(روزنامه آرمان ـ 1395/05/25 ـ شماره 3111 ـ صفحه 7)
** بنده سخنانم را با اين شعر آغاز ميكنم: « هرکه ناموخت از گذشت روزگار/ هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار». ۲۸ مرداد تنها يك روز براي مقدس كردن نام دكتر محمد مصدق و گرامي داشتن ياد و خاطره او نيست. از نظر من دكتر مصدق يكي از شخصيتهاي والا، بينظير و رهبر يكي از دمكراتيكترين جنبشهاي تاريخ ايران و شرق بوده است. با اين وجود بنده همواره نسبت به دكتر مصدق و رويكردي كه در پيش گرفت انتقاداتي داشتهام. از نظر من ۲۸ مرداد از اين جهت داراي اهميت است كه در ملت ما موجي از توانمندي و آزاديخواهي در مقابل قدرت ارتجاع شاهنشاهي به وجود آورد. در سال۱۳۳۲سرمايه داري بازار، استعمار انگليس و منافع ملاكان و اربابان عليه اراده ملت و دكتر مصدق قرار داشت. اين در حالي است كه دكتر مصدق مطالبات بسيار سادهاي در جهت احقاق حقوق ملت ايران مطرح كرده و هنوز خواستههاي راديكال و مهم اجتماعي خود را مطرح نكرده بود. دكتر مصدق تنها سه خواسته مطرح كرده بود؛ نخست اينكه نفت ايران بايد از دست استعمارگران نجات پيدا كند و مالكيت آن به ملت ايران منتقل شود.
دوم اصلاح قانون انتخابات و آغاز دموكراسي در ساختار سياسي استبدادزده دوران محمدرضا پهلوي و سوم برخي دغدغههاي اجتماعي مانند بيمه، بالابردن حقوق معلمان و كارگران، حمايتهاي سنديكايي و گرفتن ده درصد از سود مالكان به سود مردم بود. اين سه مورد سادهترين و كوچكترين حقوق يك ملت است. با اين وجود برخي از اقتصاددانان بهشدت راستگرا و شاگردان سرسفره «فون هايك» بر اين باور بودند كه چون انگليس و بانك جهاني به ايران پول ميدادند، مصدق بايد در مقابل آنها تسليم ميشد. با اين وجود دكتر مصدق با پرهيز از هر گونه وادادگي و با خرد تمام در محافل بينالمللي ظاهر شد و تا آنجا كه در توان داشت، اجازه نداد حق ملت ايران ضايع شود. نكته ديگر اينكه بخشي از نیروهای سنتی در ۲۸ مرداد از كودتاچيان حمايت كردند. بدون شك حمايت اين قشر به اقدام عليه مصدق مشروعيت داد.
* شما عنوان ميكنيد همواره به برخي رويكردهاي دكتر مصدق انتقاد داشتيد. انتقادات شما چيست؟
** انتقاد جدي كه به دكتر مصدق وارد است اين است كه چرا با توجه به مقبوليت سياسي كه در بين تودههاي مردم پيدا كرده بود سازماندهي جبهه ملي را گستردهتر نكرد و جبهه ملي را به يك جبهه فراگير تبديل نكرد. دكتر مصدق بايد براي مبارزه سياسي خود سازماندهي سياسي و تشكيلاتي به وجود ميآورد. اشتباه ديگر دكتر مصدق در كتاب «كودتا» يرواند آبراهاميان آورده شده است. آبراهاميان در كتاب خود نقل ميكند كه در روزهاي منتهي به كودتا لوئي هندرسن سفير آمريكا در تهران با دكتر مصدق جلسه ميگذارد و با وي صحبت ميكند. اين جلسه در حالي برگزار ميشود كه تا قبل از آن دكتر مصدق از بسياري از افراد و از جمله مظفر بقايي و «حسن مسگر»، «حسين رمضان يخي»، طيب حاج رضايي كه بعدا به قهرمان تبديل شد و شعبان بيمخ كه ابتدا در محله خودشان به دليل پيش پا افتاده بودنش به «شعبان بيخود» معروف بود، ضربههاي سخت و سهمگيني خورده بود. هندرسن به مصدق گفت كمونيستها در حال عضوگيري در سراسر ايران هستند و ممكن است خيلي زود در سراسر ايران فراگير شوند.
