مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:
انقلاب اسلامی ایران- که در آستانه 40 سالگی قرار دارد - پس
از گذر از مراحل دشوار تاریخی، مطابق سنتهای الهی که بر حرکت عمومی تاریخ و
جریان کلی حوادث جهان حاکم است، به مرحلهای بسیار تعیینکننده و حساس از
دوره حیات خود وارد شده است. من عقیده دارم تحولات ماههای آینده، بر اینکه
انقلاب اسلامی چگونه این مرحله را طی خواهد کرد، اثری بسیار تعیینکننده
خواهد گذاشت، بنابراین یکی از تکالیف بسیار مهم در این مقطع این است که
ببینیم این تحولات تحت تاثیر چه راهبردهایی از جانب انقلاب اسلامی و دشمنان
آن، شکل خواهد گرفت.
برای ورود به این بحث، نیازمند آنیم که ابتدا شمایی کلی از آنچه ارائه کنیم که میتوان آن را «انقلاب اسلامی در دوران بلوغ» خواند.
1- انقلاب اسلامی با وجود مواجه بودن با انواع توطئهها و مضایق، تا امروز
در دستیابی به اصلیترین اهداف خود که تاسیس حکومت اسلامی، ایجاد
ساختارهای قانونی یک نظام مبتنی بر تفکر شیعی، تامین استقلال ملی و صیانت
از آن، دفاع از تمامیت ارضی کشور در مقابل تهدیدها و تهاجم دشمنان خارجی،
ایجاد، توسعه و تکمیل زیرساختهای حیاتی و در راس همه ایجاد یک نظام مدنی
بر پایه عقلانیت اسلامی بوده، تا حد زیادی موفق عمل کرده است. به طور کلی
به همه این اهداف باید به مثابه جریانهای تاریخی نگاه کرد که در طول زمان
بلوغ یافته و کامل میشود و انتظار تحقق دفعی هیچیک از این اهداف منطقی
نیست، بنابراین راههای نرفته بسیار است اما با این وجود میتوان ادعا کرد
حتی اگر عرفیترین معیارها در نظر گرفته شود، جمهوری اسلامی در عمل به
وعدههای خود هم صادق و هم موفق بوده و اکنون در موقعیتی قرار دارد که
میتواند با تعریف اهداف بزرگتر، به سوی آینده جهش کند. شاید با اطمینان
بتوان گفت اکنون برای دشمنان انقلاب اسلامی نیز هیچ چیز مهمتر از جلوگیری
از این جهش یا آنچه رهبر معظم انقلاب اسلامی آن را «عبور از پیچ تاریخی»
خواندهاند نیست.
2- حقیقت دیگر درباره انقلاب اسلامی این است که انقلاب اسلامی ایران در
مسیر رسیدن به اهداف جهانی خود نیز گامهای بلند و مهمی برداشته و اکنون
یکی از معدود قطبهای موجود در جامعه بینالملل است که اهداف جهانی دارد،
با ادبیات جهانی سخن میگوید و ابزارهایی واقعی برای اثرگذاری بر معادلات
جهانی نیز در اختیار دارد. جمهوری اسلامی ایران در جهان قطبزدایی شده
کنونی، تنها بازیگری است که مقابل آمریکا به مثابه سرچشمه و نماد استکبار
جهانی ایستاده و دارای حرف و سخن جهانی، به موازات آن و در رقابت ذاتی با
آن است. جهان امروز بویژه در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا این حقیقت را به
طور کامل درک و بویژه در 5 سال گذشته- پس از آغاز انقلابهای اسلامی در
منطقه خاورمیانه - با تمام وجود لمس کرده است که 2 مدل ایرانی و آمریکایی
برای اداره جهان وجود دارد که نمونههای کوچکتر آن اکنون در این منطقه در
معرض تجربه و قضاوت همگان قرار گرفته است. مدل ایرانی مبتنی است بر حاضر و
ناظر دانستن خداوند، اولویت دادن ارزشهای الهی و انسانی بر منافع زودگذر
مافیاهای جهانی، نفی ظلم، تبعیض و سلطه و ایجاد حداکثر مقدار رفاه مادی
برای کسانی که ذیل یک حکومت مبتنی بر ارزشهای الهی زندگی میکنند. این
دقیقا رویاروی مدل آمریکایی اداره منطقه و جهان قرار میگیرد که اساسا
مبتنی است بر اصالت سود و لذت، بیارزش دانستن جان، آبرو، مال و ناموس
آدمیان، به بردگی کشیدن انسانها برای تامین منافع یک مافیای خاص در ابعاد
منطقهای و جهانی، نفی اخلاق، ایمان و انسانیت و در نهایت بدل کردن صحنه
جهانی به عرصه بردگی مدرن آدمیان در مقابل اربابان مدرن غربی. انقلاب
اسلامی ایران اکنون در موقعیتی است که هم این رویارویی را شفاف کرده و هم
نشان داده است توان پیروزی در آن را دارد.
