حقوق بشر هم مثل دمكراسي واژهاي شيك و ابزاري لوكس براي نظام استكبار جهاني و در رأس آن آمريكائيها براي پيشبرد اهداف سلطهجويانه و امپرياليستي است كه بنا به شرايط و موقعيتها كاربرد متفاوتي دارد. از اين رو واژهاي تكراري است كه دولتمردان غربي و به ويژه آمريكاييها آن را در ادبيات سياسي خويش بكار برده و از آن به عنوان حربهاي كارآمد و دائمي عليه كشورهاي مستقل كه به نظام سلطه تمكين نكرده و از نگاه امپرياليستي آنان ياغي به شمار ميآيند، استفاده ميكنند. نگاهي به سابقه و نوع بهرهبرداري سران كاخ سفيد از اين حربه، ميتواند واقعيتهاي تلخ، فضاحتبار و رسواكنندهاي را آشكار سازد، به گونهای كه استمرار بكارگيري اين واژه از سوي دولتمردان آمريكا تنها با چاشني وقاحت و بيحيايي امكانپذير خواهد بود. در سابقه و عملكرد آمريكاييها پيرامون حقوق بشر موارد ذيل مشهود و آشكار است:
1- حقوق بشر، ابزاري براي مداخله عليه كشورهاي مستقل: نمونۀ آن طرح ادعاهايي عليه كشورهايي چون السالوادور در سالهاي 1980 به بعد براي سرنگوني دولت سانديستها كه با انقلاب عليه يك ديكتاتور وابسته به آمريكا بر سر كار آمده و با شعار آزادي و حفظ استقلال، ميتوانستند الهامبخش ساير ملتهاي آمريكاي لاتين براي مقابله با سلطۀ آمريكاييهايي و ديكتاتورهاي وابستة آنان باشند. از اين رو سازمان اطلاعات مركزي آمريكا يا سيا با سازماندهي گروه شورشي كنترا موجي از جنايت، آدمكشي و ترور را عليه مردم مظلوم نيكاراگوئه به راه انداخته و آشکارا مداخله می کردند.
2- برخورد دوگانه با حقوق بشر: چگونگي مواجهه با حقوق بشر از سوي آمريكاييها را تنها منافع و اهداف سياسي آنها تعيين ميكند. از اين رو در حوادث كاملاً يكسان و مشابه، برخوردها دوگانه است. مثلاً در حالي كه سقوط هواپيمايي آمريكايي در لاكربي را به كشور ليبي و حكومت قذافي منتسب كردند و از او بالغ بر دو ميليارد دلار خسارت گرفته و از شوراي امنيت عليه او قطعنامۀ محكوميت گرفتند، اما در ساقط كردن هواپيماي ايرباس جمهوري اسلامي و آنهم با شليك موشك از ناو جنگي كه مسئوليت آن آشكارا بر عهده آمريكاييها بود، هيچگاه حاضر به عذرخواهي و پرداخت غرامت واقعي نشده و با اعمال نفوذ بر شوراي امنيت به يك تأسف خالي بسنده شد. حال آنكه در مورد هواپيماي آمريكايي هيچگاه ليبي مسئوليت آن را بر عهده نگرفت و چگونگي سقوط هواپيما همچنان در ابهام است.
يا در حالي كه آمريكاييها از يك رهبر ديني بودايي يعني لالاييلاما يك قهرمان جهاني ميسازند، اما اين روزها از نقض آشكار حقوق شهروندي عيسي قاسم در بحرين كه در جوار ناوگان پنجم آمريكا صورت ميگيرد، چشمپوشي ميكنند.
اعدام قاچاقچيها در ايران نقض حقوق بشر شمرده ميشود اما كشتار زنان و كودكان فلسطيني و يا يمني به راحتي مورد اغماض قرار ميگيرد چون صهيونيستها و آل سعود متحدان منطقهاي آمريكا به حساب ميآيند.
3- تحميل حقوق بشر با طعم ارزشهاي ليبرال ـ دمكراسي: حقوق بشر آمريكايي براساس ارزشهاي برآمده از فرهنگ سكولار و ليبرالي غربي شناخته شده و هيچ اعتنايي به ارزشها و فرهنگهاي ساير ملتها نميشود. از اين رو انسانيترين معيارهاي ساير فرهنگها ناديده گرفته شده و نقض بشر تلقي و برعكس نقض آشكار حقوق انساني بر اساس معيار غربي عين حقوق بشر تلقي ميشود. مثلاً اهانت به تقدسات اسلامي در كشورهاي غربي نه تنها محكوم نميشود بلكه عين آزادي و دفاع از آزادي بيان و ذيل حقوق بشر تفسير ميگردد.
