تاریخ انتشار : ۰۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۳۳  ، 
کد خبر : ۲۹۳۷۰۳
گفت‌و‌گو با دكتر محمد‌علي مهتدي، پژوهشگر مسائل خاورميانه

هدف اتحاد عربستان و اسرائیل به سازش کشاندن مقاومت در فلسطین است

مقدمه: حمايت منطقه‌اي از انتفاضه فلسطين رو به تعطيلي گذاشته و گويي در جهان عرب و جهان اسلام مسئله‌اي به ‌نام فلسطين وجود ندارد. مسئله تكفيري‌ها و جنايت‌هايشان چنان مسائل منطقه را تحت‌الشعاع خود قرار داده كه كسي ديگر به ‌ياد فلسطيني‌ها نيست. در اين ميان كشورهاي عربي هم با جبهه غربي– صهيونيستي همسو شده‌اند و سعي دارند توجهات را از مسئله فلسطين به مقابله با تروريست‌ها منحرف كنند. ايران و محور مقاومت هم كه فلسطين را مسئله مهم جهان اسلام مي‌دانند از سوي كشورهاي عربي و رژيم صهيونيستي مورد هجمه تبليغاتي قرار گفته‌اند و از طرفي اتحاد كشورهاي عربي با اسرائيل روز به روز علني‌تر مي‌شود و براي مقابله با نفوذ ايران در منطقه همكاري‌هايشان را بيش از پيش افزايش مي‌دهند. دكتر محمدعلي مهتدي، كارشناس و پژوهشگر ارشد مسائل خاورميانه مي‌گويد: «انقلاب‌هاي عربي و تقويت محور مقاومت در منطقه سبب شده تا اسرائيل و حكام عربي خليج فارس به همديگر نزديك شوند تا مقاومت را تضعيف كنند. اسرائيل و عربستان سعودي از نفوذ ايران و مقاومت در منطقه هراس دارند و توافق هسته‌اي ايران، دو طرف را به هم نزديك كرده است». به گفته مهتدي، امريكا و اروپايي‌ها تلاش كردند كه طرح دو دولتي در فلسطين را اجرا كنند اما خود رژيم صهيونيستي راضي نيست و اين مسئله امكان عملي شدن ندارد و الان هم با وضعيتي كه در منطقه به وجود آمده به نظر مي‌رسد اين مسئله به فراموشي سپرده شده است. براي بررسي تحولات منطقه با مهتدي به گفت‌وگو نشستيم.
پایگاه بصیرت / روح‌الله صالحی
(روزنامه جوان - 1395/04/28 - شماره 4862 - صفحه 9)

* طي ماه‌هاي اخير، شاهد نزديك‌تر شدن كشورهاي عربي به اسرائيل هستيم. اين نزديكي شايد بعد از توافق كمپ ديويد بين اسرائيل با مصر پديده‌ كم‌سابقه‌‌اي باشد. حتي كشورهاي عربي در مقابل جنايات صهيونيست‌ها در مسجد‌الاقصي و غزه سكوت كرده‌اند. چه عامل يا عواملي باعث اين نزديكي شده است؟

** در اين زمينه مسئله امنيت نقش مهمي دارد. رشد مقاومت اسلامي در لبنان، غزه و جنگ‌هايي كه ما در سال‌هاي اخير شاهد بوده‌ايم امنيت رژيم صهيونيستي را به خطر انداخت. در سال 2000، نيروهاي مقاومت ارتش رژيم صهيونيستي را از لبنان اخراج كردند و در 2006 در جنگ 33 روزه دوباره ارتش اسرائيل از محور مقاومت شكست خورد و نتوانست به اهداف خودش كه نابودي حزب‌الله بود دست پيدا كند. در جنگ‌هاي غزه، در سال 2008، 2012 و 2014 شاهد بوديم كه نيروهاي مقاومت در غزه تاكتيك‌هاي جديدي را به‌كار گرفتند و موشك‌هاي دست‌سازي را شليك مي‌كردند و اين موشك‌ها تا شهر بئرالسبع در سرزمين‌هاي اشغالي مي‌رسيد اين مجموعه‌ها امنيت اسرائيل را دگرگون كرده و به خطر انداخته است چراكه براي اولين بار محور مقاومت توانسته معادله بازدارندگي در مقابل رژيم صهيونيستي ايجاد كند.

اسرائيل تصور نمي‌كرد كه اين بازدارندگي ايجاد شود ولي الان اين موازنه برقرار شده است و معادله توازن وحشت در سرزمين‌هاي اشغالي حاكم است. تمام تلاش اسرائيل و امريكا اين است كه اين معادله را بر هم بزنند و در جهان عرب هم اينگونه نيست كه بگوييم جهان عرب به سمت نزديكي با اسرائيل مي‌رود. مصر و اردن در دهه 1970 با اسرائيل صلح كردند، مصر در كمپ ديويد و اردن در وادي عربه با اسرائيل توافق كردند. مسئله اين است كه انقلاب‌ها در جهان عرب، رژيم‌هاي محافظه‌كار عربي در خليج فارس و اسرائيل را نگران كرد.

نزديك شدن رژيم‌هاي محافظه‌كار عربي به سمت اسرائيل به خاطر تأمين امنيت است و وقتي انقلاب‌هاي عربي به بحرين و يمن رسيد حكام عربي احساس خطر كردند و وجه مشتركي بين اين رژيم‌ها و اسرائيل ايجاد شد. هم اسرائيل و هم حكام خليج فارس از تقويت مقاومت و انقلاب‌هاي مردمي نگران هستند و اين مسئله سبب مي‌شود تا دو طرف به يكديگر نزديك شوند و به همين خاطر مي‌بينيم كه عربستان و قطر به اسرائيل نزديك شدند و كشورهاي عمده عربي مثل مصر و سوريه كه قبلاً در اتحاديه عرب نقش رهبري داشتند و نقش مؤثري بازي مي‌كردند پس از انقلاب‌هاي عربي درگير بحران‌هاي داخلي شدند و نمي‌توانند نقش سابق را ايفا كنند. بنابراين، نقش اصلي به دست عربستان و قطر افتاده است كه قبلاً دنباله رو سوريه و مصر بودند و به اين دليل اين كشورها به اسرائيل نزديك شدند و همكاري نزديكي بين اينها و اسرائيل در دو جهت به وجود آمده است. يكي براي مبارزه با محور مقاومت و دوم براي مهار انقلاب‌ها در جهان عرب.

* ما در سال‌هاي اخير، به خصوص بعد از جنگ غزه و تحولات موسوم به بيداري اسلامي كه البته در غرب به بهار عربي معروف شد، شاهد نوعي دوره «فترت» در ميان گروه‌هاي مقاومت در داخل فلسطين هستيم. حتي تحولات موسوم به انتفاضه سوم كه از زمان تقسيم زماني مسجد‌الاقصي شروع شده، آنطور كه بايد سازمان يافته نبوده است. من در جايي مي‌ديدم كه خود شما از مفهوم «مقاومت فردي» براي تحولات اخير استفاده كرده‌ايد. آيا اين نشان‌دهنده افول ديدگاه مقاومت به شكل حماس و جهاد اسلامي در بين فلسطينيان است يا مفهوم جامعه‌شناسانه ديگري دارد؟

** انتفاضه‌اي كه الان در كرانه باختري شروع شده است را بايد جدا از مقاومت گروه‌هاي مقاومت در نوار غزه بدانيم. در كرانه باختري تشكيلات خودگردان حاكم است و با دستگاه امنيت اسرائيل هماهنگي دارد و تمام زيربناي مقاومت در كرانه باختري را نابود كرده‌اند و در اين منطقه شاهد قيام مردمي به شكل جديدي هستيم. مثلاً زير گرفتن سربازان صهيونيستي و استفاده از چاقو عليه شهرك‌نشينان. اين مسئله را بايد جدا بررسي كنيم و از تشكيلات غزه در شكل جنبش حماس و جهاد اسلامي متمايز كنيم.

نمي‌توانيم بگوييم مقاومت عمليات فردي انجام مي‌دهد و مهم‌ترين تشكيلات حماس و جهاد اسلامي است كه باتوجه شرايط خاصي كه بر كل منطقه به خصوص غزه حاكم است وضعيت ديگري دارند و تلاش‌هايي در حال انجام است كه مقاومت به سمت سازش بيايد و عمليات مسلحانه را رها كند. آنچه در كرانه باختري رخ مي‌دهد مقاومت فردي است و سازماندهي شده و تشكيلاتي نيست چراكه اگر تشكيلاتي بود تاكنون كشف و خنثي شده بود ولي چون فردي است سبب شده تا دستگاه‌هاي امنيتي تشكيلات خودگردان و اسرائيل نتوانند اين عمليات را از بين ببرند.

* تأثير شكل‌گيري جريان تكفيري داعش كه به هرحال به نوعي، جريان انديشه‌اي در جهان اسلام اهل سنت را به سمت نوعي از سلفيسم افراطي سوق داد را در كم رنگ شدن «مقاومت جرياني» در فلسطين (منظور مقاومت در قالب گروه‌هايي مثل حماس و جهاد است) چقدر مي‌دانيد. اصولاً براي اين متغير تأثيري قائل هستيد؟

** كساني كه داعش را ايجاد كردند هدفشان مبارزه با محور مقاومت بود نه اينكه اين گروه با اسرائيل مبارزه كند. داعش حتي يك گلوله هم به سمت اسرائيل شليك نكرده است و حتي گروه‌هايي مثل «گردان‌هاي بيت‌المقدس» كه در نزديكي مرزهاي رژيم صهيونيستي هستند و در صحراي سينا عمليات انجام مي‌دهند اگر هدفشان آزادي قدس است بايد عليه نيروهاي اشغالگر اسرائيل عمليات انجام مي‌دادند ولي در عمل همه عمليات آنها عليه ارتش مصر است. اصولاً داعش بعد از پيروزي حزب‌الله لبنان در جنگ 33 روزه در 2006 ايجاد مي‌شود. آن زمان اسرائيل به لبنان حمله كرد تا در مدت چند روز حزب‌الله را نابود كند و خاورميانه جديد را ايجاد كنند و سازمان پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) را در اين جنگ وارد ‌ و پس از آن ايران را محاصره و تأسيسات هسته‌اي را بمباران كنند و برنامه كاملي بود كه صهيونيست‌ها طراحي كرده بودند.

كاندوليزا رايس، وزيرخارجه وقت امريكا اعتراف كرد كه آنچه رخ مي‌دهد درد زايمان خاورميانه جديد است و اين جنگ با هدف از بين بردن حزب‌الله مقدمه پي‌ريزي خاورميانه جديد بود. وقتي نتوانستند حزب‌الله را نابود كنند حدود يك ماه بعد وزيرخارجه امريكا به مصر رفت و با مسئولان امنيتي پنج كشور عربي (مصر، اردن، عربستان، قطر و امارات) جلسه گذاشت و قرار شد تا گروه‌هاي تكفيري به راه بيندازند تا از اين طريق و با دامن زدن به مسئله شيعه و سني اينگونه وانمود كنند كه محور مقاومت شيعه است و ارتباطي به سني‌ها ندارد و سني‌ها مظلوم هستند و بايد با شيعيان مبارزه كرد.

نتيجه اين برنامه تأسيس گروه‌هاي تكفيري در عراق و سوريه بود و تكفيري‌ها مي‌گفتند كه هدفشان نابود كردن پيروان مكتب اهل بيت يعني شيعيان است. در حالي كه اصولاً مقاومت در برابر اسرائيل ربطي به مذهب شيعه و سني ندارد و مسئله برحق و اسلامي – عربي است.

قدس قبله اول مسلمانان است و براي آزاد كردن آن بايد همه تلاش كنند ولي آنها با ايجاد داعش و تكفيري‌ها در خاورميانه درگيري‌ها را به جاي اينكه سياسي باشد مذهبي جلوه دادند تا محور مقاومت را تضعيف كنند و نقشي كه گروه‌هاي تكفيري در منطقه بازي مي‌كنند نقشي است كه به سود اسرائيل است و طبق طرح‌هاي امريكا انجام مي‌شود و به زيان كساني است كه قائل به مقاومت در برابر امريكا و صهيونيست‌ها هستند. طبيعي است كه وقتي مسئله اصلي در منطقه درگيري سني و شيعه باشد بر مسئله فلسطين تأثير مي‌گذارد چون فلسطين مسئله اسلامي است و نياز به همكاري همه‌جانبه مسلمانان دارد.

* كمي هم به مسائل اسرائيل بپردازيم. اوضاع جريان چپ در داخل اسرائيل، اوضاع خيلي مناسبي به نظر نمي‌رسد. راست‌گرايي و به خصوص راست‌گرايي افراطي طي يك دهه اخير به نظر مي‌رسد در داخل سرزمين‌هاي اشغالي جريان مسلط بوده است. اين برخلاف پيش‌بيني‌هاي دهه نودي درباره تغييرات نسلي در داخل سرزمين‌هاي اشغالي است. اين روند چه تأثيري بر جامعه اسرائيلي خواهد گذاشت؟

** اولاً فرقي بين جريان‌هاي چپ و راست در اسرائيل وجود ندارد. يك دوره‌اي حزب كار سوسياليست در رأس قدرت بود از دوره ديويد بن‌ گوريون، اولين نخست‌وزير اسرائيل تا چند سال پيش بيشتر كشتارها و اشغال اراضي و مهاجرت صهيونيست‌ها به فلسطين در دوره حزب كار صورت گرفته است كه الان در مقابله با حزب ليكود به رهبري بنيامين نتانياهو، نخست‌وزير رژيم صهيونيستي ميانه‌رو به نظر مي‌رسد و حزب ليكود تندرو محسوب مي‌شود.

در مورد مسئله فلسطين و كشتار فلسطيني‌ها و سياست‌هاي توسعه‌طلبانه اسرائيل، هيچ فرقي بين اين دو جريان وجود ندارد. مسئله ديگر اين است كه اگر جناح‌هاي چپ تضعيف شدند و راست‌هاي افراطي قدرت را به دست گرفتند به علت تحولات منطقه و اوج گرفتن مقاومت در منطقه است و ترسي كه در داخل جامعه اسرائيلي پديد آمده است. جامعه اسرائيلي با دهه 1960 و 1970 تفاوت دارد و ايدئولوژيك نيست و جامعه بر جوانان تأثير گذاشته است.

اگر آن دوره جوانان اسرائيلي به خدمت در ارتش افتخار مي‌كردند اما الان از ارتش فرار مي‌كنند. با اين حال مسئله امنيت و ترس وجودي در بين همه صهيونيست‌ها وجود دارد و به همين دليل اكثريت تصور مي‌كنند كه راست‌هاي افراطي مي‌توانند اسرائيل را از نابودي نجات دهند و امنيت را برقرار كنند. اين مسئله سبب شده است تا چپ‌ها تضعيف شده و راست‌هاي افراطي بيشتر قدرت بگيرند.

* باتوجه به برآيند كنوني تحولات (همگرايي بيشتر عرب‌ها با اسرائيل) و نيروها و جريان‌هاي داخل فلسطين و اسرائيل، آيا براي روند صلح خاورميانه چشم‌اندازي قائل هستيد؟ اخيراً هماهنگ‌كننده سازمان ملل در گفت‌وگوهاي چهارجانبه (اروپا، سازمان ملل، امريكا و روسيه) گفته كه راه حل دو دولتي در حال از بين رفتن است. بنيامين نتانياهو هم بارها گفته كه قدس را با فلسطيني‌ها تقسيم نخواهد كرد. اگر هدف اصلي مذاكرات سازش را «راه حل دو دولتي» بدانيم، چه چشم‌اندازي براي آن قابل تصور است؟

** اولاً چيزي به نام روند صلح از بين رفته است و كنفرانس‌هاي صلح در مادريد بي‌نتيجه ماند و در نهايت به توافق «اسلو» منجر شد و توافقي بين سازمان آزادي‌بخش فلسطين به رهبري ياسر عرفات با اسرائيل شكل گرفت. اين توافق نيز هدفش اين نبود كه دولت فلسطين در كرانه باختري و غزه در كنار اسرائيل تأسيس شود. هدف امريكا اين بود كه چون انتفاضه اول در اوج بود و اسرائيل نمي‌توانست آن را مهار كند و فيلم‌هايي كه از سركوب جوانان فلسطيني در جهان منتشر مي‌شد از نظر تبليغاتي ضربه سختي به اسرائيل وارد كرده بود و مظلوم‌نمايي اسرائيل را زير سؤال برده بود، امريكا و اسرائيل مي‌خواستند از طريق دستگاه‌هاي امنيتي تشكيلات خودگردان انتفاضه را خاموش كنند تا سربازان اسرائيلي بتوانند به راحتي از شهرها خارج شوند.

انتفاضه اول كه خاموش شد حتي اسرائيل و امريكا به تعهدات خودشان در اسلو هم عمل نكردند و عملاً تشكيلات خودگردان به صورت تشكيلاتي در خدمت امنيت اسرائيل درآمد نه در خدمت مردم فلسطين و عمل كردن به آرمان فلسطين و حتي تشكيل دولت در كرانه باختري و غزه. به نظر مي‌رسد كه طرح دو دولتي به هيچ عنوان عملي نخواهد شد، اسرائيلي‌ها مي‌گويند بين درياي مديترانه و رود اردن جا براي دو دولت وجود ندارد و يك دولت بايد تشكيل شود. درحالي كه امريكا و اروپايي‌ها تلاش كردند كه طرح دو دولتي را عملي كنند اما خود رژيم صهيونيستي راضي نيست و اين مسئله امكان عملي شدن ندارد و الان هم با وضعيتي كه در منطقه به وجود آمده به نظر مي‌رسد اين مسئله به فراموشي سپرده شده است.

اگر قرار بود اين طرح عملي شود بايد شهرك‌سازي و مهاجرت صهيونيست‌ها به اراضي اشغالي 1967 متوقف مي‌شد كه نه تنها اين اتفاق رخ نداده بلكه روز به روز اين مهاجرت‌ها افزايش پيدا مي‌كند و شهرك‌هاي جديدي در كرانه باختري ساخته مي‌شود. بنابراين اين سؤال پيش مي‌آيد كه دولت فلسطين در كجا بايد تشكيل ‌شود، دولت بايد سرزمين داشته باشد وقتي دولت فلسطين سرزميني در اختيار ندارد در كجا مي‌خواهد دولت تشكيل دهد و همه مناطق در اشغال صهيونيست‌ها است.

غزه كه با مساحت كمتر تحت محاصره است و نزديك به 2 ميليون نفر به سختي در كنار يكديگر زندگي مي‌كنند و كرانه باختري هم كه به خاطر شهرك‌سازي‌ها مساحت آن به تدريج كاهش پيدا مي‌كند و صهيونيست‌هاي بيشتري به اين منطقه مهاجرت مي‌كنند و جايي براي تشكيل دولت باقي نمانده است. به نظر مي‌رسد اين طرح فقط اقدام تبليغاتي بوده براي اينكه اين طرح در صحنه باشد تا خلأ سياسي ايجاد نشود، اين طرح عملي نيست و فكر مي‌كنم كه به دست فراموشي سپرده شده است.

* اغلب پيش‌بيني‌ها اين بود كه توافق هسته‌اي 1+5 با ايران، وضعيت خاورميانه را باثبات‌تر كند. اما به نظر مي‌رسد در فضاي بعد از اين توافق شكاف‌ها در خاورميانه رو به افزايش است. كشورهاي عربي با سرعت بيشتري از قبل به سمت اسرائيل مي‌روند و خصومت آنها (به خصوص عربستان) با ايران افزايش پيدا كرده است. البته شايد همه اينها مستقيم به توافق ايران با 1+5 ربط نداشته باشد ولي به هرحال، در فضاي بعد از توافق، ما شاهد علني‌تر شدن خصومت كشوري مثل عربستان با ايران هستيم. چقدر از اين خصومت‌ها به توافق هسته‌اي ربط دارد؟

** ايران با كسي اختلاف ندارد و به دنبال نفوذ و رقابت با ساير كشورها در منطقه نيست. ايران در منطقه وظيفه ديني خود را در قبال ملت فلسطين انجام مي‌دهد و به گروه‌هاي مقاومت در مقابل صهيونيست‌ها و امريكا كمك مي‌كند و به دنبال اين نيست كه جاي كسي را تنگ كند. اگر سعودي‌ها پرچم حمايت از مقاومت را به دست بگيرند ايران پشت سر آنها خواهد بود. آنها با ما سر ستيز دارند و از انقلاب و محور مقاومت واهمه و از حركت‌هاي مردمي انتفاضه وحشت دارند. اختلاف بين عربستان و ايران قبل از برجام نيز وجود داشت اما هميشه عربستان سعودي و اسرائيل، امريكا را تشويق مي‌كردند كه به ايران حمله كند و در اسناد «ويكي ليكس» كه منتشر شده است نشان مي‌دهد ملك عبدالله، پادشاه سابق عربستان به مقامات امريكايي گفته بود كه بايد سر افعي مقاومت كه ايران است را قطع كنيم.

در بحران سوريه هم سعودي‌ها دنبال اين بودند تا امريكا را به مداخله نظامي وادار كنند و قبل از انقلاب‌ها در جهان عرب، تلاش كردند تا به بهانه تأسيسات هسته‌اي، امريكا به ايران حمله كند و امريكا هم دنبال منافع خودش است و تسليم خواسته سعودي‌ها نشد اما پس از برجام اسرائيل و عربستان بزرگ‌ترين مخالفان اين توافق بودند و از اين توافق زيان‌هاي زيادي ديدند و همين مسئله سبب شد تا آنها به يكديگر نزديك شوند و توطئه‌هاي جديدي را چه در منطقه و چه در سطح بين‌المللي عليه ايران تدارك ديدند تا از اجراي توافق هسته‌اي جلوگيري كنند. رژيم صهيونيستي و عربستان پيش از توافق سعي مي‌كردند تا برجام انجام نشود اما پس از توافق وين همه تلاش خود را به‌كار بستند تا مانع اجراي برجام شوند و همين تقابل با ايران سبب شده تا از توجه به مسئله فلسطين كاسته شود.

* امريكايي‌ها همواره در ديدار با مقامات اسرائيلي و سعودي مي‌گويند برجام تهديدي عليه كشورهاي منطقه و جهان نيست اما برخي كارشناسان معتقدند كه اسرائيل و عربستان با مخالفت با برجام مي‌خواهند امتيازاتي از امريكا بگيرند. نظر شما در اين مورد چيست؟

** مسئله هسته‌اي ايران يك بهانه بود و هست. اصل مسئله اين نيست كه آنها تبليغات كردند كه ايران به دنبال ساخت بمب اتمي است و بايد غني‌سازي را متوقف كند. حتي اگر ايران تسليم آنها مي‌شد و كاملاً برنامه هسته‌اي خود را متوقف مي‌كرد باز هم آنها به مخالفت‌هاي خود ادامه مي‌دادند. مسئله اصلي برنامه هسته‌اي نيست بلكه نقش منطقه‌اي ايران در كمك به محور مقاومت و فلسطين است. اگر ايران از فلسطين حمايت نمي‌كرد و به مقاومت در برابر اسرائيل كمك نمي‌كرد آنها هيچ مشكلي با غني‌سازي اورانيوم و حتي به شكل نظامي نداشتند. آنها به مدت طولاني به دنبال تغيير نظام سياسي ايران بودند و بعد از اينكه از اين تلاش نااميد شدند تغيير رفتار ايران در منطقه را پي گرفتند. تغيير رفتار ايران هم به نظر آنها تغيير رفتار در داخل نبود بلكه رفتار ايران در منطقه بود.

آنها تصور مي‌كردند كه در مذاكرات هسته‌اي با ايران كوتاه بيايند زمينه آماده مي‌شود تا با ايران بر سر مسائل منطقه‌اي تفاهم كنند و ايران را به نقطه‌اي برسانند كه دست از حمايت از محور مقاومت بردارد. چنين چيزي با منافع ايران، قانون اساسي و وظايف ديني و انساني ايران مغايرت دارد. لذا مي‌بينيم كه با وجود توافق هسته‌اي در عمل به بن‌بست رسيده‌‌اند و سعي مي‌كنند فشارها عليه ايران را ادامه دهند تا رفتارهاي خود را تغيير دهد و مانع مراودات بانكي و سرمايه‌گذاري در ايران مي‌شوند تا ايران نتواند به سرمايه‌هاي خود دست پيدا كرده و به محور مقاومت كمك كند.

* به هرحال طي دو سال اخير به خصوص در فضاي مذاكرات ايران با 1+5، بحث‌هاي زيادي درباره وجود اختلاف بين اسرائيل و امريكا (به خصوص امريكاي دوره باراك اوباما) مطرح شده. بعضي‌ها اين را شكلي مي‌دانند و بعضي هم اين اختلاف را جدي مي‌دانند. نظر شما در اين مورد چيست؟

** اين اختلافاتي كه در ظاهر اتفاق افتاده است بين اسرائيل و امريكا نيست. اين اختلافات بين دولت باراك اوباما، رئيس‌جمهور امريكا و بنيامين نتانياهو بود. در امريكا فقط دولت تصميم‌گيرنده اصلي نيست و نهادهاي ديگري مثل وزارت دفاع امريكا (پنتاگون)، «سيا» و كنگره هم تصميم‌گيرنده هستند. نتانياهو فشار مي‌آورد كه توافق بين ايران و 1+5 انجام نشود و به ايران حمله كنند و كلاً برنامه هسته‌اي ايران جمع‌آوري شود و حتي با برنامه هسته‌اي ايران به شكل صلح‌آميز هم مخالفت مي‌كرد اما دولت اوباما مخالف اين خواسته‌هاي نتانياهو بود و دولت امريكا به صهيونيست‌ها مي‌گفت اگر شما از اين واهمه داريد كه ايران مي‌خواهد به شما حمله كند ما از طريق برجام اين تهديدات را از بين برديم و برنامه هسته‌اي ايران تحت كنترل است و امريكا به تأمين امنيت شما كمك كرده است.

از نظر اسرائيلي‌ها اين تضمين‌ها كافي نبود و به دنبال اين بودند كه نظام سياسي ايران تغيير كند و ارتباطش با محور مقاومت قطع شود ولي اين مسئله عملي نبود و امريكايي‌ها مي‌دانستند كه با فشار بيشتر ممكن است جنگ منطقه‌اي ايجاد شده و منافعشان به خطر بيفتد. اختلاف بين امريكا و اسرائيل اختلاف در هدف نيست بلكه در روش رسيدن به هدف است و هر دو طرف روش متفاوتي را دنبال مي‌كنند اما در اصل هر دو طرف يك هدف يعني تأمين امنيت رژيم صهيونيستي را دنبال مي‌كنند.

* در پايان ارزيابي شما از تحولات آتي منطقه چيست؟

** الان وضعيت در منطقه بسيار پيچيده شده است. متأسفانه مسئله فلسطين در حال فراموشي است و جهان عرب به جاي اينكه به مسئله اصلي بپردازد درگير مسائل داخلي است. سياست‌هاي محور مقاومت و ايران كه بهترين پشتيبان فلسطين بود سبب شده است كه يك جبهه‌اي عليه ايران تشكيل دهند و با اسرائيل متحد شوند تا تهديدات ادعايي از سوي ايران را از بين ببرند. باتوجه به درگيري‌ها در منطقه به نظر مي‌رسد، اين وضعيت پرآشوب و هرج و مرج به اين سادگي قابل كنترل نيست و حتي ممكن است در سال‌هاي آينده شاهد ادامه همين ناامني‌ها باشيم اما از طرفي، محور مقاومت نيرومند است و در بحران‌هاي زيادي ايستادگي كرده و همين مسئله سبب شده تا اسرائيل و عربستان به فاز جديدي از توطئه و تخريب عليه ايران روي بياورند و نمونه آن را در سوريه، بحرين، عراق و يمن مشاهده مي‌كنيم.

http://javanonline.ir/fa/news/798028

ش.د9501248

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات