(روزنامه جوان ـ 1395/07/04 ـ شماره 4918 ـ صفحه 10)
تكنولوژي، قفس آهنين مدرن
چارلز تيلور استاد فلسفه دانشگاه مك گيل كانادا در مقالات متعددي به مدرنيته و پيامدهاي آن پرداخته است. در يكي از همين نوشتهها او به سه معضل اساسي كه تكنولوژي و ابزارهاي مدرن گريبانگير بشريت كردهاند اشاره ميكند.
اولين معضل از نگاه او رشد «فردگرايي» است. فردگرايي همان چيزي است كه افراد زيادي آن را عاليترين دستاورد تمدن مدرن برميشمرند.
ابزارهاي مدرن رفته رفته نظم و سلسله مراتب سمتي را زير پا گذاشتند و بشر را به افقي فراسوي اين قيد و بندها رهنمون ساختند. تيلور معتقد است گرچه نظامات اجتماعي ما را محدود ميكردند اما به جهان و فعاليتهاي اجتماعي معنا و مفهوم ميبخشيدند. انسان مدرن براثر فردگرايي و رهايي از تعلقات اخلاقي و سنتي اهداف متعالي و آرمان و آرزويي اساسي براي زندگي خود ندارد و به عبارتي اين رويكرد مدرن وسعت نظر را از انسانها گرفته و آنان را تبديل به افرادي كوتاهنظر ساخته است.
نكته دوم كه تيلور به آن اشاره ميكند توسعه عقلانيت ابزاري به موازات از بين رفتن نظم قديم و ساختارهاي مقدس پيشين است. نوعي از عقلانيت كه «ما آن را هنگام محاسبه بيشترين كاركرد اقتصادي ابزارها براي به دست آوردن نتيجهاي خاص به كار ميگيريم». درچنين فضايي همه چيز با ملاك «هزينه- سود» مورد ارزيابي قرار ميگيرد و هر چيز ارزشمندي كه نتواند در اين معيار پيروز شود، ارزش خود را از دست خواهد داد.
نتيجه كاربست ساز و كار عقلانيت ابزاري در جامعه ميتواند همان چيزي باشد كه ماركس وبر از آن تحت عنوان «قفس آهنين» نام ميبرد. يعني ساختاري كه تكنولوژي و ابزارهاي مدرن براي ما معين ميكنند و تنها هدف آن حداكثرسازي منفعت است.
تيلور همچنين به عنوان سومين معضل تكنولوژي در دنياي مدرن از «استبداد مدرن» نام ميبرد. نهادها و ساختارهاي جامعه صنعتي و تكنولوژيك انتخابهاي ما را به شدت محدود ميسازد و جوامع را نيز همچون افراد مجبور ميكند براي عقلانيت ابزاري اهميت قائل شوند. در چنين جامعهاي آزادي رو به زوال ميرود و افراد ترجيح ميدهند در خانه خود بمانند و از مزاياي زندگي خصوصيشان به تنهايي لذت ببرند.
در اين مدل استبداد ممكن است با ظلم و تجاوز و كشتار رو به رو نباشيم و حتي ظواهر دولتهاي دموكراتيك در دولتها مشاهده شود، اما همه چيز نهايتاً از قيموميت بيحد و حصري تأثير ميپذيرد كه مردم كنترل محدودي بر آن دارند. در اين نظم فرد در برخورد با دولت ديوان سالار، تنها ميماند و خود را مقابل آن - به درستي- ناتوان ميانگارد.
نيل پستمن نويسنده امريكايي و منتقد رسانه در مقالهاي نيز چند نكته قابل اهميت درخصوص تكنولوژي بيان ميكند.
نخست آنكه در همه تحولات فني نوعي تعامل و بده بستان وجود دارد. پستمن از «ارزشهاي معنوي» به عنوان ستاندهاي نام ميبرد كه تكنولوژي در ازاي مزاياي خود از بشر ميستاند. بايد به اين موضوع مهم توجه كرد و قبل از آنكه دچار «تكنولوژيزدگي» شويم و فناوري را هدايا و موهبتي محض برشماريم، به زيانهاي تكنولوژي و محصولات آن نيز توجه كنيم.
نكته ديگر آن كه سهم بشر از نفع و ضرر فناوريهاي مدرن يكسان نيست و هر فناوري به عدهاي سود و به گروهي ديگر زيان ميرساند: «اگر امروزه در جهان كودكاني از گرسنگي جان ميسپرند به دليل كمبود اطلاعات نيست. سالهاست ما به اين دانش دست يافتهايم كه چه طور غذاي مناسب و كافي براي كودكان كره زمين تهيه كنيم. پس چگونه اجازه ميدهيم آنها از گرسنگي تلف شوند؟ اگر به زنان تجاوز ميشود، اگر طلاق، ترويج سكس و بيماريهاي رواني رو به تزايد است هيچ كدام به كمبود اطلاعات مربوط نيست... اگر تكنولوژي مدرن ما را چنان كور كرده است كه مشكلات و گرفتاريها را نبينيم، اين عصر اطلاعات مايه نابودي و نكبت ما خواهد شد.»
