه گويا ايشان نماينده تغيير وضع موجود است و آقاي هاشمي نماينده حفظ وضع موجود.

* پس چطور مي‌شود كه فردي مثل محمود احمدي‌نژاد با حرف‌هاي عاميانه بيشترين راي را در شهرهاي بزرگ مي‌آورد كه قشر متوسط رو به بالاي آنها خواستار آزادي مطبوعات، حقوق شهروندي، حقوق اجتماعي و نكاتي از اين دست هستند؟

** جمعيتي كه خواهان آزادي، دموكراسي، آزادي مطبوعات و... هستند در مقايسه با كل جمعيت شهرهاي بزرگ زياد نيستند. در حاشيه شهرهاي بزرگ فقيرترين توده‌هاي مردمي زندگي مي‌كنند.

* چگونه مي‌توانيد من را از اين بحثي كه مطرح مي‌كنيد مطمئن كنيد؟

** اگر مي‌خواهيد مطمئن شويد، بايد در انتخابات رياست‌جمهوري ابتدا كه كانديدا‌ها شروع به فعاليت‌هاي تبليغاتي مي‌كنند از پنج هزار شهروند تهراني وپنج هزار روستايي سوال كنيد كه چه كساني براي انتخابات رياست‌جمهوري كانديدا شده‌اند، حتما ميانگين درصد اطلاعات درستي كه در روستاها به شما مي‌دهند از ميانگين تهراني‌ها بيشتر خواهد بود. علت اين است كه ابزارهاي رسانه‌اي كه الان در روستا‌ها وجود دارد در شهرهاي بزرگ هم وجود دارد واز اين نظر تفاوتي نمي‌توانيم قايل شويم. مضاف بر اينكه روستا‌ها نسبت به شهرهاي بزرگ به دليل انتقال اطلاعات به صورت سينه به سينه سريع‌تر و سهل‌تر به اطلاعات دسترسي پيدا مي‌كنند، مضافا اينكه فرصت و فراغت مردم ساكن مناطق كم جمعيت‌تر بيشتر است. بنابراين نخبگان اجرايي و فكري ما و دست‌اندر كاران و فعالان سياسي ما تحليل درستي از شرايط اجتماعي ندارند.

* شما كه مي‌گوييد نخبگان اجرايي و فعالان سياسي تحليل درستي در اين رابطه از شرايط اجتماعي ندارند، فكر مي‌كنيد كه علت اين عدم آشنايي چيست؟

** آنها از داده‌هاي علمي از جمله از نظرسنجي‌ها كمتر استفاده مي‌كنند، از طرفي با توده‌هاي مردم هم حشر و نشر كمتري دارند. داده‌هاي آنها عموما كليشه‌اي و ذهني است. براي مثال همين كه هميشه مي‌گويند روستاها و شهرهاي كوچك سنتي‌تر، مذهبي‌تر و آگاهي كمتري دارند، اين موضوع با واقعيت‌هاي علمي و عيني همخواني ندارد. آنها به تحولات اجتماعي دو، سه دهه اخير توجه ندارند كه روستاها هم جوانان تحصيلكرده زيادي دارند و به ابزارهاي رسانه‌اي مجهزند، چون مثل تهران پارازيت هم وجود ندارد. در مجموع فعالان سياسي ايراني به جاي استفاده از فكت‌هاي علمي و عيني از برداشت‌هاي ذهني استفاده و قضاوت مي‌كنند.

* آيا فقط فعالان سياسي چنين نظري دارند يا دانشگاهيان هم كه مجهز به ابزارهاي علمي هستند همين گونه قضاوت مي‌كنند؟

** متاسفانه عموم دانشگاهيان ايراني هم به دليل سهولت كار بر داده‌هاي نظري تمركز دارند، آنها نظريه پردازان خوبي هستند؛ اما كمتر كار پيمايشي و ميداني انجام مي‌دهند. براي مثال برخي از جامعه‌شناسان مي‌گويند كه انتخابات در ايران پيش بيني‌ناپذير است كه اين حرف عجيبي است، زيرا ايران يك جامعه مثل ساير جوامع دنيا است و امكان ندارد كه بتوانيم بگوييم كه رفتار مردم ايران پيش بيني ناپذير است. ايراني‌ها هم مثل ديگران پيش بيني پذير هستند؛ اما كساني كه فكر مي‌كنند در انتخابات غافلگير مي‌شوند به دلايل چندي است. اولا آشنايي چنداني به فرهنگ سياسي ايرانيان ندارند، ثانيا از ابزارها و داده‌هايي مثل نظرسنجي استفاده نمي‌كنند. ثالثا در جوامعي كه هزينه فعاليت سياسي بالاست، مردم حقايق فكري خود را كمتر بروز و ظهور مي‌دهند. لذا زماني كه انتخابات مي‌شود، با راي مخفي كه هزينه‌اي ندارد نظر و راي خود را اعلام مي‌كنند.

