(فصلنامه پژوهش دانشگاه امام صادق(ع) ـ 1382/07/15 ـ شماره 18-19 ـ صفحه 115)
مقدمهيكي از معماهاي پيچيده در جهان سياست، رابطۀ اخلاق و سياست در صحنۀ عمل سياسي است. جايگاه اخلاق در نظام اجتماعي و رابطۀ اخلاق نظري و سياست عملي در تاريخ فلسفۀ سياسي در جهان داراي قدمت وافري است.
از طرف ديگر آنچه تاريخ بشر در عمل شاهد و گواه آن بوده است بياعتنايي و يا كمرنگ شدن اصول اخلاقي در صحنۀ عمل سياسي به ويژه هنگام بروز جنگها و كشمكشهاست. به گونهاي كه صفحات تاريخ اجتماعي و سياسي آدميزادگان مشحون از سياستهاي غير اخلاقي است. يكي از دغدغههاي مهم انديشهپردازان سياست در عصر مدرن تبيين رابطه و حدود نفوذ اصول اخلاقي در صحنه عمل سياسي و اقناع حكمرانان به رعايت اصول مزبور در تصميمگيريهاي سياسي است. البته مباحث مربوط به مباني يا فلسفه اخلاق در مكاتب مختلف غرب و شرق و از جمله در ميان متفكران اسلامي متنوع و محل چالش است كه پرداختن به آنها مجالي جداگانه ميطلبد. آنچه در اين نوشته بدان پرداخته ميشود مباحث مربوطه به حوزۀ فلسفۀ اخلاق نيست بلكه مهمترين مؤلفههاي حسن و قبح عقلي كه دين بر آن صحه نهاده و در ميان پيروان اديان و مكاتب مختلف مورد وفاق است مانند ناخوشايند بودن ستم، كذب، مكر و فريب، خيانت در امانت، نقض تعهد و پيمان و خوشايند بودن عدل، راستگويي و صداقت، پايبندي به تعهدات و امثال آن در حوزه عمل سياسي با استناد به سيرۀ حضرت اميرالمومنين علي(ع) مورد بررسي اجمالي قرار خواهد گرفت. هدف عمده در اين بررسي اجمالي يافتن مدلي تفسيري (interpretive model) از رفتار و عملكرد جهتدار حضرت اميرالمومنين علي(ع) در حوزه قدرت و رفتار سياسي است. مدلي كه يكي از وجوه تبيين در علوم اجتماعي و سياسي است.
سياست اخلاقي و اخلاق سياسي
در يك نگرش كلي و كلان ميتوان گفت از رابطۀ اخلاق و سياست در مرحله و حوزۀ عمل سياسي دو نوع برداشت وجود دارد:
برداشت اول ملاحظۀ رابطۀ اخلاق و سياست بر پايۀ «ترجيح اخلاق سياسي» است. در اين برداشت، اصالت و ترجيح با حفظ قدرت سياسي است هرچند به بهاي زير پا نهادن اصول اخلاقي و بياعتنايي به اصول مزبور باشد. در اين نگرش اخلاق در صحنۀ عمل كمرنگ و گاه حدف ميشود و آنچه قدرت و سياست اقتضا ميكند اختيار ميشود.
برداشت دوم ناظر به رابطۀ اخلاق و سياست براساس ترجيح و تقدم «سياست اخلاقي» است. در اين برداشت و نگرش، حفظ اصول اخلاقي و انساني و پايبندي به آن اصول هرچند با صيانت ظاهري از قدرت سياسي در تعارض باشد مقدم شمرده ميشود.
عرصه سياست در طول تاريخ بشر با عنصر و عامل مصلحت و مصلحانديشي آشنايي ديرينهاي داشته است. هرچند مصلحتانديشي عمدتاً با تمسك به عقل يا شرع توصيه شده است اما جوهره مصلحتانديشهاي مختار، حفظ و صيانت از قدرت سياسي بوده است. مدافعان تعدي از اصول اخلاقي در مقام رفتار سياسي بيشتر حكمرانان و پادشاهان بودهاند و در مقام تبيين و تفسير نظري كمتر مجوز تعدي از اصول اخلاقي در حوزه قدرت سياسي به صراحت عنوان شده است. در تاريخ تفكر سياسي در مغرب زمين يكي از صاحبنظران برجسته كه خود در حوزۀ قدرت و سياست صاحب تجربه بوده و به صراحت مدافع تعدي از اصول اخلاقي از سوي شهريار به خصوص در مواردي كه در تعارض با حفظ قدرت سياسي باشد ماكياولي متفكر سياسي مشهور ايتاليايي است. ماكياولي (1527-1469) مدافع نگرش اول و ترجيح اخلاق سياسي بر سياست اخلاقي است وي در اين مورد ميگويد:
«همه ميدانند چه نيكوست كه شهريار درستكار و درست پيمان باشد و در زندگي راست روش و بينيرنگ. با اين همه تجربههاي دوران زندگاني ما را چنين آموخته است كه شهرياراني كه كارهاي بزرگ و گران از دستشان برآمده آناني بودهاند كه راستكرداري را به چيزي نشمردهاند و با نيرنگ آدميان را به بازي گرفتهاند و سرانجام بر آناني كه راستي پيشه كرده (و ايمان به قواعد اخلاقي را بنياد كارشان ساختهاند) پيروز شدهاند.» (ماكياولي، 1375، ص 111)
البته روي سخن ماكياولي با شهرياران است نه توده مردم، لذا وي پايبندي به اخلاق و رهنمودهاي اخلاقي دين را براي توده مردم تجويز ميكند و در كتاب ديگرش به نام «گفتارها» به اين مسأله اشاره مينمايد، (ماكياولي، 1377، صص 78-72)، ولي از آنجا كه از ديدگاه ماكياولي اصالت با حفظ قدرت و حكومت است به نتيجه پيش گفته رهنمون شده است. از منظر ماكياولي زندگي سياسي جلوهاي ديگر از پيكار اجتنابناپذير بشر در راه بقا است و در اين پيكار فرجام كار رهبراني كه پايبند ملاحظات اخلاقي باشند شكست و عقبنشيني است. براساس همين نگرش، او شهرياران را توصيه ميكند كه از خصال حيوانات در حكمراني استفاده كنند. از شير و روباه به عنوان سمبل شجاعت و نيرنگ ياد ميكند و از شهريار ميخواهد كه چون شجاع بودن در حكمراني به تنهايي كفايت نميكند، به نيرنگ و فريب كه شيوه روباه و روباهصفتان است متوسل شود و در اين زمينه ميگويد:
«... پس، از آن جا كه شهريار را گريزي نيست كه شيوۀ درندگان را نيك بكار بندد، ميبايد هم شيوۀ روباه را بكار بندد و هم شيوۀ شير را، زيرا شير از دامها نتواند گريخت و روباه از چنگال گرگان. از اين رو روباه ميبايد بود و دامها را شناخت و شير ميبايد بود و گرگها را رماند. (ماكياولي، 1375، ص 111)
ماكياولي داشتن و مراعات خصال پسنديده (و پايبندي به اصول اخلاقي را خطرناك و تظاهر به داشتن آنها را سودمند ميداند (Machiavelli, 1953, pp.2-3) زيرا مردم در مجموع بر پايۀ آنچه از دور ميبينند داوري ميكنند نه آنچه از نزديك لمس ميكنند! او ميگويد همه از دور ميتوانند ببينند اما كمتر كسي از نزديك ميتواند لمس كند (Machiavell, 1953, p.93).
