* بالاخره شما درحالحاضر سخنگوی شورای نگهبان هستید یا خیر؟
** فعلا سخن خودم را میگویم. با ابراهیمیان صحبت میکنید. الان در مقام سخنگویی نیستم؛ استعفا دادهام، ولی با استعفای من موافقت نشده است و مشکل را هنوز حل نکردهایم.
* اما بارها گفتهاید مواضع شورای نگهبان را صرفا سخنگو بیان میکند، بهلحاظ حقوقی هم در ساختار تشکیلاتی شورای نگهبان این وظیفه فقط برای سخنگو دیده شده است، این درحالی است که به جز شما برخی اعضا یا آقای رهپیک، رئیس مرکزی هیأت نظارت هم با رسانهها گفتوگو میکردند.
** ایشان به عنوان سخنگوی هیأت مرکزی نظارت صحبت میکنند.
* شما یک بار از سمت سخنگویی خداحافظی کردید و گفتید انتخاب و اولویتدادن نظر جمع بر نظر شخصی، نوعی از خودگذشتگی میخواهد که شما آن را ندارید. به نظر میآید این چالش همچنان برای شما حل نشد تا اینکه به استعفای شما در بحبوحه اعلام صلاحیتها رسید. چالشی که ما نامش را چالش اعلام موضع میگذاریم. درست است؟
** مقام معظم رهبری یک بار فرمودند من دیپلمات نیستم، یک انقلابیام. من هم واقعیتش این است که یک سیاستمدار به معنای امروزی نیستم که مهارت و علاقهای به پنهانکردن واقعیتها و صحبتهای غیرواقعبینانه داشته باشم. ممکن است شما از من سؤال کنید که آیا از نحوه رسیدگی شورای نگهبان به صلاحیتها راضی هستید یا خیر؛ به عنوان سخنگو اگر اظهارنظر کنم همکاران ممکن است به من ایراد بگیرند که تو قرار بود سخنگو باشی و قرار نبود از این تریبون استفاده کنی و نظرات شخصی خودت را بگویی. حق هم دارند. از آن طرف هم من دوست دارم صادقانه با مردم حرف بزنیم. نقطه قوت نظام جمهوری اسلامی، رابطه وثیق دولت، حکومت و مردم است.
همان رفتاری که امام هم داشتند، من هم سعی میکنم همان راه را ادامه دهم. شورای نگهبان و پست حقوقدانی برایم مهم نیست. من استدلالی دارم که فقط به درد خودم میخورد، به دیگر سخنگویان اهانت نشود؛ هر سخنگویی نوعی بوق است و سخنگو هم یعنی بوق یک جمع؛ خیلی افتخاری ندارد که باشی یا نباشی، اصل این است از فرصتهایی که خدا و مردم به شما میدهند برای تبلیغ رفتار صادقانه و آنچه نزدیک به یک حکومت علوی است استفاده کنید.
* چرا؟ مگر چه اتفاقهایی درون شورای نگهبان میافتد که نیاز به حضور یک سخنگو با ویژگیهای سیاستمدار به قول شما کلاسیک را الزامی میکند؟
** من دوست دارم بیشتر درباره مواضع خودم سؤال کنید. آن وقت این آزادی را دارم که از دیگران انتقاد هم بکنم. چون در موضع سخنگو خوب نیست از همکارانتان انتقاد کنید، اما اگر به عنوان یک عضو حقوقدان از من سؤال شود نگاهتان به کار شورای نگهبان چیست؟ میگویم کار ما جاهایی ایراد دارد، قانون و رویهها ناقص است.
* خب الان به عنوان عضو حقوقدان شورای نگهبان این نواقص از نگاه شما چیست و کجاست؟
** در امر انتخابات یک قسمتی از نواقص به ما مربوط نیست و به قانون مربوط است. یاد سخنان تبلیغاتی آقای جنتی میافتم که میگفت من یک پراید دست دوم دارم. قانون ما مانند پراید دست دوم حاجآقاست؛ قانون بهروزی نیست، اگرچه باید به آن التزام داشت. انتقاد به قانون به معنای زیرسؤالبردن عمل مجریان آن قانون نیست. این قانون ما را به مقصد میرساند، اما مانند یک «اوتول» کهنه خطراتی دارد. برای اینکه علفهای هرز را بکنیم به ما یک لودر دادهاند. با لودر تا برویم برسیم به علفهای هرز یک عده این وسط له شدهاند. تازه ممکن است کلا واژگون شویم و به مقصد نرسیم. نتیجه این میشود که به عواطف یکسری از مردم لطمه میخورد. برچسبهایی که به مردم میزنیم چیز کوچکی نیست؛ ما به آنها میگوییم شما عدم التزام دارید. این برای یک مسلمان ایرانی خیلی سنگین تمام میشود. برای کسانی که برای انقلاب زحمت کشیدهاند، شنیدن این حرف که شما به نظام التزام ندارید پذیرفتنی نیست.
* میخواهم مصداقیتر وارد ماجرا بشوم. دلیل اعلامشده رد صلاحیت اکثر اصلاحطلبان عدم التزام عملی به اسلام عنوان شده بود. من جایی بودم، یکی از همین افرادی که با عنوان نداشتن التزام عملی به اسلام رد صلاحیت شده، میخواست نماز بخواند فرد دیگری به شوخی به او میگفت تو که دیگر مسلمان نیستی که نماز بخوانی. فردی که قبلا در این کشور سمت داشته، وزیر یا وکیل بوده؛ مدیر بوده؛ یعنی صلاحیتهای حداقلی که در جمهوری اسلامی نیاز بوده را داشته است. زمانی شما معیارتان عملکرد اخلاقی یا سیاسی فرد است که ممکن است تغییر کند، اما عدم التزام به اسلام چیزی نیست که بهراحتی آن هم برای یک عده گسترده از منصوبان یک جناح یکباره از دست رفته باشد. این چطور ممکن است؟
** قسمت زیادی از آن عیب قانون است. التزام به اسلام یعنی عمل به احکام اسلام. یعنی تدین داشته باشید. تدین از صدر، یعنی مقام عصمت شروع میشود تا درجات پایینتر. التزام صفر در جامعه اسلامی کم داریم. کمی مغالطه و بیدقتی است که وقتی به کسی گفته میشود تو ملتزم نیستی، یعنی هیچ حکمی از احکام اسلامی را رعایت نکردهای. ما به درجهای نیاز داریم که که از منظر عرف بگویند او مناسب قانونگذاری برای مجلس است
* خب این شاخص و درجه چیست؟ چرا اصولگرایان از آن رد میشوند، اما اصلاحطلبان پشت آن میمانند! آیا پشت آن نوعی نگاه سلیقهای و سیاسی از یک حکم کلی نیست؟
** بگذارید اول روی قوانین و مفاهیم صحبت کنیم؛ چون یک بحث قانون است و یک بحث نحوه اجرای قانون. ما باید به یک داوری عرفی برسیم. شورای نگهبان هم مثل هیأتمنصفه است. هیأت اجرائی و نظارت هم همینطور. باید بگردند و ببینند آیا آن فرد آن درجه از التزام را که در عرف پذیرفته شده است دارد یا نه. گاهی مردم به تدین فردی که اهل نماز و روزه است، نمره منفی میدهند؛ چون معتقدند دروغ میگوید، غیبت میکند مال مردم را میخورد و دست در جیب بیتالمال میکند. در پرونده برخی خانمها یا آقایان از «فیسبوک»شان عکسهای خانوادگیشان که حجاب اسلامی نداشتند وجود داشت. تا جایی که به من مربوط بود، من عادت داشتم از آنها سؤال کنم که آیا این عکس را خودتان گذاشتید یا شاید کسی توطئه کرده و آن عکس را گذاشته است؟ برخی میگفتند بله ما غفلت کردیم. برخی میگفتند اصلا کار با این رسانه را بلد نیستند. ما مسامحه میکردیم.
حالا این فرد اگر برود در مجلس قانونی درباره حجاب و عفاف بنویسد یا به آن رأی بدهد، همان مخاطبان و مردم نمیگویند تو چرا با این عقبه چنین قانونی برای ما تصویب کردی؟ فرانسویها یک مثالی دارند که معنیاش «عقلانیت نسبی است»، برای یک انتخاب عقلانی نمیشود همه ملاکها را در نظر گرفت. مجبور هستیم یکسری ملاکها را حذف و یکسری ملاکهای دردسترستر را برای انتخاب عقلانی انتخاب کنیم؛ مثلا نگاه میکنیم که یک فرد با همسر و فرزندش چطور رفتار میکند؟ فردی بود که همسرش را چند بار کتک زده بود. چندبار همسرش از او شکایت کرده بوده که مورد ضرب و جرح قرار گرفته است. آیا میشود به عنوان یک نماینده به او اعتماد کرد؟ فقط نباید به دعواهای سیاسی چپ و راست نگاه کرد. خیلی از این رد صلاحیتها به این موارد مربوط است، اما سؤال؛ آیا میشود شاخصها را دقیقتر کرد؟ بله. میشود نشانه گذاشت که مثلا چند نفر از متدینان آن را تصدیق کنند که فرد بداند اگر بخواهد التزامش را به کسی ثابت کند، از چه راههایی استفاده کند. اما الان قانون سکوت کرده است.
* بله، دقیقا سؤال ما هم درباره نحوه اجراست.
** یک نوع بیطرفی در عمل - نه در اعتقاد- نیاز است. شما از من سؤال کنید که آیا به نظر شما همه این عوامل حرفهای، مانند تخصص، مهارت قضائی و داوری در شورای نگهبان جمع هست یا نیست؟ من میگویم به قدر کافی نیست، باید بیشتر باشد.
* آنچه ما در هیأتهای نظارت در استانها شاهد بودیم این بود که افراد انتخابشده معمولا از یک گرایش سیاسی یا جناح خاص انتخاب شده بودند. من به عنوان نمونه یک استان مشخص را سراغ دارم که همه اعضای هیأت نظارت آن گرایشهای بعضا تند سیاسی هم داشتند و بعد هم دیدیم که در نتیجه رد صلاحیتها این گرایشها تا چه حد مؤثر بوده است. این در حالی است که بارها اعلام شده بود که اعضای هیأتهای نظارت از معتمدان محلی انتخاب میشوند. آیا واقعا این طور بود؟
** من خبر از آن ندارم. ساختار اجرائی- اداری شورای نگهبان به شکلی بوده که من در یک زمان مفیدی نتوانستم بدانم که چه کسانی به عنوان اعضای هیأتهای نظارت انتخاب شدهاند؛ بنابراین اگر از من سؤال کنید که آیا درباره این افراد داوری دارید یا نه، باید بگویم نه؛ چون آنها را نمیشناسم، ولی در مقابل به انتخاب اعضای هیأت مرکزی نظارت اعتماد کردم، ولی به نظرم بهتر است که خودم هم آنها را بشناسم.
* چرا عده زیادی از اصلاحطلبان را به این عنوان که التزام عملی به اسلام نداشتهاند رد کردهاند؟
** یک اشتباهی رخ داده است و آن اینکه بند یک ماده ٢٨ چند شرط دارد؛ اعتقاد به اسلام. نظام جمهوری اسلامی ایران و التزام عملی به اسلام. خیلی از گروههای سیاسی بهدلیل مواضع مختلفی که گرفته بودند، با توجه به سلیقهای که فعلا این هیأت داوران شورای نگهبان دارد التزام کافی را به نظام جمهوری اسلامی نداشتهاند.
* منظور شما ١٢ نفر عضو شورای نگهبان است.
** هم هیأت نظارت و هم ١٢ نفر.
* پس شما معترفید که سلیقه ١٢ نفر در ردصلاحیتها تأثیر داشته است.
** اگر به من بگویند کسی که به مقامهای عالی کشور نامههای عتابآمیز مینویسد و از آنها انتقاد میکند آیا خلاف نظام اسلامی عمل کرده است، من میگویم نه، عین نظام اسلامی عمل کرده است. حکومتی که میخواهد به سمت نظام اسلامی برود، باید به سمتی برود که مردم بتوانند حاکم را موردخطاب قرار دهند و از او انتقاد کنند ولو اینکه اشتباه کرده باشند. حاکم باید تاجاییکه میتواند او را ببخشد و مردم هم از اشتباه حاکمان خود صرفنظر کنند تا زندگی پیش رود. شاید فرد دیگری این مقدار از وسعت نظری که من نسبت به نظام دارم نداشته باشد ولی من راجع به بقیه حرف نزنم، بهتر است.
* پس قبول دارید که سلیقه حاکم بر شورای نگهبان و هیأتهای نظارت بر ردصلاحیتها مؤثر بوده است.
** عرضم این است که آموزشهای آنها، نگاههای آنها، سبک زندگی و خاستگاه اجتماعی آنها ممکن است در داوریهای آنها تأثیر بگذارد. اما اینکه بگویید حتما اکثر رد صلاحیتها تحتتأثیر گرایش سیاسی بوده است، من آن را منصفانه نمیدانم.
* سخنگوی قبل از شما پذیرفته بودند که این اتفاق غیرقابلاجتناب است. اما میگفتند اگر هم ایرادی هست باید به قانون گرفت. چون بههرحال قانون فعلا این اختیار را به اعضای شورا داده و ممکن است اگر اعضا، افراد دیگری باشند سلایق دیگری را اعمال کنند.
** قانون انتخابات ایرادات زیادی دارد. اینکه این ایرادات همانهایی است که سخنگوی قبلی گفته است یا خیر، فعلا به آن نمیپردازم. من قبلا هم عرض کردهام در قضاوت هم ممکن است گرایشهای فردی مؤثر باشد. اما چطور این گرایش را به حداقل برسانیم؟ در تجربه بشری که البته در ادیان هم موردپذیرش قرار گرفته است، سعی میشود با اعمال موازین قضائی، آیین رسیدگی و ادب داوری این تأثیرگذاری خواستهای شخصی را به حداقل رساند؛ در این صورت سلیقه شما در آن چارچوب محصور میشود.
* پس به اعتقاد شما ما الان این چارچوب را نداریم؟
** احسنت. نداریم. مثلا وزارت اطلاعات ممکن است نظر بدهد که فلان فرد، گرایش به فلان گروهک یا فرقه انحرافی دارد. من میگویم که قانون میگوید وزارت اطلاعات باید مستند آن را به ما بدهد، بعد من فرصت بررسی داشته باشم و فرصت دفاع هم به فرد موردنظر بدهم. یعنی مثل آیین دادرسی من بتوانم دستور بدهم که از اهالی محل تحقیق شود که آیا در آن ساعتی که وزارت اطلاعات یا اطلاعات سپاه گفته به آن محل موردادعا رفته است یا نه؟ در دادرسیهای نوین میگویند قاضی برای کشف حقیقت میتواند تحقیق کند. اگر من این امکانات را داشته باشم، یک گزارش یا سلیقه نمیتواند خودش را به من تحمیل کند. لااقل این اثرگذاری به حداقل میرسد.
* هیأتهای اجرائی وزارت کشور نزدیک به ٨٠ تا ٩٠ درصد صلاحیت داوطلبان را تأیید کرده بود. این رقم وقتی به شورای نگهبان رسید، به زیر ٥٠ و ٤٠ درصد رسید. هیأتهای اجرائی از نهادهای چهارگانه استعلام کرده بودند. حالا سؤال من این است که اولا آیا شما علاوه بر تحقیقات محلی خود، همان مستندات هیأتهای اجرائی را مستمسک قرار دادهاید یا دوباره از نهادهای چهارگانه استعلام گرفتهاید و دوم اینکه چرا بین خروجی شما و هیأتهای اجرائی این همه تفاوت و ریزش وجود داشته است؟
** برخی نهادها وقتی تعداد استعلامها زیاد شد، وقت اینکه در آن فرصت کم به هیأتهای اجرائی پاسخ دهند را پیدا نکردند. یعنی برخی از آن جوابها در طول آن چند هفته به دست آمد. چه از سوی دادگستری، چه اطلاعات و چه دیگران. بخشی از اطلاعات را وزارت اطلاعات به خاطر حساسیتش به هیأتهای اجرائی یا حتی هیأتهای نظارت نداده است، مستقیم به شورای نگهبان داده است. دادگستری هم فرصت نکرده همه را جواب دهد و ناقص جواب داده است تا اینها نهایی شود از هیأتهای اجرائی کشیده شده است به خارج از ٢٠ روز.
* یعنی تا این حد اهمال از سوی هیأتهای اجرائی صورت گرفته؟!
** اسمش را نمیشود اهمال گذاشت چون در آن مدت کوتاه کاری نمیتوانستند بکنند جز اینکه همان استعلامهای نصفه و نیمه را ارسال کنند. اینها در طول مدت بررسی تکمیل میشد تا به شورای نگهبان رسید. این ساختار یک ساختار غیرمنطبق با نظام انتخاباتی ماست. ما باید حداقل از یکسال قبل بگوییم داوطلبان در فهرستی ثبتنام کنند و قواعدی بگذاریم که هزینه ثبتنام را بالا ببریم. مثلا وثیقه بگذاریم تا اگر آن فرد رأی کم آورد وثیقهاش ضبط شود تا اگر فردی بعد از یک شبنشینی هوس ثبتنام در انتخابات مجلس کرد، جلویش گرفته شود. این افراد حق بسیاری از نخبگان را تضییع کردند. ما مشغول پروندههای اینچنینی بودیم؛ به پرونده یکسری از آدمها به خوبی رسیدگی نشد.
* برای همین آن افراد رد صلاحیت شدند؟ چون فرصت رسیدگی خوب به پروندهشان را پیدا نکردید؟
** برخیشان بله، اگر این پروندهها نبود، من فرصت میکردم به پرونده کسی که گفته بودند به خاطر نوشتن فلان مقاله با ولایت فقیه مخالفت کرده است، بیشتر رسیدگی کنم. خیلی جاها این کار را کردم. استناد شده بود به فضای مجازی که فرد داوطلب مقاله یا بیانیهای در حمایت از افرادی که اقدامات غیرقانونی انجام دادهاند امضا کرده است. من به آن فرد زنگ زدم به من گفت اصلا روحم خبردار نیست. بیانیه هم که امضا نداشته است. بنابراین این اعلامیهای که علیه کسی تلقی شود، به حساب نمیآید. اما وقتی تعداد این موارد صد تا بشود، شما فرصت همین تماس با خود فرد را هم ندارید و این اتفاق افتاده است. یا اعلام کرده بودند که فلان خانم در فلان فرقه سروکلهاش پیدا شده است.
من با او تماس گرفتهام به من گفته یکی از بستگانم آنجا میرفته است، من هم برای کنجکاوی یک بار با او رفتهام ولی هیچ وابستگی تشکیلاتی ندارم. شما تا بیایید این را ثابت کنید، چند روز طول میکشد. باید حداقل از یک سال قبل این افراد ثبتنام کنند و نهاد نظارتی شورای نگهبان، ساختارهای شبه قضاوتی داشته باشد و بگوید نهادها نظرشان را بگویند. هر نهادی که هست. از اطلاعات سپاه تا حراستهای ادارات و... این اطلاعات را جمع آوری کنیم. تحقیقات محلی هم انجام دهیم. به افراد هم فرصت دهیم اگر ضد این مستندات دلایلی دارند، ارائه کنند. بعد داور رسیدگی کند و اگر لازم شد دستور تحقیقات دهد. برای مردم ما خیلیگران تمام میشود وقتی به آنها بگوییم تو غیرملتزم به اسلامی. میشود گفت که شما شرایط کافی برای احراز پست خطیر نمایندگی را نداری. اگر قانون اصلاح شود نقش سلایق فردی و شخصی به حداقل میرسد.
* شب اعلام صلاحیتها قرار بود شما به صداوسیما بروید اما همان روز استعفا دادید. سؤال اول اینکه چرا دقیقا همان روز استعفا دادید چون شب حساسی بود؟ و دوم اینکه گفته بودید که قرار است برای نخستینبار فهرستی از دلایل ردصلاحیتها را اعلام کنید. تصور این بود که احتمالا قرار است در همان برنامه صداوسیما درباره دلایل ردصلاحیتها هم صحبت کنید ولی هیچوقت صحبت نشد، چرا؟
** فکر کنم کمی قبل از آن بود. مربوط به نتایج هیأتهای نظارت بر انتخابات بود، نه نتایج خود شورای نگهبان. دلیل استعفای من هم ابتدا به اختلاف سلایق باز میگشت که من برای اینکه جوابگو باشم باید بتوانم جوابهای قانعکننده بدهم و مجموعه باید بتواند به شکلی رفتارهایش را تنظیم کند که اقناعکننده به نظر بیاید. من احساس میکردم شاید در جاهایی اقناعکننده رفتار نمیکنیم و یک اختلاف سلیقهای هم از ابتدای حضور ما در شورای نگهبان پیش آمد و آن اینکه دبیر محترم شورای نگهبان که انسان زحمتکش و با سابقهای در انقلاب است به هر دلیلی با اعضای جدیدی که اضافه شدند، به علت علقه و وابستگی به اعضای قبلی، نتوانستند خیلی رابطه صمیمانهای برقرار کنند و ما هم فرصت برقراری یک رابطه صمیمانه را پیدا نکردیم.
کسی که سخنگوی شورای نگهبان است باید شرایط سخنگویی و اطلاعات کافی را داشته باشد، همچنین اسناد به موقع در اختیارش قرار گیرد تا بتواند ارتباط روشنی با رسانهها داشته باشد. برای ارتباط با رسانه ملی، ارتباط روشنی از طریق دبیر شورای نگهبان تعریف نشده است. جلساتی با رادیو و تلویزیون بوده است که من به عنوان نهاد اطلاعرسانی اصلا در جریان نبودهام. احساس کردم که به علت آن اختلاف سلیقه یا بیاعتمادی کاملی که از روز اول بین ما وجود داشته است و چون منتخبی بودهام که با سلیقه ایشان خیلی سازگار نبوده است، در مجموع همه اینها باعث شده که امر اطلاعرسانی من کمی با اخلال روبهرو شد.
حرفهایی که از اینسو و آنسو زده میشد یا خبرنگاران سؤال میکردند که شورای نگهبان فلان خبر را منتشر کرده است، درحالیکه من اطلاع نداشتم. این اختلاف سلیقهها باعث میشد که من سعی کنم برای اینکه جلوی روانی کار گرفته نشود کمی جاخالی بدهم که در ایام انتخابات تعارض و اصطکاکی پیش نیاید. سعی کردم که همان سلیقه دبیر محترم اعمال شود و اگر پیامی قرار است منتقل شود، از طریق افرادی منتقل شود که ایشان به آنها اعتماد دارند.
* این تصور بود که احتمالا بعد از شما آقای رهپیک قرار است سخنگو شود.
** شاید این نظر شورای نگهبان نباشد. این انتخاب دبیر شورای نگهبان است. این اختلاف سلیقه به اضافه موارد دیگری که عرض کردم مربوط به چگونگی پرداختن به امر انتخابات بود، باعث شد من تصمیم بگیرم استعفا دهم. خیلی هم عادی است. نباید اینها را به فاجعه بدل کرد. جزء امور عادی زندگی سیاسی ماست و اهمیت زیادی ندارد. گفتم که سخنگویی مساوی است با بوق.
* یعنی درباره مجلس تسلط کافی دارید و خبرگان خیر؟
** مجلس بخشهای مختلفی دارد. ما یک تشکیلات نظارتی داریم که از قبل اطلاعاتی درباره اشخاص جمع میکند. شورای نگهبان نمایندگانی در استانها دارد که آنها زیرنظر دبیر شورای نگهبان فعالیت میکنند و ما اطلاعی از کم و کیف فعالیت آن نداریم. البته میدانید که همه ١٢ نفر نمیتوانند کار اجرائی را با هم انجام دهند. یک نفر باید امور اجرائی را ساماندهی کند اما چون شورای نگهبان باید کار نظارتی انجام دهد، باید امکان نظارت و استیضاح برای همه اعضای شورای نگهبان در مقررات داخلی پیشبینی شود که چنین چیزی را نداریم.
بنابراین در بحث انتخابات مجلس شورای اسلامی هم مقداری از عقبه کار جدا هستیم. داوری و قضاوت ما از آن ٢٠ روزی شروع میشود که تازه ما وارد کار میشویم. من از چگونگی شکلگیری پروندههای داوطلبان، کسانی که تحقیقات محلی را انجام میدهند و چگونگی تعیین آنها و اینکه آیا سلایق آنها متنوع هست یا نیست اطلاعی ندارم. انتخاب اعضای هیأتهای نظارت در شهرستانها بیشتر یک امر اجرائی تلقی شده است و به موقع به اطلاع اعضای شورای نگهبان نرسیده است و شاید هم رویههای ناقصی است که قصدی پشت سرش نیست. به نظرم باید طرحی نو در اندازیم.
http://www.sharghdaily.ir/News/87515
ش.د9405963