4- معيار قرار دادن منافع آمريكا در سنجش حقوق بشر: آمريكاييها همواره خود و منافعشان را معيار سنجش همه چيز از جمله حقوق بشر قرار ميدهند. از اين رو تا زماني كه داعش را خطري براي خود و منافعشان نميديدند حتي رئيس دستگاه دپيلماسي آنان يعني خانم كلينتون ابتدا با 112 كشور جهان براي به رسميت شناختن دولت داعش مذاكره كرده بود و تنها زماني كه داعش با اعلام خلافت سوريه را دروازه ورود به اروپا معرفي و عربستان را نيز از جمله اهداف سرزمينی خود اعلام كرد و به تهديد غرب رو آورد، آمريكاييها به فكر تشكيل ائتلاف عليه آنان افتادند. شايد روند افول داعش و به خطر افتادن آبروي حاميان منطقهاي و فرامنطقهاي داعش از جمله آمريكا بود كه موجب شد آمريكاييها در صف مقابلهكنندگان با داعش قرار بگيرند و شايد هم فراهم بودن زمينه براي پيادهسازي يك سياست منطقهاي يعني تجزيه كشورهاي سوريه و عراق با ورود به اين منازعه و مداخله مستقيم به بهانه دفاع از يك قدمیت براي تعضيف حاكميتهای ملي این کشورها و استمرار بخشي به منازعات در درون جهان اسلام و مشوق تشکیل این ائتلاف بوده است.
5- به استخدام در آوردن نهادهاي حقوق بشري: در حالي كه در گوانتانامو شكنجه و نقض حقوق بشر پديدهاي لو رفته و قطعي است و آمريكاييها در حمله اتمي به هيروشيما و ناكاساكي مجرم قطعي و عامل جنايت عليه بشريتاند و در حمله به ويتنام، كامبوج، لائوس، افغانستان، عراق و سر از هيچ شكنجه، تجاوز و كشتاري فروگذار نکرده، و هزاران شهروند غير نظامي اعم از پير و جوان، زن و كودك را قتل و عام كردهاند و متحدان آنان امروز در يمن، بحرين، عراق و سوريه از هيچ جنايتي فروگذار نيستند، اما آمريكاييها ميتوانند سازمان ملل و دبیر کل آن را در اختيار گرفته و حتي اعلام كشتار كودكان يمني را با دلار سعودي خفه كرده و پس بگيرند. تنها احمد شهيد ميتواند عليه جمهوري اسلامي ايران پروندهسازي كند و آمريكاييها همچنان امنيت منافقين و گروهك تروريستي رجوي را در عراق تامين و اروپا را متقاعد به پذيرش و ميزباني از اين تروريستهاي جاني كنند.
6- نفوذ در رسانهها و يا استخدام آنها براي بهرهبرداري از حقوق بشر: امپراطوري رسانهاي نظام ليبرال – دموكراسي و يا نفوذ آمريكا و متحدان غربي در رسانههای مزدور و وابسته، آنان را به ابزاري براي ايفاي نقش در راستاي منافع و خواستههاي امپرياليستي و استكباري كاخ سفيد قرار داده است. نوع انعكاس اخبار مروبط به حمله شيميايي عليه حلبچه و سردشت در زماني كه صدام در خدمت آمريكا و غرب بوده با انعكاس اخبار زمان حمله ائتلاف آمريكايي عليه صدام چقدر تفاوت دارد؟ نوع پوشش اخبار مربوط به جنايت عليه شيعيان مظلوم نيجري و خانواده شيخ زكزاكي با نوع حمايت رسانهاي از سران فتنه 88 در جمهوري اسلامي ايران و يا نوع پوشش رسانهاي اخبار مربوط به جنايت صهيونيستها عليه مظلومان فلسطيني و لبناني با يك عمليات محدود فلسطينيها عليه اشغالگران در تلآويو چقدر متفاوت است ؟ آیا سلب تابعیت شیخ عیسی قاسم نقض آشکار حقوق بشر محسوب نمی شود که بتواند نظر این رسانهها را به خود جلب کند؟
اين رسانهها در مراحل اوليه هجوم داعش به عراق را يك انقلاب مردمي به تصوير ميكشيد و عمليات داعش در برخي كشورهايي اروپايي را كاملا تروريستي جلوه ميدادند در حالي كه ماهيت هر دو يكي بود. حادثه 11 سپتامبر با ادعای ماهيت تروريستي چه تفاوتي با حمله رژيم صهيونيستي به نمر، و يا آلسعود به يمن دارد؟ اما برخورد رسانهاي با آنها چقدر متفاوت است.
بنابراين اين ورود آمريكاييها به مباحث حقوق بشري را ميتوان نوعي وقاحت آشكار و بهرهبرداري ابزاري از آن براي پيشبرد اهداف امپرياليستي دانست كه با زر و زور سرمايهداران متصل به كاخ سفيد و وارونهسازي واقعيت توسط امپراطوري رسانهاي در استخدام آنان دنبال ميشود.