بنابراين غافلگيري به دليل عدم اطلاعات است؛ چراكه ما مراكز نظرسنجي علمي درستي نداريم يا به اين مراكز رجوع نمي‌كنيم، دوم به دليل شرايط سياسي حاكم بر كشور، مردم ممكن است واقعيت عقايدشان را بروز ندهند. انتخابات فرصتي است كه مردم مي‌توانند بدون هزينه نظرشان را اعلام كنند وگرنه افرادي كه در مسائل ايران كار ميداني انجام، مي‌دهند مي‌دانند كه انتخابات در ايران هم پيش‌بيني‌پذير است و ايراني‌ها آدم‌هاي جدا از ساير جوامع ديگر نيستند. منتها دو دليل دارد. ۱- كساني كه اين حرف را مي‌زنند كساني هستند كه فقط تئوري خوانده‌اند و وارد عرصه عمل نشده‌اند و ٢-كساني هم كه وارد عرصه سياسي عملي شده‌اند، نه تئوري‌ها را مي‌دانند و نه كار ميداني مي‌كنند كه بتوانند نتايج درستي از فضا و شرايط كشور داشته باشند. اين است كه عموما دچار اشكال مي‌شوند.

* و اين عدم درك درست از فضاي سياسي كشور اشتباهات استراتژيك سنگيني هم به اردوگاه اصلاح‌طلبان و اصولگرايان و حاكمان در مقاطع مختلف وارد كرده است؟

** همين طور است و متاسفانه برداشت‌هاي ذهني كه ممكن است در مواقعي درست هم باشد جاي فكت‌هاي عيني را مي‌گيرد. در سال ٧٦ اصولگرايان دچار همين خطا شدند. البته اصلاح‌طلبان هم آن گونه كه خود اعلام كردند فكر مي‌كردند فقط چند ميليون راي خواهند آورد كه به عنوان يك جريان منتقد بتوانند در عرصه حيات سياسي فعاليت كنند؛ اما با پيروزي خيره‌كننده‌اي مواجه شدند. در انتخابات شوراي دوم اصلاح‌طلبان، يك خطاي استراتژيك كردند و در اين انتخابات كه نظارت استصوابي هم نبود به دليل عدم‌شناخت از جامعه، فهرست‌هاي متعدد دادند و به بدترين شكل شكست خوردند كه به مثابه دومينو عمل كرد و شكست‌هاي بعدي هم به دنبال آورد. كما اينكه شكست در انتخابات رياست‌جمهوري كه نامزدهاي متعددي در مقابل هم صف آرايي كردند نمونه ديگري از عدم شناخت جامعه بود.

* به نظر شما اصلاح‌طلبان بعد از هر شكستي مانند اصولگرايان روي به بازسازي و فعاليت در پشت صحنه آورده‌اند يا مايوس و نااميد تا باز شدن دوباره فضا صبر كرده‌اند؟

** زماني كه از توسعه‌نيافتگي يك كشور صحبت مي‌كنيم همه زمينه‌ها رادر برمي‌گيرد. به عبارتي به همان ميزان كه از نظر توسعه اقتصادي توسعه نيافته‌ايم از نظر توسعه سياسي هم با چالش‌هاي زيادي مواجه هستيم. زماني كه با اقبال مردمي مواجه مي‌شويم به جاي ائتلاف، انسجام و همكاري با يكديگر براي حل مشكلات مردم، تفرقه و تشتت را جايگزين مي‌كنيم و برخي هم به جاي تلاش در جهت اصلاح رفتارها و مشي سياسي خود به حذف رقيب مي‌انديشند. در كشورهاي توسعه يافته وقتي حزبي پايگاه مردمي را از دست مي‌دهد سعي مي‌كند كه يا تغيير گفتمان بدهد يا دلايل شكست خود را بررسي كند و به گونه‌اي عمل كند كه بتواند افكار عمومي جامعه را به دست بياورد و از اشتباهات رقيب خود كمك بگيرد؛ اما در ايران حذف رقيب ساده‌ترين راهي است كه انتخاب مي‌شود.

