آمريکاييها در مواردي که نتوانستهاند از اهرم سياسي و نظامي يا حتي اهرمهاي اقتصادي پيچيدهاي که دارند براي ضربه زدن استفاده کنند؛ اهرم حقوق بشر را وسيلهاي مؤثر براي پيش بردن سياستهاي خود در مجامع بينالمللي دانسته و آن را به کار بردهاند.
«حقوق بشر» از ديدگاه بسياري از ابرقدرتها و نهادهاي بينالمللي ابزار و اهرم فشاري براي پيشبرد اهداف و نظريههاي آنهاست. آمريکا يکي از ابرقدرتهاي جهان، از اين واژه دو کلمهاي، در هر موقعيت به نفع خود استفاده ميکند. همچنين حقوق بشر را ابزاري براي پيشبرد اهداف خود انتخاب ميکند تا در مواقعي که نميتواند از نظر سياسي، نظامي و اقتصادي کشورهاي ديگر را زير سلطه خود قرار دهد، از آن بهره ببرد. آمريکا هر جا که لازم باشد از حقوق بشر استفاده ميکند تا نقشههاي شوم خود را زير آن مخفي و ديگري را متهم به خيانت و جنايت کند و در جاي ديگر نيز آن را براي تطهير اميال و اقدامات خود به کار ميبرد. در بسياري از مواقع نيز سازمان ملل متحد هم سو و هم قدم با ابرقدرتهاي جهان ميشود و حقوق بشر را از نگاه آنها تجزيه و تحليل ميکند. در همين راستا با «جعفر قنادباشي» کارشناس مسائل خاورميانه گفتوگو کرديم که در ادامه ميخوانيد.
مقوله حقوق بشر از چه زماني وارد حقوق بينالملل شد؟
براي روشن شدن اين مطلب بايد به جنگ جهاني اول و دوم به ويژه بعد از جنگ جهاني دوم و تشکيل سازمان ملل متحد برگرديم. در واقع به موازات تلاشهايي که براي ايجاد يک سازمان بزرگ بينالمللي انجام شد، تلاشهايي براي تصويب منشور جهاني حقوق بشر صورت گرفت و بحث حقوق بشر به مجامع بينالمللي و کشورها تعميم يافت. کشورهايي که در جنگ بودند يک شرايط داشتند و کشورهاي جهان سومي که هنوز مستقل نشده بودند، شرايط ديگري داشتند؛ بنابراين بحثهاي مربوط به برخورد کشورهاي استعمارگر با مستعمرها که هنوز مستقل نشده بودند، در راستاي مبحث حقوق بشر بود. مباحث ديگر در اروپا که مربوط به حکومتهاي ديکتاتوري يا برخورد با اقليتها بود، از موارد ديگر به شمار ميآيد. در مجموع ميتوان گفت بحث حقوق بشر به صورت بينالمللي به اين صحنه وارد نشد.
اگر بخواهيم به بحث حقوق بشر از منظر داخلي آن نگاه کنيم، بايد به زمان انقلاب فرانسه و ديدگاههايي که درباره آزادي بشر است برگرديم. در واقع پيشينههاي فکري آن از انقلاب فرانسه به بعد يعني در سال ۱۷۸۹ که انقلاب فرانسه رخ داد، شکل گرفت؛ اما به تدريج اين افکار خلق شدند و همافزاييهايي با يکديگر پيدا کردند. در عرصه بينالمللي آنچه به صورت مشخص مطرح شد و با توجه به ارتباطاتي که بين کشورها به وجود آمد، هنگام تشکيل سازمان ملل متحد حدود 40 کشور که ايران هم جزء آنها بود، عضو اين سازمان شدند و در واقع از اعضاي اوليه و بنيانگذاران سازمان ملل بودند. در حال حاضر 193 کشور در اين سازمان عضو هستند. ارتباطات، رسانهها و همافزاييهايي ميان ملل متحد، حقوق بشر را به موضوع جهاني تبديل کرده است.