همچنانكه گفته شد ماكياولي با اصالت دادن به قدرت سياسي در واقع اخلاق را از سياست تفكيك ميكند و شهريار را مجاز ميداند كه در مواردي كه حفظ قدرت سياسي با پيشبرد اهداف تزاحم و تعارض يابد به راحتي اصول اخلاقي را كنار بزند. اين نگرش غير اخلاقي به سياست از سوي ماكياولي باعث شد كه شهرت وي حتي در مغرب زمين به شدت به ننگ و بدنامي آلوده شود. هرچند كه مرور زمان و دفاع ماكياولي از مليت و قوميت ايتاليا باعث تجديدنظر در داوري مردم و نظريهپردازان نسبت به وي شد. (عنايت، 1364، ص 143)
نگرش و رويكرد ديگر به سياست بر پايه اندماج و آميختگي اخلاق و سياست و استوار نمودن قدرت سياسي بر پايههاي استوار اخلاق و انسانيت است. نگرش دوم در اسلام و منابع اصيل و معتبر آن يعني قرآن و سنت مورد تأكيد و جهتگيري قرار گرفته و حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) مظهر اجراي چنين سياستي در جهان اسلام پس از پيامبر(ص) محسوب ميشوند.
پيامبر اكرم(ص) هم به عنوان شارع و هم به عنوان مجري احكام ديني فرمودند:
«من براي تكميل مكارم اخلاقي و اعتلاي اخلاق نيك مبعوث شدم»1 (مجلسي، 1404 ق، ص 405). اين كلام مهم پيامبر(ص) نشاندهنده اهميت اخلاق در دين اسلام و تعميم آن در كليه شئون زندگي فردي و اجتماعي از جمله سياست است. به تعبير مصطلح در حوزۀ فلسفه علم، پارادايم حاكم بر كليه احكام و شئون رفتاري در اسلام در ملاحظۀ اخلاق و مكارم اخلاقي قابل رديابي است.
قرآن مجيد به عنوان مهمترين و اصيلترين منبع اسلامي كه تجلي كلام الهي است در آيات متعددي عالمان غير عامل (بياعتنا به اصول اخلاقي در عمل) و آمران به معروف در گفتار و عاملان به منكر در كردار را كه نشانۀ فاصله گرفتن از اخلاق و نفاق و دوچهرگي است مورد انتقاد شديد قرار ميدهد. در سوره صف ميفرمايد:
«اي كسانيكه ايمان آوردهايد چرا ميگوييد آنچه را كه خود انجام نميدهيد. موجب خشم و غضب و (گناه) بزرگي است نزد خداوند كه بگوييد آنچه را خود انجام نميدهيد.).»2 (سوره صف، آيه 2)
در سوره بقره هم خداوند ميفرمايد: 3«آيا مردم را به نيكي دعوت و امر ميكنيد و خود را فراموش ميكنيد؟ در حالي كه (كتاب آسماني) را تلاوت ميكنيد آيا تعقل و تدبر نميكنيد؟» (سوره بقره، آيه 43)
همچنين قرآن مجيد به صراحت فرمان ميدهد كه «اي كساني كه ايمان آوردهايد در راه خدا استوار بوده و شما گواه راستي و درستي و عدالت (بر ملل جهان) باشيد و مبادا دشمني با قومي شما را وادار كند كه عدالت پيشه نكنيد. عدالت و دادگري پيشه كنيد (در همه حال) كه به تقوا نزديكتر است.»4 (سورۀ مائده، آيه 7)
در روايات متعدد و صحيح السند نيز در مجازات و فرجام نامطلوب افرادي كه رفتار آنان خلاف گفتار و در عمل پايبند به اصول اخلاقي و انساني نباشند عنوان شده است بخش مهمي از روايات ماثوره ناظر به حوزه سياست و رفتار سياسي است. روايات متعددي وجود دارد مبني بر اينكه اگر انساني از عدالت و اخلاق در گفتار تمجيد نمايد و خود در مقام عمل خلاف آن رفتار نمايد در روز رستاخيز بيشترين حسرت و تأسف از آن وي خواهد بود. مرحوم كليني در كتاب شريف «اصول كافي» در بابي تحت عنوان «من وصف عدلاً و عَمِلَ بغيره (كسي كه عدالتي را بستايد و برخلاف آن عمل كند). روايات انديشهبرانگيزي را از معصومين عليهمالسلام تقرير كردهاند. (كليني، بيتا، ص 408) ممكن است اينگونه تصور شود كه پايبندي به موازين اخلاقي در حوزه روابط فيمابين افراد در اجتماع مطلوب شمرده شده است اين مطلوبيت در سياست و قدرت سياسي به دليل مصالحي كه از آن ياد ميشود فاقد اعتبار و يا شناور است. در پاسخ بايد متذكر شد كه سيره پيامبر اسلام و حضرت اميرالمومنين علي(ع) بعنوان دو الگوي كامل كه تجلي سياست ديني در رفتار آنان هويدا است، احتمال فوق را رد ميكند.
اميرالمؤمنين امام علي(ع) در قول و فعل در دوران حكومت خويش و بلكه در طول زندگاني خويش اخلاق و سياست را به هم آميخته و مكارم و محاسن اخلاقي را در تمام زواياي زندگي سياسي خويش به عنوان يك الگوي ديني و مطلوب اسلامي به نمايش گذاشتند.
در اين بخش به اختصار به ذكر مهمترين مولفههاي سياست اخلاقي اميرالمؤمنين علي(ع) ميپردازيم. مؤلفههايي كه به واقع متمايزكننده سياست ديني و اخلاقي از سياست غير ديني و غير اخلاقي است و حكمرانان ديگر نظير معاويه در دوران حكومت از اين روشهاي غير اخلاقي در سياست براي پيشبرد اهداف بهره ميبردند و اميرالمؤمنين علي(ع) براساس تعاليم ديني از بكار بردن آن روشها پرهيز و ابا داشتند.
مهمترين مؤلفههاي سياست اخلاقي اميرالمؤمنين علي(ع) از اين قرار است:
1- لزوم پرهيز از پيمانشكني، فريبكاري و خيانتكاري در سياست
يكي از مواقف مهم و گاه سرنوشتساز در حوزه قدرت سياسي و تصميمگيري نقض پيمان و استفاده از فريب و نيرنگ جهت نيل به مقصود است. در گفتار و كردار حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) مشاهده ميشود كه ايشان استفاده از اين روشهاي غير اخلاقي را براي نيل به هدف مشروع نيز به كار نميبردند و استفاده از اين روشها را مجاز ندانسته و مستوجب عذاب آخرت ميشمردند. در اين راستا روايات صريحي وجود دارد كه در نهجالبلاغه و مصادر معتبر شيعه ذكر شده است رواياتي كه در ادامه ميآيد صريح و مربوط به حوزه قدرت سياسي است.
اميرالمؤمنين علي(ع) در كوفه در ضمن ايراد خطبه فرمودند: «اي مردم اگر نبود بد بودن و ناپسند بودن پيمانشكني و خيانت هر آينه من زيركترين مردم ميبودم، ولي پيمانشكنان گنهكارند و گنهكاران نافرمان. بدرستي كه پيمانشكن و گنهكار (كه پروايي در به كارگيري هر روشي براي نيل به هدف ندارد) و خيانتكار در آتش خواهند بود.5 (الحر العاملي، ص 52 و الطباطبايي البروجردي، بيتا، ص 558)
در نهجالبلاغه نيز ذكر شده كه گروهي به اميرالمؤمنين عليبنابيطالب عليهالسلام در مقام اعتراض ميگويند كه ظاهراً معاويه از شما باهوشتر و باكياستتر در سياست و حكمراني و پيشبرد اهداف سياسي است و امام در پاسخ اين گروه ميفرمايند:
«به خدا سوگند معاويه از من زيركتر نيست. او پيمانشكني و گنهكاري (مكر و حيله) ميكند. اگر پيمانشكني ناپسند و نامطلوب نبود من زيركترين مردم ميبودم! ولي پيمانشكنان گنهكارند و گناهكاران اهل فجور و نافرماني. هر پيمانشكني را روز قيامت پرچمي است كه بدان شناخته ميشود. مرحوم صدوق(ره) از اذان روايت ميكند همين مسأله را با اندكي تغيير، و ميگويد امام فرمودند كه من از پيامبر اكرم(ص) شنيدم كه مكار و خدعهگر و خيانتكار در آتشند و اگر چنين نبود من مكارترين فرد عرب بودم.»6 (فيضالاسلام، 1378، ص 648)
بنابراين مشاهده ميشود كه به كارگيري روشهاي غير اخلاقي براي رسيدن به هدف هرچند مشروع باشد در شريعت اسلام جايز نيست و رسول خدا(ص) و اميرالمؤمنين علي(ع) در دوران حكومت به اين امر مهم ملتزم و به شدت پايبند بودند. اما صادق(ع) نيز از قول پيامبر(ص) نقل نمودند كه آن حضرت فرمود.
«هر پيمانشكن مكاري روز قيامت با پيشوايش وارد محشر ميشود در حالي كه دهان او كج شده است و سرانجام وارد جهنم ميگردد.»7 (الحر العاملي، ص 52)
در همين راستا در مصادر تاريخ ذكر شده وقتي ابوبصير و ابوجندل نزد پيامبر اكرم(ص) در مدينه آمدند، پيامبر براساس تعهدي كه به موجب قرارداد صلح حديبيه با قريش پذيرفته بودند آنان را به مكه و كفار قريش عودت دادند.
بر همين اساس اميرالمؤمنين(ع) در فرمان حكومتي و سياسي خود به مالك اشتر ميفرمايند:
«اي مالك اگر ميان خود و دشمنت پيمان دوستي بستي و امانش دادي به عهد و پيمان خويش وفادار باش و اماني را كه دادهاي نيك رعايت نماي. در برابر پيماني كه بستهاي و اماني كه دادهاي خود را سپر ساز، زيرا هيچ يك از واجبات الهي كه مردم با وجود اختلاف در آراء و عقايد در آن همداستان و همرأي هستند بزرگتر از وفاي به عهد و پيمان نيست. حتي مشركان هم وفاي عهد و پيمان را در ميان خود لازم ميشمردند، زيرا عواقب ناگوار غدر و پيمانشكني را دريافته بودند. پس در آنچه بر عهده گرفتهاي، خيانت مكن و پيمانت را مشكن و دشمنت را به پيمان فريب مده! زيرا تنها انسانهاي نادان و شقي در برابر خداوند دليري و گستاخي ميكنند. خداوند عهد و پيمان خود را به سبب رحمتي و محبتي كه بر بندگان خود دارد، امان قرار داده و آن را حريمي ساخته كه مردم در سايه استوار آن زندگي كنند و به جوار آن پناه آورند. پس نه خيانت را جاي براي خودنمايي است و نه فريب و حيلهگري را.» (آيتي، 1376، ص 343)
لازم به ذكر است كه روايات مهم ديگري نيز در اين باره از پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) و اميرالمؤمنين(ع) در منابع روايي و متون ديني ذكر شده است كه جهت پرهيز از اطالۀ تقرير به ذكر موارد فوق اكتفا ميشود.
2- لزوم پرهيز از كذب و وعدۀ كذب
مؤلفه مهم ديگر در سياست اخلاقي رسول گرامي اسلام و اميرالمؤمنين(ع) ضرورت پرهيز از كذب و وعدههاي كاذب است. تمسك به دروغگويي و كذب و استفاده ابزاري از وعدههاي كاذب جهت پيشبرد اهداف و مقاصد حكومت، از ابزارهاي متداول در حوزه عمل سياسي و حكمراني بوده است. تاريخ مشحون از به كارگيري اين ابزار از سوي قدرتهاي حاكم جهت نيل به مقصود است. حضرت اميرالمؤمنين علي اذعان ميدارند كه هيچ گاه از چنين روشي استفاده نكرده و حتي هيچ سري را جز اسرار جنگ كه آن هم به مصلحت خود آنان بوده است از آنان پنهان نكردهاند.
ايشان در فرمان حكومتي خويش به مالك اشتر ميفرمايند:
«اي مالك بپرهيز از اينكه وعده دهي و خلاف آن عمل كني (وعدۀ كاذب دهي) زيرا خلف وعده سبب برانگيختن خشم خدا و مردم ميشود. خداي تعالي ميفرمايد: «خداوند سخت به خشم ميآيد كه چيزي بگوييد و بجاي نياوريد.»8 (آيتي، ص 335) رفتار حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) در اين خصوص قبل و بعد از در اختيار گرفتن زمامداري مسلمانان يكسان نبوده است. صداقت در گفتار و رفتار، واقعگرايي و پرهيز از وعدههاي بعيدالتحقق و نابجا همواره در سيره اميرالمؤمنين علي(ع) قابل ملاحظه و مشاهده است.
3- مهرباني با مردم و تجسس نكردن در زندگي خصوصي آنان
مؤلفۀ سوم از سياست اخلاقي اميرالمؤمنين علي(ع) را در امر حكومت و كشورداري ميتوان در برخورد عطوفتآميز با تمام مردم اعم از مسلمان و غير مسلمان و تجسس نكردن در زندگي خصوصي آنان دانست. تساهل و مدارا با مردم و وارد نشدن به حوزۀ زندگي خصوصي و مستور داشتن معايب و لغزشهاي آنان و افشا نكردن معايب انسانها از شاخصهاي بازر سياست اخلافي اميرالمؤمنين علي(ع) است. در مورد رفتار محبتآميز و تؤام با تلطف نسبت به تمام مردم و پيروان اديان مختلف حضرت اميرالمؤمنين علي خطاب به كارگزار حكومتي خويش ميگويد:
«اي مالك قلب خود را از محبت به مردم و لطف و رحمت نسبت به آنان لبريز كن و همچون حيوان درندهاي مباش كه خوردنشان را غنيمت شماري، زيرا آنان دو گروهند، يا برادران ديني تو هستند و يا همانند تو در آفرينش» (يا مسلمانند يا انسانهاي همانند تو و غير مسلمان ـ با هر دو گروه مهربان باش)9 (آيتي، ص 322). و در همين فرمان به مالك اشتر ميفرمايند:
«بايد كه دورترين افراد رعيت از تو و دشمنترين آنان در نزد تو، كسي باشد كه بيش از ديگران عيبجوي مردم است. زيرا در مردم عيبهايي است و والي از هر كس ديگر به پوشيدن آنها سزاوارتر است. از عيبهاي مردم آنچه از نظرت پنهان است، مخواه كه آشكار شود، زيرا آنچه بر عهدۀ توست، پاكيزه ساختن چيزهايي است كه بر تو آشكار است و خداست كه بر آنچه از نظرت پوشيده است داوري كند. تا تواني عيبهاي ديگران را بپوشان، تا خداوند عيبهاي تو را كه خواهي از مردم مستور ماند بپوشاند. (آيتي، ص 324) چنين رفتار بزرگوارانه و تؤام با گذشت امام علاوه بر الگو بودن يكي از عوامل مهم جذب و اعتماد مردم به زمامداران و واليان است. نكته قابل مداقه آن كه حضرت اميرالمؤمنين علي نه تنها خود در رعايت رهنمودهاي فوق پيشتاز بودند، بلكه تلاش وافر ايشان اين بود كه كارگزاران و واليان ايشان نيز به اين مؤلفههاي اخلاقي و ديني متخلق شوند.
4- پرهيز از كبر و غرور
يكي ديگر از ويژگيهاي مهم سياست اخلاقي اميرالمؤمنين علي(ع) كه خود نيز در دوران حكمراني بدان ملتزم و پايبند بود پرهيز و دوري از كبر و خودپسندي است. خودپسندي يكي از رذائل اخلاقي است كه در سياست منشاء آثار نامطلوبي است. از امام باقر(ع) روايت شده است كه: «تكبر و خودپسندي از مركبهايي است كه انسان را به دوزخ رهنمون ميكند.» (ابنبابويه، بيتا، ص 500) رسول خدا(ص) نيز فرمودهاند «بيشتر اهل جهنم از متكبرانند» (ابن بابويه، ص 502) ممكن است گفته شود كه تكبر لازمۀ ابهت واليان و كارگزاران و از ابزارهاي اطاعت و پيروي مردم و مخاطبان است. از رفتارهاي متعارف و كلاسيك حكام كه سبب ترس و واهمه ميشد، رفتار متكبرانه بوده است. ماكياولي نيز در كتاب شهريار چنين رفتاري را لازمه ترس و ترس را ابزار اطاعت ميشمارد و ميگويد: براي شهريار بهتر است كه مردم از وي بترسند تا به او عشق بورزند. حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) استفاده از اين ابزار را سخيف و غير اخلاقي شمرده و پرهيز از آن را به زمامداران و واليان توصيه كرده است.
اميرالمؤمنين علي(ع) در لزوم پرهيز واليان و حكمرانان از كبر و غرور و تفاخر ميفرمايند:
«از سخيفترين ويژگيهاي واليان در نزدم مردم صالح آن است كه مردم پندارند كه آنان دوستدار فخر و مباهاتاند و بناي كار و حكومت خود را بر كبر و غرور مينهند.»10 (نهجالبلاغه، خطبه 207) بر همين اساس اميرالمؤمنين علي(ع) در فرمان حكومتي به والي خويش اشعار ميدارند:
«اي مالك از خودپسندي و از اعتماد به آن چه موجب عجب و خودپسندي شده و نيز از دلبستگي به ستايش و چربزبانيهاي ديگران پرهيز كن. زيرا يكي از بهترين فرصتهاي شيطان است براي تاختن تا كردارهاي نيكوي نيكوكاران را نابود سازد.»11 (آيتي، ص 335)
از لحاظ سياسي نيز كبر و غرور يكي از عوامل مهم استبداد و خودكامگي و قلع و قمع ديدگاهها و نظرات مختلف است كه نتيجه آن تنها ماندن حاكم و قلع و قمع ديدگاههاي منتقد و بعضاً سازنده است. اين خودكامگي به تعبير ابن خلدون در بحث چگونگي زوال دولتها و حكومتها يكي از عوامل قابل توجه در فروپاشي قدرت و نظام سياسي است. (ابن خلدون، 1366، صص 324-320)
5- لزوم پرهيز از ظلم و ستم به مردم
پنجمين مؤلفه از سياست اخلاقي حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) پرهيز از ستم و ظلم در ابعاد و اشكال مختلف آن است. ستم به خلق ستون خيمه سياست غير اخلاقي است كه در طول تاريخ بشر با قدرت سياسي آميخته شده است. ظلم به معناي تعدي از حدود است. اين معناي عام از ظلم برخي از بزرگان انواع رذائل و ارتكاب انواع افعال زشت عقلي و شرعي را شامل ميشود.
اين برداشت مبين ظلم بالمعني الاعم است. (نراقي، 1376، ص 475). ظلم به معناي اخص شامل اضرار به غير و ايذاء بندگان خدا در مراتب مختلف است. كشتن، تصرف ناروا و غير شرعي در اموال، مضروب نمودن، ناسزا گفتن و حتي عيب كردن از مصاديق ستمگران و ستم به غير شمرده شده است. قرآن مجيد در آيات متعددي از فرجام دهشتناك ظلم سخن ميگويد. از جمله در سورۀ ابراهيم ميفرمايد: «گمان مبر كه پروردگار غافل است از كردۀ ستمكاران، اين مهلتي كه به آنان داده است به جهت آن است كه عذاب و كيفر عملشان را به روزي موكول كند كه در آن چشمها از گردش بازماند.»12 (سوره ابراهيم، آيه 41)
در روايات اسلامي ظلم والي به معناي عام، به عدل و داد رفتار نكردن آمده است. رعايت عدل و داد نيز در معناي گستردۀ آن به تعبير كلاميون، «اعطا كل ذي حقٍ حقّه» در تمام حوزههاي حيات اجتماعي و سياسي و توزيع منابع و امتيازات است. از رسول خدا(ص) مروي است كه «پستترين و ذليلترين مردم در نزد خداوند كسي است كه امر مسلمانان در اختيار او باشد و ميان ايشان به راستي و عدالت رفتار نكند.» (مجلسي 1403، ص 352)
اميرالمؤمنين(ع) در خطبۀ 175 نهجالبلاغه در فرازي از گفتار خويش ظلم را به سه نوع تقسيم ميكنند و ميفرمايند:
«بدانيد كه ظلم را سه گونه است. ظلمي كه آمرزيده نشود و ظلمي كه بازخواست گردد و ظلمي كه بخشوده است و بازخواست نشود. ظلم و ستمي كه آمرزيده نشود شرك به خداوند است. خداوند (در قرآن مجيد) ميفرمايد: خدا نميآمرزد كسي را كه به او شرك ورزيده باشد. ظلمي كه آمرزيده شود ظلم بنده است به خود با ارتكاب برخي كارهاي ناشايست و ظلمي كه بازخواست ميگردد ظلم كردن بندگان خداست به يكديگر. (آيتي، ص 199).» از مصاديق ستم به خلق در حوزۀ قدرت سياسي واگذاري مناسب حكومتي و تخصصي به افراد نالايق و بيكفايت است. در سيره سياسي حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) مشاهده ميشود گاه افرادي از لحاظ معنوي و ديني در مرتبه والايي قرار داشته و حتي مانند كميل از اصحاب سرّ ايشان بودند ولي امام از واگذاري مسئوليت و منصب حكومتي به ايشان خودداري كردند. تشخيص امام عليالاصول مبتني بر اين داوري بوده كه عليرغم وجود دينداري و پرواي الهي، توانايي و كفايت در انجام وظايف حكومت كه از آن تعبير به كفايت و توانايي در مديريت ميشود لازمۀ انتصاب به مناصب حكومتي است. دليل اين امر نيز واضح است زيرا والي هم از لحاظ شرعي و هم از نظر مردم مسئول رفتار خود و زيردستانش است. نكتهاي كه در منابع ديني نسبت به آن هشدار داده شده و غزالي در كتاب نصيحه الملوك و احياء علومالدين به آن اشاره كرده است.
امام علي(ع) در فرمان حكومتي خويش به مالك اشتر، استاندار و والي خويش را به شدت از ظلم و ستم نهي مينمايد و حتي برخي از مصاديق ظلم را كه به جز كيفر شديد اخروي، در دنيا نيز در زوال قدرت سياسي مؤثر است يادآور ميشود.
اميرالمؤمنين(ع) به مالك اشتر ميفرمايد:
«اي مالك بترس از خونها و بناحق ريختن آن، زيرا چيزي بيشتر موجب عذاب و كيفر و بزرگتر براي بازخواست و سزاوارتر براي از دست دادن نعمت و به سر رسيدن عمر از ريختن خونهاي بناحق نيست، و خداوند نخستين چيزي را كه روز رستاخيز بين بندگان حكم ميفرمايد درباره خونهايي است كه ريختهاند. پس قوت و برقراري حكومتت را با ريختن خون حرام طلب مكن، زيرا ريختن خون حرام از اموري است كه حكومت را ضعيف و سست ميگرداند و بلكه آن را از بين برده (و از گروه و خانداني به خاندان ديگر) انتقال ميدهد.» (فيضالاسلام، 1378، ص 130)
همچنين از اميرالمؤمنين(ع) مروي است كه «بزرگترين گناهان، گرفتن (تصرف ناروا) مال مسلمان بناحق و ظالمانه است». (الحر العاملي، بيتا، ص 343)
در تعاليم اسلامي، ظلم و ستم در تمام اشكال آن فرد ظالم را مديون فرد مظلوم مينمايد. در حوزۀ قدرت سياسي ظلم و ستم ميتواند در مورد تعداد زيادي از مردم اعمال شود لذا در دادگاه عدل الهي پذيرفته شدن توبه ظالم منوط به چشمپوشي و گذشت تمام افراد مظلوم است و حصول اين بخشش كاري است بس دشوار.
اميرالمؤمنين علي(ع) در فرمان حكومتي خود به مالك اشتر دربارۀ عواقب ستم جمعي گفتار انديشهبرانگيزي دارند و ميفرمايند: «اي مالك بپرهيز از اينكه به خود اختصاص دهي، چيزي را كه همگان را در آن حقي است يا خود را به نادانيزني در آن چه توجه تو به آن ضروري است و همه از آن آگاهند. زيرا به زودي آن را از تو ميستانند و به ديگري ميدهند. زود باشد كه حجاب از برابر ديدگانت برداشته شود ببيني كه داد مظلومان را از تو ميستانند». (آيتي، ص 355) با ملاحظه گفتار و سيره حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) ملاحظه ميشود كه وي سياست اخلاقي خويش را به حوزه حقوق اجتماعي خلق و لزوم اداي حقوق آنان از سوي زمامداران تعميم داده و عدم توجه به اين مهم را موجب بازخواست جدي در پيشگاه قاضي اعظم يعني خداوند ميداند. با تعمقي در سياست اخلاقي حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) مشاهده ميشود كه باور ايشان به رستاخيز و مؤاخذه پس از مرگ باعث شده بود ايشان چه در دوران حكومت، چه در زمان جنگ، چه در زمان صلح و چه در دوران عزلت پس از غصب خلافت، از روشهاي غير اخلاقي كه دين نيز تأييد نميكند جهت پيشبرد اهداف و مقاصد استفاده نكنند.
6- عفو و گذشت در مواجهه با دشمنان و مخالفان
از مؤلفههاي مهم و عجيب در سيره اخلاقي حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) عفو و گذشت به خصوص هنگام غلبه بر دشمن بود. رفتار بزرگوارانه و تؤام با فتوت او با مخالفان و دشمنانش مانند مروان و عبدالله بن زبير و سعيد بن العاص كه در جنگ جمل بر آنان تفوق يافت و عليرغم اسارت، امام آنان را رها كرد و تلافي ننمود، از آن جمله است. اهل بصره عليه وي و اولادش دست به شمشير بردند و ناسزا گفتند اما پس از غلبه بر آنان، همگي را امان بخشيد و مانع تصاحب اموالشان شد. در جنگ صفين معاويه و لشكرش پس از تصرف، آب را بر روي امام و يارانش سد كردند اما حضرت اميرالمؤمنين علي پس از تفوق بر آنان و دور كردن آنان از مقابله به مثل خودداري كردند. اينگونه رفتارهاي فتوتآميز كه حاكي از علو روح و ملكات والاي اخلاقي است در سياستهاي مبتني بر اخلاق امام به وفور قابل مشاهده است. منابع اهل سنت نيز سيره اخلاقي امام را اعجابآور و تحسينبرانگيز خواندهاند. محدث قمي(ره) نقل نموده كه يكي از بزرگان اهل سنت حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) را در عالم رؤيا و خواب مشاهده مينمايد. به ايشان ميگويد: «چرا ما وقتي مكه را فتح نموديد خانۀ ابوسفيان را مأمن قرار داديد و فرموديد هر كس داخل خانۀ ابوسفيان شود در امان است در حالي كه فرزند او در كربلا در حق فرزندان و خاندان تو به عكس تلافي نمود. حضرت اميرالمؤمنين علي در توضيح فرمودند: مگر اشعار ابن الصيفي را در اين باب نشنيدي.» گفتم: خير، فرمود: جواب خود را از ايشان بگيرد. پس از مراجعه به ابن الصيفي متوجه ميشود اشعاري را كه حضرت اميرالمؤمنين علي به آن اشاره نموده در همان شب سروده شده و آن اشعار داراي اين ابيات است:
مَلَكنا فكان العفو مِنّا سَجيَّتهً فلمّا ملكتم سال بالَّم أبطَحُ
وحللتُم قتل الاُساري و طال ما غرونا علي الأسري فَنَّعفو و نسفَح
و حَسبُكم هذا التفاوت بيننا و كُلُّ اِناءٍ بالّذي فيه يَرشحُ
(قمي، 1377، ص 197)
در آثار و كتب مربوط به «اندرزنامه و سياستنامهنويسي» عفو و گذشت به ويژه در هنگام غلبه بر خصم از عوامل مهم جذب مخالفان و انقياد آنان در برابر قدرت سياسي شمرده شده است، هرچند به تعبير طه حسين در الفتنه الكبري رفتارهاي اخلاقي حضرت اميرالمؤمنين علي و عفو و گذشت و تصدق و بخشش وي فاقد اغراض دنيوي و سياسي بوده است.
7- اكتفا به حداقل در استفاده از مواهب دنيوي در دوران زمامداري
حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) برخلاف روش متداول زمامداران، در دوران حكمراني و زمامداري در استفاده از مواهب دنيوي مانند غذا و لباس، خود را در مضيقه بيشتر قرار داده و بر نفس خويش سختگيري مضاعفي وارد ميكردند. حضرت اميرالمؤمنين علي با اين نگرش اخلاقي و با اين احتمال كه شايد در قلمرو حكومتي وي و در بلاد دوردست شخصي وجود داشته باشد كه با شكم گرسنه سر بر بالين گذارد، با آنان در گرسنگي احتمالي همدردي ميكرد. حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) در نامه به عثمان بن حنيف فرمود: «پيشواي شما از مواهب دنيا به دو جامۀ كهنه و از طعام به دو قرص نان اكتفا نموده» و سپس به وي يادآور شدند:
«اگر ميخواستم غذاي خود را از عسل مصفي و مغز گندم قرار دهم و جامههاي خويش را از حرير و پارچههاي گرانقيمت قرار دهم براي من امكانپذير بود، ولي دور باد كه هوي و هوس بر من غلبه كند و من چنين روشي اختيار كنم و شايد در حجاز و يمامه كسي باشد كه نان نداشته باشد و با شكم گرسنه سر بر زمين بگذارد. آيا من با شكم سير بخوابم و در اطراف من شكمهاي گرسنه باشد و قناعت كنم به اين كه مرا امير مؤمنان گويند ولي در فقر با آنان مشاركت نكنم و به خوردن غذاهاي لذيذ بپردازم؟» (قمي، 1377، ص 195)
براساس همين نگرش و جهتگيري اخلاقي، حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) در فرمان حكومتي خويش به مالك متذكر ميشود كه دورترين مردم در قلمرو حكومت تو همان اندازه حق دارند كه نزديكترين آنها. (آيتي، ص 337). امام متقين همچنين از والي خويش طلب ميكند كه جهت آشنايي نزديك و شخصي با مشكلات و نيازهاي مردم، خود را از آنان پنهان نكند و به رفع نيازهاي آنان بپردازد و به بهانۀ پرداختن به كارهاي مهم و سترگ از رفع حوائج به ظاهر كوچك آنان غفلت نورزد. اصبغ بن نباته از حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) نقل ميكند كه:
«هر والي و زمامداري خود را از مردم پنهان كند خداوند نيز در روز رستاخيز خود را از او پنهان دارد و روي گرداند. (به نيازهايش در آن روز توجه نكند) و اگر والي و حاكم جهت (رفع نيازهاي آنان) از آنان هديه بگيرد مرتكب خيانت شده و اگر از مردم رشوه بگيرد مشرك است. (عمل او در حد شرك به خدا محسوب ميشود.) (ابن بابويه، بيتا، ص 595)
سياست اخلاقي اميرالمؤمنين(ع) به خصوص در دوران حكمراني، الگويي روشن در تبيين نگرش اخلاقي دين در حوزه قدرت سياسي است. الگويي كه حتي در مواجهه و داوري دربارۀ خصم نيز از آن عدول نميكردند. پيشواي پنجم شيعيان حضرت امام باقر(ع) دربارۀ رفتار اخلاقي و منش بزرگوارانۀ آن حضرت نسبت به مخالفان و كساني كه عليه وي دست به شمشير بردند و به قيام مسلحانه روي آوردند يعني ناكثين و قاسطين و مارقين كه سه جنگ داخلي جمل، صفين و نهروان را به امام تحميل كردند ميفرمايد:
«علي(ع) هيچ يك از كساني را كه با او ميجنگيدند متهم به شركت و نفاق نميكرد و دربارۀ آنان ميگفت:.»13 (الحر العاملي، بيتا، ص 62)
«آنان برادران ما هستند كه بر عليه ما دست به تجاوز و نافرماني زدهاند!»
در سيره سياسي حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) مؤلفههاي ديگر درآميختگي اخلاق و سياست و استفاده از سياست اخلاقي در حكرماني قابل مشاهده و رديابي است كه در اين مقوله به ذكر مختصر برخي از مهمترين مؤلفهها بسنده شده است. در پايان يادآوري اين نكته ضروري است كه در سيرۀ حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) روشهاي اخلاقي دين كه در حوزۀ روابط خصوصي و اجتماعي تبيين شده است به شكلي كاملاً آشكار به حوزۀ قدرت سياسي تعميم يافته است و چنين نيست كه روابط فردي و خصوصي در اجتماع اخلاق و رفتار به هم آميخته باشد اما در حوزۀ قدرت سياسي و به بهانۀ مصلحتانديشيهاي خاص اين آميختگي مغفول واقع شود.
روش و سيره حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) همچنين در جهت ترغيب ديگران به خصوص صاحبان قدرت به اتخاذ چنين شيوههايي در مديريت و حكمراني بود. در مصادر روايي آمده است كه امام در دوران زمامداري در ميان مردم و صنوف مختلف ظاهر ميشدند و اين آيه را تلاوت مينمودند «تلك الدار الآخره تجعلها للذين لايريدون علوّاً في الارض و لا فساداً» و ميگفتند كه اين آيه در مورد حكمرانان عادل و متواضع و ديگر مردماني است كه صاحب قدرت هستند. (المتقي، 1979. م، ص 108)
يادداشتها؛
1- اني بعثتُ لِاُتمِمَ مكارم الاخلاق.
2- يا ايها الذين آمنوا لِمَ تقولون مالاتفعلون كَبُرَ مقتاً عندالله أن تقولوا مالاتفعلون
3- «أتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب أفلا تعقلون».
4- «يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين لله شهداء بالقسط و لايجرمنكم شَنَأن قومٍ علي الا تعدلوا، اِعدلوا هوا أقرب للتقوي...»
5- «عن علي بن ابراهيم، عن ابيه، عن علي بن اسباط، عن غمه يعقوب بن سالم، عن ابي الحسن العبدي، عن سعد بن طريف عن الاصبغ بن نباته قال اميرالمؤمنين(ع) ذات يومٍ و هو يخطب علب المنبر بالكوفه «ايها الناس لو لا كراهيه الغدر لكنت من أدهي الناس الا ان لكل غدره فجره، و لكل فجره. ألا و ان الغدر و الفجور و الخيانه في النار»
6- «وا... ما معاويه بادهي مني و لكنه يغدر و يفجر و لو لا كراهيه الغدر لكنت من أدهي الناس، ولكن كُل غدره فجره، و كل فجرۀ كفرۀ، و لكل غادر لواء يعرف به يوم القيامۀ.
7- «يجي كل غادر بامام يوم القيامۀ مائلاً شدقه حتي يدخل النار.»
8- اياك ... أن تعبدهم فتتبع موعدك بخلفك، ... والخلف يوجب المقت عندالله و الناس قال الله تعالي: «كبر مقتا عندالله أن تقولوا مالاتفعلون.»
9- «و أشعر قلبك الرحمه للرعيۀ و المحبۀ لهم و اللطف بهم و لاتكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم أكلهم، فانهم صنفان، اما اخ لك في الدين او نظير لك في الخلق.»
10- «... و ان من أسخف حالات الولاۀ عند صالح الناس أن يظن بهم حب الفخر، و يوضع أمر هم علي الكبر.»
11- «اياك و الاعجاب بنفسك و الثقه بمايعجبك منها و حب الاطراء، فان ذلك من أوثق فرص الشيطان في نفسه ليمحق مايكون من احسان المحسن.»
12- ولا تحسبن الله غافلا عما يفعل الظالمون، انما يوخرهم ليوم تشخص فيه الابصار.»
13- «ان عليا لم يكن ينسب احدا من اهل حربه الي الشرك و لا الي النفاق و لكنه كان يقول هم اخواننا بغوا علينا
كتابنامه
1- قرآن كريم:
2- آيتي، عبدالمحمد، ترجمه نهجالبلاغه، ج 2، تهران، بنياد نهجالبلاغه، 1376.
3- ابن بابويه، ابوجعفر، محمد بن علي بن الحسين قمي، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم، چاپ رستمخاني بيتا.
4- ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمۀ كتاب العبر، ترجمه محمد پروين گنابادي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1366.
5- ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه ابن خلدون، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
6- الحر العاملي، شيخ محمد بن الحسن، وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، ج 11، بيروت، داراحياء التراث العربي، بيتا.
7- الطباطبائي البروجردي، السيد حسين، جامع احاديث الشيعه، ج 13، قم، منشورات مدينه العلم، 1407.
8- الطباطبائي، السيد محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج 5، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بيتا.
9- الطبرسي، اعلام الوري بأعلام الهدي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بيتا.
10- عنايت، حميد، بنياد فلسفه سياسي در غرب، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1364.
11- غزالي، ابوحامد، نصيحة الملوك با تصحيح استاد جلالالدين همائي، تهران، نشر هما، 1367.
12- فروزانفر، بديعالزمان، احاديث مثنوي، تهران، انتشارات اميركبير، 1361.
13- فيض الكاشاني، محسن (محمد بن المرتضي)، المهجة البيضاء في تهذيب الاحياء، مؤسسه نشر اسلامي، بيتا.
14- فيضالاسلام، علي نقي، ترجمه نهجالبلاغه، تهران، انتشارات فيضالاسلام، 1378.
15- الكليني الرازي، ابوجعفر، محمد بن يعقوب بن اسحاق، اصول كافي، ج 3 (كتاب الايمان و الكفر، بيجا)، انتشارات علميه اسلاميه، بيتا.
16- ليتل، دانيل، تبيين در علوم اجتماعي، عبدالكريم سروش، چاپ اول، 1373.
17- المتقي، عطاءالدين بن علي، كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، بيروت، مؤسسة الرساله 1979.
18- المجلسي، مولي محمدباقر، بحارالانوار، ج 61، بيروت، مؤسسة الوفاء. 1403.
19- المجلسي، مولي محمدباقر، مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1404.
20- مولوي، مولانا جلالالدين محمد، مثنويمعنوي، تهران، نشر اقبال، 1377.
21- مسكويه رازي، ابوعلي احمد بن محمد بن يعقوب، تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق، اصفهان، انتشارات مهدوي، بيتا.
22- ماكياولي، نيكولو، شهريار، داريوش آشوري، تهران، نشر مركز، 1375.
23- ماكياولي نيكولو، گفتارها، حسن لطفي، تهران، انتشارات خوارزمي، 1377.
24- محدثقمي، شيخ عباس، منتهي الامال، چاپ علمي، 1377.
25- نراقي، احمد، معراج السعاده، قم، انتشارات هجرت، 1376.
26- Machiavelli, Niccolo: The Prince, Translated by Lugi Ricci, Mentor, 1953.
ش.د820699ف