كساني كه در انتخابات آزاد بازنده مي‌شوند، بايد بدانند كه اتفاقا اين فرصتي براي بازانديشي در افكار و اعمال و اقدامات خودشان است كه بتوانند مجددا افكار عمومي را جلب و جذب كنند. طبيعتا بازگشت به خويشتن كمك مي‌كند كه ما اشتباهات‌مان را كاهش دهيم؛ كما اينكه اگر در مجلس سوم جريان چپ سابق را در نظر بگيريد شعارهايي كه تا مجلس سوم جريان چپ حاكميت مطرح مي‌كرد با شعارهايي كه در سال ۷۶ مقايسه مي‌كنيد خيلي متحول شده و يك دگرديسي عظيمي اتفاق افتاده است. اين موضوع نشان مي‌دهد كه جريان اصلاح‌طلب چون ابزارهاي قدرت را هم در اختيار نداشته كه بخواهد با حذف رقيب به قدرت برسد بازانديشي كرده و ديدگاه‌ها و نظرات خود را متحول كرده است؛ اما مجددا اين جريان در سال ٨٤ دچار يك خطاي استراتژيك شد.

* كه در ‌‌نهايت آن شكست تجربه‌اي شد براي انتخابات سال ۱۳۹۲؟

** بله. آن شكست عاملي شد كه اصلاح‌طلبان از آن درس بگيرند و تجربه بياموزند و در سال۹۲ تلاش كردند با اينكه كانديداي مورد نظرشان هم رد صلاحيت شده بود به گونه‌اي عمل كنند كه با كنار رفتن يكي از نامزدها، جريان اصلاحات در انتخابات ۹۲ موفق شود. اين موضوع نشان مي‌دهد كه جريان اصلاحات از گذشته خود درس گرفته است. البته انتخابات اسفندماه آزمون ديگري در مقابل اصلاح‌طلبان است كه اگر اصلاح‌طلبان كه فعلا با هم در انتخاب نامزد‌ها و بستن ليست‌ها و انتخاب كانديدا‌ها اجماع كرده‌اند، بر اساس راهكارهاي علمي و مدرني بتوانند براي انتخاب كردن نامزدها استفاده كنند، موفق خواهند شد و گرنه اين سيكل اجماع و تفرقه تكرار خواهد شد.

* و حالا باز هم همچون ادوار گذشته اصلاح‌طلبان با ردصلاحيت‌هاي گسترده براي حضور كانديداهاي‌شان در انتخابات اسفند ٩٤ مواجه شدند.

** مسوولان امر بايد به اين نكته توجه كنند كه مشكلات كشور بيش از آن چيزي است كه بخواهيم مشكلات جديدي هم ايجاد كنيم. بايد اجازه دهيم بهترين فرزندان اين كشور كه با راي مردم انتخاب مي‌شوند براي رفع تنگنا‌ها تلاش كنند، حتي اگر سليقه سياسي آنها را نمي‌پسنديم. اميدوارم آن عقلانيتي كه در نظام سياسي وجود دارد فضايي فراهم آورد كه همه بتوانند در عرصه سرنوشت اجتماعي حضور يابند. بايد قبل از اينكه تاريخ به ما بياموزد خودمان سعي كنيم آموزش ببينيم و به گونه‌اي عمل كنيم كه اشتباهات‌مان به حداقل ممكن كاهش پيدا كند.

* و آيا در نهايت ممكن است مجلس ششم ديگري تشكيل مي‌شود؟

** بايد مقداري واقع بين باشيم. اگر واقع‌بينانه نگاه كنيم پاسخ شما خير است. مجلس ششم ديگري در كشور تكرار نمي‌شود.

* پيش‌بيني مي‌كنيد كه مانند سال ۷۶ موج گسترده‌اي از حملات و فشار‌ها به فعالين سياسي، دانشجويان و احزاب از سوي محافظه‌كاران آغاز شود؟

** همان طور كه اصلاح‌طلبان از گذشته خود درس مي‌آموزند بهتر است كه اصولگرايان هم از گذشته درس بياموزند. در جريان اصولگرا هم يك هسته عقلاني درحال شكل‌گيري است كه موافق چنين رفتارهاي خشونت آميزي نيست. فراموش نكنيم كه زماني كه در قرچك ورامين براي سخنرانان اصلاح‌طلب مشكل ايجاد شد بخش اعظم مجلس نهم در نفي چنين حركتي بيانيه دادند و اعتراض و راه خود را از برخوردهاي سلبي جدا كردند و به رويكردهاي ايجابي روي آوردند. اگر اين هسته عقلاني جناح اصولگرا توسعه پيدا كند و مديريت و هدايت جريان اصولگرا را بر عهده بگيرد ما نسبت به آينده مي‌توانيم اميدوار‌تر باشيم.