مواجهه کشورهاي قدرتمند با مقوله حقوق بشر چگونه است؟
واقعيت اين است که متأسفانه در بيشتر مواقع، نگاه ابرقدرتها، قدرتهاي بينالمللي و استعمارگر به مجامع و نهادهاي بينالمللي، حقوق بشري، خود حقوق بشر و حقوقهاي بينالمللياي که از طريق سازمان ملل متحد ارائه ميشود، ابزاري بوده است. اين نگاه ابزاري را در چند جهت به کار گرفتهاند؛ يکي اينکه تمام اعمال خود را از طريق پوشش دفاع از حقوق بشر پنهان ميکنند و در واقع از حقوق بشر به عنوان سرپوش گذاشتن، تبرئه و توجيه اعمال و جرائم خود استفاده ميکنند. بهترين مثال اين مورد در ادبيات فارسي، دزدي است که هنگام دزدي کردن فرياد آي دزد سر ميدهد؛ يعني با اين کار ميخواهد دزدي خود را پنهان کند و خود را در دسته افرادي قرار دهد که از آنها دزدي شده است؛ در حالي که خود او دزد است. نگاه آمريکاييها حتي به سازمان ملل اين بوده که آن را ايجاد کنند و زير سايه آن به عنوان ابزار از آن استفاده کنند.
نگاه ديگر اين است که به وسيله سازمان ملل، حقوق بشر و حقوقهاي بينالمللي، کشورهاي غير دوست خود را محکوم کنند و روي صندلي اتهام قرار دهند. به عبارتي از نگاه سازمان ملل آمريکاييها، هر کجا که کشور دوستشان است، سازمان ملل و شوراي امنيت به آنها کاري ندارد که مثال بارز آن رژيم صهيونيستي است؛ اما در مواجهه با کشورهاي غير دوست خود، از ابزار حقوق بشر استفاده ميکنند؛ چون به حقوق بشر براي محکوميت، اعمال تحريم و در انزوا قرار دادن اين کشورها، نگاه ابزاري دارند و متأسفانه حقوق بشر، ابزار مجامع حقوق بشري است. مثال واضح آن را ميتوانيد در جنگ يمن مشاهده کنيد. سازمان ملل متحد در زمان آقاي «بانکي مون»، عربستان را در بخشي که مربوط به حقوق کودکان يمني بود محکوم کرد؛ اما عربستان پول داد و آقاي «بانکي مون» به همين دليل به صراحت اعلام کرد که ما نميتوانيم اين قضيه را محکوم کنيم و محکوميت خود را پس ميگيريم.
کاملاً روشن است که مجامع حقوق بشر بايد اين حقوق را دنبال کنند. چند مجموعه و نهاد حقوق بشري زيرمجموعه سازمان ملل هستند که اگر خط سير آنها را از ابتداي تأسيس تاکنون دنبال کنيم متوجه ميشويم که همواره در جهت محکوميت کشورهاي غير دوست با ابرقدرتها و متهم کردن آنها گام برداشتهاند؛ اما هيچ گاه در جهت محکوميت دوستان آمريکا يا خود ناقضان حقوق بشر حرکتي نکردهاند يا اگر هم آنها را محکوم کردهاند، در موارد اندک و به صورت بيانيههاي غير قابل اجرا و در واقع بدون ضمانت اجرايي بوده است.
چرا و چگونه ايالات متحده از ابزار حقوق بشر به منزله يکي از مؤلفههاي قدرت خود استفاده ميکند و با سوءاستفاده از آن، جنايتهاي خود را پوشش ميدهد؟
آمريکاييها در پيشبرد سياستهاي خود، اهرمهاي گوناگوني دارند. يکي از اين اهرمها، ابزار نظامي براي ترساندن ملتهاست. ديگري ابزار سياسي است که در عرصه ديپلماسي، با شيوههاي ديپلماتيک کشورها را زير يوغ خود قرار داده، بر آنها مسلط ميشوند و رقباي خود را از صحنههاي سياسي حذف ميکنند. ديگر اهرم فشار آمريکاييها، فريب و تبليغات است؛ به اين دليل که از يک سو چهره بسيار مثبتي از آمريکا ارائه کنند و از سوي ديگر چهره مخالفان خود را بسيار مخوف نشان دهند.