آبراهاميان معتقد است هندرسن مصدق را فريب داد. با اين وجود من گمان نميكنم هيچ سياستمداري ممكن بوده باشد مصدق را فريب بدهد. بر اساس كتاب آبراهاميان، هندرسن به مصدق ميگويد دست و پاي حزب توده را ببند و اجازه نده بيشتر از اين پر و بال پيدا كند. آبراهاميان تاريخ نويس برجستهاي است و كسي نميتواند به راحتي نظريه وي را رد كند. بنده هم اين نظر را رد نميكنم اما ديدگاه آلترناتيوي دارم. به نظر من هندرسن به مصدق گفته است آقاي نخست وزير اگر كارهايي كه ما ميگوييم را انجام ندهي ما بيش از يك ميليون نفر را در شهرهاي ايران قتل عام ميكنيم و در ايران حمام خون به پا ميكنيم. ما مصمم به بركناري تو و قتل عام اعضاي حزب توده در ايران هستيم. ما وجود حتي يك نفر كمونيست با گرايش به سمت شوروي را در ايران تحمل نخواهيم كرد. ايران براي آمريكا داراي موقعيت استراتژيك است و ما به راحتي حاضر نيستيم اين موقعيت استراتژيك را از دست بدهيم.
به نظر من دكتر مصدق در درك اين مساله كه اين تهديد بسيار جدي است هوشمندانه عمل كرده است. دليل اين مساله نيز اين بود كه چند سال بعد آمريكاييها در خيابانهاي اندونزي جوي خون به راه انداختند و بيش از يك ميليون كمونيست را در خيابانهاي جاكارتا قتل عام كردند. جنايتكاران وابسته به امپرياليسم هنوز هم دست از جنايت و خونريزي برنداشتهاند. ببينيد در ليبي و عراق چه كردند و چه خونهايي در سوريه به زمين ميريزند. شايد مصدق با توجه به سخنان هندرسن در دستور به مردم براي حضور در صحنه و مقاوت خودداري كرد. با اين وجود مصدق پيش از اين و زماني اشتباه كرد كه جبهه ملي را سازماندهي نكرد و براي آن، تشكيلات گسترده تشكيل نداد. در نهايت مصدق با خود فكر كرد كه بهتر است عطاي قدرت را به لقاي آن ببخشد تا خون ميليونها انسان بيگناه به زمين نريزد. كودتاي ۲۸ مرداد تنها به معناي شكست دكتر مصدق نبود بلكه سبب شد راه و مرام دموكراسي در ايران براي سالها عقب بيفتد. شما فكر كنيد اگر راه و مرام دموكراسي از سال۱۳۳۲در كشور ايجاد شده بود با چالشهايي مانند مسائل زنان، احزاب و ... مواجه نبوديم. اگر جنبش مصدق به نتيجه ميرسيد ما امروز به صورت دموكراتيك بهتر مشكلات خود را حل ميكردیم.