3- حقیقت دیگری که باید درباره موقعیت تاریخی نوین انقلاب اسلامی ایران به
آن توجه کرد- و من باور دارم توجه به این حقیقت نقش مهمی در
به روزرسانی مفهوم انقلابی بودن ایفا میکند- این است که جهان جدیدی ظهور
کرده یا در حال ظهور است که اتفاقا با اهداف انقلاب اسلامی ایران بینسبت
نیست. این جهان جدید، مبتنی است بر تبدیل اطلاعات و دانش به اصلیترین منبع
قدرت، کاهش شدید توان تعیینکنندگی و تمامکنندگی ابزارهای سنتی قدرت نظیر
نیروی نظامی، بدل شدن جهان به ترمینالی از شاهراهها و کورهراههای
اطلاعاتی که در آن تقریبا همه بخشهای جهان و همه انسانها در بستر فضای
مجازی به هم مرتبط شدهاند و همین امر دقیقا بر خلاف اراده کسانی که تا
دیروز خود را یگانه قدرتهای هژمونیک مدیریتکننده جهان میدانستند، به
ابزاری نیرومند در دست آزادیخواهان بدل شده تا بتوانند نظم و مناسبات
کنونی حاکم بر جهان را که اساسا مبتنی بر مشروعیت بخشیدن به سلطه آمریکا و
قدرتهای مستکبر است، به چالش کشیده و گامهایی اساسی برای استقرار یک نظم
نوین بردارند. این جهان جدید اگرچه در اصل با هدف تبدیل سلطه نامشروع
مستکبران به رهبری مشروع از سوی آنان- به تعبیر برژینسکی- ایجاد شده اما
بتدریج خود به یکی از نیرومندترین ابزارها در دست انقلابیون برای
مشروعیتزدایی از این نظام بدل خواهد شد - چنانکه شده است - و نخستین علائم
آن در انقلابهای اسلامی منطقه نمایان شد. جامعه ایرانی نیز در حال
استفاده فزاینده از این بستر است و جریان انقلابی به شرط وجود نگاه راهبردی
مبتنی بر درک موقعیت تاریخی بینظیر انقلاب اسلامی و ماموریتی که اکنون بر
عهده جامعه ایرانی قرار دارد و منازعه عظیمی که درگیر آن شده، میتواند از
این ابزار برای «استکبارزدایی از جهان» استفاده کند، در حالی که دشمنان
انقلاب سعی میکنند از آن برای «انقلابزدایی از ایران» استفاده کنند.
4- مساله بسیار کلیدی دیگر درباره توصیف موقعیت و جایگاه کنونی انقلاب
اسلامی این است که این انقلاب یک تجربه تاریخی منحصربهفرد از جامعهسازی،
کشورداری، پیشرفت و حضور در صحنه بینالمللی بر اساس اصل «تبعیت از ولایت
فقیه» ایجاد کرده است. شاید برای دشمنان ملت ایران نیز اکنون هدفی مهمتر
از نفی این تجربه- که میتوان آن را عقلانیت ولایی نامید- و جلوگیری از
بلوغ و تکامل آن وجود نداشته باشد. نشان دادن اهمیت، جایگاه و کارآمدی مدل
مبتنی بر تبعیت از ولایت فقیه و اتخاذ منظر و نگاه ولایی به مسائل ملی و
جهانی، یکی از اصلیترین توفیقات انقلاب اسلامی در سالهای گذشته و
مهمترین عامل قرار گرفتن آن در موقعیت تاریخی کنونی است. شواهد نشان
میدهد ارزش این مدل، در ابعاد منطقهای و جهانی کشف شده و توان و هنرمندی
آن در تلفیق پیشرفت با عدالت و معنویت، و اقتدار با اخلاق، و نفوذ و تاثیر
با انسانیت و شجاعت، ارکان نوع جدیدی از «نظامسازی» و «حکومتداری» را
نمایان کرده است که میتواند پاسخی باشد به مسائلی که تا امروز در ابعاد
منطقهای و جهانی بیپاسخ تلقی میشد. امروز این جنبه از حرکت انقلاب ملت
ایران، یعنی تبعیت از ولایت فقیه به عنوان نایب امام معصوم، یکی از
اصلیترین کانونهای هجمه و حمله دشمن است و همین خود شاهدی است از اینکه
توفیقات و پیشرفتهای ایران اسلامی نیز تا حد زیادی مدیون همین جایگاه است.