آمريکاييها همواره از ابزار ديگري به نام حقوق بشر استفاده کردهاند و تا جايي که توانستهاند با اجبار اهداف خود را پيش برده و سران کشورها را از طريق سياسي مرعوب کردهاند. در واقع آمريکاييها در مواردي که نتوانستهاند از اهرم سياسي و نظامي يا حتي اهرمهاي اقتصادي پيچيدهاي که دارند براي ضربه زدن استفاده کنند؛ اهرم حقوق بشر را وسيلهاي مؤثر براي پيش بردن سياستهاي خود در مجامع بينالمللي دانسته و آن را به کار بردهاند. از 193 کشوري که عضو سازمان ملل هستند، اين ابزار عليه کشورهايي که با آنها دوست بودهاند، استفاده نشده يا اگر به کار گرفته شده، براي وابستگي بيشتر، ترساندن، در خدمت داشتن و تداوم بهرهکشي از آنها بوده است؛ اما در بيشتر موارد، از اين اهرم براي در انزوا قرار دادن اين کشورها استفاده کردهاند.
بنده طي 20 سال گذشته، کشورهايي را که مورد اتهام مجامع حقوق بشري و آمريکاييها قرار گرفتهاند يادداشت کردهام. اين کشورها متهم به نقض حقوق بشر شدهاند و متوجه شدم که همه آنها دشمنان يا مخالفان آمريکا بوده يا کشورهايي هستند که دست آمريکا را از مداخله کشورهايشان قطع کردهاند؛ بنابراين در حال حاضر، استفاده دوگانه از واژه حقوق بشر به واژهاي رايج در مطبوعات جهان تبديل شده است. آمريکاييها از حقوق بشر استفاده دوگانه ميکنند؛ يکي براي محکوميت بيشتر، در موقعيت ضعف قرار دادن مخالفان و متهم کردن آنها و ديگري هم براي توجيه، چهرهپردازي و بزک کردن چهره مخوف خود. در واقع بخشي از حقوق بشري که آمريکاييها استفاده ميکنند دستکش مخمليني است که روي مشتهاي چدني قرار دادهاند.
در واقع اگر بخواهيم حقوق بشر را تعريف کنيم، از نظر اجرايي شدن با دو تعريف گوناگون مواجه ميشويم.
بله دقيقاً همينطور است. در نوشتن يک عبارت بيشتر نيست و يک منشور است؛ اما در اجرا، عمل، برداشتها و استنباطها دوگونه است. براي نمونه حقوق بشر به دفاع از اديان و اقليتهاي ديني اشاره ميکند. همچنين بهائيت را که دين نيست و يک گروه ساخته شده روسيه سابق بوده و الآن در اختيار صهيونيستها و وابسته به آنهاست که يک باند مافيايي هستند يک اقليت ميداند و از آن دفاع ميکند؛ اما وقتي اين موضوع به افراد مسلماني که در آمريکا، اروپا، فرانسه و انگليس زندگي ميکنند ميرسد، ميبينيم که اين اقليت ديني بسيار تحت فشار است. مقولههاي ديگري نيز وجود دارد. براي نمونه در مورد کشتار مردم بايد گفت که بسياري از کشتارها را آمريکاييها انجام ميدهند و اقدامات تروريستي ميکنند؛ اما حزبالله لبنان را که در جهت آزادي مردم و در مقابل تروريستها هستند تروريست ميخوانند و به عنوان خرابکار، وحشتافکن و ضد حقوق بشر محکوم ميکنند. در واقع واژه تروريست را از دريچه حقوق بشري، دوگانه تعريف ميکنند؛ فرد يا گروهي را که تروريست نيست، تروريست و فرد يا گروهي را که تروريست است، غير تروريست معرفي ميکنند.