(روزنامه مردمسالاري ـ 1395/05/02 ـ شماره 4091 ـ صفحه 9)
حجتالاسلام والمسلمين حاج سيدحسن آقاي خميني يادگار گرانقدر امام(س) در شصت و هفتمين اجلاس مرکزي دانشگاه آزاد اسلاميطي سخناني اظهار داشتند: «امام(س) ميفرمود اينکه حرف مرد يکي است، درست نيست. حرف مرد دو تا است.»(1)
براساس اين منطق، شجاعت براي مردان بزرگ نه اصرار بر نظرات و تحليلهاي شخصي، بلکه انصراف از تصميم و اعتقاد خويش و پاي نهادن بر خواستههاي نفساني فردي، قبيلهاي، جناحي و باندي براي رسيدن به اهداف و مصالح بزرگتر جمعي، معني ميشود که امير مومنان علي (ع) ميفرمايد: «أشْجَع، النّاس مَنْ غَلَبَ هَواه» (2)
کمتر کسي است که شجاعت و قاطعيت در عرصه مديريت را پافشاري بر روي تصميم و نظر شخصي و زمينهسازي جهت پياده کردن، تلاش براي اجرايي نمودن و حاکميت بخشيدن به آن، تعبير و تفسير نکند و گاه ضربالمثل معروف: «حرف مرد يکي است»، نماد چنين تفکري در جامعه امروز است. اما امام خميني(س) با تکيه بر دور انديشي، زمان شناسي و درايت خويش در هر زمان با توجه به مقتضيات موجود، علاوه پافشاري بر نظرات گذشته همواره ميزان را شرايط جاري و حال فعلي ميدانستند و در چارچوب چنين منطقي به بهترين صورت ممکن مسائل را به نفع اسلام و انقلاب حل مينمودند. قطعنامه 598 شوراي امنيت يکي از قطعنامههاي شوراي امنيت است که در 29 تير 1366، براي پايان دادن به جنگ ايران و عراق صادر شد. اين قطعنامه از نظر کمي و تعداد واژههاي به کار گرفته شده مفصلترين و از نظر محتوا اساسيترين و از نظر ضمانت اجرايي قويترين قطعنامه شوراي امنيت در مورد جنگ تحميلي بوده است. اين قطعنامه بلافاصله از سوي عراق پذيرفته شد، ولي بعد از گذشت يکسال و هفت روز در 27 تير 1367 از سوي ايران پذيرفته شد. امام خميني (س) در 29 نير 1367 در سالروز کشتار حجاج بيتالله الحرام طي پياميخطاب به ملت ايران که به «پيام استقامت» معروف شد ضمن اعلام قبول قطعنامه 598، به تحليل شرايط و تشريح دلايل آتشبس پرداختند. واقعيت اين است که در اين تصميم امام خميني (س) ويژگيها و خصوصياتي نهفته است که با شناخت و تحليل آنها ميتوان اصول حاکم بر سيره عملي امام(س) در اداره امور کشور را به خوبي شناسايي و به مردم معرفي نمود.
براي اين امر لازم است نگاهي گذرا بر آرا و انديشههاي ايشان در خصوص جنگ تحميلي داشته باشيم. ديدگاههاي امام خميني(س) در مورد جنگ تحميلي از ابتدا بر تدافعي بودن موضع ايران تاکيد داشته و ضمن نفي هرگونه جنگطلبي و تهاجم، ضرورت دفاع و صيانت از کشور را تنها راه توجيه براي اين امر بيان ميکند. ايشان همچنين در طي سالهاي دفاع و مبارزه همواره با بهرهگيري از نظرات کارشناسان خبره سياسي و نظاميعلي الخصوص مسئولين کشوري و لشگري مبنا را بر تعهد، دلسوزي و صداقت ايشان گذارده و ضمن حرکت بر مبناي مشاورهها و نظرات تحليلي ايشان؛ مصلحت نظام اسلامي، نفع مردم، رفاه عمومي و سعادت همگاني را بر هر موضوع ديگري ترجيح دادند. متاسفانه مدتي است جريان سياسي خاصي در راستاي بهرهبرداريهاي جناحي در پي شبهه افکني و القاي اشتباه امام خميني(س) در پذيرش قطعنامه است. از اين رو بررسي سخنان امام خميني (س) و رهبر معظم انقلاب در خصوص پذيرش قطعنامه 598 و تحليل آن اهميتي دوچندان پيدا ميکند. در ابتدا لازم است که نگاهي به سخنان آن پير فرزانه از ابتداي سال 1367 تا پذيرش قطعنامه در تير ماه 1367 داشته باشيم.
حضرت امام در تاريخ 11 فروردين 1367 طي پياميضمن هشدار نسبت به خطر دور شدن مردم از صحنههاي انقلاب، اتمام حجتي راجع به جنگ کرده و ميفرمايند: «اين روزها روز امتحان الهي است... امروز روز عاشوراي حسيني است و امروز ايران کربلاست، حسينيان آماده باشيد.»( 3 ) ايشان در ادامه اين پيام تاکيد ميکنند:«درنگ امروز، فرداي اسارتباري را به دنبال دارد.»( 4)
حدود دو ماه بعد و در تاريخ هفتم خرداد ماه 1367 نيز طي پياميبه مناسبت آغاز به کار مجلس سوم تصريح ميکنند:
«رزمندگان عزيز و دلاور ما اعم از ارتش و سپاه و بسيج با تکيه بر ايمان و سلاح و اميد به حضرت حق و با حمايت بيشائبه مردم به نبرد و دفاع مقدس خود ادامه دهند و عزمها را جزم کنند و بر دشمن زبون بتازند و با همت خود افتخار و نصرت و پيروزي را به ارمغان آورند که سرنوشت جنگ در جبههها رقم ميخورد نه در ميدان مذاکرهها.»( 5)
امام خميني همچنين در تاريخ سيزدهم تير ماه 1367 در پياميکه به مناسبت سقوط هواپيماي مسافربري ايران توسط آمريکا صادر ميفرمايند، اعلام ميکنند که: «... بايد همه براي جنگي تمام عيار عليه آمريکا و اذنابش به سوي جبهه رو کنيم. امروز ترديد به هر شکلي خيانت به اسلام است، غفلت از مسايل جنگ خيانت به رسولالله است...» (6)
واقعيت اين است که جهت اصلي ديدگاهها و نظرات امام(س) تا اواسط تيرماه 1367 بر مبناي آنکه جنگ تحميلي را مبارزهاي اعتقادي و تمام عيار عليه ظلم و جور و نامردميها و همچنين جهاد عليه دنياي سرمايهداري، کمونيسم و حاکمان بيدرد کشورهاي اسلاميميداند، آن را محصور به مرز و بوم و يا همراه با شکست و تلخي کمبود و فقر و گرسنگي نميداند. اما آنچنان که از متن پيام استقامت که در تاريخ بيست و نهم تير ماه 1367 (در سالروز کشتار خونين مکه و در قبول قطعنامه 598) صادر شد بر ميآيد، امام خميني(س) علي رغم اينکه تا مدتي قبل معتقد به مواضع اعلام شده قبلي و همان شيوه دفاع بودند اما مصلحت عمومي، رضايت حق تعالي و تکليف الهي را به گونهاي ديگر تشخيص دادند و با اعلام اينکه «ما مامور به انجام وظيفهايم و نه حصول نتيجه» تصريح کردند: «... من تا چند روز قبل معتقد به همان شيوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور را در اجراي آن ميديدم، ولي به واسطه حوادث و عواملي که از ذکر آن فعلاً خودداري ميکنم، و به اميد خداوند در آينده روشن خواهد شد، و با توجه به نظر تماميکارشناسان سياسي و نظاميسطح بالاي کشور، که من به تعهد و دلسوزي و صداقت آنان اعتقاد دارم، با قبول قطعنامه و آتشبس موافقت نمودم و در مقطع کنوني آن را به مصلحت انقلاب و نظام ميدانم...»(7)
آنگونه که مشهود است، نظر جديد امام(س) کاملاً مغاير با سخناني است که تا چند روز قبل از پذيرش قطعنامه داشته اند. اين رويه بار ديگر نمايانگر ويژگيهاي شگفت مختصات سيره عملي امام خميني (س) در اداره جامعه است و زمان شناسي، دور انديشي و التزام عملي به ديدگاهها، نقطه نظرات کارشناسان در زمينههاي مختلف براي پيشبرد امور کشور را به تصوير ميکشد.
مقام معظم رهبري، سه ماه پس از انتخاب به عنوان رهبري جامعه اسلاميتوسط مجلس خبرگان رهبري، در پياميبه مناسبت نهمين سالگرد جنگ تحميلي در تاريخ 30 شهريورماه 1368 در تشريح شرايط عموميعرصه دفاع در سال پاياني جنگ تصريح ميکنند:
«از صدور قطعنامه تا قبول رسمي آن از سوي جمهوري اسلامي، دنيا شاهد سنگينترين ضربات نيروهاي اسلام بر دشمن و فتوحات بزرگ رزمندگان ما بر دشمن در جبهههاي جنگ از سويي و فشارهاي همه جانبه حاميان رژيم عراق عليه ايران اسلامياز سوي ديگر بود.
حصر اقتصادي، حمله به تأسيسات ما در خليج فارس و تمرکز بيسابقه نيروهاي نظاميآمريکا و ناتو در اطراف مرزهاي آبي و هوايي و حتي تجاوز به آنها، بخشي از اين فشارها بود؛ به طوري که تقريباً هيچ فشار ممکن باقي نماند، مگر آنکه بر ملت ايران وارد شد و رژيم آمريکا تقريباً بهطور مستقيم وارد صحنه شد. تهديدها، بمبارانهاي وسيع شيميايي و جنايت حمله به شهرها و هواپيماي مسافربري و کشتي غيرنظامي و اثبات اينکه استکبار در حمايت از عراق آمادگي براي دست يازيدن به هر جنايتي دارد، بخشي از حوادث اين دوران است و جا دارد در موقع مقتضي، اين حقايق هشداردهنده براي ملت ايران شکافته و برملا گردد.» (8)
اگر شجاعت و اراده امام (س)، اتکاي او به خدا و اعتماد به کارشناسان دلسوز و متعهد سطح بالاي کشور و در راس همه معامله کردن آبروي خويش با پروردگار عزيز نبود، چه اکسيري ميتوانست معادله اول را در طول 16 روز به معامله دوم بدل کند؟ و اگر اين تبديل و تغيير انجام نميگرفت، امروز چه وضعيتي براي کشور متصور بود؟
فرض کنيد حادثه جانسوز ارتحال امام (س) يک سال زودتر، يعني در 14 خرداد 1367 به وقوع ميپيوست. فکر ميکنيد اگر آخرين پيام امام امت : «...سرنوشت جنگ در جبههها رقم ميخورد، نه در ميدان مذاکرهها...» بود، چه اتفاقي ميافتاد؟ آيا پس از ايشان کسي جرأت ميکرد از صلح، خاتمه جنگ و پذيرش قطعنامه سخن بگويد؟ و اگر چنين جسارتي به خرج ميداد آيا به اتهام وابستگي به بيگانه، جاسوسي، مخالفت با ولايت فقيه و انقلاب، تشويش افکار عمومي، اقدام عليه امنيت ملي، همنوايي با بيگانگان و ... تحت تعقيب و يا بازداشت قرار نميگرفت؟ و آيا عناصر ظاهربين و دگمانديش با استناد به آخرين پيام او با کوبيدن بر طبل ادامه جنگ، موجب فروپاشي نظام نميشدند؟
امام امت(س) مدتي پس از پذيرش قطعنامه در نامه اي که خطاب به خبرگان و مسئولين درجه اول نظام نوشتند، يکي از دلايل اصلي پذيرش قطعنامه و بازگشت از نظرات قبلي خويش را گزارشات فرماندهان نظامياز اوضاع جبههها و نيازمنديهاي تسليحاتي غير قابل تهيه و همچنين گزارش وزراي اقتصادي دولت از وضعيت بودجه و ذخاير مالي و همچنين تحليل شرايط سياسي داخلي و بينالمللي از سوي مسئولين کشور ذکر ميکنند.
اين بخش از نامه امام خميني هرگز به معناي شانه خالي کردن از زير بار مسئوليت نيست که در پيام خويش بر اين نکات تاکيد ميکند که مسئوليت اصلي جنگ، چه تداوم و چه پايان آن را پذيرفته و ضمن درخواست از ملت براي پشتيباني و حمايت از مسئولين کشور، اعلام ميکنند که اتخاذ اين تصميم با تصميم ايشان و بر مبناي مصالح نظام صورت پذيرفته است.
حضرت آيتالله خامنهاي، در خطبههاي نماز جمعه تهران در 11 فروردين 1368 (دو ماه قبل از ارتحال حضرت امام(س)) ميفرمايند: «ميبينيد آنچه که امام ميکند در دلها جا باز ميکند اين مردميکه هشت سال گفته بودند جنگ جنگ، امام عزيزمان آن وقتي که مصلحت دانست قطعنامه را قبول کرد گفت نه آتشبس، ملاحظه نکرد که حالا من هفته قبل يا ده روز قبل يا يک ماه قبل، خود من چي گفتم نه تکليف اين است مصلحت اسلام اين است، کي چه خواهد گفت براي امام مطرح نيست و چون براي خدا کار ميکند خدا هم براي او همه مقدمات را فراهم ميآورد، «من کان لله کان الله له» دلهاي مردم مجذوب سخن امام ميشود همان مردميکه تا ديروز شعار ميدادند به جنگ جنگ آنچنان صداقت و صراحت و خلوص امام در دلهاي آنها کارگر ميشود که آنها بر ميگردند راهپيمايي ميکنند شعار ميدهند که نخير امروز بايد آتشبس باشد؛ اين نشانه خلوص است.» (9)
آنچه مسلم است در سيره عملي امام(س)، پذيرفتن آتش بس هرگز به معناي توقف، سکون و روي گرداندن از اصول و ارزشهاي انقلاب اسلاميو اهداف والاي آن نيست و مجاهدت در راستاي بسط نفوذ ارزشهاي اسلامي و کسب استقلال در تماميزمينهها و تقويت بنيانهاي سياسي، نظامي، اقتصادي و فرهنگي جمهوري اسلامي هرگز پايان نيافته است.
به طور کلي ميتوان گفت پذيرش قطعنامه توسط امام(س) به معناي عقبنشيني و يا عدول از مواضع نبوده و نيست بلکه اين حرکت نوعي تاکتيک براي عوض کردن صحنه نبرد به منظور هموارسازي راه براي اشاعه اصول انقلابي و اسلامياست و از اين رو با درايت حضرت امام(س) تبليغات مسموم ضد انقلاب داخلي و خارجي را خنثي و موضع بر حق جمهوري اسلاميدر ديدگاه جهانيان را اثبات نمود.
مقام معظم رهبري در اين خصوص ميفرمايند: «قبول قطعنامه 598 از سوي جمهوري اسلاميو رهبر عظيمالشّأن فقيد آن، توطئه وسيع دشمن را بار ديگر با هدايت الهي به خود او برگرداند و دشمن را که تحت شعار صلحطلبي، به هر جنايتي دست ميزد، خلع شعار کرد. شايد مشيت الهي بر اين بود که با قبول قطعنامه، حقانيت جمهوري اسلاميبيش از پيش در جهان آشکار شود و ملت ايران به هدفهاي اساسي خود در سطح بينالمللي نزديکتر گردد.
با اين ابتکار جمهوري اسلامي، دشمن در دو راهي شکست قرار گرفت: اگر اجرا شود، ايران اسلاميبه خواستههاي خود رسيده است و اگر اجرا نشود، داعيه هميشگي جمهوري اسلاميمبني بر لزوم قطع ريشه تجاوز و رابطه ميان تجاوزِ عراق و حاکميت سلطه در جهان و اينکه رژيم عراق در ادعاي صلحطلبي صداقت نداشته است، به اثبات ميرسد و بياعتمادي به قرارهاي ساخته قدرتها که جمهوري اسلاميهمواره مدعي آن بوده است، در ميان ملتها رايج خواهد شد و آنها را بر تکيه فقط به نيروي خويش، تشويق خواهد کرد.» (10)
جهان امروز، عرصه تحولات و تغييرات گسترده و در عين حال گسسته و مستمر است. در دنياي امروز کشورهايي ميتوانند با عزت زندگي کنند و از منافع خود دفاع نمايند که همواره با زمان شناسي و تحليلي درست شرايط، ارزيابي واقعبينانه از نقاط ضعف و قوت خويش داشته باشند و با شناخت منطقي و صحيح از فرصتها و تهديدهاي پيراموني، پيوسته در حال تصميمگيري و حرکت رو به جلو باشند.
براي بقا در جهان امروز بيش و پيش از شجاعت خطرپذيري غيرمعقول (که بر فرض وجود اين شجاعت هزينه آن را بايد مردم پرداخت کنند و چه بسا اثربخش هم نباشد) «عقل و تدبير» در حکمراني بر محور زمان لازم است که ترديد و تأخير در تصميمگيري، يا تصميمگيري نادرست سميمهلک محسوب ميشود. هر فرصتي که از دست ميرود، خيلي زود به صورت تهديد تشديد شده باز خواهد گشت. بحران عدم استفاده از عقل و تدبير، اطلاعات و مشورت در تصميمگيريها، انباشت مسايل تصميمگيري نشده يا تصميمگيري شده و اجرا نشده يا بد اجرا شده، و نداشتن درک درست از ارزش زمان در دوران پرشتاب امروز، ممکن است بقاي هر کشوري را مورد تهديد جدي قرار دهد.
جمهوري اسلاميايران که در طول عمر خود تجربه راهبري کشور در بحرانهاي پيچيده را در کارنامه خود دارد، با پيروي از سيره بنيانگذار خود- دورانديشي، زمانشناسي و محور قرار دادن منافع ملي- ميتواند بر چالشهاي فراوان پيشرو غلبه کند.
امام(س) فرزند زمان خويشتن بود. زمان شناس و انتخابگر بود، «ساکن و منزوي» نبود و همواره با «حرکت» همراه بود. او با پاي نهادن بر سر نفس خويش يک سروگردن بالاتر از همه، جهان را از افقي گستردهتر و سطحي رفيعتر از منافع کوتاهمدت گروههاي خاص مورد ارزيابي قرار ميداد و همواره جلوتر از زمان خويش حرکت ميکرد.
«فرزند زمان خويشتن بودن» سخني رايج در دنياي امروز ماست. کلاميکه تصريح ميکند که شرايط زماني بايد شيوه زيستن، سبک زندگي و ابزار زيست انسان را تغيير دهد. اين سخن رايج را ميتوان برداشتي آزاد از کلام امام علي (ع) دانست. آنجا که ميفرمايند: «شباهت مردم به مقتضيات زمان خود، بيشتر از شباهت آنان به پدرانشان است». (11)
منظور آن حضرت، آگاه بودن مسلمان بيدار از اوضاع و احوال و شرايط زماني است که در آن زندگي ميکند. پيامبر گرامياسلام(ص) نيز در روايتي در اين باره ميفرمايد: «آن کس که آگاه از زمان و شرايط دوران خويش است مورد هجوم اموري که او را به اشتباه و شبهه مياندازد واقع نميشود.» (12) پس فرد آگاه از اوضاع و احوال حاکم بر روزگار خود، فرزند زمان خويشتن است و با مسايل و موضوعات و امور جاري در زمان خود مانوس و آشنا است.
انديشهورزي انسان و انتخابگري او نيز به مقاومت يا انعطافپذيري او در حرکت جاري زمان سنجيده ميشود. چرا و در چه مواردي بايد با تغيير همراه بود و در چه مواردي بايد در برابر تغيير مقاومت کرد. گاهي تشخيص نادرست اين دو مقوله سرنوشتهاي اسف باري را براي اقوام و ملتها رقم زده است. شناخت مقتضيات زمان، چه در حوزه شخصي و چه از جنبه اجتماعي راز ماندگاري است.
پس پر بيراه نيست اگر ادعا کنيم: فرزند زمان خويش بودن، امري خردمندانه و لازمه ماندگاري حيات شخصي و اجتماعي است و اين به معني لجاجت بي ثمر يا سر تسليم فرود آوردن در برابر شرايط يا هر نوع نوگرايي کورکورانه نيست.
پينوشتها:
1- سايت جماران- کد خبر: 29851 - تاريخ خبر: 92/5/30
2- سفينه البحار- جلد 2
3- صحيفه امام(س)-جلد 21-صفحه: 11
4- همان-صفحه 12
5- همان-صفحه 52 و 53
6- همان-صفحه 69
7- همان-صفحه 92
8- پيام به مناسبت نهمين سالگرد جنگ تحميلي 1368/6/30 –سايت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله العظميخامنهاي
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=7407
9- همان
10- همان
11- تحرير المواعظ العددية، صفحه: 136
12- الکافي،ثقه السلام کليني ج1ص26 ؛ تحف العقول، حسن بن شعبه حراني،ص 356 ؛ بحارالانوار، مجلسي، ج68ص307 .
http://mardomsalari.com/Template1/News.aspx?NID=251981
ش.د9501404