صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۳ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۷:۵۰  ، 
کد خبر : ۲۹۹۰۰۳

یادداشت روزنامه های 13 بهمن 1395

بحرین،علائم توطئه ای صهیونیستی

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
شواهد و قرائن نشان می‌دهند که رژیم آل‌خلیفه در نظر دارد فضای تحولات بحرین را از شکل کنونی به سمت «امنیتی» تغییر دهد و بر این اساس طی هفته‌های اخیر بطور دائمی به دامنه تحریکات خود افزوده است. در عین حال از آنجا که آسیب‌پذیری رژیم بحرین در این تغییر بسیار بالاست، احتمال اینکه دست‌های خارجی و با هدف بزرگتر در صدد ناآرام‌سازی بحرین و تشدید دامنه درگیری دولت و مردم از یک سو و درگیری منطقه‌ای از سوی دیگر برآمده‌اند بالاست. در این خصوص توجه به نکات زیر اهمیت دارد:
1- رژیم آل‌خلیفه پس از آنکه سه نوجوان را با ادعای ترور سه نظامی بحرینی به شهادت رساند، سه روز پیش بار دیگر مدعی شد ستوانیکم «هشام حسن محمدالحمادی» در منطقه بلاد قدیم به ضرب گلوله کشته شده است. همزمان با این ادعا یک گروه گمنام و ناشناخته ذیل عنوان «سرایاالاشتر» (گردان‌های الاشتر) مسئولیت این ترور را پذیرفته و آن را واکنشی به شهادت سه نوجوان معترض خوانده است. از سوی دیگر، آل‌خلیفه با اصرار بر محاکمه و مجازات رهبر مذهبی و سیاسی مردم بحرین، آیت‌الله شیخ عیسی قاسم، تحریک علیه خود را به نقطه ماکزیمم رسانده است. این در حالی است که هر کسی می‌داند که این نوع اقدامات، اعلام جنگ با مردمی است که طی دستکم شش سال گذشته برای رسیدن به خواسته‌های انقلابی و در عین حال مسالمت‌آمیز خود، میدان را ترک نکرده‌اند. آنچه از علائم دستگاه رسمی بحرین مشاهده می‌کنیم تلاش برای امنیتی کردن فضا با هدف قلع و قمع نیروهای انقلاب می‌باشد. اما چرا؟
2- در طول دوران شش سال اخیر، همیشه این مسئله مطرح بود که مردم بحرین که از استفاده از روش مسالمت‌آمیز به حداقل حقوق خود هم به عنوان شهروند نرسیده‌اند آیا به سمت روش‌های قهرآمیز نخواهند رفت و در این میان پاسخ‌ها به دو دسته آری و خیر تقسیم می‌شدند و آنان که پاسخ‌شان «آری» بود خود به دو گروه تقسیم می‌شدند گروهی اتخاذ روش قهرآمیز را لازم و نتیجه‌بخش می‌دانستند و گروهی هم ناگزیر و در عین حال بی‌نتیجه ارزیابی می‌کردند. روند امور و آنچه بخصوص از سوی رهبر مردم بحرین شیخ عیسی قاسم طی 3 تا چهار سال اخیر دنبال شد، نشان داد که رهبری نهضت مظلوم بحرین تمایلی به اقدامات قهرآمیز و تند کردن فضا ندارد. این موضوع از سوی مردم بحرین نیز رعایت می‌شد و به ترسیم افقی منتهی گردید که براساس آن هر تحلیلگری شهادت می‌داد که در مردم و رهبران تمایلی به خروج از روش‌های غیرقهرآمیز وجود ندارد. اما در طول این دوران کمتر ناظری به امکان امنیتی کردن فضا از سوی رژیم آل‌خلیفه نظر داشت چرا که بطور طبیعی هرکس می‌داند که امنیتی شدن فضا بدنه اجرایی رژیم حاکم را می‌ترساند و آنان را از دور حکومت دور می‌کند با این وجود به مرور شاهد طرح این مسئله از سوی حکومت بودیم که معارضه به سمت اقدامات امنیتی حرکت می‌کند و چاره‌ای جز اتخاذ سیاست‌های سخت‌گیرانه از سوی حکومت نیست و درست در این فضا سه نوجوان با ادعای اینکه در قتل سه عنصر نظامی نقش داشته‌اند، اعدام می‌شوند و حکومت درصدد برمی‌آید شیخ عیسی قاسم را با احکام شدیدی به زندان بیاندازد و یا حتی به اقدام سخت‌تری نظیر آنچه سال گذشته آل‌سعود علیه شیخ باقرالنمر روحانی ساکن «عوامیه» دست زد، مبادرت ورزد.
با بررسی مخاطراتی که امنیتی شدن فضا برای آل‌خلیفه دارد، می‌توانیم بگوئیم رژیم بحرین سیاست‌های اعمال شده علیه معارضه را ناکارآمد ارزیابی می‌کند و از شرایط آینده می‌ترسد و لذا با مشاوره بعضی از دولت‌ها، توسل به شیوه‌ای که معارضه از اجتناب به آن پرهیز دارد را راه علاج شرایط کنونی ارزیابی می‌کند. بنابراین می‌توانیم بدون تردید بگوئیم اتخاذ این شیوه از سوی آل‌خلیفه و یا جمعبندی برخی دولت‌های خارجی از روند جنبش بحرین، اعتراف به شکست روش‌های پیشین است.
در عین حال با نگاه به سابقه موضوع می‌توانیم خطوط چنین تصمیمی را در مشاوره‌های رژیم صهیونیستی به حکام بحرین مشاهده نمائیم. هرکس می‌داند که مصلحت دولت بحرین در این است که با شیعیان بحرینی که هنوز هم و با وجود اعمال سیاست جایگزینی جمعیتی، 75 درصد جمعیت بحرین را تشکیل می‌دهند، به تفاهم برسد و نیز همه می‌دانند که بهبود روابط بحرین با ایران به نفع رژیم آل‌خلیفه است. اما می‌بینیم که در عمل این اتفاق نمی‌افتد و حتی گاهی که یک علامت از سوی این رژیم به سمت تهران نشان داده می‌شود با علامتی دیگر افول می‌کند. بعنوان مثال برخلاف آل‌سعود، وزیر خارجه و نخست‌وزیر بحرین در پیام‌هایی درگذشت آقای هاشمی رفسنجانی را تسلیت گفتند و بلافاصله در معرض هجوم قرار گرفتند و این موضوع سبب شد که دولت بحرین سردمدار یک طرح جدید ضد ایرانی در شورای همکاری خلیج فارس شود. این به خوبی نشان می‌دهد که دولت بحرین برای اتخاذ سیاست امنیتی جدید به اختیار خود عمل نکرده است. در این بین با توجه به روابط خاص دولت بحرین با دو رژیم ضد ایرانی آل‌‌سعود و اسرائیل، می‌توانیم بگوئیم این اقدامات و سیاست‌های ضدبحرینی آل‌خلیفه در ریاض و تل‌آویو پخت و پز شده و در دستور کار قرار می‌گیرد. رژیم صهیونیستی به خصوص روی افزایش تنش منطقه‌ای علیه ایران اصرار دارد و در این نگرش و راهبرد از سوی آمریکا مورد حمایت جدی‌ قرار دارد در این میان محوریت دادن به بحرین در نزاع ضدایرانی به چند دلیل موضوعیت پیدا می‌کند. اولا بحرین به دلیل ضعف مفرط و نیازی که به حمایت آل‌سعود و صهیونیست‌ها در خود احساس می‌کند، هر دستور کاری را کورکورانه می‌پذیرد و هیچ ملاحظه‌ منافع ملی آن را از پذیرش بازنمی‌دارد ثانیا بحرین کشوری در نزدیکی مرزهای ایران است و سابقه ایرانیت آن و نیز وجود دستکم نیمی جمعیت فارس زبان در بحرین سبب می‌شود که ایرانی‌ها احساس همدردی نمایند و به دلیل تعلق خاطری که به طور طبیعی به مردم بحرین یعنی همکیشان و هم مذهبان خود دارند به صحنه می‌آیند و این خود دایره نزاع را گسترده‌تر و شعله جنگ را افروخته‌تر می‌کند. از نظر اسرائیلی‌ها، بحرین با همه کوچکی خود می‌تواند شعله‌های یک جنگ عربی- ایرانی را برافروزد و ایران را در عمل به بزرگترین مشکل امنیتی جهان عرب تبدیل نماید. براین اساس اگرچه خود بحرین در قیاس با قدرت  ایران در اندازه‌ای نیست که به حساب درآید، اما چون مهمترین نقطه درگیرکردن ایران با یک جنگ عربی به حساب می‌آید، راهبردی محسوب می‌شود. در واقع در این ماجرا بحرین قربانی یک توطئه و برنامه‌ریزی اسرائیلی شده و در معرض آسیب زیاد قرار دارد.
از دیگر سو، رژیم آل‌سعود که در درگیری‌های دو سال اخیر یمن به شکست حقارت باری رسیده است با تند کردن فضای امنیتی در بحرین در تلاش است تا شیعیان اثنی‌عشری بحرین را به نقطه درگیری خشن و کور مواجه نماید و با کارت بحرین و بحرانی کردن شرایط امنیتی و اجتماعی، درگیری با شیعیان سه امامی زیدی را به سمت حل مدیریت نماید. به عبارت دیگر در این شرایط رژیم سعودی با واداشتن آل‌خلیفه به تندتر کردن فضای امنیتی، درصدد ارسال این پیام به ایران است که حفظ موقعیت برتر شیعیان زیدی در یمن ممکن است به قلع و قمع و اخراج دستجمعی شیعیان جعفری در بحرین منجر شود. از نگاه آل‌سعود، ایران به طور طبیعی در انتخاب میان پاره‌های شیعی، آنکه به خود نزدیکتر است را برمی‌گزیند و درباره سرنوشت آنکه از او دورتر است به مصالحه و مذاکره روی می‌آورد! از این رو اقدامات ضدشیعی در بحرین را به  نقطه ماکزیمم سوق داده است.
اما البته واقعیت این است که ایران به انقلاب مردم یمن احترام می‌گذارد و آن را طلیعه عزت عربی- اسلامی به حساب می‌آورد کمااینکه ایران، انقلاب بحرین را انقلابی اصیل و پرجاذبه می‌شناسد. پس ایران لحظه‌ای هم به فکر متمایزسازی ارزش انقلابی از انقلاب دیگر نیفتاده است و مسلما فقیه حکیم و دوراندیشی که در راس حکومت جمهوری اسلامی قرار دارد، فرزندان انقلاب‌های یمن و بحرین را به یک اندازه فرزندان خود می‌داند و برای موفقیت آنان از هر آنچه صلاحشان در آن است، دریغ نمی‌کند.
3- آنچه در چشم‌انداز مشاهده می‌کنیم خونین‌تر شدن درگیری آل‌خلیفه علیه مردم مظلوم بحرین است. کاملا روشن است که حکومت با صدور احکام غلیظ علیه رهبران روحانی، آشکارا در حال انتقال این پیام است که بحرین جای زندگی مخالفان ولو مسالمت‌آمیز آل‌خلیفه نیست بر این اساس نباید گمان کنیم چون جسارت به آیت‌الله شیخ‌عیسی قاسم، بحرین را به انبار باروت تبدیل می‌کند، آل خلیفه از اجرای نقشه شومی که رژیم‌های صهیونیستی و سعودی طراحی کرده‌اند، خودداری می‌کند. از این رو پیش از آنکه دیر شود، جهان اسلام و به خصوص جمعیت‌ها و رهبران شیعه در هر نقطه‌ای زندگی می‌کنند به صحنه آیند و مانع شکل‌گیری فتنه‌ای در بحرین شوند که چون برافروخته شد، کل منطقه را به ورطه درگیری می‌کشاند.

اینجا هم «فروشنده»؟!

حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:
وقتی برای آمریکاپرستی حدی قائل نباشند، می‌شود همین مختصری که برای روزنامه آمریکایی نوشتند؛ تذکری خشک و خالی به جلاد جدید ساکن کاخ سفید لیکن همراه با مخلفات همیشگی، یعنی تندرو نامیدن جماعتی از ملت خود! یک بساز و بفروش که دقیقا و عینا نماینده تام و تمام تمدن عریان غرب است، عشاق آمریکا را از طواف بر گرد مجسمه مثلا آزادی محروم کرده، اینجا طرف می‌آید عمده اعتراض خود را سوار بر گرده گروهی از ملت ایران می‌کند که به زعم او «تندرو» هستند! گنه کرد در آمریکا، رئیس‌جمهوری؛ به ملت ایران چه مربوط؟! گویا جماعت، تا «فروشنده» بودن خود را، همیشه و در همه‌جا، حتی در نامه اعتراض به رئیس‌جمهور وحشی آمریکا ثابت نکنند و تا 2 تا پاراگراف بار ملت خود نکنند، روزشان شب نمی‌شود! گمانم اما همین 2 پاراگراف هم فاکتور شد برای نیل دوباره به اسکار! از قضا دعا می‌کنیم اسکار را باز به او بدهند، بلکه طرف، به بهانه گناه رئیس‌جمهوری در آن‌سوی اقیانوس، بیش از این مجبور نباشد خودش را برای یک مجسمه بی‌ارزش، لوس کند! قیاس کنید این سبک جدید اعتراض را با واکنش درست سیدشهاب حسینی! حتی واکنش یک‌خطی بازیگر خانم «فروشنده» هم آنقدر خوب بود که جناب کارگردان، دست آخر نتوانست در اعتراض نیویورک‌تایمزی خود، او را ننوازد! آقای فروشنده! مثلا خواستی بگویی تو و مدیر فیلمبرداری‌ات، آمریکا دعوت بودید و خانم علیدوستی نبود؟! نه اما! من از قضا، قبول دارم آن بخش از نامه‌ات را که نوشتی: «تندروها در همه جای دنیا، بسیار شبیه هم به جهان می‌نگرند»! آری! میان رئیس‌جمهور افراطی آمریکا با کارگردان افراطی ما تشابه بسیار است! این هر 2 افراطی، یکی در عالم سیاست و دیگری در وادی سینما، مشغول ارائه سیاه‌ترین چهره از کشور متبوع خود هستند! حقا که گل گفتی! افراطی‌ها در همه جای دنیا مثل هم عمل می‌کنند! تو برمی‌داری و مردم سرزمین خودت را متهم به دروغگویی، تندروی و مشتی اتهام دیگر می‌کنی؛ امثال اوباما و کلینتون و ترامپ هم با افراط خود در دشمنی، گند می‌زنند به چهره کشوری که از نظر بعضی‌ها «کدخدا» تشریف دارد! صدالبته سران کشور سازنده داعش، آنقدری نزد جهانیان منفور هستند که این روزها به کرات مشاهده کردیم پرچم آمریکا حتی در خاک این کشور و توسط خود آمریکایی‌ها پاره و به آتش کشیده می‌شود اما به‌راستی تندرو نامیدن مردم ایران عزیز که در جبهه اول جنگ با تروریست‌های حرامی هستند، آیا خودش به تنهایی، مصداق مسلم همصدایی همه افراطی‌های عالم با هم نیست؟! و مگر نه آن است جناب فرهادی! که از اوباما گرفته تا کلینتون و از این عجوزه گرفته تا ترامپ، آنها هم درست مثل شما، فرزندان غیور ملت ایران را «تندرو» خطاب می‌کنند؟! در نهایت، یک سوال: تحریم‌های ظالمانه سران کاخ سفید علیه ملت غیور ایران و سکوت امثال شما، بفرمایید اولی مصداق چه بود و دومی مصداق چه؟! آری! نام فیلم، اشکالی ندارد «فروشنده» باشد لیکن نام کارگردان هم؟! جمهور خودت را چرا می‌فروشی؛ وقتی می‌خواهی علیه رئیس‌جمهور یانکی‌ها
 2 خط بنویسی؟!

هدف پاریس، تقویت روابط با تهران

حمیدرضا آصفی در ایران نوشت:
حضور وزیر خارجه فرانسه در تهران پس از سفر موفق آقای روحانی به پاریس می‌تواند در استحکام روابط دو کشور بسیار مؤثر واقع شود. ایران و فرانسه در زمینه روابط دوجانبه از پیشینه تاریخی خوبی بهره‌مندند اما این روابط بعدها تحت تأثیر واقعیات موجود و چالش هسته‌ای  دچار افت و آسیب شد. این در حالی بود که فرانسوی‌ها پس از دستیابی به برجام و شرایط متفاوتی که در منطقه به وجود آمد، با واقع‌بینی درصدد جبران گذشته برآمدند. در شرایط کنونی فرانسه به عنوان یکی از کشورهای قدرتمند اروپا و ایران به عنوان یکی از کلیدی‌ترین کشورهای خاورمیانه می‌توانند شرکای قابل اعتمادی در زمینه‌های مختلف فرهنگی، اقتصادی و سیاسی باشند. وجود ظرفیت غنی فرهنگی دو کشور پشتوانه گرانسنگی برای همکاری‌های آتی طرفین به شمار می‌رود. اولین دانشجویان بورسیه ایران سال‌ها پیش از انقلاب به کشور فرانسه اعزام می‌شدند و بعد از آن همکاری اقتصادی و صنعتی دو کشور بعد از آلمان همواره در اوج قرار داشته است.
از منظر اقتصادی، آنچه  فرانسوی‌ها را مشتاق اعزام هیأت‌های متفاوت در سطوح بالا به همراه تجار و صاحبان صنایع به تهران نموده است، ظرفیت‌های قابل توجه ایران است. ایران با حدود 80 میلیون جمعیت، مجاورت با 15 کشور و داشتن ذخایر گسترده و مهمتر از همه بهره‌مندی از جوانان تحصیلکرده و نیروی انسانی مجرب نه تنها مورد توجه فرانسه بلکه در کانون توجه سایر رقبای اروپایی این کشور قرار گرفته است. بویژه که اروپایی‌ها بیش از یک دهه به دلیل تحریم‌های ظالمانه امریکا از دستیابی به ظرفیت غنی بازار تجاری ایران محروم بوده‌اند. بنابراین فرانسه با وجود کارشکنی‌هایی که به عنوان یکی از اعضای کشورهای 1+5، در روند گفت‌وگوهای هسته‌ای داشت، در دوره پس از برجام تلاش می‌کند به منظور حفظ کانال‌های گشوده شده اقتصادی با تهران حافظ برجام و تعهدات فی مابین باشد. شرکت‌های فرانسوی و صاحبان صنایع بخصوص بخش خصوصی این کشور در شرایطی مشتاقانه علاقه‌مند به همکاری اقتصادی و بلندمدت میان دو کشور هستند که دولت جدید امریکا با کارشکنی، چشم‌انداز اجرای درست برجام را با اما و اگر مواجه کرده است. این در حالی است که دولت فرانسه با هدف حفظ  روابط ترمیم یافته با ایران و مزیت‌های اقتصادی و سیاسی آن، در مقام مدافع قاطع برجام قرار گرفته است. تلاش برای از میان بردن نگرانی بانک‌های بزرگ فرانسوی در مسیر تقویت پیوندهای اقتصادی با ایران و ارائه ابتکار عمل در مقابله با سنگ‌اندازی امریکایی‌ها می‌تواند در تأمین این هدف کارگشا باشد. همراهی نمایندگان بیش از 60 کمپانی بزرگ فرانسوی، نشانه اراده جدی پاریس برای ارتقای رابطه با ایران و ایفای مجدد نقش سنتی در همکاری‌های اقتصادی و صنعتی با ایران است.
وزیر خارجه فرانسه در زمینه سیاسی نیز گفت‌وگوهای متنوعی را با مسئولان ایرانی ازسر گذرانده است. روند سیال تحولات منطقه خاورمیانه و افزون شدن قدرت ایران در دوره پس از توافق هسته‌ای،  فرانسه را خواهان به همسویی بیشتر با ایران در این زمینه کرده است. بویژه آنکه این کشور از دیرباز به منطقه خاورمیانه خصوصاً لبنان و سوریه توجه ویژه‌ای داشته است. بنابراین ضرورت مواجهه کم هزینه با جریان‌های تروریسم و خشونت در منطقه خاورمیانه که دامن کشورهای اروپایی از جمله فرانسه را نیز گرفته است، این کشور را به توجه بیشتر به نفوذ و بازیگران تأثیرگذار منطقه از جمله ایران ترغیب کرده است.
 

شرط روابط پایدار ایران و فرانسه

 بهرام قاسمی در خراسان نوشت:
38 سال پیش در چنین روزی حضرت امام خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران نوفل لوشاتوی فرانسه را به سمت تهران ترک کرد تا معمار انقلابی باشد که امروز یکی از قدرت‌های مهم و تاثیرگذار منطقه است. بدون تردید اقامت کوتاه حضرت امام (ره) در نوفل لوشاتو و نقش رسانه‏های گروهی فرانسه در انعکاس نظرها و مواضع انقلابی وی و همراهی افکار عمومی این کشور که انقلاب ایران را با انقلاب کبیر خود درسال  1789 مقایسه می‌کردند، در پیروزی انقلاب اسلامی ایران اهمیت زیادی داشت و مردم ایران هر ساله با مرور خاطرات انقلابی خود این نقش مثبت را از یادها نمی‌برند.
 اگرچه چالش‌هایی نظیر جنگ تحمیلی، مسئله سلمان رشدی، قضیه میکونوس و مسئله هسته‌ای را باید نقاط تیره روابط ایران و فرانسه از آن روزها تا به امروز دانست؛ اما در نقطه مقابل، نقش بازدارنده و مخالف فرانسه در برابر تحریم‏های آمریکا علیه ایران موسوم به داماتو در سال 1996 و روابط رو به رشد دو طرف در دولت‌های سازندگی و اصلاحات را نیز باید از نقاط مثبت این تاریخ 38 ساله دانست. 
با همه‌  فراز و نشیب‌های موجود در روابط فی‌مابین پس از انقلاب، اما یک چیز در تمام این دوران هیچ‌گاه مورد تردید دو طرف نبوده است: ضرورت و اهمیت روابط دوجانبه در ارتقای توان سیاسی و اقتصادی طرفین از یک سو و حل چالش‌ها و بحران‌های منطقه‌ای از سوی دیگر. حضور مقامات و هیئت‌های سیاسی و اقتصادی فرانسوی در ایران به عنوان یکی از نخستین کشورهای اروپایی پس از دوره ده ساله پر تنش هسته‌ای و سفر دکتر حسن روحانی رئیس جمهور ایران به فرانسه پس از برجام حکایت از درجه‌ بالای این اهمیت و ضرورت روابط دوجانبه برای طرفین دارد. 
ضرورت و اهمیت فوق‌الذکر به سبب جایگاه و نقش تاثیرگذار جهانی و منطقه‌ای دو کشور است.
 در حالی که وزن سیاسی بالا و صنعت پیشرفته، فرانسه را به عنوان یکی از قدرت‌های سیاسی و اقتصادی جهان و یکی از موتورهای محرکه اتحاد اروپایی معرفی می‌نماید؛ موقعیت ژئوپلتیک، منابع سرشار زیرزمینی و انرژی و توان و نفوذ بازیگری بالای منطقه‌ای نیز، جایگاه جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یکی از مهمترین قدرت‌های منطقه‌ای برای همگان تثبیت و به تصویر کشیده است. 
حضور موفق شرکت‌های فرانسوی بزرگی نظیر رنو، پژو و توتال در ایران در عین حال که نشان از ظرفیت‌های بالای اقتصادی و سرمایه‌گذاری مشترک از سوی دو کشور دارد، نویددهنده و امیدبخش توسعه هر چه بیشتر روابط فی‌مابین در حوزه اقتصادی و تجاری است.
 علاوه بر این و مهمتر از آن، وجود تهدیدهای سیاسی مشترکی -که تا پیش از این در روابط ایران و فرانسه کم‌سابقه بوده است- نظیر مبارزه با داعش، تروریسم و افراطی‌گری افسارگسیخته و بحران‌های موجود در منطقه‌ که منافع و امنیت ملی هر دو کشور را به شدت تهدید می‌کند، شرایط و فرصت نوینی را پیش روی همکاری‌های سیاسی و امنیتی منطقه‌ای دوجانبه قرار داده است.
از این رو، با توجه به دوره پر از چالش و تهدیدی که از هر سو  صلح، امنیت، همبستگی و همگرایی جهانی و منطقه‌ای را به مخاطره افکنده، جمهوری اسلامی ایران و فرانسه ‌باید به واسطه روح جان‌افزا و فرصت کم‌نظیری که برجام به روابط دوجانبه بخشیده، این فرصت را پاس داشته و دوران طلایی از همکاری‌های اقتصادی و منطقه‌ای را رقم زنند. روابط ایران و فرانسه در طول سال‌های گذشته از عمر انقلاب اسلامی، آمیزه ای از فرصت های اقتصادی و محدودیت‌های سیاسی بوده است.
 تجربه و گذشته تلخ و شیرین این روابط به ما نشان می دهد که با کمرنگ کردن چالش‌های سیاسی فی‌مابین و تمرکز بر نقاط مشترک در حوزه سیاسی- امنیتی و جلوگیری از تاثیر اختلاف‌نظرهای سیاسی بر روابط تجاری و اقتصادی، می توان مناسبات را به سمت ایجاد رابطه ای پایدار در همه‌ زمینه‌ها و حتی در مسیر یک شراکت راهبردی پیش برد. به نظر می‌رسد تفکیک مسائل سیاسی و اقتصادی از یکدیگر و به حداقل رساندن تاثیرپذیری حوزه اقتصادی از چالش های سیاسی و در عوض تسری توسعه روابط اقتصادی به بخش های سیاسی، راهی است که نه تنها ایران و فرانسه، بلکه ایران و دیگر کشورهای اروپایی باید برای ارتقای مناسبات و دستیابی به روابطی پایدار در پیش گیرند.

ترامپ سمبل لیبرال‌دموکراسی نیست

صادق زیباکلام در شرق نوشت:

واکنش ایرانیان به تصمیم دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری جدید آمریکا، مبنی بر جلوگیری از ورود شهروندان هفت کشور مسلمان به خاک آمریکا از برخی جهات جالب است. بگذارید با واکنش‌های رسمی شروع کنیم. آقای روحانی به آمریکایی‌ها یادآوری کردند که «عصر کشیدن دیوار بر دور کشورها دیگر گذشته است» که البته این اظهارنظر از رئیس‌جمهوری کشوری که بیشترین «دیوارها در آن بر گرد فضای مجازی کشیده شده»، بسیار شنیدنی بود؛ همچنین وزارت خارجه‌‌مان آن را مغایر با کنوانسیون‌های بین‌المللی در زمینه حقوق پناهندگان دانسته است. یک واکنش دیگر مسئولان آن بود که «ایران هم تصمیمات مقتضی اتخاذ خواهد کرد» که معنای آن خیلی مشخص نیست. یک معنی‌اش آن است که ما هم جلوی ورود شهروندان آمریکایی را خواهیم گرفت.  می‌رسیم به واکنش برخی جریانات خاص داخلی. فراموش نکنیم به‌واسطه دلایلی که آنها دارند، در مجموع از انتخاب ترامپ استقبال کردند؛ بنابراین حاضر نیستند علیه وی به مخالفت برخیزند. مضاف به اینکه نسبت به قربانیان این تصمیم (ایرانیان مقیم آمریکا) هم نه احساس همدردی دارند و نه احساس مسئولیت شهروندی. از همه جالب‌تر اینکه برخی مسئولیت تصمیم جدید را بر گردن اوباما و دموکرات‌ها انداخته‌اند و می‌گویند این تصمیمی بوده که در زمان اوباما گرفته شده است‌. 

آنها مي‌گويند ترامپ صرفا دارد آن را اجرا می‌کند (آدم حسادتش می‌شود به ترامپ که این‌قدر میان برخی از نیروهای سیاسی ما محبوبیت دارد).اما یک فقره از جالب‌ترین واکنش‌ها از جانب برخی از «دگراندیشان»، «فرهیختگان»، کمی تا قسمتی «اصلاح‌طلبان» و این دست جریانات بیرون آمده است. معمولا وقتی برخی از رهبران غربی دسته‌گل‌هایی نظیر ترامپ به آب می‌دهند، اصولگرایان سر‌وقت پرونده قدیمی «غرب‌ستیزی» در «بایگانی تاریخ معاصر ایران» می‌روند. باز مجددا پرونده «غرب‌ستیزی» به جریان می‌افتد و آن تصمیم یا اظهارنظر شخصیت غربی، حجتی می‌شود بر اثبات مجدد «به بن‌بست‌رسیدن تمدن غرب»، «آغاز فروپاشی تمدن غرب»، «سقوط اخلاقی غرب»؛ و... اما بنابر دلایلی که گفتیم (استقبال این طیف خاص سیاسی از انتخاب ترامپ)، این‌بار آنان پرونده «انحطاط و سقوط غرب» را از بایگانی نخواسته‌اند؛ بلکه «اقدام‌کننده» این‌بار گروه کمی تا قسمتی «دگراندیشان» هستند. آنها ترامپ و سیاست‌های نژادپرستانه، تبعیض علیه زنان، مسلمانان، خارجی‌ها و رنگین‌پوستان را در حقیقت «سقوط لیبرال‌دموکراسی»، «بحران نئولیبرالیسم»، «ترک‌برداشتن سرمایه‌داری»، «به‌آخر‌رسیدن سرمایه‌داری»، «بحران در نظم نوین جهانی (که آمریکا سردمدار آن است)» و مانند آن اعلام کرده‌اند. اساسا تفکری در ایران وجود دارد که اگر پای یک نفر به یک قلوه‌سنگ در جلوی کاخ سفید بگیرد و او احیانا زمین بخورد، در ایران اعلام می‌شود که «تمدن غرب به پایان رسیده است». آنان که در مسابقه محکوم‌کردن غرب به ‌واسطه اقدام ترامپ، از طیف خاص اصولگرا هم جلو افتاده‌اند و از «بحران» در تمدن غرب هم عبور کرده و «امپریالیسم آمریکا» را در حال فروپاشی و سقوط و «لیبرال‌دموکراسی» را درمانده و به آخر خط رسیده اعلام می‌کنند، دوست ندارند ببینند که یک قاضی دادگاه فدرال کمتر از ٤٨ ساعت بعد از به‌اجراگذاشتن دستورالعمل رئیس‌جمهوری، آن تصمیم را مغایر با قانون اساسی آنان دانسته و حکم به لغو موقت آن می‌دهد. در نتیجه حکم دادگاه فدرال، ‌هزاران نفر را که در سالن‌های ترانزیت فرودگاه‌های آمریکا بلاتکلیف و سرگردان به سر می‌بردند، خلاص کرده و آنان وارد خاک آمریکا می‌شوند. منتقدان غرب و مخالفان «لیبرال‌دموکراسی» در ایران استقلال قوه قضائیه آمریکا را حتما نمی‌بینند. مهم‌تر از آن، اعتراضات مردم آمریکا به‌علاوه مخالفت خیل عظیم سازمان‌های مردم‌نهاد، جمعیت‌ها، هنرمندان، چهره‌ها و شخصیت‌های مختلف اعم از نویسندگان، دانشگاهیان، فعالان حقوق ‌بشر و مدنی را به این تصمیم نمی‌بینند که به چه راحتی ابراز می‌شود و حتی تا کاپیتان تیم ملی فوتبال آمریکا هم کشیده می‌شود. به‌علاوه به این نکته ظریف هم اشاره‌ای نمی‌کنند که احتمالا برخی رفتارهای ما در ایجاد فضای راحت برای رؤسای جمهور آمریکا در نزد افکار عمومی خود برای اخذ چنین تصمیماتی مؤثر بوده است؟ می‌توان با بغض و کینه و تعصب، «جیمی کارتر» یا «اوباما» را ندید و در عوض «رونالد ریگان» و «دونالد ترامپ» را سمبل دموکراسی گرفت و همچنین می‌توان امکان مخالفت با دولت را هم نادیده گرفت و در عوض باز رفت به سروقت پرونده راکد و قدیمی «بحران در نظام سرمایه‌داری و به‌پایان‌رسیدن لیبرال‌دموکراسی»؛ اما بدانیم، ترامپ مظهر لیبرال‌دموکراسی نیست.

تصمیم اخیرترامپ ازمنظر حقوقی


یوسف مولایی در آرمان نوشت:

دونالد ترامپ رئیس جمهورآمریکا فرمان ممنوعیت ورود شهروندان هفت کشور به آمریکا را امضا کرد. بعد از این اقدام واکنش‌های زیادی ازسوی حقوقدانان و فعالان حقوق بشر صورت گرفت. بر اساس حقوق بین‌الملل‌هیچ نوع مسئولیت بین‌المللی برای این موضوع وجود ندارد و مجازاتی هم برای آن درنظرگرفته نشده است. البته دولت‌ها این حق را دارند که چنین محدودیت‌هایی را درباره ورود خارجی‌ها به کشورشان ایجاد کنند و از منظر حقوق بین الملل نیاز به پاسخ‌گویی درباره این اقدام وجود ندارد؛ به‌عبارتی مغایرتی با حقوق بین‌الملل ندارد. البته می‌توان آثار آن را با موازین حقوق بین‌الملل تطبیق داد. تکلیفی برای دولت ها وجود ندارد که در رابطه با دیگران چگونه عمل کنند، از نظر عرفی نیز وضع به همین‌گونه است. هرکشوری با توجه به منافع ملی خود، می‌تواند ورود وخروج خارجی‌ها به کشور خود را مدیریت وکنترل کند، چنین اقدامی حاکمیتی است. کنوانسیون ۱۹۵۱ ناظر برحقوق پناهندگان، درباره پذیرفتن پناهندگان نیز اعلام می‌دارد: اگرافراد به دلیل اعتقاد، نژاد، دین، موقعیت اجتماعی و... درمعرض تهدید باشند، به لحاظ اجتماعی باید مورد حمایت همگان قرار بگیرند.کشورها نیز موظفند این افراد را تحت حمایت خود قرار دهند. نکته قابل توجه اینکه بازهم نقض این کنوانسیون هیچ نوع مسئولیت حقوقی‌ای ندارد و دولت‌ها اگر ناقض این کنوانسیون باشند، ملزم به پاسخگویی نیستند وتحت پیگرد بین‌المللی وحقوقی قرار نمی‌گیرند. با اینکه کنوانسیون قرارداد بین‌المللی است اما ضمانت اجرایی ندارند. همچنین تشخیص این که چه افرادی به عنوان پناهنده پذیرفته شوند و کدام افراد واجد شرایط پناهندگی هستند، دراختیار دولت‌هاست. کمیسیون عالی پناهندگان نیز در این میان نقش نظارتی دارد و به صدور توصیه‌نامه در این زمینه اقدام می‌کند و ضمانت اجرایی موثری هم در این مورد وجود ندارد. صدور این فرمان از نظراخلاقی قابل بررسی است. می‌توان پرسید آیا کشورها می‌توانند مانع ورود پناهجویان به کشور خود باشند؟ آیا از این طریق حقوقی که متعلق به انسان‌هاست نقض نمی‌شود؟ در اعلامیه حقوق بشر و میثاق حقوق مدنی این حق برای انسان‌ها قائل شده است که به هر کجا که می‌خواهند مسافرت کنند، ساکن شوند و ...اما این که کشورها متعهد باشند همه افراد را به مرز خود راه دهند، امری خلاف واقع است. پس بر اساس موازین حقوق بشر این موضوع با ضمانت اجرایی موثری مواجه نیست. اگرکشوری درباره جابه‌جایی انسان‌ها و ورود و خروج آنها این اعلامیه‌ها و حقوق‌ را نقض کند، مرجعی برای پیگرد آنها و برخورد با این کشورها وجود ندارد. بحث عدم پذیرش پناهجویان که به عنوان یک فرمان از سوی ترامپ صادر شده است، حوزه اعتبار سیاسی آمریکا را تحت تاثیر قرار می‌دهد. اعتبار این کشور که همیشه مدعی رعایت حقوق بشر است و خود را ویترینی از بهشت دنیایی می‌داند با این اقدام آسیب می‌بیند. البته در طول تاریخ آمریکا از ورود خارجی‌ها به کشورش سود برده است. از نظر ورود نخبگان علمی، فنی و... به آمریکا، منفعت‌های زیادی به این کشور رسیده است. ترامپ نیز اکنون منافع کشور خود را بررسی و متوجه تصمیم خود می‌شود که درست بوده یا خیر. ممکن است با صدور این فرمان، منافع دیگری برای این کشور به‌دست بیاید که ترامپ حاضر شده پرستیژ بین‌المللی آمریکا را خدشه‌دار کند. احتمالا دولت آمریکا مساله امنیت داخلی این کشور را به دیگر منافع کشورش ترجیح داده که چنین تصمیمی گرفته است. ترامپ باید بررسی دقیق‌تری در این خصوص انجام دهد که آیا این افراد واقعا امنیت آمریکا را به خطر انداخته بودند یا خیر؟

عامل تصادفات و سخنان آقاي وزير

شوراي نويسندگان روزنامه اعتماد نوشت:

چند روز پيش سالروز نخستين مرگ ناشي از تصادف با خودرو در ايران بود. غلامحسين درويش معروف به «درويش خان» يكي از موسيقيدانان نامدار ايران، اولين كسي بود كه در دوم اسفند سال ١٣٠٥ يعني ٩٠ سال پيش با يك ماشين تصادف كرد. درشكه او به صورت كاملا اتفاقي با ماشيني كه متعلق به مظفرالدين شاه قاجار بود، تصادف كرد و او ضربه مغزي شد و فوت كرد. جالب اينكه راننده يا همان شوفر آن خودرو فرانسوي بود. اين يادآوري فرصت مناسبي بود تا به مساله تصادفات رانندگي و تلفات آن در ايران پرداخته شود. ولي اظهارات آقاي نعمت‌زاده در مورد عامل و مقصر بدون قيد و شرط اين تصادفات كه در حاشيه مراسم نوسازي چهل هزار تاكسي فرسوده عنوان شد، به گونه‌اي بود كه مجبور مي‌شويم در اين يادداشت فقط به يكي از مهم‌ترين عوامل موثر در تصادفات و مرگ‌ومير آن يعني كيفيت خودرو اشاره كنيم. آقاي وزير در دفاع از خودروهاي وطني اظهار داشت كه «بعضي وقت‌ها مي‌گويند خودروهاي داخلي، اين تعداد آدم مي‌كشد در حالي كه راننده مي‌كشد، چه ربطي به خودرو دارد؟ راننده بايد حواسش به رانندگي باشد، اما اين‌گونه نيست.» اين سخنان از اين جهت درست است كه برخي ذهنيت‌هاي ساده مي‌خواهند تقصير مرگ‌ومير زياد را متوجه كيفيت خودروهاي داخلي كنند. در حالي كه عامل اصلي و مهم در بروز تصادف، رانندگي غيرايمن رانندگان است. علت نيز روشن است. طي يك دهه (١٣٨٠ تا ١٣٨٩) بيش از ٢٤١ هزار نفر در تصادفات رانندگي در ايران كشته شدند. بيش از ١٥ برابر اين تعداد نيز مصدوم شده‌اند ولي در پنج سال اخير و با وجود افزايش تعداد خودرو، از ميزان مرگ و مير به نحو قابل توجهي كاسته شده است، چرا كه نظارت عمومي و تبليغات بر رانندگي ايمن افزايش يافته است و اين نقش نيروي انساني را به‌طور آشكاري نشان مي‌دهد. ولي آيا اين بدان معناست كه كشته‌ها ربطي به كيفيت خودرو ندارد؟ قطعا ربط دارد. به اين دليل ساده كه تصادف خواه‌ناخواه، كم يا زياد رخ مي‌دهد، چه به دليل عامل انساني و چه به دلايل ديگر، ولي وجود حدي از استاندارد ايمني نيز براي هر خودرو ضروري است. مطالعات موجود در ايران نشان مي‌دهد كه كيفيت ضعيف بدنه پرايد، به نحوي است كه حدود هزار نفر از افراد كشته شده در اين خودرو اگر سوار خودروي ديگري بودند و تصادف مي‌كردند، زنده مي‌ماندند. براي نمونه كيفيت ترمز، كيفيت بدنه، وضعيت تعادل خودرو به‌طوري كه كمتر واژگون شود، يا عملكرد درست و به موقع كيسه‌هاي هواي خودرو، همگي موجب مي‌شود كه با سطح معيني از فرهنگ رانندگي، خودروهاي باكيفيت‌تر، تلفات كمتري بدهند. البته ما انتظار نداريم كه استاندارد خودروهاي ايراني در شرايط كنوني در سطح بالاترين استانداردهاي جهاني باشد، ولي قرار داشتن در نقطه مقابل آن نيز شايسته نيست. اين‌گونه توجيه يا دفاع كردن از وضعيت صنعت خودروي كشور كمكي به بهبود وضع اين صنعت نمي‌كند، سهل است كه آن را ضعيف‌تر هم مي‌كند.
از طرف ديگر وي در همين سخنراني به مورد جالبي اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «در گذشته مي‌گفتند خودروهاي پژو آتش مي‌گيرند؛ بررسي كرديم معلوم شد يك محموله شيلنگ بنزين از خارج وارد شده كه مقاومت لازم را ندارد، در نتيجه لوله باز شده و بنزين آتش مي‌گيرد.

خودروسازان ايراني واقعا از انجام فراخوان براي حل عيب خودرو خجالت مي‌كشند، در حالي كه اين هنر است كه خودروساز اعلام كند خودروهاي توليدي ما اين مشكلات را داشته، بياوريد تا رفع عيب شود.» اگر آقاي وزير به ياد داشته باشند صنعت خودرو تا وقتي كه ده‌ها خودرو آتش نگرفت و حتي تلفات نداد، حاضر به پذيرش اين نقص نشد. اگر آتش گرفتن خودرو نقص نيست، پس چه عاملي را بايد در اين صنعت جست‌وجو كرد؟ و اگر نقص هست، در اين صورت همان ضعف در بدنه و ساير اجزاي خودرو نيز مي‌تواند وجود داشته باشد. كافي است كه بپذيريد و نمونه آتش‌سوزي‌ها را بررسي كنيد و به جاي توجيه وضع موجود اين صنعت بايد از انتقادات نسبت به آن استقبال كنيد. البته منظور اين نيست كه بدنه خودروي ايراني را از جنس فولاد سخت بسازند تا ديگر كسي بر اثر تصادف كشته نشود. بلكه هدف رعايت حدي از استاندارد است. در گذشته ژيان هم توليد مي‌شد كه با يك فشار دست، بدنه آن فرو مي‌رفت. با همان ژيان هم مي‌شد به نحوي رانندگي كرد كه تلفات نداشته باشد. ولي طبيعي است كه الان نمي‌توان خودرويي با كيفيت ژيان توليد كرد، چون آبروريزي كامل محسوب مي‌شود.
بهتر است آقاي وزير به اين نكته توجه كنند، كساني كه در رانندگي بي‌مبالاتي مي‌كنند و به قول ايشان حواس‌شان به رانندگي نيست از آسمان نيامده‌اند و جزو همين جامعه هستند و هنگامي كه رانندگي نمي‌كنند در يك جاي كشور از جمله صنايع خودروسازي مشغول كار هستند، و در اينجا هم ممكن است مثل رانندگي حواس‌شان به كارشان نباشد. پس بهتر است در ارزيابي پديده‌ها و دفاع از ابواب‌جمعي تحت نظر خود به گونه‌اي سخن نگوييم كه به جاي سود براي آنها زيان‌بار باشد.


نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات