(روزنامه ايران ـ 1394/11/13 ـ شماره 6141 ـ صفحه 10)
** اگر بخواهیم وضعیت کنونی را تحلیل کنیم،در یکطرف فضای با نشاط و همراه با امیدی است که در کشور ایجاد شده و میتوان با اتکای به آن، توان تولید و اشتغال و رشد مناسب اقتصادی را ارتقا داد. در طرف دیگر، میتوانیم فهرست بلندی از مشکلاتی را که اکنون اقتصاد ما با آن مواجه است ذکر کنیم که تحریم بخشی از این مشکلات را ایجاد کرده و برای برخی مشکلات دیگر نیز تحریم نقش زمینهای را ایفا کرده است. یعنی اینکه مستقیماً ناشی از تحریم نبوده ولی وجود تحریم باعث شده نتوانیم علاج آن را از راه درست در پیش بگیریم. در نتیجه به سمت راههای جایگزینی رفتهایم که موقتی بوده و چندان اثربخش نبودهاند و به همین دلیل در نهایت بیماری توسعه پیدا کرده است. بنابراین فهرست بلندی از مشکلات کنونی کشور ناشی از همین امر است. البته اینکه مشکلات کشور را تفکیک و مشخص کنیم که چقدر از آن مربوط به تحریم است و چقدر به مسائل دیگر، ممکن است کار دشواری باشد.
* حداقل مواردی از عمدهترین موانع و مشکلات را ذکر کنید.
** فهرست مشکلات که البته مشخص است؛ از بحران آب و مشکلات زیست محیطی در عرصه طبیعی گرفته تا مسأله تنگنای مالی که نظام مالی کشور ما با آن مواجه است و همچنین کمبود منابعی که در بودجه وجود دارد. مسأله انرژی که به ناکارآمدی سیاستگذاری ما مربوط میشود. کشوری که در منابع انرژی سرآمد است و در گاز رتبه اول و در نفت هم حداقل رتبه چهارم دنیا را دارد خود با کمبود انرژی مواجه است. مسائل دیگر مانند تولید محصولاتی که در دنیا قابلیت رقابت را ندارند، نظام دونرخی ارز، بخش غیررسمی بزرگی که در اقتصاد ما وجود دارد و بسیار خطرناک است. بخشی از این اقتصاد غیر رسمی در حوزههایی چون تجارت سیاه و مواد مخدر است ولی بخش دیگر آن در شریان اصلی اقتصاد کشور است. سیستم مالی و مؤسسات پولی و بانکی غیر مجاز داریم که رسماً پسانداز مردم را جذب میکنند و تسهیلات میدهند. بخش بزرگی از تجارت خارجی ما اکنون به عنوان قاچاق در حال فعالیت است. موارد دیگری هم هست که جای خود را دارند.
بنابراین در مقام تمثیل با یک بیمار مواجه هستیم که یک پرونده پزشکی قطور دارد که هرکدام از عناوین آن بسیار جدی و مهم است و برای هر کدام از این بیماریها نیز فرآیند پیچیده درمان با نتایج غیر قطعی وجود دارد. اما شرایطی برای بهبود این بیمار در حال شکلگیری است.البته وقتی شما این پرونده را جلوی تیم پزشکی قرار میدهید میگوید علاوه بر مشکل تک تک بیماریها با مسأله تداخل راههای علاج هم مواجهیم که آنهم به مشکلات موجود اضافه میشود.
* ریشه یا ریشه های اصلی این مشکلات عمیق را در چه میبینید؟ این پیچیدگی مشکلات اقتصاد کشور قطعاً تنها حاصل تحریم نیست! ما قبل از تحریم هم نابسامانیهای زیادی در حوزه ساختاری و اجرایی داشتیم. ضمن اینکه پیچیدگیهای قانونی ما هم بسیار زیاد بوده و هست.
** وقتی به این فهرست بلند مینگریم، میتوانیم چهار مورد را نام ببریم که در ایجاد این مشکلات نقش داشتند یا آنها را تشدید کردهاند.
اولین عامل اینکه ما دهها سال است که اقتصاد را خوب اداره نمیکنیم. اینکه ما نتوانستهایم یک بخش خصوصی قوی با توان کافی به وجود آوریم، نتوانستهایم ارتباط پایدار با دنیا برقرار کنیم مربوط به یک سال دو سال نمیشود؛ ما دهها سال است که با این مشکل دست به گریبان هستیم. اینکه ما یک نظام تأمین اجتماعی تعریف شده درستی ایجاد نکردهایم؛ مثلاً پرداخت یارانه یک شکل از تأمین اجتماعی است و پایین نگه داشتن قیمت انرژی و بسیاری سیاستهای دیگر اقتصادی با هدف تأمین اجتماعی شیوههای دیگر از تلاش نادرست برای تحقق این هدف هستند! این نشان میدهد ما سیاستهای ناکارآمدی در حوزه تقویت اقشارکم درآمد جامعه داشتیم که در زمره وظایف هر دولتی به شمار میرود. یا اینکه نتوانستهایم یک دولت توانمند را که دارای ابزارهای مختلف در حوزههای مختلف باشد، داشته باشیم. ضعف کارشناسی، ضعف توان مالی، ضعف توان مدیریتی، کسری بودجه و... در زمره مسائلی است که مربوط به یک سال و دوسال نمیشود بلکه سالیان سال است که وجود دارند. پس بخشی از مشکلات ما بلندمدت است.
دومین عامل هم به تجربه دوران وفور منابع بر میگردد که ما عمدتاً در سالهای نیمه دوم دهه 80 شاهد آن بودیم. این دوره یک دوره استثنایی در تاریخ کشور ما محسوب میشود. استثنایی از دو جهت: یکی از جهت منابع و یکی دیگر نیز از جهت نوع سیاستگذاری. به لحاظ منابع ما فقط یک بار دیگر این شرایط را تجربه کردیم و آن هم فاصله بین سالهای 1352 تا 1356 است. بعد از این و در سالهای بعد از انقلاب ما هیچگاه چنین دوران وفوری را تجربه نکردهایم. از جهت سیاستگذاری هم دوران استثنایی محسوب میشود. چرا که فقط بُعد مخارج اقتصاد رشد کرد. یعنی مخارج دولت، واردات و مصرف رشد کرد. در مقام مقایسه مشاهده میکنیم که یکی از کمترین مقادیر رشد سرمایهگذاری در دورهای بوده است که ما بیشترین وفور منابع را داشتهایم. اقتصاد ما خیلی به واردات وابسته شد، بودجه به نفت خیلی وابسته شد و تجارت خارجی هم به واردات متکی به صادرات نفت وابسته شد و طبیعتاً آسیبپذیری اقتصاد ما در برابر اعمال تحریمها و محدودیتهای بیرونی بسیار بالا رفت. بالاترین رشد بودجه دولت در دو مقطع اتفاق افتاده است. یکی سال 1353 و دیگری هم در سال 1385. در تاریخ اقتصاد کشور این رشد بیسابقه است. این نکته را باید مد نظر قرار داد که وقتی بودجه رشد میکند دیگر قابلیت برگشت ندارد!
سومین عامل تحریم است. آنچه ما اکنون به عنوان تحریم به آن مینگریم مربوط به سالهای 91 و 92 است. تحریمهای گسترده و فراگیر. اقلام و ابعادی که تحریم کشور ما را درگیر کرده بود هم منحصر به فرد است. سابق بر این در تاریخ تحریم، بیشتر تحریمهای تجاری مد نظر بود. اما تحریمهای مالی اولین بار بر ایران اعمال شد. حتی عراق هم تحریم بانکی را تجربه نکرده بود و بیشتر، تحریمهای تجاری بر این کشور اعمال شد.
عامل چهارم هم کاهش قیمت نفت است. مسألهای که مربوط به شرایط حال حاضر است و ما در حال تجربه کردن آن در این مقیاس بزرگ هستیم.
بنابراین فهرست طولانی مشکلات کشور دارای 4 منشأ است: ناکارآمدی بلند مدت، دوره وفور نیمه دهه 80، تحریم و کاهش قیمت نفت.
* آقای دکتر! اکنون در چه جایگاهی قرار گرفتهایم؟ وضعیت کنونی اقتصاد را چگونه ارزیابی میکنید؟ این 4 عامل عمده مشکلات اقتصادی کشور چه مصائبی بر ما تحمیل کردهاند؟
** یکی از این چهار مورد تحریم است که در حال حذف شدن است. لغو تحریمها هم در دو بُعد مد نظر است. یکی تصمیم سیاسی برای لغو تحریمها و دیگری هم لغو واقعی و عینی تحریمها در عرصه اقتصاد. بین اینها تأخیر زمانی وجود دارد. مثلاً اتحادیه اروپا تحریمهای بانکی علیه ایران را لغو میکند. به لحاظ سیاسی این لغو تحریمها صورت گرفته است اما بعد از آن نوبت عملکرد خود بانکها میشود. بانک برای ایجاد مراودات به تصمیم سیاسی بسنده نمیکند بلکه میزان ریسک بانکهای ایران را بررسی میکند، ترازنامههای تجاری را بررسی میکند و بعد برای برقراری مراودات مالی گامهای دیگری را برخواهد داشت. از این چهار مانع میتوان گفت که یکی از آنها در حال رفع شدن است که البته موضوع خیلی مهمی هم محسوب میشود.
به لحاظ کلی با فهرست کردن مشکلات و مسائل موجود، به جرأت میتوانم بگویم که اقتصاد کشور هیچگاه با دورانی به پیچیدگی زمان حاضر مواجه نبوده و البته این موضوع کمتر برای مردم توضیح داده شده است. مردم ما در گذشته سالهای خیلی سختی را تجربه کردهاند مانند سالهای 65 تا 67. سال 67 شاهد کسری بودجه 53 درصدی بودیم و دولت نیمی از بودجهاش را از منابع بانک مرکزی استقراض میکرد. بنده معتقدم که هرچند شرایط ما از سال 1367 بدتر نیست اما بسیار پیچیدهتر است. به این خاطر که مشکلات ما در دوره کنونی نسبت به سال 67 به مراتب بیشتر است. آن دوران ما مشکل محیط زیست نداشتیم. مشکل آب نداشتیم مشکل انرژی نداشتیم. مشکل اشتغال را در ابعاد موجود نداشتیم و از طرف دیگر، سطح زندگی و سبد مصرفی خانوارها هم این اندازه توسعه پیدا نکرده بود و سطح آگاهیهای بینالمللی هم تا این اندازه زیاد نبود. اکنون هم تعداد مشکلات به مراتب بیشتر است و هم اهمیت بیشتری دارد و هم پیچیدگی زیادتری دارد.
* در وضعیت کنونی و با توجه به مشکلاتی که ذکر کردهاید چه اقداماتی را برای ایجاد اصلاحات ساختاری در اقتصاد باید مد نظر قرار داد؟ آیا اصولاً در خصوص آنچه باید کرد اجماعی در کشور مشاهده میشود؟ آیا در دولت شرایط برقراری یک هماهنگی واقعی در عرصه سیاستگذاری وجود دارد؟
** برای ورود به شرایط اصلاحات ساختاری، اول از همه باید قبول کنیم که مشکلاتمان ناشی از سیاستهایی بوده است که خودمان اعمال کردهایم. یک اصل مهم هست که باید به آن توجه کنیم و آنهم این است که در بلند مدت همه چیز ناشی از تصمیمات خودمان است. اینکه از رکود و تورم و مشکلات اقتصادی دیگر سخن به میان میآوریم اینها فقط مشکلات اقتصادی نیست بلکه زیرساختی کاملاً سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دارد. این زیرساختها مربوط به خودمان و عملکردمان است.
در مرحله دوم لازم است این شهامت را داشته باشیم که در مورد سیاستهای اشتباه جمعبندی «رسمی» داشته باشیم. اکنون هیچ جمعبندی و برآیندی از این سیاستهای اشتباه وجود ندارد و ارائه نمیشود. ما از عملکرد سیاستگذاری کشور در حوزه اقتصاد هیچ گونه جمعبندی رسمی نداریم. هرچه هست تحلیلهای کارشناسی موردی است. مثلاً اعلام کنیم که فلان سیاستهایی که در گذشته اعمال میشد اشتباه بوده و از این به بعد اعمال نمیشود. در کشور ما پرونده همه سیاستها همیشه باز است.
این مشکلاتی که ذکر شد، هم به لحاظ تعداد و هم به لحاظ عمق و اهمیت بسیار پیچیده و در عین حال چند بعدی است که فرآیند معالجه و حل سادهای هم ندارد. در مقام مقایسه اگر وضعیت کنونی اقتصاد کشور را با برخی از دورههای سخت نقاط دیگر دنیا مقایسه کنیم، متوجه تفاوتها میشویم. مثلاً کشورهای اروپای شرقی اوایل دهه 90 و کشورهای امریکای لاتین در اواخر دهه 80 میلادی که شاهد بحرانها و دورههای اصلاحات اقتصادی بودند وضعیت بسیار سختی داشتند. برخی از این کشورها تورمهای چند هزار درصدی داشتند. با این حال این کشورها به جمعبندی واحد در مورد الزامات حل مشکلات رسیدند. علاوه بر این، آنها محدودیتی هم در استفاده از ظرفیتهای کارشناسی دنیا نداشتند. یعنی مانند این است که شما مثلاً یک مریض بد حال دارید و محدودیتی در بهرهگیری از پزشک حاذق ندارید.
تفاوت این است که ما ضمن آنکه در بهرهگیری از پزشک با انواع محدودیت مواجهیم،در مورد الزامات درمان هم حاضر نیستیم از حدّ بیان ضرورت خوب شدن بیمار قدمی جلوتر بگذاریم. بیماری با این پرونده قطور، هم به پزشکان حاذق نیاز دارد و هم به همراهی و همکاری بستگان بیمار. ما در هردو زمینه ضعف داریم. همراهی بستگان بیمار به معنی وفاق سیاسی در مورد الزامات حل مسائل اقتصادی است. ما نیازمند آنیم که همراهان و اطرافیان مریض نهایت همکاری را با تیم پزشکی داشته باشند نه اینکه پشت در اتاق عمل که هیچ، بالای سر مریض در حال عمل به نزاع با یکدیگر مشغول باشند. به این شکل اصلاً امکان بهبود وضعیت مریض وجود ندارد. طبیعی است تیم پزشکی با همه ناتوانیهایی که خود دارد در این شرایط نمیتواند به نحو احسن وظایف خود را انجام دهد و از طرف دیگر در بیرون از بیمارستان عدهای قصد انفجار بیمارستان را داشتند که مسئولین بیمارستان توانستند جلوی آن انفجار را بگیرند و مانع از تخریب بیمارستان شوند. این خنثی کردن بمب همان لغو تحریمهاست.
اما اصل موضوع همان فرآیند درمان است. ما تا زمانی که نتوانیم با هم هماهنگ شویم و در فعالیتهای هم اخلال ایجاد نکنیم بهبود و توسعه بیمعناست. بنابراین مسأله این است که چگونه میتوانیم گفتوگو کنیم و با هم هماهنگ بشویم و وفاق ایجاد کنیم.
* منظور از این هماهنگی و تلاش برای تحقق آن چیست؟
** منظور این است که باید یک گفتمان سیاسی یکپارچه در عرصه اقتصاد به وجود آوریم. هیچ زمانی مانند امروز اینقدر اقتصاد و سیاست با یکدیگر در هم تنیده نبودهاند و حل مشکلات اقتصادی بشدت نیاز به ایجاد وفاق در عرصه سیاسی دارد. هیچ کشوری را شما نمیتوانید پیدا کنید که بتواند مشکلات بزرگ خود را حل کند بدون اینکه وفاق مورد نظر را ایجاد کرده باشد. حال کاهش قیمت نفت را هم به این مسأله اضافه کنید که امکانات و منابع را کاهش داده است و به عبارت دیگر وسایل و تجهیزاتی که کادر پزشکی برای بهبود وضعیت بیمار نیاز دارد هم محدود و محدودتر میشود! کاهش قیمت نفتی که اکنون شاهد آن هستیم، درآمد ما را معادل سال 1378 و بعد از آنکه سالهای بدی به لحاظ درآمدهای نفتی بوده است، قرار داده! مخارج کنونی دولت به قیمتهای ثابت معادل سالهای جنگ است!
البته کاهش قیمت نفت میتواند هم یک فرصت باشد و هم یک تهدید. فرصت این است که وابستگی ما به درآمدهای نفتی کاهش یافته و حتی قطع شود. ما اگر انسجام سیاسی محتوایی و نه شکلی داشته باشیم میتوانیم از شرایط سخت موجود یک فرصت تاریخی بسازیم. اقتصاد کشور ما مانند معتادی است که نیازمند ترک اعتیاد است. ترک اعتیاد به نفت در شرایط کنونی یک فرصت است. ترک اعتیاد این معتاد اگر چه سخت است اما در نهایت امر مثبتی تلقی میشود.
باید گفت که ابعاد وضعیت و شرایط اقتصادی ما بسیار ویژه است. ما تجربه برجام را داریم. با دشمنانمان دور یک میز نشستیم و صحبت کردیم، مذاکره کردیم و به این نتیجه رسیدیم که میشود مشکلات را حل کرد و به توافق هم رسیدیم. در داخل هم نیاز به یک اجماع داریم. نیاز به برجام داخلی داریم. نیاز به وفاق سیاسی برای توسعه و پیشرفت و خروج از مشکلات اقتصادی داریم. نه اینکه دعوا کردن و تقابل خوب نباشد بلکه به معنی واقعی کلمه خطرناک است. شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد انتظارات مردم از شرایط پساتحریم بسیار مثبت و امیدوارکننده است. این در حالیست که ظرف سالهای گذشته به بسیاری از بنیانهای بهبود شرایط آسیب جدی وارد شده است. این شکاف بزرگ مانند یک انبار باروت است که تا بهحال درِ آن بسته بوده و الان باز شده است. فضای غیر مسالمتآمیز سیاسی پسا برجام، به معنی بازی با کبریتهای روشن در این انبار است. این را اگر فعالان سیاسی توجه نکنند و در نظر نگیرند که معنی ایجادنشدن شغل طی یک دوره 10 ساله برای یک کشور جوان و اضافه شدن بیش از 7 میلیون نفر به جمعیت غیر فعال کشور، معنی تداوم شرایط نامساعد رفاهی خانوارها طی یک دوره حداقل 8 ساله (از 1386 تا بحال)، و به یأس کشاندن امید سرشار تازه شکل گرفته چیست، مطمئن هستم که با یکدیگر، حداقل بر سر بقای خودشان به توافق میرسند. آنچهبنده به عنوان یک کارشناس اقتصادی میتوانم بگویم ایناست که ظرفیت اقتصاد برای تحمل فضای سیاسی غیر سازنده، در حداقل تاریخی خود قرار دارد.
اکنون نیاز به برجام داخلی حیاتی است. یادمان باشد واژه برجام، مخفف برنامه جامع اقدام مشترک است. هر کس که در سرنوشت کشور نقشی ایفا میکند باید یک درک قابل بیان از واژه «مشترک» داشته باشد. ما با خارجیها و دشمنانی که ما را با تحریمهای گسترده تحت فشار گذاشتند و ظلمهای زیادی علیه ما روا داشتند،مانع رسیدن دارو به کودکان و بیماران ما شدند، توانستیم گفتوگو کنیم و به توافق برسیم. چطور است که با مخالفین داخلی مان نمیتوانیم بر سر یک میز بنشینیم و به توافق برسیم؟ یکی از اصلیترین عوامل ایجاد توسعه اقتصادی در کشور، برقراری امکان گفتوگوی مسالمتآمیز ملی است. اصولاً اگر وفاق ملی در خصوص الزامات دستیابی به رشد و تعالی اقتصادی حاصل شود، زمینه ایجاد ثبات و توسعه نیز فراهم خواهد شد. این دو کاملاً به هم وابستهاند. البته اصلاً این به معنای یک صدایی نیست. میشود راجع به نحوه مخالفت کردن با هم نیز به اجماع و وفاق رسید. میتوانیم به یک فرمول مشترک برسیم. هیچ کشوری توسعه پیدا نمیکند مگر اینکه بتواند در مورد الزامات آن به جمعبندی مشترک برسد. لازمه قطعی تک رقمی کردن تورم، گذر از چالش بزرگ اشتغال و بهبود وضع رفاهی مردم، گفتوگو و توافق بر سر الزامات آن است.
* این نبود وفاق و هماهنگی را میتوان در خصوص توافق هستهای اخیر هم مشاهده کرد. نگاهها به این توافق و همچنین شرایط اقتصادی کشور در پرتو این توافق متفاوت است.
** بله درست است. یک نگاه این است که مسئولان کشور توانستهاند یک مسأله بسیار پیچیده سیاسی، حقوقی و فنی را با دنیا حل کنند. این یک سرمایه سیاسی و اجتماعی برای کشور محسوب میشود. کشوری که جمعیت جوانش درصد بالایی دارد و فرصت بزرگی برای رشد و توسعه در اختیار آن قرار میدهد. این شرایط سیاسی و سرمایه به دست آمده، زمینهای را برای اصلاح ساختارهای اقتصادی و بهبود شرایط فراهم کرده است و همزمان هم البته قیمت نفت کاهش یافته است. وقتی ما هم در دوره وفور و هم کمبود با مشکل مواجهیم باید سؤال کنیم چرا اینطور است؟ جالب است بدانید که تعداد واحدهای تولیدی تعطیل شده در دوران وفور بسیار بیشتر از واحدهای تولیدی است که در دوران تحریم تعطیل شدند!
نگاه هم آن است که نزاع بر سر توافق هستهای را ادامه دهیم و در گذشته بمانیم. بهجای آنکه به آینده نگاه کنیم در گذشته در جا بزنیم.خطرناکترین کار در شرایط پسا تحریم، دامن زدن به مطالبات مردم و شکل دادن به خواستهای رفاهی کوتاه مدت است. البته در این شکی نیست که باید دستاوردهای رفاهی بهبود شرایط برای مردم ملموس باشد اما اگر مهاری بر آن نزنیم معلوم نیست چه می شود؟ اگر فضای کشور به سمت دامن زدن به مطالبات حرکت کند سیاستها به جای حل مشکلات اساسی و اصلاح ساختارها، به سمت کاربست سیاستهای رفاهی کوتاه مدت سوق پیدا میکند. مثلث پسا برجام، انتظارات مردم و کاهش قیمت نفت اگر با دامن زدن فضای رسمی رسانهای به مطالبات به مربع تبدیل شود بسیار خطرناک خواهد بود. من فکر میکنم فعالان سیاسی، آنقدر در فضای خودشان محصورند که به حساسیت بالای شرایط خاص اقتصادی کشور بیتوجهند.مستقل از شرایط دشواری که پشت سر گذاشتهایم و آثار ماندگار آن، مستقل از کاهش شدید قیمت نفت و عدم پس انداز در دوران وفور، البته کاری ندارد که مطالبات مردم را بیمهار افزایش دهیم.
میتوانیم بگوییم حال که تحریمها برداشته شده وضعیت به حالت سابق برگشته است! مثل اینست که در عرض چند ثانیه زلزلهای در جایی بوقوع میپیوندد ولی بیش از 10 سال طول میکشد که آنجا را بشود ساخت. دقیقاً درباره تحریمها هم همین است. البته شرایط پس از تحریم حتماً قابل مقایسه با شرایط تحریم نخواهد بود. اما مهم داشتن یک سطح قابل قبول از مطالبات و وجود یک درک ملی و فراجناحی از اهمیت موضوع است.میتوانیم بگوییم حالا که زلزله تمام شد و به این توجه نکنیم که جبران زیانهای آن چگونه صورت میگیرد. در موضوع کاهش قیمت نفت هم این صادق است. میتوان گفت مگر قرار نبود که ما وابستگیمان به نفت کم شود و حذف شود. حال که قیمتها کاهش پیدا کرد این موضوع در حال تحقق است. در اثر همه این نوع نگاهها مطالبه اجتماعی هم پدیدار میشود حال که اوضاع به سامان شده است باید وضعیت معیشت و زندگی بهبود یابد!
* با همه این تفاسیر برای تحقق وفاق ملی مورد نظر چه پیشنهادی دارید؟ هماهنگی اقتصادی به چه ابزارهایی نیاز دارد؟ ما میتوانیم وفاق را در چه قالبی به وجود آوریم؟ گفتو گو در چه پس زمینهای به وفاق منجر میشود؟
** به نظر بنده مسأله فهرست بلند مشکلات کشور، عواملی که این شرایط را به وجود آوردهاند و مسأله کاهش قیمت نفت و مطالبات مردم، در موقعیتی هستند که ما را بر سر یک دو راهی قرار دادهاند و تفاوت این دو راهی سرنوشت ساز است. اگر نتوانیم این شرایط را تبدیل به یک فرصت بزرگ کنیم ممکن است با مشکلات بسیار بیشتری مواجه شویم. این فرصت را به وجود آوردن نیاز به ایجاد وفاق دارد. من قبلاً در جایی به یک مثال اشاره کردم و گفتم که در افغانستان شاهد تشکیل لویی جرگه بودیم و در قالب این لویی جرگه ریش سفیدان قبایل این کشور دور هم جمع شدند و بر اصولی توافق کردند و به آن هم پایبند ماندند. ولی اکنون ما لویی جرگه نداریم. مجمعی از سیاسیون و اقتصاددانان که شرایط را بررسی کنند و برای حل مشکل این مریض که در شرایط خوبی به سر نمیبرد به هماهنگی و وفاق برسند. در این لویی جرگه باید همانگونه که ما با کشورهای 1+5 مذاکره کرده و به توافق رسیدیم، با یکدیگر نیز به مذاکره و بحث و گفتوگو بپردازیم. ریش سفیدان سیاسی و اقتصادی از جناحهای مختلف با قبول اصولی دور هم جمع شوند و درباره آینده و الزامات آن به توافق برسند.اتفاقاً مذاکره در مورد برجام داخلی بسیار آسانتر است چون هم اهداف مشترکی داریم و هم همگی میخواهیم به نتیجهای برای کشورمان و بهبود شرایط اقتصادی دست پیدا کنیم.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/page/6141/10/115009/0
ش.د9405572