تاریخ انتشار : ۰۶ تير ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۲  ، 
کد خبر : ۲۹۲۸۲۴

خاطرات يك «كهنه‌سرباز»

(روزنامه اعتماد ـ 1395/03/13 ـ شماره 3542 ـ صفحه 6)

سيد محمود دعايي روايت‌هاي دست اولي از امام درباره شريعتي، بني‌صدر و يزدي روايت كرد

سيد محمود دعايي، روحاني آرامي كه چند سالي است بيشتر از كانون‌هاي سياسي در محافل فرهنگي ديده مي‌شود. او سال‌هاست عهد كرده رخت سياست را از تن بيرون كند و جامه يك روحاني اهل مدارا و دوستي را به تن كند. با اين حال خط قرمزهايش در حوزه سياست هنوز برقرار است و بر سر آنها با كسي معامله نمي‌كند. در اين سال‌ها آنچه سيد محمود دعايي را از ديگران متمايز كرده ارادت توامانش به سه روحاني است. رهبر فقيد انقلاب اسلامي، رهبري معظم انقلاب و ديگري فرزند معنوي امام يعني رييس دولت اصلاحات.

دعايي در اين سال‌ها نشان داده برايش تفاوتي نمي‌كند چه كسي تخريب اين سه نفر را نشانه مي‌رود. هر كس كه به ساحت امام و رهبري توهين كند اين سيد محمود دعايي است كه تمام قد در برابرش مي‌ايستد و از سوي ديگر زير بار محدوديت‌هاي اعمالي عليه خاتمي نمي‌رود و اگر لازم باشد از عمامه بر زمين گذاشتن تا دست به قلم بردن با صراحت تمام از كارش دفاع مي‌كند و حتي به ملاقات رهبر معظم انقلاب هم مي‌رود و موضوع را در سطحي پيگيري مي‌كند كه جاي حرف و حديث نماند.

اما اين تمام وجوه شخصيتي دعايي نيست. اين روحاني اخلاقمدار و دوست داشتني سابقه سياسي مهمي دارد كه ترجيح مي‌دهد كمتر درباره آنها صحبت كند. كسي كه از نزديكترين ياران امام خميني پيش از انقلاب بود و پس از استقرار نظام جمهوري اسلامي سفير ايران در عراق شد بدون شك گنجينه‌اي از ناگفته‌هاست. ناگفته‌هايي كه بيان هركدام از آنها مي‌تواند زاويه‌اي مبهم از تاريخ انقلاب را روشن كند.

دعايي حالا مدتي است كه تصميم گرفته گوشه‌اي از خاطراتش را بيان كند. به بهانه‌هاي مختلف تلاش مي‌كند تا از بيان خلاف واقع جلوگيري كند. اگر روزي صحبت از آغاز جنگ تحميلي مي‌شود بي‌توجه به نام راوي در دفاع از امام خميني وارد معركه مي‌شود و نمي‌گذارد كسي هزينه‌هاي آغاز جنگ و رفتار ديوانه وار صدام حسين را به پاي امام امت بنويسد. حال اين فرد ابراهيم يزدي، وزير خارجه وقت باشد يا عبدالعلي بازرگان تفاوت ندارد. براي دعايي دفاع اخلاقي از كيان انقلاب شرط اول است.

رگ خواب سيد محمود دعايي امام است. پاي حرف زدن از وجوه شخصيتي امام كه به ميان مي‌آيد گويي او از پس پرده سكوت بيرون مي‌آيد و زبان سخنگوي دفاع از حريم فكر و انديشه خميني كبير مي‌شود. او ديروز هم پرده ديگري از خاطراتش را بالا زد و در گفت‌وگويي با خبرآنلاين زواياي كمتر ديده شده از خلق و خو و مشي و مسلك حضرت امام را بازگو كرد. يار روزهاي سخت امام اين روزها اگرچه عزلت نشين شده، در مناصب حاكميتي حضور ندارد و تنها در موسسه اطلاعات فعاليت مي‌كند اما خوب به ياد دارد چه روزها و ايامي در كنار مرد اول انقلاب بوده است. او در ١٠ روز آخر حضور و اقامت امام در پاريس به ايشان ملحق شده بود و اين را محصول خواست امام مي‌داند كه «توصيه كرده بودند كه به فلاني بگوييد بيايد». خودش اين را نشان‌دهنده وفاق و لطفي مي‌داند كه «سردار و رهبر پيروز يك نهضت، به كهنه‌سرباز قديم‌شان داشتند».

