(ويژهنامه ايران ـ امتداد اميد ـ 1395/03/24 ـ صفحه 42)
** ایران هم کلیدهای ساختار قدرت را در اختیار دارد و هم فضای توسعه برایش مهیاست، به همین دلیل کشورهای کوچک منطقه از یک کشور قدرتمند بزرگتر در این سوی خلیج فارس ناخشنودند و از آنجایی که منافع و مطامعی در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه دارند، یک قدرت منطقهای ناهمسو با سیاستهای خود را برنمیتابند. به نظر من فضای ژئوپلتیک، ایدئولوژی، انرژی و تکنولوژی ایران مؤلفههای قدرت و کلیدهای ساختار قدرتش به حساب میآیند. همچنین فضای توسعهای ایران به لحاظ جمعیت در یک سرزمین پهناور و در یک فضای ژئوپلتیکی باز از جمله عواملی هستند که دیگر کشورهای منطقه فاقد آن هستند و این امر آنان را در چشمانداز دراز مدت نگران میکند. به همین دلیل کشورهای غربی با تولید «تهدید»، ضرورت هزینه کردن کشورهای منطقه برای «امنیت» را افزایش میدهند تا حکمرانی فرا سرزمینی خود را به طور دوجانبه و دسته جمعی از طریق پیمان آتلانتیک شمالی گسترش دهند. هدف کشورهای منطقه از گفتمان ایرانهراسی نیز بیم ایدئولوژیک است، زیرا اعراب منطقه بیشتر از آنکه اسلامی باشند، لائیک هستند و همسویی آنان با قدرتهای غربی و اسرائیل میتواند به بحران و بی ثباتی این کشورها و از دست دادن مشروعیت و مقبولیت نزد عامه مسلمانان بینجامد. به همین دلیل منحرف کردن اذهان به سوی خطر ایران از منظر تبعات دینی یکی از اهداف دو منظوره آنان برای انسجام داخلی ناشی از غلبه ایدئولوژیک و قدرت نفوذ ایران است.
* این عواملی که به آن اشاره داشتید در حالی به شکلگیری یک سناریوی ایرانهراسی در منطقه و جهان منجر شد که استراتژی امریکا در اجماعسازی علیه ایران یک بار در زمان دولت اصلاحات و پیش از روی کار آمدن دولت نهم با شکست مواجه شده بود. چه عاملی باعث شد دوباره این سیاست پا گیرد؟
** بله، توافق ایران برای تعلیق موقت برنامههای هستهایاش در برابر اختیارات دیپلماتیک و تجاری، نظریه محور شرارت بوش علیه ایران را شکست داد اما بوش در کتاب خاطراتش اعتراف میکند که احمدینژاد ایران را در مسیر هجومی جدید قرار داد. زیرا در موضعی علنی درباره اسرائیل گفت که «اسرائیل یک جسد بدبو است که باید از نقشه جغرافیا حذف شود.» «و او هلوکاست را رد کرد.» طبعاً حساسیت منطقه و امریکا نسبت به گفتمان «تهدیدآمیز» به معنای داغ کردن تنور آتش تهدید متقابل آنان علیه ایران بود. جورج بوش در کتاب خاطراتش مدعی است که در پاسخ به یک خبرنگار در یک کنفرانس مطبوعاتی در اکتبر 2007 گفته بود که «اگر میخواهید از جنگ جهانی سوم جلوگیری کنید، باید آنها را از داشتن علم ساخت سلاح اتمی منع کنید.» بدیهی است وقتی دشمن برای آسیبپذیر کردن ما نیاز به درشتگویی و مواضع تهدیدآمیز ما دارد، حکمت و مصلحت ایجاب میکند عکس آن عمل کنیم و بهانه به دست دشمن ندهیم. این در حالی بود که ایران به دلیل نداشتن برآورد درست از شرایط و تحلیل صحیح فضا مرتکب اشتباهات و اقدامات پر هزینه و خطرناکی شد که جبران آن سالها زمان برد. بویژه که ایران حتی یک همپیمان استراتژیک که با هر چهار مؤلفه قدرتش موافق باشد ندارد و همه کشورها به دلایلی با آن اختلاف منافع دارند.
