پیشگفتار :
از نیمه دوم قرن بیستم، فناوری برتر به ویژگی اصلی شیوه جنگ آمریکایی تبدیل شده است؛ مسئلهای که در قرن بیست و یکم، نیز همچنان، در رأس سیاست دفاع ایالات متحده باقی خواهد ماند. نیروهای نظامی آمریکا نیز از این نظر بسیار پیشرفتهاند. در واقع، رقابت تنگاتنگ آنها با پیشرفتهترین فناوری دفاعی جهان برترین نیروی نظامی را در تاریخ پدید آورده است.
البته، فناوری برتر همیشه عنصر اصلی استراتژی دفاعی ایالات متحده نبوده است. در جنگهای جهانی، کمیت و ظرفیت نظامی بالای آمریکا بیش از فناوری نظامی در پیروزیها نقش داشته است. هرچند خود آن کمیت و ظرفیت نیز نمایانگر برتری فناوری آمریکایی در قالب صنعت تولید انبوه بود، اما بعد از جنگ جهانی دوم، استراتژیهای دفاعی ایالات متحده بر این دستاورد که تجهیزات نظامی آمریکا باید برترین کیفیت را داشته باشند، تأکید اساسی داشت.
البته، باید یادآور شد که این دگرگونی به تدریج روی داده است. در ویتنام، نیروهای ایالات متحده از آرایش نظامی وسیعی مشتمل بر سیستمهای دفاعی جدید استفاده میکردند که از بالگردها، ماهوارهها و جتهای پیشرفته گرفته تا بمبهای هدایتشونده لیزری را شامل میشدند. با وجود این، تأکید بر تعداد زیاد جنگافزارها و قدرت توپخانه نیز همچنان ادامه داشت و دست کم، تا زمان حمله به پاناما در سال 1989 و عملیات طوفان صحرا در سال 1991، تحولی واقعی در راستای ایجاد یک نیروی نظامی آمریکایی با فناوری برتر، مشاهده نشد. به عبارت دیگر، چنین تحولی حتی نمیتوانست کاملاً مدنظر باشد. با وجود این، فناوری، به ویژه در جهانی که به طور سیستماتیک برای اجرای تحقیقات گسترده علمی و مهندسی، سازماندهی شده است، همیشه رو به سوی پیشرفت میباشد.
البته، نیروهای مسلح کشوری، مانند ایالات متحده که به شدت به فناوری وابسته است برای حفظ مقام نخست، باید به طور مستمر به ابداع و اختراع بپردازد. همچنین، تجربه فاجعهآمیز این کشور در سومالی در سال 1993، حملات هوایی بینتیجه علیه عراق در سال 1998، بهایی که آلبانیایی تبارهای کوزوو در حملات هوایی ناتو علیه صربها (در سال 1999) متحمل شدند - با فرض آنکه در نهایت هم موفقیتآمیز بوده باشد - و نیز آسیبهای وارد شده به جوامع مدرن در اثر حملات موشکی و تروریستی، نشان دادهاند که حتی امروزه نیز، مرز تکنولوژیکی ما محدودیتهای ویژهای دارد. با توجه به روندهای تاریخی و چالشهای سیاسی آینده، به تازگی، بسیاری از تحلیلگران دفاعی آمریکا، بحث انقلاب در امور نظامی را مطرح کردهاند. البته، طبق توصیه آنها، ایالات متحده برای پیگیری این انقلاب باید نقش مهاجم را بر عهده بگیرد.
آنها با مقایسه زمان حاضر با دهه 30 یا اوایل دهه 40، از نظر ژئوپلیتیک و تاریخچه نظامی، احتمال ظهور سختافزارهای نظامی جدید را بسیار زیاد میدانند. همچنین، اقدام هر کشوری را مبنی بر تحول نیروهای نظامی خود و عملی کردن وعدههای انقلاب در امور نظامی پیش از آمریکا بسیار خطرناک ارزیابی میکنند.
نکته درخور توجه آنکه نباید تصور کنیم، کسانی که تفکر انقلاب در امور نظامی را ترویج میکنند، همان معنای امروزی این واژه را مدنظر دارند. با وجود این، تعریف مشترکی از انقلاب در امور نظامی ارائه شده است که بخش بیشتر آن برگرفته از تعریف پنتاگون - در مقام متولی رسمی مفهوم انقلاب در امور نظامی - از این واژه میباشد. گزارش دیدگاه مشترک مربوط به سال 2010 را رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا ارائه کرد و بررسی چهار ساله دفاعی از سال 1997 به بعد نیز تحت نظارت ویلیام کوهن، وزیر دفاع وقت آمریکا انجام شد که به منزله تلاشی برای ارائه تعریفی از انقلاب در امور نظامی بود.
البته، مهمترین اهداف مطرح شده در این اسناد، طرحریزی عملکرد نیروهای نظامی ایالات متحده در دهه نخست قرن بیست و یکم است که قابلیتهای اجرای عملیات از راه دور را شامل میشود. رئوس این برنامهها عبارتاند از: شناخت میدان نبرد استراتژیک، حفاظت همهجانبه از زیرساختها، نمایش رزمی استراتژیک و حمله دقیق. بررسی دقیق ماهیت این واژهها نشان میدهد که آمریکاییان مفروضات تکنولوژیکی زیر را پذیرفتهاند:
1) ابداعات و اختراعات رایانهای و الکترونیکی، پیشرفتهای عظیمی را در زمینه تسلیحات و جنگ امکانپذیر میکند که بارزترین آنها در سطوحی همانند پردازش اطلاعات و شبکههای اطلاعاتی پیچیده و گسترده، ارتباطات، روبوتها، مهمات پیشرفته و دیگر مظاهر فناوری مشاهده میشود.
2) حسگرها به طور بنیادین توانایی و قابلیت بیشتری مییابند و در نتیجه، صحنه جنگ را به صورت شفاف نشان میدهند.
3) وسایل نقلیه زمینی، کشتیها، موشکها و هواپیماها به طور درخور توجهی از نظر وزن، سبکتر، از نظر سوخت، کم مصرفتر و از نظر سرعت سریعتر و نیز نامرئیتر خواهند شد؛ موضوعی که نیروهای رزمی را به محض ورود به جنگ، در آرایش نظامی مهلکی آماده میکند.
4) انواع جدید تسلیحات نظامی، مانند سلاحهای فضایی، پرتوهای انرژی هدایت شده و عوامل بیولوژیکی پیشرفته توسعه خواهند یافت و به طور گستردهای، در آرایش نظامی قرار خواهند گرفت. آنها همچنین، از این مباحث دو استنتاج کلی دارند:
الف) اگر روشهای فناوری برای سازماندهی نظامی، لشکرآرایی و مفاهیم کاربردی به طور صحیح، جمعآوری و بهرهبرداری شوند، میتوانند به زودی تکامل یافته و به انقلاب در امور نظامی منتهی شوند، درست همانطور که پیدایش جتهای بمبافکن و ناو هواپیمابر در دهه 30 و اختراع سلاحهای هستهای در دهه 40 اینگونه عمل کردند.
ب) حتی اگر رقبای ایالات متحده نسبت به این کشور پیشرفت تکنولوژیکی و افزایش بودجه بسیار کمتری داشته باشند، باز هم از انقلاب در امور نظامی سود خواهند برد. در واقع، آنها به طور چشمگیری شیوه کاربرد درست موشکهای پیشرفته دقیق، ماهوارهها، سلاحهای جنگی ضدماهوارهای، مینهای پیشرفته، سلاحهای کشتار جمعی و نیز ویروسهای رایانهای را میآموزند؛ بنابراین، قابلیت رقابت با عملکردهای ایالات متحده را پیدا میکنند.
البته، این قابلیتها از آنچه عراق در عملیات طوفان صحرا انجام داد یا آنچه صربها در مقابل نیروهای متحد انجام دادند، بسیار وسیعتر خواهد بود. به ویژه هنگامی که ایالات متحده در مناطق برونمرزی قدرتنمایی کند، انتظار میرود که رقبا از قوای نظامی این کشور در پایگاههای بزرگ، کشتیها و دیگر مناطق حساس بهره ببرند، به طوری که تنفر آمریکاییان نیز به علت تلفات آسیبدیده برانگیخته شود؛ بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که ایالات متحده آمریکا به مفاهیم نظامی بنیادین جدیدی نیاز دارد تا بتواند بر تردیدهای موجود نسبت به برتری نظامی خود و در واقع، تردید نسبت به امنیت اصلیاش غلبه کند.
استدلال اصلی این مقاله آن است که حتی اگر نخستین فرض کارشناسانه از میان مفروضات انقلاب در امور نظامی، صحیح باشد، دومین و سومین فرض نادرست است یا دستکم، از طرف مدافعانشان در مورد آنها بیش از حد غلو شده است. همچنین، برای تردید در مورد مفروض چهارم نیز دلایل زیادی وجود دارد.
بیشتر فناوریهای مکانیکی که برای سیستمهای نظامی، اساسی و ضروری هستند، همراه با فناوریهای الکترونیکی و رایانهای، متحول نمیشوند و انتظار نمیرود که در دو دهه نخست قرن بیست و یکم، نیز چنین امری رخ دهد. همچنین، هرچند برخی از انواع حسگرها اصولاً از طریق انواع پیشرفتهای مهندسی، اصلاح میشوند، اما پتانسیل عمل آنها ذاتاً در همان حد باقی میماند؛ محدودیتی که از قوانین پایه فیزیک و نیز توانمندی دشمنانی که برای توطئهگری از فرصتها استفاده میکنند، ناشی میشود، همانگونه که عوامل طبیعی و مدنی نیز موانعی را پدید میآورند.
اما به عنوان نتیجهگیری قطعی، این روندها و حقایق مربوط به فناوری، این فرضیه را مطرح میکنند که برای اثبات امکانپذیر بودن وقوع هر انقلاب معاصری در امور نظامی، باید سیر پیشرفت آن، در چهارچوب زیرمجموعه نسبتا محدودی از فناوریهای عمده دفاعی، سنجیده شود.
هرچند هیچکس نمیتواند بروز انقلاب در امور نظامی را به راحتی رد کند، اما از نظر برخی، احتمال وقوع انقلاب در امور نظامی کم است و سرعت احتمالی و حوزه عملکرد هر انقلاب قریبالوقوعی در مقایسه با آنچه عموماً حامیانش آن را پذیرفتهاند، جامعیت کمتری دارد، به ویژه در مورد گروههای متخاصم که بسیار محتمل است ایالات متحده را در دهه آینده درگیر کنند.
استنتاج دوم پذیرفتنیتر است؛ زیرا، تاریخچه جنگ درباره دشمنانی است که کوشش میکنند تا از رقبای یکدیگر سبقت بگیرند و از نقاط حساس یکدیگر سوءاستفاده کنند.
بسیار طبیعی است که دشمنان بالقوه و بالفعل ایالات متحده کوشش خواهند کرد تا از فناوری جدید به طور درخور توجهی استفاده کنند. همچنین، باید یادآور شد آنچه آنها با توسل به روشهای نامتقارن انجام خواهند داد، تلاش در راستای بهرهگیری از نقاط حساس ایالات متحده به جای شکست دادن نیروهای مسلح خط مقدم آمریکا در نبرد است. به هر حال، دشمنان ایالات متحده قادر نخواهند بود به همان سهولتی که برخی از معتقدان به انقلاب در امور نظامی تصور میکنند، به چنین قابلیتهایی دست یابند. بهترین پاسخ ایالات متحده به اینگونه توانمندیهای دشمن نیز همواره مستلزم فناوری برتر جدید بنیادین نخواهد بود، همچنین، فناوریهای جدید همیشه دستیافتنی نیستند.
در صورتی که فناوریهای مربوط به تجهیز بیشتر انواع سلاحهای نظامی و پایگاههای بزرگ تسلیحاتی، به فراخور یک انقلاب، پیشرفته نباشند، منطقی نیست که به طور گسترده و به سرعت بخواهیم این سلاحها و پایگاهها را جایگزین سلاحها و پاسگاههای دیگر کنیم، یا آنها را تغییر شکل دهیم. در واقع میتوان به جای وارد کردن وسایل مدرن دفاعی، بیشتر روی توسعه تحقیقات تکنولوژیکی، مهارتها و تجربههای جنگی و تدارک یک استراتژی هدفمند و نسبتاً اقتصادی متمرکز شد.
اگر عملاً قرار باشد انقلابی در امور نظامی رخ دهد، برای وقوع آن، هنوز، فناوریهای جدید، مفاهیم جنگی و ابداعات سازمانیافته نیاز است. البته، خیلی زود است که بتوانیم، بدون منابع مالی، تجدید ساختار نظامی و تجهیز مجدد، آن را انجام دهیم. سالهای اولیه قرن بیست و یکم، بیشتر به سالهای 1920 شبیه است. در حقیقت، ممکن است دهه اول یا دوم قرن بیست و یکم بیشتر به پنج دهه آخر قرن بیستم شبیه باشد که در آن زمان، ایالات متحده به طور سیستماتیک، به دنبال نوآوری در دفاع بود و تحول نظامی تدریجی و واقعبینانهای را پیگیری میکرد، بدون آنکه با چنین فوریتی، یک استراتژی مشخص برای انجام دادن آن اتخاذ کند.
پاورقي:
* Robert Andereson, "Revolution in Military Affairs" www.comw.org.rma, 1997
ش.د820643ف