(روزنامه جوان ـ 1395/05/16 ـ شماره 4877 ـ صفحه 5)
نفي حكومت ديني در هميشه تاريخ– از صدر اسلام تاكنون- و بالاخص در شرايط حال حاضر به معناي «نفي اسلام» و ضعيف نشان دادن آن در اداره جوامع بشري است. همين موضوع يعني به حاشيه راندن دين و الزامات آن از سياست و افتادن حكومت و امورات مردم به دست نااهلان موجب خروج امام حسين(ع) و قيام عاشورا شد. در دنياي كنوني نيز كه به اشكال رنگارنگ برنامهها و ايدئولوژيها براي بحرانسازي پيرامون اسلام، خروج از خطوط اصلي و درنهايت حذف آن از جوامع طرحريزي ميشود، نه امكان آن وجود دارد و نه صحيح است كه اسلام فارغ از سياست و حكومت تعبير و تفسير شود يا هر خطاي فردي و سازماني - در جوامعي كه دين و سياست قرابت و همگرايي نزديك دارند- به جاي ضعف انساني به پاي حكومت ديني يا حتي دين نوشته شود. براي درك حساسيت اين موضوع و اينكه چگونه نفي حكومت ديني به نفي دين ميانجامد، توجه به دو نكته ضروري به نظر ميرسد:
نخست: اقدام لابيهاي رژيم صهيونيستي در مقابله با اسلام و گفتمانهاي اسلامي بنا به اقتضائات خود دچار «پوستاندازي روشي» شده و شكل تازهاي به خود ميگيرد. اين تقابل - كه دامنه آن از مبارزات سخت و نظامي و حتي نيابتي چون طراحي گروههاي تكفيري طالبان و داعش در منطقه و حمايت و تغذيه آنها تا مبارزات نرم وزير پوستي چون تغيير ايدئولوژيكي، زايش اسلامهاي رنگي و بدلي و... گسترده است – امروزه وارد مرحله نويني از مداخله مستقيم شده است. جديدترين و شايد خطرناكترين استراتژي اين جريان در مبارزه با قدرت اسلام، «پذيرش حيات اسلام و مسلمين در زير سايه يك حكومت غيرديني» است. براي اين منظور اقدامات در دو مرحله پيريزي شده است؛ اول جلوگيري از تشكيل حكومتهاي اسلامي نوين و دوم به چالش كشيدن كشورهايي با سابقه و تبار حكومت ديني و بحرانسازي براي آنها.
در حقيقت ناكاميهاي پياپي در حذف و خنثي كردن قدرت اسلام در منطقه منجر به چرخش رفتاري آشكار اين جريان طي سالهاي گذشته شده است. تجربه اخوانالمسلمين در مصر كه تشكيل يك حكومت مستقل ديني را دنبال ميكرد، تلاش براي لائيك ساختن حكومت نوپاي آذربايجان، تضعيف و كشتار مسلمانان در كنار تزريق گفتمانهاي شكننده در مقابل گفتمان اسلام گرا در نيجريه با هدف انحراف از مسير حكومت ديني، حمايت و خدعه در برخي كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس جهت حفظ و ميل آنان به سلطنت به جاي خلافت و به حاشيه راندن عنصر دين از مسائل و تصميمات ديپلماتيك اين كشورها مانند عربستان و قطر و ردپاي تازه افشا شده ايالات متحده و رژيم صهيونيستي در كودتاي نافرجام تركيه كه علاوه بر سقوط دولت اردوغان به دنبال به زير كشيدن گفتمان اسلامگرا در تركيه بود، از بارزترين رخدادهاي عيني در اثبات و حقانيت همين موضوع است.
