محمد مهدی مظاهری در ایران نوشت:
در روزهای اندکی که به زمان انتخابات ریاست جمهوری در امریکا باقی مانده است، فضایی از بهت و درماندگی جامعه امریکا را فرا گرفته است. دونالد ترامپ و هیلاری کلینتون غیرمحبوبترین نامزدهای ریاست جمهوری در تاریخ امریکا هستند که انتخاب هر یک از آنها با اما و اگرهای فراوانی مواجه است.
دونالد ترامپ از بسیاری جهات با نامزدهای ریاست جمهوری پیشین فرق دارد و ایدههای جنجالی بسیاری را مطرح کرده است. او که تاجری میلیاردر است، خود را اهل کسب و کار میداند و مدعی است در عرصه ریاست جمهوری نیز مثل مدیرعامل امریکا و دولت فدرال عمل خواهد کرد. او در برخی موارد گسترش تسلیحات هستهای را جایز میداند و به عنوان نمونه گفته «بد نیست کره جنوبی در مورد داشتن سلاح هستهای تجدید نظر کند.» ترامپ توافق هستهای ایران و گروه ۱+۵ را نیز توافقی ضعیف و اشتباه میداند و گفته در صورت ریاست جمهوری، این توافق را پاره میکند.
اما تکان دهندهتر از همه این ادعاها، فاش شدن اظهارات ترامپ در مورد زنان و طرح ادعاهایی متعدد از سوء رفتار جنسی وی با زنان بود که حتی سردمداران حزب جمهوریخواه را به دوری و تبری جستن از وی وادار کرد. خانم کلینتون هم هر چند در تبلیغات ریاست جمهوریاش مواضع منطقیتری اتخاذ کرده و از نظر تجربه و سابقه کاری وضعیت بهتری نسبت به ترامپ دارد؛ اما با برخی انتقادات جدی مواجه است. او هنگام تصدی پست وزارت خارجه امریکا، برای بعضی از کارهای اداری از ایمیل شخصی خود استفاده کرده بود که به آسانی میتوانست قابل دسترسی باشد و این امر صلاحیت او را برای تصدی مناصب دولتی بشدت زیر سؤال برد. اتهام تخلف و برخی اعمال غیرقانونی در پوشش «بنیاد نیکوکاری کلینتون» که ریاست عالیهاش برعهده بیل کلینتون رئیس جمهوری پیشین و همسر هیلاری است و نیز میزان تندرستی خانم کلینتون ۶۸ ساله از دیگر سوژههای تبلیغات انتخاباتی جمهوریخواهان شده که میگویند او برای انجام وظایف سنگین ریاست جمهوری از سلامت کافی برخوردار نیست. بدین ترتیب مردم امریکا هم اکنون در وضعیتی قرار گرفتهاند که هیچ مشروعیت و نکته احترامآمیزی در دو نامزد انتخابات ریاست جمهوری نمییابند و ناچارند بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنند. با وجود این فراتر از احساس یأس و سرخوردگی فراگیر در امریکا، وضعیت رقابتهای ریاست جمهوری حاوی برخی نکات اساسی در خصوص ماهیت رقابتهای سیاسی به طور کلی و سیاستهای امریکا به طور خاص است.
در باره رقابتهای سیاسی در عصر جدید باید گفت برخلاف گذشته که سیاستمداران و کاندیداهای انتخابات در سراسر دنیا همواره با عوامفریبی، دروغ و تغییر چهره واقعیات، خود را افرادی صالح و شایسته، مدیر و مدبر و فارغ از هر عیب و ایراد اخلاقی معرفی میکردند و بدین واسطه هوادارانی برای خود مهیا میکردند، امروزه در عصر فراگیر شدن رسانههای ارتباطی، دیگر امکان ظاهرسازی عوامفریبانه باقی نمانده است. در دوران کنونی که هر لحظه دوربین موبایل یا میکروفونهای مخفی، افراد معروف و سرشناس را دنبال میکند و تک تک اقدامات آنها را ضبط و ثبت میکند، دیگر نه امثال کلینتون میتوانند ضعف جسمی و از هوش رفتنشان بعد از یک سخنرانی را پنهان کنند و نه امثال ترامپ افتضاحات جنسیشان را! بدین ترتیب عصر ارتباطات نه فقط در امریکا بلکه در کل جهان عصر آشنایی با چهره واقعی سیاستمداران است.
اما درخصوص تأثیرات داخلی و بینالمللی رقابتهای انتخاباتی در امریکا باید گفت در درجه نخست مسائلی که در مورد نامزدهای ریاست جمهوری در امریکا مطرح و فاش شده، علاوه بر سرگشتگی و ناامیدی مردم امریکا، تا حد زیادی ابهت و اقتدار بینالمللی ایالات متحده را نیز زیر سؤال برده است. در شرایط کنونی چه کلینتون رئیس جمهوری شود چه ترامپ، از دید مردم و سیاستمداران سایر کشورها که از نقاط ضعف و افتضاحات به بار آمده از سوی هر دو کاندیدا آگاه شدهاند، دیگر ایالات متحده آن ابهت و بزرگی سابق را نخواهد داشت و کشوری خواهد بود که به دست فردی متوسط و حتی پایینتر از آن اداره میشود. اما از منظر تأثیرات سیاسی انتخاب هر یک از دو نامزد، باید گفت هر چند دو حزب رقیب با ابزار و ترفندهای گوناگون میکوشند تصویری منفی و وحشتناک از انتخاب نامزد حزب دیگر به نمایش بگذارند؛ اما واقعیت آن است که در ایالات متحده امریکا برخی ساختارها و اصول ثابت حکمفرما هستند که هر رئیس جمهوری از هر حزبی که بیاید، آنها را پیگیری خواهد کرد. حمایت از اسرائیل، تقویت قدرت و نفوذ بینالمللی امریکا در مناطق گوناگون و مقابله با کشورهای تجدید نظرطلب، از جمله این اصول ثابت هستند. با وجود این در پیگیری این اصول ثابت، محافظهکارانی همچون ترامپ تمایل بیشتری به استفاده از ابزارهای قدرت سخت به جای گفتوگو و دیپلماسی دارند، حال آنکه کلینتون دموکرات آرمانهای امریکایی را بیشتر با تحریم و گفتوگو پیش خواهد برد. بدین ترتیب هر چند تغییر رئیس جمهوری تأثیری بر آرمانها و اصول ثابت امریکایی نخواهد داشت؛ اما بی شک رئیس جمهوری جدید، تصویری متفاوت از امریکا را در ذهن جهانیان ایجاد خواهد کرد؛ تصویری از ناتوانی، ناکارآمدی و بیاخلاقی!
علی خرم در مردم سالاری می نویسد:
میشل عون قبل از این هم سابقه ریاست جمهوری و ایفای نقش سیاسی در لبنان را داشته است و برای مدتی هم خارج از کشور بود. در حال حاضر حدود 29 ماه میگذرد که لبنان دارای رئیسجمهوری نبود و این مساله به عدم توافق احزاب در این کشور برمیگردد که احزاب نمیتوانستند با یکدیگر کنار آیند و یک رئیسجمهوری انتخاب کنند.
در حال حاضر شرایطی فراهم شده که از یکسو حزبالله، میشل عون که به نوعی متحد آن بوده و یا با آن هم طیف بود و تمایل دارد بنبست سیاسی لبنان حل شود، چون اگر شرایط سوریه وخیم است دیگر لبنان هم به این وخامت اضافه نشود. از طرف دیگر سعد حریری، پسر رفیق حریری هم چند سالی تلاش کرد که بتواند پست نخستوزیری را به حمایت عربستان از آن خود کند و روز به روز قوایش به تحلیل رفت یعنی حامیان آن کم و کمتر شدند. در انتخابات اخیر طرفداران سعد حریری، آرای کمتری کسب کردند و خود سعد حریری به این نتیجه رسید که ممکن است عمر سیاسیاش به پایان رسیده باشد. عربستان هم به دلیل درگیریهایی که در سوریه و یمن دارد دیگر با سعد حریری مانند گذشته رفتار نکرد و گویا بر سر روابط اقتصادیاش با سعد حریری اختلاف پیدا کرده بود. لذا سعد حریری متوجه شد ممکن است حامیاش که تا الان او را سرپا نگه داشته است از دست بدهد لذا دست به ترمیمی زد و قبول کرد که از ریاست جمهوری «میشل عون» حمایت کند با این شرط که حزبالله و «میشل عون» نخستوزیری را به «سعد حریری» واگذار کنند حال اینکه این اتفاق در عمل چگونه نمایان شود نامعلوم است و در واقع میشل عون کار بسیار سختی را قبول کرده است. از طرف دیگر در حزبالله که یکی از متحدینش حزب عمل بود آنها هم دلخور از این شرایط هستند. این هم باعث شده که مشکلاتی به وجود آید. حال حاصلش آن میشود تا آنجایی که به مردم مربوط میشود با ریاست میشل عون مشکلات کشور حل و فصل میشود و از آن بنبست درمیآید.
اما در خصوص تاثیرات سیاسی ریاست میشلعون باید گفت که میان احزاب ممکن است ترکیبات جدیدی بین احزاب لبنانی ایجاد گردد مثلا حزبالله یکی از طرفداران خود را سرکار آورده و این یک برد برای آنها محسوب میشود و از طرف دیگر سعد حریری که حالت ورشکستگی پیدا کرده بود ممکن است توانسته باشد به یک دستاوردی برسد و از این بابت او هم به موفقیتی دستیافته است.
در حوزه سیاست خارجی هم با توجه به اینکه خود میشل عون هم از طرفداران قدیم سوریه است. آیا این میتواند این نقش را در ارتباط با سوریه بازی کند و سوریه بتواند در کنار مشکلاتی که دارد از میشل عون کمک بگیرد.با توجه به اینکه سعد حریری از مخالفان بشاراسد است باید دید که در آینده این شرایط به کجا میرود. قطعا هرچه انسجام در لبنان بیشتر حاکم شود اسرائیل متضررتر خواهد شد و هرچه قدرت سیاسی حزبالله در لبنان جا بیفتد به ضرر عربستان و رژیم صهیونیستی است.ایران نیز از این فرمول جدید در لبنان خرسند است و آن استقبال میکند. اما در هر صورت شرایط قبلی ناپایدار برای اسرائیل بهتر بود.