* چرا دكتر مصدق موفق نشد براي جبهه ملي يك تشكيلات گسترده به وجود بياورد؟آيا فشارهاي بيروني مانع از اين كار شد يا افكار متناقض طيفهاي تشكيلدهنده جبهه ملي دليل اصلي اين مساله بود؟
** جبهه ملي تنها داراي سازماندهي تبليغاتي بود و فاقد سازماندهي سياسي و تشكيلاتي براي مقاومت بود. به همين دليل آمادگي نداشت در خيابانها در مقابل تانكها ايستادگي كند. اين در حالي بود كه فرماندهي تانكها را فردي مانند تيمور بختيار برعهده داشت. دكتر مصدق اگر ميخواست مقاومت كند بايد از جنبههاي نظامي و سياسي برنامهريزي ميكرد و استراتژي جنگي در پيش ميگرفت. اين در حالي است كه آيتا... كاشاني از مدتها قبل در منزل خود سخنراني برپا ميكرد و درباره برنامههاي او موضعگيري ميكرد. دكتر داريوش فروهر براي بنده نقل ميكرد كه روزي به منزل آيتا... كاشاني رفتم تا وي را از سخنراني بازدارم. با اين وجود برخي هواداران نگذاشتند. نكته ديگر اينكه برخي شورشهاي خياباني قبل از۲۸ مرداد را به گردن تودهايها انداخته بودند تا خود را تبرئه كنند. بنده يك بار از مرحوم عزتا... سحابي پرسيدم آيا اين شورشها توسط حزب توده سازماندهي ميشد. مرحوم سحابي به من گفت: «مطلقا چنين نبود».
* يكي از نكات پرابهام تاريخ رابطه حزب توده و دكتر مصدق بود. مصدق با اينكه مشي و مرام حزب توده را نميپسنديد اما هيچگاه در مقابل حزب توده نايستاد. از سوي ديگر مصدق با روحيه اپوزيسيوني حزب توده نسبت به دستگاه حاكم موافق بود اما اين نكته را به صورت صريح ابراز نميكرد. ارزيابي شما از رابطه مصدق و حزب توده چيست؟
** دكتر مصدق به صورت صريح از حزب توده انتقاد نميكرد چون در واقع نسبت به حزب توده انتقاد نداشت. مصدق در يكي از سخنرانيهاي خود به صورت بينظيري از ارتش سرخ شوروي دفاع كرد و ارتش سرخ را نجات بخش كل بشريت خواند. يكي از اشتباهات تاريخي دكتر مصدق اين بود كه اجازه نداد انجمنهاي ايالتي و ولايتي تشكيل شود. بدون شك انجمنهاي ايالتي و ولايتي ميتوانستند سنگرهاي مقاوت ملي در جهت حمايت از دكتر مصدق باشند. مصدق به همان اندازه كه به حزب توده اعتقاد داشت با آنها رفتار ميكرد و به هيچ عنوان در رفتار خود دورويي و دورنگي نشان نميداد. مصدق كمونيست نبود اما به اتحاد شوروي به عنوان نيرويي كه در مقابل امپرياليسم ايستاده نگاه ميكرد و براي آن احترام قائل بود.
* چرا مصدق از سازماندهي و جنبههاي تشكيلاتي حزب توده در نهضت مقاومت ملي استفاده نكرد؟آيا وي نميتوانست ضعف جبهه ملي در سازماندهي را با تشكيلات منسجمتر حزب توده جبران كند؟
** سوال شما صحيح است و بنده را نيز به
فكر فرو برده و بخشي از پاسخ من ميتواند باشد. مصدق هيچگاه به فكر سازماندهي تودهها
براي مقاومت نبود. البته ما به جاي مصدق نميتوانيم تصميمگيري كنيم. از آن تاريخ
بيش از ۶۰ سال گذشته است. بدون شك دوران زندهياد مصدق داراي پيچيدگيها و رازهاي
سربهمهر بسياري است كه تاكنون افشا نشده است. نكته مهم در اين زمينه اينكه اين
مساله ناشي از ترس مصدق از حزب توده و اتحاد جماهير شوروري نبود. دوران مصدق داراي
پيچيدگيهاي خاص خود بوده و جامعه ايران آمادگي يك تغيير جدي اجتماعي و سياسي را
نداشته و از سوي ديگر دشمن تا دندان مسلح آماده هرگونه جنايت بزرگي در خاك ايران
بوده است. همه اين دلايل دكتر مصدق را به صورت ناخودآگاه به سمت خويشتنداري و
تامل بيشتر در تصميمگيري ميكشانده است. برخي بر اين باورند كه اقدامات غيرقانوني
سبب سكوت مصدق شد. اين يك اتهام بزرگ به مصدق است. مصدق اگر وارد فاز ديكتاتوري ميشد
متهم بود. اما وي يك مرحله از ديكتاتوري بالاتر رفت و به مردم پناه برد. مصدق در
ميدان بهارستان كه در واقع بايد به نام دكتر مصدق نامگذاري شود سخنراني كرد و
عنوان كرد: «قانون آن جايي است كه مردم هستند».