كهنه‌سرباز قديمي خميني كبير شروع جنگ تحميلي را بهانه‌جويي صدام در پي توطئه استكبار مي‌داند تا يك بار ديگر به روايت عبدالعلي بازرگان تعريض وارد كرده باشد. روايتي كه مي‌گفت صدام هشدار داده بود و بي‌توجهي به هشدارهاي صدام باعث شد جنگ شروع شود.

اتمام حجت با منافقين

دعايي از ميان خاطرات ريز و درشتش سراغ منفورترين اپوزيسيون جمهوري اسلامي ايران مي‌رود و مي‌گويد امام حتي براي پذيرش آنها هم آماده بود: يك صحنه تكان‌دهنده ديگر هم همان فتنه مجاهدين خلق و اتمام حجتي بود كه امام با آنها كردند. در واقع امام آماده بودند كه آنها را بپذيرند مشروط براينكه سلاح را كنار بگذارند. اما آنها به دليل غروري كه داشتند و تصورات باطلي كه از پيروزي‌شان داشتند، تسليم نشدند و جنگ مسلحانه را آغاز كردند. نتيجه اين رويه آنها هم شرايط تيره و تلخي بود كه برايشان پيش آمد، كه در ايران نتوانستند بمانند و در خارج از كشور با ذلت با هر كه دشمن اين مردم بود ساختند و نهايتا هم الان به روزگاري رسيده‌اند كه جز اسراييل و امريكا پناهي براي آنها نيست.

روحاني دست به قلم و فرهنگي انقلاب خاطره‌اي هم از نخستين ملاقات بني‌صدر با امام دارد؛ خاطره‌اي كه شايد با ذات روزنامه‌نگاري دعايي همنشين و سازگار است: اولين سوالي كه بني‌صدر در اولين ملاقاتش با امام از ايشان كرد اين بود كه نظر شما درباره نوشته‌هاي من چيست؟ امام يك جواب خيلي زيبايي به او داد. فرمودند «نوشته‌هاي شما را دوبار بايد خواند يك‌بار بايد خواند تا ببيني شما چي مي‌گويي بار دوم بايد خواند ديد شما درست مي‌گويي. مثل كفايه مي‌ماند، معما است و مغلغ مي‌نويسي. شما چرا روان نمي‌نويسي كه همه كس راحت بخوانند.» او هم البته گفت كه در اروپا اگر آدم ساده بنويسد حمل بر بيسوادي مي‌كنند بايد پيچيده بنويسيم كه بگويند طرف ملا است.

تفقد و توجه امام به بازرگان، سحابي و يزدي

دعايي گريزي هم به ديدگاه امام درباره دانشگاه مي‌زند. مي‌گويد امام آن دانشگاهي كه در تعارض با دين باشد قبول نداشت اما در برابر گزارش طيفي از روحانيون دانشگاه ارزشي را ارج مي‌نهادند: پايدار‌ترين و موثرترين حركت سازنده مذهبي كه در دانشگاه شروع شد به ابتكار مرحوم بازرگان و سحابي بود كه با بهره‌گيري از محضر دانشمنداني چون مرحوم طالقاني، مرحوم زنجاني‌ها و مرحوم مطهري انجمن‌هاي اسلامي مانند انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان، مهندسان، پزشكان و... را تاسيس كرده بودند، كه در آنها شخصيت‌هايي ماهانه جلساتي را تشكيل مي‌دادند و سخنراني‌هايي صورت مي‌گرفت. امام به اين قسم تحركات علمي و اجتماعي آشنا بودند و آن را ارج و قدر مي‌نهادند. البته در مقابل آن هم طيفي از روحانيون سنتي و ناآشنا به نوآوري‌ها و نيازهاي دنيا بودند كه اين فعاليت‌ها را برنمي‌تابيدند و موضع مي‌گرفتند.

دعايي با اينكه روايت يزدي از چگونگي شروع جنگ تحميلي را رد كرده است اما اين را دستاويز تخريب او نمي‌داند و از تفقد امام به يزدي هم سخن مي‌گويد: امام تشخيص دادند آقاي يزدي مي‌تواند نماينده‌شان در اخذ وجوهات شرعي شود. وقتي آقاي يزدي نشست و با امام صحبت كرد، از مباني فكري‌اش گفت. از دردمندي خودش نسبت به جهان معاصر و احساسش نسبت به نياز فكري و آرماني كه تشخيص مي‌داد بيان مي‌كرد. امام در او صداقت و آگاهي و احاطه و شايستگي ديدند و پذيرفتند آقاي يزدي نماينده ايشان شود و حتي اجازه نامه‌اي به ايشان دادند كه من كپي آن را دارم. حتي اجازه دادند يك پنجم وجوهاتي كه دريافت مي‌كند اختيار و اجازه دارد در مصارفي كه خودش تشخيص مي‌دهد صرف كند. اين نهايت توجه و عنايت يك روحاني به يك دانشجوي غيرروحاني بود.