* در آستانه شکلگیری دولت اول اوباما در تداوم گفتمان ایرانهراسی، ایران به عنوان یک تهدید بزرگ و کشور هژمون طلب برجسته و این گفتمان در دولت اوباما به یک گفتمان مسلط در قبال ایران تبدیل شد. حتی با برجسته شدن موضوع هستهای ایران، سخن از ایجاد چتر اتمی برای مهار ایران از سوی هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت امریکا مطرح شد در این راستا موضوع هستهای تا چه اندازه در ترویج ایرانهراسی نقش داشت؟
** البته موضوع هستهای شدن ایران از نظر بوش میتوانست معادله قدرت در خاورمیانه را به زیان قدرت ها و همپیمانان آنان تغییر دهد. به همین دلیل بوش مدعی بود که «امریکا نباید اجازه دهد ایران اتمی شود، زیرا رژیم مذهبی ایران میتوانست بر خاورمیانه تفوق یابد و از جهان باج خواهی کند، تکنولوژی سلاحهای اتمی خود را به دولتهای تحت حمایت خود بدهد یا از این بمب علیه اسرائیل استفاده کند.» خب در چنین شرایطی که دشمن چنین نگاهی نسبت به برنامههای هستهای ایران دارد ما اولاً نباید نشانهای ارسال کنیم که ادعای آنها را تأیید کند. دوم اینکه دشمن نسبت به ما دچار اشتباه محاسبه و نقص اطلاعات شده است که در این صورت باید آن را از اشتباه محاسبه درآوریم تا براساس اطلاعات و تحلیل غلط به تصمیم خطرناک علیه کشورمان متوسل نشود و به ما زیان نرساند. اتفاقاً درهمان زمان گزارشی از سوی آژانس و برآورد اطلاعاتی سرویسهای امریکا نظری خلاف نظر بوش دادند که بوش در کتاب خاطراتش نوشته است «این گزارش فضا را برای استفاده از گزینه نظامی کاملاً بست» و اضافه میکند که هنوز نمی دانیم چرا آژانس این گزارش را نوشت و سرویسهای اطلاعاتی تهدید ایران را دستکم گرفتند. وی اضافه میکند شاید قصد داشتند از تکرار اشتباه عراق جلو گیری کنند.»
به هر حال، هر عاملی که در متقاعد کردن آژانس برای ارائه گزارشی خلاف ادعای اغراق آمیز بوش نقش داشته، برای ایران مثبت بوده که سیاست جنگ طلبانه بوش را به بن بست بکشاند. اما ایران نتوانست از این فضا و اطلاعاتی که عملاً اعلام میداشت محاسبات کشورهای غربی در زمینه برنامههای هستهای ایران درست نیست استفاده کرده و باعث شد در میدان جنگ روانی مغلوب غرب شود.
* سیاست دولت آقای احمدینژاد تا چه اندازه در این شکست و ایجاد اجماع جهانی علیه ایران تأثیرگذار بود؟
** احمدینژاد علاوه بر اینکه خودش سیاستمدار نبود، مشاوران خوبی هم نداشت. به همین دلیل جنجالآفرینی را مظهر قدرت و اقتدار تلقی میکرد و به عواقب و غرامت ناشی از جنجالآفرینی برای کشور و ملت توجه نداشت. او این طرز تلقی را داشت که با هر تهدید و جنجال، قیمت نفت چند دلار افزایش مییابد و در نتیجه پول بیشتری عاید ایران میشود و هرگاه جنجالها خواستند موجب تدارک جنگی علیه ایران شوند فتیله را پایین میکشد. در حالی که محاسبه ما با دشمن متفاوت است. همانطور که محاسبه صدام با بوش فرق میکرد و موجب تغییر سرنوشت عراق شد. در ثانی درست است که جنجال آفرینیها موجب افزایش درآمد نفتی ایران شد اما چه تحولی در اقتصاد ملی به وجود آورد، جز اینکه روز به روز ارزش پول ملی در برابر دلار امریکا کاهش و هزینه ملی و خانوار ایرانی به دلیل تحریمها افزایش یافت و همه درآمد نفت به شیوههای مختلف به تاراج رفت و کشور در مرز ورشکستگی اقتصادی قرار گرفت، تا جایی که دولت کنونی تا دو برنامه دیگر هم بدهکار است و از مشکلات پیچیده اقتصادی، وضعیت نامناسب محیط کسب و کار متناسب نیروی جوان کشور و شرایط دشوار رفاه عمومی رنج میبرد.
بنابراین اگر در کشور ما غرامت ناشی از سیاستهای غلط که هم سرمایه و منافع ملی را تلف کرده و هم سرمایه انسانی ما را فراری داده و هم نا رضایتی عمومی ایجاد کرده و چهره ایران را در داخل و خارج تخریب کرده، محاسبه شود خواهیم دید که هم دولت و هم مجلس و هم سایر ارگانهای مرتبط همه مسئولند. من به سهم خود در مجلس هفتم چند مرتبه طی دیدار با رئیسجمهور احمدینژاد، ایشان را از عواقب بحران ساز چنین جنجال آفرینیها بر حذر داشتم. اما او وانمود میکرد که وضعیت تحت کنترل اوست. حتی در کمیسیون امنیت ملی، ضرورت تمسک به رهبر معظم انقلاب برای بیان دغدغههای امنیتی به خاطر مواضع بی باکانه رئیس جمهوری را مطرح کردم که به دیدار با رهبر معظم انقلاب و طرح مشکلات امنیتی ناشی از مواضع رئیس جمهوری انجامید. رهبری به طور آزادمنشانه در این دیدار فرمودند «شماها در کمیسیون امنیت ملی هستید و دغدغههای امنیتی را نزد من مطرح میکنید به جای این سخنان، به وظایف خود عمل کنید» و وقتی در پاسخ به سمع ایشان رساندیم که گروهی در مجلس ما را از بیان دغدغهها با این ادعا که خلاف نظر رهبری است منع میکنند، ایشان فرمودند «بیخود میکنند، من اگر نظر مخالف داشته باشم اعلام میکنم» و همین موضع رهبری باعث شد مستقیماً پیش آقای احمدینژاد بروم و نظر کمیسیون را به ایشان منعکس کنم. اما او طوری وانمود کرد که گویی تمام مواضع خود را با رهبر هماهنگ میکند. در حالی که بعدها همه دیدیم وی در پاره ای از موارد طبق سلیقه و نظر شخصی عمل میکرد و از رعایت جایگاه و نقش قانونی و شرعی منصب ولی فقیه سر باز میزد.
* خب شاهد بودیم که این فضا با روی کار آمدن دولت یازدهم تغییر کرد و باعث شد رویکرد کشورهای مختلف جهان نسبت به ایران متحول شود. سیاست دولت روحانی و طرح پیشنهاد جهان عاری از خشونت که در گام اول در مجمع عمومی سازمان ملل متحد مطرح شد تا چه اندازه در شکست پروژه ایرانهراسی نقش داشت؟
** نظریه جهان عاری از خشونت آقای روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، در زمان و مکان مناسبی مطرح شد و بار دیگر امریکا را در چالش مشابه شکست نظریه جنگ تمدنها در برابر گفت وگوی تمدن های رئیس دولت اصلاحات قرار داد. استقبال همپیمانان غربی امریکا و اوباما از این نظریه، سر آغاز آن شد که همکاری جمعی برای مبارزه با فقر و خشونت و نا امنی به یک ارزش بین المللی تبدیل شود، شبیه قطعنامه «اتحاد برای صلح» در دهه 1970 میلادی که جهان را از یک رویارویی اتمی میان شرق و غرب به سمت خلع سلاح و کاهش رقابت تسلیحاتی سوق داد. به همین دلیل آقای روحانی فصل جدیدی برای دیپلماسی توافقی گشود و نتیجه آن به برجام و توافق هستهای انجامید.
* در دولت یازدهم مذاکره با طرف های خارجی بر مبنای رویکرد برد- برد در دستور کار قرار گرفت و این در حالی بود که در دوره پیشین صرفاً مذاکره برای مذاکره انجام میشد... تا چه اندازه رویکرد آقای روحانی در پیگیری و حل موضوعات سیاست خارجی در کاهش بحرانها از جمله موضوع هستهای علیه ایران مؤثر بود؟
** مذاکرات در دوره پیش از دولت یازدهم از نظر دو طرف در وضعیت صفر قرار داشت. به همین دلیل غربیها ایران را به پنهان کاری متهم میکردند که با وقت کشی به دنبال تولید سلاح هستهای است، در غیر این صورت چرا مذاکرات بی نتیجه را انجام میدهد و فشار سنگین تحریم های پر هزینه را تحمل میکند. اما در رویکرد دولت یازدهم، مذاکره، مبنای تخصصی برای حصول به نتیجه پیدا کرد، به گونه ای که هیچ یک از دو طرف در وضعیت صفر نمانند و از راهبرد گام به گام پیروی کنند که گام هر یکی از طرفین به برداشتن گام دیگری به منظور رسیدن به نقطه تعیین شده باشد. نقطه تعیین شده از نظر دو طرف «شفاف سازی»، «اعتماد سازی» و امنیت سازی بود. یعنی به هر میزان ایران که توسط نظام های کشورهای رقیب متهم به تهدید برای صلح و امنیت بین المللی شده بود، باید با شفاف سازی و اعتماد سازی اثبات میکرد که «تهدید آتی» نیست، به همان اندازه هم کشورهای گروه 1+5 باید از موضع تحریم و تهدید و فشار سختگیرانه خود عقب نشینی میکردند و به وضعیت قبل از تحریم و صدور قطعنامههای شورای امنیت باز میگشتند. این در حالی است که مذاکرات موفقیت آمیز تیم مذاکره کننده هستهای تحت ریاست ظریف و اشراف و تدبیر رئیس جمهوری موجب تغییر وضعیت از ایرانهراسی به عنوان تهدید آتی به دیپلماسی توافقی و مشارکت مؤثر ایران در سرنوشت امنیت و ثبات منطقه ای شد. جایگاه و نقش ایران نیز ارتقا یافت و استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای نیز به رسمیت شناخته شد. رهبر معظم انقلاب نیز با درایت و جهان بینی مدبرانه خود، بر روند تصمیمگیری دو طرف تأثیرگذاشتند تا هرگام جدید ایران منوط و مشروط به یک گام هموزن طرف مقابل باشد.
* آیا با در نظر گرفتن شرایط کنونی منطقه و گشایشی که در روابط خارجی ایران با قریب به اکثریت کشورهای جهان به وجود آمده است میتوان سناریوی ایرانهراسی را یک سناریوی شکست خورده تلقی کرد؟
** بله، سناریوی ایرانهراسی سقوط کرد و اکنون سناریوی داعشهراسی در منطقه جایگزین آن شده است که به نوبه خود وضعیت بحرانی و تهدید منطقه ای جدیدی را بوجود آورده که خاورمیانه را به لرزه در آورده است و منجر به آن شده تا نقش و حضور قدرت های بزرگ در این منطقه افزایش یابد. داعش یک سناریوی پیچیده است که با اندیشه دینی از مذهب علیه مذهب استفاده میکند.
* در چنین فضایی نقش دستیابی به برجام در شکست سیاست اجماع جهانی علیه ایران تا چه اندازه بود؟
** برجام از سه مرحله سرنوشتساز عبور کرد:
اول، ایجاد شکاف بین امریکا و اروپا که در اختلاف نظر فرانسه و امریکا در دور اول مذاکرات ژنو آشکار شد.
دوم، شکاف میان امریکا و متحدان منطقه ای اش که عربستان در رأس آنها با مخالفت های علنی در کنار رژیم صهیونیستی پرچمدار مخالفت با برجام قرار گرفت.
سوم، ایجاد شکاف در سیاست داخلی امریکا که شاهد مخالفت شدید جمهوریخواهان و کنگره با اوباما بودیم که بیم از دست دادن همپیمانان عرب ثروتمند خود و نارضایتی اسرائیل را داشتند. این اتفاقات در عالم دیپلماسی بسیار مهم و سرنوشتساز است و کم اتفاق میافتد. شاهد بودیم که همه طرف های اختلاف معتقد بودند که سبک و روش جدیدی در حل و فصل چنین اختلاف بزرگی به روش مسالمت آمیز در دیپلماسی جهان ایجاد شده که باید همه ابعاد آن ضبط و ثبت و آموزش داده شود. لذا میتوان گفت وگوی «نتیجه محور» را جایگزین «جنگ ویرانگر» کرد.
* به چند نمونه از نشانههای شکست گفتمان ایرانهراسی که به ایجاد شکاف میان بازیگران مخالف ایران تبدیل شده است اشاره بفرمایید؟
** اعراب، اسرائیل، جمهوریخواهان و لابیهای صهیونیستی در جهان به اندازه ای برای حفظ سایه وحشت آتی ایران بر جهان تلاش کردند که به اختلاف جدی میان آنها و دولت امریکا انجامید تا جایی که این تلقی شکل گرفت که مخالفان ایران در تصمیم سازی و امور داخلی امریکا مداخله میکنند.این گروه حتی فرانسه را در مذاکرات ژنو 1 و 2 با خود همراه کردند. در واقع مذاکرات هستهای و رسیدن به نتیجه، یک جابهجایی و تغییر رویکرد جدی در سیاست همپیمانان سنتی امریکا با رئیس جمهوری امریکا منجر شد که بیانگر شدت عصبانیت اعراب، اسرائیل، جمهوریخواهان و صهیونیست ها از اوباما بود. به همین دلیل همه آنها در تلاش هستند برای انتخابات آتی ریاست جمهوری امریکا نقش آفرینی کنند که این مسأله در لحن و مواضع ترامپ نسبت به توافق هستهای و ایران مشهود است. آنها در تلاش هستند به هر قیمت که شده روند اجرای برجام را متوقف کنند و ایران را در وضعیت تحریم و تهدید قرار دهند.
* تأکید آقای روحانی در زمان تبلیغات انتخاباتی مبنی بر اتخاذ رویکردی در عرصه سیاست خارجی برای رفع ایرانهراسی چقدر در انتخاب مردم دخیل بود؟
** مردم به درجهای از خرد و آگاهی سیاسی رسیدهاند که دیگر فریب تبلیغات را نمیخورند، بلکه آنچه میخواهند را با آنچه دیدهاند و نمیخواهند مقایسه میکنند و تصمیم میگیرند. در انتخابات سال 1392 نیز آنچه میخواستند، این بود که ایران و ایرانی به عنوان یک تهدید تحت تعقیب بینالمللی نباشد و زیر سایه امنیت برای پیشرفت و رفاه و آسایش خود زندگی کند. به همین دلیل تحقق این خواسته را در شخصیت و گفتمان اعتدال آقای روحانی مشاهده و به او اعتماد کردند. آقای روحانی تنها رئیس جمهوری است که قبل از رسیدن به این کرسی، اندیشه و اهداف خود را در بعد امنیت هستهای و امنیت اقتصادی در دو کتاب عرضه کرد که سرانجام ذیل سیاستهای بعدی او در مذاکرات هستهای به برجام انجامید و امنیت ملی را برای ثبات و پیشرفت و توسعه اقتصاد ملی مهیا کرد. ایشان در کتاب «امنیت ملی و نظام اقتصادی ایران» برنامههای توسعه پایدار و رفاه ملت را مدون کرد که شاهد گامهای موفق آن هستیم و چنانچه سنگلاخها، چرخهای دولت را پنچر نکند، آثار آن را تا پایان برنامه ششم توسعه شاهد خواهیم بود، به طوری که قدرت ایران طبق چشمانداز 20 ساله در منطقه تثبیت میشود و نظام اقتصادی و توسعه پایدار در ایران سامان میگیرد.
http://iran-newspaper.com/newspaper/page/6237/42/135857/1
ش.د9501012