هيچ كس دموكراسي را حكومت قانون معرفي نكرده بلكه همه دموكراسي را حكومت مردم معرفي كردهاند. براي مصدق نيز مردم و منافع ملي در اولويت اول و آخر قرار داشت. مصدق هيچ چيز را براي خودش نميخواست. وي قدرتطلب نبود. مصدق و اجداد وي نياز به قدرت و ثروت نداشتند. خاندان مصدق از مكنت و ثروت بالايي برخوردار بودند.
* چرا بين ملي گرايان و مذهبيون در۲۸ مرداد اختلاف افتاد؟ ريشه اين اختلاف در كجا بود؟آيا اين اختلاف به يكي از مباني جبهه ملي مبني بر ضرورت سكولاريسم كه يكي از رويكردهاي اصلي جبهه ملي بود بازميگردد؟
** بنده۱۶ سال داشتم كه به جبهه ملي دوم پيوستم و با اعضاي اين جبهه رفت و آمد ميكردم. بنده در اين جمع افراد زيادي را مشاهده كردم كه داراي باورها و آرمانهاي مذهبي قوي بودند. اغلب اعضاي حزب سوسياليستهاي خداپرست و حزب مردم ايران داراي گرايشات مذهبي بودند. شخصيتهايي مانند آيتا... طالقاني، آقاي شاه حسيني، مهندس بازرگان، عزتا... سحابي و هاشم صباغيان همگي داراي گرايشات مذهبي بسيار قوي بودند. اغلب جلسات نيز در منزل هاشم صباغيان برگزار ميشد كه يك مذهبي تمامعيار بود. با اين وجود در اين جلسات افرادي مانند دكتر حجازي هم حضور داشتند. حتي افرادي مانند بيژن جزني هم برخي اوقات در اين جلسات حضور پيدا ميكردند.
* دكتر مصدق هم از سكولاريسم حمايت ميكرد؟
** قطعا اينچنين بود و اين مساله را بارها عنوان كرده بود. اغلب تصميمات دكتر مصدق متكي بر اراده مردم بود. نميتوان در تاريخ تصميمي را از مصدق پيدا كرد كه جنبه مذهبي صرف داشته باشد. با اين وجود دكتر مصدق يك مسلمان تمام معنا بود و به دين اسلام باور عميق داشت. اين مساله در وصيت نامه ايشان به خوبي مشهود است كه از بازماندگان درخواستهاي كاملا مذهبي دارد. مصدق با آيتا... كاشاني نيز مدارا و رفت و آمد داشت. با اين وجود سندهايي در دست است كه وي در همان زمان هم به اين نكته پي برده بود كه كاشاني با او نمیماند.
* آيا جبهه ملي از آغاز داراي صبغه اپوزيسيوني بود؟
** جبهه ملي همواره يعني از تشكيل جبهه ملي اول تاكنون روحيه اپوزيسيوني داشته است. با اين وجود جبهه ملي هيچگاه از مدارهاي قانوني چه قبل و چه بعد از انقلاب خارج نشد و همواره در مدارهاي قانوني حركت ميكرد. دليل اصلي اين مساله نيز اين بود كه مصدق همواره تاكيد داشت كه قانون اراده ملت است و بايد همواره به آن احترام گذاشت. مصدق گمان ميكرد ظرفيت قانوني از يك طرف و ظرفيت اجتماعي حمايتكننده از وي از سوي ديگر در نهايت باعث خواهد شد كه وي قانون اساسي مشروطه را احيا و تثبيت كند و محمدرضا شاه را سرجاي خود بنشاند. در جبهه ملي دوم نيرويهاي محافظهكار و راست گرا مانند كشاورز صدر و شاپور بختيار با اينكه سخنان تند و راديكال ميزدند اما به جبهه ملي «گرا» ميدادند كه در چارچوب قانون حركت كنند و شاه را مورد تاييد قرار بدهند. آرمان نهايي مصدق اين نبود كه حيطه اختيارات محمدرضا شاه را كمتر كند، بلكه این نقطه آغاز كار وي بود. اين در حالي بود كه اين مساله براي جبهه ملي دوم به آرمان نهايي تبديل شده بود. جبهه ملي دوم براي خوشخدمتي به شاه حتي عليه حزب توده موضعگيري ميكرد و با آن مخالف بود.
* در دهه۵۰ دو اتفاق مهم در جبهه ملي رخ ميدهد كه تاحدود زيادي در سرنوشت آن تاثيرگذار است؛ نخست اينكه كريم سنجاني به ديدار امام خميني در پاريس رفت و دوم اينكه شاپور بختيار عضو شوراي مركزي جبهه ملي برخلاف ميثاقنامه جبهه ملي نخست وزيري محمدرضا شاه پهلوي را پذيرفت. ارزيابي شما از اين دو مساله چيست؟
** برخي عنوان ميكنند بختيار ميدانست چه اتفاقي پس از سرنگوني محمدرضا شاه خواهد افتاد و به همين دليل نخست وزيري را قبول كرد تا مانع از اين اتفاقات شود. به نظر من اين ديدگاه صحيح نيست. بنده با بختيار آشنايي داشتم و معتقدم كه اساسا وي داراي روحيه ماجراجويي بود و در اين زمينه هوشمندي سياسي به خرج نداد. بختيار نبايد به عنوان يكي از اعضاي ارشد جبهه ملي نخستوزيري محمدرضا شاه را قبول ميكرد. نكته ديگر درباره ديدار كريم سنجابي با آيتا... خميني و بيت ايشان است. به نظر من به جز سنجابي در آن مقطع تاريخي خيلي از افراد اين كار را كردند و سنجاني تنها نبود. با اين وجود هم در جبهه ملي و هم در حزب توده كساني بودند كه اين كار را نكردند. حركت سنجاني براساس منش و مرام جبهه ملي بود. اين در حالي بود كه در دهه۵۰ اساسا جبهه ملي هم موضوعيت نداشت و تا حدود زيادي پايگاه اجتماعي خود را از دست داده بود. در دهه پنجاه همه جريانهاي سياسي جاي خود را به جريان مذهبي به زعامت آيتا... خميني داده بودند. در شرايط كنوني جبهه ملي حالت اپوزيسيوني پيدا كرده اما در جنبشهاي اجتماعي كاملا محافظهكارانه و به صورت راست حركت ميكند. در نتيجه جبهه ملي به يك جريان اپوزيسيون راست گرا تبديل شده و نميتواند از اعتراضات اجتماعي استفاده صحيحي انجام دهد.
* چرا سوسياليستها نخستين گروهي بودند كه پس از انقلاب از جبهه ملي جدا شدند؟
** جبهه ملي در آن مقطع زماني موضع ضدسوسياليستي پيدا كرده بود و وجهه ملي خود را از دست داده بود. جبهه ملي مدعي بود به صورت ملي حركت ميكند و همه گروههاي ملي را پوشش ميدهد. اين در حالي است كه سوسياليستها هم جزئي از همين ملت بودند و در اين كشور زندگي ميكردند. در نتيجه جبهه ملي نبايد موضع ضدسوسياليستي ميگرفت. دكتر مصدق همواره عنوان ميكرد: «سوارشدن بر احساسات تودهها مانند سوارشدن بر پشت يك شير است. خيلي شجاعت ميخواهد. با اين وجود اگر شير به زمينت بزند تو را خواهد خورد». و اينچنين بود كه شير مصدق را زمين زد. مصدق طعمه «شيري» شد كه خودش بر پشت آن سوار شده بود.
http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/160433
ش.د9501698