جریان انقلابی اکنون باید مهمترین و اصلیترین ماموریت خود را صیانت از
این جایگاه، تلاش برای تحقق منویات آن و گام نهادن در مسیری بداند که از
سوی آن ترسیم میشود و این نه صرفا یک علقه ایدئولوژیک، بلکه ناشی از تجربه
تاریخیای است که به ما میگوید مدلهای رقیب یک به یک بیاعتبار شده و
فروپاشیدهاند. «آمریکای ترامپ»- که جداگانه و به تفصیل درباره آن سخن
خواهیم گفت- یکی از مهمترین نشانهها در این باره است.
5- مساله دیگری که در ترسیم اهداف کلان حرکت نوین جریان انقلابی در ایران
نقش محوری دارد این است که حل و فصل مشکلات تاریخی و گاه کهنه رسوب کرده در
متن جامعه ایرانی در حوزههای مختلف فرهنگ، اقتصاد، سیاست، جامعه و روابط
خارجی و رسیدن ایران به جایگاه شایسته ملی، منطقهای و جهانی، مستلزم داشتن
باور و اتخاذ رویکرد انقلابی در این حوزههاست. مقصود از باور و رویکرد
انقلابی در اینجا تبعیت از ولایت مطلقه فقیه، فراموش نکردن اصول، آرمانها و
خطوط قرمز انقلاب 57، نفی سلطهپذیری و اعتماد به دشمن، باور به ظرفیتهای
داخلی و اتکا به نیروی ایمان و تخصص ملت ایران برای عبور از مشکلات است.
تجربه تاریخی 3 دهه گذشته به ما میگوید هر زمان که این رویکرد با جدیت و
موفقیت اجرا شده، گرههای کور که به ظاهر ناگشودنی به نظر میرسید گشوده و
راههای بسته باز شده است و هر زمان از این تفکر فاصله گرفتهایم انبوه
مشکلات و ناملایمات، جامعه ایرانی را در خود فروبرده است. یک نمونه بسیار
قابل توجه از اثربخشی این تفکر که مایلیم بر آن تاکید کنیم، موفقیتهای
بیبدیل و شهرت عالمگیر مدافعان شجاع و قهرمان حرم و جریان مقاومت و سردار
شایسته آن حاج قاسم سلیمانی است که امروز تمام جهان و بازیگران کلیدی منطقه
به توفیق آن در ناکام گذاشتن برنامه بسیار خطرناک آمریکا و صهیونیسم جهانی
برای حاکم کردن تروریستها بر سرنوشت منطقه غرب آسیا اعتراف میکنند اما
او و یارانش خود را چیزی بیش از «سرباز رهبری و ملت» نمیدانند. همین تفکر و
سبک رفتار است که میتواند و باید در صحنههای دیگر نیز به کار گرفته شود و
آن زمان است که خواهیم دید مشکلات دشوار چگونه آسان میشود و از پیش پای
ملت بزرگ ایران برمیخیزد.
6- در ادامه آنچه گفته شد این نتیجه منطقی ناگزیر رخ مینماید که همین
تفکر و سبک رفتار و مدیریت، بهترین و مهمترین و موثرترین راه برای حل
تنگناهای معیشتی و اقتصادی است که اکنون ملت ایران را در فشار و سختی قرار
داده است. امروز اصلیترین وظیفه جریان انقلابی این است که معیشت آبرومند و
مطمئن را برای آحاد ملت ایران به نحو پایدار فراهم کرده و آینده خود و
فرزندان آنها را تا جایی که مقدور است براساس یک الگوی مبتنی بر سبک زندگی
اسلامی ـ ایرانی تامین و تضمین کند. برای رسیدن به این هدف هیچ راهی جز
اتخاذ یک رویکرد انقلابی وجود ندارد و در غیر این صورت، بویژه در صورتی که
اراده بر این باشد که روشها و مدلهای شکست خورده و آزمون پس داده غربی
مجددا در دستور کار قرار گرفته و پیشرفت و رفاه اقتصادی از آنها توقع برود،
نتیجه اگر بدتر از گذشته نباشد قطعا بهتر نخواهد بود.
