(روزنامه جوان ـ 1395/05/16 ـ شماره 4877 ـ صفحه 6)
گذار از دوره بوش
باراك اوباما سعي كرده در طول هشت سال
رياست جمهوري خود بر گذار از دوره بوش تمركز كند. دوره هشت ساله رياست جمهوري به
حاكميت نومحافظهكاران مشهور شده، كساني كه از آموزهها و نظرات دهه 70 ايروينگ
كريستول، نورمن پودهورتز و هانري جكسون در مورد اعتراض به ايده دولت رفاه و مخالفت
با سياست تنشزدايي و كنترل تسليحات اتمي الهام ميگرفتند. هر چند تعداد معدودي از
نومحافظهكاراني مثل اليوت آبرامز در زمان رياست جمهوري رونالد ريگان مجال ورود به
عرصه قدرت را يافتند تا ميل جنگطلبانه خود با طرح ابتكار دفاع استراتژيك، SDI، مشهور
به جنگ ستارگان را به نمايش دربياورند اما آنها در دوره بوش بود كه زمام حاكميت
بر امريكا را به طور كامل در دست گرفتند و به قول معروف گروهبازهاي واشنگتن را تشكيل
دادند.
بدون شك لشكركشيهاي امريكا به افغانستان و عراق در 2001 و 2003 نمونه بارز تلقي نومحافظهكاران از كاربرد زور در عرصه بينالملل بود كه به نظر آنها در طول دهههاي گذشته فراموش شده بود. اين دو لشكركشي تنها به فجايع حاصل از آن در افغانستان، عراق و حتي كل منطقه خاورميانه محدود نشد بلكه يكي از زمينههاي بحران مالي در امريكا شد كه از 2005 آرام آرام شكل گرفت تا در 2007 مبدل به بحران بزرگ مالي امريكا بعد از بحران بزرگ اقتصادي در 1929 شود. اين بحران مجالي براي اعتراض به نومحافظهكاري دوران بوش داد و باراك اوباما با بهرهبرداري از اين اعتراض و دادن اميد به شهروندان براي تغيير در امريكا وارد كاخ سفيد شد. او از همان ابتدا مسيري خلاف نومحافظهكاران را در پيش گرفت و وقتي كه در 2014 گفت داشتن چكش دليل نميشود كه به هر مشكلي به ديد ميخ نگاه كنيم، نشان داد كه همچنان اين مسير را ادامه ميدهد اما آيا كلينتون به عنوان جانشين احتمالي اين رئيسجمهور دموكرات او هم چنين ديدگاهي را دارد؟
معتاد به قدرت
ساكز معتقد است كلينتون به نحو كاملاً
خطرناكي قابل پيشبيني است به اين دليل كه او «به قدرت امريكا معتاد است.» ساكز
براي اثبات مدعاي خود به موارد مهم در دو دهه گذشته اشاره ميكند كه موضوع استفاده
از زور در عرصه بينالملل توسط امريكا مطرح بوده و كلينتون در صف مدافعان جدي اين
موضوع بوده است. حمله به صربستان در 1999، حمله به افغانستان در 2001، حمله به
عراق در 2003، حمله به ليبي در 2001 و طرح مداخله نظامي 2013 در سوريه از جمله اين
موارد بوده كه كلينتون در تمامي آنها از مدافعان جدي بود هر چند كه دستكم در مورد
آخري، اوباما موضعي متفاوت داشت. اين اعتياد كلينتون به قدرت امريكا تا آن حد است
كه برخي او را چهرهاي نومحافظهكار در ميان دموكراتها ميدانند هر چند كه
نومحافظهكاري به صورت كلاسيك در مرام جمهوريخواهان ديده شده است. اعتياد به قدرت
نظامي امريكا و جنگطلبي كلينتون او را به نومحافظهكاران جمهوريخواه نزديك كرده
تا آنجا كه كسي مثل اليزابت شاكمن هارد، استاد علوم سياسي در دانشگاه نورث وسترن
شيكاگو، بيم آن دارد كه با راه يافتن كلينتون به كاخ سفيد جنگهاي جديدي در
خاورميانه به راه بيفتد چراكه او «هرگز محدوديتي براي توانايي ايالات متحده براي
تغيير دنيا با منافع خود قائل نبوده است.»
او در 2011 تلاش زيادي كرد تا دولت امريكا و ژنرالهاي پنتاگون را متقاعد به مداخله نظامي در ليبي بكند اما با سدي مثل جو بايدن، معاون رئيسجمهور، برخورد كرد كه معتقد بود در يك جنگ نبايد فقط به روز بعد از جنگ، بلكه به يك دهه بعد از آن فكر كرد. او بعد از غوغاي تسليحات شيميايي سوريه و اتهامات وارده به دولت سوريه از مدافعان جدي مداخله نظامي در سوريه بود و معتقد بود «اگر گفته ميشود كه حمله ميكنيم، گزينه ديگري نداريم و بايد اين كار را كرد.» اين حرف او يك نقد جدي به اوباماي رئيسجمهور بود چراكه به نظر او، اوباما با عقبنشيني از مداخله نظامي در سوريه هيچ مشكلي را حل نميكند. كلينتون همين نظر و اختلاف را با اوباما در مورد افغانستان داشت و در كتاب خاطرات خود اين اختلاف نظر را بر سر دو محور مذاكره و حمله نشان داده كه او طرف حمله بود و اوباما به گزينه مذاكره با طالبان توجه داشت.
اولين زن نومحافظهكار
اگر هيلاري كلينتون در انتخابات ماه نوامبر انتخاب شود، نخستين زني خواهد بود كه به مقام رياست جمهوري امريكا رسيده اما از جهت نگرش دستكم در عرصه بينالملل، ميتواند اولين زن نومحافظهكار در اين عرصه هم باشد. او در 2010 و وقتي كه وزير خارجه اوباما بود رابرت كاگان را به عضويت «هيئت سياست خارجي» منصوب كرد كه گروهي از مشاوران بيرون از وزارتخانه را تشكيل ميدهد. كاگان از چهرههاي شاخص نومحافظهكاران است و در 1997 به همراه ويليام كريستول طرحي براي يك قرن امريكايي جديد، ( Project for a New American Century(PNAC، را تدوين كرد. اين طرح، راهبرد امريكا در حوزه ديپلماسي و امنيت ملي را تعيين ميكرد و رئوس آن مبناي گزارش انتخاباتي جورج بوش تحت عنوان استراتژي امنيت ملي ايالات متحده امريكا را تشكيل داد. در ميان 25 نفر شاخص و اصلي كه طرح كاگان را امضا كردند افرادي مثل ديك چني، دونالد رامسفلد، پيتر رودمن، پل ولفوويتس و لوئيس ليبي ديده ميشوند كه از شخصيتهاي اصلي نومحافظهكار در دولت بوش بودهاند و بسياري اين افراد را از عوامل اصلي جنگافروزيهاي امريكا در افغانستان و عراق ميدانند.
حالا سؤال اينجا است كه كلينتون با رسيدن به كاخ سفيد باز حاضر است به نظرات نومحافظهكاراني مثل كاگان توجه كند؟ دستكم سابقه او در وزارت خارجه پاسخ مثبتي به اين سؤال ميدهد و كارنامه جنگطلبانهاش همسويي با نومحافظهكاران را تأييد ميكند. جدا از اين، علاقه كلينتون به حكومتهاي محافظهكار ارتجاعي در خاورميانه را بايد مد نظر داشت چنان كه او تا آخر از مدافعين حسني مبارك بود و در مورد عربستان هم از دوستان قديمي آلسعود شمرده ميشود. به نظر ميرسد آلسعود هم به اين وجه محافظهكارانه كلينتون توجه دارد و به همين جهت هم 20 درصد از هزينههاي تبليغاتي او را به عهده گرفته است. كلينتون به دليل روابط نزديكش با آلسعود از جمله منتقدان توافق هستهاي با ايران بود و ميگفت: «من ايران را در اجراي اين توافق يك شريك نميدانم، بلكه ايران هدف اين توافق است.» در واقع، او توافق هستهاي را يك معامله با ایران ارزيابي نميكرد بلكه توافق هستهاي را به عنوان راهي براي تقابل با ايران ميدانست.
به اين جهت است كه توافق هستهاي با ورود او به كاخ سفيد وضعيتي دشوارتر از اكنون خواهد داشت و در مقابل، روابط واشنگتن با رياض و متحدين آلسعود در منطقه گرمتر ميشود كه نه تنها باعث تشديد مداخلات آلسعود در منطقه ميشود بلكه ميتوان احتمال مشاركت مستقيم امريكا در اين مداخلات را هم در نظر گرفت. در هر صورت، كارنامه كلينتون پيشبيني خطرناكي از ورود او به كاخ سفيد را نمايان ميكند كه باعث ميشود بعد يك دوره دوري از نومحافظهكاري زمان بوش، واشنگتن يك نوع بازخواني از نومحافظهكاري توسط كلينتون را در پيش داشته باشد.
http://javanonline.ir/fa/news/802090
ش.د9502211