ابرهه سعودی و فیلهای آمریکایی!
علی اکبری در کیهان نوشت:
آنگاه
که ابرهه، مستظهر و مغرور به قدرت لشکر پیلسوار خویش طریق مکه را در
پیشگرفته و قصد تخریب خانه کعبه را داشت تصور نمیکرد که این خیال،
هیچگاه تعبیر نخواهد شد. در مسیر این لشکرکشی، شتران حضرت عبدالمطلب -عبد
صالح خدا و جد پیامبر گرامی اسلام- توسط سپاه ابرهه به ظلم و ستم تصاحب
گردید و عبدالمطلب را به اردوگاه سپاه مهاجم، روانه کرد. عبدالمطلب در
مواجهه با ابرهه سخنی از مکه و کعبه بر زبان نیاورد و تنها اظهار داشت که
سپاهیان تو، شتران مرا به ستم غصب کردهاند و دستور بده شتران مرا پس دهند.
ابرهه با شگفتی بیان کرد: تصور من این بود که بزرگی چون تو، نگران کعبه و
مکه باشد و از من درخواست عدم تعرض به این شهر را نماید و تو از من شتران
خویش را طلب میکنی؟ عبدالمطلب پاسخی داد تاریخی و فرمود: انا رب الابل و
للبیت رب. من صاحب شتران خویشم و این خانه کعبه نیز صاحبی دارد که از خانه
خویش دفاع خواهد کرد. گذشت اندک زمانی نشان داد که بصیرت حضرت عبدالمطلب چه
اندازه دقیق و نافذ بود؛ شد آنچه شد و سپاه ابرهه مغلوب پرندگان ابابیلی
گردید که با سلاح سجیل آن کردند که کردند و حکایت نابودی سپاه ابرهه برای
همیشه تاریخ جلوه قدرت خداوند قادر متعال گردید.
اکنون و در زمانی که
خانه خداوند متعال توسط غاصبانی که مصداق شجره خبیثه ملعونه هستند تحت
اشغال است و حاجیان حرم امن الهی بیجرم و جنایت به خاک و خون کشیده شده و
ابدان مطهر ایشان مورد هتک حرمت قرار میگیرند و فجایعی چون فاجعه منا تنها
یکی از جنایات این رژیم منحوس میباشد و فتنهانگیزی این رژیم منطقه را
درگیر ناامنی و جنگ و تجاوز و بیگناهان را به مسلخ برده سخنانی از زبان
مفتیان حرامخوار این رژیم بلند است که کوس رسوایی را برای این رژیم،
بلندتر از گذشته برملا خواهد کرد. اینان که چون اجداد خویش، ید طولایی در
جعل حدیث و دروغبافی دارند با جعل دروغ حمله موشکی انصارالله یمن به مکه
مکرمه، این موضوع را به ماجرای ابرهه گرهزده و اعلام مینمایند که مانند
ابابیل بر سر اینان خراب خواهند شد تا دیگر کسی جرئت تعرض به اماکن مقدس
مسلمین را نداشته باشد! چقدر وقیحانه سخن میگویند این دین به دنیا فروشان
پست و فرومایه. آیا چونان سپاه ابرهه، مردم یمن آغازگر تهاجم بودند یا
اینکه رژیم سعودی به بهانه حمایت از یک رئیسجمهور مستعفی که منصب قانونی
نداشت، بهمنظور جلوگیری از استقلال واقعی مردم یمن از یوغ بردگی رژیم
سعودی به این کشور حمله کرده است؟ اگر واقعاً انصار الله قصد تخریب و هتک
حرمت خانه خدا را داشته، چرا آل سعود زحمت پاسخگویی به این اقدام ادعایی را
به خداوند قادر متعال واگذار نمیکند تا با ابابیل خود بر سر یمنیها سجیل
فرو ریزد؟ اینان که اعتقاد به جبر الهی دارند چرا در کار خدا دخالت
میکنند و خود بهجای واگذاری امر خانه خدا به صاحبخانه، برای خود وظیفه
پاسخگویی مقرر میدارند؟ اگر قرار است که با یمنیها همانند معامله ابرهه و
ابابیل شود؛ آیا رژیم سعودی اعتقاد دارد که هواپیماهایی که از آمریکا این
شیطان اکبر و بزرگترین مصداق طاغوت در عصر کنونی دریافت کرده، قرار است
نقش ابابیل را بازی کنند و بمبهای انگلیسی و اسرائیلی نقش سجیل را؟ آیا
خداوند متعال چنین امری را مجاز و مباح میشمارد؟ کشتار و هولوکاست مردم
بیگناه یمن در مجلس ختم که باعث گردید حتی دبیر کل بیشرف و بیوجدان
سازمان ملل نیز علیرغم دریافت رشوه از رژیم سعودی، ناچار به محکوم کردن آن
شود تنها بخشی از جنایاتی است که این ابابیل آمریکایی با سجیلهای غربی،
مرتکب آن شدند. رژیم عربستان اگر واقعاً نگران اماکن مقدس اسلامی است چرا
دست دوستی با غاصبان قبله نخست مسلمین داده و تاکنون هیچ اقدامی برای آزادی
قدس شریف انجام نداده است؟
واقعیت این است که این اقدام و دروغپراکنی
سعودیها نتیجه استیصال رژیم سعودی در تحقق اهداف خود در حمله به یمن و
پوشاندن شکستهای متوالی این رژیم در منطقه و تلاشی برای جلب حمایت و
همکاری برخی کشورهای مسلمان منطقه است. نباید فراموش کرد در آغاز تهاجم به
یمن، رژیم سعودی از ائتلافی سخن میگفت که تنها خود از آن مطلع بود و
کشورهایی نامشان در این ائتلاف آورده شده بود که حاکمان آنها از مشارکت در
این جنگ بیاطلاع بودند. کشورهایی که بعد از اعلام اسامی اعضای این
ائتلاف، بیانیه رسمی داده و مشارکت خود را انکار نمودند. برخی کشورها از
جمله پاکستان نیز ضمن اعلام بیطرفی در این نبرد، مشارکت خود را منوط به
تهدید اماکن مقدسه نمودند. عربستان با گذشت نزدیک به بیست ماه حمله به یمن،
جز قتل و جنایت و کودککشی، دستاوردی جز خذلان نداشته و اکنون با معادله
حمله در برابر حمله از سوی انقلابیون و ارتش یمن مواجه شده و اماکن حساس و
حیاتی و شهرهای راهبردی ازجمله مناطق جده و ریاض را در تیررس موشکهای یمنی
میبیند تا متوجه شود چونان صدام عفلقی که رؤیای فتح چند روزه خوزستان و
اضمحلال انقلاب اسلامی ایران را میدید و با سیلیِ ایران از خواب بیدار شد،
ماجرای فتح چند روزه یمن از جنس پنبهدانههایی بوده که شتر در خواب
میبیند و حالا که از خواب بیدار شده، واقعیت را آنگونه که هست میبیند.