داستان دفاع و انتقاد امام از شريعتي

سخن از دكتر علي شريعتي كه به ميان مي‌آيد مخالفان و موافقان مشهوري در برابر يكديگر صف‌آرايي مي‌كنند؛ مخالفاني كه عمدتا از نهاد حوزه برخاسته‌اند و موافقاني كه دانشگاهي هستند. دعايي نيز اگرچه صادقانه مي‌گويد تمام آراي شريعتي را درست نمي‌داند اما او را در زمره كساني مي‌گنجاند كه درد دين داشتند. به گفته دعايي در ميان موافقان شريعتي چهره‌هاي برجسته‌اي نيز ديده مي‌شوند: مقام معظم رهبري در زمان خودشان يكي از پيشگامان ارتباط و صميميت با دكتر شريعتي بودند. يا باني دعوت دكتر از مشهد به تهران مرحوم شهيد مطهري بودند و اصرار داشتند كه ايشان به تهران بيايد و حسينيه ارشاد را به ايشان پيشنهاد دادند. در جريان رحلت و شهادت دكتر شريعتي ايشان ابراز تاثر كردند.

دلايلي هم براي اين ابراز تاسف داشتند. يكي از دلايل‌شان اين بود كه عمر ايشان كوتاه بود و نتوانست به خدمتش ادامه دهد. يكي ديگر از دلايل تاثرش اين بود كه ايشان پي برده بود كه آثارش نواقصي دارد و بايد تجديد نظر شود و اين امكان برايش فراهم نشد. اين تاسف را داشتند كه عده‌اي ايشان را به خودشان مشغول كردند و او را از خدمت عامي كه مي‌كرد بازداشتند. در پاسخ به موج وسيع پيام‌هاي تسليت رسيده از اروپا و امريكا، ما متني را تنظيم كردم كه امام در آن شهادت را نپذيرفتند و از واژه «مرگ» استفاده كردند. آقاي يزدي از اين موضوع گلايه‌مند شدند و استدلال‌شان هم اين بود كه خود رژيم شاه تبليغ مي‌كند كه شريعتي مرده است و شهيد نشده. اگر ما آن را تاييد كنيم كمك به شاه است. امام بعد از شنيدن اين استدلال‌ها پذيرفتند كه به جاي كلمه مرگ از فقدان استفاده كنند كه هم شامل شهادت باشد هم نباشد.

در گنجينه خاطرات دعايي داستاني از موضع امام درباره شريعتي هم وجود دارد: روزي خدمت ايشان رسيدم، حضرت امام فرمودند «آقايي را از تهران براي ملاقات با من حركت دادند، بليت هواپيما و ويزا براي او گرفتند، خرج سفر او را دادند كه ايشان بيايد و با من ملاقات كند و عليه دو نفر پيش من صحبت كند، يكي آقاي مطهري و ديگري آقاي شريعتي. اين فرد كتاب مساله حجاب شهيد مطهري را جلوي من گذاشت و گفت اين كتاب جنوب تهران را بي حجاب كرده است ولي من آقاي مطهري را مي‌شناسم و مي‌دانم نه تنها نوشته‌هاي ايشان جنوب تهران را بي‌حجاب نمي‌كند بلكه شمال تهران را هم به حجاب نزديك خواهد كرد. بنابراين چون ايشان را مي‌شناختم چيزي نگفتم. اين شخص كتاب اسلام شناسي آقاي شريعتي را جلوي من گذاشت و گفت اين كتاب سراسر شبهه‌ناك است. به او گفتم من وقت ندارم بخوانم شما علامت بگذاريد من بخوانم. بعد كه نقاط علامت‌گذاري شده را خواندم، به او گفتم اينها چيزي نيست كه باعث گمراهي افراد شود.» تعبير و تفسير امام از اين جريان اين بود كه توطئه‌هايي در كار است كه مي‌خواهند عليه كساني كه فعاليت‌هاي مفيد دارند انجام شود.