* اما امروز هم مي‌بينيم برخي شخصيت‌هاي سياسي تخريب مي‌شوند، حتي شاهد هستيم كه نوه بنيانگذار جمهوري اسلامي نيز از برخوردهاي تندرو‌ها در امان نيست؟

** اولا حضور سيدحسن در انتخابات به نفع كشور است. وقتي كه در خبرگان رهبري چهره‌ها و شخصيت‌هاي محبوب مردم حضور داشته باشند اين يك فرصت و امتياز براي كشور است. نكته جالب ديگر اين است كه بعداز گذشت حدود چهار دهه از انقلاب سال‌۵۷ وقتي كه مي‌بينيم فردي وابسته به بيت امام كه هميشه هم از امام و انديشه‌هاي امام پاسداري كرده با اقبال عمومي مواجه مي‌شود اين يك امتياز براي جمهوري اسلامي است.

البته سيدحسن يك ويژگي‌هاي كاريزماي شخصي هم دارد كه اين را نمي‌توانيم ناديده بگيريم، ثانيا حذف و تخريب كاري غيراخلاقي است؛ مضافا اينكه سيد حسن خميني خود را فرا‌تر از جريانات سياسي تعريف مي‌كند و با همه قشرهاي اجتماعي و سياسي هم ارتباط دارد و براي همه احترام قايل است. اما اگر يك جريان سياسي دوست ندارد يك چهره محبوبي مثل ايشان در عرصه انتخابات حضور پيدا كند واقعا باعث تاسف است.

سيدحسن يك روحاني نوگراست و تفكر امام را نمايندگي مي‌كند. اگر كسي با ايشان مشكل دارد بايد در رفتار خودش تجديد نظر كند. صرفنظر از شخصيت علمي و اخلاقي، شخصيت حقوقي وي كه وابسته به بيت امام است بايد براي همه جريان‌ها و سلايق سياسي قابل احترام باشد. واقعا چشم‌ها را بايد شست و مسائل را جور ديگر بايد ديد.

* با اين وجود معتقديد كه تفكرات سيد حسن و امام به جريان اصلاح‌طلب نزديك‌تر بوده است؟

** بزرگان فراتر از جريان‌هاي سياسي تعريف مي‌شوند. آنها نقش توازنگر يا داور بيطرفي را دارند كه كمك مي‌كنند تا فرآيند رقابت سياسي به شيوه مسالمت‌آميزي تداوم يابد و باعث گردش نخبگان شود. آنها سمبل وحدت ملي هستند و بايد به گونه‌اي عمل كنند كه در مواقع بحران بتوانند با فراخوان همه ملت بحران را مرتفع كنند. حسن آقاي خميني هم چون بيت امام را نمايندگي مي‌كنند داراي چنين شرايطي هستند. اين جايگاه حقوقي بايد براي همه قابل احترام باشد.

* پس علت نگراني محافظه‌كاران از حضور ايشان در انتخابات چيست؟

** به نظر من اين نگراني بي‌مورد است. حضور سيدحسن به قدري منافع براي كشور دارد كه مباحث جناحي در آن كمرنگ مي‌شود و بايد اصل بر منافع ملي باشد. حضور ايشان مي‌تواند تقويت‌كننده منافع ملي كشور و نظام جمهوري اسلامي و گفتمان انقلاب اسلامي باشد كه شخصي بعد از انقلاب هنوز به دليل وابستگي به بيت امام از محبوبيت بالايي در جامعه برخوردار است. اين يك امتياز براي نظام، انقلاب و كشور است و ما هرچه شخصيت‌هاي اينچنيني داشته باشيم چه در جريان اصلاح‌طلب باشد و چه اصولگرا بايد خوشحال باشيم. افرادي از حضور سيدحسن ناراحت هستند كه اولويت را به جاي منافع ملي وكشور و نظام سياسي به منافع شخصي، باندي و گروهي خود مي‌دهند. اگر ما از منافع شخصي، گروهي و باندي خود فرا‌تر فكر كنيم؛ حتما آمدن سيدحسن ما را خوشحال مي‌كند.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=35901

ش.د9405437

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات