(روزنامه جوان ـ 1395/06/24 ـ شماره 4910 ـ صفحه 9)
** اگر به دوره برگزاري انتخابات رياست جمهوري افغانستان برگرديم مشاهده ميكنيم كه دو تيم قومي شده در مقابل همديگر قرار گرفتند. يك تيم به رهبري عبدالله عبدالله، رئيس اجرايي دولت وحدت ملي كه قوميتهاي غير پشتون از او حمايت كردند و تيم ديگر به رهبري اشرف غني، رئيسجمهور بود كه اكثريت قوم پشتون پشت سر او قرار گرفتند. با توجه به اينكه در بين معاونان عبدالله عبدالله و اشرف غني از ساير قوميتها هم حضور داشتند به همين خاطر اختلافاتي بين آنها به وجود آمد.
در حقيقت، در زمان رأيگيري مشاهده كرديم كه تقريباً رأي بر اساس قومي صورت گرفته است و همين مسئله سبب شد كه عبدالله عبدالله به اين نتيجه برسد كه پيروز انتخابات است و علت اين بود كه طالبان، انتخابات را تحريم و تهديد كرده بود كه با مردمي كه در انتخابات شركت كنند برخورد ميشود. در مناطق پشتوننشين كه پايگاه اصلي قومي اشرف غني بود، كسي كه رأي داده بود طالبان انگشتش را قطع كرد و انتشار اين اخبار تهديدآميز باعث شد تا ميزان مشاركت مردم در مناطق پشتوننشين پايين باشد و بسياري از مردم از ترس طالبان رأي ندادند. عبدالله به طور طبيعي فكر كرد كه پيروز انتخابات است و نتايج را نپذيرفت و خود را رئيسجمهور ميدانست. اختلافي كه در نتايج انتخابات به وجود آمد اين دو گروه را در مقابل يكديگر قرار داد. اشرف غني و طرفدارانش خود را برنده انتخابات ميدانستند و عبدالله و طرفدارانش چنين تصوري داشتند.
يك بنبست در انتخابات رياست جمهوري پيش آمد و در نهايت امريكاييها دخالت كردند و با ميانجيگري جان كري، وزيرخارجه امريكا دو طرف مجبور شدند نتيجه انتخابات را بپذيرند و قانون اساسي را دور زدند و پيشنهاد شد كه دولت وحدت ملي شكل بگيرد. بر اساس اين فرمول سياسي، اشرف غني رئيسجمهور و عبدالله عبدالله رئيس اجرايي شد كه در قانون اساسي مطرح نشده بود. عبدالله در اين انديشه بود كه اين پست اجرايي را به نخستوزيري ارتقا دهد و غني به دنبال اين بود تا عبدالله در حد يكي از معاونين رئيسجمهور باقي بماند و زيرنظر رياست جمهوري انجام وظيفه كند. با اين برداشت متفاوت و نامشخص بودن جايگاه قانوني رياست اجرايي در افغانستان اختلافات همچنان باقي ماند.
نكته ديگري كه محل اختلاف شد، تبصره مربوط به تقسيم قدرت بود و دو طرف توافق كردند كه قدرت را 50 – 50 بين خودشان تقسيم كنند. همچنين توافق شده بود كه طي دو سال از تشكيل دولت وحدت ملي «لويي جرگه» تشكيل شود، قانون اساسي و قانون انتخابات اصلاح شود و پست اجرايي به نخستوزيري تغيير يابد و ساختار حكومتي كه در دست رئيسجمهور متمركز است، تغيير پيدا كند و به شكل ساختار پارلماني درآيد و قدرت اصلي در دست نخستوزير باشد.
به رغم توافقات انجام شده، اما اشرف غني زير بار نرفت و لويي جرگه را تشكيل نداد و تاكنون اين توافقات عملي نشده است. اخيراً عبدالله عبدالله تحت فشار طرفداران خود قرار گرفته است و آنها ميگويند كه در دو سال گذشته چيزي از نتيجه انتخابات به دست نياوردهاند و اگر او در اين مسئله قاطعانه عمل نكند حمايت خود را از عبدالله برميدارند و همين مسئله سبب شد تا عبدالله موضع سختي در مقابل رئيسجمهور بگيرد و تهديد كرد كه اگر اشرف غني تا پايان شهريورماه از لويي جرگه دعوت نكند و قانون اساسي و انتخابات تغيير نكند او به همكاري با دولت وحدت ملي ادامه نميدهد.
با اعلام موضع جديد عبدالله دولت وحدت ملي در آستانه شكست قرار گرفت و قرار شده تا جان كري بار ديگر به عنوان ميانجي براي حل اختلافات به افغانستان سفر و طرفين را راضي كند تا همين فرمول سياسي اصلاح شود يا اينكه فرمول جديدي را جايگزين كنند تا دولت وحدت ملي از اين بن بست سياسي خارج شود. هنوز چند دور مذاكره بين عبدالله و غني انجام شده و ظاهراً توافقاتي صورت گرفته است ولي در ارتباط با دعوت از لويي جرگه و تغيير قانون اساسي و انتقال قدرت به عبدالله توافق نشده و به نظر من دورنماي دولت وحدت ملي چندان روشن نيست. چراكه اختلافات اوليه همچنان پابرجاست و قوم پشتون حاضر نيست قدرت را به ساير قوميتهاي ازبك و تاجيك انتقال دهد.
تا زماني كه انحصار قدرت در بين پشتونها وجود دارد بعيد است رئيسجمهوري جرئت داشته باشد قدرت را به عبدالله انتقال دهد و بحران همچنان ادامه مييابد و باز هم جان كري مداخله خواهد كرد. با توجه به اينكه نيروهاي امريكايي و ناتو در افغانستان حضور دارند و جنگ با طالبان و داعش در جريان است، واشنگتن اجازه نخواهد داد تا دولت وحدت ملي به طور كامل شكست بخورد و يك فرمولي را جايگزين ميكنند تا اين دولت تا سه سال آينده مهلت قانوني بتواند به صورت كجدار و مريز به مسير خود ادامه دهد.
* اگر لويي جرگه تشكيل نشود و اشرف غني حاضر به انتقال قدرت نشود، واكنش عبدالله و طرفدارانش در مقابل رئيسجمهور چه خواهد بود؟
** عبدالله در اين مورد دستش زياد باز نيست تا اينكه حركتي اساسي انجام دهد و ميتواند از طريق سياسي و با استفاده از رسانهها اعتراض كند و مردم متوجه شوند كه برخلاف توافقات انجام شده اشرف غني حاضر نيست قدرت را تقسيم كند. فكر ميكنم در نهايت راهحلي كه وجود دارد اين است كه غني مواضع خودش را تعديل و عبدالله هم خواستههايش را متوازن كند و تمامي خواستههاي او هم ممكن است عملي نشود و بايد توافق جديدي صورت بگيرد كه دو طرف موافقت كنند كه از لويي جرگه دعوت كنند و اصلاحاتي در اين زمينه انجام شود و در اين صورت ميتوان اميدوار بود كه مشكلات تا حدي حل شوند. اينكه اشرف غني به تمام خواستههاي عبدالله تن دهد بعيد است و قدرتطلبي شخصي با قدرتطلبي قومي تركيب شده و شرايطي را به وجود آورده كه سخت است اشرف غني قدرت را واگذار كند.
از طرفي، عبدالله هم اعتبار گذشته را ندارد و متهم به سازشكاري شده و طرفدارانش هم زياد روي عبدالله حساب باز نميكنند، مگر اينكه عبدالله ريسك كرده و تهديد كند كه اگر قدرت تقسيم نشود از دولت كنارهگيري ميكند و در اين مورد هم عبدالله شهامت ندارد كه نشان دهد به طور كلي از ساختار قدرت بيرون ميرود يا اينكه ممكن است شرايط جديدي را ايجاد كند كه تحت آن شرايط اشرف غني مجبور شود به خواستههاي عبدالله تن دهد. با توجه به اينكه از طريق مذاكره و توافق بخواهند دولت وحدت ملي را تا سه سال آينده حفظ كنند به نظر نميرسد كه عبدالله امتياز خاصي را از غني بگيرد.
* شما گفتيد كه احتمالاً جان كري باز هم نقش ميانجيگري خواهد داشت تا اختلافات در دولت وحدت ملي را حل كند، امريكا تا چه حد براي حل اين اختلافات جدي است. آيا اصلاً واشنگتن ميخواهد كه اين بحران حل شود؟
** اين بحران به نفع امريكاييها نيست و ميتواند به نفع طالبان و داعش تمام شود و تاكنون اينگونه بوده است و طالبان در چند ماه اخير چند منطقه را اشغال كرده است. دليلش اين است كه نيروهاي دولتي افغان وقتي ميبينند كه رهبران دولت اختلاف دارند ديگر انگيزه دفاع از شهرها را ندارند و در بسياري از مناطق وقتي طالبان وارد ميشود مقاومت جدي از سوي نيروهاي دولتي وجود ندارد و ميگويند كه براي جلوگيري از كشتارهاي گسترده مردمي از مواضع خود عقبنشيني ميكنند. وقتي اختلاف در دولت مركزي وجود داشته باشد بر نيروهاي دولتي تأثير منفي ميگذارد و به نفع مخالفان دولت خواهد بود و امريكاييها به اين مسئله توجه دارند.
نكته ديگر اين است كه افغانستان الان به قدرت جزيرهاي تبديل شده است. يعني قدرت مركزي تجزيه شده و در مناطق مختلف افرادي كه از سوي دولت گماشته شدهاند هرچند در ظاهر خود را تابع دولت مركزي ميدانند اما در حقيقتساز خودشان را ميزنند و دولت مركزي را به بازي نميگيرند. بعضي مناطق حتي قدرت حكومتهاي محلي بالاتر از قدرت مركزي است و امكانات مالي آنها هم بيشتر است و برخي واليها وجود دارند كه دولت مركزي به راحتي نميتواند آنها را تغيير دهد و آنها نيروهاي نظامي در اختيار دارند كه اگر دولت او را تغيير دهد دست به مقاومت ميزنند. مجموعه اين شرايط را كه در نظر بگيريم امريكاييها اجازه نميدهند دولت با شكست مواجه شود، چراكه به ضرر خودشان است و دخالت ميكنند تا فرمول جديدي را به دو طرف ديكته كنند.
* قرار بود بر اساس پيمان امنيتي كابل - واشنگتن نيروهاي امريكايي به مرور زمان از افغانستان خارج شوند اما امريكاييها نه تنها نيروهاي خود را كاهش ندادهاند بلكه در ماههاي اخير صدها تن از نيروهاي خود را به بهانه مقابله با تروريسم به افغانستان اعزام كردهاند. حتي مقامات و ژنرالهاي امريكايي هم از اوباما خواستهاند تا نيروهاي امريكايي در افغانستان را حفظ كند. دليل بازگشت دوباره امريكا به افغانستان چيست؟
** باراك اوباما، رئيسجمهور امريكا زماني كه اعلام كرد نيروهاي امريكايي را تا پايان دوره رياستش از افغانستان خارج ميكند در همان زمان نيز تبصرهاي را در پيمان امنيتي با كابل اضافه كرد كه اگر شرايط به گونهاي پيش برود كه طالبان و نيروهاي مخالف قدرت پيدا كنند و دولت مركزي در خطر قرار گيرد آنها بار ديگر نيروهايشان را باز ميگردانند. پس از آنكه طالبان فشارها به دولت مركزي را افزايش داد و داعش اعلام موجوديت كرد، امريكاييها احساس كردند كه اگر تمام نيروهايشان را خارج كنند احتمال اينكه طالبان از طريق زور مجدداً كابل را اشغال كنند وجود دارد و اين مسئله امريكاييها را مجبور كرد تا هم در تعداد نيروها و هم در مأموريتي كه قرار بود نيروهاي امريكايي در عمليات زميني مداخله نكنند و تنها كار مستشاري انجام دهند تجديدنظر كنند و الان نيروهاي امريكايي در عمليات زميني عليه طالبان و داعش هم مشاركت ميكنند. به همين منظور، تغييري در استراتژي قبلي خودشان يعني خروج بخش زيادي از نيروها تا پايان 2016 به وجود آوردهاند.
* افزايش نيروهاي امريكايي در افغانستان تا چه حد به حضور فعال چين، روسيه و ايران در تحولات افغانستان مربوط ميشود؟ باتوجه به اينكه اخيراً نقش اين مثلث منطقهاي در امور افغانستان بيشتر شده است؟
** يك خطر مشترك براي ايران، روسيه و چين حضور داعش در منطقه است. چون داعش الان در عراق و سوريه تحت فشار است و شكستهاي زيادي را متحمل شده و ممكن است خلافت مورد نظر خود و مناطق تحت كنترل خود را از دست بدهد و در اين صورت مجبور خواهد شد كه از اين دو كشور خارج شده و به مناطق ديگر برود و كشورهايي كه داعش ميتواند در آنها نفوذ كند ليبي، افغانستان و سومالي هستند. احتمال دارد نيروهاي عرب داعش به كشورهايي مثل يمن و ليبي منتقل شوند و برخي از آنها هم به سمت آسياي مركزي و افغانستان بروند. روسيه از اينكه داعش در امتداد مرزهاي آسياي مركزي مستقر شود نگران است و به همين منظور به طالبان نزديك شده و مذاكراتي را با آنها انجام داده است تا اين گروه با قدرت گرفتن داعش در منطقه مقابله كند.
چين هم نگراني مشتركي دارد و بخشي از نيروهاي اويغور در كنار داعش در سوريه و عراق ميجنگند و اگر اين نيروها به افغانستان منتقل شوند صددرصد متوجه «دره فرغانه» (مابين ازبكستان، تاجيكستان و قرقيزستان) خواهند شد جايي كه گروههاي افراطگرا در آن پايگاه مردمي زيادي دارند كه حضور داعش در اين منطقه ميتواند براي كشورهاي منطقه خطرآفرين باشد. به همين منظور، چين و روسيه انگيزه دارند كه طالبان را براي مقابله با تهديدات داعش مسلح كنند.
همچنين شايعاتي منتشر شده است كه ايران هم با طالبان مذاكراتي انجام داده است تا بتواند از ظرفيت اين گروه براي جلوگيري از قدرتيابي داعش استفاده كند، چراكه با حضور داعش در افغانستان مرزهاي شرقي ايران هم تهديد خواهد شد. حتي همزمان با مرگ ملا اختر منصور، رهبر سابق طالبان برخي منابع اعلام كردند كه منصور از داخل ايران رفته بود و براي مدتي در ايران حضور داشت كه اگر اين شايعات درست باشد به نظر ميرسد ايرانيها هم تلاش كردهاند از طالبان براي مهار داعش استفاده كنند.
* مسئله ديگري كه مهم است بحث حضور چين در تحولات افغانستان است. چين علاوه بر اينكه براي مقابله با تهديدات تروريستي در افغانستان وارد شده اما به نظر ميرسد، ورود اين كشور به بازي قدرتها در افغانستان ابعاد ديگري هم دارد. حتي برخي معتقدند كه چين ميخواهد جاي امريكا در افغانستان را بگيرد و خلأ امنيتي ناشي از خروج نيروهاي امريكايي را پر كند. به نظرتان اين مسئله تا چه حد صحت دارد. آيا اصلا چين توانايي رقابت با امريكا را دارد؟
** اولاً اينكه امريكاييها به طور كامل از افغانستان خارج شوند در آينده قابل پيشبيني نيست. چون پس از جنگ جهاني دوم در هيچ جايي ما نديديم كه امريكاييها در آنجا تغييراتي به وجود بياورند و پس از اشغال آن خارج شوند. حتي در عراق هم كه امريكا نيروهايش را خارج كرد اما بلافاصله تحت شرايط خاصي دوباره بازگشتند. امريكاييها در ژاپن، كره جنوبي، آلمان و يونان همچنان حضور دارند و حتي در پيمان امنيتي با كابل هم توافق كردند كه پس از 2014 يعني پايان مدت قرارداد امنيتي، امريكاييها ميتوانند اين قرارداد را تمديد كرده و همچنان حضور داشته باشند.
به نظر من، امريكاييها از افغانستان خارج نميشوند، چراكه افغانستان هدف اصلي واشنگتن براي مداخله نبوده بلكه كنترل روسيه، چين، ايران و هند هدف اصلي بوده است. قدرتيابي كشورهاي آسيايي در قرن 21 براي هژموني امريكا در جهان خطرساز است و بنابراين افغانستان براي كنترل اين كشورهاي منطقه انتخاب شده است تا واشنگتن از نزديك تحركات رقباي آسيايي خود را رصد كند.
در مورد مسئله دوم بايد گفت كه چينيها اهداف بلندمدتي در افغانستان دارند. سرمايهگذاريهايي كه چين در حال حاضر در پاكستان انجام داده بالغ بر 45 ميليارد دلار است و حتي در بندر گوادار يك پايگاه مهم تجاري و نظامي تأسيس كرده و قرار است اين بندر را به شهر «كاشغر» چين متصل كنند و سپس به آسياي مركزي امتداد دهند. شركت نفت و گاز چين در معادن سرچشمه و معادن عينك افغانستان فعاليت ميكنند و از اينرو، يك تفاوت ديدگاهي بين چين و امريكا در افغانستان وجود دارد. امريكاييها براي توجيه حضور خود در افغانستان به بخش كنترل شده ناامني نياز دارند اما چين اين تفكر را ندارد. نگاه چين و الگويي كه در كشورهاي ديگر دنبال ميكند احترام گذاشتن به حاكميت ملي آنهاست. بنابراين، چين اهداف استراتژيكي در منطقه دارد اما از اين نگاه كه بگوييم چين ميخواهد جايگزين امريكا در افغانستان شود به نظرم جاي بحث دارد و چينيها اساسا نميخواهند جايگزين امريكا در مناطق ديگر شوند بلكه ميخواهند از طريق تعامل با واشنگتن اهداف راهبردي خودشان را پيش ببرند.
* از آنجاكه ملا هيبتالله آخوندزاده، رهبر جديد طالبان خروج كامل نيروهاي امريكايي از افغانستان را پيش شرط مذاكرات صلح اعلام كرده است، با اين وجود، با ادامه حضور امريكاييها در افغانستان چشمانداز مذاكرات صلح را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
** طالبان گروهي است كه به چند دسته تقسيم شده است كه هر كدام رهبري خاص خود را دارد و نبايد طالبان را يك گروه يكپارچه درنظر گرفت. اينكه مذاكره با كدام طرف طالبان بايد انجام شود مهم است و همه آنها را نميتوان پاي ميز مذاكره آورد چون آنها خودشان با هم اختلاف دارند. بنابراين، چيزي كه مذاكرات صلح را به بنبست رسانده از يك طرف، اختلافات داخلي در بدنه طالبان است و از طرف ديگر اهداف پاكستان است كه مانع محقق شدن مذاكرات صلح است. پاكستان روي «شوراي كويته» و شبكه حقاني نفوذ دارد و اگر اين كشور تصميم بگيرد كه طالبان را پاي ميز مذاكره بياورد اين ظرفيت را دارد و اگر نخواهد طالبان همچنان خارج از روند مذاكرات صلح باقي خواهد ماند.
به همين خاطر امريكاييها به پاكستان فشار ميآورند و كمكهاي نظامي و اقتصادي خودشان به اين كشور را متوقف كردهاند تا اسلامآباد را مجبور كنند كه طالبان را به پاي ميز مذاكرات صلح بياورد. مذاكرات چهارجانبه صلح چهار دور برگزار شد و قرار بود پاكستان در دور پنجم طالبان را به ميز مذاكرات بياورد كه با كشته شدن ملا اختر منصور مذاكرات تعليق شد. بحثي هم هست كه مذاكرات صلح را گسترش دهند و كشورهاي ديگر مثل روسيه، هند و ايران را هم وارد چارچوب مذاكرات كنند كه اگر اين مسئله محقق شود شايد فضاي جديدي فراهم شود تا مذاكرات به گونه جديدي ادامه يابد. از طرف ديگر، شروطي كه طالبان ميگذارد عملي نيست و امريكاييها از افغانستان خارج نميشوند و طالبان هم بايد به اين مسئله باور داشته باشد و اين واقعيت را بپذيرد.
طالبان يك ابزار استراتژيك براي سازمان اطلاعاتي ارتش پاكستان (آي اس آي) است و تا زماني كه پاكستان به اهداف اصلي خود در افغانستان نرسد، آمدن طالبان به ميز مذاكرات ممكن نيست. پاكستان سه هدف را در افغانستان دنبال ميكند. نخست، حل اختلاف «خط ديورند» است كه اسلامآباد معتقد است افغانستان بايد اين مرز را به رسميت بشناسد، دوم، دسترسي به كشورهاي آسياي مركزي است تا پاكستان بتواند محصولاتش را به اين منطقه صادر كند و سوم از نفوذ هند در افغانستان جلوگيري نمايد. تا زماني كه پاكستان به اين اهداف خود دست پيدا نكند به حمايتهاي خود از طالبان ادامه ميدهد اما اگر زماني پاكستان تحت فشار امريكا مجبور شود كه طالبان را به پاي ميز مذاكره بياورد و فرمول ژنرال ديويد پترائوس، رئيس سابق «سيا» را عملي كند و بخشي از قدرت در افغانستان به طالبان واگذار شود، پاكستان گروه ديگري مثل داعش را جايگزين طالبان خواهد كرد تا اجازه ندهد افغانستان به صلح و ثبات برسد و اين واقعيتي است كه همه ميدانند.
* در پايان، چشمانداز تحولات افغانستان را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
** من فكر ميكنم كه افغانيها همين دولت وحدت ملي را تا سه سال آينده حفظ خواهند كرد مگر اينكه اتفاق غيرمنتظرهاي رخ دهد كه دولت نتواند به كار خود ادامه دهد. امريكاييها به دنبال اين هستند تا طرح ژنرال پترائوس را عملي و يك حكومت فدرال در افغانستان ايجاد كنند و قانون اساسي تغيير يافته و تقسيم قدرتي بين رئيسجمهور و نخستوزير ايجاد شود و از طرف ديگر مذاكرات با طالبان هم ادامه پيدا كند و اين گروه مناطق پشتوننشين را به دست بگيرند، سهمي هم در دولت مركزي داشته باشند و تعدادي از وزارتخانهها در اختيار آنها قرار گيرد و طالبان دست از مبارزه بكشد. هرچند اين اقدامات ممكن است در آينده نزديك رخ ندهد اما به نظرم دورنماي افغانستان براي برون رفت از اين بحران و چالشها، تأسيس يك حكومت فدرالي است كه همه قوميتهاي پشتون، تاجيك، ازبك و هزارهها در مناطق خودشان حكومت مدنظرشان را داشته باشند. اگر اين برنامه عملي نشود شايد افغانستان در آينده تجزيه شود و اگر امريكاييها به اين نتيجه برسند كه ديگر نميتوان افغانستان را متحد و باثبات نگه داشت سعي ميكنند اين كشور را حداقل به دو بخش جنوبي پشتوننشين و منطقه شمالي غيرپشتون تقسيم كنند.
http://javanonline.ir/fa/news/811551
ش.د9502143