نكته مهم ديگري كه پستمن به آن اشاره ميكند آن است كه تكنولوژي دوست دارد اسطوره شود. فناوري متمايل است بخشي از نظم طبيعي جهان شمرده شود و لذا زندگي ما را بيش از آنچه ضروري است تحت سيطره خود درآورده است.
شعار بشر در اوايل ظهور تكنولوژي «به خدمت گرفتن تكنولوژي» بود اما اكنون بيشتر توان خود را در مسير برآورده كردن خواست تكنولوژي به كار بستهايم و اين به زعم پستمن نوعي «حماقت» است.
انسان مدرن؛ حس پوچ بينيازي
انسان مدرن خود را از گذشتهاش بينياز ميداند و زمان اكنون و فضاي پيرامونياش را در اوج كمال ميپندارد.
كارل گوستاو يونگ، روان شناس مشهور سوئيسي و پايهگذار مكتب روان شناسي تحليلي معتقد است: «انساني كه وي را مدرن ميخوانيم به هيچ وجه انسان معتدلي نيست. او بيشتر به انساني ميماند كه روي قله ايستاده است و خود را كاملاً جدا از جهان ميداند و در جايي قرار دارد كه آينده بيپايان پيش روي اوست؛ سرش در آسمانهاست و در پايين همه بشريت با تاريخي آكنده از همه ابهامهاي مربوط به دوران باستان قرار دارد.»
اما آيا واقعاً چنين است و انسان مدرن بر قله تاريخ ايستاده است. به حدود سه قرني بينديشيد كه غرب آموزههاي مسيحي را كاملاً كنار گذاشته است. مگر جز اين است كه بيشترين حجم از كشتارها و جنگهاي بيشمار را در پي داشته است.
انسان امروز نميتواند - يا نميخواهد- بپذيرد همانطور كه امروز خود را بالاتر از تاريخ ميبيند، خود نيز روزگاري به تاريخ ميپيوندد و در اين هنگام ممكن است از انسان مدرن امروز در عصرهاي آتي با عباراتي چون «انسان متكبر»، «انسان خشونتطلب»، «انسان خودمختار» و... نام ببرد؛ همانطور كه انسان امروز نسبت به انسان پيش از خود نسبتهايي را ميدهد كه مشخص نيست تا چه ميزان حقيقي و قابل پذيرش است.
اما انسان غربي قرون وسطا آيا همين چيزهايي است كه ما امروز به آن متصف ميكنيم؟
يونگ معتقد است: «جهان براي انسان قرون وسطا كاملاً متفاوت بود. براي وي زمين، به طور جاوداني ثابت بود و در مركز عالم قرار داشت و اين عالم به همراه خورشيد به دور آن ميچرخيدند و خورشيد مشتاقانه، گرمايش را به زمين ارزاني ميكرد. انسانها همه فرزندان خدا بودند و تحت توجه عاشقانه باري تعالي قرار داشتند؛ خدايي كه آنها را براي بركت جاودانگي آماده ميكرد. همه دقيقاً ميدانستند بايد چه بكنند و به منظور صعود از اين دنياي فاني و رسيدن به يك جهان فناناپذير و وجود برخوردار با ديگر انسانها چه طور بايد رفتار كنند. چنين زيستني ديگر براي ما و حتي در رؤياهايمان هم وجود ندارد.»
هشياران غرب به دنبال راهكار
تكنولوژي در عصر حاضر از مكانيسم قابل كنترل خارج شده و به نظر ميرسد با نوعي لجامگسيختگي نافرجام مواجه است.
اعتقاد غالب بر آن است كه به هيچ عنوان نميتوان ساعت تكنولوژي را به عقب بازگرداند و ماشين تكنولوژي خارج از كنترل و خودمختار است.
اما نول پرين در كتاب «رها كردن اسلحهها: بازگشت ژاپنيها به عصر شمشير» به صورت مستند داستان ژاپنيهاي قرن ۱۶ را به تصوير ميكشد و ميكوشد با اين تصوير، مهارناپذيري تكنولوژي را رد كند. ژاپن در اين قرون رهبر جهان در توليد اسلحهها و توپهاي باروتي بود كه به وسيله تاجران اروپايي با اين تكنولوژي آشنا شده بود. در پايان اين قرن به دليل آثار زيانبار اسلحه در زندگي مردم، ژاپنيها اسلحههاي آتشين خود را كنار گذاشتند و دوباره به سلاحهاي سنتي روي آوردند و تا اواسط قرن ۱۹ ديگر اسلحهاي در ژاپن نبود.
در جهان غرب هم جنبشهايي عليه تكنولوژي به وقوع پيوسته است. جنبش «لوديت» در انگلستان در قرن ۱۹ نمونهاي از اين جنبشها بود كه در آن كارگران انگليسي به ماشينهاي كارگاههاي ريسندگي و بافندگي يورش بردند و اعتقاد داشتند كه اين دستگاهها به آسيبهايي چون قطع دستمزد كارگران دستي، شكلگيري پديده كودكان كار و... منجر شده است.
ولي آيا چنين چيزي در زمان فعلي ممكن است؟ آيا اين لجامگسيختگي تكنولوژيك كه از فرق سر تا نوك انگشتان انسان مدرن را فراگرفته است قابل چشمپوشي و بازگشت به عقب است؟
نيل پستمن مينويسد: «انتظار من آن نيست كه همه سلاحهاي اتمي كنار گذاشته شود و همه تلويزيونها خاموش شود و همه كامپيوترها از كار بيفتد. بايد موضعي كاملاً واقعگرايانهتر گرفت؛ موضعي كه ژاپنيها در قرن ۱۶ و كارگران انگليسي قرن ۱۹ گرفتند و اميدوارم امريكاييهاي قرن ۲۱ نيز به اين نتيجه برسند.»
پل گودمن از ديگر منتقدان تكنولوژي معتقد است بايد به وضعيتي برسيم كه نام آن را «اعتدال تكنولوژيك» گذاشته است و اين وضعيتي است كه در آن بايد يك احساس كلي را تقويت كنيم كه بيشتر از آنچه كاركرد تكنولوژي ايجاب ميكند، تسليم تكنولوژي نشويم.
پستمن، خود از چنين وضعيتي تحت عنوان «كفر تكنولوژيك» نام ميبرد. او درباره اين واژه چنين توضيح ميدهد: «بايد به تقدس و الوهيت تكنولوژي بياعتقاد شويم، چون اگر بپذيريم خداي هر فرد مهمترين خواسته و توجه اوست، بنابر اين خداي فعلي امريكاييها تكنولوژي است. در حكومتهاي سنتي خدامحور ما آنچه را انجام ميدهيم به اين دليل است كه اين روش خداست. اين خواست خداست و ما بايد اطاعت كنيم. فرهنگ امريكايي دقيقاً چنين ميگويد كه اين خواست تكنولوژي است پس ما بايد اطاعت كنيم.»
به هر حال نبايد در مواجهه با تكنولوژي چشم بر همه آثار آن ببنديم. چه آن كه انكارناپذير است كه تكنولوژي و محصولات آن سودهاي غيرباوري نيز در زندگي انسانها داشته است؛ اما همانطور كه گفته شد اولاً سهم همه بشر از خروجيهاي تكنولوژي برابر نيست و لذا آثار زيانبار آن براي بشريت(حتي بشر آتي) نبايد انكار شود و نيز از سوي ديگر آنچه غيرقابل پذيرش است تسلط خداگونه تكنولوژي بر همه ساحات زندگي بشر است.
جري ماندر، فعال و نويسنده امريكايي كه كتاب «چهار دليل براي حذف تلويزيون را به نگارش درآورده است» معتقد است تكنولوژي همانند دارو است و كاركردش بازگرداندن چيزي است كه از جامعه گرفته شده است. او كاركرد تكنولوژي را همانند افيون ميداند كه فردي معتاد به دنبال استفاده از آن براي بازيابي آرامش از دست رفته خود است. او چنين مثال ميزند: «مثلاً تماشاي تلويزيون وقت پركن است و اجازه نميدهد به چيز ديگري فكر كنيم. حالا ممكن است بپرسيم خب چكار كنيم؟ من ميگويم بايد يك جايگزين براي تلويزيون بيابيم. در واقع بايد آن چيزهايي را كه از دست دادهايم و براي جبرانش سراغ تلويزيون رفتهايم را دوباره بيابيم.»
به هر حال بشر به عمق خطرات هضمشدگي در تكنولوژي دير يا زود پي خواهد برد. خطراتي كه چندين دهه است دانشمندان و آگاهان جوامع غربي مدام در حال هشدار آن هستند. آن زمان اگر دير نشده باشد يا آدمي از اين استغراق همهجانبه در تكنولوژي دست ميشويد يا مصنوعات فناوري را در راهي نزديكتر به فطرت خود به كار ميگيرد.
http://javanonline.ir/fa/news/813230
ش.د9502152