گويي دعايي مي‌خواهد از شريعتي در بين دوستان و ياران امام اعاده حيثيت كند. به همين دليل خاطره ديگري هم مي‌گويد: نامه‌اي از ايران به امام رسيده بود كه تصادفا واسطه آن نامه هم خود من بودم. يكي از فضلاي قم نامه‌اي را به من داده بودند كه به حضرت امام بدهم و پاسخش را از امام بگيرم. آن بزرگوار بعد از شكست خوردن در جلسه‌اي كه قرار بود حاميان و مخالفان شريعتي در حوزه صحبت كنند از حضورش در مدرسه استعفا داده بود و نامه‌اي را به حضرت امام نوشته بود و آن را به من داده بود كه براي حضرت آقا ببرم. تلقي او اين بود كه اين موج انحرافي دارد حوزه و كل جامعه را تهديد مي‌كند امام بايد فكري كند. امام پاسخ آن نامه را در يكي از سخنراني‌هايشان دادند. امام فرمودند «نصحيت هم به حوزه بود، هم به دانشگاه. هم به مدرسين حوزه‌هاي علميه بود، هم به اساتيد دانشگاه. هم با طيف دانشگاهي بود، هم طيف طلاب. الان در شرايطي هستيم كه وحدت بين شما ضروري است و هر تلاشي كه بتواند اين وحدت را به هم بزند يا عاملي عليه آن وحدت شود بر ضد مصالح اسلام است.»

مخالفتي كه با نامه هاشمي به موافقت تبديل شد

دعايي امام را چنان توصيف مي‌كند كه گويي همين حالا در برابر ايشان نشسته و خاطره مرور مي‌كند: ‌در سال‌هاي دهه ٥٠ بود كه علاقه‌مندان و بازوان امام در امر مبارزه به اين نتيجه رسيدند كه يك دبيرستان دخترانه ويژه‌اي را تاسيس كنند. مشابه آنچه كه در مدرسه علوي پياده شده بود و نسلي را پرورش داده بودند كه آن نسل تقريبا در تمام دوران تاسيس جامعه اسلامي اكثريت كارگزاران جمهوري اسلامي را تربيت كرده بود. تاسيس اين مدرسه عكس‌العملي را در بين گروه‌هاي ناآگاه سبب شد. طبيعتا اداره يك بنياد اينچنيني از ناحيه وجوهات شرعي يا كمك خيرين و متمكنين است. اين وجوهات هم بايد از سوي نمايندگان امام تامين مي‌شد. به امام انتقال داده بودند كه دوستان شما وجوه شرعي كه مربوط به حوزه است را خرج تاسيس دبيرستان دخترانه كردند كه در آن دختران احيانا بدون چادر حضور دارند يا ورزش مي‌كنند و به كارهاي هنري مي‌پردازند و. . . امام به صرف ناآشنايي با اين موضوع و بعد از مطالعه يك متني كه برايشان نوشته بودند، فرمودند به كساني كه وجوه شرعي را در اين مسير مي‌اندازند تذكر دهيد كه وجوه شرعي را در اين مسير مصرف نكنند. آنها هم كه اين پاسخ را دريافت كرده بودند خوشحال بودند كه مانع توسعه و پايداري اين مدرسه مي‌شوند.

آقاي هاشمي رفسنجاني نامه‌اي را توسط مرحوم علمدار يكي از يزدي‌هاي مقيم تهران كه به عراق رفت و آمد داشتند براي من فرستادند. در آن نامه به امام توضيح داده بودند كه ما در مسير اهداف آينده شما كه ان‌شاءالله تاسيس نظام اسلامي خواهد بود احتياج داريم به اينكه بانوان ما هم تخصص‌ها و صلاحيت‌هايي داشته باشند و از الان بايد در يك محيط علمي و مذهبي سالم و ايده‌آل رشد و پرورش يابند. ما اين بنياد را براي اين تاسيس كرديم و اگر اينچنين تشكيلاتي نباشد در آينده با فقدان كارگزاران شايسته از بين بانوان مواجه خواهيم شد. امام خيلي زيبا پاسخ داده و نوشته بودند« اگر من به امورغيبي آگاه بودم خيرات زيادي نصيبم مي‌شد و چون نمي‌دانستم آن نظر را دادم و الان كه شما توضيح داديد نه تنها از نظر قبلي برگشتم بلكه تاكيد مي‌كنم در اين مسير فعال‌تر و كوشاتر باشيد و هر هزينه‌اي دارد انجام دهيد و به آن بزرگواري كه آن نامه را دريافت كرده بگوييد آن نامه را معدوم كند.» اين از نمونه‌هاي روشن نقدپذيري و آگاه شدن ايشان بر امور بود.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=45257

ش.د9500798

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات