(روزنامه رسالت ـ 1395/05/30 ـ شماره 8737 ـ صفحه 1)
3.ولي، "از اول انقلاب تا امروز، در حوادث گوناگون، حوادثي که بعضي از آنها ميتوانست يک ملت را، يک نظام را از جا بکند، ميتوانست يک کشور را دچار درياي طوفاني کند که سکانداران ندانند چه ميکنند و چه بايد بکنند، اما، اين کشتي استوار که متکي به ايمانها و اراده و دل نوراني به ذکر خداي مردم انقلابي بود، در اين طوفانهاي گوناگون، اندک اضطرابي پيدا نکرد. اين، نشانه رحمت الهي است؛ اين، نشانه تفضلات خداوند به ملت است.
البته، مشمول تفضلات الهي شدن يک مسئله است، و حفظ تفضلات و رحمت الهي يک مسئله ديگر است. مبادا به خودمان مغرور بشويم؛ مبادا وقتي دست کمک پروردگار را ميبينيم، بگوييم: "ما که مورد توجه پروردگار هستيم" و از وظايفمان غفلت کنيم؛ مبادا ياد خدا از دلها برود".
4.وقتي خبرگزاري دانشگاه آزاد، با افتخار، تيتر "خرازي: حاضريم براي برنگشتن "آن شخص" خون دهيم" (ببخشيد که غدغن شدهايم که از آن شخص، حتي، اسمي ببريم) را روي خروجي خود قرار داد، مکرراً ايدئولوژي هولناک اصحاب هشتاد و هشت را به نمايش گذاشت؛ اين که اگر مردم با ما بودند که دموکرات خواهيم بود، و اگر نبودند، ناقه را نحر خواهيم کرد.
5.کنترل بر ابزارهايي که اراده مردم با آن شکل ميگيرد، موجب ميشود تا يک اشرافيت جديد پديد آيد، و در اين شرايط، کساني ميتوانند در آينده و در آيينه به خود بد و بيراه نگويند که يک عنصر نيرومند فرا دموکراتيک در خود داشته باشند؛ لااقل در بيان، نحوي "الهيات درباري دموکراتيک" در ميان روشنفکران ايراني که بقاياي آن، امروز در ميان اصلاحطلبان ملحوظ است، جريان داشته که هر از گاهي، به تناسب ايام قد علم ميکرده، و ميکوشيده تا از قبل آن، نيرويي بگيرد. به اين ترتيب، که وقتي مردم بر وفق مراد ايشان به حرکت در ميآيند، از مردم هواداري ميکنند و وقتي مردم به سوي ديگري رفتند، نخبهگرايي ساز ميکنند و در اين مسير مدام در نوسان هستند.
6.ادعاي ابن الوقت روشنفکري بر ايمان به مردمي که في الحال، از در حمايت ايشان بر آمدهاند، مشابه با مدعاي پادشاهان و آخوندهاي درباري ايشان است. روشنفکري مجيز هوادارانش در اقشار متوسط شهري جهان وطني را ميگويد و مرامي که خود براي ايشان ساخته است را در مقابل، ساير مردمان علم ميکند. در چارچوب اين "الهيات درباري دموکراتيک"، "ادعا" بر آن است که نه فقط تمام "قدرت"، بلکه تمام "حق"، از مردم بر ميآيد و اراده مردم، در نهايت کارگردان جهان است. لااقل از مشروطه تا کنون، همين بوده است، و روشنفکر، مدام متوسطها يا به قول توکويل، مجموعهاي از افراد "کوشا و ترسو" را به جاي "ملت ايران" يا "عقلا" جا زده است تا بتواند به نام آنها مشيت ملت را به دست الگوهاي انگليسي و فرانسوي خود بسپارد.
7.به اين ترتيب، تناقض باستاني در تئوري اراده مردم در حکومت دموکراتيک، باز هم خودنمايي ميکند و معلوم ميشود که هنوز هم حل نشده: صدايي که "به نام" مردم شنيده ميشود، آيا صداي اکثريت است، نعره اقليت است، يا نجواي اقليتي که اکثريت را با تکنيکهاي تبليغات و دستکاري افکار عمومي فريفته است. اين تناقض، به قدمت خود دموکراسي است. در عمل، انحصاري بسيار غير دموکراتيک رقم ميخورد که از استبداد سلاطين خطرناکتر است. معضل "غيرمتوسطها" با "متوسطها"، ترجمان همين غموض تاريخي دموکراسي است، که به سهولت دست از سر ما بر نميدارد و تا روشنفکر و اصلاحات هست، اين الهيات الحادي و ابن الوقت دموکراتيک نيز خواهد بود.
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=237383
ش.د9501671