یکشنبه این هفته را میتوان روز تلخی برای ما مردم دانست؛ روزی که لابیها، دوستیها، نسبتها و رفاقتها در برابر چشم مردم بر مصالح کشور و خواست مردم ترجیح داده شد! یکشنبه روز تلخی بود[...]
یادداشت: یکشنبه
این هفته را میتوان روز تلخی برای ما مردم دانست؛ روزی که لابیها،
دوستیها، نسبتها و رفاقتها در برابر چشم مردم بر مصالح کشور و خواست
مردم ترجیح داده شد! یکشنبه روز تلخی بود؛ چرا که در حالی نمایندگان
تکیهزده بر کرسی نمایندگی مردم! بار دیگر به عباس آخوندی اعتماد کردند که
تنها کمی آن طرفتر و پشت دیوارهای بلند مجلس شورای اسلامی عدهای خواستار
استیضاح و برکناری این وزیر بودند؛ وزیری که تنها طرحی را که کورسوی امیدی
برای خانهدار شدنشان زنده کرده بود، مزخرف میخواند و عملیات اجرایی آن
را متوقف کرده است. یکشنبه روز تلخی بود؛ زیرا خانوادههایی که داغ فرزندان
و عزیزانشان را در حادثه قطار در سمنان دیده بودند و امید داشتند که به
تقصیر وزیر دولت یازدهم در این حادثه رسیدگی شود و وی به تاوان آن از کرسی
وزارت برکنار شود، ناامید شدند. دلسرد و دلزده شدیم وقتی از صدای جمهوری
اسلامی ایران مذاکرات استیضاح وزیر را گوش میکردیم که به صراحت اسنادی از
زدوبندها و تخلفات نزدیکانش ارائه شد؛ اما نمایندگان بار دیگر به سادگی از
این موضوعات گذشتند و به او اعتماد کردند! یکشنبه روز تلخی بود، به دلیل
آنکه وزیری دوباره ابقا شد که مردم تصاویر رفتار حقارتبرانگیز او در
فرودگاه مهرآباد به هنگام تحویل گرفتن هواپیمای خارجی و تصویر چشیدن غذاهای
ایرانی با دستپخت سرآشپزان اتریشی در راه آهن تهران را به یاد دارند.
اما
این روز تلخ پیشتر وقتی فهرستهای انتخاباتی با رانت و پول بسته شدند؛
وقتی فرزند یکی از نجومیبگیران دولتی از تریبون خانه ملت برای دفاع از
فعالیتهای اقتصادی مشکوک خود و پدرش حرف به میان آورد و مدعی سهم خود از
سفره انقلاب شد، وقتی رئیس فراکسیون امید درباره پشتیبانی این فراکسیون از
عباس آخوندی در حمایت از دولت تدبیر و امید سخن گفت، قابل پیشبینی بود.