اين استراتژي تازه در فلسطين اشغالي نيز به خوبي مشهود است. رژيم صهيونيستي كه تا دهه گذشته به كشتار مسلمين در اين خاك افتخار ميكرد- و البته هم اينك هم يكي از افتخارات اين رژيم است- به طرز زيركانهاي جنبش زرد را كه محور اصلي آن سازش با صهيونيست و حيات مسلمين در زير پرچم و حكومت يهوديان است راهاندازي كرده است. اين تفكر در مقام بيان حتي به پذيرش مسلمانان در اركان ديپلماتيك خود نيز تن داده است كه منجر به رويارويي دو جبهه فكري مبارزه با صهيونيست و مسامحه با صهيونيست در ميان مسلمانان فلسطين اشغالي شده است. جداكردن بحث دين از حكومت و سياست نقطه انفصال و پارادوكس اين دو گروه فكري است. تقابل با قدرتگيري اسلام كه در گذشتهاي نه چندان دور به روشهاي نظامي و شبهنظامي صورت ميپذيرفت، در عصر حاضر از مجراي مبارزات فكري با شكلگيري و قدرتگيري حكومتهاي ديني در جبهه فرهنگي پديدار ميشود و هدف غايي آن چيزي جز تخريب اسلام نيست. اين همان چيزي است كه اتاق فكر غرب و رژيم صهيونيستي در منطقه دنبال ميكند. تزريق گفتمان جدايي دين و قدرت، دين و حكومت، دين و سياست از دنبالههاي همين خطوط فكري است كه در حقيقت مواجهه فكري با نفوذ دين در جوامع و تفكرات بشري است.
دوم: جدا از تجربه و تاريخ گوياي كشورها، آيا ميتوان از عنصر عقل و سيره نبوي نيز پيرامون اهميت و حساسيت حكومت ديني عبور كرد و آن را ناديده انگاشت؛ آيا اسلام در ماهيت خود يك بسته احكام مربوط به طهارت و وضو و امثال آن است؟! تقليل و تبديل به احكام ابتدايي زندگي تفكرات سطحي و ساده كه در واقع حربه كشندهاي است كه به قلب اسلام زده ميشود. امام خميني(ره) در فرازي از خطابههاي خود كه در تاريخ 1343/1/21 ايراد شده، ميفرمايد:«اسلام دين سياست است، شيوه حكومت است... والله اسلام تمامش سياست است. اسلام مكتبي است برخلاف مكتبهاي غيرتوحيدي، در تمام شئون فردي، اجتماعي، مادي، معنوي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي، دخالت و نظارت دارد... اسلام ديني است كه احكام عبادياش هم سياسي است... »
كوتاه كردن دست دين از حكومت و سياست اگرچه انديشه نويني نيست اما فرمول و روشي جديد يافته و از طرق مختلف در حال تزريق به انديشه عمومي كشورهاي اسلامي است. بيان چنين مباحثي نه از سر دلسوزي براي دين يا مردم كه آشكارا نوعي ژست شبهروشنفكري عوامفريبانه است؛ اشخاص و گروههايي كه با حكومت اسلامي و همگرايي دين و سياست مخالف هستند يا تعريف درستي از دين ندارند يا مقاصد ديگري را دنبال ميكنند. اين اهداف هر آنچه باشد محصول نهايي و غيرقابل انكار آن به چالش كشيدن اصل دين است چراكه بيان روشن قرآن، احاديث، سيره نبوي وائمه، عقل، علم، تجربه و تاريخ لزوم شكلگيري و تقويت حكومتهاي اسلامي و اتحاد آنها براي اشاعه اسلام و امنيت مسلمين تأكيد دارند كه در شرايط كنوني اهميتي دوچندان يافته است. دين اسلام به عنوان يك مكتب و نه صرفاً مجموعه منظمي از احكام، قدرت، قابليت، تماميت وجامعيت لازم را در برپايي يك تمدن ديني داراست و چه بسا آموزههاي سياسي، تربيتي، اجتماعي و اقتصادي آن براي تمام بشريت، بيش از آموزههاي فردي، عقيدتي و احكام آن در زندگي مردم تأثير دارد. احياي تمدن بزرگ اسلامي يك كار فردي نيست بلكه به سوي اتحاد نظامهاي اسلامي تحت لواي آموزههاي اصيل و سياسي اسلام است.
http://javanonline.ir/fa/news/802094
ش.د9502134