* وزن داعش در افغانستان چه قدر است، برخي معتقدند داعش در افغانستان شکل نمي گيرد به جهت اينکه مسائل قومي در افغانستان خيلي مهم است، اما داعش يک ماهيت عربي دارد، هويت قومي و قبيلهاي پشتون اجازه نميدهند آنها در آن منطقه شکل بگيرند برخي هم ميگويند که زمينههاي برايش ايجاد شده است که داعش در آنجا هم رشد پيدا کند، نظر شما چيست؟
** در افغانستان تغيير وفاداري خيلي به سرعت صورت مي گيرد. آن هم بر پايه لجستيک و امکانات. هرکسي پول بيشتري بدهد وفاداري به نفع او تغيير ميکند. در مورد داعش هم تا 70 درصدش همين است، اگر کسي پول بدهد به آن وفادارمي شوند ، ولي اين وفاداري موقتي است . ساختاري و تشکيلاتي نيست. وفاداري افغانستان ثابت نيست. افغانها با بقيه تندروها و آتشه ديگر کشورها فرق مي کنند. کمتر کارهاي انتحاري انجام مي دهند، حتي در زمان اشغال شوروي اين کار را خيلي محدود انجام مي دادند.
در گذشته مردم اطراف شهرها همچنين محافظه كاران شهرها بيشتر در مدار تفکرات روحاني، علمايي بودند و داراي ساختار تفكري سنتي بودند و بيشتر با روحانيون سر و كار داشتند.گروههاي مجاهدين سه گانه از اين طيف بودند مثل محمد نبي ، يونس خالص و... ، در طرف ديگر مبارزان تشكيلاتي بودند كه با ساختار حزبي و منظم مبارزه مي كردند كه نزديك به تفكر اخوانيها بودند مثل مرحوم احمد شاه مسعود و آقاي حكمتيار و تا حدودي آقاي رباني.رهبري اوليه و بدنه طالبان از قشراول بودند كه تفكري روحاني و آموخته حوزههاي علميه اهل سنت در پاكستان بودند آنان از نظر تفكراتي ساده و بسيط بودند كه به راحتي آلت دست سازمانهاي اطلاعات ديگر کشورها شدند. داعش از نظر تفكري با ديدگاههاي روحاني و علمايي مطابقت ندارد و نمي تواند بدنه طالبان را جذب تفكري كند كه بشدت سازماندهي شده و تشكيلاتي هستند.
زيرا کارهاي تشکيلاتي و سياسي توي آنها نيست که به راحتي داعشي بشوند. اگر داعشي هم بشوند براي پول و موقتي است. اما افغانستان ميتواند محلي براي گذر به معناي يارگيري باشد، ولي نميتواند در جامعه افغانستان کاري کند چرا که بايد با مردم روستا سنخيت داشته باشند و بتوانند در مساجد روستاها رفت و آمد بکنند، با تفکري که داعشيها دارند، نمي توانند در مساجد پايگاهي داشته باشند، ولي ميتوانند مخفيانه آمد و رفتهايي داشته باشند.با همه اين تفاسير در خصوص حضور داعش در افغانستان بايد بگويم که همه صاحبنظران، از روسيه، آمريکاي و خاورميانه بر اين اعتقادند که چند سال ديگر بحراني مانند سوريه را در شمال افغانستان و آسياي مرکزي شاهد هستيم ، زماني که سوريه به ثبات حداقلي برسد آنها بالاخره يک جايي مي روند و آنجا هم آسياي ميانه است که هم منافع چين و روسيه را به خطر مي اندازد و هم نيم نگاهي به جمهوري اسلامي ايران دارد.
* مسالهاي ديگري که در اين قسمت از منطقه آسيايي مورد بحث قرار گرفته وهمچنان سوژه داغي براي رسانهها و جامعه جهاني است، مساله صلح حکمتيار با دولت مرکزي با رياست اشرف غني است، چه شد که بالاخره پس از فراز و نشيب بسيار، اين مذاکرات به سرانجام رسيد، آمدن حکمتيار به تشکيلات دولت، آيا به معني اين است که طالبان اين کار را کرده است؟ يا موضع شخصي حکمتيارو حزب متبوع آن است؟ و آيا اين موضوع تفکيکي بين حکمتيار و بقيه طالبان قائل مي شود؟
** اول اينکه مخالفان دولت افغانستان شامل چهار دسته مي شوند: حقاني، حکمتيار، طالبان و داعش، بيشتر از اينها نيست. پاکستان هميشه براي ارتقاي جايگاه منطقهاي، از ابزارهاي مختلفي براي نوع برخورد خودش با افغانستان استفاده کرده است. براي اينکه که توان خودش را در مقابله با گفتگو و جايگاهش در داخل افغانستان بالا ببرد. مهمترين اين ابزارها، طالبان و حقاني است. مهمترين محوري که پاکستان به عنوان کارت برنده براي بازي مقابل افغانستان و کشورهاي غربي روي آن تکيه ميکرد، طالبان بود. مذاکرات چهار جانبه که آغاز شد، اينها توانستند نماينده طالبان را سر ميز مذاکره بياورند، حتي حقاني در اين مذاکرات حضور داشت. در همين اثني رسانهها مرگ ملا عمر را منتشر کردند و مذاکرات ناکام تعطيل شد. همين امر پاکستان را دست خالي کرده است، چرا که هنوز نتوانسته است اين چنين جلسهاي را برگزار کند.
برخي در پاكستان تصور دارند كه قدرت پاکستان به اين است که اهرم طالبان را مقابل افغانستان داشته باشد ولي اين اهرم مانند سابق پيش نمي رود. تلاشهاي زيادي براي برقراري مذاکرات شد، چين، انگليس، آمريکا براي به جريان انداختن اين مذاکرات بسيار به پاکستان فشار وارد کردند،اما مساله اين نيست که دولت پاکستان نخواهد، مساله اين است که پاكستان نفوذ سابق را روي طالبان ندارد چراكه پاكستان نيز نمي تواند آن امتيازهاي سابق را به طالبان بدهد. لذا ديگرامتيازي وجود ندارد که طالبان به همراهي پاکستان دل خوش کند و همراه با پاکستان خودش را تعريف کند. در زمينه انگيزه دولت اشرف غني بايد گفت مذاکرات صلح به بن بست رسيده بود که اين يک نقطه منفي براي دولت افغانستان بود. چرا که آنها يک کميسيون صلح داشتند که هيچ کاري نتوانست انجام دهد و پيشرفتي نداشت. صرف اينکه حکمتيار وارد گفتگو با دولت مرکزي کابل شد براي دولت اشرف غني يک مزيت حساب مي شود که توانسته است بخشي از مخالفان را به مذاکرات جذب کند.
جنبه دوم اينکه اشرف غني از پشتونها است، حکمتيار و کرزي هم از پشتونها هستند، خود پشتونها هم به چند دسته تقسيم مي شوند، احمد زي، محمد زي، دو تيره مهم هستند، ظاهر شاه از قوم محمد زي بود، در طول تاريخ افغانستان تقريبا هميشه محمد زيها حاکم اين كشور بودند و احمد زيها کنار آنها بودند، حکمتيار از قوم قلجه اي كه شاخه اي از احمد زي است مي باشد که به قول معروف هميشه تحت فشار و مورد بي توجهي بقيه اقوام پشتون بوده است.کرزي در مذاکرات صلح هميشه از طالبان که از قوم محمد زيها هستند و پايگاه آنها در قندهاراست حمايت مي کرد، وهنوز هم حمايت مي کند.بنابراين رقابتي بين خود پشتونها وجود دارد که مي خواهند تيره و طايفه خودشان را در مذاکرات جلوه دهند و وزنه خود را در معادلات سياسي افزايش دهند.
در واقع تا زماني که دولت دست کرزي بود، به حکمتيار فضا نمي داد، الان که کرزي نيست اين زمينه آماده شده که تيره اي ديگر از پشتونها وارد اين فضا شوند تا بتوانند خودشان را محور مخالف معرفي کنند و با مذاكرات سهم بيشتري براي خودشان در ارتباط با قدرت مركزي بدست آورند. جنبه سوم اين است که در دولت کابل دو جناح اصلي هستند، جناح عبدالله و جناح اشرف، اشرف غني براي جبران ضعف خودش با آوردن يک پشتون در کنار خود جناحش را در برابر عبدالله تقويت مي کند به تعبيري يارگيري شمال و جنوب مي شود.
جنبه چهارم اين است که طالبان را تحريک کند که اگر اين قطار راه بيافتد و سوار نشود، از قافله عقب مي ماند، ديگر اينکه روي طالبان فشار وارد مي کند که درمذاكره با دولت خواستههاي خود را محدود كنند چون قبلا مخالفان ديگري (حكمتيار) بخشي از سهميه مخالفين را دريافت كرده است. در واقع مجموع اينها، بالانس داخلي افغانستان را تغيير مي دهد و دچار يک نوسان داخلي مي کند، اينکه به کدام سمت و به نفع کدام قوم پيش برود آينده بهتر روشن مي كند .
* چه منفعتي براي حکمتيار دارد؟
** مزيتي که براي حکمتيار دارد اين است که بعد از 40 سال جنگ، بالاخره يک جايي، يک دستاوردي بايد براي خودش داشته باشد، حکمتيار تا اين لحظه فقط جنگيده است و هيچ دست آورد و ميراث سياسي براي خود ندارد. تا سال 2011 که جنگها ادامه داشت هيچ جايگاهي ميان مخالفان نداشته است. هميشه طالبان محور مخالف مطرح بوده است نه حکمتيار، لذا ماندنش در سمت مخالفان برايش هيچگونه مزيتي نداشته است، ولي پيوستن او و حزبش به دولت مي تواند به وزن سياسي خودش اضافه کند.
مي تواند برايش پول بياورد، قدرت و زمين و اراضي بياورد، اين سوال كه چرا پاکستان اجازه داد حکمتيار به همكاري با كابل برود؟ پاکستان اگر مي توانست حکميتار را خودش به مذاكرات مي برد تا امتيازي برايش محسوب مي شد، ولي موضع پاکستان ضعيف شده كه حزب حكمتيارعلاقه اي به اين روش ندارد البته شخصيت فردي حكمتيار هم در اين موضوع موثر بوده است و نمي خواهد فرمانبري از پاکستان تلقي گردد، به نظر نمي آيد پاكستان از پيوستن حکمتيار به دولت كابل راضي باشد، خوشحال نيست چرا که دست آنها خالي شد، اما جناحي در پاکستان اعتقاد دارند که در دراز مدت حضور حکمتيار در دولت افغانستان به نفع آنها خواهد بود و وي درآينده از جمله عناصري خواهد بود كه در كابل با سياستهاي پاكستان نسبت به هند نزديك تر بوده و در دولت و پارلمان افغانستان، نقش توازني را ايفا نمايند.
* هند چه واکنشي داشته است؟
** هنديها نگران اين هستند که ورود حکمتيار به کابل باعث مي شود که روابط کابل و دهلي نو، تحت تاثير قرار بگيرد. چرا که تصور مي کنند وزنه اسلام آباد قوي تر از وضع فعلي مي شود، نگران هستند که ورود حکمتيار يک نوع ورود به ضرر آنها مي باشد، چرا که از لحاظ ايدئولوژيک، حکمتيار به پاکستان نزديک است.
* واکنش شماليها و عبدالله چه بود؟ آيا حزب عبدالله استقبال کرد؟ چرا که همه اين شخصيتها يک دوره اي با هم جنگيده اند، حالا چه طور با يکديگر کنار مي آيند؟
** عبدالله استقبال کرده است. مهمترين رقيب حکمتيار، رباني بود. برهان الدين رباني وقتي شهيد شد پسرش جاي او را به عنوان وزير خارجه گرفت و بالاخره ميراثي از سياست خود باقي گذاشت. پسر حکمتيار هم رقيب پسر رباني بود. بيشترين نگراني حکمتيار همين است با توجه به اينکه سن او بالا رفته است ، دستاورد و ميراثي براي بعد از خود ندارد، مکاني ندارد ، با مخفي شدن در کوه که نميتواند کار حزبي انجام دهد، اما همين که وارد دولت شود ميتواند کار حزبي انجام دهد، مثل همين صلاحالدين رباني که در حال حاضر رئيس حزب جمعيت و وزير خارجه شده است.
* آيا ايران هم نقشي در ورود حکمتيار داشته است؟ به طور کلي چه نفعي براي جمهوري اسلامي دارد؟
** ما به طورعمومي هميشه استقبال کرده ايم. هراندازه از اين گروههاي نظامي وارد دولت کابل شوند، باعث ميشود که گروههاي سياسي مضراتش کمترشود.در لابيها و گفتگوهايي که با افراد داريم تشويقشان ميکنيم که دست از منازعه نظامي بردارند همين طور هم از طالبان مي خواهيم دست از عمليات و منازعات نظامي بردارند و با دولت کابل وارد گفتگو شوند.سراج الحق رئيس حزب جماعت اسلامي پاكستان (مرحوم قاضي احمد حسين) است که از اخوانيها محسوب ميشود از اين اقدام حكمتيار حمايت كرده است، اين نشان ميدهد که رابطه اخوانيها با هم محکم است. لذا ما هم از اين اقدام استقبال مي كنيم.
* يک روزنامه در افغانستان تيتر زده بود پيروزي تاکتيکي و شکست استراتژيک، نظرشان اين بود که اشرف غني هرچه در راستاي اين صلح تلاش مي کرد با شکست مواجه مي شد و فايده نداشت، حالا که اين صلح صورت گرفته است، آيا واقعا دست آورد محسوب ميشود يا اينکه اشرف غني تنها از خستگي خواسته است که اين کار را انجام دهد و پرونده آن بسته شود؟
** به مراحل بعد از آن بستگي دارد که اين مسير تا کجا پيش برود. افغانستان را اگر خوب بشناسيم مي دانيم که حکمتيار هميشه موضع مخالف داشته و پيمانهايي را كه با ديگر طرفها و رقبا بسته به انتها نرسانده و بازي خراب شده است، لذا برخي به او بعنوان شريک قابل اعتماد با ديده ترديد مي پندارند، ولي واقعا معلوم نيست چه اتفاقي بيفتد. حکمتيار هم مثل پاکستان هميشه يک بند باز قوي بوده است. خاطرم هست که بارها در 30 سال گذشته به سختي در تنگنا افتاده و به ته چاه رفته است و خيليها متفق القول مي گفتند کار حکمتيار به پايان رسيده است ولي اين مهارت را داشته است که خودش را از ته چاه بيرون بکشد و دوباره خود را در صحنه سياسي مطرح کند، بستگي دارد که تا چه اندازه حريفانش خوب يا بد، بازي کنند.
نكته مهمي كه الان وجود دارد اين است كه در داخل افغانستان کم کم همه به اين نتيجه رسيده اند که مشکلات اين کشور، راه حل نظامي ندارد و به نوعي توازن قواي نظامي ايجاد شده است، لذا اين صلح تاثير رواني اش از همه چيز بيشتر است، تاثير مثبتي در داخل و خارج از افغانستان روي ديگران مي گذارد، چرا که همه مخالفين شامل جمع طالبان، حکمتيار، شبکه حقاني قادر نيستند دولت مرکزي را سرنگون کنند از آن طرف هم کابل قادر نيست اينها را سرکوب تام کند. بنابراين رسيدن به اين مرحله دست آورد مهمي براي کابل حساب مي شود و بسيار ارزشمند است که با مخالفين صحبت کنند وبه صلح برسند.
* در توافقنامه ذکر شده است که حکمتيار درخواست کرده است که مصونيت جاني داشته باشد و اينکه زندانيان طرفدار وي از زندان آزاد شوند، طبيعتا حکمتيار به اين شروط راضي نمي شود، ايا خواسته اصلي ديگري هم دارد که بروز نداده است؟
** اينها امتيازهاي بزرگي است، کم نيست، وقتي درخواست کرده است که يک منطقه در اختيارش گذاشته شود و افرادي در آنجا مستقر شوند يا افراد زنداني که براي آزادي معرفي ميکند ممکن است هيچ ربطي به حزب اسلامي نداشته باشند اما به همين طريق و به جهت اينکه از زندان آزاد شوند ممکن است خود را منتسب به حزب اسلامي قلمداد کنند و اين انتصاب به نفع حزب اسلامي است که هواداران زيادي را در اطراف و مناطق روستايي منتسب به خود كند.
* ارزيابي شما از رزمايش مشترک پاکستان و روسيه به چه صورت است، با توجه به تحولات منطقهاي آسيا اين موضوع را براي ما تحليل کنيد.
** پاکستان و آمريکا دو کشوري هستند که با هم ازدواج کردهاند، يک ازدواجي که اجباري است و نميتوانند ازهم جدا شوند. به معناي اينکه ماندن در روابط هم اجباري است، خيلي با هم نيزمنازعه دارند ولي از هم نمي توانند جدا شوند، از اين جهت پاکستان به دنبال بالابردن سطح ارتباط با روسيه است. يكي از مطلعين روسي مي گفت که در سالهاي گذشته پاکستان چندين بار درخواست ارتقاي سطح روابط باروسيه را داشته است، ولي در اين موضوع جدي گام برنداشته بوده و دنبال گرفتن امتياز بيشتري از آمريکا بوده نه اينکه يک کار اساسي باشد، چندين بار هم برنامه و ملاقاتهاي را تنظيم كردند، ولي در نهايت لغو شد، اين مساله در برنامه پاکستان بود که از كارت روسيه در رقابت با آمريکا استفاده کند و اين بار جدي تر عمل كرد و به نتيجه رسيد و اين رزمايش برگزار شد.
جهت ديگر اينکه پاکستان دچار انزواي استراتژيک و ژئوپلوتيک منطقه اي شده است. به صورت جدي کسي براي پاکستان نمانده و با آن هم سو نيست که از مواضع اين کشور حمايت کند. عربها براي روابط بهتر با هند از يكديگر سبقت مي گيرند در حالي كه آنان هميشه ملاحظه پاكستان را مي كردند. برخي تحليلگران معتقدند در روابط ايران و پاکستان و هند نيز توازني برقرارشده و اين موضوع به مزاق پاکستان خوش نيامده است. دوره جمهوري خواهان آمريکا دوره طلايي براي پاکستان بود، از زمان روي كار آمدن اوباما روابط اين دو کشور شيب افت داشت وبه هر بهانه اي از سوي آمريکاييها تحت فشارقرار گرفته اند و اين فشار روي پاکستان افزايش يافته و همچنان اين فشار هست چنانچه برخي كمكها ي مالي و امتيازهاي آنها لغو شد همچنين ارسال برخي تجهيزات مانند هواپيماهاي اف 16 با موانع جدي از سوي دولت اوباما شده است.
همزمان همکاريها بين هند و آمريکا افزايش چشمگيري صورت گرفته است، در نتيجه توازن، بشدت به نفع روابط با هند پيش مي رود.درحال حاضر پاکستان فقط چين را به عنوان متحد استراتژيک حفظ کرده است و روابطشان هم بسيار قوي است. استحکام رابطه با چين خيلي محکم است، ولي چين هم مثل گذشته ديگه حاضر نيست براي هرموضوعي از پاکستان حمايت كند، چين در موضوعاتي با اسلامآباد انعطاف خودش را حفظ کرده است. مثلا در موضوع افراط گرايي، چين هم در خطر است و به پاکستان فشار مي آورد، ولي اين فشار علني و رسانه اي نيست که در ملا عام بگويد، ولي وجود دارد.اتحاديه اروپا هم مانند آمريکا روي پاکستان فشار ميآورد، از اين جهت قصد دارد از اهرم روسيه براي كاهش فشار و ايجاد توازن استفاده کند.
اين رزمايش در منطقه شمالي پاكستان به نام بلتستان برگزار شد، پاکستان از 4 ايالت تشکيل شده است که هر ايالت پارلمان و سروزير انتخابي دارد، ولي منطقه شمالي خارج از اين 4 ايالت هست كه هنديها آن را منطقه مورد منازعه مي دانند و آن را بخشي از کشمير بزرگ به شمار مي آورند. حكومت پاكستان نيز تاكنون اقدام به ايجاد تشكيلات اداري مانند ديگر ايالت و برگزاري انتخابات و انتخاب سروزير بعنوان ايالت پنجم اين كشور نكرده است لذا فاقد سروزير و پارلمان است، لذا نماينده رئيس جمهوري پاكستان بر اين ايالت حكمراني مي كند. مردم آن منطقه شيعههاي اسماعيليه هستند که از لحاظ جغرافيايي به چين وصل مي شود. منطقه مهمي است و چون پاکستان با هند صلح را امضا نکرده، بلاتکليف است.
حال اينکه يک کشور خارجي در يک منطقه بلاتکليف که مورد منازعه است با طرف مورد منازعه رزمايش برگزار کند، طبيعتا هند واکنش نشان مي دهد چرا که به نفع اسلام آباد مي شود.اين هزينه را روسها پذيرفتهاند، روسيه اي که هميشه با هند روابط خوبي داشته است. اما چون سرعت همكاري هنديها با آمريکاييها در دوسال اخر دولت اوباما بسيار زياد شده است تا حدي که قراردادهاي لجستيکي که سالها معوق مانده بود را به امضا رساندهاند، و هند و آمريکا را درمسير استحکام روابط با آمريکا قرار دهد، طبيعتا موجب ناخشنودي غير علني روسيه ميشود، لذا روسيه اين انتقاد و ناخشنودي هنديها در برگزاري رزمايش در بلتستان را به دليل دلخوريهاي اخير که نسبت به ارتقاي روابط هند و آمريکا داشت به جان خريدند و اين رزمايش با پاکستان در اين منطقه برگزار شد.
هند و آمريکا در دوسال اخيرروند تحکيم روابطشان نهادينه شده است. اين روابط بستگي به تغيير افراد ندارد که اگر دولتها عوض شوند اين همکاريها پايان يابد. نهادهاي ذي ربط اين همکاري را توسعه مي دهند که مهمترين آن همان قراردادهاي لجستيک است که در ساختار ارتش هند تاثيرات مهمي خواهد داشت .
* آيا تغييري در روابط پاکستان و آمريکا صورت مي گيرد؟
** به نظرم هنوز پاکستان در جايگاهي نيست که بتواند تغييري در روابط خود با آمريکا صورت دهد. اين رزمايشي که برگزار شد درحد نمايش است لذا کارکرد خاصي ندارد. ساختارهاي تحکيم روابط بين آمريکا و پاکستان «بسيار قوي» است، با توجه به نهادهاي دو کشور، که بيشترهم شامل ارتش پاکستان مي شود، اين نهادها طوري در آمريکا و پاکستان گنجانده شده اند که با اين حرکات دست نميخورند و خللي ايجاد نميکنند. نفوذ آمريکا درپاکستان «بسيارقوي» است. تنها ميتوان گفت يک حرکت تازهاي است که ممکن است سالها زمان ببرد تا تاثير واقعي خودش را نشان دهد، يا اينکه تا حدي پيش برود و متوقف شود.
* سواي پيچيدگيهاي پاکستان، هميشه ما با يک تقسيم بندي نانوشته اي در اين کشور مواجه بوده ايم، با توجه به تجارب شما، بخشي از ارتش را هميشه ضد آمريکايي تلقي مي کرده اند، دولتها را آمريکايي قلمداد مي کنند، قوه قضائيه پاکستان هم بندباز ميان اين دو هست به معناي اينکه هر بار مواضعش همسو با ارتش باشد به سمت آن مايل مي شود و هربار با دولت مشکلي داشته باشد به آنها فشار ميآورد و بالعکس، ارزيابي شما چيست؟
** ارتش پاكستان بسيار كارآمد، منظم و بدنه آن ايديولوژيك هست در عين حال آموزش ردههاي بالاي آن در آمريکا صورت مي گيرد و از نظر سيستم ، تجهيزات و لجستيک غربي است همچنين مشورتها و رفت و آمدهاي نظامي زيادي با آمريکا دارد.
* هسته اصلي آي.اس.آي که به جريان طالبان نزديک است، آنها ضد آمريکايي نيستند؟
** آنها بيشتر بخشي از بازنشستگان سازمان اطلاعات نظامي (آي اس آي )هستند که با طالبان کار مي کنند، هسته اصلي آي.اس.آي که سياست اين سازمان را تعيين ميکند، در واقع به دنبال گرفتن امتياز بيشتر از آمريکا است، دنبال نفي آمريکا نيست، اگر بعضا يک حرفي ميزنند يا موضعي اتخاذ مي کنند، صحبتشان اين نيست که آمريکا را نمي خواهيم، مي گويند امتياز بيشتري به ما بدهيد لياقت ما براي همکاري با شما بيشتر از هند است. شعارهايي که دولتمردها مي دهند ، همان شعار است، چراکه وقتي وارد عمل مي شوند به صورت ديگري عمل مي کنند.
ش.د9502715