اکنون نوبت آن است که به سوی دیگر معرکه، یعنی به جانب دشمن نظر کنیم و
ببینیم، وضعیت راهبردی آن را در قالب چه اصولی میتوان خلاصه کرد. اهمیت
این موضوع از آنجاست که هیچ جریان سیاسی در ایران نمیتواند مدعی حضور موثر
در سپهر جامعه و سیاست باشد مگر اینکه نسبت خود را با مفهوم دشمن مشخص
کرده و به برخی سوالهای بسیار مهم در این باره پاسخ بدهد.
1- در نظر به سمت دشمن، آنچه باید به صراحت و روشنی بر آن تاکید کرد- و
این باور مبتنی بر انبوهی از واقعیات و شواهد کاملا غیرقابل انکار است- که
اصلیترین دشمن ملت ایران همچنان ایالات متحده آمریکاست و بقیه دشمنان
ایران اسلامی در بازی آمریکا قرار داشته و خارج از برنامه کلان آن برای
مهار، به عقب کشیدن و در نهایت نابودی انقلاب اسلامی، کشور و ملت ایران
حرکت نمیکنند. هرگونه تلاش برای دشمنتراشی درون جامعه ایران، عوض کردن
آدرس دوست و دشمن و جانشین کردن موجودیتهای حقیقی و حقوقی دیگر به جای
آمریکا، دادن آدرس غلطی بسیار خطرناک به ملت ایران است.
اگرچه دشمنی میان ایران و آمریکا ماهیت ایدئولوژیک دارد و نوعی منازعه
تمدنی است که از ماهیت این دو تمدن سرچشمه میگیرد اما توجه به این نکته هم
مهم است که صرف نظر از جنبههای ایدئولوژیک، حقایق فراوان و ملموسی نیز
وجود دارد که ثابت میکند آمریکا جز به چشم یک دشمن بسیار خطرناک به ایران
نگاه نمیکند و هر آنچه در این مدت انجام داده
- حتی دقیقا در زمانی که برخی در داخل ایران تصور میکردهاند آمریکا در
حال دوستی ورزیدن یا لااقل کاهش خصومت با ایران است - چیزی جز دشمنی بسیار
عمیق و آسیبرسان علیه ملت ایران نبوده است.
برخی شواهد مهم در این باره چنین است:
* نظام جمهوری اسلامی ایران به طور روزانه در معرض تلاش آمریکا برای ضربه
زدن به ملت ایران به هر شکلی قرار دارد که برای آمریکا و متحدان آن مقدور
باشد. این یک امر مستمر و دائمی است و بخش بزرگی از نیروها و امکانات نظام
جمهوری اسلامی به طور روزانه صرف خنثیسازی این تهدیدات یا کاهش اثر آن بر
مردم و جریان عادی زندگی آنها میشود.
* به همان میزان که حاکمیت و ساختارهای رسمی نظام جمهوری اسلامی هدف
تهدیدات آمریکا هستند، مردم ایران نیز از سوی آمریکا در معرض آسیب جدی قرار
دارند. در واقع، برای کسانی که از نزدیک با موضوع آشنا هستند تردیدی باقی
نمانده که جریان اصلی درگیری ایران و آمریکا حداقل در سالهای اخیر چیزی جز
این نبوده است که آمریکا میخواسته به ملت ایران آسیب بزند و نظام اسلامی
در حال صیانت از مردم بوده است. این موضوع حوزههای بسیار متنوعی را در بر
میگیرد؛ از حوزه تحریم که در آن هدف اصلی آمریکا فلج کردن زندگی روزمره
ملت ایران بوده و در مقطعی تا جایی که توانستند حتی غذا و دارو را هم از
ملت ایران دریغ کردند، تا حملات سایبری که میتواند به درهم ریختگی وسیع
زیرساختهای خدماترسان به ملت در حوزههای بانک، نفت و... و در نتیجه
ایجاد آشفتگی بیسابقه در زندگی روزمره بینجامد، تا حملات تروریستی که در
موارد اخیر آن به تروریستها تاکید شده بود تجمعات بزرگ انسانی را در ایران
هدف بگیرند و بسیاری حوزههای دیگر از جمله تحریک، تجهیز و تشویق دولت
ورشکسته و عقبمانده عربستان سعودی برای بسیج همه امکانات خود برای ضربه
زدن به ایران. در تمام این موارد میتوان حضور، صحنهگردانی، طرحریزی و
مشارکت عمده و موثر آمریکا را به وضوح مشاهده و در صورت لزوم ثابت کرد.
* برنامههای آتی دولت آمریکا برای ضربه زدن به ملت ایران از آنچه تاکنون
انجام داده بسیار جنایتکارانهتر است. اگرچه میتوان به روشهای متنوعی
استدلال کرد آمریکا موفق به اجرای هیچیک از طراحیهای شوم خود علیه ملت
ایران نخواهد شد اما بزرگترین خیانت به ملت ایران در مقطع کنونی، انکار
دشمنی آمریکا، دوستنمایی آن، یا حتی بدتر، تلاش برای بزک کردن چهره آن و
توصیه به واگذاری امتیازهای بیشتر است.
2- در یک جمعبندی تصور من این است که تکنیکهای زیر، اصلیترین حوزههای
تمرکز آمریکا به عنوان دشمن بزرگ ملت ایران است و جریان انقلابی نیز
متقابلا باید روی همین حوزهها تمرکز کند.
اول- نخستین تکنیک ایجاد دوقطبی میان مفاهیم انقلابی و موضوعات امنیت ملی،
با زندگی، اقتصاد و معیشت مردم است. پیشفرض آمریکاییها این است که در هر
موردی که بتوانند باید این دوقطبی را خلق کرده و سرمایه اجتماعی کافی برای
آن ایجاد کنند. برخی محاسبات غلط- بویژه در موضوع هستهای و در دولت آقای
روحانی- درباره ایران در سالهای گذشته این تلقی را در ذهن آمریکا ایجاد
کرده که این تنها روشی است که میتواند نظام را به تجدید نظر در دیدگاههای
خود در مسائل کلان امنیت ملی وادار کند. به طور کلی، شکل دادن به هر تعداد
دوقطبی ممکن که بتواند بخشهایی یا همه مردم را در مقابل بخشهایی یا همه
حاکمیت قرار دهد، اصلیترین سرچشمه تولید تهدید نرم علیه ایران در راهبرد
جدید آمریکاست که اوج آن را در فتنه 88 شاهد بودهایم و شواهدی هست که دشمن
اگر بتواند درصدد تکرار آن فجایع به نحو جدیتر است.
دوم- بیاعتبارسازی مفاهیم انقلابی دومین تکنیکی است که اکنون به طور وسیع
از آن استفاده میشود. در این تکنیک تلاش میشود مفاهیم انقلابی توسط
کسانی که ظاهرا خود زمانی متعلق به جبهه انقلاب بودهاند، بیاعتبار شود.
سوم- تکنیک دیگر، تسخیر حوزههای عرفی زندگی اجتماعی با صحنهگردانی شبکه
همکار ایجاد شده در داخل ایران است به گونهای که آمریکا تلاش میکند اکثر
بخشهای زندگی عادی طبقه متوسط شهری در ایران خارج از اراده، کنترل و اشراف
نظام قرار گرفته و نوعی نظام زیست غربی جای آن را بگیرد. این امر بویژه در
حوزههای آموزش، بهداشت، سفر، تفریح، محیطزیست، خدمات اجتماعی، مددکاری
اجتماعی، بهداشت، کارآفرینی و فناوری ارتباطات و اطلاعات به طور جدی در حال
تعقیب است. ارزیابی طرف غربی این است که به این ترتیب میتواند بخش عمده
زندگی فردی و اجتماعی جامعه ایرانی را در خارج از حیطه اشراف، کنترل و حتی
تاثیر انقلاب اسلامی نگه دارد.
به طور کاملا خلاصه، کنترل افکار عمومی ایران، مدیریت برداشتها و
ادراکات، مدیریت اولویتها، مدیریت محاسبات بویژه در موضوعات مهم مرتبط با
امنیت ملی، مدیریت بسترها و زیرساخت ارتباط جامعه ایرانی، حل مساله دسترسی
داخل به خارج و برعکس و مهمتر از همه تولید مفاهیم و استدلالهایی که بدل
به زیرساخت تفکر در ایران شود، مهمترین اجزای پروژهای است که دشمن در این
حوزه در حال اجرای آن است.
3- نکته دیگری که درباره استراتژی دشمن باید به آن توجه کرد این است که
آمریکا به عنوان اصلیترین دشمن ملت ایران و انقلاب اسلامی، اکنون در
ضعیفترین موقعیت تاریخی خود قرار دارد و بر خلاف تصویری که سعی میکند از
خود ارائه کند- و این تصویر از سوی جریانهای داخلی همکار آن درون ایران
نیز منظما بازتولید میشود- هم توان آمریکا برای ضربه زدن به ملت ایران در
حداقلیترین سطح آن طی 3 دهه گذشته قرار گرفته و هم توان ایران اسلامی برای
پیروزی بر آمریکا و ناکام گذاشتن آن در صحنههای مختلف بسیار افزونتر و
موثرتر از گذشته است. همانگونه که انتخابات اخیر در آمریکا به وضوح نشان
داد جامعه آمریکا اکنون یک جامعه فروپاشیده و عمیقا درگیر بحرانهای داخلی
است. در حالی که آمریکا ادعا میکرده در حال صادر کردن دموکراسی و رفاه به
سراسر جهان است، جز فقر، ظلم و تروریسم به جهان صادر نکرده و در کنار آن
دموکراسی و رفاه را در کشور خود هم از بین برده است. آمریکا امروز مطلقا در
موقعیتی نیست که بویژه در مقابل کشور نیرومند و توانایی مانند ایران دست
به اقدام نظامی بزند و حمله نظامی صرفا یک پروژه عملیات روانی برای ترساندن
کسانی است که مایلند به جای پیگیری منافع ملتهای خود، از نسخه تسلیم در
مقابل آمریکا تبعیت کنند. تحولات منطقه بخوبی نشان میدهد آمریکا نه تنها
توان تمامکنندگی، بلکه حتی توان تصمیمسازی راهبردی خود را هم از دست داده
و نه میتواند راهبردهای موثری برای مدیریت موثر تحولات تدوین کند و نه
حتی زمانی که راهبردی در اختیار دارد، نیرو، انگیزه و توانی برای
پیادهسازی موثر آن برای آن باقی مانده است. امروز منطقه، نمایشگاهی از
پروژههای شکست خورده یا از کنترل خارج شده آمریکاست. اقتصاد آمریکا امروز
با بحرانهای متعددی روبهرو است و مردم آمریکا به هیچوجه با آغاز یک
ماجراجویی دیگر موافق نیستند. متحدان آمریکا به آن بیاعتماد شدهاند و
نظام جهانی سلطهگری آمریکا آسیبهای اساسی دیده است. به همه اینها اضافه
کنید که اکنون نوعی مدیریت ابلهانه بر کل سیستم تصمیمسازی آمریکا مسلط شده
است. از این سو، جمهوری اسلامی ایران موفق شده ائتلافسازی متناسب با
نیازهای خود را انجام دهد و روی زمین بسیاری از پروژههای اصلی آمریکا را
که در راس آن ایجاد کشورهای تروریستی در همسایگی ایران است ناکام بگذارد.
این حقایق سرجمع به ما میگوید آمریکا شکستپذیر است و ملت ایران تنها ملتی
در جهان است که لیاقت تاریخی شکست دادن آمریکا را دارد.
4- اما یک حقیقت تلخ در این میان وجود دارد که نمیتوان از کنار آن بسادگی
گذشت و بنابراین باید به صراحت درباره آن سخن گفت. آن حقیقت نیز این است
که متاسفانه نسل جدیدی از غربگرایان در ایران شکل گرفته که آمریکا را از
خود آمریکا قدرتمندتر میداند، قادر به سامان دادن یک رویارویی موثر با آن
نیست و به دلیل عدم باور به سرمایهها و منابع قدرت داخلی دائما پازل دشمن
را تکمیل کرده و سرمایههای راهبردی کشور را در ازای هیچ تقدیم آن میکند،
در حالی که تصور میکند در حال امتیاز گرفتن از دشمن است، نسخهها و
فرمولهای پیشنهادی آن را میپذیرد و به این ترتیب امتیازهای راهبردی به آن
تقدیم میکند، لبخند دشمن را سرمایه میداند و در مقابل اخم و تهدید آن
عاجز و ناتوان است، از حداقل توانمندی برای ستاندن حق ملت ایران از دشمن
بیبهره است و وقتی با بدعهدی آن مواجه میشود تنها نسخهای که در دست دارد
توصیه به نرمش بیشتر و واگذاری امتیازهای بزرگتر است. وجود این جریان و
ادامه نقش و تاثیرگذاری آن بسیار خطرناک است، طوری که وجود این شبکه گاه
میتواند برای ملت ایران حتی از حمله نظامی آمریکا هم خطرناکتر باشد،
همچنانکه تجربه سالهای گذشته نشان داد این تفکر میتواند به سرمایههای
راهبردی ملت ایران خساراتی وارد کند که گاه ویرانکنندهتر از حمله نظامی
است. دقیقا وجود همین تفکر اصلیترین عامل عدم حل مشکلات اقتصادی ملت ایران
است و تا زمانی که چنین دیدگاهی حاکم باشد متاسفانه امیدی به برداشته شدن
گامهای اساسی برای حل مشکل اقتصاد بویژه مساله بیکاری در ایران وجود
نخواهد داشت.
اگرچه این نوشته تا همین جا به درازا کشید و در عصر «کوته نوشتهای
تلگرامی» احتمالا شانس زیادی برای خوانده شدن نخواهد داشت ولی اجازه بدهید
در یک جمله نتیجه بگیریم: فرصتی تاریخی برای عبور از پیچ تاریخی وجود دارد
که اگر قدر آن را ندانیم، یک خسران تاریخی دامن ملت ایران را خواهد گرفت.
پرویز اجـلالی در ایران نوشت:
پیکرهای آتشنشانان فداکار و سایر قربانیان نجاتیافته ازدرون آوار مرکز
خرید پلاسکو در گورستان بهشت زهرا آرام گرفتند. مردم و مسئولان با اشک و
احساس قدرشناسی با شکوه بینظیری این جانباختگان را بدرقه کردند.یکی از این
جوانان فداکار و وظیفه شناس دانشجوی جوان من بود
که در دانشگاه آزاد مدیریت بحران میخواند. به بهانه این حادثه دوباره
توجه مردم به موضوع ایمنی و مخاطره جلب شده است.روزنامهها
مینویسند.سازمانهای مردم نهاد جلسه بحث وگفتوگو وسخنرانی میگذارند.
مسئولان وعده رفع مشکل میدهند. کارشناسان و کارناشناسان در کنار هم انبوهی
از راهکار و رهیافت ارائه میدهند. مردم رئوف هم اشک میریزند. اما آیا
این نخستین باری است که ملت چنین حالی پیدا کرده است؟
درذهن من عقربه زمان به عقب برمی گردد 5 دیماه 1382، زلزله بم جان کمی
کمتر از چهل هزارنفر از هموطنان ما راگرفت و میلیاردها خسارت و دوشهر ویران
برجای گذاشت. بلافاصله پس از حادثه غلغلهای ملی و بینالمللی برپا
شد.مردان و زنان مسئولیت شناس به بم رفتند. برخی بیش از یک سال در چادرها
ماندند و با تمام وجود به زلزله زدگان کمک کردند. برخی تا مسئولان عذرشان
را نخواستند سنگر مشارکت مردمی را خالی نکردند. مردان و زنان عاشقی که شاید
تا قبل از آن محلههای فقیرنشین شهر خودشان راهم ندیده بودند، خاک وخل و
تماشای رنج را به آسایش خانه وشهر ترجیح دادند. مسئولان هم البته بیکار
ننشستند.قوانین جدید تصویب کردند. ستادهای بحران محلی سر برآوردند.بازسازی
بافتهای فرسوده رونق گرفت.درگوشه وکنار شهرها ساختمان هایی با کارکرد
مقابله با بحران سر برآوردند.اما زمان گذشت و کم کم بم از یاد رفت.مردم به
کار و زندگی خود مشغول شدند. نظارتها مدتی کمی بهتر شد، اما آموزش همگانی
برای مقابله با سوانح تحقق نیافت. ساختمانهایی که برای مقابله با بحران در
محلهها ساخته شده بودند بسته ماندند و بوی نا گرفتند. ازچند نفر از شما
خوانندگان در محل کار یا سکونتتان دعوت شد که در تمرین مقابله با سوانح
شرکت کنید؟ چندنفرتان داخل این ستادها را دیده اید؟چند برنامه تلویزیونی و
رادیویی برای آموزش مقابله با سوانح در این سالها به یاد دارید؟ اگر
کوچههای تنگ بافتهای فرسوده را با ساختن ساختمانهای بلند گشادکردند، در
عوض درکوچه باغهای تجریش و فرحزاد و هرجای دیگر به هرکه خواست برج بسازد
مجوز دادند و حق تراکم گرفتند و دوباره شرایط مخاطره رافراهم کردند آیا هیچ
مقام شهری یا ملی هست که تضمین کند در این ساخت وسازهای بلندمرتبه که
تهران و برخی شهرهای بزرگ از آنها اشباع شده، مقاومسازی انجام شده و
استانداردهای مقاومت رعایت شده؟ و اگر چنین است چرا خودشان میگویند اگر
درتهران زلزله بیاید درلحظه اول 800هزارنفر قربانی میشوند.
چه پیش از زلزله بوئین زهرا و منجیل و بم وآتش سوزی پلاسکو
و چه پس از آن یک چیز بدون تغییر باقی مانده است و آن هم بیتفاوتی ملت ما
(یعنی هم اغلب مسئولان وهم اکثر مردم) در مقابل مخاطرات است. به بیخیالی
مسئولان دربالا اشارهای داشتیم، اما بیخیالی مردم هم از آن کم اهمیتتر
نیست. میدانید اگر درهمین ساختمان پلاسکو کپسولهای آتشنشانی مغازهها به
موقع پر شده بودند، آتش در همان آغاز کار مهار میشد وهیچ احتیاجی به
آتشنشانی هم نبود؟ میدانید اگر سازندگان در شهر بم استانداردهای ساخت
وساز مقاوم را رعایت کرده بودند، دربم هیچکس از زلزله جان نمیسپرد؟
میدانید اگر درهر تعطیلی همشهریانی که از رانندگی سررشته درستی ندارند با
اتوموبیلهای ناایمن ساخت کارخانههای بیرقیب و ننر شده داخلی با سرعت
بالا در جادهها ویراژ نمیدادند، از لحاظ سوانح رانندگی جزو نخستین کشورها
نبودیم.
بدون تردید ملت ما برای جان به دربردن و سالم ماندن در مخاطراتی مثل زلزله
وسیل و آتش سوزی وغیره نیازمند سه توانمندی در حد عالی است. اول: توانمندی
مدیران ومسئولان برای طراحی و مدیریت و اداره امور شهرها و روستاها به
نحوی که زندگی برای هموطنان ما در بستری از ایمنی و اطمینان ناشی از
برنامهریزی و نظارت جدی و شرافتمندانه نهادهای مسئول جریان یابد و نه در
شرایطی سرشار از مخاطره و بیبرنامگی و از آن بدتر فساد و کاسبی با فضای
شهرها و روستاهای ما و دوم: تغییر رفتار اکثریت ایرانیان دهه نود هجری شمسی
از بیخیالی نسبت به مخاطرات و بیاحتیاطی غیر مسئولانه وبدون پیشبینی و
احتیاط به رفتاری مسئولانه و توام با رعایت قواعد ایمنی که آنها را برای
مقابله با حوادث توانمند سازد و سوم: توانمندی و مسئولیت شناسی نهادهای
مدنی، رسانهها و همه مردم ما (که اکثریت مطلقشان این روزها باسواد
وتحصیلکرده شدهاند و نمیتوان گفت که آگاهی کافی ندارند)برای این که
نگذارند این مسأله فراموش شود از مقامات بخواهند که شیوه تاجرانه کنونی
اداره شهرها را که برمبنای فروش شهر برای تأمین هزینه آن و کم توجهی به
ایمنی و سلامت شهروندان است، کناربگذارند و مشکلات را پیگیری کنند و همچنین
مردم را با زندگی توام با ایمنی و احتیاط، اگر آشنا نیستند آشنا کنند واگر
آشنایند به رعایت این اصول، حداقل به اندازه نسلهای قدیمی تر، تشویق
کنند.