سربازانی که به اسارت یمنیها درمیآیند و ارتشیانی که چارهای جز بازگشت
به وطن با تابوتهای چوبین را ندارند بخشی از واقعیت نبرد با مبارزانی است
که به نصرت الهی ایمان دارند و عربستان چونان غریقی که به هر خس و خاشاکی
چنگ میزند با این دروغبافی تلاش دارد احساسات مسلمانان را تحریک و
احتمالاً مدافعانی برای خود دستوپا کرده و قوت قلبی به نیروهای خسته و
ناامید خویش تزریق نماید.
حاکمانی که خاطره جاهلیت قبل از بعثت را در
قرن کنونی زنده کردهاند به گرفتار شدن در عذاب الهی سزاوارتر هستند تا
مجاهدانی که در دفاع از شرف و حیثیت خویش، جانبرکف در سنگر جهاد و شهادت
مشغول مبارزه هستند. مفتیان سعودی اگر بویی از اسلام و دین حنیف داشتند
فتاوای جهاد نکاح و امثالهم را که باعث روسپیدی بیغیرتان جهان است صادر
نمیکردند و انسان متعجب است که چنین موجوداتی چگونه نام انسان بر خود
نهاده و بالاتر از آن، خود را در جایگاه دریافت امداد الهی میبینند! اگر
قرار بر فرود آمدن سجیل باشد، این موشکهای یمنی است که چونان سجیل بر سر
این حاکمان حرامخوار سعودی، فرود میآید و نابودی سپاه متجاوز ابرهه را به
دنبال خواهد داشت. انشاءالله.
آمریکاییها انگلیسی نمیفهمند!
مهدی محمدی در وطن امروز نوشت: اینکه آمریکا به تعهداتش در برجام عمل نکرده، اکنون مخالفی
ندارد. اگر از برخی شیفتگان آمریکا که طمع کردهاند در ماههای آینده لطفی
از سوی خانم کلینتون شامل حالشان شود بگذریم، حتی خود آمریکاییها هم
نمیگویند به همه تعهداتشان پایبند بودهاند بویژه در حوزه تحریمها،
دستورالعملهای پرآب و تاب وزارت خزانهداری آمریکا جز اینکه هراس از تجارت
و معامله با ایران را افزونتر کند، حاصل دیگری نداشته است. اگر کار به
این ترتیب پیش برود، احتمالا مدتی دیگر سلسله مذاکرات جدیدی لازم خواهد بود
تا همین دستورالعملها را تفسیر و همچون کرسنت، برای برجام هم
الحاقیههایی تازه خلق کند!
یکی از معیارها برای داوری درباره دولت آقای روحانی این است که حال که خود
نیز قبول دارد آمریکا به عهد خویش پایبند نیست و به آنچه مینویسد و
میگوید عمل نمیکند، با این بدعهدی چگونه رفتار خواهد کرد؟ نوع واکنش دولت
آقای روحانی در قبال این بدعهدی است که درباره برنامه آینده این دولت و
میزان توانایی آن در تحقق منافع ملی به ما اطلاعات معتبری میدهد.
تا امروز مقامهای دولتی در بهترین حالت فقط حرف زدهاند. اگر به ادبیات
آقای رئیسجمهور توجه کنیم این حرفها البته نسبت به آمریکا چندان منتقدانه
هم نبوده است. در واقع رئیسجمهور بیشتر تلاش کرده به جای انتقاد از
آمریکا، منتقدان داخلی خود را به کارشکنی در اجرای برجام متهم کند، از سوی
دیگر به مردم بگوید اتفاقات شگفتانگیز فراوانی رخ داده که آنها به آن
بیتوجهند و قدرش را نمیدانند. بهعنوان نمونه، از خاطرم نمیرود
رئیسجمهور در سخنرانی در جمع مردم اراک چگونه تلاش میکرد با حرارت به
مستمعانش بفهماند همین که قبلا کشتیها در بنادر ایران پهلو نمیگرفتهاند و
حالا میگیرند، یک افتخار ملی و ناشی از برجام است(!) و مردم باید برای آن
سوت و کف بزنند و هورا بکشند که البته- لااقل در آن جمع- نکشیدند!
مقامهای دیگر دولت البته منصفتر بودهاند. از دفاعیات غلاظ و شداد آقای
عراقچی دیگر خبری نیست و وزیر محترم امور خارجه هم سعی کرده تا ممکن است در
این باره سکوت کند. مقامهای اقتصادی دولت اما گاه زبان به انتقاد گشوده و
از «هیچ»ی سخن گفتهاند که با برجام دست کشور را گرفته است اما این رویه
دوام چندانی نداشته، چرا که تجربه کردهاند ممکن است آقای رئیسجمهور،
جایی- حتی پشت بلندگو- انتقام این صراحت لهجه را از آنها بگیرد.
اینها همه اما چندان مهم نیست. آنچه مهم است این است که استراتژی عملی
دولت در مقابل بدعهدی آمریکا بسیار نگرانکننده است و صرفنظر از آنچه
آقایان میگویند، راهی که در عمل میروند، به شکل خطرناکی بازی آمریکا را
تکمیل میکند و حتی ممکن است دستاوردهای برجام را از هیچ هم عقبتر برده و
به بخش منفی نمودار منتقل کند.
نخستین اتفاق این است که دولت به بدعهدیهای آمریکا پاسخ نمیدهد؛ نه در
مقام حرف و نه در مقام عمل، پس آمریکا راه خود را میرود- راهی که رهبر
معظم انقلاب اسلامی پیش از توافق حتی جزئیات آن را پیشبینی کرده بودند- و
بابت خلف وعدهها، تهدیدها، بدعهدیها و توطئهچینیهایش از سوی دولت ایران
پاسخی دریافت نمیکند. این عدم پاسخدهی به گونههای بسیار متفاوتی تفسیر
شده و بر دستگاه محاسباتی دشمن اثر گذاشته است. به تعبیر فنیتر، آمریکا در
حال طی دوران یادگیری خود، به بدترین وجه ممکن است. برخی آن را ناشی از
وجود اختلاف درون ایران دانستهاند و برخی دیگر ادعا کردهاند مطلوبیت
برجام برای دولت آقای روحانی تا جایی است که هیچ نقضی را بهعنوان یک «نقض
اساسی» در نظر نخواهد گرفت. در میان آمریکاییها حتی این تفسیر وجود دارد
که برای تیم آقای روحانی منافع سیاسی ناشی از برجام و زیرساخت ارتباطی که
با آمریکا ایجاد شده بسیار مهمتر از نتایج اقتصادی برجام است. حتی این را
هم گفتهاند که دولت آقای روحانی مخالف نیست که رفع کامل تحریمها مشروط به
شروطی شود که حاصل آن تضعیف تدریجی نهادهای انقلابی در کشور یا شکلدهی به
دوقطبیهای جدید «سازش/ مقاومت» در افکار عمومی باشد. میتوان به روشهای
مطمئنی ارزیابی کرد که این محاسبات تا چه حد درست یا نادرست است اما در این
تردیدی نیست که بیپاسخ ماندن بدعهدیهای آمریکا ذهن غربیها را مملو از
اشتباهات محاسباتی جدید درباره ایران کرده است و این اشتباهات میتواند در
آینده نزدیک برای منافع ملی و امنیت ملی ایران، بسیار گران تمام شود.
مساله دیگر این است که دولت نه تنها به بدعهدیهای آمریکا پاسخ نمیدهد،
بلکه درصدد یافتن موضوعات جدید برای مذاکره با آمریکا و همچنین راههای
تازه برای توافقات تازه و ارتقای روابط با اروپاست بدون اینکه کارنامه آنها
در اجرای برجام را بهعنوان یک ضابطه تنظیمکننده در آینده روابط خارجی
خود اعمال کند. اکنون دولت با سرعت زیادی در حال حرکت به سمت الگوی نیمه
دهه 70 تا نیمه دهه 80 است که در آن مذاکرات با اروپا به طور مستمر درباره
طیف وسیعی از موضوعات جریان داشت و عملا اروپا بهعنوان نماینده و نایب
آمریکا پذیرفته شده بود، با این تفاوت که این دفعه آمریکاییها خود نیز
وارد میدان شدهاند و تصور میکنند خواهند توانست با فشار بیشتر و
بحرانیتر کردن وضعیت در منطقه، مذاکرات چندجانبه غیرهستهای
ـ مانند سوریه ـ با ایران را آغاز و بعد بتدریج آن را به مذاکرات دوجانبه
بدل کنند. خاطرم هست اوایل دهه 80 وقتی از مذاکرهکنندگان هستهای آن زمان
میپرسیدم وقتی غربیها به تعهدات سابق خود عمل نکردهاند، چرا پشت سر هم
در پی توافقات جدید با آنها هستید پاسخ این بود که «ارتقای روابط» تضمینی
ایجاد خواهد کرد که غربیها به تعهداتشان هم پایبند باشند اما تجربه
تاریخی نشان داد اولا ارتقای روابطی که سود ملت ایران در آن باشد رخ
نمیدهد، ثانیا هر چه بیشتر در این مذاکرات غرق میشویم، انگیزه دولتیها
برای واکنش نشان دادن به خلف وعدهها و بدعهدیهای طرف مقابل کاهش پیدا
میکند. از این حیث، ذهنیت استراتژیک تیم آقای روحانی از توافق پاریس در
سال 83 تا برجام در سال 94، هیچ تغییری نکرده است.
اتفاق دیگر- و بدتر- این است که نه تنها دولت به بدعهدیهای آمریکا پاسخ
نمیدهد و نه فقط با وجود بدعهدی دشمن باز هم در پی توافقات جدی و جدید با
آنهاست، بلکه برای حل مشکلات بر زمین مانده کشور که به «لطف» طرف خارجی،
گره زده شده هم، هیچ راهحل و ابتکاری که مبتنی بر ظرفیتهای داخلی باشد
ندارد. در واقع دولت هیچ تلاشی نمیکند و حتی برنامهای ارائه نمیدهد که
دشمن را به این نتیجه برساند اگر به تعهداتش عمل نکرد، دست ایران بسته نیست
و مشکلات را با اتکا به ابزارها، روشها و نیروهای درونی خود حل خواهد
کرد. نبود چنین جایگزینهایی دشمن را به این نتیجه میرساند که ایران برای
رفع نیازهایش ـ مثلا در حوزه بانکی و مبادلات مالی- بالاخره ناچار از پذیرش
شروط اضافی و برجامهای بیشتر است و نیازی به جدیت در عمل به وعدهها و
تعهدات نیست.
این وضعیت منافع و امنیت ملی ایران را با خسارتهای جدی و جبرانناپذیری
مواجه خواهد کرد. مزاج سیاسی دولت آقای روحانی این است که بر مردم خود سخت
بگیریم و جناحهای داخلی را مقصر بدانیم بهتر است تا اینکه خاطر نازک
غربیها آزرده شود. این یک تاکتیک سیاسی نیست بلکه بخشی از ایدئولوژی
غربگرایانه در کشور است؛ ایدئولوژیای که با ادعای «ایدئولوژیزدایی از
سیاست خارجی» وارد صحنه شده و اکنون دگمهای جزماندیشانه خود را به خرج
ملت پیگیری میکند. تا این ایدئولوژی سرکار است نه رفتار غرب تغییری خواهد
کرد و نه امتیاز واقعی عاید کشور خواهد شد. غرب تنها به کسانی احترام
میگذارد که با زبان خودش با آن حرف بزنند و این زبان هرچه هست انگلیسی با
لهجه نیویورکی نیست.
باز هم زنگ خطر فساد در نظام بانکی
مهدی حسن زاده در خراسان نوشت:
طی روزهای اخیر بار دیگر خبرهایی درباره تخلف و فساد در برخی بانکها مطرح
شده است. ابتدا لازم به توضیح است که مفهوم تخلف و حتی فساد لزوما به
معنای اختلاس و حیف و میل کلان نیست، چرا که بسیاری از ما فساد 3 هزار
میلیاردی اتفاق افتاده در سال 90 را به عنوان مصداق فساد بانکی در ذهن
داریم، اما فساد بانکی میتواند موارد کوچکتر را هم شامل شود. در این میان
مروری سریع به برخی تخلفات بانکی منتشر شده در روزهای اخیر داریم و سپس
نکاتی درباره این تخلفات خواهیم گفت.
روز یکشنبه همین هفته دادستان تهران از 2 پرونده تخلف در 2 بانک بزرگ ملی و
ملت خبر داد. در توضیحات روز گذشته این 2 بانک آمده است که تضمینهای
لازم وجود دارد و مبالغ خارج شده از این 2 بانک براساس این تضمینها و
وثیقهها بازخواهد گشت. همچنین باید به موضوع ارتباط بانک سرمایه با تخلفات
صندوق ذخیره فرهنگیان اشاره کرد. علاوه بر اینها معاون نظارتی بانک مرکزی
یکشنبه شب در برنامهای تلویزیونی از تذکر به 10 بانک درباره رعایت نکردن
نرخهای سود مصوب خبر داد. طی روزهای اخیر نیز ، خبرهایی درباره سودهای
غیرواقعی منعکس شده در صورتهای مالی برخی بانکها منتشر شد و حتی این گونه
عنوان شد که با تذکر بانک مرکزی، برخی بانکها که پیش از این برای عملکرد
سال 94 خود سود شناسایی کرده بودند، مجبور به اعلام زیان شدند. چهارمین برگ
از تخلفات بانکی نیز به موضوع فیشهای نجومی بر میگردد. از رکورددار
دریافت وام ارزان بانکی تا رکورددار دریافت حقوق ماهانه و تا ریخت و
پاشهای حیرت انگیز یک مدیر برکنار شده، همگی مواردی از عملکرد برخی مدیران
بانکی در موضوع فیشهای نجومی است. جعفری دولت آبادی دادستان تهران نیز
چندروز قبل با تصریح بر این که در تمام پروندههای مرتبط با فساد اقتصادی،
بانکها به طور مستقیم و غیرمستقیم نقش دارند، اظهار کرد:« در تمامی این
پروندهها که بخشی از جرایم در بستر بانکها رخ داده یا مدیران بانکها در
ارتکاب جرایم دخیل هستند یا تسهیلات اعطایی از سوی بانکها و مؤسسات پولی
زمینه ساز فساد بوده یا فقدان نظارت، تسهیل کننده جرایم ارتکابی بوده است.»
به این ترتیب بار دیگر و مشابه سال 90، بانکها تحت فشار فسادهای ریز و
درشت و تخلفات خرد و کلان قرار گرفتهاند. اگر به وضعیت نابسامان نظام
بانکی از آمار معوقات 90 هزار میلیارد تومانی تا وضعیت زیان ده شدن و کاهش
سود عملیاتی بانکها نگاهی بیندازیم، میبینیم که وضعیت نظام بانکی، وضعیتی
خطیر است و نیاز به اصلاح در آن به شدت احساس میشود. در این میان دولت
فعلی نیز مشابه دولت قبل وعدهها و حتی طرحهایی را برای اصلاح نظام بانکی
مطرح کرده است که یکی از مهمترین آنها 2 روز پیش با ابلاغ رئیس جمهور برای
اجرای قانون تسعیر نرخ ارز، به تسویه بدهی بانکهای دولتی به بانک مرکزی و
افزایش سرمایه این بانکها و عبور مقطعی از وضعیت بحرانی منجر شد که تاثیر
محسوسی در توان تسهیلات دهی این بانکها ایجاد خواهد کرد، اما معضل نظام
بانکی و حجم خبرهای منفی در زمینه تخلفات در آن بهاندازهای است که یک
انقلاب ساختاری در آن مورد نیاز است و اقدامات معمولی و بعضا تعارف گونه
بانک مرکزی و وزارت اقتصاد نمیتواند مشکلات را رفع کند. به ویژه این که
همچنان سیاست معاونت نظارتی بانک مرکزی، برخوردهای غیرشفاف و بدون اعلام
عمومی با بانکهای متخلف است.
( همانطور که در خبر تذکر به 10 بانک برای رعایت نکردن نرخهای سود مصوب
اثری از نام این بانک ها نیست ) این در حالی است که شرط برخورد با تخلف،
اثرگذار بودن برخورد است و برخورد با بانکها زمانی اثرگذار است که اعلام
عمومی شود، نه این که محرمانه و نامشخص باقی بماند.در هر صورت نظام بانکی
روز به روز نیاز به اصلاح جدی را بیشتر احساس میکند و اگر باز هم دولت
یازدهم همانند دولت دهم در برخورد با خطاهای نظام بانکی سیاست انفعال در
پیش گیرد، ممکن است، به همان سرنوشت دچار شود. سرنوشت دولتی که از برخورد
با فساد گفت اما ...
استكبارستيزي وظيفه قرآني و ملي استدكتر يدالله جواني در جوان نوشت:فردا
«13 آبان» روز ملي مبارزه با استكبار جهاني است. شايد اين سؤال، ذهن بخشي
از جامعه و خصوصاً برخي از جوانان را به خود مشغول كرده باشد كه «چرا بايد
با استكبار ستيز داشته باشيم؟» اين سؤال، در واقع با بيان ديگر ممكن است
پررنگتر مطرح باشد كه «چرا بايد با امريكا مبارزه كنيم؟» اين مبارزه تا كي
و تا كجا ادامه خواهد داشت؟ آيا از طريق مذاكره و توافق همانند توافق
هستهاي و برجام، ميتوان به نقطهاي رسيد كه استكبارستيزي و امريكاستيزي
تمام شود؟ براي پاسخ به اين قبيل سؤالات، بايد دلايل استكبارستيزي ملت
ايران را مورد بررسي قرار داد. بايد چرايي مبارزه ملت ايران با امريكا را
مورد توجه قرار داد. بديهي است كه تا آن دلايل پابرجا باشد، رفتار ملت
ايران در اين خصوص تغييرناپذير خواهد بود. رفتار و مواضع ملت ايران و نظام
جمهوري اسلامي در قبال امريكا، داراي مباني و دلايل قرآني، عقلاني و ملي
است. در تبيين و تشريح اين مباني و دلايل، توجه به چند نكته حائز اهميت
است:
1- استكبارستيزي يك وظيفه ديني و قرآني است
تصور
«استكبار»، تصديق «استكبارستيزي» را در پي خواهد داشت. معني اين سخن آن است
كه تا استكبار وجود دارد، مبارزه با استكبار هم وجود خواهد داشت. به عبارت
ديگر، استكبارستيزي تعطيلپذير نيست. اين گزارهها، داراي مباني قرآني و
عقلي است. براي درك آن بايد ماهيت «استكبار» را مورد توجه قرار داد.
استكبار يك بحث قرآني است و قرآن دو گروه مستكبرين و مستضعفين را با
ويژگيهايشان مورد بررسي قرار داده و تكليف مستضعفين را در قبال مستكبرين
بيان داشته است. واژه «استكبار» از ماده «كبر» و مصدر باب استفعال است.
استكبار خود را برتر از ديگران پنداشتن و با اين خودبرتربيني، دنبال سلطه
بر ديگران بودن است. آيات زيادي در قرآن به موضوع استكبار و مستكبرين
اختصاص يافته است.
مفسر بزرگ قرآن مرحوم علامه طباطبايي(ره)، با
استناد به آيه شريفه «فاستكبروا فيالارض بغير حق»، تصريح ميكند كه
استكبار، هميشه يك امر باطل، ناروا و مذموم است. ايشان در تعريف استكبار و
فرق بين متكبر و مستكبر بيان ميدارد: «مستكبر كسي است كه ميخواهد به
بزرگي دست يابد و درصدد است كه بزرگي خود را به فعليت برساند و به رخ
ديگران بكشد و متكبر كسي است كه بزرگي را به عنوان يك حالت نفساني در خود
سراغ دارد و براي خود پذيرفته است.»
خداوند در
قرآن به چهار شكل از استكبار با مصاديق آن شامل: استكبار عبادي (ابليس)،
استكبار سياسي (فرعون)، استكبار اقتصادي (قارون) و استكبار علمي (بلعم بن
باعورا) اشاره ميكند.
براساس آيات متعدد قرآن، مستكبرين كه
سردمدار آنان ابليس است، داراي ويژگيهايي چون خودبرتربيني و تحقير ديگران،
فخر و مباهات به خاطر امتيازات مادي، تحقير تودههاي مستضعف و تلاش براي
سلطه بر ديگران هستند. از ديدگاه قرآن، مستكبرين با استفاده از تمامي
شيوهها، روشها و ابزارهاي ممكن و در اختيار براي دستيابي به قدرت سياسي و
تسلط بر مستضعفين بهره ميگيرند.
به بردگي و بندگي گرفتن انسانها و
واداشتن آنان به اطاعت، فريب دادن و خدعه نمودن، جنگ رواني به قصد استعمار
مردم، رواج رسوم خرافي و قبيلهاي و ايجاد جامعهاي طبقاتي از شيوههاي
مستكبرين براي سلطه بر مستضعفين است كه قرآن به آن اشاره ميكند. از
نمونههاي برجسته تاريخي استكبار سياسي كه در قرآن به تفصيل در مورد آن بحث
شده، فرعون است.
استكبار سياسي يعني حكمراني به ناحق بر مردم و
تحميل خود بر ديگران. قرآن در مورد فرعون ميگويد: «اِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا
فِي الأرْضِ وَجَعَلَ اَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَهً مِنْهُمْ
يُذَبِّحُ اَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ اِنَّهُ كَانَ مِنَ
الْمُفْسِدِينَ» (فرعون در سرزمين (مصر) سربرافراشت و مردم آن را طبقهطبقه
كرد و دچار اختلاف نمود و طبقهاي از آنان را زبون ساخت و پسرانشان را سر
ميبريد و زنانشان را زنده بر جاي ميگذاشت. به درستي كه او از مفسدين
بود.)
مبارزه با اين مستكبرين، وظيفهاي است كه خداوند بر دوش مستضعفين و
ايمانآورندگان به خود قرار داده است. خداوند از مستضعفين و مؤمنين خواسته
تا با تشكيل جبهه در برابر مستكبرين، به مبارزه با آنان بپردازند و حضرت
حق وعده نصرت و پيروزي به مؤمنين در اين مبارزه داده است. «وَلا تَهِنوا
وَلا تَحزَنوا وَأَنتُمُ الأَعلَونَ اِن كُنتُم مُؤمِنينَ».
خداوند
صحنه نبرد حق و باطل و فرجام اين نبرد را اينگونه توصيف مينمايد:
«الَّذينَ آمَنوا يُقاتِلونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَالَّذينَ كَفَروا
يُقاتِلونَ في سَبيلِ الطّاغوتِ فَقاتِلوا اَولِياءَ الشَّيطانِ اِنَّ
كَيدَ الشَّيطانِ كانَ ضَعيفًا».
2- امريكا مصداق عيني و كامل استكبار جهاني
اگر
در دورهاي فرعون و در زماني نمرود مصداق استكبار بودند، در عصر حاضر
امريكا مصداق عيني و كامل استكبار جهاني است. نظام سياسي امريكا و
سردمداران اين نظام، داراي تمامي ويژگيهاي مطرح شده براي استكبار در قرآن
هستند.
در زمان ما، آن كشور و آن نظام سياسي كه
ميخواهد قدرت برتر جهان باشد و مديريت بينالمللي را در اختيار بگيرد و
تمامي دولتها و ملتها را تابع خود سازد، دولت ايالات متحده امريكاست.
امريكا براي رسيدن به اين سلطه، در دهههاي گذشته، دست به هر كاري كه
توانسته زده است.
امريكاييها همانند تمامي مستكبران در طول
تاريخ، تمامي شعارهاي زيبا را مصادره كرده و بر اين اساس، خود را پرچمدار
حقوق بشر، مدافع صلح و ثبات و امنيت جهاني، طرفدار دموكراسي و نظامهاي
دموكراتيك، طرفدار حقوق شهروندي و آزاديهاي مدني معرفي ميكنند، لكن در
عمل، عامل اصلي بيشترين جنايتهايي هستند كه در اقصي نقاط جهان و خصوصاً
در منطقه راهبردي غرب آسيا رقم ميخورد. امريكا تنها كشوري است كه از سلاح
هستهاي عليه انسانهاي بيگناه، بيدفاع و غيرنظامي استفاده كرده است.
امريكاييها با طراحي بيش از 100 كودتا، دولتهاي مستقل و مردمي در ديگر
كشورها را ساقط و دولتهاي دستنشانده را بر ملتها تحميل كردهاند.
امريكاييها كشورهاي متعددي را به اشغال نظامي خود درآورده و در هر اشغال،
هزاران نفر بيگناه را به خاك و خون كشيده و سرزمينهايي را نابوده
كردهاند. اشغال نظامي افغانستان و عراق از نمونههاي نزديك به زمان كنوني
است. اكنون امريكاييها، عامل اصلي كشتار انسانهاي بيگناه و خصوصاً
مسلمانان در جهان هستند. كيست كه نداند پشت سر تمامي فعاليتهاي رژيم
كودككش اسرائيل غاصب، امريكا قرار دارد كيست كه نداند در پشت صحنه
شكلگيري گروههاي تروريستي در منطقه راهبردي غرب آسيا، امريكاييها هستند.
كيست كه نداند در پشت صحنه جنگ در سوريه، جنگ در عراق و جنگ عليه ملت
مظلوم يمن، امريكاييها هستند.
بنابراين امريكا در عصر حاضر سركرده
نظام و شبكه استكبار جهاني است و از همين روي مصداق كامل استكبار جهاني و
طاغوت اعظم است. «شيطان بزرگ» ناميدن امريكا از سوي حضرت امام خميني(ره)،
يك نامگذاري بر مبناي آموزههاي قرآني است. بنابراين مبارزه با امريكا،
يعني مبارزه با شيطان و مبارزه با ظالم و ستمگر و اين مبارزه، مبارزه با
استكبار است.
3- امريكاستيزي علاوه بر وظيفه قرآني، وظيفه ملي هم هست
مبارزه
با امريكا به عنوان مصداق برجسته استكبار در زمان كنوني، علاوه بر اينكه
يك تكليف ديني و وظيفه قرآني تمامي مسلمانان و از جمله ملت مسلمان ايران
است، يك وظيفه ملي هم براي تمامي ايرانيان است.
امريكا
به دنبال سلطه بر ايران است و تلاش ميكند سلطه از دست رفتهاش با انقلاب
اسلامي را مجدداً بازيابد. امريكا به اين سلطه براي حفظ برترياش در جهان
نياز دارد. امريكاييها سلطه بر جهان در قرن بيست و يكم را اساس سياست خود
قرار دادهاند. بر همين مبنا، امريكاييها با نگاه كارشناسي معتقدند سلطه
بر جهان نخواهند داشت مگر از طريق سلطه بر غرب آسيا و سلطه بر غرب آسيا
(خاورميانه) تنها و تنها از طريق سلطه بر ايران ممكن خواهد بود. بنابراين
جداي از مباحث ديني و انقلابي، استقلال و حاكميت ملي ايران در معرض خطر و
تهديد جدي از سوي امريكا و سلطهگران اين كشور قرار دارد. در چنين شرايطي
وظيفه ملي چه حكم ميكند، تن به سلطه دادن يا در مقابل امريكا ايستادن و از
استقلال كشور دفاع كردن؟ پاسخ براي هر انسان صاحب عقلي روشن است.
4- استكبارستيزي و امريكاستيزي جزو ذات انقلاب اسلامي است
امام
خميني(ره) قيام كرد تا ملت مسلمان و دربند طاغوت ايران و استكبار جهاني را
رهايي بخشد و به استقلال برساند. سخنراني تاريخي امام(ره) كه منجر به
تبعيد ايشان در 13 آبان سال 1344 شد، سخنراني افشاگرانه و مبارزهجويانه
عليه سلطه امريكا در ايران بود كه از طريق لايحه كاپيتولاسيون دنبال ميشد.
مبارزه ملت ايران در جريان انقلاب اسلامي، مبارزه توأمان عليه استبداد
داخلي و استعمار خارجي بود، شاه با تكيه بر قدرت امريكا بود كه عليه ملت
ايران ستم ميكرد. به خاك و خون كشيدن ملت ايران در جريان مبارزات دوران
انقلاب و از جمله كشتار دانشآموزان در 13 آبان 1357 از سوي مزدوران پهلوي
تحت حمايت و هدايت امريكاييها انجام گرفت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي،
امريكا با تمام توان به مقابله با انقلاب ملت ايران پرداخت و براي شكست
انقلاب اسلامي، سفارتخانهاش در تهران را به كانون توطئه و جاسوسي عليه
جمهوري اسلامي تبديل كرد. به همين خاطر بود كه دانشجويان مسلمان پيرو خط
امام، در 13 آبان سال 1358 اين لانه جاسوسي را تسخير كردند. با اين حال طي
37 سال گذشته امريكاييها، به دليل همان خلق و خوي استكباري و دشمني با
انقلاب اسلامي، استقلالطلبي و عزتخواهي ايرانيان، براي يك لحظه هم از
شيطنت و توطئه عليه ملت ايران دست برنداشتهاند. از همين روي 13 آبان به
دليل ماهيت حوادث تاريخي سهگانهاش «روز ملي مبارزه با استكبار جهاني»
نامگذاري شده تا راهنمايي براي جهتگيريهاي ملت ايران و آيندگان باشد.
5- برجام و استكبارستيزي ملت ايران
عده
اندك در ايران همانند كثيري در غرب و خصوصاً در امريكا، ميپنداشتند كه با
برجام، فتيله استكبارستيزي در جمهوري اسلامي پايين كشيده خواهد شد. بديهي
بود كه براساس آنچه ذكر شد، اين پنداشتها با واقعيت همخواني نخواهد داشت.
اكنون روحيه استكبارستيزي در فضاي پسابرجام، به دليل بدعهدي و نقض پيمان
امريكاييها در برجام كه ريشه در همان خلق و خوي استكباري آنان دارد، به
مراتب بيشتر از قبل شده است. تجربه برجام، بر اطمينان ملت ايران مبني بر
«شيطان بزرگ» بودن امريكا، غيرقابل اعتماد بودن امريكا و زيادهخواه بودن
امريكا افزود. تجربه برجام ثابت كرد كه امريكاييها به چيزي كمتر از نابود
ساختن هويت مستقل ديني ايرانيان رضايت نخواهند داد. همان هويتي كه قدرت
تمدنسازياش آشكار شده و نفسهاي غرب را در منطقه راهبردي غرب آسيا به
شماره انداخته است.
6- فرجام استكبارستيزي ملت ايران
حال
اين سؤال هم مطرح است كه فرجام اين استكبارستيزي ملت ايران كه با انقلاب
اسلامي شروع شده، چه خواهد بود. باور و اعتقاد بر اين است كه فرجام روشن
است. با ثباتقدم ملت در اين راه، پيروزي نهايي از آن مستضعفين است. ترديد
به خود راه ندهيم و تحت تأثير سبكسراني كه ميگويند مشكلات كشور ناشي از
مبارزه با امريكا بوده، قرار نگيريم. همان خدايي كه امر به مبارزه با
مستكبرين كرده، وعده نصرت داده است: «ان تنصروا الله ينصركم و يثبت
اقدامكم». روي اين نصرت حساب كنيم كه فرمود: «ان ينصركم الله فلا غالب
لكم.» امام راحل(ره) با اعتقاد و اعتماد به نصرت الهي قيام كرد و امور به
ظاهر غيرممكن را ممكن ساخت و براساس همين باور به وعدههاي الهي فرمود:
«امريكا هيچ غلطي نميتواند بكند» و «ما امريكا را زير پا له ميكنيم» و
اكنون مقام معظم رهبري هم با همين باور و اعتماد، پرچم استكبارستيزي را در
دست دارند و با صلابت جبهه مستضعفين عليه مستكبرين را رهبري كرده و به
نتيجهبخش بودن اين مبارزه همانند امام(ره) ايمان دارند.
رأی اعتمادی متفاوتمجید انصاری در ایران نوشت:مجلس
شورای اسلامی روز گذشته به هر سه وزیر پیشنهادی دولت رأی اعتماد داد. به
عنوان عضوی از کابینه به سهم خود از این اقدام مبارک و تحسین برانگیز
نمایندگان سپاسگزاری میکنم. آنچه در صحن علنی مجلس گذشت، حاوی نکاتی است
که به برخی آنها اشاره میشود.
اقدام رئیس جمهوری محترم به ترمیم کابینه
و تمرکز بر حوزه فرهنگ و اجتماع در نوع خود مهم و قابل تأمل بود.
وزارتخانه آموزش و پرورش که حوزه نفوذ آن سراسر ایران زمین است، پایه رشد و
تعالی کشور است. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز مسئولیت سنگینی در
پاسداشت از فرهنگ غنی اسلامی- ایرانی دارد و وزارت ورزش و جوانان هم متصدی
تندرستی جامعه به عنوان پیشنیاز یک جامعه سالم است و همچنین تمشیت امور
جوانان را عهدهدار است که موتور محرک به سمت فردای بهتر است. این
انتخابها و کیفیت ترمیم کابینه نشان از تدبیر هوشمندانه رئیس جمهوری دارد
که ناشی از شناخت وی از نیازهای جامعه و اهتمام به برآورده کردن مطالبات
مردمی است.
نمایندگان مجلس هم با درک درست از
موقعیت کنونی و ضرورت همدلی و همکاری بین قوا و توجه به اهمیت جایگاه این
وزارتخانهها، با رأی اعتماد خود مانع از بروز خلل در کار این نهادهای مهم
شدند. آنها به موج سهمگین تهمت همراه با تخریبی که در 10 روز گذشته بیرون
از مجلس و با هدف فشار بر بهارستان و علیه وزرای پیشنهادی به راه افتاده
بود، توجه نکردند و نشان دادند که دوران اعمال فشارها و تعیین خط مشی برای
نمایندگان، خارج از مجلس به سر رسیده است. نمایندگان ملت، دیروز در محیطی
آرام و همراستا با شأن و جایگاه خانه ملت، مباحث کارشناسی و نقطه نظرات
موافق و مخالف خود را بیان کردند و پس از شنیدن سخنان رئیس جمهوری و وزرای
پیشنهادی ، موافقان و مخالفان رأی آگاهانه خود را دادند. همه آنها که از
شبکه خبر مراسم رأی اعتماد به وزرا را به صورت زنده دیدند، بسیار کمتر شاهد
صحنههای به دور از اخلاق و انصاف بودند که در مجلس نهم زیاد اتفاق
میافتاد. اگرچه برخی تهمت زدنها و ادعاهای نادرست در صحن علنی دیروز مجلس
هم مطرح و با پاسخ وزرای پیشنهادی و نمایندگان موافق روبهرو شد، اما آنچه
در مجلس دهم رخ داد، با آنچه پیش از این در مجلس نهم شاهد بودیم، قابل
قیاس نبود. این شرایط قابل دفاع در پی همکاری فراکسیونهای مجلس بویژه
فراکسیونهای حامی دولت و تلاشهای معاونان پارلمانی و اعضای دولت بود که
میتواند الگوی مناسبی باشد و در سایر طرحها و برنامههای بزرگتر همچون
برنامه ششم توسعه استمرار یابد. بیراه نیست اگر گفته شود رأی اعتماد
مجلسیان به وزرای پیشنهادی نشان و نماد اعتماد مجلس به رئیس جمهوری و دولت
بود.
با شناختی که از دیرباز از آقایان صالحی امیری، دانش آشتیانی
و سلطانیفر دارم، مطمئن هستم که با تصمیم دیروز مجلس، انرژی مضاعفی به
دولت تزریق خواهد شد که با توان بیشتر برای پیشبرد برنامههای کلان نظام
بویژه در حوزههای فرهنگی و آموزشی و همچنین اقتصادی که مورد تأکید رهبر
معظم انقلاب و مطالبه مردم است، اقدام کند. در انتها لازم میدانم از زحمات
همکاران عزیزم آقایان جنتی، فانی و گودرزی هم تشکر و یادآوری کنم که آنها
در هر سنگری که باشند از خدمتگزاری به نظام و مردم فروگذار نخواهند بود.
استقلال مجلس و کنترل نمایندگان
نعمت احمدی در شرق نوشت:با
ابلاغ سیاستهای کلی انتخابات ازسوي مقام معظم رهبری که بعد از مشورت با
مجمع تشخیص مصلحت نظام صورت گرفت، مشخص شد قانون فعلی کارايی لازم را ندارد
و بر دولت فرض است بهسرعت لایحه جامعی در این خصوص تدارک ببیند. قوانین
انتخاباتی به بهانههای مختلف در مجالس گذشته تغییر كرده و به گفته
نمایندگان وصلهپینه شده است و ماحصل آن، تنگترشدن دایره نامزدی افراد در
انتخابات نسبت به دورههای گذشته است. آنچه در نوشتار حاضر به آن
میپردازم، برداشت بحثبرانگیز سخنگوی شورای محترم نگهبان از سیاستهای
کلی ابلاغی است که باید به صورت قانون درآید و ایشان قبل از
بهقانوندرآمدن، نگاه شورای نگهبان را بیان کرده است: «در انتخابات مجلس
باید دید افرادی که انتخاب میشوند، آیا شرایط لازم را صرفا برای ورود
دارند یا شرایط را برای دوره چهارساله هم باید داشته باشند...؟». در اصطلاح
عامه مردم میگویند، قصاص قبل از جنایت نداریم اما آقای کدخدايی با تکیه
بر سیاستهای کلی انتخابات که باید به صورت قانون درآید، برخلاف باور عموم،
رويكرد ديگري دارند و از هماکنون کاندیداهای احتمالی را مورد عتاب قرار
میدهند. هرچند در سالهای گذشته، پيش آمده که تعدادی از منتخبان مجلس را
که بهاصطلاح از فیلتر شورای نگهبان میگذرند و با رأی مردم وارد مجلس
میشوند و با تأيید اعتبارنامه بهوسيله دیگر نمایندگان به افتخار
نمایندگی نائل ميشوند و در دوره نمایندگی، برابر قانون محکومیت و محرومیت
از حقوق اجتماعی پیدا نمیکنند، در انتخابات بعدی تأيید صلاحیت نمیشوند.
این عمل شورای نگهبان در واقع اعمال همین نظر آقای کدخدايی است و تنها
تفاوت آن این است که نتیجه بعد از پایان دوره چهارساله نمایندگی اعلام
میشود. در دورههای اخیر، نمایندگان ادوار مجلس که حتی بعد از
رویکارآمدن احمدینژاد برای انتخابات مجلس هشتم تأیید صلاحیت شده بوند،
تأیید نشدند. شورای نگهبان جدای از این بحث، در زمینه تأييد یا تأييدنكردن
مصوبات مجلس هم نگاه ویژهای دارد. قبل از بازنگری قانون اساسی در سال ٦٨،
به علت اختلافات مجلس و شورای نگهبان درباره مصوباتی که با اصرار مجلس
روبهرو میشد، حضرت امام (ره) دستور تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام را
دادند و بعد از بازنگری قانون اساسی ازسوي هیأت بازنگری قانون اساسی، مجمع
تشخیص مصلحت نظام در اصل ١١٢ قانون اساسی با تصریح در مواردی که مصوبه مجلس
شورای اسلامی را شورای نگهبان خلاف موازین شرع یا قانون اساسی بداند و
مجلس با درنظرگرفتن مصلحت نظام، نظر شورای نگهبان را تأمین نکند، به دستور
رهبر انقلاب تشکیل میشود. با تشکیل مجمع تشخیص قبل از بازنگری قانون
اساسی و سپس تصویب اصل ١١٢ قانون اساسی به این مهم میرسیم که زاویه شورای
نگهبان با مجلس منجر به اين شده بود که برای برونرفت، مجمع تشخیص تشکیل
شد.
پرسش
این است، درباره انتخابات چه باید کرد؟ آیا این مهم متصور نیست که باید
راهکاری برای رعایت مصلحت نظام در این مورد هم در نظر گرفت. وقتی به گفته
سخنگوی شورای نگهبان، دایره اعمال نظر این شورا نسبت به نمایندگان مجلس
برابر برداشتی که آقای کدخدايی دارند، باشد، در رأس اموربودن مجلس
آسیبپذیر میشود. نیمنگاهی به اصل ٩٩ قانون اساسی که نظارت بر انتخابات
را برعهده شورای نگهبان گذاشته است، مشخص میکند بعد از اعلام نتایج
انتخابات و اعلام صحت آن به وسیله شورای نگهبان، دیگر انتخابات تمام شده
است و دوره نمایندگی مجلس شروع میشود، مگر اینکه اصلی به قانون اساسی
اضافه شود و شورای نگهبان را ناظر بر عملکرد نمایندگان مجلس فرض کند که دور
از ذهن است مقنن، استقلال رأی نمایندگان و مصونیت موردنظر اصول ٨٤ و ٨٦
را اینگونه دستمایه تفسیرها قرار دهد. مشخص نیست سخنگوی محترم شورای
نگهبان اگر مورد پرسش دانشجویان خود قرار گیرد و بپرسند استقلال قوا و
استقلال نمایندگان با این نظر شما چگونه تفسیر میشود، چه پاسخی برای آن
خواهند داشت؟
چه چيزي در اين مجلس تغيير كرد؟
صادق زيباكلام روزنامهنگار در اعتماد نوشت:ديروز
هر سه وزير پيشنهادي رييسجمهور براي وزارتخانههاي آموزش و پرورش، فرهنگ و
ارشاد و ورزش و جوانان موفق شدند تا از مجلس دهم راي اعتماد بگيرند. در
اين ميان اما نكته قابل توجه اين است كه هر سه اين وزرا پيش از اين و در
مجلس نهم نيز از سوي رييسجمهور معرفي شده بودند كه هيچ كدام از آنها
نتوانسته بودند با عنوان وزير از بهارستان اصولگرا خارج شوند و با عدم راي
اعتماد نمايندگان مجلس نهم رو به رو شدند. حال سوال اينجاست كه چه چيزي
تغيير كرده است؟ آيا در تفكرات و عقايد اين سه وزير تغييري رخ داده يا چيزي
به تجربيات آنها در طول سه سال گذشته اضافه شده است؟ به خوبي روشن است كه
پاسخ اين سوالات منفي است. پاسخ را بايد در جاي ديگري جستوجو كرد و آن،
تغيير تركيب مجلس است.
پيش از اين مجلس
نهم اسير دست جريان تندرو و افراطي اصولگرايان شده بود و اين در حالي بود
كه اين جريان تندرو حتي در مجلس نهم هم اقليت شمرده ميشدند. اما همين
اقليت با سر و صداي زياد و حركتهاي متشكل به نوعي رهبري مجلس را به دست
گرفته بودند و مجلس را به هر سمت و سويي كه ميخواستند هدايت ميكردند.
امروز اما اگرچه تعداد انگشت شمار اين اقليت همچنان در مجلس حضور دارد اما
ديگر نميتواند مانند سابق نقش تاثيرگذار خود را ايفا كند و اثربخش باشد.
حقيقت اين است كه مشاركت فعال مردم در انتخابات و حضورشان پاي صندوق راي در
انتخابات اسفند ٩٤ و ارديبهشت ٩٥ سبب شد تا خط افراطي قدرتش را در مجلس از
دست بدهد و به حاشيه برود و در عوض خط اعتدال در بهارستان حاكم شود. جلسه
راي اعتماد ديروز و راي نمايندگان مجلس به سه وزيري كه در مجلس گذشته كنار
گذاشته شدند نشان ميدهد تنها راه تغيير و اصلاح امور از صندوق راي
ميگذرد، هر چند اين مسير زمانبر و بلندمدت باشد اما قطعا به نتيجههاي
خوبي خواهد رسيد. امروز شاهد هستيم كه شوراي شهر تهران با چه مشكلاتي
روبهرو است و پايتخت كشور با شوراي شهري ضعيف روبهرو است. همه
شهروندان تهران بايد اين سوال را از خود بپرسند كه چرا پايتخت با جمعيتي
ميليوني با چنين شوراي شهر ضعيفي مواجه شده است؟ پاسخ در انتخابات دور
گذشته شوراي شهر است. دليل اين امر اين است كه در انتخابات سال ٩٢ تعداد
كمي از شهروندان تهران پاي صندوق راي شوراي شهر حاضر شدند و همين امر سبب
شد تا برخي با ٧٠ يا ٨٠ هزار راي بتوانند بر شوراي شهر ميليونها نفر در
پايتخت حاكم شوند و زمام امور را به دست بگيرند و حاصلش شود چنين شوراي
شهري كه املاك نجومي تنها يكي از مشكلات و معضلات آن است. مقايسه وضعيت
شوراي شهر تهران و مجلس شوراي اسلامي به خوبي تفاوت حضور پاي صندوق راي و
قهر با آن را به مردم نشان ميدهد. جلسه راي اعتماد ديروز نشان داد مردم
اگر پاي صندوق راي حاضر شوند با وجود همه محدوديتها و مسائلي كه وجود دارد
باز ميتوانند منشأ تغيير باشند و سرنوشت را به شكلي كه دوست دارند رقم
بزنند. بيشك اتفاقات ديروز مجلس تزريق اميد به رگهاي جامعهاي خواهد بود
كه در سالهاي اخير با گامهاي لرزان قدم در اين مسير گذاشتند و با دستاني
بسته تلاش كردند تا سرنوشت كشور را تغيير دهند و موفق هم شدند. در واقع با
حضور مردم پاي صندوق راي، امروز كشور و جامعه ايران ميتواند از تواناييها
و تجربيات سه مدير لايق كشور استفاده كند.
معیارهای دوگانه آقای رییسجمهور
در سرمقاله روزنامه صبح نو آمده است:نطق
دیروز آقای روحانی در جلسه رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی رونمایی مجددی
بود از معیارهای دوگانه ایشان. آقای رییسجمهور در نطق خود رسانهها را به
ناامید ساختن مردم متهم کرد و سنگینی بار اعتیاد و افسردگی جامعه را متوجه
آنان دانست اما ایشان فراموش کردند که خود و اعضای کابینه تدبیر و امید با
اظهارات و عملکردشان بیشترین تأثیر را در ناامید کردن جامعه داشتهاند.
همین 10 روز قبل بود که آقای روحانی در همایش روز روستا رسماً اعلام کرد
دولت در برابر حجم تقاضای مردم برای ایجاد اشتغال ناتوان است و نمیتواند
به این همه درخواست پاسخ بگوید. حال آنکه براساس نظرسنجیها بالاترین
نگرانی مردم بیکاری و تأمین امنیت شغلی آنهاست. از جمله معیارهای دوگانه
دیگر آقای رییسجمهور، اعتراض به توجه رسانهها به پرونده فساد مالی صندوق
ذخیره فرهنگیان بود. اما آیا ایشان به رسانههای همسو با دولت که ماهها
درباره فساد دولت قبل تیتر میزدند هم اعتراض کردند؟! در پشت تریبونهای
عمومی از فساد گذشتگان سخن میگویند و آقای معاون اول بیسند و مدرک ادعای
فساد بیسابقه دولت قبل و گم شدن پول نفت را مطرح میکند اما پای پرونده
تخلف دولتیها که پیش میآید، فرد همخط و همفکرشان که حقوق نجومی دریافت
کرده، میشود امانتدار و ذخیره نظام یا فریادها بلند میشود که چرا «بدهی
معوق!» یا مثلاً صندوق فرهنگیان چرا اختلاس نامیده شد و چرا آب به آسیاب
دشمن ریختند؟! حتماً ناامید کردن مردم، گناه بزرگی است همانطور که امید
واهی به مردم دادن و آنها را به دشمن امیدوار کردن گناه نابخشودنی است؛
نهایتاً هم برای مردم فرقی نمیکند فساد از اصولگرا سربزند یا اصلاحطلب،
همه را به پای نظام مینویسند. هرشخص و جریانی که به فساد آلوده شد باید آن
را تقبیح کرد و نمیتوانیم جایی فساد را ببینیم و در جایی دیگر چشم خود را
به روی آن ببندیم.